بخشی از مقاله
انواع كودك آزاري
بخش اول: كودك آزاري جسماني
با وجود تنوع تعاريف از سوي روانشناسان و دانشمندان علوم روان شناختي از مفاهيم بدرفتاري، سوء رفتار و ... بايد گفت، تمام اين تعريفها حول چهار محور آزارهاي جسماني، جنسي، غفلت و آزارهاي عاطفي رواني مي گردد.
حدود كودك آزاري از محروم ساختن كودك از غذا، لباس ، سرپناه، و محبت پدر و مادر تا مواردي كه در آن كودكان از نظر جسمي توسط يك فرد بالغ مورد آزار و بد رفتاري قرار مي گيرند كه آشكارا به صدمه ديدن و غالباً مرگ آنان منجر مي شود، گسترده است.
بسياري از اين كودكان مورد آزار جنسي قرار گرفته اند، گرسنگي كشيده اند،سوزانده شده اند، كتك خورده اند، زخمي شده اند، به ميز و صندلي زنجير يا محبوس گشته اند و شمار بسياري از اين كودكان در نتيجه شدت اينگونه بدرفتاري ها از دنيا رفتهاند.
قانون حمايت از كودكان مصوبه 1988 آزار بدني را چنين تعريف ميكند: «آسيب ديدن و صدمهديدگي كودك زير18 سال، توسط والدين يا سرپرست بلافصل وي كه موول رفاه و آسايش اوست. به طوري كه سلامت و ايمني كودك طبق قوانين تدوين شده به وسيله وزارت بهداشت و خدمات انساني به خطر افتاده است.»
خشونت شديد بر اساس اين شاخص شامل لگد زدن، كتك زدن، باشت ضربه زدن، با اشياء اقدام به كتك زدن، ارعاب كردن، تهديد به وسيله چاقو يا اسلحه، سوزانيدن، گاز گزفتن، پرت كردن و سيلي زدن است. (خضروي افلاكفر، 1375، ص:5و8و20)
به گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي، كميسيون امور جوانان اسپانيا در دسامبر1998 چنين گزارش داد:
در حال حاضر يك ميليون و 400 هزار كودك و نوجوان اسپانيايي توسط والدين خود مورد انواع تنبيه قرار ميگيرند.
اين كميسيون با انتشار نتيجه تحقيقات خود كه در تمامي مطبوعات اين كشور به چاپ رسيد، عنوان كرد: 500هزار تن از كودكان در خانواده با «تربيت بدني» موجه ميشوند و 900 هزار كودك و نوجوان نيز توسط والدين تحت فشارهاي رواني و آزار و اذيت قرار مي گيرند.
در اين تحقيقات همچنين تصريح شده است: 400 هزار تن از كل اين تعداد كودكان نيز قرباني هر دو شكل تنبيه بدني، شكنجه و آزارهاي رواني در خانوادهها هستند. اين كميسيون در گزارش خود از والدين اسپانيايي خواست تا به جاي پرداختن به اعمال شيوههاي تنبيه، محبت را به كودكان و نوجوانان خود بياموزند.
كميسيون مورد نظر همچنين افزود: 5/72 درصد از كودكان مجرم در آمريكا توسط واليدن خود مورد تنبيه شديد قرار گرفتهاند و 9/96 درصد اين كودكان بدون ابراز هيچگونه محبتي از سوي والدين خود رشد كردهاند.
به خبري كه در ژانويه 1999 در روزنامه لوپاريزن به چاپ رسيد و توسط خبرگزاري جمهوري اسلامي مخابره شد، توجه كنيد: يك زوج هائيتيتبار مقيم فرانسه به اتهام شكنجه فرزند ده ساله خود، در دادگاه منطقه ورساي (در حومه پاريس) محاكمه شدند).
«ژوزف توسان» 44 ساله و همسرش «ويولان» متهمند كه پاهاي «امانوئل» را با زنجير بسته و وي را در محل اقامتش زنداني كردهاند.
از ديگر موارد اتهام والدين امانوئل شكنجه و ضرب و شتم فرزندشان است.
رفتار وحشيانه اين زوج با فرزندشان هنگامي فاش شد كه امانوئل موفق به فرار از اتاقي شد كه در آنجا براي مدتي طولاني زنجير شده بود.
امانوئل پس از فرار از منزل، خود را به خانه يكي از دوستانش رساند و والدين دوست وي پس از مشاهده آثار شكنجه بر بدن كودك، او را به اداره پليس محل منتقل كردند.
به نوشته لوپاريزين، علاوه بر ضرب و شتم كودك، آثار شلاق بر بدن امانوئل همچنان باقي است و به گفته خود او، والدين سنگدل گاهي اوقات مدتها وي را از ناحيه پا از سقف اتاق آويزان ميكردند.
در ماههاي نخست سال 1999 ميلادي پس از آنكه مشخص شد كه پدر و مادرها بچههاي كوچك خود را به شدت كتك ميزنند، كميته اي در كاليفرنيا تشكيل شد تا حقوق كودكان، حفظ شده و تنبيه بدني آنان باعث عقده حقارت در نوجواني و ميانسالي نگردد.
اين كميته پس از بررسي چگونگي تنبيه كودكان اعلام كرد: «پدر و مادرها تنها حق دارند با كف دست به پشت بچهها بزنند و به اين ترتيب آنان را تنبيه كنند».
بدرفتاري جسماني با كودك چيست؟
در تعريف بدرفتاري جسمي با كودك، اتفاق نظر وجود ندارد. «جلس« و «استروس» در سال 1979، بدرفتاري جسمي با كودك را اين گونه عنوان كردهاند: طهرگونه خشونتي كه به قصد آزار جسمي به كودك اعمال يا به اين نيت تلقي شود.»
به اين ترتيب، سيلي زدن به صورت يا روي دست نيز بدرفتاري جسمي است. در حالي كه معمولا اين ميزان تنبيه، قانوني و از نظر اجتماعي پذيرفته شده است. تعريف عمليتر از بدرفتاري جسمي با كودك چنين استك «هر عملي كه به طرز غير تصادفي موجب وارد آمدن آسيب جسمي به يك كودك شود».
اين آسيب اغلب، به دنبال تنبيه بدني شديد يا بدون دليل ايجاد ميشود.
بسياري از خشونتهاي خانوادگي از ديد اجتماعي، قابل پذيرش نيست و خشونت بدرفتارانه خوانده ميشود. اگر پذيرش يا نپذيرفتن اجتماعي يك رفتار را ملاك تفكيك رفتار طبيعي از بدرفتاري بدانيم، مي بايست. ميزان شيوع رفتارهاي خشونتآميز را در هر جامعه سنجيد و معيار خاص آن جامعه را ارائه نمود. به عنوان نمونه. اگر در يك منطقه تنبيه كودكان با سوزانيدن دست. شايع و طبيعي تلقي شود. نبايد اين رفتار را بدرفتاري خواند.
بنابراين به نظر ميرسد، براي رسيدنه به يك تعريف واحد و كاربردي. بهتر است به جاي ملاك نرم اجتماعي، از ملاك وقوع صدمه استفاده نمود. 0رحيمي موقر، 1376، همايش)
آزار جسمي كودك طيف وسيعي دارد. كتك زدن، نيشگون گرفتن. تكانهاي شديد به كودك. سيلي زدن، داغ كردن. گاز گرفتن و . . . همگي از عواملي است كه در بسياري از موارد، منجر به فوت كودك ميگردد.
حتي در صورت زنده ماندن كودك نيز گاه آثار شكنجه تا ابد بر بدن وي باقي خواهد ماند. ممكن است. نوزادي كه زياد گريه ميكند، بر اثر تكانهاي شديدي كه مادر يا پرستار بر او وارد ميكند، جان بسپارد.
كودك ديگري كه بر اثر ضربه جسمي سنگين بر جمجمهاي دچار خونريزي مغزي شده، فوت نمايد . . . اما هستند، كودكاني كه انواع شكنجه ها داغ شدن. كتك خوردن و . . . را شايد هر روز. بارها و بارها تجربه ميكنند.
اين كودكان معمولا توسط همان كساني كه شكنجه ميشوند. از خوردن غذا نيز منع ميگردند. به لحاظ روحي و رواني انواع توهينها. تحقيرها، تبعيض ها . . . را تحمل مي كنند و دچار مرگ تدريجي مي شوند.
نمونه بارز اين مورد، دختر 9 سالهاي بود كه نيمه شب 1376 در حالت كما به بيمارستان مفيد تهران آورده شد و پس از 30 ساعت مراقبت، به رغم درمانهاي انجام شده، فوت كرد.
رزيدنت ارشد بيمارستان مفيد، وضعيت اين كودك را به هنگام ورود به بيمارستان چنين عنوان كرد.
در بدو مراجعه، علائمي از حيات در بيمار وجود نداشت. در معاينهاي كه به عمل آمد، قلب و ريه كودك به هيچ وجه كار نميكرد و به اصطلاح دچار مرگ مغزي شده بود. بلافاصله اقدامهاي اوليه احيا را انجام داديم و توانستيم، قلب بچه را برگردانيم، ولي تنفس به دليل مرگ مغزي عملا قابل برگشت نبود . . .
تحت مراقبت بود، اما متاسفانه قلب او از تپش ايستاد و موفق به احياي مجدد آن نشديم.
دكتر عليرضا كاهاني، متخصص پزشكي قانوني، گزارش پزشكي قانوني را درباره مرگ اين كودك چنين اعلام كرد:
اين كودك با 110 سانتيمتر قد و 15 كيلوگرم وزن 24 ساعت پس از مرگ به پزشكي قانوني تحويل داده شد. تمام عضلات و قسمتهاي بدن او تحليل رفته و نماي واضحي از يك سوء تغذيه شديد بود.
موهاي سر او در بعضي از نواحي به طور كامل كنده شده بود.
زخمهاي در حال التيام در فرق سر، گونهها، شكستگي دندان پيشين سمت راست از ريشه ساييدگيهاي در حال التيام روي گونه و پشت گوش و در مجموع 16 زخم در حال التيام و چهار ساييدگي در سر و صورت.
چرا پدر و مادر فرزند خود را كتك ميزنند؟
اغلب ما كه فرزند داريم، گاه احساس ميكنيم، ميخواهيم، آنها را كتك بزنيم. اين احساس به ويژه وقتي فرزندمان از گريه دست نميكشد، غرولند مي كند يا روي حرف ما حرفي ميزند، در ما تشديد مي شود.
گاه بيش از رفتار كودك، حال خود ما و اينكه تا چه اندازه خسته، زير فشار عصبي، مضطرب يا ناخشنود هستيم، سبب بدرفتاري ما با فرزندانمان ميشود.
بسياري از ما ميتوانيم، اين احساس را در خود كنترل كنيم، اما متأ
سفانه بسياري از والدين از انجام اين مهم برنميايند.
تنها براي پي بردن به علت ميتوانيم به حدس و گامن متوسل شويم. اما والديني كه اقدام به مجازاتهاي جسماني ميكنند، ظاهرا از ويژگيهاي مشتركي برخوردارند.
نخست اينكه به هر دليل نميتوانند، نيروي محركه خود را ككنترل كنند. پدران و مادراني كه فرزندان خود را كنترل ميكنند، هر آيينه گرفتار احساسات منفي باشند و نيازمند تخليه آن شوند به اين كار اقدام ميكنند و به نظر ميرسد، اين والدين از نتايج كاري كه ميكنند، مطلع نباشند.
ضرب و شتم فرزندان گاه واكنش خود به خود به استرس است. اغلب كساني كه فرزندان خود را مورد ضرب و شتم قرار ميدهند، خود در خانوادههايي بزرگ شدهاند كه در آنجا بدرفتاري جسماني متداول بوده است. بخش مهمي از رفتار آنان تكرار مستفيم آن چيزي است كه خود در كودكي تجربه كرده اند و در كم سالي آموختهاند. الگوي آنها كسي بوده كه با آنها بدرفتاري كرده است.
بسياري از اين والدين با انبوهي از مشكلات احاسي و نيازهاي برآورده نشده، پاي به دوران بلوغ ميگذارند و به لحاظ احساسي هنوز كودكاند.
اغلب آنها به عنوان جانشين پدر و مادر به فرزندان خود نگاه ميكنند و مي خواهند، نيازهاي احساسي و عاطفي برآورده نشده در دوران كودكي خود را برآورده سازند. پدر و مادر بدرفتاري كه ميبينند، اين كودك نميتواند، نيازهاي آنها را براورده سازد، خشمگين ميشوند و خشم خود را بروز مي دهند. در آن لحظه به خصوص كودك بيش از هر زماني در مقام جانشين پدر و مادر است. زيرا در واقع يا مادر بدرفتار خشم از پدر و مادر خود را بر سر او خالي ميكند.
بسياري از پدران و مادراني كه فرزندان خود را كتك ميزنند، الكلي يا معتاد به مواد مخدر هستند. مصرف مواد مخدر اغلب به فروپاشي كنترلهاي عمل با انگيزه آني منجر ميشود. هر چند لزوما والديني كه اقدام به ضرب و شتم فرزندان خود مي كنند، به اين گروه محدود نميشوند. بدرفتاري جسماني انواع متعدد دارد، اما در تاركترين طيف اين گروه به والديني برخورد ميكنيم كه صرفا به منظور خالي كردن نارحتيهاي خود بچهدار ميشوند. بسياري از اين اشخاص مانند سايرين و ديگران حرف ميزنند و رفتار مي كنند. اما اينها انساننما هستند و از احساسات و ويژگي هاي انساني بويي نبرده اند.
خشونت جسماني با فرزندان، اعلب واكنشي نسبت به استرس ناشي از محيط كار، اختلاف با يكي از اعضاي خانواده يا يكي از دوستان يا تنش عمومي به خاطر سبك و طرز زندگي و ناخشنودي از آن به طور كلي است.
بچهها هدفهاي سادهاي هستند. نميتوانند، به دفاع از خود برخيزند و ميتوان آنها را به سكوت مجبور كرد.
متأسفانه هم براي شخص بدرفتار و هم براي قرباني، جابهجا شدن خشم تنها به طور موقت اسباب تسلي خاطر بدرفتار را فراهم ميسازد. بخش اصلي خشم او دست نخورده باقي ميماند و بار ديگر توليد مشكل ميكند و متأسفانه هدف خشم او نيز مجبور به تحمل ميشود تا اين ناراحتي را به دوران بلوغ ببرد.
جمعي ديگر از بدرفتارها به جاي اينكه كسي را مسؤول رفتار خود بدانند و او را سرزنش كنند، در مقام توجيه رفتار خود ميگويند كه به مصلحت كودك با او چنين رفتاري ميكنند. بسياري از والدين هنوز معتقدند كه مجازات جسماني تنها راه موثر براي ايجاد يك رفتار اخلاقي درست در منزل است.
بسياري از والدين روزگار ما معتقد به وجود شر و شرارت در كودك هستند. معتقدند كه با كتك زدن و مجازات جسماني مانع از آن ميشوند كه فرزندشان به راه بد برود.
در مقام توجيه كار خود ميگويند: «من هم در كودكي بارها كتك خوردم و اين كتك خوردن به مي آسيب نزد . . . »
در اين ميان جمعي از والدين هم معتقدند كه با كتك زدن به فرزندان خود، آنان را موجوداتي محكمتر، شجاعتر يا قويتر ميسازند.
كاملا بيمعني است، اگر گمان كنيم كه مجازات جسماني روي كودك تأثير مثبت بر جاي ميگذارد.
بررسيهاي به عمل آمده نشان ميدهد كه مجازاتهاي جسماني حتي اگر در واكنش به رفتار ويژهاي باشد. موثر واقع نمي شود. ثابت شده است كه كتك زدن در نهايت اثري كوتاه مدت دارد و در كودك احساس قدرتمندي از خشم. انتقام و بيزاري از خويشتن ايجاد ميكند.
كاملا مشخص است كه آسيبهاي ذهني، احساسي و جسماني ناشي از مجازاتهاي بدني به مراتب از مزاياي موقتي آن بيشتر است. 0فوروارد، 1372، صص: 152 تا 161)
در ماه اوت 1997 (مرداد ماه 1376 خبري از واشنگتن مبني بر آثار منفي تنبيه بدني بر كودكان در نشريات به چاپ رسيد در اين خبر چنين آمده است:
آخرين تحقيقات دانشمندان آمريكايي، نشان داده است كه تنبيه بدني كودكان نه تنها آنان را تربيت نميكند، بلكه موجب دروغگويي، شرارت و نفرت آنان از جامعه ميشود. دانشمندان پس از آزمايشهايي كه روي كودكان انجام دادند، اعلام كردند، هرچه تنبيه بدني كودكان بيشتر باشد، نفرت آنان از جامعه نيز بيشتر خواهد شد و كودكاني كه تنبيه بدني ميشو ند، بيش از همسالان خود به دروغگويي و فريبكاري تمايل پيدا ميكنند و پس از رفتارهاي بد و شكستن عمدي اشياء، احساس پشيماني نميكنند.
چگونه ميتوان كودك آزاري را تشخيص داد؟
يكي از راههاي تشخيص كودك آزاري، گرفتن شرح حال كودك از والدين است. در چنين مواقعي لازم است كه به شرح حالي كه والدين يا كساني كه كودك را به مراكز درماني آوردهاند، به دقت توجه شود.
براي مثال از موارد ذيل ميتوان تشخيص داد كه كودك توسط خود والدين مورد آزار و شكنجه قرار گرفته است، يا خير.
1- والديني كه از دادن شرح حال كامل و ابراز جزئيات واقعه خودداري ميكنند.
2- والدين معمولا در شرح حال ميگويند كه كودك به طور ناگهاني آسيب ديده يا بيمار شده است و از چگونگي آن بيخبرند.
در مرداد ماه سال 1377 گزارشي از بندرعباس مبني بر شكنجه دختر بچه 7 سالهاي كه مدتها تحت شكنجه و آزار خانوادگي قرار د اشت، در يكي از روزنامههاي صبح به چاپ رسيد. پدر و نامادري اين كودك به بهانه آنكه وي زمين خورده است، او را به بيمارستان كودكان بندرعباس منتقل كردند، اما پزشكان پس از معاينه وي اعلام كردند. او مدتها تحت خشونت و بدرفتاري خانواده به سر برده است و آثار سوختگي، شكستگيهاي متوالي در سر، دست و پاي او وجود دارد.
نامادري كودك در مورد علت اين حادثه چنين اظهار داشت: «من در خانه نبودم، وقتي آمدم، متوجه شدم، فاطمه حال خوبي ندارد و به اتفاق پدرش او را به بيمارستان رسانيديم».
پزشك معالج فاطمه در مورد صدمات وارده به اين كودك گفت: «يك گوش اين كودك بر اثر شكنجه. قدرت شنوايي خود را از دست داده و سرش بيماري كچلي گرفته است».
3- معمولا صدمات، با شرح حال داده شده، همخواني ندارد. به اين ترتيب كه مكانيسم، شدت و نوع آسيب وارده آمده با شرح حال مغاير است و آسيبهاي مشهود متعلق به زمانها و مراحل ترميمي مختلفاند.
پروندههاي متعددي در اين مورد در پزشكي قانوني وجود دارد. از جمله يكي از اين پروندهها مربوط به پسربچه پنجسالهاي است كه بر اثر خونريزي مغزي فوت كرده است. پزشكي قانوني صدمات وارد شده را چنين اعلام ميكند: «آثار زخمهاي التيام يافته يا در حال التيام كه بر اثر جسم برنده ايجاد شده، روي ساق، ران و كف پاها».
والدين علت فوت كودك را تصادف شب كذشته ذكر ميكنند؛ولي وقتي پزشكي قانوني اعلام مي كند كه ضايعات، مربوط به زمانهاي مختلف است، مادر اعتراغف مي كند كه پدر ناتني كه اتفاقاً معتاد هم بوده، كودك را دائماً مورد اذيت و آزار قرار ميداده، چندين بار او را با سيم داغ سوزانيده و دائماً او را نيشگون مي گرفته است.
4- والدين شديداً منكر آزار رسانيدن يا آسيب ديدن كودك مي شوند.
5- تأخير در گزارش موارد كودك آزاري جسماني، به رغم آسيبهاي شديد و جدي.
تأخير عمدي در مراجعه به مراكز درماني يا گزارش واقعه وجود دارد. در صورتي كه اگر والدين مقصر نباشند، بيدرنگ به دنبال اقدامهاي درماني ميروند. دختربچه 12 سالهاي كه پدرش دوبار ازدواج ناموفق داشته است، به خواهر ناتنياش سپرده ميشود.
خواهر ناتني دختر را به مدرسه نميفرستد و به عنوان پيشخدمت از او استفاده ميكند.
چندي بعد دختر فوت ميكند. خواهر ناتني در مورد علت مرگ اظهار ميدارد كه حال دختر بد شده است و تا رسيدن به بيمارستان فوت كرده است.
روي بدن دختر آثار كبودي و سوختگيهاي فراواني به چشم ميخورد. خواهر ناتني در مورد علت ايجاد اين آثار روي بدن كودك ميگويد: «مدتي قبل هنگامي كه وي ميخواسته چراغ را نفت كند، بدن كودك دچار سوختگي شده است».
آثار كبوديها نيز به دليل آن ايجاد شده كه دختر ضعيف بوده و دائما بدنش با اجسام برخورد ميكرده است.
6- تغيير شرح حال، چنانچه آزار دهنده احساس كند كه توضيحات اوليهاش مورد سوء ظي واقع شده، داستان را تغيير ميدهد. بنابراين توضيحات وي مغاير و متفاوت با يكديگر است.
جسد پسربچه چهارسالهاي بر اثر خونريزي داخلي و پارگي كبد به پزشكي قانوني فرستاده ميشود.
بنابر نظر پزشكي قانوني، وي به سوء تغذيه ناشي از غفلت و مسامحه والدين دچار شده است. روي ساق پاهاي او آثار سوختگي به چشم ميخورد. راديوگرافيهاي انجام شده، آثار شكستگي ةآي قديمي متعدد در دنده را نشان ميدهد.
پدر كودك ابتدا مرگ او را ناشي از سقوط كودك از پلهها بيان مي كند. پس از پرسشهاي پزشكي قانوني، پدر اين بار دليل مرگ را افتادن برادر كودك روي شكم او عنوان ميكند.
7- شرايط و محلي كه حادثه يا مرگ در آن رخ داده است، با شرح حال اختلاف دارد.
توضيحاتي كه والدين و سرپرستان كودك در مورد يك كودك آسيبديده بيان ميدارند، معمولا مغاير با واقعيات موجود است. به همين منظور در زير فهرستي از دلايل والدين در مورد توجيه علت صدمه يا مرگ كودك به همراه حقيقت موجود ارائه شده است:
توجيهات والدين يا سرپرستان كودك واقعيت موجود
• از كالسكه افتاد و گوشش به دسته آن گير كرد. به صورت كودك سه ضربه وارد و سپس به زمين پرتاب شده است.
• به زمين افتاد و شكمش به در خورد. مادر با لگد به شكم او زده است.
• از پلهها، روي ميز، ديوار، صندلي و . . . پائين افتاد. با پنج لگد يا دسته جارو به او ضربه وارد شده است.
• از پلهها افتاد و سرش به ميز خورد. از پشت گوش توسري خورده است.
8- در مواردي طفل (3 تا 5 ماهه) به طور ناگهاني فوت نموده و شرح حال حاكي از آن است كه كودك دائما گريه مي كرده و ريسه مي رفته و علت مرگ «هماتوم ساب دورال» (خوانريزي و تجمع خون زير كاسهسر) بدون يا همراه شكستگي جمجمه يا شكستگي استخوانهاي ديگر و تورم نسخ نرم يا كوفتگي پوستي است.
جسد ديگري كه به پزشكي قانوني فرستاده شد، مربوط به يك نوزاد بود. مادر اين نوزاد كه بيماري رواني داشت و قادر به تحمل گريههاي نوزاد نبود، كنترل خود را از دست داده، نوزاد را خفه ميكند.
9- بيشتر كودكاني كه در شب با آثار ضربه به بيمارستان آورده ميشوند و سابقه بيماري قبلي ندارند.
10- هنگامي كه والدين شخصا مراجعه نميكنند و در اين رابطه از بستگان ديگر مانند خواهر يا برادر كمك ميگيرند.
11- اين قبيل والدين:
الف) در نشان دادن نگراني و دلواپسي خود دچار مشكل هستند و درجه نگراني آنان با شدت صدمهاي كه به كودك وارد شده است، متناسب نيست.
ب) در ارتباط با آسايش و رفاه كودك، بيعلاقه و خوانسرد به نظر ميرسند. به عبارتي قادر نيستند، به كودك آرامش دهند و رفتاري كه نشاندهنده درك آنان از احساسات عاطفي و جسماني كودك باشد، در اين والدين مشاهده نميشود.
ج) بين ارتباط كلامي و غير كلامي والدين و كودك تفاوت وجو د دارد.
د) بيشتر تعبيرهاي منفي در مورد كودك به كار ميبرند و مرتبا از او انتقاد و تكرار ميكنند، كودك خودش مسبب صدمه است.
تظاهرات باليني كودك كتك خورده
حالات و رفتار كودك كتك خورده، بارز و مشخص است. علايم ترس از پدر و مادر را نشان ميدهد. نگاهش از نگاههاميگريزد و حالتي مظلوم به خود ميگيرد. چشمان باز و بهت زده دارد. (البته چنين حالتي در تمام موارد صادق نيست.)
ساير نشانهها عبارتند از:
- كوفتگيها و جراحات متعدد در بدن آنان ديده ميشود كه بيشتر به صورت قرينهاند. مثلا در دو طرف صورت يا جراحات منظم روي پشت، بدن، كپلها و رانها.
كوفتگيها ممكن است. به شكل وسايل ايجادكننده آنها مثل سگك كمربند يا طناب باشد.
سوختگي سيگار به صورت جوشگاههاي گرد قرنيه ديده ميشوند. فرو رفتن در آب جوش، سوختگيهايي به شكل جوراب، دستكش و پيراشكي ايجاد ميكند.
شكستگيهاي متعدد به ويژه در خردسالان در اثر صدمه جسماني و همچنين خونريزي شبكيه چشم در شيرخواران به علت تكانهاي شديد ايجاد ميشود.
آسيبهاي وارد آمده به كو دك به ص ورت ك وفتگي، خراشيدگي، بريدگي، پارگي، سوختگي تورم بافتهاي نرم و خونريزي ظاهر ميشود.
ويژگيهاي كودكاني كه مورد بدرفتاري قرار گرفتهاند
- معمولا واكسيناسيون آنان انجام نشده است.
- از اختلالات خواب و اختلالات روانتني (نظير سردرد، تهوع و دردشكم) شكايت ميكنند.
- ظاهري كثيف و خسته دارند و فاقد انرژي ميباشند.
- صبحانه نخورده به مدرسه ميروند و غالبا گرسنه هستند.
- غذا گدايي ميكنند يا دست به دزديدن غذا مي زنند.
- نيازشان به عينك، مراقبت از دندانها و . . . برآورده نميشود.
- لباسهايي ميپوشند كه مناسب فصل نيست.
و هنگامي كه از آنان جدا ميشوند، اضطراب و دلتنگي كمي نشان ميدهند و به نظر ميرسد از آنان ميترسند.
- اغلب غمگين يا ترسو و عصباني هستند.
- لباسهايي ميپوشند كه صدمات را پنهان كند.
- مكرر دير به مدرسه ميروند و از مدرسه غيبت ميكنند يا خيلي زود به مدرسه رفته و پس از تعطيلي سرگردانند.
- در مدرسه مشكلآفرين هستند.
- به وسايل مدرسه آسيب ميرسانند يا آنها را ميشكنند.
- تكاليف مدرسه را انجام نميدهند.
به طور كلي افرادي كه دوران كودكي مورد اذيت و آزار و بدرفتاري قرار ميگيرند، اغلب در دوران بزرگسالي به افراد بيمار، الكلي، افسرده، معتاد به مواد مخدر و مبتلا به چاقي تبديل ميشوند.
اين محققان دريافتند، موارد كودك آزاري با تشكيل عادات بد بهداشتي در بزرگسالي ارتباط نزديكي دارد.
كساني كه بيش از چهار حادثه بدرفتاري و آزار را در كودكي تجربه كردهاند، در مقايسه با كساني كه هيچ تجربهاي از اين دست ندارند، 12 برابر بيشتر با خطر اعتياد به مواد مخدر، الكليسم، افسردگي و اقدام به خودكشي روبهرو هستند.