بخشی از مقاله
مقدمه :
در اینکه ادیان زیادی وجود دارد شکی نیست . پیروان هر دینی بر ای حقانیت آیینشان دلایلی اظهار می کنند که رسیدگی به همه ی آن ها برای تشخیص حق از باطل کار مشکلی به نظر می رسد ؛ چرا که اثری از معجزات پیامبران آنان تا کنون باقی نمانده است. فقط مسلمانان هستند که مدعی هستند یکی از معجزات پیامبرشان به نام قرآن تا کنون باقی مانده و تحریف نیز نشده است. بنابر این اگر کسی یقین کند این کتاب معجزه است ؛ آن هم معجزه ای که کسی مانند مانند آن را نمی تواند بیاورد تکلیفش روشن است و طبق دستورات آن می تواند عمل کند.
مفهوم معجزه :
خليل بن احمد (م 170 ق ) صاحب كهنترين كتاب لغت عرب،العين، « عجز» را به معناي ضعف و ناتواني دانسته است . لسان العرب نيز بر همين پايه،صورتهاي ديگر ساخته شده از اين واژه را توضيح ميدهد و مي نويسد: « عَجَّزَ الرجلُ و عاجَزَ ؛ رفت و به او نرسيد» پس استمرا در ناتواني در معناي اين لغت نهفته است و در همين معناست اين آيهي شريفه:
« وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ » [حج (22)، (53) ]
آنان كه عاجزانه در ابطال آيات ما تلاش ميكنند. [ يا اين كه در فكر معاجزه هستند و معاجزه به مفهوم كوشش هر يك از دو طرف در عاجز كردن طرف مقابل است]
إعْجاز به معناي عاجز و ناتوان و درمانده ساختن ديگري است و از همين باب است:
« وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعجِزَاللهَ فِي الأَرْضِ» [ جن(72) ، 12]
و ما دانستيم كه هرگز خدا را عاجز نتوانيم كرد.
اما در معناي اصطلاحي اعجاز،دانشمندان علم كلام و قرآن شناسان، فراوان و موشكافانه سخن راندهاند. از آن جمله، علامه فاضل مقداد سيوري در شرح خود بر باب حادي عشر آورده است كه : « المُعْجزُ هَوَ الأَمْرُ الخارقُ لِلْعادةِ المطابِقُ لِلدَّعْوي الْمَقْرونُ بِالتَّحَدِّي المُتَعَذِّرُ عَلَي الْخَلْقِ الإتْيانُ بِمِثلِهِ ؛معجزه امري است خارق عادت ومطابق ادعا كه هم راه با تحدي و همانند طلبي بوده و مردم از انجام آن درمانده گردند. »
شيخ طوسي ، همچنين بر اختصاص معجزه به شخص آورندهي آن تصريح ميكند تا ترديدي در دل مردم واقع نشود و صدق دعوي آورنده ،به روشني ثابت شود.
علامهي طباطبايي در تعريف اعجاز مينويسد:
« اَلأمْرُ الْخارِقُ لِلْعَادَةِ الدّالُّ عَلي تَصَرُّفِ ماوَراءِالطَّبِيعَهِ في عالَمِ الطَّبيعَهِ وَنَشْأَةِ الْمادَّةِ لابِمَعنَي الأَمْرِ الْمُبْطِلِ لِضَروُرَةِ الْعَقلِ ؛ معجزه امري است خارق عادت كه بر دخالت و تصرف نيروي ماوراي طبيعت در عالم طبيعت و جهان مادي دلالت ميكند،نه آن كه به معناي امري باشد كه ضروريات عقلي (مانند قانون عليّت) را ابطال كند. »
در قرآن كريم، « اعجاز» در معناي اصطلاحي ياد شده به كار نرفته است، بلكه معمولاً از واژههاي آيه و بينه ( آيات و بينات) استفاده شده است .
بنابر تعريف راغب اصفهاني، « آيه» به معناي نشانه و علامت آشكار، و « بينه» به معناي دليل روشن و واضح است،اعم از آن كه دليل عقلي باشد يا حسي.
« لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَهٍ وَ يَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَهٍ » [انفال (8) ، 42]
تا هر كه هلاك ميشود از روي دليل به هلاكت رسد و هر كه زنده ميشود از روي دليل زندگي يابد.
آنچه لازم است درباره ی وجوه اعجاز قران بدانیم :
سيري در وجوه اعجاز قرآن كريم
دربارهي وجوه اعجاز قرآن در طول تاريخ اسلام، فراوان گفته و نوشتهاند، به گونهاي كه توصيف ، تبيين و بررسي آنها مستلزم چندين پژوهش گسترده و پردامنه است . اينكه به صورتي كاملاً مجمل و مختصر سيري داريم در مشهورترين وجوهي كه نامداران پهنهي تفسير و قرآن پژوهي در آثار خود به يادگار نهادهاند و يا از قول آنها در آثار ديگران نقل شده است .
يرت انگيز آرا دربارهي وجه اعجاز قرآن
گوناگوني آراي قرآن پژوهان در امر اعجاز قرآن، بسي شگفت انگيز است . هر چند به تصريح تمامي انديشمندان مسلمان اصالت معجزهبودن قرآن كريم، حقيقتي است كه مورد پذيرش واتفاق همگان است و هيچ كس در آن ترديد روا نميدارد ، با اين حال، اين كتاب آسماني، چون توسط بشر، در معرض تبيين علمي قرار ميگيرد ، معركهها برميانگيزد و هوش وخرد نقادان معاني و الفاظ را به بهت و حيرت وا ميدارد.
اينك به ذكر فشردهي نظرات پرداخته ، از توضيح و تفصيل آنها صرف نظر ميكنيم:
1ـ 1ـ بحث از وجوه اعجاز قرآن ضروري نيست
علامه شعراني ضمن برشمردن وجوهي از اعجاز، يادآور ميگردد كه خواجه نصير الدين طوسي همهي آنها را محتمل ميشمرد و سپس اظهار ميكند كه بحث از وجوه اعجاز ، بحثي غيرلازم است و دقت در علت اعجاز، وسوسهاي غير ضروري است كه نفعي جز انحراف ذهن از راه مستقيم ندارد. با توجه به توضيحات علامه شعراني در اثر ديگر خود، راه سعادت، ميتوان گفت : ايشان توجه و وسواس بر كشف وجه اعجاز را براي اذهان ضعيف، مجاز نميشمرد، ولي به طور كلي غير ضروري بودن اين بحث يا نهي از وسواس بيجا در چند و چون اين مفهوم، منافاتي با سودمند يا حتي مستحسن بودن اين مباحث ندارد، همچنان كه خود نيز در حد معمول و معقول بدان پرداخته است.
1ـ2ـ كاوش از وجوه اعجاز قرآن ضروري است
در نقطهي مقابل نظر پيشين، علامه جرجاني، اطلاع ما را از شكست اعراب در برابر تحدي قرآن،موجب بينيازي از كاوش در چرايي اين واقعيت نميداند و ترجيح جهل را بر علم در اين باره مجاز نميشمرد و خود نيز در كاوش از اين چگونگي قدم در ميدان تحقيق مينهد.
1ـ 3 ـ ادراك وجه اعجاز امكان پذير نيست.
برخي از قرآن پژوهان و مفسران برآنند كه وجه اعجاز قرآن ـ هر چه باشدـ براي بشر قابل درك نيست و « ترديد در تعيين وجه اعجاز قرآن دليل بر نشناختن و درنيافتن وجه اعجاز قرآن است. » از دانشمنداني علامه مجلسي، سكاكي و حسن بن محمد قمي مشابه اين نظر نقل شده است.
1ـ 4 ـ اعجمي تنها با استدلال، اعجاز را در مييابد.
بسياري از دانشمندان تأكيد ميكنند كه اعجمي و حتي عرب غيرفصيح و ناآشنا با بلاغت، نميتواند با علم تفصيلي و به گونهاي بديهي و ضروري، اعجاز قرآن را دريابد و تنها راه فهم
اعجاز قرآن براي اين گروه، استدلال است.
روشن است كه اين نظر دربارهي درك اعجاز بلاغي قرآن درست است، ولي آيا قرآن كريم، تنها از نظر بلاغت معجزاست كه راه درك تفصيلي آن بر اعجمي مسدود باشد؟!
1ـ5ـ ناآشنا به زبان عربي نيز محروم و محجوب از قرآن نيست
در مقابل رأي سابق، گروهي ديگر از دانشمندان، درك اعجاز قرآن را براي احدي از كساني كه بخواهند به وجهي از وجوه اعجاز دست يابند، غيرممكن نميدانند؛ يعني همچنان كه ممكن است باب معارف قرآن بر روي كسي كه جز از بلاغت آن آگاهي ندارد ناگشوده بماند، كساني هم كه از بلاغت قرآن سررشتهاي ندارند ممكن است از وجوه ديگر،روزنهاي براي مشاهدهي عظمت كبريايي و ماورايي اين كتاب براي خود بيابند.
1ـ6ـ نظريهي صرفه: اعجاز قرآن جلوگيري مردم از همانند آوري است
از ديرباز، كساني از مذاهب مختلف اسلامي همچون ابواسحاق نظام (م 436 ق) و ابن سنان خفاجي (م 466 ق) نظريهاي را مطرح كرده و گسترش دادهاند كه بر آن است « رمز شكست اعراب در رويارويي با قرآن ، نه از ناحيهي جنبههاي دروني قرآن بلكه به سبب نيروي بازدارندهاي است كه خداوند نسبت به مخالفان و منكران حقانيت قرآن اعمال ميكند و به اين وسيله از همانند آوري آنان مانع ميشود.»25 ناگفته نماند كه برخي از منتقدان به نظريهي صَرفه، يا كساني كه احتمال درستي آن را نيز ميدهند، علاوه بر نظريهي صرفه، وجوه ديگر اعجاز را نيز صادق ميدانند،از اين گروه ميتوان راغب اصفهاني26 و خواجه نصيرالدين طوسي27 را نام برد.
1ـ7ـ نيازي به فراگير بودن وجوه اعجاز نسبت به كل آيات نيست.
از نظرات تازهاي كه مطرح شده، ميتوان نظر خالد العك را نام برد. وي مينويسد: در قرآن كريم دوازده معنا وجود دارد كه اگر در تمام قرآن جز يكي از آنها نبود براي اثبات اعجاز آن كفايت ميكرد .اين معاني عبارتاند از : ايجاز لفظ، تشبيه چيزي به چيز ديگر، استعاره، معاني نو، هماهنگي حروف و كلمات،فاصلههاي مقاطع كلام در آيات، تجانس ساختار كلمات، بيان قصص و احوال، اشتمال بر حكمتها و اسرار، مبالغه در امر و نهي، حسن بيان مقاصد و اغراض، تمهيد مصالح و اسباب واخبار از آنچه بوده و خواهد بود
وجوه مذكور سيزده وجه است كه ممكن است مؤلف دو تا از آنها را باهم به حساب آورده باشد نظير تشبيه و استعاره . به هر حال با توجه به اين كه تمامي اين وجوه در كل ايات جريان ندارد معلوم ميشود كه از نظر ايشان وجود يكي از وجوه اعجاز در پارهاي از آيات براي اثبات اعجاز كل قرآن كفايت ميكند.
1ـ 8ـ وجه حقيقي اعجاز، جمع همهي ويژگيها است
از جملهي نظريههاي قابل توجه در تبيين وجه اعجاز قرآن ، رأيي است كه بدرالدين زركشي اظهار داشته و ميگويد:
نظر اهل تحقيق آن است كه ميگويند اعجاز قرآن با تمامي وجوه ياد شده واقع شده است نه به تكتك آنها، چرا كه قرآن ، همهي آنها را باهم جمع كرده پس معنا ندارد كه با وجود اشتمال بر همه، تنها به يك وجه نسبت داده شود.
1ـ9ـ تفسير علمي، جلوه گاه اعجاز علمي قرآن است .
اعتقاد به اين كه در قرآن كريم، علوم اولين و آخرين نهفته است و تلاش براي يافتن راهها و روشهاي استخراج اين دانشها، برخلاف تصور معمول، سابقهاي طولاني در ميان مفسران و قرآن پژوهان دارد.
در توضيح بنياد اين روش گفته شده است كه معتقدان به اين نوع تفسير، با توسعه بخشيدن به اصطلاح « علم» ،برآنند كه قرآن در كنار علوم اعتقادي و عملي ديني، دربردارندهي ديگر دانشهاي دنيا با وجود همهي شاخهها و گونههاي متفاوت آن نيز هست.
از پيشينيان، شايد شناختهترين كسي كه كوشيد در اين راه به فهمي روشمند دست يابد و با جديت تمام،ديگران را به اين نوع نگرش فراخوند محمد غزالي (م 505 ق ) باشد كه هم در احياء علوم الدين و هم در جواهر القرآن سخت بر اين نظر پاي فشرده است.
صاحب كتاب فكرةِ اعجاز القرآن كه به معرفي كوتاه آراي دانشمندان علوم قرآني از قرن دوم تا قرن چهاردهم پرداخته است، در موارد متعددي نظرات كساني همچون طنطاوي صاحب تفسير الجواهر را بازگو ميكند كه به تصريح يا اشاره وجه اعجاز قرآن را در رازگشايي از حقايق علمي جهان برشمردهاند.
1ـ10ـ فصاحت و علم در همهي آيات قرآني جارياند.
از جمله معتقدان به اين نظر علامه شمس الدين محمد آملي صاحب كتاب نفائس الفنون است . وي سبب اعجاز قرآن را دو عامل ميشمارد كه هر دو در تمامي آيات قرآن جاري و نمودار است . اين دو عامل عبارت اند از :
الف ) فصاحت و بلاغت منحصر به فردي كه تمام بليغان عرب را از همانند آوري عاجز ساخت .
ب ) اشتمال بر جميع معارف وحكم و محاسن شيم (اخلاق ) و اقاصيص اولين و آخرين و اخبار از مغيبات و كيفيت اداي طاعات و امتناع از منهيات و جميع آنچه در تكميل نفوس بشري و وصول به سعادت ابدي بدو احتياج افتد.
1ـ11ـ در قرآن هزاران معجزه وجود دارد.
اين مسراقه، بنابر آنچه سيوطي در اتقان از وي نقل ميكند بر آن است كه تمامي وجوهي كه عالمان در تبيين وجه اعجاز برشمردهاند درست است و با اين همه به يك دهم از ده يك كل وجوه اعجاز دست نيافتهاند .
زرقاني نيز به وجود هزاران وجه اعجاز در قرآن تصريح ميكند و ميگويد: بسيار اتفاق ميافتد كه يك معجزه تنها در يك آيه مشاهده ميشود،همچنان كه آيهي « مباهله» به تنهايي يك معجزه است.
1ـ12ـ وجوه اعجاز قرآن به موازات پيشرفت اعصار، ظاهر ميشود.
آنچه اين نظر را از نظريهي پيشين متمايز ميسازد، توجه به عنصر تعيين كنندهي زمان در ظهور معجزات قرآن است . بنابراين اعتقاد، وجوه اعجاز قرآن، نه تنها بيش از آن است كه قابل استقصا و شمارش باشد بلكه قرآن با مردم هر عصر و زمان با زبان خودشان از اعجاز خود سخن ميگويد و متناسب سطح درك و ظرفيت فهم و خرد و آگاهي آنها،ابعادي از معجزات خود آشكار ميسازد. پس ميتوان گفت: قرآن، كتاب همهي دورانهاست كه همواره به زبان روزگار خود سخن ميگويد.
موجبات اختلاف در تبيين وجوه اعجاز
سخن در عوامل ايجاد اختلاف ميان دانشمندان قرآن پژوه پيرامون توضيح در چگونگي اعجاز قرآن و زوايا و دريچههاي آن، پيچيده و گسترده است . آن چه به اجمال ميتوان آورد طرح آنها در ساختار سه عنوان كلي ذيل است :
الف ـ عوامل انساني و شخصي ؛
ب ـ عوامل علمي و اجتماعي
ج ـ عوامل قرآني
1ـ عوامل انساني وشخصي
اين عوامل به نوبهي خود به مؤلفههاي ديگري بخشپذيرند:
1 ـ دشواري بيان يك احساس دروني : اساساً درك و بيان يك احساس قلبي و جمال بيكران در قالب الفاظ سخت ثقيل و برگردهي زبان،تحمل ناپذير است.
2 ـ تفاوت مراتب درك : گوناگوني دريافت باطني انسانها از آن حقيقت شكوهمند نيز امكان توضيح واحد را كاهش ميدهد.
3 ـ اختلاف در بيان و تعبير: اختلاف سليقه و تفاوت در گزينش معيارها و تعريفها نيز از جملهي موجبات ناهماهنگي در تحليل و تبيين وجوه اعجاز است.
2ـ عوامل علمي و اجتماعي
اين مقوله نيز خود متشكل از اسباب گوناگوني است :
1 ـ بررسيهاي علمي و تخصصي : پيشرفت زمان، طرح پرسشهاي جديد و گسترش عرصهي انديشهي تخصصي موجب طرح روي كرد تازه و مباحث نوين در زمينهي اعجاز قرآن گرديد.
2 ـ رشد و گسترش علوم : رشد دانشها موجب اصلاحات تازه يا ساختار بهتر بخشيدن به مباحث و تنظيم مطلوبتر مباحث بوده است.
3 ـ كشف وجوه تازه در اعجاز قرآن : علاوه بر عوامل ياد شده، بايد از طرح عناوين تازه در وجوه اعجاز سخن گفت كه بر پيشينيان پوشيده مانده بود.
3 - عوامل قرآني
شايد بتوان گفت مهمترين عوامل ايجاد اختلاف ميان اذهان بشري در تبيين وجوه اعجاز در خود قرآن كريم نهفته است :
1ـ بيكرانگي دنياي قرآن ؛
2 ـ تفاوت مراتب ظهور اعجاز در آيات؛
3 ـ تفاوت دامنهي وجوه اعجاز در شمول بر آيات
.
موادی که به اعجازقرآن اشاره دارند و در این پژوهش بررسی می شوند:
1- ادعای اعجاز در خود آیات قرآن
2- فصاحت و بلاغت قرآن
3- خبرهای غیبی قرآن
4- قرآن و قانونگذاری
5- قاطعیت و مصونیت از اشتباه
6- اتقان و یکنواختی
7- کتابی عظیم از مردی درس ناخوانده
8- معجزات علمی قرآن
ادعای اعجاز در قرآن :
اولین پرسشی که مطرح می شود این است که آیا خود قرآن نیز به معجزه بودنش تأکید کرده و در قرآن نیز چیزی در این رابطه بیان شده است ؟ در پاسخ می توان گفت قرآن در 4 مورد از مردمان جهان خواسته است که اگر شکی در آسمانی بودن آن دارید بیایید و اجتماع کنید و از همه کس غیر از خدا کمک بگیرید و مانند آن را بیاورید.
این دعوت یک بار درباره ی نظیر کل قرآن مطرح شده است که ترجمه ی ان چنین است : (( بگو اگر تمام افراد انس و جن برای آوردن مانند قرآن اجتماع کنند موفق نخواهند شد اگر چه پشتیبان یکدیگر باشند. )) – سوره ی اسراء – آیه ی 88
بار دیگر قرآن خواسته نظیر ده سوره از قرآن را بیاورند : (( آیا می گویید - پیامبر- این آیات را خودش ساخته است؟ بگو اگر راست می گویید شما هم از این قبیل سوره ها ده تا بسازید و در این کار غیر از خدا از هر کسی که می توانید یاری بجویید. )) – سوره ی هود – آیه ی13
خدا در قرآن برای سومین بار دعوت کرده که فقط یک سوره مانند قرآن بیاورند : (( اگر درباره ی کتابی که بر بنده خود فرستاده ایم شک دارید ؛ یک سوره مانند آن را بیاورید و تمام گواهان خود را غیر از خدا ، برای این کار دعوت کنید. اگر راست می گویید. )) – سوره ی بقره – آیه ی 23
در چهارمین دعوت به مبارزه خداوند متعال چنین می فرماید : (( آیا می گویند – پیامبر – این آیات را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است؟ بگو پس شما هم اگر راست می گویید یک سوره مانند آن را بیاورید و در این کار غیر از خدا از هرکس می خواهید یاری بگیرید .)) – سوره ی یونس – آیه ی 38
بنابر این در خود قرآن مجید بر معجزه بودن قرآن و اینکه کسی نمی تواند مانند ان را باورد تأکید شده است. سوال اینجاست که چرا مشرکان سوره ای مانند قرآن را نیاورده اند. مسلم است که نتوانسته اند. چون اگر می توانستند حتما سوره ای مانند قرآن می آوردند تا به راحتی در مسابقه ای که از جانب خدا برگزار شده پیروز شده و اسلام را زیر سوال ببرند.
مخاطب آیات تحدی کیست ؟
در اینجا به بررسی دیدگاه باقلاني درباره ی مخاطب تحدي مي پردازیم :
آيا هماوردجويي قرآن در خطاب با عموم انسانها در همهاي اعصار است يا صرفاً با قهرمانهاي فصاحت و بلاغت در عصر بعثت رسول مكرم اسلام؟
دكتر بنت الشاطي در گزارشي كه از مفهوم اعجاز و مخاطبان تحدي بنابر نظرگاههاي باقلاني به دست داده است مدعي وجود تعارض در انديشهي اين دانشمند شده است
با اين بيان كه باقلاني در يك جا گفته است : اين آيت ـ يعني معجزهي قرآن ـ علمي است كه بر همگان لازم است آن را بپذيرند و سر تسليم در برابرش فرود آورند. اين در حالي است كه دانستيم مردم در درك اين حقيقت و رسيدن به اين علم، يا به عبارت ديگر به وجه دلالت آن، با يكديگر تفاوت دارند، زيا غير عرب تنها از طريق آگاهي يافتن از ناتواني عرب در اين مسأله به اين معرفت ميرسد كه قرآن معجزه است .
غير عرب در معرفت اين امر واسطههايي نياز دارند كه افرادي كه خود اهل فصاحتاند بدان نيازمند نيستند . اما زماني كه همين غير عرب از ناتواني اهل فصاحت در اين مسأله آگاهي مييابد، به منزلهي آنان، مخاطب اين آيت و حجت قرار ميگيرد. به همين نحو،كساني هم كه اهل فصاحتاند، ولي در سطحي متوسط قرار دارند،
به آن اندازه به درك مسألهي اعجاز نايل نميآيند كه صاحبان قدرت و توانايي و چيرهدستان اين صناعت بدان نايل ميشوند. به همين دليل نيز، شايد اين متوسطها از اين نظر در رديف غير عرب قرار گيرند كه تنها در صورت آگاهي يافتن از ناتواني خدواندگاران اين هنر حجت بر آنها تمام ميشود. بنابراين، در اين مسأله، آنان كه مرجع و معيارند مجموعه فصيحانند، نه تك تك آنها … .
اما ديري نمي پايد كه دانشمد مزبور ، اين سخن خود را كه گفته بود تنها اعراب عصر بعثت مخاطب تحدي هستند، ناديده ميگيرد و ميگويد:
اين تحدي، به يكنحو،هم آنان و هم ديگران را مورد خطاب قرار ميدهد: ما به همان نحو كه از ناتواني مردم نخستين عصر [ در آوردن همانند قرآن ] آگاهي مييابيم ، از ناتواني مردم ديگر عصرها نيز آگاه ميشويم، زيرا راه رسيدن به چنين آگاهياي در هر دو مورد يكي است ، چرا كه همه به يك نحو مخاطب تحدي و مبارزهجويي قرار گرفتهاند و از ديگر سوي ،روح به مخالفت و مبارزه برخاستن در همهي طبايع به يك نحو موجود است و تكليف نيز به يك شيوه و بي آنكه تفاوتي در كار باشد متوجه همگان است.
به نظر ميرسد تصور تعارض در سخنان علامه باقلاني، توهمي بيش نباشد كه از تعارض ظاهري دو سخن ياد شده نشأت گرفته باشد در حالي كه با اين توضيح مختصر، اشكال مذكور مرتفع ميشود كه : هر چند خطاب تحدي به همگان است اما در حقيقت اين متخصصان و نخبگان فصاحت و بلاغت ( يا هر يك از ديگر وجوه اعجاز قرآن ) هستند كه مخاطب تحدي واقع ميشود و اگر قرار باشد نمونهاي همانند قرآن برساخته شود،
هر چند همه بخواهند،اما به طور طبيعي همان متخصصان مدعي و تلاشگر در اين كار خواهند بود. بنابراين اگر تا آخر تاريخ هم،همه مخاطب تحدي قرآن باشند، در عمل نگاه همهي شكاكان در اعجاز براي مشاهدهي نتيجهي كار به استادان فن به ويژه سرآمدان صدر تاريخ اسلام كه فحول ادبيت و عربيت بودند دوخته ميشود؛ گر چه تا ابدالدهر نيز هرگز توان كوچكترين مقابلهاي را در اين جهت نخواهندداشت ـ همچنان كه طول تاريخ بشريت از صدر اسلام تاكنون نشان داده است و روز به روز اين ناتواني و شكست ظاهرتر و قطعيتر جلوه ميكند، پس تعارضي در كار نخواهد بود.
فصاحت و بلاغت قرآن :
معجزات پیامبران هر عصر به تناسب موقعیت مکانی و زمانی و شرایط حاکم بر جامعه ی آن پیامبر متغیر بوده است. به عنوان مثال در زمان حضرت عیسی (ع) عصر طبابت بوده است و همه ی طبیبان مورد احترام جامعه بوده اند و در چنین شرایطی است که خداوند به عیسی (ع) معجزه ی زنده کردن مردگان و شفا دادن بیماران را می دهد. به عنوان نمونه ی دیگر می توان از عصر حضرت موسی (ع) نام برد
. تاریخ می نویسد زمانی که فرعون ساحران را از سراسر مصر برای مبارزه با حضرت موسی (ع) فراخوان نمود 1000 ساحر بر ای مقابله با پیامبر خدا گرد آمدند که از بین آن ها گروهی که زبردست تر بودند انتخاب شدند. این کثرت ساحران نشانگر این واقعیت است که عصر موسی (ع) عصر سحر و جادو بوده است و به همین تناسب نیز معجزات حضرت موسی (ع) عبارت بودند از : عصایی که اژدها می شد و دستی که مثل ستاره ی درخشان از زیر کتف حضرت بیرون می آمد ( ید بیضا ) .
در زمان پیامبر اسلام (ص) نیز باید معجزه ای به تناسب موقعیت اجتماعی می آمد که مورد توجه واقع شود. به گواهی تاریخ و طبق اسناد و مدارک و اشعار به جای مانده از عصر جاهلیت می توان پی به این موضوع برد که اعراب جاهلیت بسیار به ادبیات و شعر علاقمند بوده اند و عصر جاهلیت ، عصر شعر و شاعری بوده است و در آن دوره این شاعران بوده اند که از مقام و منزلت اجتماعی بهره مند بوده اند. در این شرایط قرآن با چنان فصاحت و بلاغتی نازل می شود که حتی بزرگترین شاعران و ادیبان جاهلیت را به حیرت فرو می برد.
نکته ی قابل ذکر این این مقام این است که اگر به ماجرای تسلیم شدن ساحران به دین موسی توجه کنیم می بینیم کسانی که تسلیم خدا شدند همه از سران و بزرگترین ساحران روزگار خود بودن اما با این وجود تسلیم شدند و حتی حاضر شدند جان خودرا در این راه از دست بدهند. علت این امر را می توان چنین بیان نمود که ساحران که به درجه ی اوج سحر رسیده بودند وقتی حرکت موسی (ع) را دیدند بلافاصله پی بردند که این سحر نیست و هیچ جادویی نمی تواند چنین کند و فهمیدند که این نشانه ی الهی است. عین این مسئله برای اربابان شاعر عرب نیز مطرح بود و آن ها درک کردند که سخن هیچ بشری نمیتواند چنان فصیح و بلیغ و موزون باشد . برخی از این موارد عبارتند از :
الف ) داوری ولید بن مغیره ی مخزومی : این فرد که او را به حکیم اعرب می خوانند از زبردسترین سخنپردازان عرب به شمار می رفت. گروهی نزد وی رفته و نظر وی را درباره ی قرآن جویا شده بودند. وی در پاسخ به آنان گفته بود : (( به خدا سوگند سخنانی از محمد شنیدم که نه مانند گفتار آدمیان و نه از سنخ گفتار پریان است. به خدا سوگند آن را شیوایی و زیبایی است که کلام بلند آن را پرثمر و جملات عادی آن پر برکت است و این سخن فراتر رفته اوج خواهد گرفت و چیزی را بر او برتری و علو نخواهد بود. ))
این اعتراف عملی ازیکی بزرگترین چهره های ادبی عرب جاهلیت نشانگر اوج فصاحت و بلاغت و شیوایی و رسایی کلام حق است و دلیلی بر اینکه قرآن معجزه است . چون قرآن فصاحت و بلاغتی مافوق بشری دارد.
نکته ای که باید در اینجا ذکر نمود این است که فصاحت و بلاغت چیزی نیست که هر کسی آن را به طور کامل درک کند و درباره ی این موضوع اهل فن هستند که می توانند نظر دقیق بدهند ولی با این حال قرآن دارای چنان آهنگ زیبایی بود که همه ی اعراب را به خود جلب می نمود.
ب) داوری عتبعة بن ربیعه : این فرد که از سران و مشاهیر قریش بود نزد رسول اکرم (ص) رفت تا به ایشان پیشنهاداتی بدهد که مانع پیشرفت اسلام شود. حضرت آیه ی 37 سوره ی فصلت را در پاسخ به او تلات نمودند و به سجده رفتند. جذابیت و شیوایی قرآن کریم چنان وی را به شگفتی آورده بود که مدتی به پیامبر (ص) خیره شده و سپس بدون آنکه چیزی بگوید از نزد ایشان خارج شد و به دوستان خود گفت : « سخنی از محمد شنیدم که به خدا سوگند نه شعر است ، نه افسون و نه کلام جن و ... . »
ج) داوری طفیل : طفیل از سران قبیله اش بود و نفوذ خاصی به افراد قبیله اش داشت. کفاراز بیم آنکه طفیل مسلمان شود و به تبلیغ دین اسلام در قبیله اش بپردازد پیش از ورود او به مسجد الحرام دور او را گرفتند و گفتند محمد ساحری است که اگر صدای او را بشنوی سحر می شوی
. پس با پنبه گوشهایت رابپوشان تا صدایش را نشنوی و مبادا که گمراه شوی. طفیل همین کار را کرد ولی درحالی که پیامبر(ص) داشت آیات قرآن را برای مردم می خواند از روی کنجکاوی پنبه ها را از گوش در آورد و آیات الهی را شنید. طفیل به دنبال حضرت راه افتاد ؛ به خانه ی ایشان رفت و از پیامبر (ص) خواست که دین خود را به عرضه کند . پیامبر نیز ضمن معرفی دین اسلام به وی آیاتی از قرآن را نیز قرائت نمودند. طفیل می گوید : « به خدا سوگند هرگز سخنی شیواتر از قرآن نشنیده و آیینی عادلانه تر از اسلام نیافته ام. » و سپس مسلمان شد.
د) جمع شدن گروهی 4 نفره برای مسابقه با قرآن : هشام بن حکم از امام صادق (ع) بیان می کند که 4 تن از سران کفر و الحاد به نام های ابن ابی العوجا ، ابوشاکر ، عبدا... بن مقفع و عبدالملک بصری در مسجد الحرام گرد هم آمدند تا به تحدی قرآن کریم پاسخ بگویند. از این رو قرار شد تا سال آینده که همه دوباره همدیگر را در مسجد الحرام می بینند هرکدام به اندازه ی یک چهارم قرآن را بیاورند تا به طور کامل قرآن جاوید را از بین ببرند. تا سال آینده که آن 4 نفر بازگشتند هر کدام به دیگری آیه ای از قرآن را گفتند که متحیرشان ساخته و نتوانسته اند مانند آن را بیاورند.
علاوه بر موارد فوق امروزه نیز اکثر علمای فصاحت و بلاغت در این معجزه ی جاویدان متحریانه نگریسته و اعترافات تکان دهنده ای دارند . به عنوان مثال دکتر شبلی شمیل که به ماوراء طبیعه اعتقاد ندارد در ضمن اشعارش می گوید : « من اگر چه به دین حضرت محمد کافر هستم ولی چگونه می توانم آیات محکم قرآنش را نادیده بگیرم و به آن کفر ورزم . »
کرنیکو ، دانشمند انگیلیسی و استاد ادبیات دانشکده ی علیگره ی هند در حضور اساتید سخن و ادبیات در پاسخ به پرسشی که در مورد اعجاز قرآن کریم مطرح شده بود گفت : « قرآن را برادر کوچکی است به نام نهج البلاغه . آیا برای کسی امکان دارد مانند این برادر کوچک را بیاورد تا ما را مجال گفتگو در امکان آوردن بلاغتی نظیر قرآن کریم باشد ؟! »
تشکیک در اعجاز بلاغت قرآن :
برخی می گویند کلمات حروف الفبا محدود است و بنابر این کلماتی که از آن ها ساخته می شود نیز محدود است پس فصاحت و بلاغت قرآن نیز محدود است. در پاسخ باید گفت که فصاحت و بلاغت در حقیقت یعنی بیان معانی بسیار زیاد در جملاتی کوتاه و قابل فهم برای همه .
بنابر این فصاحت و بلاغت اصلا ربطی به محدودیت کلمات ندارد و این ملاک سنجش نیست ؛ بلکه هنر همین است که از دل همین کلمات محدود معانی نامحدود را می رساند.
تشکیک در وجوه انگیزه ی مقابله با قرآن کریم :
برخی می گویند شاید مردم اصلا انگیزه ی مقابله با قرآن را نداشته اند در پاسخ باید گفت که چرا انگیزه ای نباشد در حالی که اگر بهتر از قرآن می آوردند ، اسلام زیر سوال می رفت و تازه تاریخ خود بهترین داور بر این است که چه کسانی تلاش کرده اند که مانند قآن را بیاورند ولی شکست خورده اند.
گروهی دیگر پا را فراتر این نهاده می گویند خدا خودش کاری کرده که کسی انگیزه ای نداشته باشد که مانند قرآن را بیاورد . اولا در پاسخ باید گفت : شما که خدای ما را قبول ندارید پس چگونه به خدایی که وجودی برایش قائل نیستید استناد می کنید
ثانیا : اگر خدا می خواست انگیزه را بگیرد از همان اول کاری می کرد که هیچ کس حتی به فکر مقابله با قرآن نیافتد در حالی که این خود خداست که انگیزه می دهد و آیات تحدی را بیان نموده و به مبارزه دعوت می کند . پس با منطق سازگار نیست که خدایی که می خواهد انگیزه ی فردی را از او بگیرد دوباره آیات تحدی را بیاورد و بر ضد هدف خود عمل کند.
تشکیک در ناتوانی مردم در آوردن مانند قرآن :
برخی می گویند شاید کسانی بوده اند که مانند قرآن را آورده اند ولی اثری از کارشان تا کنون باقی نمانده و از کجا معلوم که تا کنون کسی مانند آن را نیاورده است. در پاسخ باید گفت تاریخ به دست همه ی گروه ها نگاشته می شده است . در همه ی ملل اعم از مسلمان و یهودی و کفار و دوستان و دشمنان مسلمانان تاریخ های جداگانه و متعددی نگاشته می شده است . برخی از این تواریخ حتی سرگذشت پیامبران دروغین را در دل خود گزارش نموده اند. بنابر این اگر کسی مانند قرآن را آورده بود لااقل در یکی از کتاب های تاریخی دشمنان اسلام این مورد ذکر می شد تا ضربه ای برای اسلام باشد ، در حالی که هیچ کتاب تاریخی گواهی بر این ندارد که کسی توانسته باشد مانند قرآن را بیاورد.
آیا الفاظ تکراری مانع ازفصاحت و بلاغت قرآن است ؟
يكي از مسايلي كه از قديم ذهن قرآن پژوهان را به خود مشغول ساخته، تكرار برخي عبارتها و آيههاي قرآن كريم است . اين موضوع در سورههاي « رحمن » و « مرسلات» جلوهي خاصي پيدا كرده است . به طوري كه در سورهي نخست با 76 آيه، جملهي « فَبِاَيِّ آلاءِ رَبَّكُمَا تُكَذِّبانِ » 31 بار و در سورهي دوم، آيهي « وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ » ده بار تكرار شده است. همچنين آيات « فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَ نُذُر » و « لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرآنَ لِلذَّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر » در سورههاي قمر ، چهار بار مكرر گشته است.
موضوع تكرار آيات و الفاظ قرآن از اين جهت حايز اهميت است كه در علوم بلاغي، تكرار را از جملهي عوامل اطناب برشمرده و نيز مخل به فصاحت دانستهاند . از اين رو محققان درصدد بيان فوايد تكرار در قرآن برآمدهاند.
نويسندهاي محترم در اين نوشته با نگاهي جامع به موضوع تكرار در قرآن، فوايد الفاظ مكرر قرآن را يادآور شده و اين مقاله را در دو بخش فراهم آورده است: در بخش نخست به طبقهبندي الفاظ مكرر در قرآن پرداخته و در بخش دوم فوايد تكرار آنها را برشمرده است.
كليد واژهها : تكرار، اطناب،فصاحت، بلاغت ،اعجاز قرآن، الفاظ مكرر.
1ـ مقدمه
مقصود از الفاظ مكرر، الفاظي است كه در يك متن بيش از يك بار به كار رفته باشد. در علوم بلاغي، در مباحثي همچون « اطناب» و « فصاحت كلام»از « تكرار» سخن به ميان آمده است ؛ اطناب،يعني زيادت الفاظ بر معاني ـ كه در عين حال مفيد نيز باشد ـ يا اداي معاني با عبارتي بيش از حد متعارف به جهت تقويت و تأكيد آن، اطناب ، انواع بسياري دارد؛ يكي از آنها تكراري است كه به انگيزههاي خاصي صورت ميگيرد. همچنين،يكي از مواردي كه به فصيح بودن كلمه آسيب ميرساند،كثرت تكرار بيفايده است.
بنابراين ميتوان گفت كه تكرار بر دو قسم است : 1) تكرار بليغ و مفيد؛ 2) تكرار غيربليغ و بيفايده.
با اين توضيح، بايد ديد اول اين كه تكرار در قرآن چه جايگاهي دارد، دوم آن كه چه فوايدي بر اين تكرار مترتب است . از اين رو ، متن اصلي مقاله را در دو بخش قرار دادهايم؛ در بخش نخست، الفاظ مكرر در قرآن را طبقهبندي كردهايم، در بخش دوم به بيان فوايد تكرار در قرآن پرداختهايم .
2 ـ طبقه بندي الفاظ مكرر در قرآن
الفاظ مكرر در قرآن را ميتوان از لحاظ « شمار تكرار در كل قرآن » و نيز از « لحاظ تعداد الفاظ مكرر در مواضع خاص » طبقهبندي كرد.
2ـ1ـ الفاظ مكرر از لحاظ شمار تكرار در كل قرآن
اين الفاظ را ميتوان در سه دسته جاي داد: 1) الفاظ حايز كمترين شمار تكار ؛ 2) الفاظ حايز بيشترين شمار تكرار ؛ 3) ساير الفاظ مكرر.
الفاظي كه در سراسر كه قرآن تنها دو بار به كار رفتهاند از دستهي نخستاند،مانند: « الابل » [انعام (6)، 144 ؛ غاشيه (88) ،17] ، « اثاثاً» [ نحل (16) ،80 ،80 ؛ مريم (19) ،74 ] و « باخع » [كهف (18) ،6 ؛ شعراء (26) ،3]
الفاظي كه حايز بيشترين شمار تكرارند،از بشترين تا ده مورد عبارتاند از ؛ 1) لفظ جلاله « الله » ، 2702 بار ـ با احتساب واژهي اللهم كه پنج بار آمده است ؛ 2) « قال » ، 1725 بار ؛ 3) « كان »، 1388 بار ؛ 4) « ربَ» ،973 بار؛ 5) « ايمان » ، 879 بار ؛ 6) « علم» ، 780 بار ؛ 7) « اتي » ،549 بار ؛ 8) « كفر » ،525 بار؛ 9) « رسول » ، 513 بار ؛ « يوم » ، 475 بار.
2ـ2ـ الفاظ مكرر از لحاظ تعداد واژههاي تكرار شده در مواضع خاص
در اينجا ، سخن از آن نيست كه يك واژه در سراسر قرآن ، چند بار به كار رفته است،بلكه سخن از تكرار يك واژه يا واژههاي يك آيه در مواضع خاصي از قرآن است . براي مثال گفته ميشود چرا واژهي « الناس» در آخرين سورهي قرآن چند بار تكرار شده است ؛ و يا چرا بخشي از آيهي 48 سورهي بقره در آيهي 123 همين سوره مكرر گشته است ؛ و يا چرا آيهي «فَبِايَّ آلاءِ ربِّكُما تُكَذِّبان » عيناً و با شمار زيادي در سورهي « رحمن » تكرار شده است.
اين الفاظ ، ابتدا به دو دستهي كلي تقسيم ميشوند: الف) يك لفظ مكرر؛ ب) بيش از يك لفظ مكرر.
قسم نخست، خود با توجه به محل تكرار به دو گونه قابل تقسيم است: 1) در يك آيه يا در چند آيهي متوالي ؛ 2) در مواضع مختلف از قرآن .
قسم دوم نيز ـ با توجه به كل الفاظ آيات ـ به دو نوع قابل تقسيم است: الف) در حد تمام الفاظ آيات؛ ب) در حد برخي از الفاظ آيات.
2ـ2ـ1ـ يك لفظ مكرر
در نوع اول از اين قسم، يعني « در يك آيه يا چند آيه متوالي» ، تمام الفاظ، در نوع دوم،يعني « در مواضع مختلف » تنها الفاظي مدنظر قرار گرفتهاند كه معاني مستقل دارند؛ نه الفاظي مانند « مِنْ» ،« ذلك» و « الذين» كه به تنهايي معناي كاملي ندارند و از ميان الفاظ داراي معناي مستقل نيز فقط مواردي لحاظ شدهاند كه آيات مشتمل بر آنها از نظر اين كلمهي مكرر ، وحدت موضوعي دارند؛ نه كلماتي همچون « اَبِي» كه در آيهي « اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ » [يوسف (12)، 93] اشاره به پدر يوسف (ع) و در آيهي « وَ اغْفِر لِاَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنْ الضَّالِّينَ [ شعراء (26)، 86 ] اشاره به پدر ابراهيم دارد . زيرا چنين تكراري تنها تكرار «شكل » است .
2ـ2ـ2ـ بيش از يك لفظ مكرر
نوع دوم از اين قسم يعني ط تكرار در حد برخي از الفاظ آيات» چنانچه شامل تعداد كمي از كلمات آيات شود،اين گونه آيات همديگر را تفسير ميكنند . اما در صورتي كه شامل تعداد زيادي از كلمات آيات شود، به نوع اول يعني « در حد تمام الفاظ آيات » نزديك ميشود . محور بررسيهاي ما در اين قسم، نوع اول است كه شامل 72 آيه 2 از قرآن كريم ميشود . اين آيات كه عيناً و بدون هيچ اختلافي تكرار شدهاند؛ از لحاظ محل تكرار به دو دسته : « در يك سوره » و « در دو يا چند سوره » و دستهي اول نيز از لحاظ ميزان تكرار به دو گونه : « به تداد زياد» و به « تعداد كم » دستهبندي ميشوند.
3 ـ فوايد كاربرد الفاظ مكرر در قرآن
با توجه به اين كه از نظر متخصصان علوم بلاغي، استفاده از الفاظ مكرر، بدون فايده محل بلاغت است، تبيين و تفسير وقوع چنين پديدهاي در قرآن در موارد بسياري ـ حتي در حد تكرار تمام الفاظ آيه ـ چيست؟
براي اين پرسش ، دو پاسخ داريم : پاسخ اول آن است كه : اگر فرض بگيريم هر گونه تكراري مخالف با بلاغت است،باز هم دليلي بر وجود عيب و نقص در قرآن كريم نيست؛ زيرا ميتوان گفت كه از نظر قرآن ، اصل ،دنبال كردن هدفي است كه قرآن براي آن نازل شده است و تا جايي كه بلاغت مانع پياده كردن هدفش نباشد، از آن سود ميجويد . اگر به فرض ، در برخي موارد اجراي قواعد بلاغي با هدف اصلياش سازگاري نداشته باشد، بديهي است كه دنبال كردن هدف اصلي بر رعايت موازين بلاغي مقدم خواهد بود.
بايد به اين نكته توجه داشت كه وجه اعجاز قرآن كريم منحصر در « بلاغت » نيست، بلكه قرآناز جهات گوناگون معجزه است،چنانچه در موارد خاصي، رعايت وجوه ديگر اعجاز قرآن، مقتضي عدم رعايت قواعد بلاغي بوده است، اين امر خللي به اعجاز قرآن وارد نمي كند.
و اما پاسخ دوم : با دقت و تدبر در آيات قرآن ميتوان اسرار وحكمتهاي وجود اين الفاظ را در قرآن يافت. براي نيل به اين هدف، با توجه به تقسيمبندي ارائه شده، به بررسي آيات دربردارندهي الفاظ مكرر ميپردازيم.
بررسي اين ايات با توجه به دستهبندي نوع اول يعني « از لحاظ تعدد تكرار در كل قرآن » به بحث اعجاز عددي منجر ميشود كه در زمينهي آن پژوهشهايي از سوي بعضي از دانشمندان انجام گرفته است و نيازي به طرح دوبارهي آن در اين مقاله نيست . بنابراين محور بحث ، بيان فوايد تكرار الفاظ ، مطابق دستهبندي نوع دوم ( از لحاظ تعداد الفاظ تكرار شده در برخي مواضع ) است .
3 ـ 1 فايدهي مكرر بودن يك لفظ در دو يا چند آيهي متوالي
پژوهشگران دربارهي فايدهي وجود اين نوع، شش دليل ذكر نمودهاند: 1ـ مقبوليت كلام؛ 2ـ ترس از فراموشي مخاطب در صورت طولاني شدن كلام؛ 3ـ تعظيم و تهديد؛ 4ـ مداح ؛ 5ـ استبعاد؛ 6ـ شيوع و اهميت داشتن در جامعه ؛ برخي نيز معتقدند اين نوع، اساساً تكرار محسوب نمي شود تا از فايدهي آن سخن بگوييم.
3ـ2ـ فوايد مكرر بودن يك لفظ در مواضع مختلف
بررسي اينگونه الفاظ همان روش تفسير موضوعي است كه برخي از دانشمند با استفاده از اين روش به تفسير قرآن پرداختهاند. مفسر پس از جمعآوري آيات مربوط به يك لفظ يا موضوع خاص، همهي آنها را همچون موادي كه درهم ميآميزند، پيش روي خود قرار داده، در معاني آنها تفقه نموده، نسبت آنها را با يكديگر كشف و از ميان آنها نتيجهگيري و هدف را آشكار ميكند.
3ـ3ـ فوايد مكرر بودن تمام الفاظ يك يا چند آيه
از ميان 72 آيهي مكرر قرآن كريم، تنها سه آيهي مكرر سورههاي « رحمن»، « مرسلات» و «قمر» كه به سبب تكرار زياد در يك سوره به خودي خود توجه انسان را جلب ميكنند، مورد عنايت پژوهشگران قرار گرفته است ساير موارد به خاطر فاصلهي زياد محل تكرار، نظري را به خود جلب ننموده، تاكنون هيچ گونه تحقيقي دربارهي آنها انجام نشده است.
فايدهي ذكر شده از طرف بيشتر دانشمندان دربارهي آيات مكرر در اين سه سوره، «تأكيد» است كه تعميم آن نيز به تمام آيات مكرر صحيح نيست، زيرا آيهاي كه در سراسر قرآن فقط دو بار ذكر شده است، چگونه ميتواند موجب تأكيد شود؟! براي خوانندهي قرآن كه آيهاي را يكبار در جايي و سپس با فاصلهاي نسبتاً زياد در جايي ديگر ميبيند و يا اصلاً سورهاي را در يك زمان و سورهي ديگري را در زمان ديگر ميخواند، چگونه ميتواند تأكيد احساس شود؟ اين عدم كارآيي توجيه عرضه شده، ما را واميدارد تا علل و فوايد ديگري را جستجو كنيم.
براي نيل به اين مقصود، نگارنده در رسالهي دكتري،اين تحقيق را در چند مرحله به انجام رساندم؛ در مرحلهي اول ، تمام آيات مكرر استخراج و طبقهبندي شد؛ و در مرحلهي دوم ، هر يك از سورههاي حاوي آيات مكرر با توجه به معناي آيهي مكرر، مورد بررسي قرار گرفت . نتيجهي حاصل از اين دو مرحله اين است كه آيهي مكرر در حكم هدف و مقصود اصلي سوره است . به تعبير ديگر، آيهي مكرر به منزلهي گل سرسبد آن سوره بوده، ساير آيات در حال تبيين و توضيح و ارائهي نمونههايي براي درك بهتر و كاملتر همان آيه ميباشند.