بخشی از مقاله
آشنایی با سبک آبستره
یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر «آبستره» بود. عدهای لغت «آبستره» را به معانی «انتزاع و تجرید» تعبیر و معنی میکنند و معتقدند که کلیهٔ آثار انتزاعی و تجریدی، معنی ترجمهشدهای از کلمهٔ آبستره هستند در حالیکه چنین نیست؛ میتوان گفت هنر «آبستره» به آنگونه آثاری گفته میشود که بسیار مجهول و نامحسوس و غیر قابل پیشبینی و بهدور از انتظار مخاطبان است و در این خصوص یکی از معروفترین مفسرین و مبلغین هنر آبستره «میشل سوفِر» فرانسوی گفته است: «من هنری را آبستره مینامم که یادآور هیچگونه واقعیت شکلی نباشد، حتی اگر نقطهای باشد که هنرمند از آن آغاز به کار کرده باشد.»
کلیهٔ آثار آبستره از نوع نقاشی، صرفاً برای دیدن و تماشا کردن و از نوع آثار حجمی، صرفاً برای لمس کردن نه برای لذت بردن و به خاطر سپردن ساخته میشوند؛ بنابر این هیچیک از مخاطبان نباید در مواجههٔ این آثار انتظار رؤیت یک صفت اخلاقی یا یک فضیلت معنوی را داشته باشند؛ زیرا هنرمندان اینگونه آثار بدون در نظر گرفتن هیچگونه قصد و موردی به خلق آن دست میزنند به همین دلیل آثار آبستره هرگز مشمول نقد منطقی نمیشوند، چون از یک ذهن و فکر منطقی تراوش نکردهاند که انتظار چنین نقدی از آنان برود. هنرمندان آبسترهساز هرگز نمیدانند که (چرا و چگونه) به این اثر رسیدهاند ولی هنر انتزاع و تجرید، دارای هدف و مقصودی کاملاً معنیدار و غایتی اخلاقی-انسانی است. «انتزاع» مصدر اسم فاعل منتزع بوده و به معنی «جدا شدن و خلاصه شدن» است، از همین رو با معنی تجرید میتواند مفهوم نزدیک داشته باشد؛ چون تجرید نیز به معنی «مجردشدن، رها بودن و تنهایی جستن» است و به لحاظ اخلاقیات انسانی هنر انتزاعی دارای غایات انسانی بوده و پویشی هدفمند دارد. باید یادآور شوم که هنرهای انتزاعی و تجریدی، از جمله آثار مادی بوده به همین لحاظ، دنیوی بودن اینگونه آثار کاملاً مشخص و معلوم است. در کل، هنرهای انتزاعی به آثاری گفته میشود که قصد دارند فرم یا شکل مورد نظرشان را تا به حدی خلاصه و تجزیه کنند که از اسم اصلی آن شىء دور نشوند و قبل از اینکه آن شىء مورد نظر به نهایت خلاصه شدن برسد، دست از کار میکشند و دیگر آن شىء را خلاصه و تجزیه نمیکنند.
هنر «آبستره» به دو دورهٔ تاریخی تقسیم میشود. دورهٔ ابتدایی آن از سال 1910.م آغاز شد و تا سال 1916.م ادامه یافت. در این مرحله هنر آبستره شامل یک روند ضد طبیعت بود. دورهٔ بعدی از سال 1917.م شروع گردید و با جنبش «دستایل هلند» همراه شد و تا به حال راه ویژهٔ خود را پیموده است. اولین اثر نقاشی آبستره در سال 1910.م توسط هنرمندی روسی به نام «واسیلی کاندینسکی» (1866-1944 م.) بهوجود آمد.
این اثر بهوسیلهٔ آبرنگ با سطوحی رنگین و با حالتی دینامیک، بدون توجه به جنبهٔ نمایشی آنها کشیده شده است. در همین سال کاندینسکی کتاب معروف خود به نام «روحانیت در هنر» را به منظور توجیه کردن نکات استتیکی، جهتیابی جدید هنر نقاشی، به رشتهٔ تحریر در آورد. این اولین کتابی بود که در زمینهٔ هنر آبستره نگاشته شد. چیزی که کاندینسکی را متوجه هنر آبستره نمود، ابتدا یک دامن خوشرنگ و سپس یکی از تابلوهای خودش بود که تصادفاً به صورت وارونه در کنار کارگاهش قرار داشت. تحت این شرایط کاندینسکی در نگاه اول با تابلویی روبرو گردید که دارای رنگآمیزی جالب و چشمگیری بود و وی قبلاً آن را نمیشناخت. همین تابلو وارونه نکته اصلی هنر آبستره را برایش روشن کرد. پس او چنین نتیجه گرفت که در یک تابلو رنگها و فرمها هستند که به صورت مجرد نقش اصلی را ایفا میکنند. اما آنچه که موجب کشف اصول زیباییشناسی توسط کاندینسکی گردید مطالعات و جستجوهایش در زمینهٔ موسیقی بود. وی اولین طرحهای خود را با نام «بدیهه سرایی» و آثار کاملترش را تحت عنوان «ترکیب» اسمگذاری کرد. آثار نقاشی کاندینسکی بسیار متنوع و به شکلهای متفاوتی عرضه شدهاند. آثارش در ابتدا برای بیننده دارای ارزش نمایشی است و سپس با ارزش ساختمانی جلوه میکند. زیرا بهوسیلهٔ شکلهای کوچک هندسی پوشیده از رنگهای شدید به وجود آمدهاند؛ لذا از نظر بصری مانند اشیای قیمتی بهنظر میآیند. کاندینسکی دربارهٔ اثر هنری چنین استدلال نموده است که «رنگ» و «شکل» فینفسه عنصرهای زبانی را تشکیل میدهند که برای بیان (عاطفه)، کافیاند و اینکه به همانگونه که صورت موسیقایی مستقیماً بر روان اثر میکند، رنگ و شکل نیز همان کیفیت را دارد. تنها نکتهٔ لازم این است که رنگ و شکل را باید به حالتی ترکیب کرد که به حد کفایت، عاطفهٔ درونی را بیان کند و به حد کفایت آن را به نگرنده انتقال دهد. ضرورتی ندارد که به رنگ و شکل «نمود جسمیت» یعنی جلوهٔ اشیاء طبیعی را بدهیم. خود شکل، مبیّن معنی درونی است که متناسب با رابطهٔ هماهنگ آن با رنگ، دارای درجات شدت و ضعف است.
هنر آبستره را که با هر گونه نمایش واقعی از موضوعات، سر ستیز دارد میتوان به دو نوع تقسیم کرد؛ نوع اول شامل آثار هنرمندانی میشود که صرفاً به رنگ و فرم توجه دارند و این دو عنصر تجسمی را تنها به خاطر جلوههای مجرد آنها بهکار میگیرند. در تابلوهای این نقاشان، اشکال و نقوش هیچگونه شباهتی با نمونههای طبیعت و عالم واقع آنها ندارند. رنگها نیز از رنگهای طبیعت پیروی نمیکنند و از رنگ تنها به خاطر خود رنگ و از فرم صرفاً به خاطر فرم استفاده میشود. نوع دوم شامل آثار نقاشانی است که رنگ و فرم را علاوه بر جلوههای مجرد هر یک، با توجه به معانی و مفاهیم آنها بکار بردهاند. در این روش رنگها و فرمها بدون آنکه موضوع یا شیء را به نمایش در آورند، حالات عاطفی خاصی را برای بیننده ایجاد میکنند. چنانچه مثلاً رنگ قرمز و نارنجی میتوانند برای انسان حالات هیجان و شور و التهاب ایجاد کنند و برعکس، رنگهای سبز و آبی آرامشبخش و تسکیندهنده هستند، فرمها نیز به نوبهٔ خود چنین حالات روانی ایجاد میکنند. این قبیل آثار را به نام «آبسترهٔ اکسپرسیونیسم» مینامیم.
بداههسازی کاندینسکی، طلیعهٔ هنر غیر رسمی (Informal) عصر حاضر است (از 1945 به بعد) و ترکیببندیهای او درآمدی بر هنر کنستراکتیویسم (Constructivism) میباشد. در سال 1912.م «کوپکا» هنرمند چکوسلواکی نیز آثار آبسترهٔ خویش را به نمایش در آورد. وی از اولین نقاشانی بود که با الهام از موسیقی به نقاشی پرداخت و لذا برخی از تابلوهای خود را به نامهای «فوگ قرمز و آبی رنگ مایههای گرم» نامید. او در حدود سال 1920.م با همکاری چند هنرمند دیگر از جمله «بلان گاتی» و «والنسی» گروهی را تشکیل داد.
از نقاشان دیگر که با گرایش به سوی هنر آبستره آثاری به وجود آورد «روبر دلونه» بود. دلونه آثار شعرگونه خود را با توجه به رنگهای خالص به وجود آورد. خود او در مورد نقاشیهایش از «فرم- سوژه» نام میبرد.
میتوان گفت نهضت هنر آبستره مربوط به یک منطقهٔ خاص نبود؛ این شیوه در تمام کشورهای دنیا طرفدارانی داشت که هر یک به ترتیبی جداگانه به فعالیت مشغول بودند و در عین حال از یکدیگر تأثیر میپذیرفتند. «مورگان روسل» و «مک دونالد رایت» از نقاشان آمریکایی بودند که از «روبر دلونه» الهام گرفتند. این دو از سال 1913.م به بعد در این شیوه آثاری به وجود آوردند. در فرانسه و آلمان نیز بهطور همزمان هنر آبستره به وجود آمد اما جنبش هنر آبستره در روسیه با کیفیتی برتر نمودار شد؛ به ترتیبی که بسیاری از نوابغ این جنبش از این سرزمین برخاستند. تعداد نقاشانی که تحت این شیوه، نقاشی نمودهاند بسیارند. در میان آنها هستند نقاشانی که با آثارشان گرایشهای دیگری به وجود آوردهاند و به ترتیبی مبتکر و معرف شیوههای جدیدتری، در رابطه با هنر آبستره میباشند. این شیوهها عبارتاند از «تاشیسم»، «سوپره ماتیسم»، «نئوپلاستیسیسم» و «کنستراکتیوسیم».
دو مسیر عمده در هنر مدرن وجود دارد. مسیر اول - که پایههای آن قبل از آغاز قرن بیستم در اروپای غربی بهویژه در فرانسه ریخته شد- تحت عنوان کوبیسم نامگذاری گردید. مسیر دوم که بیشتر متعلق به قرن حاضر است و با عنوان هنر «آبستره» از روسیه آغاز شد که خود نیز به نحوی، از کوبیسم متأثر گردیده است. هدف نهایی کاندینسکی پایهگذار سبک آبستره این نبود که نقاشی را از محتوا پاک کند بلکه هدف او این بود که «قالبی مجرد برای تجریدات ذهنی خویش بیافریند. زیرا همانطور که حس رفعتجویی هنرمندان «گوتیک» موجب شد که معماری گوتیک مفهوم «عناصر عمودی» خود را کشف کند. به همانگونه نیز کاندینسکی تبیین آرمانهای عقیدتی خویش را در ریتمهای ویژه فرم و رنگ جستجو میکرد. کیفیت پویای عناصر، «تم» اصلی آثار کاندینسکی را تشکیل میداد. ولی این پویایی، بیشتر ناشی از حرکتی خود به خودی و درونی بود تا جنبشی آیندهگرا. لذا در آثار او همهچیز در روحانیت، حرکتی پیوسته و فضایی بیکران مستغرق است و هیچچیز را یارای گریز از این هستی هماهنگ و موزون نیست؛ «کل» به «جزء» رجحان اساسی آثار وی است و پل کله که در این باره میگوید: «هنر، مرئی کردن نامرئی است». یا به عبارت دیگر «هنر، کشف کششهای ناشی از جهان مرئی و امکانات اسرارآمیز بشر است که فقط روحاً میتوان آنها را حس و لمس کرد»...
پینوشتها:
1- فلسفه هنر معاصر، هربرت رید، محمد تقی فرامرزی، انتشارات نگاه، چاپ دوم 1374
2- سبکها و مکتبهای هنری، ایان چیلورز- هارولد آزبورن و دیگران، فرهاد گشایش، انتشارات محیا، چاپ اول 1380
3- سبکهای هنر از امپرسیونیسم تا اینترنت، کلود ریچارد، نصرالله تسلیمی، انتشارات بهمن، چاپ اول زمستان 1383
4- انگیزشهای اجتماعی در پیدایش مکتبهای هنری (از کلاسیزم تا مدرنیسم)، اصغر فهیمیفر، انتشارات فلق، چاپ اول پاییز 1374
هنری آبستره (ذهنی) باید گفت كه این هنر، اختراع قرن بیستم نیست، زیرا در فرهنگ اسلامی و مسیحی نوعی هنر تزیینی رواج دارد كه میتوان گفت شكلی از هنر آبستره است و هنر خوشنویسی كه در فرهنگ اسلامی رواج دارد نیز نوعی هنر آبستره محسوب میشود. بدیهی است كه این هنر سالیان سال قدمت دارد، كافی است در اماكن مقدسه و بسیاری از آثار باستانی به جای مانده از قرون گذشته، به دنبال رد پای این هنر باشیم، آنگاه پی خواهیم برد كه ریشههای اصلی این هنر بهنوعی با ارزشهای مذهبی و تاریخ فرهنگی ما مرتبط است.
اما علیرغم پیشینهای كه ذكر شد، در قرن بیستم واسیلی كاندینسكی، هنرمند روسی، مخترع هنر ذهنی (آبستره) شناخته شد. در طول سالیان دراز، نقاشیها و طرحهای وی مدام از فرم عینی دور شد تا اینكه در سال 1910 اولین نقاشیای را كه كاملاً آبستره و یك نقاشی آبرنگ بود، خلق كرد.
كاندینسكی نهتنها بهعنوان اولین هنرمند آبسترهی قرن بیستم، بلكه بهعنوان تئوریسین این هنر نیز شناخته شد. وی در سال 1913 متنی در مورد «جنبههای ذهنی هنر» منتشر كرد كه بسیار معروف است و هنوز هم پس از سالیان دراز، در مباحثههای هنری و مقالههایی كه در مورد تكوین هنر مدرن نوشته میشود،به این متن استناد میشود.
هنر آبستره، هنری است كه در آن نقاشیها و طرحها ارتباطی با واقعیت مجازی ندارند. برای توصیف این نوع هنر باید گفت كه در آن فرمهای واقعی به روشی بسیار ساده و یا مشتق شده نمایش داده میشوند. در این هنر، فرمها، خطوط و رنگهای كاملاً ساده و ابتدایی بوده و مستقل از فرمهای واقعی هستند. در ترسیم چنین شكلهایی، از نمونههای واقعی آن در طبیعت چشمپوشی كرده و شكل تولیدشده، وضوح و شفافیت شكل واقعی را ندارد و خلاصه اینكه، هنرمند در هنر آبستره دنیایی درونی را توصیف میكند كه نسبت به فضای بیرونی و قابل رؤیت پدیدهها متنوعتر بوده و در ذهن بیننده نوعی تداخل موضوعی ایجاد میكند.
نقاشیهای آبسترهی جوان میرو مثال بسیار خوبی برای توصیف این هنر است.
واسیلی كاندینسكی: «جنبههای ذهنی در هنر»
متنی كه واسیلی كاندینسكی در مورد تئوری هنر نوشت در سال 1911 به چاپ رسید. كاندینسكی كه در اصل روسی بوده و در رشتهی حقوق تحصیل كرده بود، در سن سی سالگی تصمیم گرفت به منظور پیشرفت در فعالیتهای هنریاش به مونیخ برود (1896) و به این ترتیب از پیشرفتهای شغلی نویدبخشی كه در روسیه در انتظارش بود، چشمپوشی كرد. در طول اقامتاش در مونیخ گزارشهایی تهیه كرد كه بعدها با استفاده از آنها متن معروفاش در مورد تئوری هنر را ارائه داد.
ویژگی خاصی كه در این متن وجود دارد، این است كه نهتنها تفسیر باطنی یك هنرمند مدرن را همانطور كه در زندگینامههای شخصی یافت میشود عرضه میكند، بلكه بهعنوان منبعی از طرحهای غیرواقعی و ذهنی برای آغاز هنر مدرن به حساب میآید.
كاندینسكی شالودههای ذهنی اثرش را از یك طرف از گوته، شیلر، سی.ال. فرناندو و تئوریسین هنری، ك. فیدلر، و از طرف دیگر از جنبش روشنگرانهی رمانتیك آلمان گرفت. مدت كمی قبل از آن (1910) وی اولین نقاشی آبسترهاش را در زمینهی «جنبههای ذهنی هنر» كشید. او این گام جدید در خلق اثر هنریاش را در نوشتههایش پیشبینی كرده بود.
نوشتهی معروف كاندینسكی در مورد جنبههی ذهنی هنر، بر مبنای تنوع افكار، ایدهها و تصورات است كه كنار هم قرار داده شده است. این متن در مدت یك سال سه بار تجدید چاپ شد. افكار كاندینسكی برای پیشرفتهای بعدی نقاشان آبستره اهمیتی اساسی و بنیادی داشت.
كاندینسكی نهتنها مهمترین نقاش هنر آبستره، بلكه پیشرو این سبك نیز هست. او در نقاشیهایش از مكتب امپرسیونیسم و نقاشیهای مربوط به تمثالها و شمایلهای روسی الهام گرفت و بعد از دیدن اثری از كلودمونت (Claud Monet)، اساس كارش را بر رنگ و فرم قرار داده و شكل واقعی تصویر در نظرش زاید و غیرضروری جلوه كرد. مهمترین اثرش «سواركار آبی» نام دارد كه این اثر، مواجهه و برخورد، و حركت و نبرد را در ذهن بیننده تداعی میكند.
«بیوگرافی»
كاندینسكی در سال 1866 در مسكو به دنیا آمد. در سال 1871 به مدرسه رفت و همزمان آموزش نقاشی و طراحی دید. وی از همان ابتدا در زمینههای هنری استعداد و قریحه داشت و در آثار هنری كه بعدها خلق كرد، این استعداد نمود یافت. بعد از دیپلم در مسكو شروع به تحصیل در رشتهی حقوق، اقتصاد ملی و نژادشناسی كرد و در كنار تحصیلاتاش به نقاشی نیز مشغول بود.
بعد از تحصیلاتاش در 1892 بهعنوان استادیار دانشكدهی حقوق دانشگاه مسكو مشغول به كار شد و در همین دوران بود كه با دخترعمویش آنا چیمیاكین (Anna Tschimyakin) ازدواج كرد.
در سال 1896 بعد از اینكه از پذیرش كرسی استادی دانشگاه دوپات امتناع كرد، با همسرش راهی مونیخ شد تا به آرزویش در اهدا كردن نیرومندترین و مؤثرترین نوع هنر به بشریت جامهی عمل بپوشاند. در آن زمان مونیخ یك مركز هنری در قلب اروپا بود. از 1897 تا 1899 به مدرسهی نقاشی خصوصی «آنتون ازبه» (Anton Azbe) رفت و مشغول یادگیری نقاشی از روی مدل و تحصیل آناتومی (كالبدشناسی) شد.
در سال 1901، بعد از اتمام تحصیلات هنریاش، با گروه هنرمندان «Phalanx» آشنا شد و به اتفاق آنها نقاشیهای امپرسیونیسم و سبك جدید را به معرض نمایش گذاشت. گذشته از این فعالیتها یك مدرسهی خصوصی هنر وجود داشت كه كاندینسكی در آنجا به تدریس مشغول بود.
از سال 1903 شروع به سفرهای متعددش به اروپا، مسكو و افریقای شمالی كرد. در 1909 در مونیخ «اتحادیهی هنرمندان جدید مونیخ» را پایهگذاری كرد كه مهمترین اعضای این اتحادیه عبارت بودند از: مارینانه فن ورف كین (Mariane ron werefkin)، آگوست مكه (August Mecke)، فرانتس مارك (Franz Marc) و الكسی فن پاولنسكی (Alexey von Jawlensky)، در آن سالها منزلاش در مونیخ به پاتوق هنرمندان تبدیل شده بود. مناظر دلپذیر بایرن و رنگهای طبیعی زیبا، الهامبخش وی در خلق آثاری فوقالعاده و استثنایی مانند «كلیسا در مورناو» شد. میتوان گفت كه هنر قومی ـ منطقهای و همچنین نقاشی پشت شیشه (ویترا) نیز در آثار وی تأثیرگذار بودند. او و همكاراناش در «اتحادیهی هنرمندان» رفته رفته شروع كردند به دوری كردن از جنبههای عینی در نقاشی و تلاش میكردند كه روزبهروز نقاشیهایشان ذهنیتر و دورتر از شكل واقعی شود. در این نقاشیها مركز ثقل و گرانیگاه تصویر همواره بیشتر و بیشتر بر رنگ و فرم قرار میگرفت.
بالاخره در سال 1910 در میان نقاشیهای متعدد كاندینسكی، یك نقاشی آبرنگ بهعنوان اولین اثر هنری وی در زمینهی هنر آبستره شناخته شد.
هنگامیكه در نمایشگاهی كه در سال 1911 دایر شده بود، اثر وی برای شركت در نمایشگاه پذیرفته نشد، كاندینسكی به همراه گابریله مونتر، فرانتس مارك و الفرد كوبین از اتحادیهی هنرمندان جدا شدند. با آغاز جنگ جهانی اول كاندینسكی به همراه گابریل مونتر به سوئیس رفت و در 1916 مدتی را در استكهلم گذراند. بعدها گابریله بسیاری از آثار هنری كاندینسكی را كه در دوران اقامتاش در مونیخ خلق كرده بود، از دست حزب آلمان نازی كه هنر او را یك هنر فاسد و منحط میشمردند، پنهان كرد و به این ترتیب توانست این آثار را از نابودی حتمی حفظ كند.
فعالیتهای بعدی كاندینسكی به اختصار به شرح زیر است:
در 1918، یعنی درست یك سال بعد از انقلاب اكتبر روسیه، مدتی در كلانتری در بخش هنری مربوط به چهرهنگاری مشغول فعالیت بود.
در 1920 كرسی استادی علوم هنری دانشگاه مسكو را به دست آورد و انستیتوی فرهنگ و هنر را پایه گذارد، همچنین تعداد زیادی موزه در مسكو تأسیس و آنها را تجهیز كرد.
اجرای نقاشیهای پشت شیشه (ویترا) با موضوعات مذهبی و آبرنگ و سیاهقلم با فرمهای هندسی آبتسره در 1923 برگزاری اولین نمایشگاه انفرادی.
در 1926 انتشار متن معروفاش در مورد تئوری هنر به نام «Punk Und Linieyn Flache» در سال 1944 آخرین نمایشگاهاش را در گالری پاریس برگزار كرد و مدتی بعد در 13 دسامبر همان سال (1944) در سن 78 سالگی درگذشت.
در سال 1915 یك هنرمند روسی دیگر به نام كازیمیر مالوویچ (1935ـ1878) نمایشگاهی از نقاشیهای آبتسره كه اكثراً فرم هندسی داشتند، دایر كرد. هنگامیكه كاندینسكی در آلمان كار میكرد، فعالیتهای هنری مالوویچ در سطح وسیعی در مسكو متمركز شده بود. كتاب مالوویچ تحت عنوان «دنیای غیرواضح» در سال 1927 منتشر شد.
روش هنری مالوویچ، یعنی كاستن از شكل هندسی طرح، بعدها «سوپرماتیسم» نامیده شد. وی با مكتب رئالیسم روسیه وارد كشمكش و نزاع شده و به این ترتیب در سال 1935 در فراموشی و گمنامی درگذشت.
اكسپرسیونیسم آبستره:
جنگ جهانی دوم و تعقیب یهودیان توسط هیتلر و مخالفت نازیها با هنر مدرن، مجموعاً منجر به یك موج مهاجرت هنرمندان پیشگام اروپا به ایالات متحدهی امریكا، مخصوصاً نیویورك شد. پیامدی كه مهاجرت هنرمندان اروپایی به همراه داشت، نفوذ بسیار زیادی بود كه بر روی هنرمندان همعصر خود در امریكا داشتند. مكتب جدیدی كه از این موج پدید آمد، «اكسپرسیونیسم آبستره» نامیده شد. خاستگاه اكسپرسیونیسم آبستره بیشتر از هر جای دیگر در نیویورك بود. معروفترین هنرمندان این مكتب، عبارتاند از: جكسون پالاك (Jackson Pollack)، ویلم دِكونینگ (Willem de Kooning) و مارك روتكر (Mark Rothker).
بستره(Abstract)
آبستره در معنای عام، جدا کردن صفت با خاصیت مشترک میان چند چیز، و تاکید بر این وجه مشترک است.
به عنوان مثال می توان دایره را صورت انتزاعی تمامی چیزهای گرد دانست.
اساس هنر تجریدی( آبستره) در حقیقت این اعتقاد است که( ارزشهای جهانشناختی در رنگ و شکل خلاصه می شود) و به طور کلی ربطی به مضمون نقاشی یا پیکره سازی ندارد .
( نقاشی می تواند ترکیبی از خطوط افقی و عمودی و سطوح یک دست رنگی باشد لزوم داشتن شکل مشخص و همه فهمی نیست)
و به نوعی از هنر میگویند که اشیاء و موجودات واقعی را نشان ندهد، بلکه خطوط و رنگهایش از جهان نامعلوم و ذهنی ناشی شده است
البته بعضی وقتها همین هنر آبستره برای یک ایده یا یک فکر به کار میآید و بعضی وقتها پشتاش فکر خاصی نیست، همین طوری تراوشات ذهنی است
هنر آبستره به نقاشیهایی گفته میشد که اشکال واقعی را تغییر شکل میدادند یا سادهتر میکردند تا فهم بصری مخاطب تقویت شود. مثل نقاشیهایی به سبک کوبیسم یا فوتوریسم. این سبکها میخواستند مفهومی درونیتر از ظاهر اشیاء را نشان دهند.
یکی از بانیان این شیوه در قرن بیستم" واسیلی کاندینسکی" هنرمند روسی الاصل بود که اولین اثر خود را ( با نام بدیهه سازی) در سال 1910 به وجود آورد.
Kandinsky
در هنر، انتزاع به معنی "زبده گزینی از طبیعت" است و روشهای گوناگون دارد. شاخصه ی بسیاری از روشهای انتزاع این است که سنت بازنمایی واقعیت مشهود و محسوس را کنار می گذارد و یا کم اهمیت می شمارد و ابداع یک کارکرد تازه برای درک بصری را کارکرد اساسی هنر می شمارد.
( Abstrection- Creation ) گروهی بودند که در پاریس شکل گرفتند و هنر انتزاعی هندسی را به توجه به اسلوبهای نو در نقاشی و حجم سازی دنبال کردند. و مجله ای به همین نام نیز انتشار دادند.
پیشینه هنر آبستره :
سبک آبستره در اصل به نقوش اسلامی و یا یهودی برمیگردد. در اسلام بخاطر این که کشیدن صورت انسان ممنوع شده بود، نقاشان به طرحهای انتزاعی روی میآوردند. طرحهای اسلیمی یا همان پیچ و خمها که شبیه شاخه درخت یا شاخه گلاند از همین نوعاند.
هنر آبستره در جهان امروز :
برخی هنرهای جدید خیلی به سمت هنر آبستره رفتهاند. مثل سینما یا عکاسی و یا مخصوصاً ویدئو کلیپهایی که برای موسیقیهای انتزاعی ساخته میشوند. هنرهای جدید به خاطر باز بودن دستشان در تکنولوژی و همچنین پیچیده بودن پروسه تولید اثر هنری خیلی آمادگی دارند برای نزدیکی به آبستره.
عکسهای ماهوارهای یا تابلوهای آبستره؟!
سال ۲۰۰۰، دانشمندان ناسا فکر بکری کردند، آنها تصمیم گرفتند ۴۰۰ هزار عکسی را که ماهواره لندست ۷، از زمین زیباترینشان را برگزینند و در کتابخانه کنگره به نمایش بگذارند.
و
حاصل کار آنها واقعا درخشان بود، آنها موفق شدند ۳۰ عکس بسیار زیبا را انتخاب کنند، که بیشتر شبیه به نقاشیهای آبستره بودند.
(واقعا تصاویر جالبی هستند و مثل نقاشی می مونه)
آبستره اكسپرسیونیسم
تركیبي از هنر آبستره و اكسپرسیونیسم كه از حد نقاشي اتوماتیك فراتر نمي رود. در این روش با ابداع شكل ها و لكه هاي تصادفي رنگ، به ضمیر نیمه خود آگاه اجازه داده مي شود كه خود را بیان كند
از این لحاظ تشابهي میان تكنیك نقاشي حركتي ( Action painting) و آبستره اكسپرسیونیسم وجود دارد زیرا در نقاشي حركتي اثر نقاش به واسطه ي فعالیت ضمیر ناخودآگاه بوجود مي آید.در مجموع هنر حركتي را نباید با هنر آبستره یكي دانست چون در هنر آبستره مسأله ي استفاده از فكر ضرورت دارد اما در نقاشي حركتي همه چیز بعهده ي ضمیر ناخودآگاه گذاشته مي شود.
از هنرمندان این سبك مي توان به فرانسیس بیكن و ویلم دكونینك اشاره كرد.
هنر آبستره مشتقات گوناگوني داشته است كه از آن جمله مي توان به آبستره اكسپرسیونیسم، اكشن پین تینگ و تاشیسم اشاره كرد. در این سه شیوه ي اخیر تأكید عمده بر خود انگیختگي وعدم تعمد در بوجود آوردن شكل ها و نقوش است
کاندینسکی:
به سبب ذهن پربار و زبان نو مایه اش یکی از شخصیت های اثرگذار در ه شمار می آید .
عموما او را پیشگام نقاشی انتزاعی می دانند .
وی نخست در رشته ی حقوق تحصیل کرد و بعد ها به نقاشی پرداخت.
کاندینسکی را به عنوان کسی که از رنگ های سرد شدید استفاده کرده می شناختند.
کاندینسکی مجموعه اثری دارد به عنوان بدیه نگاری و در این آثار است که میبینیم چگونه نگاه اکسپرسیون او به نگاهی انتزاعی می رسد و با موسیقی پیوند می خورد همچنین استفاده از رینگ تیره از ویژگی های کار اوست
یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر انتزاعی(آبستره)بود. درباره چگونگی و کیفیت این نهضت هنری، همواره بحث ها و جدل هایی بین حامیان آن از یک طرف و مخالفان از طرف دیگر صورت گرفته، مضافاً اینکه در مورد بررسی ارزش های زیبایی شناسی آن اختلاف های بسیار موجود است.
پیرامون هنر انتزاعی در منابع مشابه چنین می خوانیم:
( در میان هنرها، معماری و موسیقی به عنوان هنر های انتزاعی مورد قبول واقع شده اند؛ زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند که متعلق به آنهاست و نیازی به جنبه «نمایشی» ندارند؛ در حالی که شعر و نقاشی و مجسمه سازی تحت عنوان «هنر های نمایشی» قلمداد می شوند. آیا این گونه تفکیک نمودن هنر ها باید همواره رعایت گردد؟ یا اینکه به کمک اصول کلی زیبایی شناسی، کلیه هنر ها از جمله نقاشی و مجسمه سازی، مانند موسیقی و معماری مورد سنجش و بررسی قرار گیرند؟
بنظر می آید که نقاشی انتزاعی در مسیر خودش به منظور رقابت با موسیقی به وجود آمده باشد.
زیرا با توجه به هنر «کاندینسکی» و «موندریان» با برداشت هایشان نسبت به موسیقی و معماری، حد و مرز های هنر انتزاعی را مشخص نموده اند. در روند تکاملی هنر انتزاعی که نمایانگر هنر مدرن است،
آیا مرز بین هنر نمایشی و غیر نمایشی مشخص است؟
حد و مرز آن کجاست؟
آیا می توان از انواع هنر انتزاعی وابسته و انتزاعی مطلق سخن بمیان آورد؟
آغاز و پایان هنر انتزاعی کجاست؟
و بلاخره آیا هنر انتزاعی با تمام نمود هایش به قرن بیستم تعلق دارد، یا آنکه از نظر تاریخی به هنر های گذشته ارتباط دارد؟
اصطلاح«آبستره» به خودی خود دارای ابهام و نیازمند بحث و گفتگو است.
زیرا بخوبی می توان ادعا کرد که تمام هنر ها آبستره هستند؛ و یا اینکه می توان با «پیکاسو» هم عقیده شد که هنر آبستره اصلاً وجود ندارد، چنانکه هر اثری تکیه بر روشی خاص و نمودی از زندگی دارد.
یکی ازمعروفترین مفسرین و مبلغین هنر انتزاعی«میشل سوفِر» فرانسوی است.
در مورد هنر انتزاعی می گوید:
من هنری را انتزاعی می نامم که یاد آور هیچ گونه واقعیت شکلی نباشد، حتی اگر نقطه ای باشد که هنرمند از آن آغاز به کار کرده باشد.
هنر انتزاعی که با هر گونه نمایش واقعی از موضوعات سر ستیز دارد دارای دو مورد حائز اهمیت می باشد؛ یکی«فرم»و دیگری«رنگ». این دو عامل از لحاظ زیبایی شناسی دارای معیار های مخصوص به خود هستند.
این هنر که سابقه ای نزدیک به یک قرن دارد - همواره با هنر تزیینی (دکوراتیو) مقایسه شده که خود موجب شبهاتی نیز گردیده است.
هنر تزیینی دارای قوانین دقیق و مشخص می باشد و در ضمن از آزادی های بسیاری بر خوردار است. در حالی که هنر انتزاعی از قوانین مشخص پیروی نمی کند و حد و مرزی نمی شناسد.
از طرفی هنر انتزاعی را می توان با عنوان عکس العملی در برابر«واقع گرایی مدرسه ای»(آکادمیک) قرن نوزدهم به حساب آورد که نشانه های ظهور آن را می توانیم در پایان همان قرن، یعنی در نهضت امپرسیونیسم و سپس شیوه هایی دیگر مشاهده کنیم.
نقاشی انتزاعی را می توان به دو نوع تقسیم کرد:
نوع اول شامل آثار هنرمندانی می شود که صرفاً به رنگ و فرم توجه دارند و این دو عنصر تجسمی را تنها به خاطرجلوه های مجرد آنها بکار می گیرند. در تابلو های این نقاشان، اشکال و نقوش هیچ گونه شباهتی با نمونه های طبیعت و عالم واقع آنها ندارند.
رنگ ها نیز از رنگ های طبیعت پیروی نمی کنند و از رنگ تنها به خاطر خود رنگ و از فرم صرفاً به خاطر فرم استفاده می شود.
نوع دوم شامل آثار نقاشانی است که رنگ و فرم را علاوه بر جلوه های مجرد هر یک، با توجه به معانی و مفاهیم آنها بکار برده اند.
در این روش رنگ ها و فرم ها بدون آنکه موضوع یا شیء را به نمایش در آورند، حالات عاطفی خاصی را برای بیننده ایجاد می کنند.
چنانچه مثلاً رنگ قرمز و نارنجی می توانند برای انسان حالات هیجان و شور و التهاب ایجاد کنند و برعکس رنگ های سبز و آبی، آرامش بخش و تسکین دهنده هستند، فرم ها نیز به نوبه خود چنین حالات روانی ایجاد می کنند.