بخشی از مقاله

چکيده
دانشمندان بي گمان آيينه ي تمام نماي دانش و فرهنگ يک سرزمين هستند و پرداختن به زندگي و آثار و خدمات علمي و فرهنگي آنان و ارج نهادن به يافته هاي علمي و همچنين مرور و بازبيني و يادآوري شخصيت علمي و فرهنگي آنان راه تعالي و شکوه علمي يک ملت مي باشد. باقبول اين مطلب پرداختن به يکي از مهمترين و بزرگترين دانشمندان جهان اسلام بلکه جهان علم يعني خواجه نصيرالدين طوسي و بازشماري زندگي و خدمات علمي و فرهنگي وي اميد است که در معرفي شخصيت بي همتاي او گامي هرچند کوتاه برداشته باشيم .
مقدمه :
ارزش و اعتبار عالم و دانشمند به علم و دانش اوست و اين يک تصادف نيست که در کتاب وحي الهي قرآن مجيد، متجاوز از هفتصد مورد ماده علم و مشتقات آن به کار رفته و در اولين آيات نازل شده به رسول اکرم (ص) سخن از علم ، دانش و قلم آمده است :
الذي علم با القلم ؛ همان کسي که به وسيله قلم تعليم انسان نمود(قرآن کريم /سوره علق /آيه )
بهترين و زيباترين تعبيرها و تعريف ها درباره علم و دانش ، در معارف دين ما ذکر شده و تصور نمي شود که در هيچيک از مکاتبات ديگر به اندازه مکتب اسلام به ارزش علم و عالم پرداخته باشد.
ارزش علم و عالم :
امام علي(ع ) فرمود: در مسجد پيامبر(ص ) نشسته بودم که ابوذر وارد شد و سئوال کرد يا رسول الله نزد شما تشييع جنازه عابد ارزشمندتر است يا حضور در محضر عالم ؟ رسول اکرم (ص ) فرمودند: حضور در مجلس علم ولو براي لحظاتي ارزشمند تر است از حضور در تشييع جنازه هزار شهيد. (جامع الاخبار ص ١٠٩/ حديث ١٩٥)
فضيلت علم و دانش :
در روايت ديگر که ابوذر نقل مي کند مي گويد رسول اکرم (ص ) به من فرمود: اي ابوذر ساعتي درک حضر علم بالاتر از هزار مرتبه ختم قرآن از اول تا به انتهاست . ابوذر تعجب کرد که آيا درک محضر علم بالاتر از خواندن قرآن است .خداوند براي علم اين همه ارزش قائل شده است زيرا علم وسيله شناخت حلال از حرام الهي است .
(بحارالانوار/جلد١/ص ٢٠٣)
دليل اينکه خداوند براي علم اين همه ارزش قائل شده است و نگاه معارف و کتب ما به علم نگاهي ارزشي است اينست که علم وسيله شناخت حلال و حرام الهي است .
علم وسيله اي است که در سايه آن اطاعت خدا محقق مي شود و اصلا توحيد در عبادت الهي به وسيله علم تحقق پيدا مي کند و در يک کلمه خير دنيا و آخرت در سايه علم تحصيل مي شود و شر دنيا و آخرت به واسطه جهل و ناداني تحقق پيدا مي کند.
ولادت و زندگي خواجه نصيرالين طوسي
محمد بن محمد بن حسن طوسي مشهور به خواجه نصيرالدين طوسي در ١١ جماديالاول سال ٥٩٧ هجري قمري در طوس به دنيا آمد و در آنجا پرورش يافت . به همين دليل مشهور به «طوسي» شد.
خواجه نصير در کودکي قرآن ، صرف ، نحو و آداب را فرا گرفت . از اولين اساتيد وي، جدش محمد بن حسن در فقه و حديث و دايياش نورالدين علي بن محمد شيعي در منطق و حکمت بودند (الامين ، الاسماعيليون و المغول و نصيرالدين الطوسي، ٢٠٠٥م ، ص ١٦-٢٠.)سپس ، با راهنمايي پدر، نزد کمال الدين محمد رياضيات آموخت ، آن گاه نزد پدر خود علوم حديث ، روايت و فقه را فرا گرفت . در همين دوران که خواجه در ابتداي جواني بود شاخه هاي مختلف رياضيات (حساب ، هندسه و جبر) را نيز به حد کمال فرا گرفت .
مادرش نيز وي را در خواندن قرآن و متون فارسي کمک ميکرد. پس از آن به توصيه پدر، نزد دايياش «نورالدين علي بن محمد شيعي» که از دانشمندان نامور در رياضيات ، حکمت و منطق بود به فراگيري آن علوم پرداخت .
عطش علمي محمد در نزد دايياش چندان برطرف نشد و بدين سبب با راهنمايي پدر در محضر «کمال الدين محمد حاسب » که از دانشوران نامي در رياضيات بود به تحصيل پرداخت اما هنوز چند ماهي نگذشته بود که استاد قصد سفر کرد و آورده اند که وي به پدر او چنين گفت : من آنچه ميدانستم به او خواجه نصير آموختم و اکنون سؤال هايي ميکند که گاه پاسخش را نميدانم !
پس از چندي آن نوجوان سعادتمند از فيض وجود استاد بيبهره شده بود دايي پدرش «نصيرالدين عبدالله بن حمزه » که تبحر ويژه أي در علوم رجال ، درايه و حديث داشت به طوس آمد و محمد که هر لحظه ، عطش علمياش افزون ميگرديد در نزد او به کسب علوم پرداخت . گرچه او موفق به فراگيري مطالب جديدي از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش شگفتي و تعجب استاد را برانگيخت به گونه أي که به او توصيه کرد تا به منظور استفاده هاي علمي بيشتر به نيشابور مهاجرت کند .
او در شهر طوس و بدست استادش «نصيرالدين عبدالله بن حمزه » لباس مقدس عالمان دين را بر تن کرد و از آن پس به لقب «نصيرالدين » از سوي استاد افتخاري جاويدان يافت .(مطهري، آشنائي با علوم اسلامي، ج ٢، ص ٥٧).در آخرين روزهايي که نصيرالدين جوان براي سفر به نيشابور آماده ميشد غم از دست دادن پدر بر وجودش سايه افکند اما تقدير چنين بود و او ميبايست با تحمل آن اندوه جانکاه به تحصيل ادامه دهد. در حالي که يک سال از فوت پدرش ميگذشت به نيشابور پاي نهاد و به توصيه دايي پدر به مدرسه سراجيه رفت و مدت يک سال نزد سراج الدين قمري که از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصيل پرداخت . سپس در محضر استاد فريدالدين داماد نيشابوري ـ از شاگردان امام فخر رازي ـ کتاب «اشارات ابن سينا» را فراگرفت .
پس از مباحثات علمي متعدد فريدالدين با خواجه ، علاقه و استعداد فوق العاده خواجه نسبت به دانش اندوزي نمايان شد و فريدالدين او را به يکي ديگر از شاگردان فخر رازي معرفي کرد و بدين ترتيب نصيرالدين طوسي توانست کتاب «قانون ابن سينا» را نزد «قطب الدين مصري شافعي» به خوبي بياموزد. وي علاوه بر کتاب هاي فوق از محضر عارف معروف آن ديار «عطار نيشابوري» نيز بهره مند شد .
خواجه که در آن حال صاحب علوم ارزشمندي گشته و همواره به دنبال کسب علوم و فنون بيشتر بود، پس از خوشه چيني فراوان از خرمن پربار دانشمندان نيشابور به ري شتافت و با دانشور بزرگي به نام برهان الدين محمد بن محمد بن علي الحمداني قزويني آشنا گشت . او سپس قصد سفر به اصفهان کرد. اما در بين راه پس از آشنايي با «ميثم بن علي ميثم بحراني» به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهاني به شهر قم رو کرد .
محقق طوسي پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت . او علم «فقه «را از محضر «معين الدين سالم بن بدران مصري مازني» (از شاگردان ابن ادريس حلي و ابن زهره حلبي) فراگرفت . و در سال ٦١٩ ق از استاد خود اجازه نقل روايت دريافت کرد. آن گونه که نوشته اند خواجه مدت زماني از «علامه حلي «فقه و علامه نيز در مقابل ، درس حکمت نزد خواجه آموخته است .
کمال الدين موصلي ساکن شهر موصل (عراق ) از ديگر دانشمنداني بود که علم نجوم و رياضي به خواجه آموخت و بدين ترتيب محقق طوسي دوران تحصيل را پشت سر نهاده ، پس از سال ها دوري از وطن و خانواده ، قصد عزيمت به خراسان کرد.
در زماني که خواجه نصير در نيشابور حضور داشت ، مغولان به فرماندهي چنگيز حمله نخست خود را آغاز کردند و خونريزي و کشتار شديدي به راه انداختند .سلطان محمد خوارزم شاه در برابر آنان شکست خورد و پس از او مقاومت ها هيچ سودي نبخشيد. شهرها يکي پس از ديگري سقوط کردند و مردم از شهرها گريختند و روي به شهرهاي دورتر يا قلعه هاي محکم تر آوردند .تنها نيروي مقاوم در برابر حملات مغولان ، قلعه هاي اسماعيليان بود. در حالي که شهرهاي خراسان و نيشابور به طور کامل به دست مغولان افتاده بود، اين قلعه ها سال هاي طولاني مقاومت کردند و تسليم مغولان نشدند(امين ، اعيان الشيعۀ، ١٩٨٦م ، ج ٩، ص ٤١٥.)
در اين دوره ، به درخواست ناصرالدين يکي از کتاب هاي ابوعلي مسکويه رازي را به فارسي ترجمه کرده ، مطالبي بدان افزود و آن را به نام ناصر الدين ، اخلاق ناصري ناميد. پس از مدتي، کتابي در علم هيئت به نام الرسالۀ المعينيۀ به نام معين الدين بن ناصرالدين ، ناميد .
خبر حضور خواجه نصير در نزد ناصرالدين به رهبر اسماعيليان ، علاءالدين محمد، رسيد و دريافت که چه مقدار از دانش او بهره ميبرند، بنابراين او را به پيش خود فراخواند. خواجه ناگزير از پذيرش اين دعوت بود و به همراه ناصرالدين به قلعه ميمون دز نزد وي رفت . رهبر اسماعيليان استقبال شاياني از او به عمل آورد. پس از مدتي رهبر اسماعيليان به دست يکي از محافظان خود به قتل رسيد و فرزندش رکن الدين خورشاه به جاي وي نشست . خواجه طوسي تا هنگامي که رکن الدين در حمله دوم مغول تسليم آنها شد، در قلعه الموت نزد او ماند
برخي از مورخان بر اين باورند که حضور خواجه نصير و اقامت او در قلعه هاي اسماعيليان از روي اختيار نبوده بلکه او را مجبور به اين کار کردند. هرچند برخي نيز همچون آق سرائي در مسامرة الاخبار بر اين باورند که خواجه طوسي در نزد اسماعيليان وزارت مطلق داشته و به چنان جايگاهي دست پيدا کرده بوده که به او لقب استاد کائنات داده بودند. بنابر اين داستان اجبار و زندان را به طور کامل نفي ميکند. کساني که ادعا مي کنند خواجه نصير مجبور به حضور در نزد اسماعيليان و در قلعه هاي آنان زنداني بوده است ، به جملات شکوه آميز او در پايان شرح اشارات استناد ميکنند که از وضعيت روزگار و زندگي خود ناليده است
(امين ، اعيان الشيعۀ، ١٩٨٦م ، ج ٩، ص ٤١٥-٤١٦).
حمله دوم مغولان به فرماندهي هلاکو از حمله نخست شديدتر بود و قلعه هاي اسماعيليان که در برابر چنگيزخان مقاومت کرده بودند، نتوانستند در برابر هلاکو ايستادگي کنند .رکن الدين دفاع در برابر هلاکو را بيفايده ديد و پس از مشورت با خواص خود و بزرگان حکومت تسليم هلاکو شد. هلاکو به جز خواجه نصيرالدين طوسي و دو پزشک ديگر، رکن الدين و همه همراهان وي را به قتل رساند. زنده نگه داشتن خواجه نصير به دليل آن بود که هلاکو از جايگاه علمي و فکري او مطلع بود .خواجه طوسي بدون آن که قدرت انتخاب داشته باشد، با هلاکو همراه شد .بنابراين از همان لحظه اول تصميم گرفت که از اين جايگاه نهايت بهره را ببرد تا از ميراث اسلامي که در معرض نابودي بود، محافظت کند.از اين رو، چنان تدبيري در پيش گرفت که حکومتي که براي ريشه کن کردن اسلام لشکريان خود را به پيش رانده بود، سرانجام خود به اسلام گرويدند و جانشينان چنگيز و هلاکو تبديل به پادشاهان مسلمانان شدند .
چنين به نظر ميرسد که نجات زندگي دانشمندان و نيز حفظ کتاب هاي کتابخانه ها براي خواجه نصير در درجه اول اهميت قرار داشت . از آنجا که مقاومت در برابر نيروي مهاجم نه از سوي مردم و نه از سوي حکومت امکان پذير نبود، خواجه نصير رصدخانه مراغه را محلي براي جمع کردن تعداد زيادي از دانشمندان آن زمان قرار داد و بدين گونه آنها را از کشته شدن رهايي بخشيد و نيز تلاش زيادي براي جمع آوري تعداد زيادي از کتاب ها و حفظ آنها مصروف داشت ( الامين ، حسن ، الاسماعيليون و المغول و نصيرالدين الطوسي، قم : مؤسسۀ دائرة معارف الفقه الاسلامي، ١٤٢٦ق /٢٠٠٥م .)
درگذشت
در زمستان سال ٦٧٢ هجري قمري نصيرالدين طوسي به همراه اباقاخان به بغداد رفت . اباقاخان پس از پايان زمستان از بغداد بازگشت ؛ ولي خواجه نصير براي سامان دادن به امور اوقاف و دانشمندان در بغداد ماند و در ١٨ ذي الحجه همان سال در بغداد وفات يافت . او بنا به وصيت خود در جوار حرم کاظمين دفن شد .در وصيت او بوده است که روي قبر من به شخصيت علمي و حقوقي اش اشاره ايي نکنيد، زيرا در کنار قبر دو امام در حرم کاظمين از خواجه نصير نکته اي قابل ذکري باقي نميماند و اگر خواستيد چيزي بنويسيد اين آيه را در آستانه حرم اهل بيت (ع ) بنويسيد: و کلبهم باسط ذراعيه بالوصيد .ترجمه : و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز کرده بود.(عزيزي، فضائل و سيره چهارده معصوم (ع ) در آثار استاد علامه حسن زاده آملي،١٣٨١ش ، ص ٤٠٢)
شاگردان
از شاگردان بزرگ خواجه نصير، افراد زير را ميتوان نام برد؛
١. علامه حلي که شرح هايي بر کتاب هاي خواجه نوشته است .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید