بخشی از مقاله

پرسش شما ناظر به روایت مشهوری از حضرت علی (ع ) است که فرمودند: ((من عرف نفسه فقد عرف ربه ; هر که خود را شناخت , خدای خویش را شناخته است )), (تصنیف غررالحکم و دررالکلم , عبدالواحد بن محمد تمیمی , ص 232). این حدیث شریف و روایات دیگری از این دست که حاکی از ملازمه اکید میان شناخت انسان و شناخت خداوند است , تفسیرهای فراوانی را در بر داشته و بحث های دامنه داری را فراروی اندیشمندان نهاده است که طرح تفصیلی آن خارج از حوصله این مجال می باشد. ولی در عین حال کوشش می کنیم نقاط اساسی را در پاسخ دهی به حد پرسش حضرتعالی , تبیین و روشن سازیم . در یک برآیند کلی شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دوگونه است :


1- شناخت حصولی ; که مقصود از آن شناخت از راه عقل , تفکر, اندیشه و استدلال و برهان است .
2- شناخت حضوری ; که خود دوگونه است :


1-2- درک فطری یا خداشناسی فطری ; که یک علم حضوری غیراکتسابی در نهاد انسان و بیرون از محدوده اختیار او است . این شناخت فطری - که در قلمرو اخلاق قرار نمی گیرد - در بیشتر انسانها تنها استعداد و مایه ای است که آدمی با تلاش خود می تواند آن را از استعداد به فعلیت واز حالت ابهام به مرحله درک حضوری آگاهانه برساند. دو آیه ذیل در قرآن شریف به این نوع معرفت ناظر است :


الف ) ((فأقم وجهک للدین حنیفا" فطرت الله التی فطر الناس علیها; پس روی خود را با گرایش تمام به حق , به سوی این دین کن با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است )), (روم , آیه 30).


ب ) ((واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین او تقولوا انما اشرک آباؤنا من قبل و کنا ذریه من بعدهم أفتهلکنا بما فعل المبطلون ; و چون پروردگارت فرزندان بنی آدم را از پشت های ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت ]و پرسید[ آیا پروردگار شما نیستم ؟
گفتند: چرا شهادت می دهیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این ]حقیقت [ بی خبر بودیم . یا مبادا بگویید همانا پدران ما در گذشته شرک آورده بودند و ما فرزندانی از پی ایشان بودیم , آیا ما را به خاطر کاری که باطل اندیشان کردند هلاک می کنی )), (اعراف , آیات 172 و 173).


آن ندا که اصل هر بانگ و نواست خود ندا آن است و این باقی صداست
ترک و کرد و پارسی گو و عرب فهم کرده آن ندا بی گوش و لب
خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ
(مثنوی , دفتر اول , ابیات 2107 - 2109)


2-2- علم حضوری اکتسابی ; که یک علم حضوری روشن و آگاهانه است و آدمی با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل , این شایستگی را می یابد که خداوند آن را به او افاضه نماید. این نوع معرفت دارای مراتب گوناگون شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن همان هدف نهایی آفرینش و بالاترین مرتبه کمال انسانی می باشد. هر چند دریافت این معرفت حضوری , مانند گونه قبل , مستقیما" در اختیار آدمی نیست . اما مقدمات دستیابی به آن , از افعال اختیاری است . در حقیقت افاضه این کمال - معرفت به خداوند - پاداش بخشی از افعال اختیاری انسان است که به صورت تام و کامل در آخرت به او داده می شود, گرچه مراتب دیگری از این معرفت حضوری برای برخی از اولیای خدا در این دنیا فراهم می آید. در قرآن مجید از این معرفت به رؤیت , شهود, نظر و مانند آن یاد شده است :


الف ) ((وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره ; رخسارهایی در آن روز برافروخته ]و به چشم دل [ به سوی ] جمال [ پروردگارشان نظر کننده اند)), (قیامت , آیه 22 و 23).


ب ) ((وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض ولیکون من الموقنین ; و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد)), (انعام , آیه 75).


هر کسی اندازه روشندلی غیب را بیند به قدر صیقلی
هر که صیقل بیش کرد او بیش دید بیشتر آمد بر او صورت پدید
(مثنوی , دفتر چهارم , ابیات 2909 - 2910)


با توجه به این که شناخت خدا از راه خودشناسی در قلمرو علم حضوری فوق قرار می گیرد, پاسخ به این دو پرسش شما که : 1- مقصود از معرفت نفس چیست ؟ 2- چطور می توان به آن دست پیدا کرد؟ متفاوت خواهد بود, هر چند میان آن دو تمایز کامل نباشد.اما مراد از شناخت نفس در گونه اول درک حضوری , معرفت به فطرت و سرشت انسان است . این که بداند و بفهمد: فطرت چیست ؟ بینش و گرایش های فطری کدامند؟ فطرت در منظر قرآن چگونه تحلیل می شود؟ آیا اساسا" میان همه انسانها مشترکاتی یافت می شود؟ چه ضابطه و ملاکی برای تشخیص آنها وجود دارد؟ آیا بهره وری اولیه انسان ها از این مشترکات یکسان است ؟ فطری بودن خداشناسی به چه معناست ؟ آیا خدا در نهاد انسان هست ؟ اگر هست پس چگونه پاره ای از انسان ها خدا را انکار کرده , از او اعراض می کنند؟ و...
برای آگاهی بیشتر در این زمینه , ر . ک : سرشت انسان , علی شیروانی .


دست یابی به این معرفت یا به عبارت دیگر بازشناسی امور فطری , گوناگون و متفاوت است :


1- روش تجربی یا تاریخی ; در این روش با مراجعه به جامعه و تاریخ و تحولات گوناگون آن , عناصری که در همه جا بوده و همیشه حضور داشته اند ولو با شدت و ضعف ]شاخص ها و نشان های امور فطری [ کشف می شود. البته این عناصر باید عناصری باشد که در قلمرو انسانیت انسان قرار داشته باشد, از این رو روحیه استخدام دیگران در جهت منافع خود, تجاوز به غیر, ظلم و عدالت ستیزی که همواره در طول تاریخ ظهور کرده در این عناصر جای نمی گیرند.


2- روش تعقلی ; در این روش کوشش می شود تا به مدد برهان اصالت عموم گرایش های انسانی (مانند علم دوستی , فضیلت خواهی و...) اثبات گردد یا گرایش به خدا و حس پرستش یا فطری بودن دین مبرهن شود.


3- روش شهودی ; در این روش با مراجعه به وجدان و شهود گرایش ها و بینش های فطری شناخته می گردد. اگر انسان در درون خود, فارغ از همه خصوصیت ها و ویژگی ها و شرایط, احساس کرد که زیبایی را دوست دارد, علم را دوست دارد به فضایل اخلاقی عشق می ورزد ودارنده آنها را می ستاید و خود آن را می پسندد و در پی آن است که آنها را در خود احیا نماید می تواند به گرایش های فطری انسان دست یازد.


4- روش نقلی ; در این روش با مراجعه به کتاب و سنت ]منابع روایی [ اموری که به عنوان گرایش ها و بینش های فطری انسان طرح شده , شناسایی و طبقه بندی می شود. اما منظور از معرفت نفس در گونه دوم معرفت حضوری , معرفت به نفس و شناخت شخصیت و انسانیت انسان است . این که دریابد و علم پیدا کند: نفس چیست ؟ خصوصیات آن کدام است ؟ مراتب آن چگونه است و به چه شکل با یکدیگر در ارتباطند؟ رابطه نفس و بدن به چه کیفیتی است ؟


نفس , عقل و قلب آیا یکی هستند و اگر خیر, وجه تمایز آنها از یکدیگر چیست ؟ نفس از دیدگاه قرآن و روایات چگونه تفسیر می شود؟ هبوط و عروج نفس چیست ؟ مراد از تهذیب نفس چیست ؟ ارتباط نفس و عمل چگونه است ؟ نفس دارای چه استعدادها و قابلیت هایی است ؟ تجرد نفس به چه معنا است ؟ قوای آن کدام است ؟ آیا می توان از راه شناخت نفس به شناخت و معرفت خدا دست یازید؟ این معرفت در چه حد و مراتبی است ؟ و در یک کلام آدمی باید ((نفس )) یا ((روح )) یا ((حقیقت )) خود را بشناسد تا بداند که چه بوده و چه شده و چه می تواند باشد؟


برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک :


1- دروس معرفت نفس استاد علامه حسن زاده آملی
2- مقالات , ج 1استاد محمد شجاعی


خداوند متعال در آیه شریفه ذیل با لحنی تأمل برانگیز بر این معرفت تأکید فرموده است : «یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم جمیعا" فینبئکم بما کنتم تعملون ; ای کسانی که ایمان آورده اید به خود و حقیقت خود توجه داشته باشید و خود و حقیقت خود را بیابید, اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید, منحرف شدن دیگران به شما ضرر نمی رساند و برگشت همه شما به سوی الله است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روش شما آگاه خواهد کرد» (مائده , آیه 105).


با توجه به این که آخر آیه از برگشت همه به سوی حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حرکات و اعمالشان در روز لقای پروردگار خبر می دهد, توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود معنای عمیق تری می یابد. با این دیدگاه معنای روایت ((من عرف نفسه فقد عرف ربه)) این خواهد شد که هر کس خود را آن چنان که هست و مظهر و مجلای وجه حق است بشناسد, پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود.
قبل از بررسی چگونگی دست یابی به معرفت نفس به گونه دوم ، تذکر چند نکته ضروری است:


1- تهذیب نفس و حصول کمال آن متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است .


2- شناخت نفس در حقیقت شناخت ((راه )) و ((راهرو)) می باشد, چرا که نفس انسانی است که به سوی خدا سلوک می کند (رهرو) و راهی را که آدمی باید در رسیدن به خدا طی کند نیز همان مراتب نفس خویش است که با گذر از هر مرتبه از آن , به مرتبه بالاتر صعود می کند (راه ). مهم تر آن که بر طبق آیه شریفه ای که در چند فراز قبل مطرح شد غایت این راه خداوند متعال است , پس باید آدمی مدام در یاد خدا باشد, چرا که اگر آدمی غایت راه را فراموش کند خود راه را نیز فراموش می کند, پس فراموشی خدا, فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت .


3- اصل معرفت نفسی که مورد تأکید منابع اصیل اسلامی قرار گرفته , معرفتی است که وسیله برای معرفت خداوند قرار می گیرد نه شناختی که برای ترتب آثار دیگر مقصود باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید