بخشی از پاورپوینت

--- پاورپوینت شامل تصاویر میباشد ----

اسلاید 1 :

شهید بابایی در سال 1329، در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ی

ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال 1348،

به دانشكده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش

مقدماتی برای تكمیل دوره به آمریكا اعزام شد. شهید بابایی در سال 1349،

برای گذراندن دوره خلبانی به آمریكا رفت. طبق مقررات دانشكده می بایست

به مدت دو ماه با یكی از دانشجویان آمریكایی هم اتاق می شد. آمریكایی ها، در

ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان

انگلیسی عنوان می كردند، اما واقعیت چیز دیگری بود.

اسلاید 2 :


چون عباس در همان شرایط تمام واجبات دینی خود را انجام می داد، از بی بند

و باری موجود در جامعه آمریكا بیزار بود. هم اتاقی او در گزارشی كه از

ویژگی ها و روحیات عباس نوشته، یادآور می شود كه بابایی فردی منزوی و

در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است. از رفتار

او بر می آید كه نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می باشد و شدیداً

به فرهنگ سنتی ایران پای بند است. همچنین اشاره كرده كه او به گوشه ای

می رود و با خودش حرف می زند، كه منظور او نماز و دعا خواندن عباس

بوده است.

اسلاید 3 :


او با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری كه در طول سال ها، در

جبهه های نور و شرف به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی به تاریخ

دفاع مقدس و نیروهای هوایی ارتش نگاشت و با بیش از 3000 ساعت پرواز

با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پرواز های

عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب كشور سپری

كرد و به همین ترتیب چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهان

قرارگاه های عملیاتی بود و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60

مأموریت جنگی را با موفقیت كامل به انجام رسانید. شهید برای پیشرفت سریع

اسلاید 4 :


شهید برای پیشرفت سریع عملیات ها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اكتفا

نمی كرد، بلكه شخصاً پیشگام می شد و در جمیع مأموریت های جنگی طراحی

شده، برای آگاهی از مشكلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بود كه شركت
می كرد.
سرلشكر بابایی به علت لیاقت و رشادت هایی كه در دفاع از نظام، سركوبی و

دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاریخ 8/2/1366، به درجه
سرتیپی مفتخر گردید.

اسلاید 5 :

تیمسار بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به

هنگام بازگشت از یك مأموریت برون مرزی، هدف گلوله ضد هوایی قرار

گرفت و به شهادت رسید.

اسلاید 6 :

بعد از ظهر یكی از روزهای پاییزی، كه تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل كارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق كارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس. سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا كردن و نوشتن شماره به اتاق كارم آوردم. روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است. پرسیدم: ـ عباس! مداد خودت كجاست؟ گفت: در خانه جا گذاشتم. به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط كارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ، ممكن است در آخر سال رفوزه شوی. او چیزی نگفت. چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند. (راوی: مرحوم حاج اسماعیل بابایی، پدرشهید)

اسلاید 7 :

در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور كند. من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: ـچند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. كلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد كه گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درك كنند.» (راوی: امیر اكبر صیاد بورانی)

اسلاید 8 :

عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند. در بعضی وقتها كه فراغت بیشتری داشت آیه «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» را هفت بار با چشمانی اشكبار تكرار می كرد. به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه اش را به طور كامل می گرفت. او به قدری نسبت به ماه رمضان مقیّد و حساس بود كه مسافرتها و مأموریتهایش را به گونه ای تنظیم می كرد تا كوچكترین لطمه ای به روزه اش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می كرد. فراموش نمی كنم، آخرین بار كه به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین تر از روزهای قبل بود. از گفته های او در آن روز یكی این بود كه: وقتی اذان صبح می شود، پس از اینكه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بروی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار. به شوخی دلیل این كار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد. از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تكرار می شود. (راوی: اقدس بابایی)

 

در متن اصلی پاورپوینت به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر پاورپوینت آن را خریداری کنید