بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
چرا جهان بینی حاکم بر علم معاصر ناقص است؟
اسلاید 2 :
پيشرفتهايي كه در قرون 19 و20 در علوم تجربی حاصل شد، شناخت ما از جهان را به نحو بيسابقهاي افزايش داده است، و پيشرفت در كاربردهاي عملي علم، كنترل زيادي بر نيروهاي طبيعت و اذهان انسانها بهبشر داده است. امّا در حالیکه پیشرفت علم و فناوري براي بشربرکات زیادی داشته است، ولي براي نابودي انسانها و تخريب محيط زيست نيز بهكار رفته است. متاسفانه تعداد بسيار زيادي از علما در مؤسسات نظامي به توليد وسايل تخريب انبوه اشتغال داشتهاند و جوامع علمي نيز متأسفانه نقشي منفعلانه در اين زمينه ايفا كرده اند. فريمان دايسون در اين باره گفته است:
«ناتواني علم در توليد منافع براي طبقۀ فقير در دهههاي اخير، ناشي از دو عامل است كه با هم دركار بودهاند: علماي نظري از نيازهاي روزمرۀ بشري فارغ بودهاند و علماي كاربردي بيشتر به منافع زودرس چسبيدهاند.» (دايسون، 1997)
اسلاید 3 :
پيشرفت سريع علم در قرن نوزدهم، اين انتظار را بهبار آورد كه علم بهتنهايي ميتواند تمامي مشكلات انساني را حل كند.
جواهر لعل نهرو ـ اولين نخستوزير هند مستقل ـ اين ديدگاه را داشت:
«علم بهتنهايي ميتواند مسائل گرسنگي و فقر، فقدان بهداشت و بيسوادي، خرافات و رسوم و سنتهاي سستكننده، اتلاف وسيع منابع، و سكونت كشور به وسيلۀ مردمي فاقد غذا و آب را حل كند.»
امّا پس از پایان جنگ جهانی اول (درواقع در سال 1924)، برتراند راسل در پاسخ هالدین که می گفت خوشبختي انسان بهكمك كشفيات علمي افزايش مييابد، در این امر اظهار تردید کرد:
«اگرچه من مايلم با اين پيشبيني موافقت كنم، تجربۀ طولاني سياستمداران و حكومت مرا در اين مورد به ترديد انداخته است. من مجبورم احساس ترس كنم از اين كه علم بهجاي آنكه براي خوشبختي انسانها بهكار رود، درجهت افزايش قدرت گروههاي غالب بهكار ميرود.»
اسلاید 4 :
از ديدگاه راسل، آثار بد علم از آنجا ناشي ميشود كه علم خود نميتواند هواي نفس انسانها را كنترل كند:
«علم به انسانها كنترل بيشتر خويش، مهرباني بيشتر، يا توان سركوب كردن اميالشان بههنگام تصميمگيري براي عمل را نداده بلكه قدرت بيشتري براي اعمال شهوات دسته جمعي جوامع به آنها داده و با ارگانيك كردن بيشتر جامعه، سهم ايفاشده بهوسيلۀ شهوات شخصي را كاهش داده است. شهوات دستهجمعي انسانها عمدتاً شريرانه هستند، و قويترين آنها تنفر از گروههاي ديگر و رقابت با آنها است. بنابراين، در زمان حاضر، تمامي آنچه زياده روي در شهوات دستهجمعي را به انسانها ميدهد، بد است. به همين علّت است كه علم تهديد ميكند که باعث نابودي تمدن ما شود.»
در واقع علم در دو سطح ميتواند بر حيات انساني اثر مثبت بگذارد:
- در سطح عملي ميتواند مشكلات انساني را در بُعد فردي و جمعي حل كند؛
- در سطح نظري ميتواند برداشت انسان از جهان را غنيتر كند.
اسلاید 5 :
هم در دورۀ تمدن اسلامی ، هم دراروپای قرون وسطي، و هم در اوايل پيدايش علم جديد، كسب دانش بهخاطر فهميدن آثار صنع الهي بود، نه براي كسب منافع مادي. هايزنبرگ برداشت كپلر از علم را بهشكل زيبايي توصيف كرده است:
« براي كپلر، علم وسيلۀ بدست آوردن منافع مادي براي انسانها يا ساخت يك فناوري براي بهترساختن دنياي ناقص ما نيست؛ بلكه برعكس، علم وسيلۀ اعتلاي ذهن انسان است، وسيلهاي براي رسيدن به آرامش در تفكر دربارۀ كمال ابدي خلقت.»
لایبنیتس فیلسوف نیز همین را می گوید:
«این خصوصاً در علم است.که ما عجایب خداوندی را می بینیم.قدرت و حکمت و نیکی او را. بدین علت است که من از ابتدای جوانی خود را به علومی که دوست می دارم ، سپر ده ام.»
در سطح عملي نيز اين دانشمندان درمورد نتايج كار علميشان حساس و هشيار بودند.
اسلاید 6 :
(1) چرا علم معاصر از اداي نويدش ناتوان مانده است؟
از ديد اینجانب، تمامي آثار نامطلوب علم فعلي، ریشه در حاكميت يك جهانبيني خاص بر دانشمندان دارد كه واجد خصوصيات زير است:
- فقط برای دانشهای نشات گرفته ازحواس شان قائل است؛
- ملاحظات اخلاقي را در كار علمي ناديده ميگيرد؛
- به فكر كنترل طبيعت و جوامع انساني است؛
- يك ديدگاه كلنگر نسبت به واقعيت ندارد؛
دغدغههاي بنیادی بشر را ناديده ميگيرد.
(الف) محدودکردن دانش به حوزۀ حواس
علم مدرن خود را به حوزۀ ماده محدود ميسازد و واقعيت را تنها به چيزهايي ميدهد كه در دادههاي حسّي ريشه دارند. تأييد تجربي، داور نهايي است.
بهزبان برتراند راسل:
«هر دانش كسبشدني بايد با روشهاي علمي بدست آيد و چيزي را كه علم نتواند كشف كند، انسان نميتواند بداند.»
بدین ترتیب علم رایج واقعيات معنوي را يا غيرواقعي و يا قابل تحويل به فيزيك ميداند.
اسلاید 7 :
تمامي اينها، برخلاف نظر قرآن است كه دانش ما را به حوزۀ حسّي منحصر نمی داند و به واقعیاتی وراء دسترسی ما اشاره دارد:
سُبْحانَالَّذي خَلَقَاْلاَزواجَ كُلَّها مِمّا تُنْبِتاْلاَرْضُ وَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لايَعْلَمُونَ. (يس/36)
ما پديدههاي فيزيكي را با ابزار علم جديد مطالعه ميكنيم؛ امّا صرفاً به اينطريق نميتوانيم وحدت زيربنايي جهان را درك كنيم. قراردادن علم در چهارچوبي جامعتر به حكمت علم ميافزايد و وحدت تحت كثرت را نشان ميدهد.
(ب) خنثي بودن علم نسبت به ارزشها
ديدگاه رايج در محافل علمي اين است كه علم و اخلاق دو حوزۀ مستقل مورد توجه انسانها هستند؛ بنابراين، «گزارههاي هنجاري» را نميتوان از «گزارههاي بيانگر وقايع» بهدست آورد (بهعبارت ديگر، «بايد» از «هست» استنتاج نميشود). اين ديدگاه به ايدۀ «خنثيبودن علم نسبت به ارزشها» منجر شده و آن به نوبۀ خود به كنارزدن ملاحظات اخلاقي در كارهاي علمي و گسترش نسبيگرايي اخلاقي در جوامع مدرن علمي انجاميده است.
اسلاید 8 :
اما كار علمي در خلاء انساني انجام نميشود و ارزشهاي خارج از علم در سطح انسانها در كار علمي وارد ميشوند. درواقع، تمامي كارهاي علمي دربردارندۀ قضاوتهاي ارزشي هستند و اينها ميتوانند در گزينش نظريهها يا كاربردهاي علم مؤثر واقع شوند.
پوپر که خود به جدائی دانش از ارزش قائل بود ، می گوید:
«اين حقيقت كه علم نميتواند دربارۀ اصول اخلاقي اظهارنظر كند، به اين سوء تعبير منجرشده است كه چنين اصولي وجود ندارند، درحاليكه در كاوش براي حقيقت، درواقع اخلاق مفروض گرفته ميشود.»
دلايل ديگري نيز براي بهحاشيه راندهشدن ارزشهاي اخلاقي در محيطهاي علمي بيان شده است؛ براي مثال، در بعضي از نظريههاي فعلي علم، مثل نظريۀ تكامل داروين، اعتقاد به يك نظم اخلاقي عيني تضعيف شده است. در اينگونه نظريهها، ارزشهاي اخلاقي صرفاً نقش پراگماتيسمي دارند. ويكتور فرانكل اين مطلب را بهخوبي بيان كرده است:
«ارزشها و معاني چيزي جز مكانيسمهاي دفاعي و عكسالعملها نيستند.»
اسلاید 9 :
تخصصگرايي افراطي نيز علم را از ساير ابعاد انساني جدا كرده است. بهقول تولمين:
«اين تكون تخصصگرايي و حرفهگرايي بود كه باعث جداشدن مسائل اخلاقي از بنيادهاي علم شد.»
ما معتقديم علم و اخلاق در سطح جهان بینی بههم ميپيوندند. بدينترتيب، يك جهان بینی خداباورانه، مثل جهانبيني اسلامي، علم را با اخلاق درميآميزد- چیزی که به احساس مسئوليت در علما در تمامي مراحل حياتشان منجر ميشود.
از ديدگاه قرآني، كسب دانش را بايد با كسب ارزشهاي اخلاقي تركيب كرد:
هُوَالَّذي بَعَثَ فِياْلاُمّييّنَ رَسُولَاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ (الجمعة/2)
اسلاید 10 :
(ج) كسب قدرت
درحاليكه علم قديم بهدنبال قرائت كتاب طبيعت، بهعنوان آثار صنع الهي، بود، گرايش غالب در عصر ما، توسعۀ دانش به قصد افزودن قدرت مادي و اقتصادي است و طبيعت را بهعنوان كالايي تلقي می كنند كه بايد از آن بهرهبرداري كرد. بهقول شوماخر:
« در علم قديم ـ ”حكمت“ يا ”علم براي شناخت“ ـ عمدتاً متوجه ”خير مطلق“ بود، يعني حقيقت، خير و زيبايي، كه دانش آن خوشبختي و نجات بهبار ميآورد. علم جديد عمدتاً متوجة قدرت مادي بوده است؛ گرايشي كه آنچنان رشد كرده است كه تقويت توان سياسي و اقتصادي معمولاً بهعنوان اولين هدف، و توجه اصلي، براي خرجكردن در راه كار علمي بهحساب ميآيد. علم قديم به طبيعت بهعنوان صنع الهي و مادر انسان نظر ميكرد؛ و علم جديد به عنوان خصمي به آن مينگرد كه بايد بر او پيروز شد يا صيدي كه بايد از آن بهره برداري كرد.
امّا بزرگترين و مؤثرترين تفاوت، به نگرش علم به انسان مربوط ميشود. ”علم براي شناخت“، انسان را مخلوقي بهصورت خدا ميدانست، شاهكار خلقت، و بنابراين ”مسئول“ جهان. ”علم براي كنترل“ ضرورتاً انسان را چيزي جز محصول تصادفي تكامل نميبيند، حيواني بالاتر، يك حيوان اجتماعي، و شیئی براي مطالعه با همان روشهايي كه ساير پديدههاي اين جهان مطالعه ميشوند: بهطور عيني».
اسلاید 11 :
سوءاستفاده از علم و فناوري در قرن گذشته، شرور بسياري براي بشر و خسارات زيادي براي محيط زيست بهبار آورد، و اين باعث ايجاد نارضايتي درميان دانشمندان عصر ما شد. ماكس بورن، در نامهاي كه در 1954 به اينشتين نوشت دربارۀ سوءاستفادههاي بهعمل آمده از علم چنين گفت:
« من در روزنامهاي خواندم كه شما ظاهراً گفتهايد ”اگر من بار ديگر بهدنيا ميآمدم، فيزيكدان نميشدم، بلكه هنرمند ميشدم. “ اين سخنان براي من آرامش بسيار بهبار آورد؛ زيرا افكار مشابهي در مغز من خطور كرده، و اين بهخاطر شروري است كه علم يك وقت زيباي ما براي دنيا ببار آورده است.»
درعصر ما، دو ملاحظۀ عمده براي پيشرفت علم و فناوري دركار است: ”جستوجوي علم بهخاطر علم“ و ”جستوجوي علم بهخاطر اهداف مادي و قدرت“. جهان صنعتي غرب در اين دام افتاده است كه ”هرچه ميتواند انجام شود، بايد انجام شود“. بهعلاوه، با ظهور پروژههاي بزرگ علمي، اهداف تحقيقات علمي و فناورانه بهطور روزافزون با صنعت و حكومتها تعيين ميشود كه هدف آنها حقيقت نيست، بلكه دانش بهخاطر قدرت است؛ و فراموش شده است كه علم و فناوري بايد در خدمت رفاه مشروع انسان باشند و هدف آنها خير انسانيت باشد.
اسلاید 12 :
د- تكهپارهشدن دانش انساني
يكي از خصوصيات دانشمندان در قرون وسطي اين بود كه به طبيعت ديد كلنگر داشتند. آنها همۀ حوزههاي دانش را نظير شاخههاي يك درخت ميدانستند و ميكوشيدند كه يك ديدگاه وحدتبخش از طبيعت بهدست دهند. امروزه، بهعلّت تخصصگرايي افراطي، دانش هم در داخل رشتهها و هم بين رشتهها چندپاره شده است؛ و اين به فقدان يك بينش كلنگر در عالمان منجر شده و افرادي بهوجود آورده است كه هر يك فقط علايق خود را دنبال ميكنند و كل جهان براي آنها محدود به همان حوزۀ کاری خودشان است.
مساله ديگر اين است كه جهانبيني هر عالِم با مفروضات و روشهاي تخصصي او تعيين ميشود؛ برای مثال، آنانكه در علوم زيستي كار ميكنند، اين تصور را دارند كه تمامي كارهاي انسانها را با ژنها ميتوان توضيح داد. همچنين، تمركز انحصاري يك عالم بر حوزۀ خاص خودش مانع از اين ميشود كه به عناصري نظر كند كه حوزۀ كاري او را در متن وسيعتري قرار ميدهند.
اسلاید 13 :
چند پارهشدن علوم، ما را از داشتن يك ديدگاه كلنگر محروم كرده است. از اين جهت، بعضي از عالمان برجستۀ زمان ما از باريكبيني بينش عالمان معاصر درمورد واقعيت شكايت كردهاند. براي مثال هايزنبرگ ميگويد:
«امروزه افتخار دانشمند، عشق به تفصيلات – كشف و تنظيم كوچكترين آشكارسازيهاي طبيعت – در يك حوزۀ محدود است؛ و اين بهطور طبيعي همراه است با احترام بيشتر براي هنرمند در يك موضوع خاص، متخصص، و ۀيك بينش وحدتيافته از طبيعت سخن گفت. جهان عالِم، حوزۀ باريكي از طبيعت است كه او عمرش را صرف آن ميكند.»
محصول ديگر اين چندپارگي علوم اين است كه علوم فيزيكي و طبيعي، نسبت به آنچه در علوم انساني ميگذرد، بيتوجه هستند. امّا اگر قرار باشد علم را انسانها بهكار ببرند و براي حل مسائل انساني از آن استفاده كنند، چگونه ميتوان علوم فيزيكي و علوم زيستي را از علوم انساني جدا كرد؟
اسلاید 14 :
ﻫ - سؤالات بنیادی انسان
علم مدرن بهعلّت محدودبودن ظرفيتش نميتواند به بسياري از سؤالات مورد دغدغۀ انسان، دربارۀ معنا و هدف حيات انساني پاسخ دهد؛ ازجمله: ”ما در اينجا چه ميكنيم؟“، ”هدف حيات چيست؟“. علم همچنين دربارۀ زيباييها و ارزشهاي اخلاقي ساكت است. بهقول شرودينگر:
« تصوير علمي جهان حول ما بسيار ناقص است. با اين تصوير، اطلاعات زيادي بدست نميآيد و تمامي تجارب ما در نظمي بسيار متقن قرار نميگيرد. اين تصوير دربارۀ چيزهايي كه واقعاً به قلب ما نزديك و واقعاً براي ما مهم است، ساكت است. نميتواند دربارۀ قرمز و آبي، تلخ و شيرين، درد و شادماني جسماني چيزي بهما بگويد؛ و چيزي دربارۀ زيبا و زشت، خوب و بد، خدا و ابديت نميداند. علم گاهي وانمود ميكند كه به سؤالات در اين حوزهها پاسخ ميگويد، ولي پاسخها گاه آن قدر احمقانه است كه تمايلي نداريم آنها را جدّي بگيريم. »
در جهانبيني علم محورانۀ رايج، نهتنها سؤالات نهايي دغدغهانگيز انسان بدون پاسخ ميماند، بلكه حتي اعتبار اين سؤالات هم انكار ميشود. بنابراين، معناي حيات اهميت خود را ازدست داده است و انسانها تحت تأثير قدرت خيره كنندۀ فناوري، بيشتر دنبال رفاه مادي هستند و بعد معنوي خود را نا دیده می گیرند.
اسلاید 15 :
علم آينده
چنانكه پيشتر عنوان شد، علم و فناوري انسان را قادر ساختهاست كه محيط فيزيكي ـ شيميايي و ژنتيكي خود را كنترل كند و خيرات و شرور بسياري براي بشر بهبار آورد. اکنون اين سؤال مطرح ميشود كه آيا بايد اجازه داد علم بدون هيچگونه محدوديتي رشد كند یا می توان رخدادن شرور ناشي از علم و فناوري را حذف كرد. بهنظر ما، آثار منفي علم و فناوري را ميتوان حذف كرد ، اگر اقدامات زير صورت گیرد.
(الف) بايد حساسيت دربرابر دغدغههاي اخلاقي در كار علمي افزايش يابد؛ اين مخصوصاً درمورد عصر ما، كه زيستشناسي مولكولي و مهندسي ژنتيك توان انساني براي دستكاري موجودات زنده را به نحو بيسابقهاي افزايش داده، صادق است. بدون يك قطبنماي اخلاقي، هر چيزي ممكن است رخ دهد.
اسلاید 16 :
آنتونی گيدنز :
«نهفقط به تأثير خارجي، بلكه همچنين به منطق توسعۀ بدون ملاحظۀ علم و فناوري بايد توجه شود. اگر بخواهيم از آسيب جدّي و برگشتناپذير جلوگيري شود، انسانيساختن فناوري احتمالاً مشتمل است بر واردكردن روبهافزايش ملاحظات اخلاقي در رابطۀ فعلاً ابزاري، كه بين انسان و محيط ايجاد شده است.»
فريمان دايسون:
«اگر فناوري در مسير فعلياش ادامه يابد، و نيازهاي فقرا و منافع روزافزون اغنيا را ناديده بگيرد، فقرا دير يا زود بر عليه ظلم فناوري شورش خواهند كرد و درپي علاجهاي غيرعقلاني و خشن برخواهند آمد. شكاف رو به افزايش بين فناوري و نيازهاي انساني، تنها با اخلاق قابل پركردن است. اخلاق ميتواند نيرويي بس قويتر از سياست و اقتصاد باشد.
بازار آزاد به خودي خود فناوري مناسب براي فقرا ايجاد نخواهد كرد. تنها فناوري هدايتشده با اخلاق ميتواند چنين كاري را بكند.»
اسلاید 17 :
متأسفانه بخش قابل ملاحظهاي از جامعۀ علمي غرب درخدمت تقاضاهاي سياستمداران و مؤسسات نظامي قرار گرفته است، بدون آنكه دغدغهاي براي كارهاي خود داشته باشد. لازم است در نقش عالماني كه در صنعت سلاحهاي نظامي و يا تحقيقات نظامي كار ميكنند، تجديد نظري جدّي بشود و درمورد كاربردهاي دانش علمي بحثهاي جدّي صورت گيرد.
جهانبيني شاملي كه بر علم آينده حاكم ميشود، بايد علم و اخلاق را درهم آميزد؛ و اين، مستلزم آن است كه تربيت محققان با آموزش اخلاقي همراه باشد تا احساس مسئوليت در همۀ مراحل حيات را به آنها القا كند. اين امر را در يك زمينۀ ديني ميتوان به بهترين وجه انجام داد؛ زيرا دين ميتواند براي ارزشهاي اخلاقي توجيه فراهم كند و انسانها را براي حفظ محيط زيست بهتحرك درآورد. بهقول شوماخر:
«غيرممكن است بدون ايمان به معاني و ارزشهايي كه فراتر از آسايشهاي فايدهگرايانه و بقا است – بهعبارت ديگر، بدون يك ايمان ديني – تمدني باقي بماند.»
با دين است كه شناختي متقن از حيات، انسانها و كيهان بهدست ميآيد.
اسلاید 18 :
(ب) در قرون وسطي، علم عمدتاً وسيلهاي براي دستيابي انسان به حقيقت بهشمار ميرفت و انتظار ميرفت كه به انسانها در سطح عملي كمك كند. در علم معاصر، بسياري از اين اهداف ازدست رفته است. امروزه، كار علمي را اغلب حكومتها سرمايهگذاري ميكنند، و در كشورهاي پيشرفتة صنعتي، كار علمي غالباً تحتالشعاع اهداف عملي فوري است. پس، از آن حوزههايي از علم حمايت ميشود كه اهداف فايدهگرايانه دارند . هدف علم بايد ارتقاي ابعاد بالاتر انساني باشد. علم فقط وقتي ميتواند براي انسان خوشبختي و نجات ببار آورد كه با حكمت همراه باشد.
(ج) علم فعلي فقط با جهات فيزيكي جهان ما سروكار دارد و واقعيات فوق فيزيكي را ناديده ميگيرد. پارادايم اساسي علم اين است كه تمامي پديدههاي طبيعي را برحسب فيزيك و شيمي توضيح دهد؛ پس در نظم طبيعي جايي براي خدا درنظر نميگيرد. علم تنها به نيازهاي مادي انسان توجه دارد و براي كنترل طبيعت و جوامع انساني بهكار گرفته ميشود. این باعث شده است که علم و محصولات آن در راههای شیطانی بکار گرفته شوند.
اسلاید 19 :
راهحل قضيه در تغيير جهتگيري و هدف علم و فناوري است و اينكه از چهارچوبي وحدتبخش استفاده شود كه همـۀ سطوح واقعيت و تمامي ابعاد حيات انساني را دربر بگيرد. جرج اليس اين مطلب را زيبا بيان كرده است:
«نظم زيربنايي جهان وسيعتر از آن است كه صرفاً با شناخت فيزيك توصيف شود. اين نظم با كل عمق تجارب انساني، خصوصاً فراهم كردن مبنايي براي اخلاق و معنا، مرتبط است.»
اليس براي تمايزقائلشدن بين اين چهارچوب وسيعتر و ديدگاه رايج، واژۀ كيهانشناسي با حرف c كوچك را براي ارجاع به ابعاد فني كيهانشناسي فيزيكي بهكار ميبرد و كيهانشناسي با حرف بزرگ C را زماني استفاده ميکند كه مسائلي نظير ارزشها، هدف، دين، و سؤالات بنیادی انسان را نيز شامل باشد.
در جهانبيني اسلامي، واقعيت هم ابعاد مادي دارد هم ابعاد معنوي. پس علم آينده بايد هر دو جنبۀ واقعيت و تعامل آنها را تشخيص دهد.
تنها تحت هدايت چنين جهانبيني است كه انسانها ميتوانند هماهنگ با طبيعت و ساير موجودات زندگي كنند و ديدگاهي جامعتر دربارۀ واقعيت داشته باشند.
اسلاید 20 :
د - چنانكه عنوان شد، جداشدن حوزههاي علمي از يكديگر، ما را از رسيدن به يك ديدگاه وحدتبخش از واقعيت محروم كرده است. البتّه جلوي تخصصيشدن را نبايد گرفت، چراكه نه ممكن است نه قابل توجيه. امّا درضمن نبايد از ضرورت درج تخصص فرد در يك چهارچوب وسيعتر غفلت كرد؛ وگرنه ديد وحدتبخش از واقعيت و نيز معناي حيات خويش را از دست ميدهيم.بنابراين، ما به تركيب نتايج تخصصها نياز داريم، بهنحوي كه خصوصيات ويژۀ آنها حفظ شود و درضمن در متن وسيعتري قرارگیرند.
ه - نكتۀ مهم ديگر اين است كه دانش علمي تنها نوع دانش معتبر نيست؛ بلكه بعضي حوزههاي مورد توجه انسان وجود دارد كه علم نميتواند چيزي دربارۀ آنها بگويد. براي مثال علم نميتواند دربارۀ ارزشهاي اخلاقي، كارهاي هنري و حوزۀماورا طبيعي چيزي بگويد يا به سؤالات بنیادی انسان پاسخ دهد و يا مباني خود را توجيه كند. براي پرداختن به اين مسائل عميقتر، علم بايد جا را به علوم انساني (دين، فلسفه و غيره) بدهد.