بخشی از مقاله

اخلاق نبوی و مدیریت

معني " سيره "
ابتدا لغت " سيره " را معني بكنم كه تا اين لغت را معني نكنيم نمي توانيم سيره پيغمبر را تفسير بكنيم . " سيره " در زبان عربي از ماده " سير " است . " سير " يعني حركت ، رفتن ، راه رفتن " سيره " يعني نوع راه رفتن . سيره بر وزن فعلة است و فعله در زبان عربي دلالت مي كند بر نوع . مثلا جلسه يعني سبك و نوع نشستن ، و اين نكته دقيقي است . سير يعني رفتن ، رفتار ، ولي سيره يعني نوع و سبك رفتار . آنچه مهم است شناختن سبك رفتار پيغمبر است . آنها كه سيره

نوشته اند رفتار پيغمبر را نوشته اند . اين كتابهايي كه ما به نام سيره داريم سير است نه سيره . مثلا سيره حلبيه سير است نه سيره ، اسمش سيره هست ولي واقعش سير است . رفتار پيغمبر نوشته شده است نه سبك پيغمبر در رفتار ، نه اسلوب رفتار پيغمبر ، نه متد پيغمبر.
سبك شناسي
مسئله متد خيلي مهم است . مثلا در باب شعر ، رودكي را مي گوئيم شاعر ، سنائي را هم مي گوئيم شاعر ، مولوي را هم مي گوئيم شاعر ، فردوسي را هم مي گوئيم شاعر ، صائب را هم مي گوئيم شاعر ، حافظ را هم مي گوئيم شاعر . براي يك آدمي كه وارد سبك شعر نباشد همه شعر است . مي گويد شعر ، شعر است ديگر ، شعر كه فرق نمي كند ولي يك آدم وارد مي فهمد كه شعر سبكهاي مختلف دارد ، شعر به سبك هندي داريم ، شعر به سبك خراسان داريم ، شعر مثلا

به سبك عرفان داريم، و سبكهاي ديگر در شعر شناسي آنچه مهم است سبك شناسي است كه ملك الشعراي بهار كتابي در سبك شناسي نوشته است . حتي در نثر هم سبك شناسي هست و اختصاص به شعر ندارد . سبك شناسي غير از شعر شناسي و غير از ...


خواجه نصيرالدين يك عالم است . ولي يك آدم وارد مي داند كه ميان سبك و متد و روش اين عالمها از زمين تا آسمان تفاوت است . يك عالم سبكش سبك استدلالي و قياسي است يعني در همه مسائل از منطق ارسطوئي پيروي مي كند . اگر طب را در اختيار او قرار بدهي طب را مي خواهد با منطق ارسطوئي به دست بياورد ، اگر فقه را هم به او بدهي مي خواهد با منطق

ارسطوئي استدلال بكند ، اگر ادبيات و نحو و صرف را هم در اختيارش قرار بدهي منطق ارسطوئي را در آن به كار مي برد ، سبكش اينگونه است

.
يكي ديگر سبكش سبك تجربي است ، مثل بسياري از علماي جديد . مي گويند فرق سبك ابوريحان بيروني و سبك بوعلي سينا اين است كه سبك بوعلي سينا منطقي ارسطوئي است ولي سبك ابوريحان بيروني بيشتر حسي و تجربي بوده است، با اينكه اينها معاصر هم و هر دو هم نابغه هستند . يك نفر سبكش عقلي است ديگري سبكش نقلي است . بعضي اصلا سبك عقلي هيچ ندارند ، در همه مسائل اعتمادشان فقط به منقولات است ، غير از منقولات ديگر به هيچ چيز اعتماد ندارند . مثلا مرحوم مجلسي اگر طب هم بخواهد بنويسد مي خواهد طبي بنويسد براساس

منقولات ، و چون تكيه اش روي منقولات است خيلي اهميت هم نمي دهد به صحيح و [ سقيمش ] يا لااقل در كتابهايش همه را جمع مي كند. اگر مي خواهد در سعد و نحس ايام هم بنويسد باز به منقولات استناد مي كند . يكي سبكش منقول است يكي سبكش معقول است ، يكي سبكش حسي است ، يكي سبكش استدلالي است ، يكي سبكش مثلا به قول امروزيها ديالكتيكي است يعني اشياء را در جريان و حركت مي بيند يكي سبكش استاتيك است يعني اصلا حركت را در نظام عالم دخالت نمي دهد . چندين سبك وجود دارد .


حال مي آييم در رفتارها . رفتارها نيز سبكهاي مختلف دارد . سيره شناسي يعني سبك شناسي . اولا يك كليتي دارد : سلاطين عالم به طور كلي يك سبك و يك سيره و يك روش مخصوص به خود دارند با اختلافاتي كه ميان آنها هست . فلاسفه يك سبك مخصوص به خود دارند ، رياضتكشها يك سبك مخصوص به خود دارند . پيغمبران به طور كلي يك سبك مخصوص به خود دارند و هر يك را كه جدا در نظر بگيريم يك سبك مخصوص به خود دارد . مثلا : پيغمبر اكرم يك سبك مخصوص به خود دارد . در اينجا يك نكته ديگر را بايد عرض بكنم اين كه عرض كردم در هنر سبكها مختلف است ، در شعر سبكها مختلف است ، در تفكر سبكها مختلف است ، در عمل سبكها مختلف است اين براي آدمهايي است كه سبك داشته باشند.

اكثريت مردم اصلا سبك ندارند . خيلي افراد كه شعر مي گويند اصلا سبك ندارند ، سبك سرش نمي شود . خيلي از اين هنرمندها ( شايد اين كوبيستها اينطور باشند ) اساسا سبك سرشان نمي شود . خيلي از مردم در تفكرشان اصلا سبك و منطق ندارند ، يك دفعه به نقل استناد مي كند يك دفعه به عقل استناد مي كند ، يك دفعه حسي مي شود ، يك دفعه عقلي مي شود .

اينها مادون منطقند . من به مادون منطق ها كار ندارم . در رفتار هم اكثريت قريب به اتفاق مردم سبك ندارند . به ما اگر بگويند سبكت را [ در رفتار ] بگو ، سيره خودت را بيان كن ، روشت را بيان كن ، تو در حل مشكلات زندگي [ چه روشي داري ؟ پاسخي نداريم ] . هر كسي براي خودش در زندگي هدف دارد ، هدفش هر چه مي خواهد باشد ، يكي هدفش عالي است ، يكي هدفش پست است ، يكي هدفش خداست ، يكي هدفش دنياست . بالاخره انسانها هدف دارند . بعضي افراد براي هدف خودشان اصلا سبك ندارند، روش انتخاب نكرده اند ، روش سرشان نمي شود ،

ولي قليلي از مردم اينجورند و الا اكثريت مردم دون منطقند ، دون سبكند ، دون روشند ، به اصطلاح هرج و مرج بر اعمالشان حكمفرماست وهمج رعاع هستند. سيره پيغمبر يعني سبك پيغمبر ، متودي كه پيغمبر در عمل و در روش براي مقاصد خودش به كار مي برد . بحث ما در مقاصد پيغمبر نيست ،مقاصد پيغمبر عجالتا براي ما محرز است . بحث ما در سبك پيغمبر است ، در روشي كه پيغمبر به كار مي برد براي هدف و مقصد خودش .


مثلا: پيغمبر تبليغ مي كرد . روش تبليغي پيغمبر چه روشي بود ؟ سبك تبليغي پيغمبر چه سبكي بود ؟ پيغمبر در همان حال كه مبلغ بود و اسلام را تبليغ مي كرد ، يك رهبر سياسي بود براي جامعه خودش از وقتي كه آمد به مدينه ، جامعه تشكيل داد ، حكومت تشكيل داد ، خودش رهبر جامعه بود . سبك و متود رهبري و پيغمبر در همان حال قاضي بود و ميان مردم قضاوت مي كرد

. سبك قضاوتش چه سبكي بود ؟ پيغمبر مثل همه مردم ديگر زندگي خانوادگي داشت، زنان متعدد داشت ، فرزندان داشت . سبك پيغمبر در " زن داري " چگونه بود ؟ سبك پيغمبر در معاشرت با اصحاب و ياران و به اصطلاح مريدها چگونه بود ؟ پيغمبر دشمنان سرسختي داشت . سبك و روش پيغمبر در رفتار با دشمنان چه بود ؟ مديريت پيغمبر در جامعه چه متودي بود ؟ و دهها سبك ديگر در قسمتهاي مختلف ديگر كه اينها بايد روشن بشود
مفهوم مدیریت

پسندیده است پیش از تشریح مطالب، نخست تعریفی از واژۀ مدیریت و معانی پیچیدۀ وابسته به آن ارائه گردد. در این مورد، شاید نخستین پرسشی که در بسیاری از نشست های آموزشی در حیطۀ مدیریت مطرح می شود، مربوط به چگونگی طبقه بندی کردن این مفهوم است. عده ای مدیریت را به جهت نیازش برای به کار گیری فراوان روش های ریاضی، آماری و اقتصادی، با عنوان شاخه ای از دانش می شناسند و برخی نیز آن را به سبب کاربرد شاخه های انسانی از جمله

روان شناسی، جامعه شناسی و رفتار شناسی که استفاده از آنها در مدیریت اجتناب ناپذیر است، آن را در یکی از زیر بخش های مربوط به هنر یا شاخه ای از دانش اجتماعی دسته بندی می نمایند. حال آنکه به واقع مدیریت حاصل تلفیقی از هر دوی این بخش ها و تجلیگاهی برای نمایانی یکسان برای هر دوی این زمینه ها (دانش و هنر) می باشد. به طور کلی، پیچیدگی نظام های

اجتماعی و یا هر گونه تشکلی که قسمتی از آن به واسطۀ تجمع نیروی انسانی شکل می گیرد، اداره کردن آنان را از همین سبب بسیار دشوار کرده است، خصوصاً اینکه لزوم تلفیق ماهوی فنون و روش های متنوع دانش با جنبه های گوناگون هنری نیز یکی از عوامل فراهم آورندۀ پیچیدگی مزبور می باشد. اما به واقع مدیریت‌چیست‌و‌وظایف‌یک‌مدیر‌شامل‌چه‌چیزهائی‌می‌‌شود؟

به تعبیری ساده و خصوصاً در مورد نهادهای غیر دولتی، می توان مدیریت را کارکردن با نیروی انسانی (به صورت عام) و در کنار آنها برای دستیابی به اهداف و آرمان های آن سازمان و تمامی مشارکت کنندگان اش، تعریف نمود. منظور از نیروی انسانی، تمامی افراد وابسته به مؤسسۀ مورد نظر می باشند که به نحوی در فعالیت های آن سازمان مؤثر، دخیل یا شریک هستند. در مورد

سازمان های غیر دولتی تمامی مشارکت کنندگان یک نهاد اجتماعی از افراد درون سازمانی گرفته تا تمامی کاربران خدمات ارائه شده توسط آن، جزئی از نیروی انسانی مذکور می باشند. نکتۀ قابل تعمق در مورد این تعریف، تأکید آن بر وجود انسانی مشارکت کنندگان به عنوان اصلی ترین بنیان یک سازمان غیر دولتی و اهمیت اهداف آنان در کنار و هم پایۀ اهداف و آرمان های سازمانی مجموعۀ مورد نظر است.


در اين مقاله به بررسي مديريت پيامبر در جنگ و خانواده مي پردازيم.
«پژوهشى در مديريت پيامبر اكرم(ص) در غزوه احزاب »
زندگى رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سرشار از نكاتى است كه اگر با نگاهى نو به آن توجه شود، بسيارى از خط مشى‏ها و سياست‏هاى اصولى در حوزه‏هاى مختلف علمى، معرفتى، اجتماعى، سياسى، دفاعى و... شناسايى خواهد شد. بررسى دقيق و همه جانبه ابعاد مختلف زندگى اين بزرگان، مخصوصا با شيوه‏هاى جديد و بابهره‏ گيرى از آخرين دستاوردهاى علمى، از ضرورت‏هاى جوامع اسلامى است.


يكى از حساس ‏ترين و سرنوشت ‏سازترين حوادث صدر اسلام، غزوه احزاب است. مورخان، اين غزوه را بيشتر از آن جهت ‏با اهميت مى‏دانند كه آخرين صحنه تهاجم دشمن به نيروهاى اسلام و نقطه اوج اقدامات دفاعى مسلمين بود. اما آن‏چه كمتر در منابع تاريخى مورد توجه قرار گرفته، مديريت اين حادثه سرنوشت ‏ساز و مهم است.


مديريت پيامبر اكرم(ص) در جريان اين غزوه ابعاد مختلفى دارد. در مقاله حاضر كوشش شده‏است، در حد امكان يكى از اقدامات مديريتى پيامبراكرم(ص) در جريان يكى از تدابير آن حضرت يعنى «حفرخندق‏» مورد بحث و بررسى قرار گيرد. البته مقاله حاضر به مديريتى كه رسول الله(ص) در جريان حفر خندق اعمال فرمودند محدود نمى‏شود، بلكه موضوع اداره و بهره‏گيرى كامل از اين اقدام دفاعى هم مورد بحث قرار مى‏گيرد.


طرح مسئله
مسلمين پس از اطلاع از آغاز تهاجم قريش، حداكثر هشت روز فرصت داشتند تا نسبت ‏به انجام هرگونه اقدام تدافعى تصميم‏گيرى كنند.
تصميم پيامبر(ص) به حفرخندق يكى از بهترين نمونه‏هاى تصميم ‏گيرى شجاعانه است. خندقى به طول حداقل پنج كيلومتر با عرض تقريبى هفت تا ده متر و عمق حداقل سه ‏متر، مستلزم حجم عظيمى از خاكبردارى است، در حالى كه تمام نيرويى كه در اختيار پيامبر(ص)بود به سه هزار نفر نمى‏رسيد. حال اين سؤال مطرح است كه چه مديريتى اعمال شد كه توانست با وجود همه محدوديت‏ها اين اقدام كم نظير را انجام دهد و به نتيجه مطلوب برساند؟


تصوير اجمالى حادثه
غزوه احزاب بنابر قول مشهور در شوال سال پنجم هجرى و در ناحيه شمال و غرب مدينة النبى واقع شد. قرآن مجيد در چهار سوره و در قريب 22 آيه به مسائل مختلف اين جنگ اشاره كرده ‏است.
سپاه مشركين از سه لشكر به ترتيب زير تشكيل شده ‏بود:
- لشكر قريش و هم‏ پيمانانش به رهبرى ابوسفيان بن حرب، كه فرماندهانى چون خالدبن‏وليد، عكرمة بن ابوجهل، عمروعاص، صفوان‏بن اميه و عمروبن عبدود در آن شركت داشتند. مجموعه نيروهاى تحت فرماندهى ابوسفيان - با احتساب بنى‏سليم - 4700 نفر بودند كه بيش از 300 اسب و 1500 شتر به همراه داشتند. اين نيروها پس از نزديك شدن به مدينه در محلى موسوم به «رومة‏» مستقر شدند.


- لشكر غطفان و هم‏پيمانان آن‏ها از قبايل نجد، به فرماندهى «عيينة بن حصن فزارى‏» و مسعود بن رخيله و حارث بن عوف جمعا به استعداد 1800 نفر، كه در نزديكى «احد» اردو زدند و تعداد 300 اسب همراه اين لشكر بود.
- بنى اسد به فرماندهى طليحه ‏بن خويلد اسدى، هم‏چنين يهوديان بنى‏نضير كه قريش را همراهى مى‏كردند و نقش آن‏ها بيشتر تقويت فكرى و روحى اين حركت نظامى بود. يهوديان بنى‏قريظه هم با شكستن پيمان، متحد احزاب محسوب مى‏شدند. اكثر مورخان تعداد نفرات احزاب را مجموعا ده هزار نفر گفته‏اند. اما اين عدد به نظر اندكى اغراق‏آميز مى‏رسد. احتمالا مجموع سپاه قريش و متحدانش از حدود 8000 نفر متجاوز نبوده‏است.

م نظير بود، برخوردارى از سواره نظامى با حداقل 600 اسب بود كه برترى كامل آنان بر نيروهاى اسلام را تضمين مى‏كرد. به احتمال قريب به يقين، نگرانى عمده مسلمين از همين بخش سپاه احزاب بوده است. طبعا اولين اقدام مؤثر سپاه اسلام هم بايد به نحوى طراحى مى‏شد كه بتواند سواره نظام دشمن را زمين گير و بى‏اثر كند.


موقعيت مسلمانان
بنا به روايت ابن اسحاق، تعداد نفرات سپاه اسلام در جريان غزوه خندق 3000 نفر بوده‏است. به نظر مى‏رسد كه اين قول اندكى خوش ‏بينانه وهمراه با اغراق باشد. احتمالا اين رقم با احتساب نوجوانان و جوانان و هم‏ چنين همراهى كراهت ‏آميز برخى از منافقين است. لازم به ذكر است كه تعداد اسب‏هاى مسلمين در غزوه خندق سى و چند اسب بوده ‏است.


بنا به گفته واقدى چهارروزپس از حركت قريش از مكه، سواران خزاعه خبر حركت احزاب را به پيامبراكرم(ص) رساندند. فاصله ميان مكه و مدينه براى سپاهى كه با ساز و برگ جنگى حركت مى‏كرد، ده تا دوازده روز راه بوده‏است. بنابراين پيامبر اكرم(ص) و مسلمين تنها شش تا هشت روز براى اتخاذ هرگونه تدبير و تصميمى فرصت داشته ‏اند.


وضعيت عمومى مدينه و روحيه مسلمين
در هر اقدام اجتماعى، سياسى و نظامى، علاوه بر رهبرى، بايد به دو ركن ديگر توجه شود:
- وضعيت و شرايط عمومى جامعه: شرايط ساختارى هر جامعه و نحوه ارتباط و مناسبات افراد و كانون‏هاى مختلف اجتماعى متناسب با شرايط هر جامعه، در روند تحولات اجتماعى نقش تعيين كننده‏اى دارد. گسستگى يا همبستگى اجتماعى، كه در جامعه آن روز مدينه به كيفيت تعامل

قدرت‏هاى قبيله‏اى حاضر در شهر بستگى داشت، از جمله عوامل مؤثر در همبستگى يا گسستگى نيروهاى درونى شهر به حساب مى‏آمد. تدابيرى كه از قبل انديشيده شده بود، شرايط مطلوب اين همبستگى را فراهم كرده‏ بود. انعقاد پيمان‏نامه عمومى مدينه، عقد اخوت، و بناى مسجد جهت ايجاد انسجام در فعاليت‏هاى مختلف جامعه از جمله اقداماتى بود كه پيامبراكرم(ص) جهت تحقق شرايط وحدت اجتماعى انديشيده‏ بودند.

- وضعيت نيروى انسانى: نيروى انسانى ركن اصلى در هر اقدام مديريتى است. عواملى چون كميت و آمار نيروهاى در اختيار، شرايط روحى نيروها، ارتباط درونى نيروها، نحوه و چگونگى تنظيم رابطه مديران ستادى و نيروهاى در صف، عواملى هستند كه مى‏توانند در زمينه‏سازى موفقيت‏يا عدم موفقيت ‏يك اقدام اجتماعى يا نظامى تاثير گذار باشد. در صورت تحقق شرايط مطلوب نسبت ‏به دو عامل فوق، نفش رهبرى و مديريت‏به عنوان عامل هماهنگى و بهره‏بردارى از شرايط اجتماعى مناسب و نيروى انسانى آماده، موضوعيت ‏خواهد يافت.


پس از انتشار خبر حركت احزاب در مدينه، جو عمومى شهر دستخوش تلاطم گرديد. بهترين تصوير از شرايط عمومى مدينه، و دسته‏بندى گروه‏هاى حاضر در شهر را قرآن مجيد طى 17 آيه در سوره احزاب ارائه كرده ‏است. دراين آيات با دقت ‏شگفت ‏انگيز و روانكاوانه‏اى از روحيات و مواضع گروه‏هاى مختلف، در جريان غزوه احزاب، پرده برداشته است. از نظر قرآن اين گروه‏ها به سه دسته كلى تقسيم مى‏شوند:


الف - مؤمنين: مطابق آيات قرآن، كسانى كه در اين گروه جاى مى‏گيرند بسيار معدودند. اينان ياران خالص و فداكار پيامبر اكرم(ص) بوده‏اند كه در هر شرايطى هيچ‏گونه ترديدى در اعتمادشان به خدا و رسول ايجاد نمى‏شد. اين آيه از سوره ‏احزاب در حق اين گروه نازل شده ‏است:
و لما رءالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و مازادهم الا ايمانا و تسليما;
و چون مؤمنان دسته‏هاى دشمن را ديدند، گفتند: «اين همان است كه خدا و فرستاده‏ اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‏ اش راست گفتند»، و جز بر ايمان و فرمانبردارى آنان نيفزود.


ب - منافقين: كسانى‏ كه با اجبار و اكراه اسلام را پذيرفته بودند و در دل كينه رسول خدا(ص) را مى ‏پروراندند، در موقعيت‏هاى مناسب از ضربه زدن و خدمت‏ به دشمنان اسلام دريغ نمى‏كردند. قرآن مجيد اين گروه را معرفى و باطن آنان را آشكار كرده‏است:
و اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا × و اذ قالت طائفة منهم يا اهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا...
و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دل‏هايشان بيمارى است مى‏گفتند: «خدا و فرستاده‏اش جز فريب به ما وعده‏اى ندادند».و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدينه، ديگر شما را جاى درنگ نيست، برگرديد».
ج - معوقين و مرددين: اينان مسلمانانى بودند كه به خاطر ضعف شخصيت ‏يا ضعف ايمان، معمولا در شرايط حساس و در جريان حوادث، گرفتار ترديد و ترس مى‏شدند و علاوه بر آن، اين روحيه را به ديگران هم منتقل مى‏كردند.


قرآن كريم در مواضع مختلف ضمن بررسى نهضت انبيا به اين گروه اجتماعى اشاره كرده، و حتى گاهى در كنار منافقين و تحت عنوان «الذين في قلوبهم مرض‏» از آن‏ها ياد كرده ‏است. در سوره احزاب هم خداوند ويژگى‏هاى روانى و شخصيتى اين گروه را آشكار كرده‏است:
قد يعلم الله المعوقين منكم و القائلين لاخوانهم هلم الينا و لا تاتون الباس الا قليلا; خداوند كارشكنان [و مانع شوندگان] شما و آن كسانى را كه به برادرانشان مى‏گفتند: «نزد ما بياييد» و جز اندكى روى به جنگ نمى‏آورند [خوب] مى‏شناسد.


معمولا اين گروه در سختى و شرايط بحرانى، با منافقين احساس همراهى و همگامى بيشتر مى‏كنند. گاهى با عذر و بهانه‏هاى به ظاهر موجه، موضع ماموريت و مسئوليت‏خود را ترك كرده و چون باطنا منافق نيستند، يا به جهت آينده‏نگرى و توجيه خود و ديگران، سعى مى‏كنند خودشان را با رهبرى هماهنگ نشان دهند. قرآن مجيد اين حالات و روحيات را افشا مى‏فرمايد:
... و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة وما هى بعورة ان يريدون الا فرارا;
و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مى‏خواستند و مى ‏گفتند: «خانه‏هاى ما بى ‏حفاظ است‏» و[لى خانه‏هايشان] بى‏حفاظ نبود، [آنان] جز گريز [از جهاد] چيزى نمى‏خواستند.
اين گروه همواره در معرض بازگشت ‏به كفر قرار دارند، زيرا قدرت براى آنان اصالت دارد. به همين دليل بسيار غير قابل اعتمادند:
و لو دخلت عليهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنة لاتوها و ماتلبثوا بها الا يسيرا;
و اگر از اطراف [مدينه] مورد هجوم واقع مى‏شدند و آنگاه آنان را به ارتداد مى‏خواندند، قطعا آن را مى‏پذيرفتند و جز اندكى در اين [كار] درنگ نمى‏كردند.


در عين حال اين گروه اجتماعى گروهى پر مدعا، متوقع و طلبكارند. به تعبير قرآن، هرچند در شرايط خطر چشمانشان از ترس، حالت چشمان مشرف به مرگ را دارد، اما وقتى شرايط عادى شود زبان دراز، گستاخ، مدعى و طلبكار مى‏شوند:
اشحة عليكم فاذا جاء الخوف رايتهم ينظرون اليك تدور اعينهم كالذى يغشى عليه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنة حداد اشحة على الخير...;
بر شما بخيلانند، و چون خطر فرارسد آنان را مى‏بينى كه مانند كسى كه مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به سوى تو مى‏نگرنند; و چون ترس برطرف شود شما را با زبان‏هايى تند نيش مى‏زنند; بر مال حريصند.


در مجموع مى ‏توان گفت كه با توجه به شرايطى كه اشاره شد و نيز وضعيت كمى و كيفى نيروهاى اسلام، رهبرى پيامبر اكرم(ص) در جنگ احزاب يكى از دشوارترين مديريت‏ها در شرايط نامناسب بوده‏است.
جهت‏شناسايى روش مديريت پيامبر(ص) ضرورى است ابعاد برنامه‏ريزى، تعيين استراتژى، سازماندهى، مديريت نيروى انسانى، كسب اطلاع و خبر رسانى و نظارت و كنترل، در مديريت و رهبرى رسول خدا(ص) مورد دقت و بررسى قرار گيرد.
برنامه ريزى و تعيين استراتژى


با بررسى جزئيات غزوه خندق به راحتى مى‏توان به اين واقعيت رسيد كه پس از وصول خبر حركت احزاب، پيامبراكرم(ص) سياستى دفاعى را اتخاذ كردند. جهت تحقق اين هدف، بهترين تدبير ماندن در شهر و بهره بردارى از كليه امكانات و توانايى‏هاى درون شهرى بود. ماندن در شهر مى‏توانست‏سپاه اسلام را به لحاظ پشتيبانى و تداركات در يك جنگ دفاعى طولانى يارى دهد. با توجه به برترى كمى سپاه دشمن و برخوردارى آنان از بيش از 600 اسب كه به آن‏ها تحرك فوق‏العادة‏اى مى‏بخشيد، مهم‏ترين اقدام، جلوگيرى از تهاجم اوليه دشمن و بى‏اثر كردن نقش سواره نظام بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید