بخشی از مقاله
استيفن هاوکينگ پر آوازه ترين فيزيکدان
استيفن هاوکينگ پر آوازه ترين دانشمند آخرين دهه قرن بيستم است که در دانشگاه کمبريج همان کرسي استادي را در اختيار دارد که دو قرن پيش زماني به ايساک نيوتن ، کاشف قانون جاذبه تعلق داشت. محافل علمي وي را اينشتين دوم ، لقب داده اند زيرا مي کوشد به تئوري معروف " نسبيت" تکامل بخشد و از تلفيق آن با تئوري هاي " کوانتومي" فرمول واحد جديدي ارائه دهد که توجيه کننده تمامي تحولات جهاني هستي از ذرات ريز اتمي تا کهکشان هاي عظيم باشد. اينشتين در واپسين سالهاي زندگي معتقد بود قانون واحدي مي بايست در اين زمينه وجود داشته باشد اما براي کشف چيزي که به دنبالش بود مهلتي نيافت.
استيفن هاوکينگ در تعميم آنچه اينشتين يافته بود ، امروز جانشين شايسته اي است. او همه شهرت و اعتبارش را مديون محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي است که در مورد blackholes سياهچاله هاي آسماني يا حفره هاي سياه انجام داده است. اين اجرام فوق العاده متراکم که به علت قدرت جاذبه ء بسيار قوي حتي نور امکان جدايي از سطح آنها را ندارد ، وجودشان بر اساس تئوري نسبيت اينشتين پيش بيني شده بود و به همين جهت هم " سياهچاله" ناميده شدند. رديابي و رويت آنها به وسيله قويترين تلسکوپ ها يا هر وسيله ديگر تاکنون مقدور نبوده است.
با وجود اين استيفن هاوکينگ با قدرت انديشه و محاسبات رياضي بي چون و چرايش – نه تنها وجود سياهچاله ها را به اثبات رساند و چگونگي شکل گيري و تحول آنها را نشان داد ، بل به نتايج جالبي در ارتباط اين اجرام با کيفيت وقوع انفجار بزرگ " Big Bang" در آغاز پيدايش کيهان ، دست يافت ، و اين دستاورد ، در دانش فيزيک اختري کيهان شناسي اهميت به سزايي دارد و به اعتقاد صاحب نظران ، پايه هاي اساسي بناي اين علوم را در قرن بيست و يکم تشکيل خواهد داد. قبل از آنکه به اهميت کتاب جديد هاوکينگ درباره سياهچاله و جهان هاي نوزاد و اعجاب جهان علوم از اين اکتشاف بپردازيم ، بهتر است از زندگي شگفت انگيز او مختصري بياوريم.
استيفن در 8 ژانويه 1942( 62 سال پيش) در شهر دانشگاهي اکسفورد انگلستان زاده شد ودوران کودکي و تحصيلات اوليه اش را در همين شهر گذراند. از همان سالها به علوم رياضي علاقه خاص داشت و روياي " دانشمند شدن!" را در سر مي پروراند. اما در مدرسه به شاگردي خود سر و بدخط معروف بود. او هرگز خود را در محدوده کتاب هاي درسي مقيد نمي کرد بلکه با مطالعات آزاد ، سطح معلوماتش را از کلاس بالاترمي برد. سعي داشت در کتاب هاي درسي
اشتباهاتي گير بياورد و به دنبال آن با معلمان به جروبحث بپردازد و مولفان اين نوع کتاب ها را به سخره بگيرد. پدرو مادرش از قشر ميانه حالي بودند. با يک زندگي ساده ، در خانه اي شلوغ و قديمي ساز ، اما مملو از کتاب و اين اشتياق به مطالعه را در فرزندان خانواده تقويت مي کرد.
پدرش فرانک ، پزشک متخصص در بيماري هاي مناطق گرمسيري و کثيرالسفر بود ، و بيش از نيمي از سال را در سفرهاي پژوهشي در کشورهاي آفريقايي مي گذارند. و اين غيبت هاي پدر نوعي استقلال عمل و اتکاي به نفس در بچه ها ايجاد مي کرد.
استيفن در 17 سالگي تحصيلات عالي را در رشته طبيعي آغاز کرد و از همان زمان به فيزيک اختري و کيهان شناسي عشق مي ورزيد و در خود کنجکاوي شديدي مي يافت که به راز و رمز اختران و آغاز و انجام کيهان پي ببرد. دهه 60 قرن بيستم عصر طلايي کشف فضا ، پرتاب اولين ماهواره به سرنشيني " يوري
گاگارين" ، سفر هيجان انگيز فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب اين وقايع در رسانه ها ، جوانان را مجذوب مي کرد. به علاوه استيفن که از کودکي عاشق رمان هاي علمي تخيلي بود با مطالعه آنها ، به اندوخته هاي علمي و فيزيکي و نجومي خود مي افزود او دوره 3 ساله دانشگاه را با موفقيت به پايان رساند و خود را براي کسب دکترا در رشته کيهان شناسي آماده مي کرد.
بدبختانه ، به دنبال احساس ناراحتي هايي در عضلات دست و پا ، استيفن در ژانويه 1963 يعني در آغاز 21سالگي مجبور به مراجعه به بيمارستان شد و آزمايش هايي که روي او انجام گرفت ، علائم بيماري بسيار نادر ودرمان ناپذيري را نشان داد. بيماري او ALS نام دارد که بخشي از نخاع و سيستم عصبي اش را مورد حمله قرار داد و به تدريج اعصاب حرکتي بدنش را از بين برد و با تضعيف ماهيچه ها ، فلج عمومي در او ايجاد کرد و به مرور توانايي هر گونه حرکتي را از وي سلب نمود. اين بيماري بي درمان ، گرفتاران را طي 2 يا 3 سالگي از بين مي برد. اين چيزي بود که پزشکان مي گفتند.
نوميدي و اندوه عميقي که بر استيفن مستولي شد در وصف نمي گنجد. او بايد تحصيلات دکترا ، " دانشمند شدن !" را فراموش مي کرد. او بايد خود را براي مرگ آماده مي ساخت . هيچ کاري از او بر نمي آمد مگر پناه بردن به اتاقي در دانشگاه ، تنها و مغموم به تفکر نشستن و انديشيدن تا ... خودش مي گويد: " آن شب دچار کابوسي شدم ؛ در خواب ديدم محکوم به اعدام شده ام و مرا براي اجراي حکم مي برند. در عالم خواب مي انديشيدم که چقدر به زندگي و زنده
بودن احتياج دارم ... بعد از بيداري به ياد آوردم در بيمارستان با يک جوان مبتلا به سرطان خون ، هم اتاق بودم و اواز فرط درد چقدر فريادي مي کشيد. با خود گفتم ؛ اگر به بيماري لاعلاجي مبتلايم ، لااقل درد ندارم و تازه از کجا معلوم که پيش بيني پزشکان درست از کار در آيد و شايد از همان نوع اشتباهات کتابهاي درسي باشد!.."
آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس براي مبارزه با نوميدي و بدبيني مي داد ، آشنايي با " جين وايلد" بود. دختري که بعدها همسرش شد و نقش فرشته نگهبان استيفن را به عهده گرفت. جين که اعتقادات مذهبي عميقي داشت ، معتقد بود: " در هر فاجعه اي بذرهايي از اميد وجود دارد که با استقامت و قدرت روحي مي تواند رشد کند و باور شود. بايد به خداوند توکل داشت و از ناکامي ها بايد خيزگاه هايي براي کاميابي ها ساخت ..."
" جين" دانشجوي دانشگاه لندن بود اما تحت تاثيرهوش فوق العاده و شخصيت ممتاز " استيفن" چنان مجذوبش شد که هر هفته به سراغش ميرفت و ساعتي را ضمن روحيه سازي ، اميد و خوش بيني را در او تزريق مي کرد. چندي بعد رسماً نامزد شدند و استيفن تحصيلات دانشگاهي اش را از سر گرفت . چون براي ازدواج با " جين" مي بايست هر چه زودتر دکتراي خود را بگيرد و کار مناسبي دست و پا کند.
اخذ درجه دکترا ، دو سال طول کشيد در طول اين دو سال بيماري ALS در عضلاتش در حال پيشرفت بود. ابتدا به کمک يک عصا و بعد با دو عصا راه مي رفت. او در سال 1965 با" جين" ازدواج کرد و آن چنان غرق در اميد و شادي بود که اصولاً به گفته هاي پزشکان ومرگ قريب الوقوعش نمي انديشيد.
پروفسور استيفن هاوکينگ ، در ژانويه امسال 62 ساله شد و به قولي بيش از يک ربع قرن ، قاچاقي زيسته است ! او از اواخر دهه ء 60 براي نقل مکان از صندلي چرخدار استفاده مي کند و قدرت تحرک از همه اجزاي بدنش بجز دو انگشت دست چپش ، سلب شده است. او از سال 1985 قدرت تکلمش را از دست داده است. در آن هنگام بعد از يک سفر به دور دنيا مجبور بود مدتي در سوئيس ( ژنو . مرکز پژوهشهاي هسته اي اروپا) اقامت کند و در جلسات مشاوره با
دانشمندان فيزيک شرکت نمايد. شبي که " استيفن" تا دير هنگام مشغول کارهاي تحقيقي بود ، ناگهان راه نفس کشيدنش گرفت و صورتش کبود شد. وي را بي درنگ به بيمارستاني رساندند و تحت معالجات اضطراري قرار دادند. معمولا ً بيماران ALS نسبت به ذات الريه حساسيت شديدي دارند و در صورت ابتلا، مرگشان حتمي است و استيفن به ذات الريه مبتلا شده بود ضمن تماس با همسر وي و جلب موافقت اوعمل جراحي روي لوله تنفسي " استيفن" انجام گرفت و متاسفانه با قطع شدن تارهاي صوتي اش از تکلم براي هميشه باز ماند.
اما زنده ماند و کار تکلم را به کامپيوتر سخن گويي سپرد که يکي از اساتيد امريکايي متخصص کامپيوتر به استيفن اهدا کرده است يک برنامه ريزي شامل 3000 کلمه ، کار تکلم را براي پروفسور هاوکينگ از کامپيوتر سخن گو انجام مي دهد. جواب سوال خود را که معمولاً مختصر است به وسيله فشار دو انگشت او بر کامپيوتر اختصاصي خواهيد شنيد. ويلچر( صندلي چرخدار ) استيفين ، که به وسيله آن رفت و آمد مي کند از پيشرفته ترين پديده هاي تکنولوژي است و با نيروي الکتريکي حرکت مي کند. او اتکاي زيادي به ويلچر خود دارد، چون علاوه بر حرکت با آن ، وسيله ابزار احساساتش نيز محسوب مي شود.
يکي از شگفتي هاي اين آدم رنجور و نحيف که علي القاعده بايد موجودي تلخ و غمزده و منزوي باشد ، شوخ طبعي و شيطنت هاي کودکانه اوست که بخصوص از برق نگاه هوشمندانه و رندانه اش هويداست. اگر چه چهره بي حرکتش فاقد هر گونه واکنش احساسي و عاطفي است اما چشمان گوياي او همه احساسات انساني اش را منعکس مي کند.
اين انسان عجيب به هيچ قسم خود را منزوي نکرده است ، به پارک مي رود ، در رستوران غذا مي خورد ، در انجمن هاي دانشجويي شرکت مي کند. سربه سر شاگردانش مي گذارد. شيوه شيطنت آميزش آن است که هنگام پاسخ گويي عمداً زمان را طولاني مي کند و در حاليکه پرسش کنندگان براي شنيدن پاسخ شان جان به لب مي آورند، کامپيوتر سخنگو فقط يک کلمه مي گويد" بله" يا " نه" !؟
اين انسان فاقد تحرک ، عاشق جنب و جوش و گشت و سياحت است و تاکنون 2 بار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن کرده است.
در صدها کنفرانس و سمينار علمي شرکت کرده و به ايراد سخنراني پرداخته است. فراموش نکنيم سخنراني هاي او قبلا روي نوار ضبط و در روز کنفرانس پخش مي شود ( منشي هاي او قبلا مطالب استاد را که با دو انگشت تايپ کرده است ثبت و در نواري با صداي يکي از همکارانش ضبط و آماده پخش مي کنند)