بخشی از پاورپوینت
--- پاورپوینت شامل تصاویر میباشد ----
اسلاید 1 :
با افول سلسله زنديه بار ديگر حكومت و فرمانروايى از دست ايرانيان خارج گرديد و طايفه قاجار كه اصلا از نژاد مغول بودند، زمام امور را به دست گرفت (472).
اينان هنگام تشكيل حكومت صفويه به يارى آنان برخاستند و دوشادوش لشكريان قزلباش ، در ركاب شاه اسماعيل شمشير زدند. پس از آن كه شاه عباس به سلطنت رسيد، آنان را از محل اصلى خود كوچانيد دسته اى را در مرو، عده اى را در گرجستان و دسته سوم را در دو سوى رودخانه گرگان (استراباد) مستقر ساخت . از اين طايفه ، آنان كه در سمت راست گرگان سكونت داشتند. يوخارى باش و عده اى را كه در سمت چپ رودخانه گرگان سكنى گزيده بودند، اشاقه باش خوانده مى شدند، و بين آنان غالبا بر سر امور مادى و اقتصادى نظير آب ، چراگاه و غيره اختلاف و نزاع بود.
پس از حمله افاغنه - چنان كه ديديم - فتحعلى خان قاجار، كه از قبيله اشاقه باش بود، نخست به يارى شاه سلطان حسين ، به اصفهان رفت و چون از وى استمداد نجستند، وى بار ديگر به استراباد برگشت و به يارى شاه طهماسب دوم برخاست و در صفر 1139 ه .ق به دست يكى از افراد ايل و به تحريك نادر، از بين رفت .
اسلاید 2 :
نادر، پس از آن كه با نيرنگ ، كار فتحعلى خان را يكسره نمود قبيله يوخارى باش را مورد لطف خود قرار داد و محمدحسن خان را به حكومت گرگان و استراباد فرستاد، ولى محمدحسن خان ، پسر فتحعلى خان ، از بيم نادر مدت ها متوارى بود.
وى پس از قتل نادر به استراباد و مناطق ساحلى بحر خزر را متصرف شد و سرانجام در سال 1173 ه .ق در راه مخالفت با كريم خان زند كشته شد. كريم خان دختر وى را به زنى گرفت و از 9 پسر محمدحسن خان ، دو تن ، يعنى آغا محمد خان و حسينقلى خان جهانسوز را به شيراز برد و چون مردى با صفا و نيك نفس بود حسينقلى خان را به حكومت دامغان فرستاد، ولى او راه عصيان پيش گرفت و به دست تركمانان كشته شد. آغا محمد خان تا مرگ كريم خان ، يعنى تا سال 1193 ه .ق در شيراز بود.
اسلاید 3 :
پس از مرگ خان زند، آغا محمد خان به مازندران رفت و به مخالفت با زنديه برخاست و با غلبه بر جعفر خان زند، تهران را به پايتختى برگزيد. البته در تغيير سلسله زنديه به قاجار، حاج ابراهيم كلانتر كه از بزرگان متنفذ شيراز بود نقش مهمى داشت نخست در اثر مساعى حاجى ابراهيم كلانتر، لطفعلى خان ، فرزند جوان جعفر خان بر اريكه سلطنت جلوس كرد ولى بعدها به لطفعلى خان خيانت ورزيد و شيراز را تسليم آغا محمد خان قاجار كرد و در عوض اين خيانت و خدعه ، به مقام صدراعظمى ارتقا يافت .
لطفعلى خان زند، چندى در كرمان در مقابل آغا محمد خان ، مقاومت نمود و بالاخره در نتيجه خيانت اطرافيان ، اسير آغا محمد خان شد و رييس ايل قاجار با دست خود چشمان او را از حلقه درآورد (473).
آغا محمد خان ، در مجلسى كه با حضور سركردگان در تهران تشكيل داد تاجى را كه پيش از وقت تهيه ديده بود، به دست گرفت و گفت ، اگر ايشان موافقت كنند، تاج را بر سر خواهد گذاشت . اما به اين شرط پادشاهى را مى پذيرد كه همه ى حاضران سوگند ياد كنند كه تا زنده اند از يارى و وفادارى با او دست برندارند پس از آن كه همه سوگند خوردند، تاج مرواريد نشانى كه آماده كرده بود، بر سر گذاشت و شمشيرى را كه از سر قبر شاه اسماعيل صفوى ، موسس سلسله صفوى آورده بودند، بر كمر بست و بدين وسيله ، خود را جانشين صفويه و پادشاه واقعى و پيشواى مذهبى شيعه قرار داد (474).
اسلاید 4 :
آغا محمد خان توانست در يك دوره بحرانى و پر آشوب ، تاج و تخت ايران را به كف آورد. به قول ملكم ، آغا محمد خان قاجار مردى قدرت طلب ، لئيم و انتقامجو بود.
در بيان اوضاع زمان آغا محمد خان ، فرد ريچاردز در سفرنامه خود مى نويسد:
در اين صفحات خونين تاريخ بيهوده است اگر در جست و جوى نشانه هايى حاكى از پيشرفت و ترقى و يا ذكرى از هنر دوران صلح و صفا باشيم . در سراسر ايران ، گاو آهن فداى شمشير شده بود به دشوارى مى توان تصور كرد كه در همان هنگاميكه آغا محمد خان در مشرق زمين نام خود را با حروف خونين در صفحه ى تاريخ مى نگاشت ، منظومه اى از اسامى پر شكوه و جلال كسانى كه به كاربردهاى هنرى مسالمت آميز سرگرم بودند، در آسمان مغرب زمين مى درخشيد. در آن زمان ، افرادى در اروپا و آمريكا مى زيستند كه يا به تعقيب يكى از رشته هاى فرهنگى اشتغال داشتند و يا زندگى خود را وقف پيشرفت و ترقى كرده بودند و در همان زمان در ايران جمجمه ها بر روى هم انباشته مى شد و بر حسب دستور آغا محمد خان از چشمان انسان ها، تپه هاى كوچكى تشكيل مى دادند (475).
اسلاید 5 :
با مرگ آغا محمد خان در سال 1211 ه .ق ، باباخان ، فرزند حسين قلى خان جهانسوز به نام فتحعلى شاه به تخت نشست .
وى در تمام دوره ى سلطنت ، پيوسته سرگرم كشمكش با مدعيان خصوصى و دشمنان خارجى بود و با اين كه طبعا به جنگجويى ميل نداشت و عيش و عشرت را بر اين حال ترجيح مى داد، اوضاع زمان او را به جنگ مجبور كرد، ليكن شاه خود كمتر به ميدان جنگ حاضر شد و به بركت وجود پسران و سرداران با كفايت در مدت 37 سال سلطنت ، مدعيان را از ميان برداشت و با وجود سياست هاى دشمنانه خارجيان ، ايشان باز ايران را تحت يك امر و حكومت حفظ كردند (476).
قاجاريه ، عقيده به حكومت پادشاهى استبدادى ، و مقدس بودن وجود سلطان را از صفويان به ارث برده بودند، و چون ماهيت حكومت عبارت بود از استبداد و غرور و خيانت ، طبعا عمال حكومت هم بدين صفات متصف بودند.
قاجاريه در بعضى جهات آيين مملكت دارى سلجوقيان را زنده نمودند و بار ديگر حكومت ولايات ، به اعضاى خاندان سلطنتى سپرده شد و اين همان راه و رسمى است كه صفويه تقريبا برانداخته بودند، تبريز - مركز ايالت آذربايجان - مقر وليعهد شد.
اسلاید 6 :
گاسپار دروويل ، در سفرنامه خود راجع به مناصب و مشاغل دربارى اين دوره چنين مى نويسد كه :
مقامات عالى سابق دربارى ، تقريبا به جاى خود محفوظ مانده است ولى جنبه ى افتخارى اين مقامات به سودبخشى آنان ، مى چربيد. امروزه به استثناى وزيران و معدودى از صاحب منصبان عالى رتبه ى دربار، كسى حقوق و مزاياى قابل توجهى دريافت نمى كند. با اين حال ، خدمتگزاران و كارمندان كاخ سلطنتى به هر صورتى كه به خواهند، از اقلام هزينه ها مبالغى به جيب خود مى زنند، زيرا دزدى بدون ترس از مجازات ، در آن جا رواج كامل دارد گمان نمى كنم كه چيزى براى كاخ شاه يا شاهزادگان خريدارى كنند، بى آن كه بهاى آن را سه تا چهار برابر قيمت اصلى به حساب نگذارد.
دربار سلطنتى ايران ، مخارج هنگفتى دارد زيرا شاهزادگان و حكام نيز به پيروى از پدر يا ارباب تاجدار خويش ، پنجاه شصت تن بى كاره را در خدمت نگه مى دارند، اين بيكاره ها به هنگام گردش شاهزادگان يا حكام ، از پيش و پس به راه مى افتند تا دبدبه و شكوهى به مركب وى بخشند بيكاره ها به قلب غلام (يعنى بردگان ) ملقب اند، ولى در دربار ايران فقط غلام مترادف با گارد شاهى است . شاه ، غلامان متعددى دارد و غلامان را از ميان جوانان زيباروى كشور انتخاب مى كند
اسلاید 7 :
غلامان ، اسكورت شاه را تشكيل مى دهند و زير فرمان كلانتر باشى خدمت مى كنند. حقوق و جيره آنان بسيار قابل توجه است ، وليعهد نيز غلامان جسورى دارد گرچه غلامان وليعهد، با شيوه جنگ خاص خود براى روس ها دشمن خطرناكى نيستند، ولى غالبا وسايل مزاحمت آنان را فراهم مى كنند (479).
سابقا شاغل والاترين مقام دربارى ، اعتماد الدوله ناميده مى شد، اين مقام امروزه حذف و به جاى آن ، مقام صدراعظمى يا نخست وزير ارشد معين شده است .
رسيدگى به امور داخلى و خارجى ، بر عهده صدراعظم است روزى ديگر زير دست صدراعظم و تمام دواير دولتى گوش به فرمان وى مى باشند.
مقام دوم دولتى در ايران قائم مقامى است اين مقام امروزه به پيرمرد 75 ساله اى به نام ميرزا بزرگ سپرده شده است ، ميرزا بزرگ به پنج پادشاه خدمت كرده و از مجرب ترين مردان ايران است .
مقام سوم دولتى ايران ، مقام (وزارت ) است .
وزيران ، معاون صدراعظم تهران و قائم مقام تبريز به شمار مى آيند، در دستگاه حكومتى شاهزادگان ديگر، جز مقام وزارت نمى توان يافت شاه پيشكار فرزندش را در كودكى به لقب وزير مفتخر مى سازد. ظاهرا وزير (ميرزا بزرگ ) در آذربايجان سمتى جز پست نظامى ندارد. گذشته از وزيران (ميرزاها) خدمات مختلف ديوانى انجام مى دهند، ميرزاها روساى دوائر و منشيان دولتى محسوب مى شوند. پس از ميرزاها، مقامات مختلف دربارى به شرح زير است (480):
اسلاید 8 :
(1) رييس پزشكان : اين شخص كه مواظب تندرستى شاه و ضمنا تامين كننده وسايل خوشى اوست . رييس پزشكان ملقب به حكيم باشى و عضو شوراى خاص سلطنتى است .
(2) شيخ الاسلام : رييس كل روحانيون كشور است و قاضى شرع ، رهبر شيعيان و هم طراز با مفتى قسطنطنيه - پيشواى سنيان - است .
(3) ايشيك آغاسى : يا نسق چى باشى ، رييس كل تشريفات و انتظامات كه همواره حاضر به خدمت شاه است . چند تن فراش باشى وظيفه برافراشتن خيمه و خرگاه سلطنتى را بر عهده دارند.
(4) نسق چى باشى : ابلاغ فرامين شاه به صاحب منصبان ، ديوان و احضار كسانى كه بايد شرفياب شوند به عهده اوست ضمنا تامينات اردوى شاه در سفر نيز با اوست .
(5) مهماندار باشى : موظف است كه از بدو ورود سفيران بيگانه به ايران ، از آنان پذيرايى كرده و حوائج ضرورى شان را برآورد، مهماندار، تقاضاهاى سفيران را به ديوان عرضه كرده و يادداشت هاى آنان را به وزيران تسليم مى كنند. مهمانداران دون پايه اى نيز زيردست مهماندار باشى به انجام وظيفه مشغولند.
(6) مهردار باشى : مهرهاى سلطنتى را از گردن آويخته و فرامين شاه را بدان مهمور مى سازد.
(7) ميرآخور باشى : كه مسوول اصطبل مخصوص بود.
(8) خواجه باشى : بنا به موقعيت خويش ، به حرمسرا راه دارد. گاهى به عنوان ماموريت ، در سراسر كشور به سير و سياحت مى پردازد و توسط نمايندگان خويش دختران را به حرمسراى شاه مى فرستند.
اسلاید 9 :
(9) ناظر باشى : مسوول اداره اموال سلطنتى است . بازرسى داخل كاخ ها و انتخاب يا تعويض نوكران در صلاحيت اوست .
(10) اودندار باشى (اطاقدار باشى ): مسوول حفاظت كاخ ها و تنظيم وسائل حركت براى سفر يا شكار است . افسر زيردست او را مشعل دار باشى مى نامند كه مسوول روشنايى كاخ هاست و خود، رييس مشعل داران به شمار مى رود.
(11) شكارچى باشى يا ميرشكار: مسوول اداره امور مربوط به شكار است .
زيردستان او، سگبان باشى ، نگهبانان سگان شكارى و تازيان بودند.
(12) منجم باشى : يا رييس اختر شماران ، مسوول تنظيم تقويم و تعيين ساعات سعد و نحس و نقود ستارگان در اعمال خير و شر است ، هر بار كه شاه قصد سفر، شكار يا ديد و بازديد كند با وى مشورت مى كند.
بنا به نوشته دروويل : عباس ميرزا به گفته منجمين اعتمادى ندارد ولى از نظر مصلحت سياسى ، به تقويم منجمى مراجعه مى كند.
(13) انباردار باشى : نگهدارى ذخيره خواربار و مواد غذايى با او است .
(14) به پز باشى : در شغل آشپزى و قهوه چى باشى ، در تهيه دسر و قهوه و چاى و شربت زيردست انبار دار باشى كار مى كند.
(15) صندوقدار باشى : مسوول نگهدارى لباس ها و هدايايى است كه به شاه تقديم مى شود.
(16) شاطر باشى : سردسته شاطران محسوب مى شود شاطرها، جوانان تيز دو و زبر و زرنگى هستند كه پياده پيشاپيش اسب شاه حركت مى كنند تعداد آنان صد نفر است و هر يك كلاه مخصوصى بر سر، چماق كوتاهى در دست دارند، شاطرباشى مواظب است كه كسى بدون اطلاع نقره چى باشى كه به دنبال اوست به موكب شاه نزديك نشود.
اسلاید 10 :
مقامات عالى لشكرى ، كه اين مقامات را گاهى شاهزادگان بلافصل اشغال مى كنند عبارت بود از:
بيوك سردار؛ فرمانده كل قوا و توپچى باشى ، فرمانده توپخانه است .
جمعيت ايران در دوره حكومت قاجار
راجع به جمعيت ايران ، لرد كرزن اظهارنظر مى كند كه جمعيت ايران روزگارى خيلى بيش تر از مقدار فعلى بوده ، حتى اگر برآورد پنجاه ميليون را كه بعضى نويسندگان به عهد داريوش ، نسبت داده اند مورد ترديد قرار دهيم و يا چهل ميليون نفر را كه شاردن به دوره صفويه منسوب داشته است باور نداشته باشيم ، باز ترديدى نيست كه جمعيت اين كشور سابقا به مراتب بيش از جمع سكنه ى فعلى آن بوده است . شهرهاى ايران و دهات متروك و بازارهاى داخلى و رشته هاى متعدد قنات هاى خراب ، تاسيسات عمومى ، سابقا عامل عمده حاصلخيزى اراضى پهناورى بودند كه اكنون به حالت ويرانى افتاده اند و همه حاكى از شواهد و آثارى است كه قابل اشتباه نيست . (481)
البته اين نكته را هم مى دانيم كه هر محل و مكان متروك ، لزوما دال بر زوال زندگى و ضعف به شمار نمى رود. شواليه شاردن ، قلت سكنه را به چهار علت فرعى نسبت داده است كه عبارتند از:
1 - فساد غير عادى ، 2 - تجمل بى تناسب ، 3 - ازدواج در سن و سال پايين ، 4 - مهاجرت پيوسته به سرزمين هندوستان (482). ولى دكتر پولاك كه شغل طبابت داشت ، در گزارش خود راجع به كمى جمعيت ايران عوامل زيرا را در 4 قسمت مورد بحث قرار مى دهد: