بخشی از مقاله


نظریات فرهنگی


نظريه های فرهنگی رشد دوره نوجواني
در زمينه رشد دوره نوجواني ، نظريات بسياري مطرح شده است که در اينجا به چند مورد اشاره مي شود :
نظريه رواني – فرهنگی اريکسون


نظريه " اريکسون " ، يکي از نظريات روانکاوي است که به جنبه هاي اجتماعي- فرهنگی رشد اهميت بسياري مي دهد و معتقد است که روابط اجتماعي در رشد ، اثرات مهمي دارند
از ديد " اريکسون "، دوره نوجواني دوره کسب هويت در برابر پراکندگي نقش است و جنبه هاي رشد عاطفي، بخصوص تجربه نقشها و رفتارهاي شخص در زمينه هاي اجتماعي حائز اهميت بسياري است. يکي از ويژگيهاي مهم اين نظريه ، وجود تضاد است که فرد در هر مرحله ، دوره بحراني را پشت سر گذاشته و به تحول مثبت دست مي يابد ، در غير اين صورت ، دچار مشکلاتي عديده خواهد شد .


از ديد اريکسون، مهمترين مسأله در دوره نوجواني ، هويت و کسب آن است. نوجوان به منظور کسب هويت، اطلاعات پراکنده ذهني خود را انسجام مي بخشد و هويت منسجمي را براي خود به وجود مي آورد .


در اين دوره، فرد بايد به انسجام هويت دست يابد، وگرنه دچار پراکندگي يا ابهام نقش خواهد شد. افرادي که از نظر رشد عاطفي، رشد بهنجاري داشته، روابط خوبي با والدين و بزرگسالان برقرار کرده و از نظر ذهني داراي انسجام فکري باشند، مي توانند در آينده به هويتي سالم دست يابند، ولي اگر نوجوان نتواند اطلاعات پراکنده ذهني خود را انسجام بخشد و در مورد خود و هويت خود به اطلاعاتي واضح دست پيدا کند، به پراکندگي هويت دچار مي شوند .


نشانه هاي پراکندگي نقش در افراد عبارتند از :
الف)داشتن افکار نامشخص
ب)نداشتن هويت
ج)عدم توانايي در تعيين نقش خود در جامعه


شخص در اين دوره با تجربه نقشها و رفتار افراد موفق ، به طور دائم نقشهاي مختلفي را مي پذيرد تا در نهايت به نقش مورد نظر خود دست يابد و هويت او شکل گيرد و چنانچه موفق به اين کار نشود ، دچار پراکندگي هويت خواهد شد . نوجواني که با هر کس راه مي آيد و به نقش خود آگاه نيست ، هر لحظه نقش خاصي را مي پذيرد و رها مي کند و تصوير مشخص از خود ندارد .


نظريه يادگيري فرهنگی بندورا
در نظريه يادگيري فرهنگی " بندورا " ، يادگيري از طريق مشاوره و تقليد صورت مي گيرد و در اين ميان ، تعامل بين ويژگيهاي فرد ، محيط و رفتار بسيار مهم است
براساس نظر " بندورا " ، يادگيري فرد از طريق مشاهده صورت مي گيرد . اگر چيزهايي را که ياد مي گيريم از سوي ديگران تقويت شود ، آنها را به عملکرد تبديل مي کنيم . براي مثال رفتاري را که همه دوست دارند ، مي آموزيم . در غير اين صورت ، چنانچه يادگيريهاي ما تقويت نشوند ، به عملکرد تبديل نمي شوند .
يادگيري در اين نظريه با سه مقوله در تعامل است :


1-شخص و ويژگيهاي فردي که به شناخت و آگاهي فرد به مسائل مربوط است .
2-محيط خانواده ، مدرسه و بزرگسالان .


3-رفتار ( شامل پاسخهاي کلامي و غير کلامي )
بنابراين ، يادگيريهاي فرد تحت تأثير تعامل بين اين سه عامل است .
محيط × فرد = رفتار و الگوهايي که فرد از آنها تقليد مي کند و هميشه با شناخت و آگاهي فرد مناسب است .
از نظر بندورا ، مراحل يادگيري مشاهده اي عبارتند از :
1-توجه به رفتارها


2-به ياد سپاري آنها
3-بازنمايي رفتارها به صورت عمل . در اين مرحله ، چنانچه رفتارهاي کودک يا نوجوان از طرف والدين تقويت شود ، مجدداً آنها را تکرار مي کند .
4-انگيزش :
چنانچه رفتار مطلوب باشد ، انگيزه اجراي آنرا پيدا مي کند و به همين دليل بايد به الگوهاي نوجوانان توجه کنيم .
رسانه هاي گروهي نقش موثري بر رفتار نوجوان دارند و چنانچه جامعه اين رفتارها را تقويت کند ، تکرار خواهند شد ؛ البته الگو برداري ، مناسب با تمايلات فرد صورت مي گيرد. در اينجا نقش باورها ، نگرشها و ارزشهاي نوجوان مهم است که بايد توجه بسياري از سوي والدين و جامعه به آنها شود


ساختار خانوادگي نيز تأثير مهمي بر الگوپذيري نوجوان دارد. چنانچه نوجوان در محيط خانوادگي آشفته اي قرار بگيرد و نتوانند زمينه يادگيري هاي اساسي را براي او فراهم کنند ، نوجوان قادر نخواهد بود به ساختارهاي لازم دست يابد ، هويت خود را نمي يابد ، نمي داند که چه بکند و در اين زمان است که تحت تأثير رفتارهاي ناپسند جامعه قرار مي گيرد ، زيرا والدين نظارت کافي بر رفتاريهاي او نداشته و تصور مي کنند که رفتارهاي او ، نامناسب نيست.


البته اين احتمال هم وجود دارد که نوجوان به دليل عدم شناخت و آگاهي نسبت به مسائل ، خود به خود به رفتارهاي منفي گرايش پيدا کند .
بنابراين نقش والدين ، مدرسه و جامعه در دوران نوجواني بسيار مهم است، زيرا عوامل اجتماعي و رفتارهاي اجتماعي در رشد و شکل گيري و انسجام هويت نوجوان تأثير بسزايي دارند. نوجوان با هويت کسب کرده خود مي تواند نقشهاي بزرگسالانه را در دوره جواني ايفا نمايد.


الگوهاي نوجوان بايد حساب شده باشند و والدين از نظر تربيتي و اجتماعي، الگوهاي اطلاعاتي مهم را به نوجوانان ارائه بدهند تا آنها در اين زمينه دچار مشکل نگردند.
نظريه رشد شناختي " پياژه " و نظريه فرهنگي – اجتماعي " ويگوتسکي "


در اين قسمت ، نظريه رشد شناختي " پياژه " و نظريه فرهنگي – اجتماعي " ويگوتسکي " را توضيح مي دهيم . در نظريه شناختي " پياژه " ، فرد در رشد شناختي خود نقش فعالي ايفا مي کند. دوره نوجواني که پايان دوره رشد شناختي است ، مهمترين دوره تحول رواني است، زيرا در اين دوره ظرفيتهاي محدود شناختي کودک تبديل به ظرفيتهاي نامحدود شده و نوجوان وارد مرحله عمليات صوري يا انتزاعي مي شود. منظور از عمليات صوري اين است که نوجوان در زمينه هاي زير تواناييهايي به دست مي آورد:


مي تواند استدلال کند و در اين استدلال ، از منطق قضايا استفاده کرده و از قياس و استقراء خود بهره جويد . براي مسائل خود ، فرضيه ساخته و آنها را آزمايش کند . به اين عمل در نزد نوجوان ، عمليات فرضي – استنتاجي اطلاق مي شود .


بنابراين در دوره نوجواني، ذهن فرد به يکسري ابزارهاي ذهني پيشرفته مجهز مي شود و توانمنديهاي شناختي به حداکثر رشد خود مي رسند و آخرين ساختارهاي شناختي شکل مي گيرند . بنابراين ، نوجوان براي پاسخ به سوالات خود از تفکر انتزاعي کمک مي گيرد .


به سوالاتي که در زمينه هويت ، نقش و ايفاي نقش و مسائل پيچيده زندگي مثل باورها ، ارزشها و اعتقادات مذهبي پيش مي آيد با استفاده از تفکر انتزاعي پاسخ مي دهد .
ذهن کودک ، ذهن عيني است و تنها قادر به درک مسائل قابل رويت است ، لذا دين و مذهب به دليل محدود بودن ذهن وي مشکل است ، اما فرد در دوره انتزاعي، به ظرفيت لازم براي دستيابي به باورها و ارزشهاي مشخص در زمينه هاي مختلف مي رسد.


نوجوان به ظرفيت تصور مفاهيم انتزاعي در ذهن خود دست مي يابد و مي تواند آنها را استدلال کند . براي مثال در مورد الگوهاي خانوادگي فکر کرده ، عواقب و مزاياي آنها را در نظر گرفته و مورد بررسي قرار مي دهد . بنابراين ، به نوجوان بايد فرصت انتخاب در زمينه هاي مذهبي، اجتماعي و اخلاقي داده شود ، زيرا آنها قادر به درک باورها و ارزشهاي اجتماعي مي باشند و مي توانند اعتقادات مذهبي خود را شکل دهند .


در اين ميان ، نقش آموزشگاه و خانواده در ارتباط با نوجوانان اين است که آموزشهاي لازم در زمينه هاي مختلف را به نوجوانان ارائه دهند تا آنها قادر به درک باورها و ارزشهاي حاکم بر جامعه با توجه به ظرفيتهاي شناختي خود بشوند و به آنها پايبند باشند .


" ويگوتسکي "، نظريه زمينه فرهنگي – اجتماعي را مطرح کرده و به تفاوتهاي زمينه فرهنگي –اجتماعي تأکيدمي کنند. خانه ، اجتماع ، فرهنگ ، محيط جغرافيايي ، وضعيت اقتصادي ، تعداد فرزندان و روابط بين افراد ، تأثير بسزايي در رشد بجا مي گذارند .


" ويگوتسکي " در نظريه خود به مسائل فرهنگي ، بويژه به زبان که يک وسيله مهم ارتباطي در آموزش و يادگيري است ، اشاره مي کند .
البته نظريه هاي " پياژه و ويگوتسکي " در زمينه يادگيري متفاوت هستند . " پياژه " ، عامل رشد را مهم تلقي مي کند و آن را مقدم بر يادگيري مي داند ، ولي " ويگوتسکي " تأکيد بر يادگيري دارد و آن را مقدم بر رشد مي داند . وي معتقد است چنانچه محيط را براي يادگيري افراد مهيا سازيم و عناصر لازم براي يادگيري وجود داشته باشد ، فرد با يادگيري ، رشد مي کند اما به نظريه " پياژه " ، فرد بايد به سطح خاصي از رشد برسد که در آن سطح با توجه به توانمنديهاي ذهني بتواند به يادگيري موارد مختلف دست يابد .


" ويگوتسکي " به منطقه تقريبي رشد اشاره مي کند که در زمينه يادگيري، مي توان از نظر سني ، مطالب را تا حدي جلوتر از سن تقويمي کودک آموزش داد، اما آموزشها نبايد فراتر از ظرفيتهاي ذهني کودک باشند ، زيرا اين امر سبب خواهد شد که فرد به راحتي رشد نکرده و نتواند به مراحل بالاتر دست يابد . بنابراين از نظر ويگوتسکي، يادگيري لازمه رشد است .
اما در نظام پياژه که يک نظام شناختي است، بيشتر به فعاليتهاي ذهني توجه مي شود و فرد، در هر سني از نظر امکانات زيستي، فيزيولوژيکي و ذهني بايد آماده رشد و يادگيري باشد و آموزش فقط بايد در محدوده اي که رشد مشخص مي کند ، صورت بگيرد. " ويگوتسکي " علاوه بر اعتقاد به اين مسأله، معتقد است که يادگيري براي رشد بيشتر فرد، ضروري است و بايد کودک را در مسير يادگيري تقويت نمود تا به رشد لازم دست يابد.


نظريه فرهنگي – اجتماعي ويگوتسکي به زمينه هاي مختلف اشاره مي کند. در زمينه اجتماعي ، نقش جامعه خيلي مهم است و اجتماع بايد دانش و اطلاعات لازم را در اختيار نوجوان قرار دهد .


در زمينه فرهنگي نيز ، فرهنگ غني و محيط مناسب بايد الگوهاي مناسب محيطي را در اختيار نوجوان قرار دهد. در حقيقت ، محيط بايد الگوهاي متنوعي براي تقليد رفتاري به نوجوان ارائه کند تا وي قدرت تفکر پيدا کند ، زيرا در برخورد با الگوهاي متنوع ، نوجوان نقاط قوت و ضعف الگوها را بررسي مي کند تا به مزايا و معايب آنها پي ببرد و سپس ، تفاوت الگوهاي مختلف را بشناسد تا قادر به انتخاب صحيح شود .


با توجه به اينکه نوجوان از نظر ذهني وارد قملرويي وسيع مي شود و ذهن گسترده اي دارد، هر چه الگوهاي متنوع تر و غني تر و اطلاعات و دانش لازم در همه زمينه ها در اختيار وي قرار گيرد ، چون داراي ظرفيت تجزيه و تحليل است و مي تواند ساختار ذهني خود را تشکيل دهد، قادر خواهد بود که به خوبي رشد و پيشرفت نمايد و از جوانب مختلف ، نقش خوبي را ايفا نموده و دچار مشکل نگردد .


بنابراين ، بر اساس اين نظريه هر چه محيط نوجوان از نظر اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، سياسي و جغرافيايي غني تر باشد ، نوجوان به رشد بهتري نائل مي گردد و مي تواند براي آينده خود و جامعه فرد مفيد و موثري باشد


مدل بوم شناختي " براون فن برنر "
نظريه ديگري که در زمينه دوره نوجواني مطرح شده ، مدل بوم شناختي " براون فن برنر " است .
اين مدل ، محيط را به چهار نظام تقسيم مي کند :
1-نظام کوچک که شامل خانه و مدرسه است.


2- نظام مياني که شامل محله و محيط زندگي است.
3- نظام بيروني که شامل وسايل ارتباط جمعي و نهادها مي باشد.
4- نظام بزرگ که شامل باورها و ايدئولوژي اجتماعي و فرهنگها مي باشد.


تأثير اين چهار نظام در رشد، از کوچک به بزرگ است. در شهرهاي بزرگ، نقش نظام بيروني و بزرگ مهم است ، ولي در شهرهاي کوچک ، نظامهاي کوچک مياني اهميت فراواني دارد .
سطح ظرفيت شناختي افراد در محيطهاي کوچک برابر با محيطهاي بزرگ است و مي تواند تمام اطلاعات ، مهارتها و دانش لازم را به دست بياورند . يکي از خصوصيات محيط کوچک اين است که نظامهاي چهارگانه را به ترتيب پشت سر مي گذارند ، اما در شهرهاي بزرگ، يکي از مشکلات اين است که جوانان سردرگمند ، زيرا با شکل گيري نظامهاي کوچکي مثل خانه و مدرسه ، به يکباره تحت تأثير وسايل ارتباط جمعي قرار مي گيرند و در نتيجه نمي توانند اطلاعات وارده را تجزيه و تحليل نمايند و دچار اغتشاش فکري مي گردند .


نظامهاي چهارگانه در هر سن ، تأثير خاصي دارند . نظام کوچک مربوط به سن کودکي ، نظام مياني و بيروني مربوط به دوره نوجواني و جواني و نظام بزرگ مربوط به دوران بزرگسالي است .


نظریه ی فیلم و نظریات فرهنگی
نظریه ی فیلم را می توان در حکم بخشی از تاریخ پر سابقه ی اندیشه ی نظری در هنر دانست و نمی توان تاریخ آن را از تاریخ هنر و گفتمان هنری جدا کرد . چندان که میخائیل باختین نظریه ی فیلم را گفتاری با ریشه ی تاریخی می داند . از دیدگاه ژاک امون و میشل ماری با کمی اغراق می توان تحلیل فیلم را هم سابقه با پیدایش سینما دانست .


نظریه ی کلاسیک فیلم در دوره ی تاریخی قرار داشت که از آغاز پیدایش سینما تا دهه ی 1960 یعنی شکل گیری نشانه شناسی فیلم ادامه داشت . در این دوره دو نحله ی مهم و در عین حال متضاد نظریه ی فیلم به وجود آمد . اول فرمالیست ها که رودلف آرنهایم و سر گئی آیزنشتاین از جمله نظریه پردازان آن بودند . سپس رئالیست ها که آندره بازن و زیگفرید کراکا ئر از سردمداران این نحله در نظریه ی فیلم قلمداد می شدند .


فرمالیست ها معتقد بودند که فیلم بازتولید مکانیکی واقعیت نیست ، و سینما تجربه ای متفاوت از زندگی روزمره ارائه می دهد . آیزنشتاین معتقد بود که این تجربه حاصل هنر "مونتاژ" است ( هنر مونتاژ از کنار هم قرار دادن نما ها ، معانی را خلق می کند که کل زنجیره ی نما ها و تک تک آ نها را تحت تاثیر خود قرار می دهد . )


رئالیستها که در دهه ی 1950 در مقابل نظریه ی فرمالیستی به وجود آمدند ، سینما را هنری که از قدرت بازنمایی واقعیت برخوردار است بر می شمردند . آنها در برابر سینما ی فرمالیست سینمای روایی آمریکا را مطرح نمودند . آندره بازن ، که از تاثیر گذارترین نظریه پردازان فیلم این دوره است ؛" میزانسن" را به عنوان نقطه ی اتکای فیلم در مقابل" مونتاژ " فرمالیست ها قرار داد . بازن معتقد بود که دیدگاه آیزنشتاین راه را بر هر نوع تفسیر می بندد . و میزانسن مفهومی باز و متکثر است که حامل وجوه چند معنایی است . اما نظریه ی معاصر فیلم از تداخل سه رویکرد مهم دهه ی 1960 یعنی روانکاوی ، نشانه شناسی و مارکسیسم به وجود آمد .در این دوره مسئله ی فیلم و سینما از رویکردها و نظریات مختلفی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت . که از آن جمله می توان به نشانه شناسی ، ساختار گرایی ، فمنیسم ، روانکاوی ، نظریه انتقادی ، نظریات فرهنگی و ... نام برد .


هر یک از این رویکردها با توجه به دیدگاه و روش خود فیلم و سینما را مورد بررسی قرار دادند . مطالعه درباره ی فیلم توسط این طیف گسترده از نظریه ها و روش ها بر حسب موضوعات مختلفی صورت پذیرفت : از وجه شکلی از هنر ، بر حسب تاریخ سینما ، از نظر فناوری بی ثبات تولید ، از مصداق صنعت فرهنگ سازی ، به عنوان حوزه ی اصلی تولید ذهنیت فردی و هویت ملی ،از دیدگاه فرهنگ مردمی و...


نظریه فیلم به ندرت خالص و محض بوده است و اغلب آمیخته ای از نقد ادبی ، تحلیل اجتماعی و تاملات فلسفی می باشد و مانند تمام انواع نگارش ،چند لایه ای / چند نگاره ای است . برخی از بحث های متقدم که نظریه فیلم میراث بر آن بوده است ، مبتنی بر زیبا شناسی ، خاصگی رسانه ،ژانر و واقع گرایی است. و این استفاده از رویکردهای متنوع و گاه متفاوت در نظریه فیلم را می توان در هر دوره با توجه به اهمیت آن رویکردها در زمان خود مورد بررسی قرار داد. نشانه شناسی و روانکاوی از جمله رویکردهای مهم هستند که می توان نظریه فیلم

معاصر را تحت سیطره آنها دانست . اما با مهم شدن امر فرهنگی در جوامع بشری شاهد چرخش نظریه فیلم به سمت نظریه فرهنگ و نظریات فرهنگی بودیم . این چرخش ابتدا در تعریف و فهم خود فرهنگ روی داد و فرهنگ الگوها و فرم های والا را در تعریف خود از دست داد و فرهنگ عامه پسند توانست در کانون توجهات قرار گیرد و فرهنگی که میان هنر والا و پست ، جدی و عامه پسند تمایز قائل می شد متهم به کوته بینی نسبت به فرهنگ گردید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید