بخشی از مقاله
چکیده
اوحدالدین علیبن محمد بن اسحاق، معروف به انوری ابیوردی و حجّه»الحق« از جمله شاعران و دانشمندان ایرانی سده ششم هجری قمری در دوران سلجوقیان است. انوری شاعری است دارای تضاد گفتاری و رفتاری که سبب ناپایداری و سستی شخصیت او شدهاست. او دانشمندی است که از علوم زمانه خود و روان شناسی اسلامی و یونانی که غزالی سرآمد آن علوم بوده آگاهی جامعی داشتهاست.
از دیدگاه امام محمد غزالی، وجود محرکهای فطری و اکتسابی در انسانها سبب به فعل در آمدن صفات خیر و شر میشود. محرکهای فطری عبارتند از چهار خصلت سبعی، بهیمی، شیطانی و ربانی که در تمام انسانها وجود دارد و محرکهای اکتسابی عبارتند از: قوه علم، اراده، محیط، عادات، صبر و در نهایت نیروی مدد الهی که انسان را در رسیدن به فضایل اخلاقی یاری میکند. شخصیت انوری، در دو دوره از دوران شاعریاش، تحت سلطه دو غریزه سبعی و بهیمی قرار گرفته، و با اینکه از نیروی علم برخوردار است؛ به دلیل نداشتن انگیزه و اراده کافی و محکم و به سبب حضور در محیطی که صفات نکوهیده به صورت عادت دستهجمعی و همگانی در آمده و یکی از تفریحات بزرگان محسوب میشود، رنگ پسندیدگی به خود گرفته و وجود نیروی قوی عادت، که انسان را دچار نوعی ناخودآگاهی میکند، سبب شدهاست که او در تبدیل صفات مذموم به محمود عاجز شود.
انوری در دوره سوم شاعری خود که شغل شاعری و دربار را ترک کردهاست، به خود میآید و به ذکر حقارتهایی میپردازد که در گذشته مرتکب شدهاست و شروع به موعظه میکند درحالی که هنوز هم چنین ابیاتی در آن زمانه خریداری ندارد. در این مقاله سعی برآن است که به تحلیل شخصیت انوری ابیوردی و تضادهای درونی و گفتاری او، بر اساس اندیشههای روانشناسی امام محمد غزالی، که مبتنی بر روانشناسی اخلاقیاست، پرداخته شود.
مقدمه
اوحدالدین علی ابن محمد ابن اسحاق ابیوردی، شاعر قرن 6 هجری، فرزند یکی از رجال درباری بوده که در خدمت یکی از خواتین منتسب به سلطان، بهنام رضیهالدین یا عصمهالدین خدمت میکردهاست و از ملازمان محرم وی به شمار میرفته. انو ری در دوران کودکی و اوایل جوانی به اکتساب علوم متداوله زمان خود پرداخت و در بیشتر علوم الهی، طبیعی، ریاضی و منطق مایه کافی آموخت. در جوانی، پدرش را از دست داد و صاحب مال وثروت موروثی فراوانی شد. با آن که در آن وقت بهره وافی از دانشهای آن زمان به دست آوردهبود ولی مردی عیاش و عشرت طلب و شهوتران بود و به بادهخواری ولعی فراوان داشت.
پای در خرابات نهاد و میراث پدر را در اندک زمانی در راه عیش و نوش صرف کرد و مدتی نگذشت که مفلس شد و ناچار شد که برای تهیه مایحتاج خود به شاعری که در آن زمان رواج داشت، بپردازد و از صلهای که دریافت میکرد روزگار خود را سپری کند. او یکبار مورد سرزنش تاج الدین غمراد بلخی دوست پدرش قرار گرفت که سبب خشم انوری شد و فی البداهه به هجو او پرداخت و شروع کرد به تنظیم مثنویای در هجو او که به در خواست بعضی از دوستان تاج الدین، انوری سخن خود را قطع کرد - محمد تقی مدرسی،- 17:1364 - 16؛ همین هجویه را سرآغاز هجویات بعدی انوری میدانندکه رغبت او را به هجو و طعنه نشان میدهد.
انوری، عشرت پسند بود و به انتظام امور معیشت از هر طریق که میسر باشد معتقد؛ او از کیفیات روحی برکنار بود و اگر گاهی درمورد عالم جان و وصول به جهان عقل و ایمان سخن میگوید به کلفت و تقلید است نه وجدان و اعتقاد. حد اخلاقی یکسانی ندارد زیرا دوپهلو سخن میگوید، یکروز قانع است و به قناعت میبالد و یک جا به تقاضا و گدایی مایل و کمترین چیزی را از ممدوحان خود با تمام الحاح مطایبه میکند.
به فلسفه علاقه دارد و از شعر متنفراست، خواستار حسن اخلاق و نکوهشگر بیوفایی است چنان در مدحیات و هجویات خویش اغراق میکند که دنیا و افراد خارقالعاده و ماوراءالطبیعی را به یاد خواننده میآورد. همیشه از هجویات خویش جان سالم به در بردهاست و علاوه بر هجو بلخ که به او نسبت دادند و باعث خواری او شد، در ماجرای هجو علاءالدین غوری، نزدیک بود که زبان سرخش، سرسبز او را به باد فنا بدهد که با سیاست دوستانش برطرف شد. انوری به مدح بزرگان و وزیران بسیاری پرداخته است. در دورهای جزء ندیمان خاص سلطان سنجر قرارگرفت. او در جواب سنجر که از او پرسید برای ملازمت آمدهای یا طمع مال اندوزی؟ گفت:
جز آستان تو اندر جهان پناهی نیست سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست
- دیوان: مقدمه نفیسی، شش،. - 1337
چند سالی ملازم رکاب او شد، این بیت مربوط به دوران سلطان سنجر و دوران نخست شاعری او به حساب میآید که تقریباً در دوران رفاه اوست. به نظردکترشهیدی مسلم است که شاعران مدیحه سرا در هر دورهای قصد قربت نداشتهاند و فقط در طلب صله-ای به مدح میپرداختندمثلاً. فرخی و منوچهری هر یک به زبانی از این بخششها سخن گفتهاند و کوشیدهاند با تعبیری لطیف، هر چه بیشتر از بخشش ممدوح بهرهمندگردند - مقدمه شهیدی،کب: - 1357، درست شبیه انوری در دوران نخست شاعری او که سلطان سنجر را مدح میکردهاست. ولی چنان که از اشعار او به نظر میرسد در دوران بعدی، شاعر به صراحت مدح را به هدف صله بیان میکند و حتی تهدید به هجو میکند.
سه بیت رسم بود شاعران طامع را یکی مدیح و دگر قطعه تقاضایی اگر بداد سوم شکر و ور نداد هجا از این سه بیت دو گفتم دگر چه فرمایی؟ »انوری در نزد سلاطین بسیار محترم بوده سلطان سنجر و وزیران چند بار به دیدن او رفتهاند - «مدرس رضوی،. - 1364:138 او حتی در کشورداری به وزرا توصیه میکردهاست و در سوء اداره شدن مملکت به آنها هشدار میداده است. او در قطعهای، عزل خواجه شهاب را به دلیل اختلاس در اموال دولت را میخواهد تا موجب دلیری دیگر کارکنان نشود.
ای صدر، نایبی به ولایت فرست زود معزول کن شهابک منحوس دزد را
زرهای بیشمار به افسوس میبرد آخر شمار او بکن از بهر فرد را
تا دیگران دلیر نگردند همچو او فرمان من ببر بکش این زن به مزد را
- دیوان، مدرس رضوی: - 516 کنایهها و هجویات انوری اغلب شخصی است و عینیت متناقض آنها اطلاعات زیادی از جامعه زمان انوری را ارائه میدهد و از زبان تند خود علیه تحمیق موجود جامعه، چاپلوسی و سوء اداره تشکیلات کشوری استفاده میکند - ریپکا، . - 54:1364 انوری را مبتلا به بیماری رشته و نقرس، که به داءالملوک معروف است؛ میدانستند و این بیماری مانع از رفتن به خدمت بزرگان و سلطان میشده و از در بستر ماندن او حکایت میکند.
بزرگوار دانی کز آفت نقرس/ ز هر چه ترشی من بنده میبپرهیزم - دیوان، مدرس رضوی: - 688 در مجموع انوری مرد زحمت کشیده صاحب فضلی است که از راه علم نتوانستهاست به نام و نانی برسد، و در پایان عمر، عزلت و دوری از دربار و مردم را برگزیدهاست. بنابراین قسمت آخر عمر او چندان آشکار نیست و سال وفات او نیز نامشخص است. شاید دوران سوم شاعری او در این دوران بودهاست که در پی آن مردم را به قناعت و خویشتنداری دعوت میکند و مزه بلندهمتی را میچشد؛ و بر روزگار تلف کرده خود حسرت میخورد و خود را خسر دنیا و آخرت میبیند و راه خلوت را که با سلامتی همراه است برمیگزیند.
انوری شخصی است که به قول خودش سی سال شعرهای باطل گفت و جزء چهار پیامبر شاعری ایران قرار گرفت. با اینکه فردی دارای احترام و مقام اجتماعی بالایی در بین شاعران و بزرگان عصر خود به شمار میآمد اما در دورانی از زندگی خود که فقر او نمایان است، دست به هجویه های رکیک و دور از شخصیت یک شاعر بزرگ و اندیشمند میزند که باز هم در زمانه خود چندان زشت و تابو نبوده و شاید جزو افتخارات آن زمانه و هنرهای شاعر به شمارمیآمده است.
در تذکرههای قدیمی همه به نیکی و والا مقامی او اشاره میکنند تا اینکه شبلی نعمانی سرآغاز این بدبینیها به او شد، و با اینکه از مقام شاعری او آگاه است و او را تحسین میکند ولی به دلیل مضامین رکیکی که در آن ابیات وجود داشت و بخاطر»دنائت طبعی که داشت و دیگر مالک زبانش نبود و خود را خوار و ذلیل میساخت « ملامت میکند - شبلی نعمانی،. - 216:1363 انوری مردی عالم و دانشمند، نسبت به علوم زمانه خویشتن بوده است و از قراینی که در دیوان نفیسی به آن اشاره شده است:
کتاب تهافت، کلاه سرخسی که همراه شد با تو از بنده خانه
یکی جمله بود و دیگر امانت بر آن جمله دادی قرار شبانه
- دیوان نفیسی؛ - 455:1337
این بیت و دیگر اشعار و مضامین شعری او حاکی از آن است که او به مطالعه آثار امام محمد غزالی پرداختهاست و بدانها وقوف داشته، زیرا مطالب اصولی افکار غزالی در اشعار او هویداست »معروف است که وی فلسفه ابنسینا را تحسین میکرد و فلسفه تخریبی غزالی را میدانست - «یان ریپکا، . - 58:1364 تسلط انوری به علم و حکمت، سبب شد که به حق لقب حکمت دان، شایسته او شود اما چه سود که این علم و اندیشه قوی در به ثمر نشستن منظومه فلسفی و افکار حکیمانه او کمکی نکرد تا علاوه بر اینکه لقب حکیم را به خود بیفزاید، جشن علم و عمل را در وجود انوری برپا کند. به قول سعدی علیه الرحمه: »هر که علم خواند و عمل نکند؛ بدان ماند که گاو براند و تخم نیفشاند - « .
روانشناسی اخلاقی غزالی
نکتهای که در اشعار انوری توجه اکثر افراد را به خود جلب میکند، تضاد و کشمکشی است که بین گفتار و کردار این شاعر وجود دارد. گفتاری حکیمانه، موعظهگر، در مقابل اعمالی سخیف و گدامنشانه. این موارد ما را برآن داشت، تا به تحلیل این شخصیت، بر اساس اندیشههای روانشناسی غزالی بپردازیم، با علم به اینکه انوری، عالم به این اندیشهها بوده، اندیشههایی که در فلسفه یونان ریشه دارد.
اصول روانشناسی غزالی با دوران شاعر مطابقت دارد و فاصله زمانی و مکانی چندانی با او ندارد. این دلایل، سبب تمایز در این تحلیل و بررسی میشود. غزالی به روانشناسی اخلاقی توجه فراوانی کرده است، این اندیشهها در آثار او، به خصوص در کتاب »احیاءالعلوم«که در این مقاله تکیه ما بیشتر بر این کتاب است به خوبی نمود یافتهاست. وی با تأسی به فیلسوفان یونانی و اسلامی، که انوری نیز، به یقین به این اندیشهها آگاه بوده، بحث مفصلی در مورد نفس و جان آدمی دارد.
مساله اصلی در روانشناسی اخلاقی، انگیزش اخلاقی است و اینکه آیا انسان بر اساس ساختار روانی خاص خود به طور طبیعی به انجام کار خیر و یا شر تحریک میشود، یا عواملی دیگر منجر به آن میشود. بسیاری از فیلسوفان بر این عقیدهاند که ظرفیت روحی و روانی انسان برای ترسیم راه درست اخلاقی و سوق دادن انسان به سمت آن کفایت میکند و هیچ سنت اخلاقی نمیتواند بدون مبنای عمیق روانشناختی که با آن هماهنگ باشد پایدار بماند - ناجی، . - 1391:2 در نظر غزالی، خلقت آدمی آمیخته به چهار نوع خصلت سبعی، بهیمی، شیطانی و ربانی است.
وی با برشمردن فضایل و چگونگی شناخت صفات در وجود انسان به بررسی ریشه ها و محرکهایی که سبب تهذیب اخلاق میشود میپردازد. او، هم محرکهای فطری و هم محرکهای اکتسابی را مد نظر قرار داده است. از این طریق، ربط نسبت هر فضیلت و رذیلت را با صفاتی که در اشخاص وجود دارند؛ علت به وجود آمدن شخصیت مثبت و یا منفی و گفتار و اعمالی که از آدمی سر میزند، میداند و زمانی که آدمی انگیزه و اراده کافی برای آن عمل خیری که فضیلت محسوب میشود را کسب کند با کمک گرفتن از قوه علم و اراده و مدد گرفتن از نیروی الهی به این صفت دست مییابد. اگرچه تناسب آن فرد با محیط و عاداتی که در آن جامعه و شرایط خاص آن دارد؛ از عوامل مهم به شمار میآیند، ولی مدد الهی از دستورات و روشهایی است که در نهایت سبب کسب آن فضیلت میشود.