بخشی از پاورپوینت
--- پاورپوینت شامل تصاویر میباشد ----
اسلاید 1 :
ضرورت توسعه فرهنگي
اهميت توسعه فرهنگي به ويژه در حال حاضر تا بدان پايه است که سازمان علمي، فرهنگي و آموزشي ملل متحد (يونسکو) دهه پاياني سده ۲۰ ميلادي را به معرفي نمود و ۲۱ « دهه جهاني توسعه فرهنگي » عنوان ماه مه ميلادي ( ۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۸ ) روز جهاني توسعه فرهنگي اعلام شده است.
اسلاید 2 :
ارائه تعريفي از فرهنگ (Culture) کار دشواري است. آلفرد کروبر و کلايد کلوکهون در سال 1950 توانستند شمار حيرت آوري از تعاريف فرهنگ را از منابع مردمي و دانشگاهي ارائه گردهمآورند. روند تغييرات معناي فرهنگ در زبان انگليسي چنين است:
پرورش حيوانات و به عمل آوردن محصولات زراعي/ آموزش انسانها/ مترادف ارزشي براي تمدن (اروپاييهاي بافرهنگ و آفريقاييهاي وحشي)/با ظهور رمانتيسيسم فرهنگ تنها براي سنجش رشد معنوي به کار رفت./سنت و زندگي روزمره.
کروبر و کلهوکهون تعاريف فرهنگ را در شش دسته منظم کردند: توصيفي (منطبق با محور سوم ويليام)، تاريخي(ميراثي از گذشته)، هنجاري (شيوه زندگي و ارزشها)، روانشناختي (حلّال مشکلات و براوردن نيازهاي عاطفي)، ساختاري (عناصر فرهنگ مانند تعريف تيلور) و ژنتيکي (فرهنگ کنش متقابل انسانها و تحولات بين نسلي).
اسلاید 3 :
اما از نظر اسميت امروز کاربرد فرهنگ حول مضامين زير است:
در مقابل چيزهاي مادي و فناورانه و امور داراي ساختار اجتماعي/ قلمروي امر فکري، معنوي و غيرمادي/ استقلال فرهنگ در مقابل قدرتهاي زيربنايي اقتصادي/ مفهومي از نظر ارزشي خنثي و بيطرف
نظريهي فرهنگي از نگاه اسميت در سه حوزه اصلي ميگنجد:
محتوا: ابزارهايي براي درک ساختمان فرهنگ/ دلالتهاي اجتماعي: تاثير فرهنگ بر ساختار و زندگي اجتماعي/ کنش، عامليت و خويشتن: رابطه فرد و فرهنگ و راههايي که فرهنگ از طريق آن بر فرد تاثير مينهد.
اسلاید 4 :
1- فرهنگ در نظريه اجتماعي کلاسيک
2- فرهنگ و وحدت اجتماعي در آثار تالکوت پارسونز
3- فرهنگ به منزلهي ايدئولوژي در مارکسيسم غربي
4- فرهنگ به منزلهي کنش در کنش متقابل نمادين، پديدارشناسي و روششناسي قومي
5- دورکیميها: آداب، طبقه بندي و امر مقدس
6- ساختارگرايي و تحليل نشانهشناختي فرهنگ
7- چرخش مابعدساختارگرا
8- فرهنگ، ساختار و عامليت: سه کوشش براي ترکيب
9- مطالعات فرهنگي بريتانيا
10- رويکرد روانکاوانه به فرهنگ و نفس
11- تحليل فرهنگي پسامدرنيسم و پسامدرنيته
12- پسامدرن و نظريه انتقادي مابعدساختارگرا
اسلاید 5 :
1
مارکس: ماتريالسم تاريخي مارکس در آثارش به خصوص کتاب سرمايه (1867) او را به عنوان نظريهپردازي ضد فرهنگي مطرح کرده است. اين نگاه او برخاسته از همان چيزي است که بعدا با عنوان روبنا وزيربنا مطرح شد. فرهنگ در جامعه صنعتی همچون ايدئولوژي حاکم است که چند خصلت برجسته دارد:
- مشروعيت به منافع بورژوازي
- متاثر از روابط توليد
- طبيعي و اجتناب ناپذير جلوه دادن قراردادهاي اجتماعي
- ايجاد آگاهي کاذب (احساس خوشبختي کاذب): وظيفه ما افسون زدايي است.
دورکیم: برداشتي که از دورکيم وجود دارد به عنوان يک حامي تحليل فرهنگي است. تاکيد او بر اينکه جامعه يک پديده اخلاقي است و احساس همبستگي گردهم آورنده اجزاي آن است مويد اين ادعاست.
او جوامع ساده را مکانيکي ميدانست که هنجار حاکم بر آن همرنگي با جماعت است و جوامع صنعتي را جوامع ارگانيکي ميپنداشت که بيشتر بر تفاوتها و تقسيم کار متکي است. آنومي از نظر دورکيم وقتي در جوامع صنعتي رخ ميدهد که کنترلهاي فرهنگي رايج قدرت خود را از دست ميدهند. خودکشي يکي از حالاتي است که فرد در آن دچار آنومي ميشود.
اسلاید 6 :
ماکس وبر:
یک نظريه اجتماعي نظاممند ندارد بلکه مجموعهاي از بينشها و ايدههاي درخشان و درعين حال پراکنده را ارائه کرده است. اگرچه بيشتر آثار وبر ماترياليستي است اما رگههاي قوي از ايدهآليستي در آن مشهود است. مهمترين عاملي که ارتباط بين وبر و نظريه فرهنگي برقرار ميکند درک او از کنش انساني است. وبر متاثر از تفکر ايدهآليستي آلماني هگل و کانت و ويلهام ديلتاي معتقد بود که بايد ماهيت معنادار کنش را در نظر گرفت. بر اين اساس او کنش را به دستهي مبتني بر ارزش (باورها و اهداف فرهنگي مانند رسيدن به رستگاري از راه دين) و مبتني بر هدف (عقلانيت ابزاري در مدرنيته) تقسيم نمود.
اسلاید 7 :
2
پارسونز
پارسونز روابط ميان فرهنگ، شخصيت و ساختار اجتماعي را با ارائه الگوهاي تجريدي و عام در نظريهپردازي خود تبيين کرد. از مدافعان جامعه شناسي فرهنگي دورکمي و وبري بود. نماينده اصلي کارکردگرايي به عنوان يک اصل بود. ديدگاههاي پارسونز بيشتر فلسفي بود که از پژوهشهاي تجربي فاصله ميگرفت.
کارهاي اوليه درباره کنش اجتماعي
پارسونز در کتاب خود با عنوان ساختار کنش اجتماعي، الگوهاي کنش عقلاني را به چالش کشيد. الگوهاي کنش عقلاني دشمن مشترک براي تمام رويکردهاي فرهنگي هستند. مهمترين اين رويکردها شامل موارد زير است:
- الگوي رفتارگرا در روانشناسي: اين الگوها مبتني بر الگوي محرک-پاسخ پاولف و اسکينر است.
- نظريه مبادله اجتماعي هومانس و وبلاو: انسانها براي به حداکثر رساندن سود (نه صرفا مالي) به تعامل با يکديگر روي ميآورند.
- نظريه بازي(دهههاي 1970 و 1980): زندگي يک بازي داراي راهبردها، پاداشها و جريمههاست و افراد سعي ميکنند براي کسب بهترين نتيجه در آن بازي کنند.
- الگوي انسان اقتصادي: زندگي اجتماعي همچون بازاري است که افراد به محاسبه سود و زيان خود دست مي زنند.
اسلاید 8 :
نظريه سيستمها در دروه ميانهي زندگي پارسونز
رويکردهاي کلگرا و کارکردگراي وي را ميتوان در اين دوره ديد. او نظريهاش با عنوان نظريهي عمومي (General theory) را در کتاب نظريه عمومي در باب کنش را منتشر کرد. او و همکارانش الگويي از جامعه پيشنهاد کردند که سه نظام را در بر ميگرفت:
- نظام اجتماعي: نظام اجتماعي تشکيل شده از تعاملات مردم با يکديگر. نظام اجتماعي، ثبات و پيشبيني پذيري را با ايجاد نقش ايجاد ميکند. نقشها در بردارندهي انتظارات هستند.
- نظام شخصيتي: پارسونز بر اساس انديشههاي فرويد نظام شخصيتي را متشکل از اميال مبتني بر نياز ميداند.
-نظام فرهنگي : به نظر پارسونز نظام فرهنگي امکان هماهنگي ميان کنشهاي مردم را فراهم ميکند که با ياجاد نظامي از توقعات از نقشها عملي ميشود.
بنا به نظر پارسونز سه قلمروي عمده در نظام فرهنگي وجود دارد:
-قلمروي نهادهاي شناختي: اين قلمرو بيشتر با فعاليتهاي ابزاري مانند گزارشهاي مالي در ارتباط است.
-نهادهاي بياني : ارزيابيهاي زيباشناختي در ارتباطات عاطفي که با مقوله خلاقيت و لذت مرتبط است.
-معيارها و هنجارهاي اخلاقي: بايدها و نبايدهايي که توسط يک آرمان ارزيابي ميشوند.
به نظر ميآيد که در الگوي پيشنهادي او، نظام فرهنگي از اهميت بيشتري برخوردار است. او وحدت اجتماعي را در قلمروي نظام فرهنگي تبيين ميکند. نظام فرهنگي با شکل دادن به اميال مبتني بر نياز به قلمروي شخصيتي و از طريق نقشها در نظام اجتماعي نهادينه ميشود.
نظريه سيستمهاي متاخر: مدل اجيل
اسلاید 9 :
3
مارکس غربی:
تلاش انديشههاي مارکسيستي قرن بيستم اصلاح ضدفرهنگي مارکس بود. اين جريانات فکري که گاه آن را مارکسيسم غربي مينامند چند ويژگي مشترک دارند:
- حل و جذب توضيح فرهنگي در چارچوبي مارکسي
- توضيح اتفاق نيفتادن انقلابي است که مارکس آنرا اجتناب ناپذير ميدانست. در اين سنت يک عنصر نيرومند ماترياليستي وجود دارد و به نقش انسان آزاد، آگاه و خلاق و ... تاکيد دارد.
گئورگ لوکاچ 1971-1885
آنتونيو گرامشي 1937-1891
گرامشي بياعتنايي به فرهنگ و سياست را دو نقص تحليلهاي مارکسيستي ميدانست. گرامشي نقش دولت در تسخير کليسا و اتحاديههاي کارگري و حمايت از منافع سرمايهداري و بورژوازي را در عدم به وقوع پيوستن انقلاب دخيل ميداند. فرهنگ هنگامي در اين جريان دخيل ميشود که قدرت دولتي کنترل آرا و در عين حال استفاده از زور مادي را در دست بگيرد. هژموني بن مايههاي فرهنگي غالبي هستند که نابرابري و بيعدالتي را شدن ميبخشند و با هر تلاشي در جهت انديشه انتقادي ميستيزند.
اسلاید 10 :
مکتب فرانکفورت
اين نامي است که به گروهي از روشنفکران آلماني که با انجمن پژوهشهاي اجتماعي فرانکفورت همکاري داشتند مرتبط ميشود. آنها روش مشترکي در مورد عقلانيت و نقد مدرنيته سرمايه داري داشتند. نقدهاي آنها شامل انتقاد از عقلانيت رسمي، نقد انديشههاي اجتماعي فارغ از دغدغه ارزشي، بورکراسي، مصرفگرايي و صنايع فرهنگي است. تشابه ميان آنها را ميتوان در چهار محور دانست:
- تاثير فناوري بر زندگي مردم
- تاثير فرهنگ مردمي بر توده مردم
- توجه به شکلگيري جنسيتي و شخصيتي بشر متاثر از فرويد
- شرايطي که آگاهي انسان از عهده درک کليت برميآيد.
والتر بنيامين
آثار بنيامين نه تنها از آن جهت که حساسيت نسبت به فرهنگ را به نمايش ميگذارد و در عين آنکه از جهت زيباييشناختي غني است ارزش فکري نيز دارد. او توضيح مي دهد که چگونه با برآمدن سرمايهداري صنعتي،محصولات فرهنگي دستخوش دگرگوني مي شوند.