بخشی از مقاله
آئین نگارش
پيشگفتار
آئین نگارش
زیبایى خواهى، حقیقت جویى و نوآورى، از جمله گرایش هاى فطرى آدمى است. رغبت و علاقه انسان به گفتار و نوشتار درست و شیوا نیز سرچشمه در همان میل نهفته دارد. سخن و نوشته هدفمند، شیوا، روان و رسا، تأثیرى اعجاز گونه بر جان شنونده دارد ، او را مدهوش و سرمست مى سازد و مرواریددرخشان حقیقت را بر ساحل فهم و ادراک او مى نشاند.
رعایت درستى و شیوایى در گویش و نگارش جز از راه آشنایى با آداب و شیوه هاى صحیح نگارش امکان پذیر نخواهد بود.
گام هاي نگارش
براى نگارش چه باید کرد؟
خواندن و اندیشیدن:هر نویسنده اى باید هرروز صفحه اى به صفحات خوانده خود بیفزاید و روزهاى این رویّه را با پشتکار ادامهدهد. این که چه بخوانیم، تابع آن است که بیشتر به کدام موضوعات علاقه داریم. امّافراموش نکنید که یک چیز براى همه نویسندگان ضرورت دارد: خواندن آثارى که شاهکارهایادبی محسوب می شوند. در این میان، نقش «شعر نو» و دیگر آثار امروزى، در کنار آثارکهن، فراموش نشود; حتّى اگر به دلایلی در مورد پیدایش و عوارض هنر امروز، سئوالاتجدّى داشته باشید
نوشتن و نوشتن و نوشتن:فراموش نکنید که اگرنویسنده حتّى یک روز از قلم زدن دست کشد، ذوف هنرى خود را به اندازه همان یک روزدچار افسردگى مى کند. نکته مهم این است که هرگز صرفاً منتظر سفارش کار نگارشىنباشیم. بخشى از زندگى هنرمند باید وقف گرایش هاى هنرى اش شود، حتّى اگر در لحظه،کسى مشتاق و خریدار اثرش نباشد
رعایت مراحل نگارش:
1.تفکر
2.تهیه طرح:طرح چهار چوبى است براىیک نوشته که در آن، چشم انداز آینده نویسنده روشن مى شود
3.گردآورى و دسته بندى اطّلاعات
4.تهیّه سیاهه آزمایشى:در سیاهه آزمایشى، مطالب بهترتیب زمان تهیّه مى شوند و به حسب دسترسى به منابع، بر کاغذ مى آیند; بى آن کهدرباره تقدّم و تأخّر یا کلّیّات و جزئیّات آن ها تصمیم گرفته شود
5.تهیّه سیاهه نهایى:در سیاهه نهایى،پس از تأمّل و بازنگرى کافى، هم در ترتیب مطالب تجدید نظر مى شود و هم برخى ازمطالب غیر لازم حذف مى گردند
6.تهیّه پیشنویس:در این مرحله، سیاهه نهایى قلمى مى شود، یعنى تبدیل به یک نوشته منسجممی شودو قواعد خاصّ نگارش و ویرایش در آن، اعمال مى گردد
7.نقد و نظر و بازبینى:نویسنده خوب همواره از شتاب مىپرهیزد. یکى از اصول پیشرفت در نویسندگى، همین است که نویسنده مرتّباً خود را مَحَکزند و پس از تهیّه پیش نویس، آن را به دقّت بازبینى کند و نقائص کار خود را پیداکندو در صورت نیاز، با اهل نظر به مشورت بپردازد
8.ویرایش:اگر نویسنده اى توان ویرایش دارد، مى تواندویراستار اثر خود باشد. امّا معمولا بهتر است که حتّى نویسندگان توانا، آثار خود رابه قلم ویراستار دیگرى بسپارند; ویراستارى که توانایی خود را در این زمینه به اثباترسانده باشد
پرسش هاى مهم پیش از نگارش:
نویسنده باید پیش از دست به قلم بردن،به این چهار پرسش اساسى پاسخ دهد و به تناسب پاسخى که براى آن ها مى یابد، کار خودرا آغاز کند.:
1.چه مى نویسیم؟ دراین مرحله باید موضوع را به خوبى بشناسیم و قلمرو آن را معلوم کنیم
2.چرا مى نویسیم؟ آیا در پى اثبات مدّعایى هستیم یاوصف رویدادى یا گزارش تجربه اى؟ این، در زبان نگارش و شیوه داخل شدن به بحث و نتیجهی آن کاملا اثر مى گذارد
3.براى که مىنویسیم؟ مخاطب خود را، خواه حاضر و خواه غایب، خوب بشناسیم و مقتضیّاتروحى او را بفهمیم و آن گاه دست به قلم ببریم
4.در چه وضعیّتى مى نویسیم؟ وضعیّت ما و روزگار ماچه اقتضا مى کند; براى انجام کار خویش چه اندازه مهلت داریم; اثر ما در چه محیطى بهدست مخاطب مى رسد؟
ویژگى هاى نوشته خوب از نظرپیام:
1.تناسب با مقتضیات زمان
نوشته خوب باید بانیازهاى روزگار خود همراه باشد. گذشته از اصول ثابت اعتقادى و برخى احکام عملى کهدر هر روزگارى پابرجا و استوارند، دیگر اصول و فروع را باید به تناسب مقتضیات زماندریافت کند و به خواننده انتقال دهد
2.هماهنگى با نیاز مخاطب
نوشته خوب پیش از شکل یابى و استوار شدن،مخاطب خود را ارزیابى مى کند. برخى از نیازهاى مخاطب فطرى اند، یعنى پاسخ گویى بهآن ها تعهد است. در نوشته خوب، خواننده باید پاسخ نیازهاى فطرى خود را بیابد، خواهعلمى باشد و خواه احساسى، تفریحى، و .... از این رو، پیش از دست بردن به قلم، باید بدانیم.
ـ براى چه کسانى مى نویسیم
ـ آنهاچه نیازهاى فطرى ودرونیدارند
ـ راه پاسخگویى به آن نیازها چیست
ـ آن راه را چگونه باقالب و زبان گفتار خود هماهنگ کنیم
ویژگى هاى نوشته خوب از نظرآیین نگارش
1.درست نویسى
2.شیوا نویسى
نوشته خوب باید هم بر پایهقواعد شناخته شده ادبى استوار باشد و هم زیباو شیوا جلوه کند. درستى سخن در دانشهاىدستور زبان،لغت، بافت شناسى نوشته، و ساختشناسى آن ارزیابى مى شود. به همین جهت یک نوشته درست با معیارهاى این چهار دانشمطابقت دارد
براى شیوانویسى (فصیح و بلیغ نویسى) راهکارهایی وجود دارد کهدر دانش هاىمعانى،بیان،بدیع، وسبک شناسىمورد مطالعه قرار مى گیرندآموختن قواعد درست نویسى، براى نویسنده شدن «کافى» نیست، امّا مسلّماً «لازم» است
درست نویسی دستوری
رجوع شود به:دستور زبان فارسی
درست نویسى واژگان
از دیگر پایه هاى درست نویسى، رعایت اصول واژهگزینى است
گرته بردارى
یکى از آفات واژه گزینى در زبان امروز «گرته بردارى» استگرته بردارى یعنى تقلید محض از یک زبان بیگانه در گزینش واژه ها; تقلیدى که بافرهنگ و فضاىزبان ما سازگارى نداشته باشد. این آفت پس از استوارى نظام مشروطه نمودار شد و آرامآرام در همه اجزاى فرهنگ و اندیشه ما رسوخ کرد. سیلترجمههای غیر اصولی بهنشر این آفت کمک کردو سرانجام زبانى را به نسل امروز تحویل داد که هر گوشه اش از گرته بردارى هاى نابجا نشان دارد
برخى از این موارد در ساختجمله نیز دخالت دارند واز این جهت در بخش«گرته بردارى ساختارى» جاى مى گیرند،که چند نمونه از آنهارا نیزدر همین جا آورده ایم
دوش گرفتن
او مى رود که...
کسى را فهمیدن
وقت کمى روى درسم گذاشتم
یک لطفى کردن
گرفتنِ تا کسى
کسى را روىفُرم نگه داشتن
اصول گزینش واژه
هر واژه، ترجمه ی وجودى ذهنى است; و تناسب میان آن دوبر پایه رابطه هایى استوار است. امّا پس از این مرحله، یعنى برگرداندن آن وجود ذهنىبه یک واژه، مرحله اى مهم تر فرا مى رسد که عبارت است از «گزینش بهترین ترجمه ودرست ترین و زیباترین واژه». در این مرحله است که نویسنده خود را با چند واژه براىیک مفهوم روبه رو مى بیند، در حالى که تنها یکى از این واژه ها دقیق تر، اصیل،زیباتر، و استوارتر است. نویسنده خوب کسى است که این بهترین را بیابد
در گزینش بهترین واژه، رعایت این اصول ضرورتدارد:
1.درستى
معیارِ درستى،واژه نامههاى معتبر، ذوق ادبى، و کاربردهاىبهنجار است. در این میان، گویش مردم کوچه و بازار یا فلان شاعر و نویسنده، بهتنهایى هرگز اعتبار ندارد. به ویژه باید توجه کرد که اگر نویسنده یا شاعرى بزرگواژه اى نادرست را به کار برده باشد، معیار درستىِ آن واژه نخواهد بود
2.اصالت
کلمه باید با زبان رسمی هماهنگ و با اصول آن سازگار باشد
3.صیقل یافتگى
واژه باید آن قدر تراشیده شود و ظریف گردد که کاملا درظرفِ معنى جاگیرد;یعنی لفظ و معنی کاملا هماهنگی داشته باشند
4.تناسب با سبک و مخاطب
واژه نه باید فنى و خاص باشد و نه عامیانه; مگرآن که سَبک چنین اقتضا کند. باید حدّ اعتدال رعایت شودتا مخاطب با واژه هاى نوشتهبه راحتى ارتباط برقرار کند. همین جا اشاره می کنیم که یکى از آفات گویندگى ونویسندگى «به کارگیرى واژه هاى خاص و اصطلاحى» است
5.خوش آهنگى
کلمات یک متن باید به گونه اى کنار هم قرار گیرند که آهنگىنرم و لطیف در جمله جارى باشد
6.توانمندى
در هر زبان، واژه هایى محدود وجود دارند. اما این محدودیتهرگز باعث نمى شود که نویسنده در به کارگیرى آن ها احساس محدودیت کند. هرچند واژهها محدودند، نیروى آنها نامحدود است
خوب است در این جا از گفتار استادمهرداد اوستایاد کنیم.
بى تردید، زبان پارسى از نظر استعداد ترکیبى، یکى ازمستعدترین زبان هاى عالم است. از این روى، شاید آن را بتوان به جریان زندگى در وجودیک جنگل کوهستانىتشبیهکرد که ... شاخسارهاى جوان هر درختشاز هوایى پر از تَرى و سرشار از تازگى، پیوسته جوانه مى زند و ریشه اش از منابعپایان ناپذیر زمین نیرو مى گیرد; و به جاى هر درخت که فرو افتد چندین نهال سر بر مىکشد تا خود را به خورشید رساند.
رعایت قواعد نشانه گذاری
نشانه هاى نگارشى
1.نام و شکل علامت: نقطه
وظیفه : درنگ کامل
موارد کاربرد:
یک . در پایان جمله هاى کامل خبرى یا انشایى
دو . پس ازپایان یافتن پی نوشت هاى ارجاعى یا تفصیلى
سه . پس از نشانه هاىاختصارى.مثال:دکتر.ر
چهار . پس از شماره ردیف رقمى یا حرفى.مثال:1
نکته: در میان جمله هاى مرکّب، هرگز نباید نقطه را به عنوان نشانه مکث کاملقرار داد
2.نام و شکل علامت: بند، ویرگول،کاما،
وظیفه: درنگ کوتاه
موارد کاربرد:
یک. میان جمله هاى پایه وپیرو
دو. قبل و بعد از بدل، اگر بدل در میان جمله باشد
سه. بین همهواحدهاى هم اِسناد:
مثال:در همه چیز به پدرش همانند بود: سخن گفتنش، سکوتش، راهپیمودنش،
چهار. براى ساده سازى فهم جمله
پنج. بین بخش هاى مختلفِنشانى اشخاص و اماکن; و میان اجزاى پس از نام مأخذ در نشانى مآخذ.
بهاءالدّینخرّمشاهى: «حافظ نامه»، ج1، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى،1366، ص 52.
شش. بعداز فعل وصفى
3.نام و شکل علامت: نقطهبند، نقطه ویرگول، …
وظیفه : درنگ متوسّط
موارد کاربرد:
یک . جداکردن بخش هاى مستقلّ یک جمله طولانى
دو . پس از مناداى ادامه دار.
مثال:«اى خدا; اى یار محرومان.
4.نام و شکل علامت: دو نقطه، نشان تفسیر…
وظیفه : توضیح و تفسیر
مواردکاربرد:
یک . قبل از نقل قول مستقیم
دو. میان نام نویسنده و مأخذ در پینوشت ارجاعى
سه. میان کلمه و معنى آن در پانوشت
5.نام و شکل علامت: نشانه پرسش، پرسش نما (؟)
وظیفه.پرسش
موارد کاربرد:
یک . در پایان جمله هاى پرسشى
دو . براى نشاندادن تردید.
مثال:"سیّد جمال الدّین حسینى در اسدآبادِ همدان (افغانستان؟) زادهشد"
6.نام و شکل علامت: نشان عاطفه،علامت خطاب، نشانه تعجّب
وظیفه : نمایاندن عاطفه
موارد کاربرد:
یکدر پایان جمله هاى عاطفى براى نمایاندن عواطفى مثل دعا، نفرین، آرزو، تحسین،تعجب، و تأسف
دو . پس از منادا، هنگامى که ندا در همان جا پایان پذیرد.
"بنشین محمد"
7.نام و شکل علامت،دو کمان، پرانتز، کمانک( )
وظیفه : توضیح
موارد کاربرد:
یک . بیان سال ولادت و وفات:
مثال: علاّمه مجلسى (1037 )
دو . آوردن معادل یک کلمه یا اصطلاح در درون متن
سه . نشان دادن طرزتلفّظ کلمه و آوانگارى، به ویژه در کتب لغت.
8.نام و شکل علامت: قلاّب،دو قلاّب، کروشه{} []
وظیفه : افزایش
موارد کاربرد:
یک . افزایش کلمه یاعبارتى به متن اصلى.
مثال:آیا آن کس که زشتى کردارش براى او آراسته شده و آنرا زیبا مى بیندمانند مؤمن نیکوکار است؟"
دو . ذکر دستورهاى اجرایى در فیلمنامه یا نمایشنامه.
مثال:"علىدر حالى که لبخند مى زند"
9.نام و شکلعلامت: خط فاصله، نیمخط، پیوست نما، تیره ( ـ)
وظیفه : پیوند
مواردکاربرد:
یک . قبل و بعد از جمله معترضه
دو. پیش از نقل قول مستقیم درمکالمه یا داستان
سه. جدا کردن ارقام از یکدیگر
10.نام و شکل علامت: سه نقطه، نشانه تعلیق
وظیفه.تعلیق
موارد کاربرد:
یک . به جاى یک یا چند کلمه حذف شده
نکته.اگر این علامت در پایان جمله باشد، نقطه اصلى آخر جمله نباید فراموش شود
دو . به جاى بخش هایى از متن در خلاصه نویسى
سه . نشان دادن مکثدر نمایشنامه، فیلنامه، و داستان
روانى و زلالى
تفکّر نوعى گفتگوى پنهانى است که به یارى کلمات درذهن صورت مى پذیرد. از این جهت ،هر چه دامنه دانش لغات نویسنده اى گسترده تر باشد،تسلط او بر بیان افکار خویش بیشتر است. حتّى دو کلمه را نمى توان یافت که مفهومىکاملا یکسان داشته باشند. همواره اختلافى ناچیز میان دو واژه مترادف وجود دارد کهدر گزینش واژه مطلوب تر دخیل است. نویسنده باید در این اختلاف ها دقت کندو کلمه اىرا انتخاب کند که قالبِ منظورش باشد
روانى و زلالى یک نوشته بستگی به نکاتزیر دارد:
1.به کار گرفتن کلمه هاى مأنوس و روان.
2. استفاده از جمله هاى کوتاه و ساده
3.پرهیز از پیچیدگى کلام.
4. به کار نبردن جمله هاى معترضه جز به هنگام ضرورت.
5.به کار نگرفتن اصطلاح ها و تعبیرهاى گنگ و ابهام آور.
6. پرهیز از «ناهنجارى"ضعف تألیف".
7. دورى از «دراز نویسى خسته کننده" اطناب ممل"
8. دوری از «کوتاه نویسى آسیب زننده"ایجاز مخل"
اِطناب ممل:هنگامى پدید مى آید کهنویسنده با استفاده از کلمه هاى مترادف در کنار یکدیگر و نیز آوردن توضیح هاى مکررو زائد، خواننده را خسته کند
"ایجاز مخل"یعنى نویسنده براى رساندن پیام خود، آن اندازه که لازم است از کلمات استفاده نکند وخواننده را در انتظار توضیح کافى بگذارد
پیوند لفظ و معنى
لفظ و معنى دو روى یک سکه اند و نمى توان آن هارا از هم جدا کرد
لفظ و معنى را به تیغ از یکدگر نتوان برید ***** کیست صائب» تا کند جانان و جان از هم جدا؟
کسى که جهان را تیره و تار مى بیند،با زبانى آن را وصف مى کند که رنگ بدبینى و غبار اندوه دارد
برای مثال:
از میان همه تعابیر ممکن در بیانباز گذاشتن دراتاق صادق هدایت» این را برگزیده است" چودیدمعمویم رفته و لاى در اتاق را مثل دهن مُرده باز گذاشته بود."این زبان بدبینانه وتاریک با موضوع کتاب «بوف کور» و نیز نگرشهدایتکاملا سازگار است
درست نویسى املایى
از گرفتارى هاى رایج میان دانش آموزان تسلطنداشتن بر دانش املا است. همان قدر که «درست نویسى املایى» به یک نوشته اعتبارمیدهد، «غلط نویسى املایى» نشان دهنده ی بى دقتى و سهل انگارى نویسنده است
دراین جا نمونه ای کوتاه از املاى برخى واژه هاى مشابه را مى آوریم:
آجل: آینده
عاجل: شتابنده
آمِر: امر کننده
عامِر: آباد کننده
اِثم: گناه
اِسم: نام
اَرض:زمین
عَرض:پهنا
اَسیر:گرفتار
عَصیر:شیره
اَثیر: گلوله آتش، هواو فلک
عَسیر: دشوار
اَلَم: درد
عَلَم: پرچم
اَلیم: دردناک
عَلیم: دانا
اَمل:آرزو
عَمل:کار
اِنتساب:نسبت داشتن
اِنتصاب:گماشتن
اِنتفاء:نابود شدن
اِنتفاع:نفع بردن
بِحار:دریاها
بَهار:اولین فصل سال
بَحر:دریا
بَهر:حرف اضافه براى
تألّم:دردناکى
تعلّم:یادگرفتن
تنظیم پاراگراف
بندیا پاراگراف کوچک ترین واحد ساختمان یک نوشتهاست. بند، تنها مجموعه اى از جمله ها نیست، بلکه در حقیقت، مجموعه اى است از افکارو مطالبى که نویسنده در ذهن دارد. بند، انشاى مختصرى است که نویسنده اندک اندک آنرا گسترش مى دهد تا به صورت نوشته کلى درآید. کوتاهى یا بلندى هر بند، تابع اندیشهها و روش نویسنده در گسترش آن هاست. معمولا هر قدر موضوع نگارش پیچیده باشد، بندهاطولانى تر مى شوند
اصولا باید هر بند را با عبارتى آغاز کرد که به انتقالاندیشه از بند قبلى به بند بعدى کمک کند. در تنظیم بندها، دو عامل بسیار مؤثرند.یکى داشتن رعایت نظم و ترتیب در تفکّر و استدلال; و دیگرى مراعات صورت ظاهرى نوشتههنگامى که اگرخواننده به انبوهى از جمله هاى پیاپى نگاه کندسر در گم مى شود. امااگر همین نوشته را به بندهایى تقسیم کنیم، فهم مطلب را برایش آسان تر مى شود
در هر پاراگراف، عبارت ها و اندیشه هاى طرح شده در آن عبارت ها باید داراىنظم و آراستگى خاص باشند، به شکلی که از نظم آن ها بتوان به اهمیت و جایگاه هر کدامپى برد. همین نظم و آراستگى است که جذابیت مطلب را افزایش مى دهد و سبب مى شود کهپیام به روشنى و آسانى در دسترس خواننده قرار گیرد
هر پاراگراف باید تمامو کامل باشد، یعنى اندیشه اصلى پاراگراف در آن به خوبى آورده شود. هر پاراگراف یک"هسته" دارد که با جمله اى بنیادین بیان مى شود. این «جمله بنیادین» معمولا در آغازو گاه در میان یا پایان پاراگراف مى آید. بقیه پاراگراف، در حقیقت، گسترش و تکمیلهمین «جمله بنیادین» است. بدین ترتیب، جمله هاى پاراگراف باید همگى بر محور"هسته "چرخند
تعداد پاراگراف هاى یک نوشته به حجم مطالب بستگى دارد. در اینپاراگراف ها تنها مواردى آورده می شوند که مضمون واحدىداشته باشند نباید . هر نکتهباید در جای خود قرار گیرد تا زنجیره کلام بى نظم و گسسته جلوه نکند
میانپاراگراف ها نیز باید پیوستگى کامل باشد تا خواننده همگام با نویسنده پیش رود
معمولا در آغاز هر پاراگراف، کلمه یا عبارتى مى آید که مضمون آن را بهخواننده بفهماند و او را آماده ی این انتقال کند
رسایى وگویایى
توصیف
تشبیه
استعاره
کنایه
خوش آهنگی
کلمات یک متن باید به گونه اى کنار هم قرار گیرند که صداىخواننده بى اختیار آهنگین شود . البته نوع نوشته و موضوع و سبک آن در گزینش اینآهنگ بسیار نقش دارد. مثلاً براى نوشته هاى عارفانه و عاشقانه، باید آهنگى نرم ولطیف در جمله جارى باشد; و براى نوشته هاى حماسى باید از آهنگى هیجان انگیز و شورآفرین استفاده کرد
تنوع و رنگارنگی
تنوع در نحوه طرح موضوع از راههای گوناگون،مثل:
ـآوردن مثلها و حکایت ها
ـ استفاده از "طنز"
ـ آمیختن خبر و انشا و طلب واستفهام
ـ به کار گرفتن صنایع ادبى
ـو
دلنشینی و شیرینی
براى ایجاد دلنشینى و شیرینى در یک اثر،نویسندگان راه های گوناگونى دارند. رایج ترین راه استفاده از فن بدیع در نوشته هاست
در این روش ،صنایعی به نویسنده آموخته مى شود که با آن ها مى توان کلام راآراست و دلنشین ساخت. در استفاده از این صنایع باید به 2 نکته توجه کرد:
این کهزیادتر از اندازه در اثر به کار گرفته نشوند، دیگر آن که طبیعى و هنرمندانه به کارگرفته شوند، به گونه اى که خواننده ، نوشته را تصنعى و تکلف آمیز نبیند
تازگى وطراوت
نویسنده توانا همواره سعی می کند که از سبکهای امروزى،واژه هاى نو، تعبیرهاى تازه، ساختار مناسب استفاده کند
هنگامى که رنگ و بوىطراوت و تازگى در یک نوشته باشد،خواننده از بعضی از عیوب آن چشم پوشى مى کند
سرشارى و پربارى
نوشته خوب باید خواننده خویش را در یک جریان مستمرفرهنگى پیش برد و در این زمینه نویسنده وظیفه دارد که عناصر مختلف را به تناسب دراثر خود، استفاده کند
بهره گیرى از آیاتوروایات
قرآن مجید که سرچشمه هدایت ونور است، از لحاظ فصاحت الفاظ وبلاغت معانى کتابى بى مانند است.استفاده از این آیات نورانی هم به زیباسازى نوشتهکمک مى کند و هم آن را پربار و سرشار از معانى بلند مى سازد
استفاده ازآیات و روایات و دیگر شواهد براى پربار ساختن نوشته، دو گونه دارد:تلمیح واقتباس
تلمیحآن است که در ضمن کلام، اشاره اى لطیف و ظریف بهآن آیه یا ... شود، اما عین آن آورده نشود
اقتباسآن است که عین آیه یا عبارت مورد نظر یا قسمتىاز آن را که از مطلب ما حکایت مى کند،بیاوریم
بسیارى از مشتاقان نویسندگى مى پرسند: از کجا باید شروع کرد؟ آیا هر کسى مى تواندنویسنده شود؟
می توان گفت که براى نویسنده شدن باید هم ذوقى نهفته داشت.هم آن را کشف کرد; هم با تمرین و کوشش این ذوق را پرورش داد
شیوه ی املای فارسی
در زمینه املای فارسی متاسفانه دستورالعمل واحدی که بر موازین و معیارهای علمی و زبان شناختی استوار باشد تدوین نشده است ؛ و تحقیقات در این زمینه محصول استنباط شخصی صاحب نظران این فن می باشد ، که در موارد بسیاری تناقضات فراوانی هم در این تحقیقات به چشم می آید!
توجه داشته باشید که در زبان فارسی آشنایی با نکات دستوری سهم بسیاری در املا و درست نویسی کلمات ایفا می کند-همانند زبان عربی- و همچنین از آنجا که لغات و کلمات عربی که در فارسی وارد شده اند ، کم تعداد نیستند ، لذا آشنایی با زبان عربی در صحیح نوشتن کلمات و به خصوص تلفظ درست ، بسیار موثر خواهد بود.
در تاپیک حاضر به نکات نسبتا مشترک و مورد اتفاق اکثر محققان در زمینه املا فارسی اشاره خواهیم کرد.
رعایت استقلال واژهها
هر واژه دارای معنی مستقلی است و در جمله نقش دستوری دارد. پس استقلال آن هنگام نوشتن باید حفظ شود. در موارد زیر بهتر است دو بخش ترکیب جدا نوشته شوند:
واژههای مرکب
شورایعالی = شورای عالی چشمپوشی = چشمپوشی جستجو = جست و جو
برونگرا = برونگرا تصنیفخوان = تصنیفخوان دلداده = دلداده
سخندان = سخندان نگاهداشت = نگاه داشت زبانشناسی = زبانشناسی
دانشپژوه = دانشپژوه رواننویس = رواننویس خرمنکوب = خرمنکوب
غولاسا = غولآسا پنجپایه = پنجپایه تکمحصولی = تکمحصولی
نکته ۱: واژههایی که شکل ترکیبی آنها کاملاً پذیرفته شده است، به همان شکل پیوسته نوشته میشوند: کتابخانه، آبرو.
نکته ۲: هرگاه جزء دوّم واژهی مرکب با حرف «آ» آغاز شود، واژه پیوسته نوشته میشود و نشانهی مد از الف حذف میگردد: پیشآهنگ = پیشاهنگ، همآیش = همایش، شبآهنگ = شباهنگ
ترکیبهای عربی پرکاربرد در فارسی
عنقریب = عنقریب انشاءالله = انشاءالله علیحدّه = علیحدّه
معهذا = معهذا منجمله = منجمله معذلک = معذلک
نکته: بهتر است به جای استفاده از این واژهها از واژههای فارسی استفاده شود.
«را» نشانهی مفعول
آنرا = آنرا کرا = که را کتابرا = کتاب را
ترا = تو را
نکته: «چرا» و «زیرا» به صورت پیوسته نوشته میشوند.
«ها» نشانهی جمع
کتابها = کتابها قلمها = قلمها آنها = آنها
ایرانیها = ایرانیها
که
آنکه = آنکه همینکه = همینکه چنانکه = چنانکه
اینستکه = این است که
نکته: «بلکه» پیوسته نوشته میشود.
«می» نشانه استمرار یا نشانهی اخباری بودن فعل
میبرد = میبرد میشنود = میشنود میروم = میروم
میگذرد = میگذرد
تر و ترین
آسانتر = آسانتر کوچکتر = کوچکتر مهربانتر = مهربانتر
خوبتر = خوبتر
این و آن
آنگاه = آنگاه آنسو = آنسو اینگونه = اینگونه
اینطور = اینطور ازاینرو = از این رو اینجانب = اینجانب
هم
همکلاس = همکلاس همشاگردی = همشاگردی همسال = همسال
همبازی = همبازی
نکته: چون «هم» در واژههای همسر، همسایه، همشیره و ... با جزء دوم خود آمیختگی معنایی پیدا کرده است پیوسته نوشته میشود.
چه
آنچه = آنچه چقدر = چهقدر چطور = چهطور
چکاره = چهکاره
نکته: «چرا» و «چگونه» استثنا هستند.
بی
بیحال = بیحال بیچون و چرا = بیچون و چرا بیکس = بیکس
بیآزار = بیآزار بیکار = بیکار
نکته: واژههای بیمار، بیدار، بیدخت، بیهوده و ... پیوسته نوشته میشوند؛ زیرا جزء دوّم آنها معنی مستقلی ندارد.
ای
ایخدا = ای خدا ایکاش = ای کاش
یک
یکطرفه = یکطرفه یکجا = یکجا
«ب» صفتساز و قیدساز
بنام = بهنام بویژه = بهویژه براحتی = بهراحتی
بسزا = بهسزا
«ب» حرف اضافه
بعکس = به عکس لابلا = لا به لا باو = به او
دربدر = دربهدر
نکته ۱: «ب» در آغاز برخی ترکیبات عربی جزء واژهی عربی است و پیوسته نوشته میشود: به غیر = بغیر، بهلاتکلیف = بلاتکلیف، بهلافصل = بلافصل
نکته ۲: «ب» پیشوندی همواره به فعل میپیوندد: بهبینم = ببینم، بهرفت = برفت، بهساز و بهفروش = بساز و بفروش
نکته ۳: «ﺑ»، «ﻧ» و «می» هرگاه بر سر فعلی میآید که با «آ» آغاز میشود، نشانهی مد « ٓ» از الف حذف میشود و به جای آن «ی» میآید: آید = بآید = بیاید، آسا = مآسا = میاسا، آمد = نآمد = نیامد.
«ها»ی بیان حرکت
«ها»ی غیر ملفوظ
«ها»ی بیان حرکت یا «ها»ی غیر ملفوظ به جزء بعد نمیپیوندد:
علاقمند = علاقهمند گلمند = گلهمند جامها = جامهها
گلدار = گلهدار سایدار = سایهدار یونجزار = یونجهزار
بهرمند = بهرهمند لالگون = لالهگون
«ﻪ» + «ان» جمع یا «ی» مصدری
واژههایی که به «ﻪ» بیان حرکت ختم میشوند، در صورتی که با «ان» جمع بسته شوند یا «ی» مصدری بگیرند، «ﻪ» را از دست داده و با «گان» جمع بسته میشوند و با «گی» حالت مصدری یا نسبت پیدا میکنند و پیوسته نوشته میشوند:
تشنهگی = تشنگی شرکتکنندهگان = شرکتکنندگان طلبهگی = طلبگی
طلایهگان = طلایگان نخبهگان = نخبگان دیدهگان = دیدگان
شنوندهگان = شنوندگان
نکته: این قاعده شامل «ه» ملفوظ نمیشود. واژههایی که به «ه» ملفوظ ختم میشوند، به جزء دوّم خود میپیوندند:
مهوش = مهوش دهگان = دهگان مهشید = مهشید
بهداشت = بهداشت زهتاب = زهتاب بهتاب = بهتاب
کهتر = کهتر شهپر = شهپر رهبر = رهبر
کهربا = کهربا مهسا = مهسا مهتاب = مهتاب
«ها»ی بیان حرکت + «ی» نکره یا وحدت
«ی» نکره یا وحدت پس از «ها»ی بیان حرکت به «ای» تبدیل میشود:
دستهیی = دستهای خانهیی = خانهای آزادهیی = آزادهای
روزنامهیی = روزنامهای
«ة»
«ة» نقطهدار عربی در نوشتار فارسی
«ة» نقطهدار که در پایان برخی واژههای عربی وجود دارد، در فارسی به «ت» تبدیل میشود:
رحمة = رحمت زکاة = زکات نعمة = نعمت
صلاة = صلات نصرة = نصرت حشمة = حشمت
نکته: «ة» در آخر برخی واژهها به همان شکل باقی میماند: دایرةالمعارف، عاقبةالامر و ...
گاه به صورت «ﻪ،ه» نوشته میشود: علاقه، معاوضه، خیمه، معاینه، اشاره و ..
پسوندها
پسوندهای فارسی پیوسته نوشته میشوند:
گلزار = گلزار تنگنا= تنگنا نمکدان = نمکدان
ستمکار = ستمکار گرمسیر = گرمسیر سوگوار = سوگوار
ضمایر ملکی ( –َم، –َت، –َش، –ِمان، –ِتان–ِ ،شان)
ضمایر ملکی پیوسته نوشته میشوند:
صدایمان = صدایمان دستتان = دستتان عمویام = عمویم
صندلیمان = صندلیمان
نکته: این ضمایر اگر پس از واژههایی در آیند که به «ه»ی بیان حرکت (= جامه)، حرف صدادار –ُ (= تابلو)، مصوت ی (= بارانی) ختم میشوند، به صورت ام، ات، اش، مان، تان، شان، به کار میروند: جامهم = جامهام، تابلوت = تابلوات، بارانیش = بارانیاش
فعلهای اسنادی (ام، ای، است، ایم، اید، اند)
این فعلها در صورتی به واژههای پیش از خود میچسبند که این واژهها به صامت ختم شده باشند:
خوشحالام = خوشحالم پاکاید = پاکید خشنودایم = خشنودیم
نکته: فعلهای ربطی پس از واژههایی که به «ﻪ» بیان حرکت و «ی» ختم میشوندة به صورت جدا نوشته میشوند:
فرزانهام = فرزانهام ایرانیاید = ایرانیاید
همزه
«ﺑ، ﻣ، ﻧ» + فعل همزهدار
هرگاه یکی از حرفهای «ﺑ، ﻣ، ﻧ» بر سر فعلهای همزهدار درآید، همزه در نوشتن به «ﻳ» تبدیل میشود:
ﺑ + انداخت = بانداخت = بینداخت ﻣ + انداز = مانداز = مینداز
ﻧ + اندوز = ناندوز = نیندوز ﺑ + افراشت = بافراشت = بیفراشت
بیفکند، میفکن، نیفتاد، نینداخت، بیندوز و ...
نکته: هرگاه فعل با «اِ» یا «اﻳ» آغاز گردد، این حروف پیوسته نوشته میشوند: ایستاد = بایستاد
همزه در آخر واژه
همزهی پایان برخی واژههای عربی در فارسی خدف میشود:
انشاء = انشا املاء = املا ابتداء = ابتدا
و انتها، صحرا، اعضا، رجا، شعرا، فضلا، بیضا و ...
نکته ۱: اینگونه واژهها هرگاه مضاف و موصوف واقع شوند، به جای کسرهی اضافه به آنها «ی» اضافه میکنیم:
ابتداء کار = ابتدای کار انشاء روان = انشای روان
و اعضای بدن، شعرای نامدار، فضلای ایران، اقتضای حال، انتهای راه و ...
نکته ۲: اینگونه واژهها هرگاه مضاف و موصوف واقع شوند، به جای کسرهی اضافه به آنها «ی» اضافه میشود: ابتدائی = ابتدایی، شعرائی = شعرایی
نکته ۳: همزهی برخی واژهها اصلی است و نباید حذف یا بدل شود: جزء، رأس، سوء
تبدیل همزه برای آسانی تلفظ
همزه معمولاً در زبان فارسی برای آسانی تلفظ به «ی» تبدیل میشود:
شائق = شایق زائد = زاید دائره = دایره
و دایم، فواید، عجایب، دلایل، جایزه، علایم، ملایک، علایق، معایب و ...
نکته: برخی همزهها با شکل اصلی خود به کار میروند مثل: قرائت، قائم، رئیس، جزئی، صائب و ...
همزه در کلمات بیگانه
همزهی واژههای بیگانه روی کرسی «ﺋ» نوشته میشود:
زئوس، پنگوئن، ژوئن، ژئوفیزیک، کاکائو، لائوس، ناپلئون، لئونارد، سوئد، رافائل، سوئز، کافئین، بمبئی، تیروئید، تئاتر، رئالیست و ...
همزهی ساکن + حرف مفتوح –َ
همزهی ساکن ماقبل مفتوح «–َ» در میان یا پایان یک واژه روی کرسی «ا» نوشته میشود:
رأس، مأخذ، تأثیر، ملجأ، تألیف، رأفت، یأس و ...
همزه + حرف مضموم –ُ
همزهی ماقبل مضموم «–ُ» روی کرسی «و» نوشته میشود:
مؤمن، رؤیا، مؤدّب، فؤاد، رؤسا، مؤاخذه و ...
همزه + حرف مکسور –ِ
همزهی ماقبل مکسور «–ِ» روی کرسی «ﻳ» نوشته میشود:
تبرئه، سیئه، تخطئه، توطئه، بئر، لئام و ...
نشانهها (کسرهی اضافه، تنوین، تشدید، مد)
«ی» نشانهی اضافه
«ی» نشانهی اضافه بر روی «ه» بیان حرکت معمولاً با «ء» بالای «ﻪ» نشان داده میشود که به آن «ی» میانجی کوچک میگویند و چون ممکن است این نشانه با همزه اشتباه شود، میتوان به جای آن از «ی» میانجی بزرگ استفاده کرد:
پارچهٔ نخی = پارچهی نخی پوشهٔ سبز = پوشهی سبز کاسهٔ آش = کاسهی آش
نامهٔ دوستانه = نامهی دوستانه
نشانهی اضافهی کسره –ِ
نشانهی اضافهی «کسره» در حکم یک حرف مستقل است و باید به دنبال موصوف و مضاف قرار گیرد. در این صورت، خواندن آسانتر خواهد شد: کتابِ محمد، درسِ ادبیّات، گلِ زیبا
واژههای مختوم به «–ُ» یا «او»
واژههایی که با مصوت کوتاه «–ُ» (دو، تو، رادیو) و مصوت مرکّب «او» (جلو، نو) پایان مییابند، هنگامی که مضاف واقع شوند، «ی» به آنها افزوده میشود: دوِ ماراتن = دوی ماراتن، جلوِ خانه = جلوی خانه، پیادهروِ خیابان = پیادهروی خیابان
تنوین و تشدید
از نشانههای تنوین و تشدید معمولاً براساس ضرورت استفاده میشود:
بنّا، نجّار، شدّت، حتماً، نسبتاً، شفاهاً
نکته: تنوین مخصوص واژههای عربی است. بنابراین کاربرد آن با واژههای فارسی درست نیست: تلفناً، زباناً
نشانهی تنوین نصب روی حرف «الف» گذاشته میشود: عمداً، حقیقتاً] الف مقصوره/اسامی خاص
الف مقصوره در پایان واژهها
الف مقصوره در پایان واژهها به صورت «ا» در میآید: اعلا، کسرا، کبرا، تقوا
واژههای (عیسی، حتّی، یحیی، مرتضی، الی) از این قاعده مستثنا هستند. اینگونه واژهها هنگامی که مضاف واقع شوند یا «ی» حاصل مصدر و نکره و نسبت بگیرند «ی» به «الف» تبدیل میشود: عیسی مسیح = عیسای مسیح، موسی کلیم = موسای کلیم
«ی» نسبت در همهی واژههایی که با الف مقصوره پایان مییابند یکسان نیست:
عیسی + یی = عیسوی، موسی + یی = موسوی
نکته ۱: واژههای رحمان، هارون، اسماعیل و ... به همین شکل نوشته میشوند.
نکته ۲: واژههای داوود، طاووس، سیاووش و مانند آن به همین شکل با دو واو نوشته میشوند.
نشانه گذاری
زبان نشانهگذاریزبان نشانهگذاری نوعی زبان توصیفی است که متن و اطلاعات اضافه دربارهٔ متن را با هم ادغام میکند. این عبارت در واژگان رایانه و وب معمولاً به یک شبهزبان برنامهنویسی گفته میشود. اطلاعات اضافهای که یک زبان نشانهگذاری در نظر میگیرد بهوسیلهٔ نوعی نشانهگذاری توصیف میشود و در بین متن قرار میگیرد و در نهایت در زمان نمایش یا چاپ، این اطلاعات برای نحوهٔ نمایش متن اصلی و عناصر دیگر موجود در سند استفاده میگردد.
اِچ.تی.اِم.اِل (HTML) یا «زبان نشانهگذاری اَبَرمَتن» یکی از معروفترین زبانهای نشانهگذاری امروزی و یکی از بنیانهای اصلی وبِ جهان پهنا است. این زبان مورد استفاده برای سندهای وب جهانی است. HTML شکلی از SGML است که از tagها برای نشانه گذاری عناصری چون متن و گرافیک استفاده میکند تا برای مرورگرهای وب مشخص شود که این عناصر را چگونه برای کاربر نمایش دهند و به عملیاتی چون فعال کردن یک پیوند از طریق فشردن یک کلید یا دکمه ماوس چگونه پاسخ دهند.
به شکل تاریخی نشانهگذاری در صنعت چاپ برای یکسانسازی شیوهٔ توصیف اسناد بین نویسندگان، ویرایشگران و مسوولین چاپ استفاده میشدهاست. امروزه نیز از این روش به شکل رایانهای (و کمتر به شکل دستی) استفاده میشود.
یک زبان نشانه گذاری، یک زبان ساختگی است که با استفاده از یک مجموعه از حاشیه نویسهای متن که دستورهایی را در مورد ساختار متن یا چگونگی نمایش آن ارائه میدهد. زبانهای نشانه گذاری برای قرنها در حال استفاده بودهاند و در سالهای اخیر در کامپیوترها در سیستمهای حروف چینی و پردازش واژهها استفاده شدهاند.
همگي مي دانيم که ما به وسيله زبان و نوشتن ، هدفها و مفهومهاي ذهني خود را به ديگران مي فهمانيم .
ولي الفاظ و کلمات ، چه در تلفظ و چه در نگارش ، براي بيان بعضي از حالات دروني و مفاهيم ذهني ، ناتوان و نارسا هستند .
حال براي جبران اين نارسايي و ناتواني ، در مرحله تلفظ از کشش آهنگ ، لحن گفتار ، طنين صدا و اشارات اعضاء صورت خود و در مرحله نگارش از نشانه ها و اشارات قراردادي بين المللي استفاده مي کنيم .
که در ادامه به توضيح بعضي از نشانه ها که کاربرد بيشتري دارند مي پردازيم :
نقطه (.)
نشانه پايان يک جمله است . همچنين بعد از حروفي که نشانه اختصاري نامهاست نيز بکار مي رود ، مثل آي.بي.ام.
ويرگول يا نشانه فاصله يا سرکج (،)
هنگامي که معني مطالب ، مکث و درنگ کوتاهي را اقتضا کند استفاده مي شود .
نقطه با ويرگول يا سرکج با نقطه (؛)
اين علامت نشانه درنگي بلندتر از ويرگول و کوتاه تر از نقطه است و معمولاً در موقعي که جملـه تمـام شده ولي مطلب ادامه دارد استفاده مي شود .
دونقطه بياني (:)
نشانه شرح است و هنگام توضيح بيشتر مطالب بکار مي رود و نشانه مکثي بلندتر از نقطه است .
سه نقطه يا نشانه تعليق (...)
به هنگام حذف يک کلمه استفاده مي شود .
چند نقطه (........)
نشانه حذف يک يا چند جمله مي باشد .
تيره بلند (ــ)
نشانه تفکيک است براي قطع مطلب و قيد جمله معترضه .
خط کشيده (ــــــــــــ)
براي برجسته نمودن يا مشخص کردن قسمتي از نوشته ، اعم از دست نوشته يا ماشيني بکار برده مي شود و براي اهميت بخشيدن به آن مقدار از نوشته استفاده مي گردد .
دوکمان يا گريزنما ( )
براي توضيح اضافي يا ذکر جمله اي که از بحث خارج است ونيز براي جدا کردن بعضي از کلمات يا جملات بکار ميرود .
قلاب ، دونبش ، افزوده نما [ ]
گاهي در نوشته ها جملاتي وجود دارد که يک يا دو واژه کم داشته و يا از قلم افتاده است ، براي رفع اين نقص واژه مورد نظر را افزوده و با نوشتن در داخل قلاب مشخص مي کنيم .
گيومه يا نشانه نقل قول « »
درآغاز و پايان سخني که مستقيماً از شخص يا منبعي نقل مي شود قرار مي گيرد .
يک ستاره (*)
براي جلب توجه مطالعه کننده به ذيل صفحه است ، اين نشانه وقتي بکار برده مي شود که بيان مطلبي از روال نوشته خارج است و از طرفي نويسنده موضوع مورد نظر را نمي تواند رها کند . در اينگونه موارد با درج يک ستاره در کنار جمله يا کلمه توجه خواننده را به حاشيه ذيل صفحه جلب مي کند و بعد از علامت ستاره توضيح لازم را ارائه مي دهد .
دو ستاره (**)
براي اجتناب از تکرار مطلبي که قبلاً در نوشته درج گرديده استفاده مي شود . بدين ترتيب که با قيد اين نشانه ، به خواننده توجه مي دهد که مطلب مورد نظر قبلاً در صفحات پيشين درج شده که به آن مراجعه کند .
سه ستاره (***)
به منظور نشان دادن تغيير روال نوشته استفاده مي گردد . يعني جمله را پايان داده و با سه سطر فاصله ، نوشته بعدي آغاز مي شود و علامت سـه ستاره در وسط فاصله ايجاد شده قرار مي گيرد .
املاي فارسي
املای فارسی/همزه در کلمات فارسی
یکی از خصایص و مزایای زبان فارسی در برابر عربی این است که در فارسی مانند دیگرزبانهای هند و اروپایی همزه جز در اول کلمات وجود ندارد و لفظی فارسی که یکی از حروف حشو یا حرف آخرش همزه باشد نمی یابیم و به همزه نوشتن بعض کلمات از قبیل موبد و پائیزو آئین وپائین و نظایر آن از غلطهای مشهور و صحیحش موبد و پاییز و آیین و نظایر آن است . این مزیت یا خصیصه یکی از دلایل فصاحت زبان فارسی است ، زیرا تلفظ به همزه دشوار وشنیدنش بر گوش
صاحبان ذوق و احساس لطیف گران و ناگوار است ، در آغاز کلمات هم که یافته میشود به مثابه همزه وصل در عربی است و در اتصال به کلمات دیگر تخفیف می شود بدین طریق که حرکتش را به حرف آخر کلمه یی که پیش از آن و متصل به آن است میدهند و خودش را گاهی در تلفظ تنها و گاهی در تلفظ و در کتابت حذف می کنند مانند »کو، کز« به جای »که او، که از« و مانند »درافتادن ، برانداختن ، باز ایستادن « که »در فتادن ، برنداختن ،بازیستادن « تلفظ می شود، و در
بعض مواضع هم آن را به حرف دیگر بدل می کنند مانند(بدان - بدین - بدو) به جای (به آن - به این - باو) و در شعر که حافظ خوشترین لهجه فارسی و نماینده قواعد اصلی صرف و نحو و املاست تخفیف همزه اوایل کلمات رواج و شیوع کامل دارد و در اغلب اشعار وسیله حفظ وزن است.
در دشواری تلفظ و زشتی آواز این حرف کافی است که در عرب هم طوایفی که به فصاحت لهجه ممتازند به تلفظ آن ، خاصه در وسط و آخر کلمات معتاد نشده اند و تخفیف می کنند وتخفیف همزه در دستور زبان عربی عنوان مخصوص دارد و طریقه اش این است که همزه را یا به کلی حذف می کنند و فی المثل به جای »اسئل - اء کل - اخذ - یرای « »سل - کل - خذ -یری « می گویند، و یا به صدای الف و یا واو یا یاء ادا می کنند و به جای »راس - بوس -ذئب « »راس - بوس - ذیب « می گویند، و یا بین بین یعنی به صدائی میان همزه و الف یامیان همزه و واو یا میان همزه و یاء ادا می کنند. نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری معروف به نظام اعرج در شرح شافیه ابن حاجب (ابوعمرو عثمان بن عمر متوفی در سال ه . ق .) میگوید: »همزه چون از بیخابیخ حلق گفته می شود و آوازش به آواز تهوع کننده مشابهت دارد تلفظ بدان بر گوینده سنگین و دشوارمی آید و قومی از عرب آن را به تخفیف ادا می کنند و ایشان بیشتر اهل حجاز و
مخصوصاقریشند.«و از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که »قرآن به زبان قریش نازل شده و قریش به همزه تلفظ نمیکنند و اگر جبرئیل همزه را از آسمان بر پیغمبر نازل نکرده بود ماتلفظ نمیکردیم «. تا اینجا سخن نظام تمام شد، و در مآخذ دیگر از خود پیغمبر (ص ) روایت شده است که به اصحاب فرمود قرآن را به عربیت بیاموزید و در خواندنش از تلفظ به همزه خودداری کنید، و از ابوالاسودنقل کرده اند که اعرابیی پیغمبر (ص ) را آواز داد و گفت یانبی ، پیغمبر فرمود من نبی ا... نیستم نبی اللهم.
مختصر اینکه همزه در عربی هم در اول و هم در حشوو هم درآخر کلمات واقع می شود و باوجود این فصحای عرب از تلفظ بدان جز در اول کلمه خودداری دارند، امادر فارسی جز درابتدای کلمات یافته نمیشود، لیکن نویسندگان فارسی این حرف را به تقلید از خط عربی دراواسط الفاظ فارسی وارد و تلفظ بدان را بر خوانندگان خط خود تحمیل کرده اند. رسم علامت همزه (ء) در دو قسم از کلمات فارسی رواج و شیوعی عظیم یافته و به قسمی معمول و مصطلح شده است که بعضی رسم آن را از قواعد مسلم خط و زبان فارسی پنداشته وبرای آن حدود و شروطی هم وضع کرده اند، یکی در کلمات منتهی بهاء ملین از قبیل خانه
ونامه و خواجه و بنده در ترکیباتی از قبیل خانه تو و نامه من و خواجه به بنده گفت ، و دیگردر کلمات منتهی به حرف مد از قبیل دانا و بینا و نیکو و آهو در ترکیبای از قبیل دانائی آهوئی دید - اگر بینائی نیکوئی کن ، و برخی از نویسندگان »پاییز و آیین و بیناییم وداناییم « و نظایر آن را بر کلمات مذکور قیاس کرده اند و »پائیز و آئین و بینائیم و دانائیم «می نویسند.