بخشی از مقاله
1- مقدمه
من بر خلاف بسيارى از افراد،از تشكيكات و ايجاد شبهههايى كه در مسايل اسلامى مىشود- با همه علاقه و اعتقادى كه به اين دين دارم- به هيچ وجه ناراحت نمىشوم،بلكه در ته دلم خوشحال مىشوم زيرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده كردهام كه اين آيين مقدس آسمانى در هر جبهه از جبههها كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده،با نيرومندى و سرافرازى و جلوه و رونق بيشترى آشكار شده است.
خاصيتحقيقت همين است كه شك و تشكيك به روشن شدن آن كمك مىكند. شك مقدمه يقين،و ترديد پلكان تحقيق است.در رساله زنده بيدار از رساله ميزان العمل غزالى نقل مىكند كه:
«...گفتار ما را فايده اين بس باشد كه تو را در عقايد كهنه و موروثى به شك مىافكند زيرا شك پايه تحقيق است و كسى كه شك نمىكند درست تامل نمىكند. و هر كه درست ننگرد، خوب نمىبيند و چنين كسى در كورى و حيرانى بسر مىبرد.»
بگذاريد بگويند و بنويسند و سمينار بدهند و ايراد بگيرند،تا آنكه بدون آنكه خود بخواهند وسيله روشن شدن حقايق اسلامى گردند.
يكى از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفرى-كه مذهب رسمى كشور ماست-اين است كه ازدواج به دو نحو مىتواند صورت بگيرد:دائم و موقت.
ازدواج موقت و دائم در پارهاى از آثار با هم يكى هستند و در قسمتى اختلاف دارند. آنچه در درجه اول ايندو را از هم متمايز مىكند،يكى اين است كه زن و مرد تصميم مىگيرند به طور موقتبا هم ازدواج كنند و پس از پايان مدت اگر مايل بودند تمديد كنند تمديد مىكنند و اگر مايل نبودند از هم جدا مىشوند.
ديگر اينكه از لحاظ شرايط،آزادى بيشترى دارند كه به طور دلخواه به هر نحو كه بخواهند پيمان مىبندند.مثلا در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد بايد عهدهدار مخارج روزانه و لباس و مسكن و احتياجات ديگر زن از قبيل دارو و طبيب بشود،ولى در ازدواج موقتبستگى دارد به قرارداد آزادى كه ميان طرفين منعقد مىگردد;ممكن است مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج بشود يا زن نخواهد از پول مرد استفاده كند.
در ازدواج دائم،زن خواه ناخواه بايد مرد را به عنوان رئيس خانواده بپذيرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند،اما در ازدواج موقتبسته به قراردادى است كه ميان آنها منعقد مىگردد.
در ازدواج دائم،زن و شوهر خواه ناخواه از يكديگر ارث مىبرند،اما در ازدواج موقت چنين نيست.
پس تفاوت اصلى و جوهرى ازدواج موقتبا ازدواج دائم در اين است كه ازدواج موقت از لحاظ حدود و قيود«آزاد»است،يعنى وابسته به اراده و قرارداد طرفين است;حتى موقتبودن آن نيز در حقيقت نوعى آزادى به طرفين مىبخشد و زمان را در اختيار آنها قرار مىدهد.
در ازدواج دائم،هيچ كدام از زوجين بدون جلب رضايت ديگرى حق ندارند از بچهدار شدن و توليد نسل جلوگيرى كنند،ولى در ازدواج موقت جلب رضايت طرف ديگر ضرورت ندارد. در حقيقت،اين نيز نوعى آزادى ديگر است كه به زوجين داده شده است.
اثرى كه از اين ازدواج توليد مىشود يعنى فرزندى كه به وجود مىآيد،با فرزند ناشى از ازدواج دائم هيچ گونه تفاوتى ندارد.
مهر،هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت،با اين تفاوت كه در ازدواج موقت عدم ذكر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم عقد باطل نيست، مهر المثل تعيين مىشود.
همان طورى كه در عقد دائم،مادر و دختر زوجه بر زوج،و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم مىگردند،در عقد منقطع نيز چنين است،و همان طورى كه خواستگارى كردن زوجه دائم بر ديگران حرام استخواستگارى زوجه موقت نيز بر ديگران حرام است.همان طورى كه زناى با زوجه دائم غير،موجب حرمت ابدى مىشود زناى با زوجه موقت نيز موجب حرمت ابدى مىشود.همان طورى كه زوجه دائم بعد از طلاق بايد مدتى عده نگه دارد زوجه موقت نيز بعد از تمام شدن مدت يا بخشيدن آن بايد عده نگه دارد با اين تفاوت كه عده زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است و عده زن غير دائم دو نوبتيا چهل و پنج روز.در ازدواج دائم جمع ميان دو خواهر جايز نيست،در ازدواج موقت نيز روا نيست.
اين است آن چيزى كه به نام ازدواج موقتيا نكاح منقطع در فقه شيعه آمده است و قانون مدنى ما نيز عين آن را بيان كرده است.
بديهى است كه ما طرفدار اين قانون با اين خصوصيات هستيم.و اما اينكه مردم ما به نام اين قانون سوء استفادههايى كرده و مىكنند،ربطى به قانون ندارد.لغو اين قانون جلوى آن سوء استفادهها را نمىگيرد بلكه شكل آنها را عوض مىكند بعلاوه صدها مفاسدى كه از خود لغو قانون برمىخيزد.
ما نبايد آنجا كه انسانها را بايد اصلاح و آگاه كنيم،به دليل عدم عرضه و لياقت در اصلاح انسانها مرتبا به جان مواد قانونى بيفتيم،انسانها را تبرئه كنيم و قوانين را مسؤول بدانيم.
اكنون ببينيم با بودن ازدواج دائم چه ضرورتى هست كه قانونى به نام قانون ازدواج موقتبوده باشد.آيا ازدواج موقت-به قول نويسندگان«زن روز»-با حيثيت انسانى زن و با روح اعلاميه حقوق بشر منافات دارد؟آيا ازدواج موقت اگر هم لازم بوده است،در دوران كهن لازم بوده است اما زندگى و شرايط و اقتضاى زمان حاضر با آن موافقت ندارد؟
ما اين مطلب را تحت دو عنوان بررسى مىكنيم:
الف.زندگى امروز و ازدواج موقت.
ب.مفاسد و معايب ازدواج موقت.
2-زندگى امروز و ازدواج موقت
چنانكه قبلا دانستيم ازدواج دائم مسؤوليت و تكليف بيشترى براى زوجين توليد مىكند.به همين دليل پسر يا دخترى را نمىتوان يافت كه از اول بلوغ طبيعى كه تحت فشار غريزه قرار مىگيرد آماده ازدواج دائم باشد.خاصيت عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعى را با بلوغ اجتماعى و قدرت تشكيل عائله زيادتر كرده است.اگر در دوران ساده قديم يك پسر بچه در سنين اوايل بلوغ طبيعى از عهده شغلى كه تا آخر عمر به عهده او گذاشته مىشد برمىآمد،در دوران جديد ابدا امكان پذير نيست.يك پسر موفق در دوران تحصيل كه دبستان و دبيرستان و دانشگاه را بدون تاخير و رد شدن در امتحان آخر سال و يا در كنكور دانشگاه گذرانده باشد،در 25 سالگى فارغ التحصيل مىگردد و از اين به بعد مىتواند درآمدى داشته باشد.قطعا سه چهار سال هم طول مىكشد تا بتواند سر و سامان مختصرى براى خود تهيه كند و آماده ازدواج دائم گردد.همچنين استيك دختر موفق كه دوران تحصيل را مىخواهد طى كند.
3- جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسى
شما اگر امروز يك پسر محصل هجده ساله را كه شور جنسى او به اوج خود رسيده است تكليف به ازدواج بكنيد،به شما مىخندند.همچنين استيك دختر محصل شانزده ساله.عملا ممكن نيست اين طبقه در اين سن زير بار ازدواج دائم بروند و مسؤوليتيك زندگى را-كه وظايف زيادى براى آنها نسبتبه يكديگر و نسبتبه فرزندان آيندهشان ايجاد مىكند-بپذيرند.
4- رهبانيت موقتيا كمونيسم جنسى يا ازدواج موقت؟
از شما مىپرسم:آيا با اين حال،با طبيعت و غريزه چه رفتارى بكنيم؟آيا بيعتحاضر استبه خاطر اينكه وضع زندگى ما در دنياى امروز اجازه نمىدهد كه در سنين شانزده سالگى و هجده سالگى ازدواج كنيم دوران بلوغ را به تاخير بيندازد و تا ما فارغ التحصيل نشدهايم غريزه جنسى از سر ما دستبردارد؟
آيا جوانان حاضرند يك دوره«رهبانيت موقت»را طى كنند و خود را سخت تحت فشار و رياضت قرار دهند تا زمانى كه امكانات ازدواج دائم پيدا شود؟فرضا جوانى حاضر گردد رهبانيت موقت را بپذيرد،آيا طبيعتحاضر است از ايجاد عوارض روانى سهمگين و خطرناكى كه در اثر ممانعت از اعمال غريزه جنسى پيدا مىشود و روانكاوى امروز از روى آنها پرده برداشته است صرف نظر كند؟
دو راه بيشتر باقى نمىماند:يا اينكه جوانان را به حال خود رها كنيم و به روى خود نياوريم;به يك پسر اجازه دهيم از صدها دختر كام برگيرد،و به يك دختر اجازه دهيم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد و چندين بار سقط جنين كند،يعنى عملا كمونيسم جنسى را بپذيريم;و چون به پسر و دختر«متساويا»اجازه دادهايم،روح اعلاميه حقوق بشر را از خود شاد كردهايم،زيرا روح اعلاميه حقوق بشر از نظر بسيارى از كوتهفكران اين است كه زن و مرد اگر بناستبه جهنم دره هم سقوط كنند دوش به دوش يكديگر و بازو به بازوى هم و بالاخره«متساويا»سقوط كنند.
آيا اينچنين پسران و دخترانى با چنين روابط فراوان و بيحدى در دوران تحصيل، پس از ازدواج دائم مرد زندگى و زن خانواده خواهند بود؟
راه دوم ازدواج موقت و آزاد است.ازدواج موقت در درجه اول زن را محدود مىكند كه در آن واحد زوجه دو نفر نباشد.بديهى است كه محدود شدن زن مستلزم محدود شدن مرد نيز خواه ناخواه هست.وقتى كه هر زنى به مرد معينى اختصاص پيدا كند قهرا هر مردى هم به زن معينى اختصاص پيدا مىكند،مگر آنكه از يك طرف عدد بيشترى باشند.بدين ترتيب پسر و دختر دوران تحصيل خود را مىگذرانند بدون آنكه رهبانيت موقت و عوارض آن را تحمل كرده باشند و بدون آنكه در ورطه كمونيسم جنسى افتاده باشند.
5- ازدواج آزمايشى
اين ضرورت اختصاص به ايام تحصيل ندارد،در شرايط ديگر نيز پيش مىآيد. اصولا ممكن است زن و مردى كه خيال دارند با هم به طور دائم ازدواج كنند و نتوانستهاند نسبتبه يكديگر اطمينان كامل پيدا كنند،به عنوان ازدواج آزمايشى براى مدت موقتى با هم ازدواج كنند;اگر اطمينان كامل به يكديگر پيدا كردند ادامه مىدهند و اگر نه از هم جدا مىشوند.
من از شما مىپرسم:اينكه اروپاييان وجود يك عده از زنان بدكار را در محل معين از هر شهرى تحت نظر و مراقبت دولت لازم و ضرورى مىدانند براى چيست؟ آيا جز اين است كه وجود مردان مجردى را كه قادر به ازدواج دائم نيستند خطر بزرگى براى خانوادهها به حساب مىآورند؟
6- راسل و نظريه ازدواج موقت
برتراند راسل فيلسوف معروف انگليسى در كتاب زناشويى و اخلاق مىگويد:
«...در واقع اگر درستبينديشيم پى مىبريم كه فواحش معصوميت كانون خانوادگى و پاكى زنان و دختران ما را حفظ مىكنند.هنگامى كه اين عقيده را لكى در بحبوحه عصر ويكتوريا ابراز كرد،اخلاقيون سخت آزرده شدند بى آنكه خود علت آن را بدانند،اما هرگز نتوانستند خطاى عقيده لكى را به ثبوت رسانند.زبان حال اخلاقيون مزبور با تمام منطقشان اين است كه«اگر مردم از تعليمات ما پيروى مىكردند ديگر فحشاء وجود نمىداشت»اما ايشان به خوبى مىدانند كه كسى توجه به حرفشان نمىكند».
اين است فرمول فرنگى چاره جويى خطر مردان و زنانى كه قادر به ازدواج دائم نيستند و آن بود فرمولى كه اسلام پيشنهاد كرده است.آيا اگر اين فرمول فرنگى به كار بسته شود و گروهى زن بدبختبه ايفاى اين وظيفه اجتماعى!اختصاص داده شوند، آن وقت زن به مقام واقعى و حيثيت انسانى خود رسيده است و روح اعلاميه حقوق بشر شاد شده است؟
برتراند راسل رسما در كتاب خود فصلى تحت عنوان ازدواج تجربى باز كرده است. وى مىگويد:
«قاضى ليندزى كه ساليان متمادى مامور دادگاه دنور بوده و در اين مقام فرصت مشاهده حقايق زيادى داشته پيشنهاد مىكند كه ترتيبى به نام«ازدواج رفاقتى» داده شود.متاسفانه پست رسمى خود را(در امريكا)از دست داد،زيرا مشاهده شد كه او بيش از ايجاد حس گناهكارى در فكر سعادت جوانان است.براى عزل او كاتوليكها و فرقه ضد سياه پوستان از بذل مساعى خوددارى نكردند.
پيشنهاد ازدواج رفاقتى را يك محافظهكار خردمند كرده است و منظور از آن ايجاد ثباتى در روابط جنسى است.ليندزى متوجه شده كه اشكال اساسى در ازدواج فقدان پول است.ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالى نيست،بلكه از اين لحاظ است كه تامين معيشت از جانب زن برازنده نيست.و به اين ترتيب نتيجه مىگيرد كه جوانان بايد مبادرت به ازدواج رفاقتى كنند كه از سه لحاظ با ازدواج عادى متفاوت است:اولا منظور از ازدواج توليد نسل نخواهد بود.ثانيا مادام كه زن جوان فرزندى نياورده و حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسر خواهد بود. ثالثا زن در صورت طلاق مستحق كمك خرجى براى خوراك خواهد بود...من هيچ ترديدى در مؤثر بودن پيشنهادات ليندزى ندارم و اگر قانون آن را مىپذيرفت تاثير زيادى در بهبود اخلاق مىكرد.»
آنچه ليندزى و راسل آن را«ازدواج رفاقتى»مىنامند گر چه با ازدواج موقت اسلامى اندك فرقى دارد اما حكايت مىكند كه متفكرانى مانند ليندزى و راسل به اين نكته پىبردهاند كه تنها ازدواج دائم و عادى وافى به همه احتياجات اجتماع نيست.
مشخصات قانون ازدواج موقت و ضرورت وجود آن و عدم كفايت ازدواج دائم به تنهايى براى رفع احتياجات بشرى بالاخص در عصر حاضر،مورد بررسى قرار گرفت.اكنون مىخواهيم به اصطلاح آن طرف سكه را مطالعه كنيم،ببينيم ازدواج موقت چه زيانهايى ممكن است در بر داشته باشد.مقدمتا مىخواهم مطلبى را تذكر دهم:
در ميان تمام موضوعات و مسائل و زمينههاى اظهار نظر كه براى بشر وجود داشته و دارد،هيچ موضوع و زمينهاى به اندازه بحث در تاريخ علوم و عقايد و سنن و رسوم و آداب بشرى گنگ و پيچيده نيست و به همين جهت در هيچ موضوعى بشر به اندازه اين موضوعات ياوه نبافته است و اتفاقا در هيچ موضوعى هم به اندازه اين موضوعات شهوت اظهار نظر نداشته است.
از باب مثال اگر كسى اطلاعاتى در فلسفه و عرفان و تصوف و كلام اسلامى داشته باشد و آنگاه پارهاى از نوشتههاى امروز را-كه غالبا اقتباس از خارجيها و يا عين گفتههاى آنهاست-خوانده باشد،مىفهمد كه من چه مىگويم.مثل اين است كه مستشرقين و اتباع و اذنابشان براى اظهار نظر در اين گونه مسائل همه چيز را لازم مىدانند مگر اينكه خود آن مسائل را عميقا بفهمند و بشناسند.
مثلا در اطراف مسالهاى كه در عرفان اسلامى به نام«وحدت وجود»معروف است چه حرفها كه زده نشده است!فقط جاى يك چيز خالى است و آن اينكه وحدت وجود چيست و قهرمانان آن در عرفان اسلامى از قبيل محيى الدين عربى و صدر المتالهين شيرازى چه تصورى از وحدت وجود داشتهاند؟
من وقتى كه برخى اظهار نظرهاى مندرج در چند شماره مجله زن روز را درباره نكاح منقطع خواندم بىاختيار به ياد مساله وحدت وجود افتادم;ديدم همه حرفها به ميان آمده است جز همان چيزى كه روح اين قانون را تشكيل مىدهد و منظور قانونگذار بوده است.
البته اين قانون چون يك«ميراث شرقى»است اين اندازه مورد بىمهرى است و اگر يك«تحفه غربى»بود اين طور نبود.قطعا اگر اين قانون از مغرب زمين آمده بود امروز كنفرانسها و سمينارها داده مىشود كه منحصر كردن ازدواج به ازدواج دائم با شرايط نيمه دوم قرن بيستم تطبيق نمىكند،نسل امروز زير بار اينهمه قيود ازدواج دائم نمىرود،نسل امروز مىخواهد آزاد باشد و آزاد زندگى كند و جز زير بار ازدواج آزاد كه همه قيود و حدودش را شخصا انتخاب و اختيار كرده باشد نمىرود...
و به همين دليل اكنون كه اين زمزمه از غرب بلند شده و كسانى امثال برتراند راسل مسالهاى تحت عنوان«ازدواج رفاقتى»پيشنهاد مىكنند،پيش بينى مىشود كه بيش از آن اندازه كه اسلام خواسته استقبال شود و ازدواج دائم را پشتسر بگذارد و ما در آينده مجبور بشويم از ازدواج دائم دفاع و تبليغ كنيم.
7- معايب و مفاسدى نكاح منقطع و مسئله تعداد زوجات
1.پايه ازدواج بايد بر دوام باشد.زوجين از اول كه پيمان زناشويى مىبندند بايد خود را براى هميشه متعلق به يكديگر بدانند و تصور جدايى در مخيله آنها خطور نكند. عليهذا ازدواج موقت نمىتواند پيمان استوارى ميان زوجين باشد.
اينكه پايه ازدواج بايد بر دوام باشد،بسيار مطلب درستى است ولى اين ايراد وقتى وارد است كه بخواهيم ازدواج موقت را جانشين ازدواج دائم كنيم و ازدواج دائم را منسوخ نماييم.
بدون شك هنگامى كه طرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان كامل نسبتبه يكديگر پيدا كردهاند و تصميم دارند براى هميشه متعلق به يكديگر باشند پيمان ازدواج دائم مىبندند.
ازدواج موقت از آن جهت تشريع شده است كه ازدواج دائم به تنهايى قادر نبوده است كه در همه شرايط و احوال رفع احتياجات بشر را بكند و انحصار به ازدواج دائم مستلزم اين بوده است كه افراد يا به رهبانيت موقت مكلف گردند و يا در ورطه كمونيسم جنسى غرق شوند.بديهى است كه هيچ پسر يا دخترى آنجا كه برايش زمينه يك زناشويى دائم و هميشگى فراهم استخود را با يك امر موقتى سرگرم نمىكند.
2.ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايرانى-كه شيعه مذهب مىباشنداستقبال نشده است و آن را نوعى تحقير براى خود دانستهاند.پس افكار عمومى خود مردم شيعه نيز آن را طرد مىكند.
جواب اين است كه اولا منفوريت متعه در ميان زنان مولود سوء استفادههايى است كه مردان هوسران در اين زمينه كردهاند و قانون بايد جلو آنها را بگيرد و ما درباره اين سوء استفادهها بحثخواهيم كرد.ثانيا انتظار اينكه ازدواج موقتبه اندازه ازدواج دائم استقبال شود-در صورتى كه فلسفه ازدواج موقت عدم آمادگى يا عدم امكان طرفين يا يك طرف براى ازدواج دائم است-انتظار بيجا و غلطى است.
3.نكاح منقطع بر خلاف حيثيت و احترام زن است،زيرا نوعى كرايه دادن آدم و جواز شرعى آدم فروشى است;خلاف حيثيت انسانى زن است كه در مقابل وجهى كه از مردى مىگيرد وجود خود را در اختيار او قرار دهد.
اين ايراد از همه عجيبتر است.اولا ازدواج موقتبا مشخصاتى كه در مقاله پيش گفتيم،چه ربطى به اجاره و كرايه دارد و آيا محدوديت مدت ازدواج موجب مىشود كه از صورت ازدواج خارج و شكل اجاره و كرايه به خود بگيرد؟آيا چون حتما بايد مهر معين و قطعى داشته باشد كرايه و اجاره است؟كه اگر بدون مهر بود و مرد چيزى نثار زن نكرد،زن حيثيت انسانى خود را باز يافته است؟ما درباره مساله مهر جداگانه بحثخواهيم كرد.
از قضا فقها تصريح كردهاند و قانون مدنى نيز بر همان اساس مواد خود را تنظيم كرده است كه ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهيت قرارداد هيچ گونه تفاوتى با هم ندارند و نبايد داشته باشند;هر دو ازدواجند و هر دو بايد با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگيرند و اگر نكاح منقطع را با صيغههاى مخصوص اجاره و كرايه بخوانند باطل است.
ثانيا از كى و چه تاريخى كرايه آدم منسوخ شده است؟تمام خياطها و باربرها، تمام پزشكها و كارشناسها،تمام كارمندان دولت از نخست وزير گرفته تا كارمند دون رتبه،تمام كارگران كارخانهها آدمهاى كرايهاى هستند.
ثالثا زنى كه به اختيار و اراده خود با مرد بخصوصى عقد ازدواج موقت مىبندد آدم كرايهاى نيست و كارى بر خلاف حيثيت و شرافت انسانى نكرده است.اگر مىخواهيد زن كرايهاى را بشناسيد،اگر مىخواهيد بردگى زن را ببينيد،به اروپا و امريكا سفر كنيد و سرى به كمپانيهاى فيلمبردارى بزنيد تا ببينيد زن كرايهاى يعنى چه. ببينيد چگونه كمپانيهاى مزبور،حركات زن،ژستهاى زن،اطوار زنانه زن،هنرهاى جنسى زن را به معرض فروش مىگذارند.بليطهايى كه شما براى سينماها و تئاترها مىخريد،در حقيقت اجاره بهاى زنهاى كرايهاى را مىپردازيد.ببينيد در آنجا زن بدبختبراى اينكه پولى بگيرد تن به چه كارهايى مىدهد.مدتها تحت نظر متخصصان كار آزموده و شريف!بايد رموز تحريكات جنسى را بياموزد،بدن و روح و شخصيتخود را در اختيار يك مؤسسه پول درآورى قرار دهد براى اينكه مشتريان بيشترى براى آن مؤسسه پيدا كند.
سرى به كابارهها و هتلها بزنيد،ببينيد زن چه شرافتى به دست آورده است و براى اينكه مزد ناچيزى بگيرد و جيب فلان پولدار را پرتر كند چگونه بايد همه حيثيت و شرافتخود را در اختيار مهمانان قرار دهد.
زن كرايهاى آن مانكنها هستند كه اجير و مزدور فروشندگيهاى بزرگ مىشوند و شرف و عزت خود را وسيله پيشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار مىدهند.
زن كرايهاى آن زنى است كه براى جلب مشترى براى يك مؤسسه اقتصادى،با هزاران اطوار-كه اغلب آنها تصنعى و به خاطر انجام وظيفه مزدورى است-روى صفحه تلويزيون ظاهر مىشود و به نفع يك كالاى تجارتى تبليغ مىكند.
كيست كه نداند امروز در مغرب زمين،زيبايى زن،جاذبه جنسى زن،آواز زن، هنر و ابتكار زن،روح و بدن زن و بالاخره شخصيت زن وسيله حقير و ناچيزى در دمتسرمايهدارى اروپا و امريكاست؟و متاسفانه شما-دانسته يا ندانسته-زن شريف و نجيب ايرانى را به سوى اينچنين اسارتى مىكشانيد.من نمىدانم چرا اگر زنى با شرايط آزاد با يك مرد به طور موقت ازدواج كند زن كرايهاى محسوب مىشود،اما اگر زنى در يك عروسى يا شب نشينى در مقابل چشمان حريص هزار مرد و براى ارضاء تمايلات جنسى آنها حنجره خود را پاره كند و هزار و يك نوع معلق بزند تا مزد معينى دريافت دارد زن كرايهاى محسوب نمىشود.
آيا اسلام كه جلو مردان را از اين گونه بهرهبردارىها از زن گرفته است و خود زن را به اين اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع كرده است،مقام زن را پايين آورده استيا اروپاى نيمه دوم قرن بيستم؟
اگر روزى زن به درستى آگاه و بيدار شود و دامهايى كه مرد قرن بيستم در سر راه او گذاشته و مخفى كرده بشناسد،عليه تمام اين فريبها قيام خواهد كرد و آن وقت تصديق خواهد كرد يگانه پناهگاه و حامى جدى و راستگوى او قرآن است،و البته چنين روزى دور نيست.