بخشی از مقاله
عنـوان مقـاله : معجـّزه از منظر امام محمّـد غزالي(رضي ال عنه) و خواجه نصيرالدين طـوسي(ره )
چکيــده :
محمــّد غزالي و نصيـرالدين طوسي دو انديشمند نامي مسلمان هستند که در حوزه هاي مختلف ديني از جمله کلام در مسئله معجــّزات نبي آراء و نظرات ارزشمند متعددي از خود به جاي گذاشته اند. غـزالي اشعري مذهب بوده و معجــّزه را از قواي قلب انسان ميپندارد که شايد به دليل مباني شناخت وي از هستي عالم است ؛ ايشان براي معجــّزه تقسيماتي قائل است و آن را دليل صدق گفتار نبي در معرفي نبوتش ميداند. خواجـه طـوسي شيعي مذهب بوده و معجــّزه را محقق نمودن ، عملي سلب و نفي چيزي که عادي بوده است ، البته ميبايد در اعجّـاز، عملي صورت بپذيردکه خارق العاده باشد؛ وي راه شناسايي درستي گفتار پيامبر را در ادعاي نبوتش نمايان شدن معجــّزه در دست او دانسته و آن را مهم ترين ملاک براي شناخت نبي و اثبات نبوت وي از ديگر ملاکها بر ميشـمرد.
واژگان کليـدي: نبـوّت ، معجـّزه ، انبيـاء، غـزالي، خواجه نصيـر.
١- مقدمــه
بدون ترديد انبياء الهي مردان عرصه حق و صداقتند، آنها آنچه را درک ميکردند بدون کم و کاستي به مردم مي گفتند و خود بدان گفته ها عامل بودند، هر چه را ادعا مي نمودند حاصل از يک شعور مرموز بود که به کمک مدد غيبي بر ايشان افاضه مي شد و از اين طريق بود که رسالتشان را اجام مي دادند. واضح است که انبياء براي اثبات دعوي نبوتشان نيازمند يک سري دلايل بودند تا بتوانند در ميان توده مردم بر شريعت خويش صحه بگذارند؛ در آن روزگاران حجتي محکم تر از معجـزه در جهت اثبات دعوي نبوت ايشان براي مردم ساده لوحي که مکررًا از انبياء الهي طلب معجـزه مينمودند وجود نداشت .
خداوند عالم پيغمبران خود را بر اين معجزات تأييد فرموده تا به وسيله آنها بر ملل و اقوام خود اتمام حجـت کنند و کساني که مستعد رستگاري و راهنمايي هستند با آنها به راه راست و حق بگروند و براي انکار کنندگان و مردمان متعصب در کفر اتمام حجتي شده مستحق سزا و عقاب باشند پس معجزه براي اين است و به همين جهت است که براي تأييد رسالت و اتمام حجت لازم ميباشد، هيچ وقت پيغمبران مگر براي طلب باران از خداوند عالم درخواست معجـّزه و امر خارق عادتي نميکردند و اگر چنين تقاضايي داشتند در هنگامي بود که براي اتمام حجت و تأييد مأموريت آنها لازم بود بنابراين خداوند نيز از برآوردن درخواست آنها دريغ نفرموده و معجزاتي بر دست آنها ظاهر ميساخت ، چنان که ميبينيم خاتم و برتر آنها که برگزيده خداوند بود خود و خانواده و ياران و پيروانش گرسنگي و تشنگي و سختي و بيماري را تحمل ميکردند و پيغمبر مگر در جاهاي خيلي کم اقدام به درخواست رفع تنگي با خارق عادتي نميکرد، معروف است که زني از مسلمانان مبتلا به مرض صرع بود و از پيغمبر(ص ) درخواست کرد که از درگاه خداوندي بهبودي او را طلب نمايد ولي پيغمبر(ص ) به او فرمود صبر و شکيبايي بر بيماري برايش بهتر است و در حق او دعا نکرد مگر وقتي که آن زن اظهار کرد در هنگام حمله مرض ، برهنه ميشود و بدنش به نامحرم ظاهر ميگردد.(رشيد رضا، ١٣١٧، ٢١٥)
٢- ماهيـت معجـّـزه ، سحـر و کرامـت (از اقوال مختلف )
مسئله معجـّزه از اصليترين مصاديق اثبات نبوت پيامبران است و در تعريف لغت معجزه که از ريشه «عجز» است به معني، بن و پايان يک شيء مي باشد، همانطور که به معني لغوي در قرآن آمده است : «إّنا أرْسْلنا عليْهمْ ريحًا صرْصرًا في يوْم نحْسٍ مّسْتمرٍّ* تنزع النّاس کأّنهمْ أعْجاز نخْلٍ مّنقعرٍ* ما بر [سر] آنان در روز شومي به طور مداوم تند بادي توفنده فرستاديم [که ] مردم را از جا ميکند گويي تنه هاي نخلي بودند که ريشه کن شده بودند. » (قمر،١٩-٢٠) علامه طبرسي در ذيل آيه شريفه ميفرمايد: «اسافل نخل ، يعني تنه و پايان درخت نخل . » (طبرسي، ١٤٠٨، ٢٨٧)
در خصوص بيان مسئله معجزه از بيان متکلمان اهل سنت و تشيع ، فرق شيعه عموماً معتقدند که : « معجزه امري است خارق العاده ، توأم با قصد و نيت و دعوت به نبوّت غير قابل مقابله و معارضه که خداوند به منظور تأييد انبياء و اثبات صدق آنها بر دست ايشان صادر ميکند. همچنين فرق ديگر اسلامي عموماً معجزه را لازمه نبوّت دانسته و آن را براي اثبات صداقت پيامبر از ضروريات شمرده اند: «اهل سنّت و جماعت گويند معجزه ظهور امري است خلاف عادت ، و غرض از آن اظهار صدق نبوّت پيغمبري يا کرامتي از اولياء دين است ، چنان که کسي از آوردن آن عاجز باشد؛ دربارة معجزه به سبب مباحث مربوط به نبوّت عامّه و خاصّه ، در علم کلام جايگاهي خاص يافته و متکّلمان به اجمال و تفصيل در باب آن سخن ها گفته اند و رساله - ها نگاشته اند؛ بعضي از فرق ، از جمله «اباضيّه » و گروهي ازخوارج گفتند: «نفس ادعاي نبوّت از پيغمبري حجّت است و احتياج به آوردن بيّنه و برهان نيست »... و «کراميه » گفتند: هرکه قول رسول يا خبر ظهور او را بشنود، بايد به نبوّت او اقرار و تصديق کند، خواه از برهان و حجّت او آگاه باشد يا نباشد.» (مشکور، ١٣٤٤، ١٨٤-١٧٠) در تاريخ با ادعاي نبوت مواجه هستيم ؛ اين ملاک معجزه نام دارد که به منزله حدّ اوسط استدلال اشاعره اخذ ميشود. مدعياني وجود دارند که صدق ادعاي خود را از طريق نشان دادن معجزه ، مبرهن ساخته اند.( تفتازاني،١٤٠٩ق ، ٢٥- ١٩) لذا ميتوان جهت حصول اطمينان از معجزه بودن فعل پيامبر سه موضوع زير را بيان نمود:
١- به واسطه مدعي نبوت محقق شود؛ اعمال و کارهايي ميتواند معجزه به حساب آيد که شخص مدعي نبوت ، آنها را براي اثبات حقانيت خود اقامه نمايد. بنابراين اموري که گرچه بشر از انجام آن عاجز است ، مانند: حرکت خورشيد، ماه ، ستارگان و...
ولي آنها معجزه به حساب نميآيند، چون آنها بدون واسطه ، کار خداوند است و مدعي نبوت آنها را براي اثبات ادعاي خويش اقامه ننموده است و آنها از قبل هم جريان داشته اند.
٢- مطابق با خواسته او باشد؛ مدعي نبوت ، ميبايد هر آنچه را که ادعا ميکند، محقق نمايد، براي مثال اگر او، مدعي شفاي چشم نابينائي است ، همان کار را انجام بدهد و الا اگر پس از چنين ادعائي، او شنوا شود، زيرا قبلا ناشنوا هم بوده است ، معجزه او محسوب نميشود،گر چه از توان ديگران ، خارج باشد. درباره مسيلمه آمده است که او فرد دروغگويي بوده و ادعاي پيامبري داشته است . وقتي او شنيد که پيامبر اسلام چاه کم آبي را در چند لحظه ، پر آب نمود. بدين شکل که مقداري از آب دهان متبرک نمود و سپس به داخل چاه باز گرداند، او نيز گفت : من هم چنين کاري را ميتوانم بکنم و اين معجزه من محسوب ميشود، لکن وقتي چنين کرد، عکس آن اتفاق افتاد، زيرا همان چاه کم آب ، خشک شد و مسلميه ، خشک شدن چاه را نيز معجزه خود دانست . (خوئي، ١٣٦٣، ٣٣)
٣- ديگران از انجام آن عاجز باشند؛ معجزه ، ميبايد کاري باشد که ديگران توان انجام آن را نداشته باشند و الا اگر امري باشد که ديگران بتوانند آن را به واسطه تعليم و... انجام دهند، معجزه محسوب نميشود، لذا معجزه ، قابل فراگيري و آموزش ، نمي - بايد باشد. بنابراين سحر و جادو همانند آنها از علوم غريبه و ديگر تردستيها، معجزه به حساب نميآيد، زيرا تعليم و تعلم آنها ممکن ميباشد و ديگران از انجام آن ناتوان نيستند. در مورد ساحران فرعون ، گفته شده که وقتي اعجاز حضرت موسي را ديدند، دريافتند که کار موسي از سنخ سحر و جادو و... نيست تا قابل يادگيري باشد، لذا همه به او ايمان آوردند. قرآن در مورد آنها مي فرمايد: « فأْلقي موسي عصاه فإذا هي تْلقف ما يأْفکون * فأْلقي السّحرة ساجدين * قالوا آمنّا بربّ اْلعالمين * ربّ موسي وهارون . » (شعراء٤٥تا٤٨) سپس موسي عصايش را فکند، ناگهان تمام وسايل دروغين آنها را بلعيد؛ ساحران همگي فورا به سجده افتادند. گفتند ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم . پروردگار موسي و هارون . » از اين رو براي تفاوت معجزه با سحر و جادو، ميتوان به اختصار به دو نکته اشاره نمود:
١- معجزات قابل تعليم و تعلم بشري نيستند برخلاف سحر و جادو و علوم غريبه که اکتسابي و قابل تعليم هستند.
٢- دايره معجزات ، محدود به امر خاصي نيست ، برخلاف سحر و جادو؛ زيرا آنها محدود به آن چيزي هستند که ساحر و ....
آنها را ياد گرفته است و نميتواند پاسخ گوي هر نوع تقاضايي باشد. برخلاف معجزات که بر هر امر غير محال عقلي، تعلق مي - گيرند، مانند: معجزه حضرت صالح که از دل کوه ، شتر، بيرون آورد و... .
٤- همراه با تحدي باشد؛ تحدي، يعني مبارزه و معارضه طلبي. در معجزات ، مدعي نبوت ميبايد ديگران را به مقابله و مبارزه دعوت نمايد و با انجام امري فوق العاده و اثبات عجز ديگران ، ادعاي خود را ثابت نمايد، مانند: تحدي پيامبر اسلام در مورد قرآن ، آنجا که ميفرمايد: «و إن کنتمْ في رْيبٍ مّمّا نزّْلنا علي عبْدنا فأْتوْا بسورةٍ مّن مّثْله وادْعوْا شهداءکم مّن دون الّله إنْ کنْتمْ صادقين ؛ اگر درباره آنچه بر بنده خود(پيامبر)نازل کرديم شک و ترديد داريد، (لااقل )يک سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را غير از خدا براين کار دعوت کنيد، اگر راست ميگوئيد.» ﴿بقره ،٢٣﴾ بنابراين هر کاري،گر چه فوق العاده باشد و ديگران از انجام آن عاجز باشند ولي اگر به همراه تحدي و مبارزه طلبي نباشد، معجزه ، محسوب نميشود، بلکه آن را «کرامات » ناميده اند. مانند: کرامات معصومين و اولياء و صالحين و متقين ؛ از اين روي هر کاري که فوق العاده است و همراه با تحدي و از طرف مدعي نبوت و مطابق با خواسته او باشد، معجزه است و پيامبران و رسولان الهي در فرصت هاي لازم و ضروري، برآوردن آنها مبادرت نموده اند. (مؤدب ، ١٣٧٩، ١٧-١٦)
در مبحث تقسيم بندي معجزه هاي خدواند ميتوان اين تقسيم بنديهاي را بيان نمود: ١- معجزات جاري و عادي و معمولي است که مطابق نظاماتش در خلقت و تکوين معمول است و اين نوع معجزات بر کمال توانايي و خواست و علم و حکمت و برتري و بخشايش و بزرگي خداوند بهترين و هويداترين گواه است و از ساير انواع نيز بيشتر است . ٢- معجزاتي است که برخلاف نظامات جاريه است که بشر با آنها آشناست و اين نوع اگر چه خيلي کم است ولي شايد در نظر مردم بهترين دليل و گواه باشد بر اختيار مطلقي که خداوند بر مخلوقات خود دارد و ثابت کند که توانايي و خواست خداوندي به هيچ وجه بسته و مقيد به نظاماتي که عالم به آنها قائم و برجا است نيست ، زيرا نظامات جاري را حکمت او اقتضا کرده و براي استوار کردن نظام و روش عالم آنها را مقرر فرموده واي بسا ممکن است حکمت و خواستش اقتضا کند که مخالف آنها را نمودار سازد و اگر اين اختيار مطلق براي خداوند نبوده عالم مانند آلات و ادواتي بود که بدون علم و خواست و اختياري از خود به کار افتاده مانند ساعتي باشد که گاه هاي شبانه روزي را مينماياند. پس از آنچه گذشت آشکار ميشود که معجزات خداوند با شعبده و نيرنگ مردم خيلي فرق و تفاوت دارد اين ها کسبي است و خود مردم به دست ميآورند و فرا ميگيرند ولي آنچه پيغمبران ميکنند از جانب خدا و به امر اوست و هر وقت خواستش تعلق گيرد پيغمبر ميتواند اظهار معجزه نمايد. کرامات بهتر آن است که مخفي باشد چنان که معجزات ظهورشان واجب است و علت اين است که ظهور کرامات و علني شدن آنها غالباً موجب گمراهي مردم و ايجاد اعتقادهاي مخالف اصل ديانت در آنها ميشود، خود اصحاب کرامات نيز غلباً آنها را اظهار نمي - کرده اند و اگر مکاشفه يا کرامتي از آنها ديده شده براي ضرورت و مواقع لازم بوده است و دانشمندان محقق و متصوفه و اهل باطن تصريح به لزوم عدم ظهور کرامات و مکاشفات کرده اند و مضرات را گفته و نوشته اند. (رشيدرضا، ١٣١٧، ٢١٤-٢٢٠)
وقوع امر خارق العاده به دست غير نبي در واقع سه قسم است :
١-معجزه مکذبه که نقش آن تکذيب ادعاي دروغين متنبّي است .
٢-کرامت که به دست اولياءالّله جاري ميگردد و نقش آن جذب افراد به سوي اولياءالّله است و عزت بخشيدن به آنها.
٣-سحر و جادو که نقش فريب و نيرنگ را دارد.(فرامرزقراملکي، ١٣٨٨، ١٦٣-١٦٢)
همچنين ميتوان گفت کردار خارق العاده اولياءالّله (کرامت ) با معجزه در تحدي است . چون پيامبر، منکران نبوت خويش را به مبارزه و رقابت در معجزه ميخواند و از آنان ميخواهد که اگر ميتوانند به معجزه دست يازند. اما اولياءالّله با منکران خويش در خصوص کرامت به مبارزه بر نميخيزند. به علاوه معجزه پس از ادعاي نبوت است در حالي که اولياء ادعاي نبوت ندارند.
فرق معجزه با سحر نيز در«تعارض » است . يعني با سحر و شعبده ميتوان معارضه کرد چنانچه ساحران کردارهاي يکسان انجام ميدهند درحالي که معجزات قابل معارضه نيستند. (رازي، ١٣٤١، ١٤٤-١٣٦)
اينک با توجه به قرابت «معجزه و کرامت » اختصارًا به بررسي تفاوت هاي اين دو با هم ميپردازيم : معجزه و کرامت ، هر دو از جنبه ي خرق عادت بودن و خارج از مجاري امور طبيعي واقع شدن ، مشترکاند، گرچه از جنبه هاي ديگر ميان اين دو
اختلافات قابل تاملي وجود دارد. در اينجا به بيان پاره اي از تفاوت هاي معجزه با کرامت ميپردازيم :
١- معجزه بايد براي صدق گفتار اظهار شود، اما کرامات را بايد کتمان کرد.
٢- معجزه نبي براي اثبات نبوت ، هميشه مقرون به دعوي و تحدي است ، در حالي که کرامت چنين نيست .
٣- معجزات براي احتجاج بر وحدانيت حق است ، اما کرامات براي تاديب و تهذيب نفوس اولياء است .
٤- صدور معجزات بر دست پيامبران با درخواست از سوي نبي است ، اما ولي، هيچ گاه در خواست صدور کرامت نمي کند.
(شکل ١)
با وجود آنکه معتزليها منکر وقوع کرامت بر دست اولياءاند، اما دلالت هاي قرآني و روايي بسياري بر اثبات کرامت وجود دارد.
وجود ميوه ي غير فصل ، نزد حضرت مريم (س )در محراب و رطب تازه به هنگام وضع حمل آن حضرت و همچنين قصه ي اصحاب کهف و خواب غيرعادي آنها، همگي، اموري خرق عادت و در عين حال مورد تاييد قرآن کريم است . کرامت آصف برخيا وزير سليمان (ع ) در حاضر نمودن عرش بلقيس از يمن تا اورشليم در يک چشم بر هم زدن نيز از ديگر نمونه هاي قرآني اثبات کرامت است ، در حالي که هيچ يک از افراد نامبرده پيامبر الهي نبوده اند. (فتح الهي، ١٣٧٤، ٩٣-٩٢) و به طور خلاصه از چند جهت بين آورنده ي معجزه و سحر فرق است .[چرا که :]
١-برنامه ي زندگي پيامبران راستي و درستي و پاکي و پاکدامني و خير خواهي و مصلحت مردم است ، ولي نوعاً جادوگران افراد رذل و پست و لاابالي هستند.
٢-قدرت جادوگران هر قدر هم که مهارت داشته باشند خيلي محدود و منحصر به انجام بعضي از کارهاست .
٣-جادوگران هرچه بلد باشند از راه فرا گرفتن و تعليم به دست آورده اند ولي انبياء و امامان هر چه انجام دهند از طريق وحي و الهام خداوندي است . (هيئت تحريريه موسسه در راه حق ، ١٣٥٥، ٧٩)
٣- ديـدگاه امام محمــّد غـزالي(رضي الله عنه )
امام محمد غزالي (رضي الله عنه ) در تعريف معجزه اين گونه عنوان ميکند که : «برخي دل ها شريف تر و قويتر بوده و به جواهر ملائک شباهت بيشتري دارند به صورتي که اجسام ديگر در بيرون تن مطيع وي ميگردند. به عنوان مثال ميتواند با نظري بيماري را شفا دهد. حال اگر اين خاصيت ها براي کسي رخ دهد که داعي خلق باشد، به اين عجائب معجره ميگويند و اگر صاحب فعل خارق داعي نباشد به فعل خارق کرامات ميگويند. » (غزالي، ١٣٧٢، ٢٧-٢٦) غزالي(رضي الله عنه ) نيز با ساير متکلمان موافق است و خارق عادت توأم با تحدي را معجزه ميداند و دلالت آن را بر صدق تحدي کننده ضروري به
شمار ميآورد. در نظر وي، معجزه وقتي مقرون به تحدي باشد، به مثابه اين است که خداوند به شخص صاحب اعجاز بگويد: در آنچه ادعا کرده اي، راست گفته اي و بنابراين تو از جانب من رسول هستي. اين مسأله نيز مسلم است که وقتي کسي مورد تصديق خداوند باشد، به هيچ وجه کاذب نخواهد بود. غزالي(رضي الله عنه ) در اين کتاب [الاقتصاد في الاعتقاد]، نه تنها معجزات را دليل صدق انبياء دانسته ، بلکه در مقام پاسخ گويي و حل شبه مربوط به اين مسأله به شرح ذيل نيز برآمده است .
ابراهيمي ديناني، ١٣٩٠، ٩٦) وي مهم ترين شبه را در اين باب ، شبهه زير دانسته و آن را مورد بررسي قرار ميدهد:
گفته شده است به فرض اينکه مشخص ساختن معجزه از انواع سحر و فريب ، به آساني تحقق پذير باشد، چگونه ميتوان صادق بودن صاحب اعجاز را احراز نمود؟ شايد خداوند با مبعوث کردن يک پيغمبر از سوي خود، خواسته است مردم را گمراه کند و شايد آنچه اين پيغمبر، آن را موجب سعادت مردم معرفي ميکند، در حقيقت باعث شقاوت آنها باشد و اين بدان جهت است که اضلال کردن مردم براي خداوند، يک امر محال به شمار نميآيد؛ زيرا عقل به حسن و قبح ذاتي اشياء حکم نميکند. بايد توجه داشت که اين شبهه ، تنها براي متکلمان اشعري يک شبهه به شمارميآيد نه براي متکلمان معتزلي که حسن و قبح ذاتي، اساس انديشه ي آنان را تشکيل ميدهد؛ به همين جهت غزالي گفته است اين نيرومندترين شبهه اي است که يک معتزلي ميتواند براي اثبات قبح ذاتي، با آن به احتجاج پردازد. (غزالي، ١٩٩٣م ، ١٩٧) در اين عبارت مشاهده ميشود، غزالي(رضي الله عنه ) اين شبهه را بزرگ ترين شبهه اي دانسته که متکلمان معتزلي، براي اثبات قبح ذاتي، ميتوانند به آن احتجاج نمايند؛ زيرا اگر قبح ذاتي پذيرفته نشود، صدق پيغمبران را نميتوان اثبات کرد؛ چون در آن صورت ممکن است گفته شود پيغمبران براي گمراه کردن مردم مبعوث شده اند و گمراه کردن مردم براي خداوند محال نيست ؛ زيرا قبيح ذاتي وجود ندارد و هنگامي که قبح ذاتي تحقق نداشته باشد، گمراه کردن مردم نيز براي خداوند محال نخواهد بود. البته کساني که به قبح ذاتي باور دارند، به هيچ وجه با اين شبهه مواجه نيستند؛ زيرا گمراه کردن را قبيح ذاتي ميدانند و ارتکاب فعل قبيح براي خداوند محال است . غزالي(رضي الله عنه ) به عنوان يک متکلم اشعري، خود را موظف دانسته که در دفع شبه کوشش نمايد و در مورد شبهه چنين به نظر ميرسد که غزالي به تکلف سخن ميگويد: و سخت در تنگنا قرار گرفته است . دليل اين امر نيز آن است که اين شبهه بيش از آنکه به مسألۀ نبوت مربوط باشد، اساس انديشه اشاعره را مورد سؤال قرار ميدهد.
نتيجه اي که از اين مقدمات بدست ميآيد، اين است که وقتي بدانيم آنچه پيغمبر به عنوان معجزه انجام ميدهد، فعل خداوند است و انجام آن در قدرت بشر نيست ؛ در صورتي که مقرون به ادعاي نبوت باشد، به طور ضروري دليل صدق خواهد بود.
عين عبارت غزالي در اين باب نيز چنين است : «...والجواب انا الکذب مأمون عليه فأنه انما يکون في الکلام و کلام الله تعالي ليس بصوت ، و لاحرف حتي يتطرق اليه التلبيس ،بل هو معني قائم بنفسه تعالي فکلما يعلمه الانسان يقوم بذاته خبرعن معلومه علي وفق علمه ولايتصورالکذب فيه وکذالک في حق الله تعالي و علي الجماع ، الکذب في کلام النفس محال ... .» (همان منبع ،٢٠٠) آنچه دراين عبارت آمده ، نشان ميدهد که از نظر اشاعره ، در کلام نفسي، کذب تحقق نمييابد و احتمال صدق و کذب از خواص کلام لفظي است ؛ ولي وقتي در نوعي از کلام ، وقوع کذب ممتنع باشد، صادق بودن آن چه معنايي ميتواند داشته باشد؟ اساساً جايي که کذب بي معني باشد، آيا صدق ميتواند داراي معني باشد؟ اگر صدق و کذب به معني مطابقت و عدم مطابقت با واقع و نفس الامر بوده باشد، در مورد کلام نفسي چگونه ميتوان تحقق صدق را توجيه نمود؟ در کلام غزالي(رضي الله عنه )، پاسخ اين پرسش ها ديده نميشود. وي درکتاب الاقتصاد في الاعتقاد، معجزات انبياء را دليل صدق مدعاي آنان دانسته و بعثت پيغمبران را امري جايز به شمار آورده است . (ابراهيمي ديناني، ١٣٩٠، ١٠٠) غزالي(رضي الله عنه ) با اين بيان که معجزه امري عجيب است که اگر شخصي قبل از آوردن معجزه ادعا کند که اين کار را انجام ميدهد و بعد آن کار عجيب را مطابق ادعايش انجام دهد معجزه گفته ميشود ولي اگر خلاف آن ثابت گردد و خارق داعيش نباشد فعل او کرامت ناميده ميشود. معجزات مهم ترين دليل متکلمان است اين دليل بر دو مقدمه استوار است .١- ادعاي پيامبري ٢- معجزه گري. بدين معني که هرکس ادعاي پيامبري کند و به کردارهاي خارق العاده دست يازد که ديگران از انجام آن فرو مانند، پيامبر است و چون ادعاي نبوت از سوي محمد(ص ) و نيز معجزه گري از سوي وي به تواتر اثبات شده است ، پيامبري وي مسلم خواهد بود. (غزالي، ١٣٦٢،٥٠-٥٣) همچنين حجت الاسلام غزالي(رضي الله عنه ) در خصوص معجزات انبياء بر اين عقيده است که معجزه هاي پيامبران در مقابل علم و يقيني که به مثابه ي قطع و يقين حاصل از رياضيات است ، هيچ تأثيري ندارد. اگر شخصي نسبت به يک موضوع ، از اين گونه قطع و يقيني برخوردار باشد، مشاهده معجزه اي که بر خلاف آن ظاهر ميشود، يقين او را سست نخواهد کرد. مشاهده معجزه براي اين شخص ، اين اثر را