بخشی از مقاله

مقدمه
آشنائي با آخر الزمان
اي كسانيكه ايمان آورده ايد! بر شما باد نفسهاي خودتان، گمراهي گمراهان شما را آسيب نمي رساند، اگر شما هدايت يافته باشيد در گذشته مردم پيامبران را تكذيب كرده اند و خداوند فرشتگان را انكار نموده اند و روز رستاخيز را به استهزاء گرفته اند، آن روزي كه خداوند منان با بكارگيري الفاظ و حروف تاكيد همچون حروف جواب، اِن، لام و نون به حقيقت و حتميت آن سوگند ياد كرده و مي فرمايد : « وُ نستيبئونكُ : احق هو؟ قل : اي و ربي اِنه لحق، و ما انتم بمعجزين.»


« از تو مي پرسند : آيا به راستي آن حق است؟ بگو :‌ آري، به پروردگار سوگند، كه آن حق است و شما هرگز راه فراري نداريد»
در عين حال، منكرين معاد و قيامت، بسيار و معتقدين به آن اندكند.
بنابراين وقتي بيشتر مردم گفتار خداوند را تكذيب مي نمايند، پذيرفتن سخنان من نيز، دليل بي اعتباري آنان و بي احترامي و اسائه ادب به من نيست. زيرا انسان به طبيعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبيعت زود قضاوت مي كند. بسيار مشاهده مي شود افرادي كه از درك مسائل بسيار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسيار پيچيده جهان متافيزيك اظهار نظر مي كنند و به انكار و تكذيب بر مي خيزند. حتي به خود اجازه مي دهند كه در شگفتيهاي جهان آفرينش فلسفه بافي نمايند.


بسيار ديده مي شود كه افراد مكتب نرفته و يا كم سواد، كه از درك فرمول يك مولكول آب ناتوان هستند، به خود اجازه مي دهند كه در مسائل ماوراء طبيعت به نقص و ابرام پرداخته، در مورد آفريدگار جهان هستي به تجزيه و تحليل بپردازند. چه گويم در مورد جامعه اي كه كسي را روشنفكر مي پندارند كه به اعتقادات ديني پشت پا بزند و ميراث نياكان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حيواني گام بردارد!


اي گروه روشنفكران ! كه از تاريخ خود بيگانه ايد و از راه نياكان خود منحرف شده ايد، و به عقايد ديني خود پشت پا زده ايد و بحث از « مصلح غيبي» را افسانه ي انگاريد، همه انسانها بدانند كه حضرت مهدي (عج) در پاسخ يكي از سفيران خود كه در مورد منكران آن حضرت پرسيده بود، چه نوشته اند؟ امام عليه السلام در پاسخ او چنين نوشت : كسي كه مرا انكار نمايد، از من نيست راه او راه فرزند حضرت نوح عليه السلام است.


آيا كسي راضي مي شود كه از راه پسر نوح پيروي كند و سرانجام از روي لجاجت طعمه امواج خروشان دريا شود و غرق گردد؟! نه هرگز، انقلاب شكوهمند آن انقلابگر پيروز در آستانه وقوع است ... و بديهي است كه كسي را ياراي مقاومت در برابر آن نيست. مگر كسي مي تواند در مقابل امواج كوه پيكر دريا بايستد؟ مگر كسي مي تواند در برابر حوادثي چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بايستد؟ و كسي نمي تواند در يك لحظه در دو مسير حركت كند، لذا كسي كه از هواي نفس پيروي مي كند از مسير حق جدا مي شود و هر كس كه به نداي عقلش گوش فرا مي دهد در برابر حق تسليم خواهد شد.
ظهور و قيام حضرت مهدي (عج) همچون مرگ است كه خواه ناخواه براي همگان پيش خواهد آمد، كسي كه مرگ را باور كند با آن روبرو خواهد شد و كسي كه مرگ را تكذيب و براي ديگران بداند و خود را در اين جهان جاودانه پندارد باز هم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدي (عج) نيز بدون شك و ترديد به وقوع خواهد پيوست. هر كس مي خواهد باور كند و هر كس مي خواهد تكذيب نمايد.


امام صادق (ع) مي فرمايد :
اگر يكي از شما دو جان داشت، مي توانست با يكي از آنها تجربه اندوخته، با ديگري زندگي جدي نمايد. ولي براي هيچكس جز يك جان وجود ندارد، هنگامي كه از دستش رفت، راه توبه بسته مي شود. از اين رهگذر هنگامي كه كسي به نام ما به سراغ شما مي آيد خوب بينديشد كه براي چه شما را دعوت مي كند؟ و در چه راهي گام برداشته، خروج مي نمائيد؟
طبق فرمودة امام عليه السلام، برهه ما لازمست كه در مورد اين تنها سرمايه خودآگاهانه مراقب باشيم.
شماره 3 بحارالانوار جلد 51 صفحه 102 و جلد 52 صفحه 383


شماره 4 منتخب الاثر صفحه 316و318
شماره 5 المهدي 199و219و316
شماره 6 الام المهدي صفحه 69و343
شباهت امام عصر (عج) ديگر انبياء الهي
شباهت امام عصر (عج) با ديگر انبياء الهي

«بنام خدا»
شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم السلام
شباهت به آدم
خداوند آدم را خليفه خود در تمام زمين قرار داد و او را وارث آن ساخت و در قرآن چنين فرمود:
اني جاعل في‌الارض خليفه 386


و خداوند حضرت حجت عليهم السلام را نيز وارث زمين خواهد ساخت و خليفة خود در زمين خواهد فرمود، چنانكه از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه السلام مروي است كه در تفسير آية:
وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في‌الارض 387
او قائم و اصحابش مي‌باشند و هنگام ظهورش در مكه در حاليكه دست بر صورت مي‌كشد مي‌گويد: الحمد الله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض … 388
و در حديث مفضل آمده كه:
خروج مي‌كند در حاليكه ابري بالاي سرش سايه افكنده و در آن منادي ندا مي‌كند: اين مهدي خليفه خدا است از او پيروي كنيد.


گريه آدم عليه السلام: از پيامبر صلي الله عليه و آله آمده كه فرمود:
آدم عليه السلام آنقدر بر فراق بهشت گريست تا اينكه (اشك) از دوگونه‌اش مانند آبراههائي جاري شد. 389
از امام صادق عليه السلام نيز همين معني روايت شده است. 390
حضرت قائم عليه‌السلام نيز –مانند آدم- گريه بسيار دارد، چنانكه در زيارت ناحيه از آن حضرت است كه –خطاب به جدش حسين عليه‌السلام- مي‌گويد:
شب و روز برايت ندبه مي‌كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‌گريم.
درباره آدم آيه نازل شده كه:
خداوند تمام اسمها را به آدم تعليم فرمود. 391


و اما قائم: خداوند آنچه به آدم آموخت به او نيز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب ديگر آموخته است، چه اينكه آدم بيست‌وپنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود –چنانكه در حديث آمده- و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله هفتادودو حرف از آن را آموخت، و تمام اموري كه خداوند متعال به پيامبرش داده به اوصياي آن حضرت نيز داده شده تا به مولاي ما حضرت قائم عليه‌السلام عجل الله فرجه، نوبت رسيد.
و در خبر صحيحي ثقه‌الاسلام كليني از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:
آن علمي كه به آدم عليه‌السلام نازل شد ديگر برداشته نشد، و هيچ عالمي نمرده مگر اينكه علمش را به ارث گذاشته است؛ زمين بدون عالم باقي نمي‌ماند. 392


آدم زمين را با عبادت خدا زنده كرد، پس از آنكه جنيان با كفر و طغيانشان آنرا ميرانده بودند.
قائم عليه‌السلام نيز زمين را با دين خدا و عبادت و عدالت و برپائي حدودش زنده خواهد كرد، بعد از مردن آن به كفر و معصيت اهل زمين.
در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام درباره آية:
يحيي الارض بعد موتها. 393
آمده كه فرمود:
خداوند عزوجل به وسيله قائم عليه‌السلام زمين را بعد از مرگش زنده گرداند.


منظور از مرگ آن، كفر اهل آن مي‌باشد كه كافر در حقيقت مرده است. 394
و در وسائل درباره آية:
يحيي الارض بعد موتها.
آمده كه حضرت ابراهيم موسي‌بن‌جعفر عليهما السلام فرمود:
به وسيله باران احيا نمي‌كند، بلكه خداوند مرداني برمي‌انگيزد كه عدالت را زنده مي‌كنند، و زمين به خاطر احياي عدالت زنده مي‌شود، و به درستي كه اگر يك حد در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 395


و در همان كتاب از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله منقول است كه فرمود:
يك ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، و يك حد كه براي خدا در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 396
با اين همه تا كي و تا چند آدم و قائم را با هم مقايسه كنم در حاليكه آدم به خاطر قائم خلق شد.
ان الذي خلق المكارم جازها
في صلب آدم لامام القائم
آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براي امام قائم.


شباهت به هابيل:
نزديكترين و خويشاوندترين افراد، هابيل را كشت –يعني برادرش قابيل- خداوند متعال در كتاب عزيز خود مي‌فرمايد:
واتل عليهم نباء ابني آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين. 397
همچنين نزديكترين و خويشاوندترين افراد، قصد كشتن امام قائم –روحي و ارواح-العالمين فداه- را نمود، و او عموي آن حضرت جعفر كذاب بود، كه از امام زين‌العابدين عليه‌السلام آمده است كه فرمود:
گويا جعفر كذاب را مي‌بينم كه سركش زمانش را بر تفتيش امر ولي خدا و آنكه در غيب الهي محفوظ و بر حرم پدرش موكل است وادار كند، به خاطر جهل او به ولادتش و حرص بر كشتنش –اگر بر او دست يابد- از روي طمع در ميراث پدرش تا آن را به ناحق بگيرد. 398


شباهت به شيث:
هبه الله شيث، اجازه نيافت كه علم خودش را آشكار كند، چنانكه در روضة كافي روايت شده كه حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام در خبري طولاني چنين فرمود:
وقتي هبه‌الله پدرش آدم را دفن كرد، قابيل به نزدش آمد و گفت: اي هبه‌الله من ديدم كه پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا كرد كه به من عطا نكرده، و آن همان علمي است كه برادرت هابيل به آن دعا كرد و قربانيش قبول شد، و بدين جهت او را كشتم كه فرزنداني نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار كنند و بگويند ما فرزندان كسي هستيم

كه فربانيش قبول شد و شما فرزندان كسي هستيد كه قرباني او قبول نشد، و تو اگر علمي را كه پدرم به تو اختصاص داده آشكار كني تو را هم مي‌كشم همانطور كه برادرم هابيل را كشتم. پس هبه‌الله و فرزندان او مخفي مي‌كردند آنچه از علم و ايمان نزد آنها بود. 399
حضرت قائم نيز اجازه نيافته تا روز وقت معين؛ چنانكه درباره حضرتش روايت شده:
هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت، و دو انگشت سبابه‌اش را به سوي آسمان بلند كرد، و عطسه‌اي زد و گفت:
الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله.


ستمگران پنداشته‌اند كه حجت الهي باطل و نابود است. و حال آنكه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك از بين مي‌رود. 400
اين خبر از رئيس المحدثين شيخ صدوق در كمال‌الدين آورده

شباهت به نوح:
نوح شيخ‌الانبيا: از امام صادق و امام هادي عليهما السلام روايت است كه حضرت نوح عليه‌السلام دوهزارو پانصد سال عمر كرد.
و حضرت قائم عليه‌السلام شيخ‌الاوصياء است؛ (بنا به روايت كافي)، در نيمه شعبان سال دويست‌وپنجاه و پنج هجري متولد شد. 401
پس عمر آن حضرت تاكنون –روز يكشنبه دهم ذي‌القعده‌الحرام سال هزاروسيصدوسي يك هجري-هزار و هشتادويكسال و پنج روز مي‌شود.
و از امام زين‌العابدين عليه‌السلام روايت است كه فرمود:


در قائم روشي از آدم و نوح هست و آن طول عمر مي‌باشد… 402
تمام اين خبر گذشت.
نوح زمين را با سخن خود از كافرين پاك كرد و گفت:
پروردگارا بر روي زمين ديارالبشري از كافران قرار نده. 403
قائم نيز زمين را با شمشير از لوث وجود كافرين پاك مي‌گرداند تا جائيكه هيچ اثري از آنها باقي نماند –چنانكه گذشت- فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون.


قائم نيز از اول امامتش تاكنون صبر كرده، و نمي‌دانم تا كي صبر خواهد كرد. هر كه از نوح تخلف جست هلاك شد.
هر كه از قائم تخلف جويد نيز هلاك مي‌شود –چنانكه در حديث آمده-. 404
فرج نوح و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخير انداخت تا اينكه بيشتر معتقدين به آن حضر از او برگشتند.
فرج قائم را نيز خداون آنقدر به تأخير مي‌اندازد كه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برمي‌‌گردند – چنانكه در حديثي از امام عسكري عليه‌السلام آمده است-.405


ادريس به ظهور نوح بشارت داد!
و بظهور قائم، خداوند تعالي فرشتگان را بشارت داد و پيغمبر و امامان عليهم‌السلام و بلكه پيغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند –كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم كتاب طولاني مي‌شود-.
نداهاي نوح به شرق و غرب عالم مي‌رسيد و اين يكي از معجزات آن حضرت بود –چنانكه در كتاب زبده التصانيف آمده-.


قائم عليه‌السلام نيز هنگام ظهور بين ركن و مقام مي‌ايستد و فريادي برمي‌آورد و مي‌گويد: اي نقبا و سرداران من و اي خواص من، و اي كساني كه خداوند پيش از ظهور، آنان را بر روي زمين براي ياري من ذخيره كرده، با خواست و رغبت بسوي من آييد. پس صداي آن حضرت عليه‌السلام به آنها مي‌رسد در حاليكه در محرابها و بر فرشها و رختخوابهايشان باشند، و با يك فرياد هم صداي او را مي‌شنوند –هر يك از آنها به گوشش مي‌رسد- و به سوي آن صداها اجابت مي‌كنند، و يك چشم بر هم زدن نمي‌گذرد كه همگي بين ركن و مقام قرار مي‌گيرند.
اين معني در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده است. 406


شباهت با ادريس:
ادريس عليه‌السلام جد پدر نوح عليه‌السلام است كه نامش اخنوخ بوده –خداوند او را به جايگاه بلندي برد؛ گفته مي‌شود:
به آسمان چهارم بالا رفت، و گفته مي‌شود كه به آسمان ششم برده شد.
در مجمع‌البيان از مجاهد نقل كرده كه گفت:
ادريس به آسمان برده شد، همانگونه كه عيسي به آسمان برده شد، در حاليكه زنده بود و نمرده بود.
و ديگران گفته‌اند:
بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد.


اين معني از امام باقر عليه‌السلام روايت شد. 407
قائم عليه‌السلام را نيز خداوند به جايگاه والايي به آسمان برد.
ادريس را خداوند بر بال فرشته‌اي حمل فرمود و در فضاي آسمان به پرواز درآمد، چنانكه علي‌بن‌ابراهيم قمي از پدرش محمدبن ابي‌عمير از كسي كه براي او سخن گفته بود، نقل كرده كه گفت: امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام فرمود:
خداوند تبارك و تعالي بر فرشته‌اي از فرشتگان غضب كرد و بالهايش را قطع نمود و او را در يكي از جزيره‌هاي دريا افكند؛ پس زماني طولاني كه خدا مي‌داند در آن دريا مي‌ماند. و چون خداوند ادريس را به رسالت برانگيخت، آن فرشته به نزد ولي آمد و گفت: اي پيغمبر خدا دعا كن خداوند از من راضي شود و بالهايم را برگرداند. ادريس فرمود: باشد. سپس دعا كرد.


خداوند بالهاي آن فرشته را برگرداند و از او راضي شد، آنگاه آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتي داري؟ فرمود: بله، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببري تا به ملك‌الموت نگاه كنم چون با ياد او زندگي ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهاي خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد كه ناگهان ديد ملك‌الموت سر خود را از روي تعجب حركت مي‌دهد.


ادريس بر ملك‌الموت سلام كرد و به او گفت: چرا سرت را تكان مي‌دهي؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود كه تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح كنم؛ گفتم پروردگارا از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نيز پانصد سال است، و هر آسمان و مابين آن به همين ترتيب است، اين چگونه شدني است؟ سپس او را بين آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود. و همين است كه خداوند مي‌فرمايد: و رفعناه مكانا عليا؛
و به اين جهت او را ادريس ناميدند كه كتابهاي بسيار درس مي‌گرفت. 408


و گفته مي‌شود كه او در بهشت زنده است، و اين قول مروي از ابن‌عباس است.
قائم عليه‌السلام را هم روح‌القدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حديثي كه در كتاب كمال‌الدين از حكيمه نقل شده، در باب ميلاد حضرت قائم آمده است:
پس امام حسن عسكري عليه‌السلام فرزندش را گرفت، در حاليكه كبوترها بالاي سرش پرواز مي‌كردند. پس آن حضرت به يكي از كبوترها بانگ زد كه: او را بردار و حفظ كن و هر چهل روز به ما برگردان. پس آن كبوتر او را برگرفت و به سوي آسمانها پرواز كرد؛ بقيه كبوترها نيز پيروي كردند. آنگاه شنيدم كه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) مي‌فرمود: تو را به كسي مي‌سپارم كه مادر موسي فرزندش را به او سپرد. نرجس گريه كرد. آن حضرت به او فرمود: ساكت باش كه رضاع جز از پستانهاي تو بر او حرام است و بزودي به تو باز خواهد گشت، چنانكه موسي به مادرش بازگردانده شد، و همچنين كه خداي متعال مي‌فرمايد:
فرددناه الي امه كي تقر عينها و لاتحزن. 409


حكيمه گويد: عرض كردم: اين پرنده چيست؟ فرمود: اين روح‌القدس است كه موكل به امامان است. آنها را تسديد و توفيق مي‌دهد و به علم تربيت مي‌كند… 410
ادريس از قومش غايب شد، هنگاميكه مي‌خواستند او را بكشند –چنانكه در حديثي از حضرت باقر عليه‌السلام آمده است-.
قائم عليه‌السلام نيز همينطور هنگاميكه دشمنان مي‌خواستند آن حضرت را بكشند، غايب شد.
غيبت ادريس به طول انجاميد به حدي كه دشمنان و پيروان او در سختي و شدت و فشار واقع شدند.
قائم نيز غيبتش طولاني است تا جائي كه شيعيانش به سنتهاي سختي و فشار و مشقت واقع شوند، كه در بحار از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:


پيوسته وضع شما چنين خواهد بود تا اينكه در ميان فتنه و جور كسي متولد شود كه مردم او را نشناسند. سپس زمين پر شود از ظلم و جور به حدي كه هيچكس نتواند بگويد: الله: سپس خداوند عزوجل مردي از من و از عترت من برانگيزد كه او زمين را پر از عدل سازد، همچنانكه قبل از او آنرا پر از جور و ستم كرده باشند…. 411


و از اميرالمؤمنين عليه‌السلام مروي است كه فرمود:
البته زمين پر از ظلم و جور مي‌شود. تا جائيكه كسي –جز مخفيانه- الله نگويد: سپس خداوند قومي صالح را مي‌آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد، چنانكه پر شده است از ظلم و جور.


وقتي غيبت ادريس به طول انجاميد مردم بر توبه انفاق كردند و به سوي خدا برگشتند با خداوند متعال او را ظاهر ساخت و شدت و بدي را از آنان دور كرد.
قائم نيز همينطور است، كه اگر مردم بر توبه انفاق كنند و تصميم قطعي بر ياريش داشته باشند، خداي تعالي او را ظاهر خواهد ساخت.-
هنگاميكه ادريس ظهور كرد، پادشاه ستمگر و مردم براي او تسليم شدند.
قائم نيز چنين است، كه هر گاه ظاهر شود. پادشاهان و امراي جبار و مردم عالم به آن حضرت مي‌گروند و سر فرود مي‌آورند.
شباهت به هود:
نام هود عليه‌السلام عابر است، و نوح ظهورش را بشارت داده


در كتاب كمال‌الدين از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:
هنگاميكه وفات نوح نزديك شد، شيعيان و پيروان خود را فراخواند و گفت بدانيد كه پس از من غيبتي خواهد بود كه طاغوتها ظاهر مي‌شوند، و البته خداوند عزوجل به وسيله قيام كننده‌اي از فرزندانم كه هود ناميده مي‌شود بر شما فرجي مي‌رساند. او هيبت و سكينه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبيه من است

، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسيله باد هلاك مي‌كند. پس پيوسته منتظر و مراقب ظهور و قيام هود بودند، تا اينكه مدت بر آنها طول كشيد و دل بيشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پيغمبرش هود را فرستاد. بعد از آنكه نوميد شده بودند و بلا و گرفتاري وجودشان را پر كرده بود، و دشمنان با باد بدون نفع هلاك شدند، بادي كه خداوند متعال آن را در قرآن چنين توصيف كرده است:
ما تذر من شيء انت عليه الا جعلته كالرميم. 412


قائم عليه‌السلام نيز چنين است كه خداوند متعال به وجود او جمعي از كافرين را با باد سياهي نابود مي‌كند. –چنانكه در روايت مفضل گذشت.

شباهت به صالح:
صالح عليه‌السلام از قومش غايب شد. پس از آنكه به سوي آنها بازگشت، عده كثيري او را انكار كردند، چنانكه در كمال‌الدين از امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:
صالح عليه‌السلام مدتي از قومش غائب شد: روزي كه از آنها غائب شد، ميانسال و خوش‌هيكل و خوش‌اندام بود، ريش انبوه و شكم خفته‌اي داشت؛ گونه‌هايش سبك و در ميان مردان ميان بالا بود.

هنگاميكه به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را سه طايفه ديد: يك طايفه منكر و كافر و طايفة ديگر اهل شك و ترديد بودند، و طايفة سوم يقين و ايمان داشتند. اول آن طايفه كه اهل شك و ترديد بودند را دعوت كرد، و به آنها گفت: من صالح هستم، آنها او را تكذيب كردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند خداوند از تو بيزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس بنزد منكرين و كافرين آمد، و آنها را دعوت فرموده ولي از او نپذيرفتند و به بدترين وجهي از او رميدند. سپس به نزد طايفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم گفتند نشانه‌اي بگو كه بدانيم تو صالح هستي، چون ما ترديد نداريم كه خداوند تعالي آفريدگار است؛ هر كس را به هر شكل كه بخواهد در مي‌آورد، ما در ميان خودمان نشانه‌ةاي قائم را به يكديگر اطلاع داده و بررسي كرده‌ايم تا اينكه هرگاه بيايد براي ما معلوم باشد و صحت آن به وسيله يك خبر آسماني بر ما محقق گردد.


صالح عليه‌السلام فرمود: من همان صالح هستم كه شتر را براي شما برآوردم.
گفتند: راست گوئي، همين مطلب را ما با هم بررسي مي‌كرديم؛ نشانه‌هاي آن چيست؟
فرمود: يك روز او آب مي‌آشاميد و روز ديگر شما؛ گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردي ايمان داريم. اينجا است كه خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد:
ان صالحا مرسل من ربه، 415
و اهل يقين و ايمان گفتند:
انا بما ارسل به مؤمنون. 416


و كساني كه تكبر كردند –كه شك كنندگان باشند- گفتند:
انا بالذي آمنتم به كافرون. 417
راوي گويد:
آيا در آن روز در ميان آنها عالمي هم بود، كه به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است كه زمين را بدون عالمي بگذارد كه مردم را بسوي خداون رهبري كند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از ميان آنها، در حال حيرت كه امامي را نمي‌شناختند بسر بردند، كه در همان حال هم دين خدا عزوجل را در اختيار داشتند، و با هم متحد بودند،

و چون صالح عليه‌السلام ظاهر شد، پيرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عليه‌السلام نيز مثل صالح است. 418
آري قائم عليه‌السلام هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاري شده حرف به حرف بر او جاري مي‌شود. با آنكه در سن پيري و پس از عمري طولاني ظهور مي‌كند، به صورت جواني كمتر از چهل سال است. مردم به سه دسته خواهند بود: اهل يقين، شك و انكار، اهل انكار را دعوت مي‌كند، او را انكار مي‌نمايند، و آنها را مي‌كشد، و اهل يقين از او علامات مي‌خواهند، كه به آنها ارائه مي‌دهد، پس با او بيعت مي‌كنند ( و در تمام اينها رواياتي هست كه بعضي از آنها را بيشتر آورديم و بعضي ديگر را بعدا خواهيم آورد-)


شباهت به ابراهيم
ابراهيم عليه‌السلام دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود.
قائم عليه‌السلام نيز حمل و ولادتش مخفي بود.
ابراهيم عليه‌السلام در روز بقدري رشد مي‌كرد كه ديگران در يك هفته رشد مي‌كنند، و در يك هفته آنقدر رشد مي‌كرد كه ديگران در يك ماه رشد مي‌كنند، و در يكماه به مقداري كه ديگران در يكسال رشد دارند، رشد مي‌نمود.-


چنانكه از امام صادق عليه‌السلام روايت شده است -.419
قائم عليه‌السلام نيز چنين بود، چنانكه در خبر حكيمه رضي‌الله عنها آمده كه گفت: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) وارد شدم كه ناگاه مولايمان صاحب‌الزمان را ديدم كه در خانه راه مي‌رود.
از او زيباتر و فصيح‌تر نديدم.


حضرت ابومحمد عليه‌السلام به من فرمود: اين است مولود گرامي نزد خداون عزوجل عرض كردم: اي آقاي من چهل روزه است و من اين وضع را در او مي‌بينم! فرمود: اي عمة من، مگر ندانستي كه ما گروه اوصيا در يك روز به تعداد يك هفته ديگران و در يك هفته به مقدار يك ماه ديگران و در يكماه به مقدار يك سال ديگران رشد مي‌كنيم….420


ابراهيم عليه‌السلام از مردم عزلت گزيد. خداوند به نقل از او فرمود:
و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله. 421
قائم عليه‌السلام نيز از مردم اعتزال جست.
ابراهيم دو غيبت داشته است.
قائم نيز دو غيبت داشته است.


ابراهيم عليه‌السلام هنگاميكه در آتش افكنده شد، جبرئيل برايش جامه‌اي از بهشت آورد.
قائم عليه‌السلام نيز همان جامه را –هنگاميكه قيام كند- خواهد پوشيد.


در كتاب كمال‌الدين از مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:
آيا مي‌داني جامة يوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: براي ابراهيم عليه‌السلام آتش افروختند، جبرئيل عليه‌السلام يكي از جامه‌هاي بهشتي را آورد و بر او پوشاند، پس با آن جامه گرمي و سردي به او اثر نمي‌كرد، و چون هنگام وفاتش رسيد، آن را در بازوبندي قرار داد و بر اسحق آويخت، و اسحق هم بعداً آن را بر يعقوب آويخت، و هنگاميكه يوسف متولد شد، يعقوب آن را بر او آويخت، و اين در بازوي او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، پس هنگاميكه يوسف آن پيرهن را در مصر از بازوبند بيرون ساخت، يعقوب بوي آن را شنيد، و همين است كه خداون از او فرموده:
اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون. 422


اين همان پيرهني است كه از بهشت نازل شده بود.
عرض كردم: فدايت شوم، پس اين پيرهن به كه مي‌رسد؟ فرمود: به اهل آن و پيراهن همراه قائم ماست هنگاميكه خروج نمايد. سپس فرمود: هر پيغمبري كه علمي يا چيزي را وارث بود، به محمد صلي‌الله عليه و آله رسيده است. 423
مي‌گويم: اين خبر با حديثي كه فاضل علامه مجلسي در بحار از نعماني نقل كرده منافاتي ندارد. حديث چنين است: به سند خود، از يعقوب بن شعيب، از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‌السلام كه فرمود:
آيا جامة قائم را كه در آن به پاخيزد بتو نشان دهم؟ عرض كردم: بله. پس آن حضرت جعبه‌اي را خواست، و آن را گشود و از آن پيراهن كرباسي بيرون آورد، و آن را باز كرد، ديدم آستين چپش خون‌آلود بود. سپس فرمود: اين همان پيراهن رسول خدا صلي‌الله عليه و آله است. روزي كه دندانهاي جلويش ضربت ديد، آن را پوشيده بود، و حضرت قائم عليه‌السلام همين پيراهن را بر تن دارد، و قيام مي‌كند. من آن خون را بوسيده بر صورتم نهادم. سپس آن حضرت آن را تا كرد و
برداشت. 424


زيرا كه احتمال دارد هر يك از اين دو پيراهن را در بعضي اوقات بپوشد، و متحمل است كه پيراهن ابراهيم عليه‌السلام را با خود داشته، بر بازويش بسته باشد يا مانند آن، زيرا كه در حديث اول صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشيده باشد.
و الله العالم.
ابراهيم عليه‌السلام: خانه كعبه را بنا كرد و حجرالاسود را در جايش نصب فرمود.
خداوند عزوجل مي‌فرمايد:
و اذ يرفع ابراهيم القواعد من‌البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم. 425
و در برهان و غير از آن، از عقبه بن بشير، از يكي از دو امام (باقر و صادق عليه‌السلام) روايت است كه فرمود:
خداوند عزوجل ابراهيم را به ساختن كعبه و اينكه پايه‌هاي آن را بنا نمايد و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد، امر كرد. پس ابراهيم و اسمعيل خانه كعبه را هر روز به مقدار يك ساق مي ساختند تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند. حضرت باقر عليه‌السلام فرمود: پس در اينجا كوه ابوقبيس او را ندا كرد كه تو نزد من امانت داري. آنگاه حجرالاسود را به ابراهيم داد و آن حضرت آن را در جاي خودش نصب كرد. 426


قائم عليه‌السلام نيز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:
هرگاه قائم عليه‌السلام بپاخيزد، مسجدالحرام را منهدم مي‌كند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهيم را به جائي كه در آن بوده باز مي‌گرداند…. 427
و در خرائج، از ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه مروي است كه گفت: در سال سيصدوسي‌وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسيدم. آن سال بنا بود قراسطه حجرالاسود را به جايگاهش بازگردانند.

و بيشترين كوشش من براي آن بود كه به كسي كه حجرالاسود را در جاي خودش نصب مي‌كند دست يابم، زيرا كه در كتابها خوانده بودم كه آن را جز حجت زمان كسي نمي‌تواند در جاي خودش نصب نمايد -چنانكه در زمان حجاج، امام زين‌العابدين عليه‌السلام آن را در جاي خود قرار داد- ولي به بيماري شديدي دچار شدم كه از آن بر خود ترسيدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم كه ابن‌هشام به مكه سفر مي‌كند. لذا نامه‌اي نوشتم مهر كرده و آن را به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسيده‌بودم كه آيا مرگ من در اين بيماري است يا نه؟ و به ابن‌هشام گفتم: سعي من بر اين است كه اين نامه به دست كسي كه حجرالاسود را به جاي خودش نصب مي‌كند برسد، من تو را براي اينكار فرا خواندم.


ابن‌هشام گويد: وقتي به مكه رسيدم و موقع جايگذاري حجرالاسود فرا رسيد، به خدام حرم پولي دادم كه در آن وقت معين بگذارند. جايي باشم كه ببينم نصب كننده آن كيست، آنها را با خود قرار دادم كه ازدحام جمعيت را از من دور كنند. ديدم هر كس خواست حجر را در جايش نصب كند نمي‌توانست و حجرالاسود قرار نمي‌يافت و مي‌افتاد. پس جواني گندمگون و خوش‌صورت آمده؛ آن را گرفت و در جايش قرار داد. آن چنان بند شد كه انگار اصلاً از آنجا كنده نشده بود. فريادهاي مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت كه از درب خارج شود. من از جاي خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ كنار مي‌زدم كه خيال كردند ديوانه‌ام. مردم براي او راه مي‌گشودند و من چشم‌ از او نمي‌گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت مي‌رفتم و او با تأني و آرامش، و چون به جايي رسيد كه غير از من كسي او را نمي‌ديد، به سمت من برگشت، و فرمود: آنچه با خود داري پيش آور. من نامه را تقديم كردم. بدون اينكه به آن نگاهي كند فرمود: به او بگو كه از اين بيماري ترسي بر تو نيست و مرگي كه ناچار از آن است پس از سي‌سال مي‌رسد.


اشك در چشمم حلقه زد، و نمي‌توانستم از جا حركت كنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت. ابوالقاسم مي‌گويد: اين جريان را ابن‌هشام برايم گفت:
راوي مي‌افزايد: پس از سي‌سال ابوالقاسم بيمار شد. پس به امور خود رسيدگي كرد، وصيتنامه‌اش را نوشت، و جديت عجيبي در اين كار داشت. به او گفتند: اين ترس چيست؟ اميدواريم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: اين همان سالي است كه ترسانيده شدم. و در همان بيماري درگذشت. خداوند رحمتش كند.


ابراهيم عليه‌السلام را خداوند از آتش نجات داد. خداي عزوجل در كتاب خود مي‌فرمايد:
قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم. 429
قائم عليه‌السلام نيز به همين ترتيب خواهد شد. چنانكه در بعضي از كتابها از محمدبن زيد كوفي از امام صادق عليه‌السلام منقول است كه فرمود:
هنگاميكه قائم عليه‌السلام خروج مي‌كند، شخصي از اصفهان نزد آن حضرت مي‌آيد، و معجزه حضرت خليل‌الرحمن، ابراهيم عليه‌السلام را تقاضا مي‌كند؛ پس آن جناب دستور مي‌دهد كه آتش عظيمي برافروزند و اين آيه را مي‌خواند:
فسبحان الذي بيده ملكوت كلشي و اليه ترجعون. 430


سپس داخل آتش مي‌شود و آنگاه به سلامت از آن بيرون مي‌آيد. آن مرد ملعون اين معجزه را انكار مي‌كند و مي‌گويد: اين سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور مي‌دهد و او را مي‌گيرد و مي‌سوزاند. و مي‌فرمايد: اين جزاي كسي است كه صاحب‌الزمان و حجت‌الرحمن را انكار نمايد.
ابراهيم عليه‌السلام مردم را به سوي خداوند فرا خواند. قرآن مجيد مي‌گويد:
و اذن في الناس بالحج. 431
و در برهان از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام است كه فرمود: ابراهيم در ميان مردم به حج بانك زد و گفت: ايها الناس من ابراهيم خليل‌الله هستم؛ خداون شما را امر فرمود كه حج اين خانه را بجاي آوريد، پس شما حج به جاي آوريد. هركس به حج مي‌رود –تا روز قيامت- ابراهيم را اجابت كرده است. 432
قائم عليه‌السلام نيز مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كند، چنانكه قبلاً مطالبي گذشت (در حرف دال) و مطالب ديگري نيز ان‌شاءالله خواهد آمد.
شباهت به اسمعيل


خداوند به ولادت اسمعيل عليه‌السلام بشارت داد، چنانكه فرموده:
فبشرناه بغلام حليم. 433
خداوند به ولادت و قيام قائم عليه‌السلام نيز بشارت داده است، چنانكه در بخش سوم گذشت. و همچنين پيغمبر و ائمه معصومين عليهم‌السلام بشارت داده‌اند، و نيز بر اين معني دلالت مي‌كند آنچه در كتابهاي تبصره الولي و بحار از اسمعيل بن علي نوبختي رحمه‌الله آمده كه گفت:
روزي در مرض فوت امام حسن عسكري عليه‌السلام در خدمتش بودم؛ آن حضرت به خادم خود عقيد، غلام سياه چهره‌اي كه اهل نوبه بود و پيش از آن هم خدمتگزار امام علي‌النقي عليه‌السلام بود و امام حسن عسگري را بزرگ كرده بود، فرمود: اي عقيد، قدري آب مصطكي براي من بجوشان. عقيد اطاعت كرد و پس از فراهم شدن آب مصطكي، صقيل ما در امام زمان عجل‌الله فرجه آن را به خدمت آن حضرت آورد. حضرت ظرف را گرفت و خواست بياشامد، ولي دست مباركش لرزيد و به دندان نازنينش خورد. آنگاه آن را به زمين نهاد، و به عقيد فرمود: داخل خانه شو، خواهي ديد كودكي در سجده است، او را به نزد من بياور

،
ابوسهل مي‌گويد: عقيد گفت: هنگاميكه براي آوردن آن كودك به اندرون خانه رفتم، ديدم كودكي در حال سجده است و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان گرفته است. من سلام كردم. او نمازش را كوتاه كرد. عرض كردم: آقا شما را مي‌طلبد كه به خدمتش درآيي، در اين موقع مادرش صقيل آمد دستش را گرفت و او را نزد پدرش آورد.


ابوسهل مي‌گويد: موقعي كه خدمت آن حضرت رسيد، سلام كرد، ديدم رنگش بسان در سفيد، موهاي سرش كوتاه و ميان دندانهايش باز بود، چون چشم امام حسن عسگري عليه‌السلام بر او افتاد گريه كرد و گفت: اي آقاي خاندانم، اين آب را به من بده كه به سوي پروردگارم مي‌روم. آقازاده اطاعت كرد و ظرف آب مصطكي را برداشت و به دهان پدرش نزديك كرد تا آن را نوشيد. سپس امام عسگري عليه‌السلام فرمود: مرا براي نماز آماده سازيد، آن بچه حوله‌اي در دامان امام پهن كرد، پس آن كودك پدر را وضو داد و آن حضرت سر و دو پايش را مسح كشيد،

آنگاه فرمود: اي فرزند بتو مژده مي‌دهم كه صاحب‌الزمان و حجت خدا در روي زمين توئي، تو فرزند و جانشين مني، از من متولد شده‌اي و تو (م-ح-م-د) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي‌بن ابي‌طالب (عليهم‌السلام) مي‌باشد و از نسل پيغمبر صلي‌الله عليه و آله و خاتم ائمه طاهرين هستي، و پيغمبر خدا صلي‌الله عليه و آله و سلم به تو بشارت داده و نام و كنة تو را گفته، اين مطلب را پدرم از پدران طاهرين تو –كه درود خداوند بر اهل‌البيت باد- بر من خبر داده است،
ربنا انه حميد مجيد،
اين سخن را فرمود و همان موقع امام حسن‌بن علي عسگري عليهماالسلام بدرود حيات گفت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید