بخشی از مقاله

چکیده:

چنانچه تعادل را از زندگی حذف کنیم، وجودی برای هستی باقی نخواهد ماند » بالعدل قامت السموات و الارض«2، که عدل پایه و بنیانی است که قوام و استواری جهان به اوست. تعالی و ارتقاء جان آدمی به حیات طیبه الهی با ایجاد تعادل فردی در سایه عقلانیت و در بستر تعامل جمعی است. تعادلی در مبدا، در مسیر و در مقصد. تعادل و عقلانیت به عنوان ارکان مهارتهای زندگی انسان قرآنی است. اسلام مابین نیازهای جسمانی و نیازهای معنوی و همچنین مابین این جهان و عالم آخرت تعادل و موازنه کاملی برقرار میکند.با عمق بخشیدن به تعادل و عقلانیت، محور داوری در اختلاف آراء انسانها ایجاد می کنیم.

با ادامه تعلق روح به بدن سرپرستی و مدیریت بدن یا به دست عقل است یا در اختیار شهوت و غضب که در صورت اول بدن با حفظ تعادل طبیعی پیوسته با نشاط و سالم میماند و در صورت دوم به ورطه افراط و زیاده روی افتاده، سلامت خویش را از دست میدهد.روح انسان نیز مانند بدن وی یا زنده سالم است که با اثاره دفینه عقلی و فطری شکوفا میشود »و یثیروا لهم دفائن العقول3« یا زنده مریض است یا مرده با این تفاوت که بدن واقعا میمیرد و خاک میشود اما روح مرگ واقعی ندارد بلکه به دلیل تجردش همواره باقی است.

شناخت حقیقت،درک سعادت، وصول به جمیع کمالات و اطمینان از صحت و سقم دریافتها و برداشتها، محصول، محصور و در گرو »سلوک جمعی مؤمنان«است. توسعه ای که در عدل است در هیچ طرح و برنامه دیگری نمی توان یافت.4 تعادل و عقلانیت موجب تمرکز و ثبات شخصیت انسان میشود و با فاصله منطقی با حوادث یا وقایع گریزناپذیر عصر ارتباطات قدرت انتخاب و میزان تصمیم گیری آگاهانه در مقابل واکنشهای غریزی انسان تقویت شده و تعادل و عقلانیت انسانها نقطه مبنایی و مسیر و مقصد حیات طیبه در جهان به شمار میرود.

مقدمه

»اولین شرط موفقیت یک پیام, عقلی بودن, قدرت و نیرومندی محتوای آن است. یک پیام در درجه اول باید منطقی باشد; یعنی با عقل و فکر بشر سازگار باشد; به گونه ای باشد که جاذبه عقل انسان آن را به سوی خودش بکشد. یک پیام اگر ضد منطق و عقل باشد, ولو احساسی باشد, برای مدت کمی ممکن است دوام پیدا بکند, ولی برای همیشه قابل دوام نیست. این است که قرآن کریم دائماً دم از تعقل و تفکر می زند. - « مطهری، ,1365 ج - 197/1 تعادل و عقلانیت به عنوان ارکان مهارتهای زندگی انسان قرآنی است. اسلام مابین نیازهای جسمانی و نیازهای معنوی و همچنین مابین این جهان و عالم آخرت تعادل و موازنه کاملی برقرار میکند.با عمق بخشیدن به تعادل و عقلانیت، محور داوری در اختلاف آراء انسانها ایجاد می کنیم.

در جامعه متعادل میتوان انتظار اصلاح و تقوا را داشت واین تقوا است که انسان را به حیات طیبه میرساند و این انسان است که باید بخواهد و تلاش کند از نعمات الهی به طور شایسته استفاده کند تا در طریق معتدل و مستقیم قرار گیرد و زودتر به هدف نهایی - قرب الهی - برسد. عدم تعادل که در تمام زوایای زندگی بشر چه در مسائل فردی و اجتماعی و ... به وضوح خودنمایی میکند، مسلماً به آتیهای دردناک در زندگی همه انسانها منجر خواهد گشت.

افراط گرایی دنیایی کشورهای به اصطلاح توسعه یافته و پیشرفته که در زیر سایه قدرت مداری از رمق و توان ملتهای ناتوان میکاهند و بر فقر و گرسنگی و زندگانی اسف بار آنها میافزایند تا از رهگذر آن حس فزون طلبی و اسراف کاری خویش را پیش از بیش ارضا کنندقهراً، کفههای تعادل و توازن زندگانی اقشار انسانی را از میان میبرد و این عدم توازن، دو قطب رودررو را برای جامعه انسانی به ارمغان آورده است که بشر خاکی را به نابودی تهدید میکند - بلوک غرب سرمایه داری و بلوک شرق - . پس آنها به کوششهای ناموزون نامتعادل دست میزنند.یعنی در دنیای معاصر، ملتهایی بر پهنه کره خاک قرار گرفتهاند که از فرط اشباع در تمتع و تعیش و رفاه بیش از حد، دست به خودکشی میزنند و ملتهایی که لحظهای خوشی ورفاه مادی در سراسر زندگی آنها دیده نمیشود و کمبودها و نارساییهای بیش از حد، آنها را به دست مرگ و نابودی میسپارد.

عامل اصلی این نابسامانیها مسئله عدم توازن و فقدان تعادل در فرهنگ و طرز فکر و رفتار بشری است. پس اسراف و افراط در لذتهای مادی در عدهای و محرومیت از آن در عده دیگر منشأ رذایل و فساد خواهد بود و دعوت به اخلاق و صلاح و تقوا ادعاهایی متناقض است. در جامعه متعادل میتوان از اخلاق سخن گفت. برای تحقق عقلانیتی همه جانبه - نه یک بعدی و کاملا مادی و نامتعادل آنچنان که در تمدن حاضر غرب شاهد آن هستیم - ما باید در ابتدا برای ارائه تعریف جدید از انسان، جهان و رابطه این دو با یکدیگر و نیز با مبدأ اصلی با استفاده ازمنابع اصیل قرآنی و روایی و نیز با استفاده از برخی علوم انسانی کنونی به طرح و تدوین یک نظریه جامع مبادرت بورزیم. که در آن به نحو متعادل و همه جانبه تعریفی جدید و اصیل از انسان و خدا و جهان تدوین گردد.

پویایی در مسیر رشد و تکامل و تعقل را میتوان به عنوان معیار سلامت فکر تلقی نمود. به علاوه حیات انسانها در سایه رشد و حرکت و پویایی است و مرگ هر فرد و یا جامعه و ملتی در سایه سهل انگاری، سستی، بی تفاوتی و عدم تحرک است. در قرآن کریم آیاتی متعدد با این جهتگیری تربیتی آمده است و خداوند مؤمنان را در امور مختلف فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی به رعایت اعتدال فراخوانده است. هدف آن است که انسان شاکله اعتدال یابد و در نتیجه مشی متعادل در همه امور حاصل آید.

ایران اسلامی به عنوان ام القری جهان اسلام و حامی محرومان و مظلومان سرنوشت ملتهای دربند را رقم زده و راه مجد و    عظمت را هم خود میپیماید و هم برای دیگران الگو و اسوه میباشد.
با عنایت به الزامات حاکم بر تحقق چشمانداز بلند مدت کشور و ویژگیهای کنونی رشد و توسعه کشور، در این مقاله سعی بر این است تا با طرح و تشریح کاربردی تعادل و عقلانیت انسانی بعنوان راهبردی به حیات طیبه الهی ابتدا در کشور ایران وسپس در جهان تبیین گردد.

حیات طیبه

در علوم بشری از انسان به حیوان ناطق یاد میشود و آنانکه آدمی را تنها به ظاهر میشناسند، او را موجود زنده ای میدانند که از حیث حیات با دیگران - جانوران - مشترک و از جهت نطق و سخنگویی از آنها متمایز است اما در فرهنگ قرآن کریم نه آن قدر مشترک و نه این فصل ممیز هیچیک به رسمیت شناخته نشده است و در تعریف نهایی انسان، نه از حیات حیوانی سخنی است و نه از تکلم عادی، بلکه در نهایت آنچه به عنوان جنس و فصل انسان از قرآن به دست می آید تعبیر حیّ" متأله" است.بنابراین باید به تبیین این جنس حقیقی یعنی حیّ و آن فصل واقعی یعنی متأله پرداخت و تفاوت دو تعریف منطقی و الهی از انسان را بازشناخت.

جنس تعریف آدمی از منظر قرآن حیّ است که تفاوت آن با حیوان در بقا و عدم نابودی اوست. یعنی روح انسان که جنبه اصلی او را تأمین میکند زنده ای است مانند فرشتگان که هرگز نمی میرد و از مدار وجود به هیچ رو بیرون نمی رود گرچه بدن آدم که جنبه فرعی او را تشکیل میدهد از میان میرود و چنان که خواهد آمد انسان با همین ویژگی از ملائکه جدا میشود. از قرآن کریم چنین استنباط میشود که خدای ناساآفرین، آدمی را فطرتاً حیّ متأله آفریده است و چون این ساختار ملکوتی مشتمل بر بهترین ماده و زیباترین صورت است، احسن تقویم، نه بدون جایگزین تغییر می یابد تا به امحا و نابودی منتهی شود و نه با جایگزین متفاوت میشود تا سخن از تبدیل به میان آید، »فطرت االله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق االله - « روم - 30/ و چون تغییر یا جایگزین یعنی تبدیل فطرت صریحا نفی شده است، تغییر بی جایگزین یعنی امحا و نابودی فطرت به اولویت قطعی منتفی است.

اما چیزی که ممکن است روی دهد و عوامل آن به دست خود انسان است تضعیف نهاد فطرت است نه تغییر، تبدیل یا امحای آن. توضیح آنکه در فرهنگ قرآن کریم روح آدمی مانند بدن او به سه قسم تقسیم میشود زیرا انسان به لحاظ پیکر خود یا زنده است یا مرده و در صورت زنده بودن یا سالم است یا بیمار. این سه حالت در بدن آدمی بر اساس قضیه منفصله حقیقیه تردید ناپذیر است به این بیان که اگر روح بدن را رها کند سبب نابودی و مرگ آن میشود و بدن با جدایی روح میپوسد و خاک میگردد.

استیصال و درماندگی علمی و عملی انسان کنونی از تسلط بر سرنوشتش در قرن معاصر، عصر جهانی شدن و انفجار اطلاعات یکی از ثمرات شومی که برای انسان به ارمغان آورده به انفعال کشیدن اوست.انسان عصر حاضر که ثمره سالیان سال پیشرفت تجربه و تکنولوژی است، امروز خود در حلقه مؤسسان به دام افتاده و خود به خدمت تکنولوژی درآمده و با مکیدن خون از شاهرگ حیات طیبه خویش، دائما سرمایه وجود خود را با هدف تولید و مصرف بیشتر به سمت رضایت از حیات مدرن سوق میدهد و این همان نقطه جاودانه خواهی رو به پایین است. بحران هویت تعبیری است که شاهد مثالش انسان امروزی است، انسان گریزان از خود، از حقیقت خود. او هیچ گاه آغازکننده نیست، همیشه عکس العمل است. نمیداند چه باید بکند؟ و حتی نمیداند چه میتواند بکند؟»شرایط سوزشده نه شرایط ساز!!!«

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید