بخشی از مقاله
بررسي و مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چكيده تحقيق
فصل اول
«طرح تحقيق»
- مقدمه
- بيان مسأله
- ضرورت و اهميت تحقيق
- اهداف تحقيق
- سؤالات و فرضيات تحقيق
- روش تحقيق
- جامعه پژوهش و حجم نمونه
- تعريف واژهها و اصطلاحات
فصل دوم
«پيشينه تحقيق»
عنوان صفحه
- مباني نظري
- تعريف افسردگي
- علايم افسردگي
- ديدگاهها و مكاتب مرتبط با افسردگي
- پژوهشهاي انجام شده پيرامون موضوع تحقيق
الف: پژوهشهاي انجام شده در خارج از كشور
ب: پژوهشهاي انجام شده در داخل ايران
فصل سوم
«روش تحقيق»
- روش تحقيق
- روش آماري
- متغيرهاي تحقيق
- جامعه تحقيق
- حجم نمونه
عنوان صفحه
- ويژگيهاي نمونه
- ابزار سنجش
- اعتبار و روايي ابزار سنجش
- روش جمعآوري اطلاعات
- ابزار اندازهگيري
فصل چهارم
«تجزيه و تحليل دادهها و اطلاعات»
- آزمون فرضيه
- جداول آماري
فصل پنجم
«بررسي و نتيجهگيري»
- نتيجهگيري از سؤالات و فرضيات تحقيق
- محدوديتهاي تحقيق
عنوان صفحه
- ميزان همبستگي بين يافتههاي تحقيق حاضر و تحقيقات قبلي
- پيشنهادات
- منابع
- ضمائم
چكيدة تحقيق:
پژوهش حاضر به منظور بررسي و مقايسه ميزان افسردگي بين دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه در شهرستان كوهدشت انجام گرفت. به اين صورت كه تعداد 40 نفر از دانشآموزان (20 نفر دختر و 20 نفر پسر) با روش نمونهگيري خوشهاي به طور تصادفي انتخاب و براساس آزمون افسردگي بك مورد آزمون واقع شدند. مطابق اغلب يافتههاي پيشين بخصوص در خارج از كشور) يافتههاي پژوهش حاضر نشان ميدهند كه در كل افسردگي دانشآموزان دختر مقطع متوسطه به طور معناداري بالاتر از ميزان افسردگي دانشآموزان پسر در اين مقطع ميباشند.
همچنين برحسب نتايج تحليل آماري t استودنت براي گروههاي مستقل با درجة آزادي 38=d.f و در سطح آلفاي (5/0 = ) جهت بررسي فرضيه يك سويه كه «ميزان افسردگي دانشآموزان دختر مقطع متوسطه به طور معناداري بالاتر از ميزان افسردگي دانشآموزان پسر مقطع متوسطه ميباشد» نتايج بيانگر تفاوت معنيدار بين ميزان افسردگي دو گروه ميباشد.
فصــل اول
«طرح تحقيق»
مقدمه:
افسردگي متداولترين بيماري بين اختلالات روانپزشكي به شمار ميرود، به طوري كه درصد بالايي از كليه بيماران بستري در بيمارستانها را اين نوع بيماري تشكيل ميدهند، هر روز،در مراكز درماني دنيا، ميلونها نفر بوسيله متخصصان امر به عنوان مراجع افسرده تشخيص داده ميشوند. همه افراد در مرحلهاي از زندگي دچار افسردگي ميشوند و به عبارتي25% افراد و يا شايد تعداد بيشتري از مردم عادي، حداقل يك بال در زندگي دچار افسردگي شدهاند درصد زيادي از افراد هر جامعه، در شرايط زماني خاص، به علت انواع استرسها، روابط ميان فردي ناسالم و آسيبپذير، انواع فقدانها، مشكلات و درگيريهاي خانوادگي يا زناشويي تنهايي، درگيري اجتماعي يا شغلي، طلاق و جدايي، قرار گرفتن در تضادهاي دروني و همينطور اجتماعي، نداشتن حمايتهاي اجتماعي، رشد ناسالم دوران كودكي، بهداشت رواني نازل در جامعه، بغرنجي شرايط زندگي، صنعتي شدن و بسياري عوامل ديگر ممكن است دچار افسردگي شوند (ترجمه شمس، 1379).
افسردگي در همه افراد جامعه،ثروتمند و فقير، نوجوان، جوان و پير، زن و مرد، متأهل و مجرد ديده شده است. اما بعضي از افراد بيشتر از ديگران مستعد ابتلا به افسردگي هستند. شيوع افسردگي در زنان دو برابر مردان گزارش شده است. همچنين بيماري از متخصصان باليني معتقدند كه افسردگي در افراد ميانسال، نوجوان، كودكان و حتي خردسالان به طور يكسان شايع است هرچند نشانههاي مرضي در گروههاي مختلف سني متفاوت است (آزاد، 1378).
با توجه به اينكه دانشآموزان مقطع متوسطه از طرفي (رواج سن نوجواني و بحرانهاي اين دوره و از طرفي ديگر در آستانه اتمام مقطع متوسطه و ورود به يك دورة آموزشي نوين بنام پيشدانشگاهي قرار دارند كه اين شرايط آنان را از بحرانهاي رواني مصون نميدارد. بنابراين پژوهش حاضر سعي دارد كه از وضعيت افسردگي دانشآموزان مقطع متوسطه آگاهي يابد.
بيان مسأله:
مسائل و مشكلات عاطفي، امروزه در جهان شيوع و گسترش زيادي پيدا كرده است و بسياري از افراد از مشكلات و بيماريهاو اختلالات عاطفي رنج ميبرند. اين مسائل و مشكلات نه تنها افراد را زير پوشش قرار ميدهند بلكه به تبع فرد، جامعه را هم در برگرفته و دچار اختلالات و معضلات بسياري مينمايند و عواقب و تبعات اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و آموزشي زيادي را به دنبال خود ميكشند بررسي مشكلات عاطفي به اشكال مختلف در مدارس، دانشگاهها و مراكز علمي از ديرباز مورد توجه بوده است. يكي از روشهاي بررسي مشكلات رواني بررسي ميزان افسردگي در افراد ميباشد، مسئله تحقيق حاضر به بررسي ميزان افسردگي در دانشآموزان و نيز مقايسه آن در دو جنس با يكديگر در سطح شهرستان كوهدشت ميپردازد.
اهميت و ضرورت تحقيق:
توجه به مسايل و موضوعات ذيل هر پژوهشگري را به اين حيطه سوق ميدهد كه درباره وضعيت رواني دانشآموزان مقطع متوسطه و همچنين بازنگري مجدد بر يكي از بيماريهاي عصر حاضر يعني افسردگي تحقيق نمايد.
1) موضوع بازنگري بر ميزان فراواني افسردگي در بين نوجوانان با توجه به اينكه پژوهشگران دريافتهاند كه حدود 8 درصد پسران و 10 درصد دختران در دوران نوجواني افسرده ميشوند (ترجمة گنجي، 1378).
2) يافتههاي پژوهشگران نشان ميدهد كه تا قبل از پايان دوران نوجواني يعني 19 سالگي تعداد دختران افسرده دو برابر پسران افسرده ميباشد (ترجمة گنجي، 1378) بر اين اساس بررسي كردن اين امر ضروري است كه آيا دختران نوجوان بيشتر از پسران نوجوان دچار افسردگي ميشوند.
3) بحث و موضوع تغييرات نظام آموزشي دورة متوسطه و پديدار شدن نظام نوين آموزشي بنام پيشدانشگاهي و همچنين قرار گرفتن دانشآموزان در يك بحران استرسزا آموزشي، پژوهشگر را به اين حيطه تحقيقي سوق ميدهد كه عوارض رواني اين تغييرات آموزشي چه ميباشد و چگونه ميتوان آن را شناسايي نمود.
4) مطالعه و بررسي مشكلات رواني دانشآموزان زماني پراهميت ميگردد كه اين مسايل در محيط و فرهنگهاي مختلف صورت گيرد تا شايد بتوان از نتايج حاصله از آن در برنامهريزي احتمالي جهت كاهش افسردگي در مدارس استفاده كرد چرا كه اين قبيل بيماريها اگر به موقع تشخيص داده نشود ريشه ميدواند و اثرات آن به صورت افزايش ميزان خودكشي و در شكل خفيفتر بصورت كندي پيشرفت تحصيلي نمايان ميشود.
اهداف تحقيق:
هدف كلي:
بررسي و مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه
اهداف اختصاصي:
1) بررسي ميزان افسردگي در بين دانشآموزان دختر مقطع متوسطه
2) بررسي ميزان افسردگي در بين دانشآموزان پسر مقطع متوسطه
3) مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه
سؤالات و فرضيات تحقيق:
1) ميزان افسردگي دانشآموزان دختر مقطع متوسطه چقدر است؟
2) ميزان افسردگي دانشآموزان پسر مقطع متوسطه چقدر است؟
3) ميزان افسردگي دانشآموزان دختر به طور معناداري بالاتر از ميزان افسردگي دانشآموزان پسر است.
روش تحقيق:
با توجه به عنوان و موضوع پژوهش، بررسي و مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان مقطع متوسطه، تحقيق حاضر از نوع روش تحقيق علي- مقايسهاي يا گروه ملاكي ميباشد «عمدهترين ويژگي تحقيق علي- مقايسهاي اين است كه اين پژوهش پس از وقوع علت آغاز و پژونشگر اقدام به جمعآوري اطلاعات ميكند. پژوهشگر معلول يا متغير وابسته را مورد بررسي قرار داده و با مراجعه به گذشته به كشف علت ميپردازد.» (دلاور، 1383).
جامعه پژوهش:
دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه كليه دبيرستانهاي شهرستان كوهدشت
حجم نمونه:
تعداد 40 نفر از دانشآموزان مقطع متوسطه حجم نمونه تحقيق حاضر ميباشند كه اين تعداد را دو گروه 20 نفره از دانشآموزان دختر و پسر تشكيل ميدهد.
تعريف عملياتي واژهها و اصطلاحات:
افسردگي: افسردگي بيماري است كه خصوصيت اول و عمده آن تغيير خلق است و شامل احساس غمگيني است از يك نوميدي خفيف تا احساس تأمين شديد ممكن است نوسان داشته با شد، اين تغيير خلق نسبتاً ثابت براي روزها، هفتهها، ماهها، يا سالها ادامه دارد. همراه اين تغيير خلق تغييرات شخصي در رفتار، نگرش، تفكر، كارايي و اعمال فيزيولوژيك وجود دارد (رس، 1982).
ميزان افسردگي: منظور از ميزان افسردگي در اين پژوهش نمرهاي است كه آزمودني در تست افسردگي بك كسب ميكنند.
دانشآموز: دختر و پسري كه طبق مقررات آموزش و پرورش در مقطع متوسطه يكي از دبيرستانهاي شهرستان كوهدشت مشغول به تحصيل ميباشند.
سطح متوسطه: يكي از مقاطع تحصيلي نظام آموزش و پرورش كشور است كه در برگيرنده دورة سه ساله ميباشد. هدف كلي اين مقطع تحصيلي اعتلاي سطح فرهنگ دانش عمومي و شناخت بهتر استعدادها و علاقه دانشآموزان و ايجاد زمينه مناسب هدايت آنان به زمينههاي تحصيلي موردنظر و احراز آمادگي نسبي جهت ادامه تحصيلات عاليتر است.
شهرستان كوهدشت: يكي از شهرستانهاي استان لرستان است كه در جنوب غربي اين استان قرار دارد.
فصــل دوم
«پيشينه تحقيق»
مباني نظري
تعريف افسردگي:
افسردگي يك نوع اختلال عاطفي است، بارزترين علامت اختلالات عاطفي تغييرات و نوسانات مشهوري است كه در خلق بيماران مبتلا به آن يافت ميشود. كه معمولاً به شدت متفاوت است از خلق بيماران مبتلا به آن يافت ميشود كه معمولاً به شدت متفاوت است از خلق افراد سالم، و تظاهر آن به صورتهاي افسردگي و يا خوشحالي زياده از حد (ماني) ميباشد. ماني عبارتست از سرخوشي، گشادهرويي، تحريكپذيري، پرحرفي، عزت نفس كاذب و پرش فكري افراطي. افسردگي هم داراي علايم و نشانههاي بارزي همچون احساس غمگيني شديد، عصبانيت و بيحوصلگي، بيعلاقگي و عدم لذت بردن از فعاليتهاي تفريحي، كاهش انرژي يا بيقراري، بياشتهايي، كاهش وزن، بيخوابي، كاهش قواي ذهني، كاهش ميل جنسي، احساس بيارزشي و گناه، احساس نوميدي، فكر خودكشي وعلايم و دردهاي جسماني باشد (شاملو، 1364) يا به قول ديگر افسردگي حالت رواني ناخوشايندي است كه با دلزدگي، ياس، خستگيپذيري مشخص ميشود و غالباً با يك اضطراب كم و بيش شديد همراه است (منصور، دادستان، 1365).
افسردگي يك هيجان عادي بيشري است، اين افسردگي عادي يا علايمي مثل غمگيني، دلشكستگي، نوميدي، ناكامي، ناشادي مشخص ميشود. اين احساس همگاني و عمومي است و به عنوان اختلال غيرعادي تلقي نميشود (راو، 1366).
افسردگي را شايد بتوان به حالتي توصيف كرد كه با تغيير اساسي و اوليه در خلق شروع و با مداومت احساس غم و اندوه به درجات مختلف مشخص ميگردد (اخوت جليلي، 1362).
تعريفي كه بك در سال (1976) بيان كرد، اينست كه اصطلاح افسردگي به مجموعه رفتارهايي اطلاق ميشود كه عناصر مشخص آن كندي حركت و كلام است گريستن، غمگيني، فقدان پاسخهاي فعال، فقدان علائم، كمارزشي، بيخبري و بياشتهايي ازديگر علائم آن است (ميثمي، 1367). افسردگي اصطلاح وسيع و مبهمي است، براي شخص عادي حالتي مشخص با غمگيني و گرفتگي و بيحوصلگي و براي پزشك گروه وسيعي از اختلافات عاطفي با زيرشاخههاي متعدد را تداعي ميكند. خصوصيت اصلي و مركزي حالت افسردگي كاهش عميق ميل به فعاليتهاي لذتبخش روزمره مثل معاشرت، تفريح، ورزش، غذا و سكس است. اين ناتواني براي كسب لذت، حالتي نافذ و پايا دارد (ترجمة پورافكاري، 1371).
علايم افسردگي:
افسردگي از لحاظ شدت به سه دسته خفيف، متوسط و شديد ميتواند تقسيم شود كه هر كدام علائم خاصي دارند. مثلاً در افسردگي متوسط اضطراب، فقدان علاقه و شدت آشفتگي خواب و افكار بدبينانه ذكر شده است. در افسردگي شديد علاوه بر علايم بالا، هذيان و توهم پيدا ميشود كه گاهي به آن افسردگيهاي پيسكوتيك ميگويند. در افسردگي خفيف بيمار از خلق پايين، فقدان انرژي و احساس لذت و بدخوابي شكايت ميكند. در اختلال افسردگي خفيف معمولاً علائم ديگري وجود دارد كه آن فرمهاي شديد كمتر مشاهده ميشود. اين علائم را به مفهوم وسيع نوروتيك، ميتوان گفتو مشت مل است بر اضطراب، خوبي، علائم وسواس و علائم هيستريك. پايين بودن خلق، فقدان انرژي، علاقه و تحريكپذيري (ترجمه پورافكاري، 1371).
انواع افسردگي:
براساس طبقهبندي DSM-IV افسردگي به چند نوع تقسيم ميشود. افسردگي يكقطبي كه در طي آن فرد فقط از نشانههاي افسردگي رنج ميبرد بدون اينكه اصلاً به ماني مبتلا بشود. افسردگي دوقطبي (مانيك، دپرسيون) كه طي آن هم افسردگي و هم ماني رخ ميدهند. افسردگي مزمن ، يعني اختلال افسردگي خويي فرد، حداقل دو سال تمام افسرده است. بدون اينكه حداقل دو ماه به حالت طبيعي برگشته باشد. افسردگي دورهاي كه بسيار متداولتر است كمتر از دو سال دوام دارد و شروع آن مشخص است كه همين آن را از عملكرد غيرافسردة قبل از آن متمايز ميكند.
افسردگي مضاعف : كه علاوه بر اختلال افسردهخويي اساسي، دورةافسردگي را نيز شامل ميشود. كساني كه به افسردگي مضاعف مبتلا هستند، نشانههاي شديدتر و ميزان بهبودي كمتري دارند (ترجمة سيد محمدي، 1379).
ديدگاههاي افسردگي: نظريه زيستشناختي:
به اعتقاد الگوي زيستي، افسردگي اختلال بدن است، اگرچه در مجموع افسردگي ميتواند بوسيله مشكل موجود در هر يك از اندامهاي بدن ايجاد شود، گمانهزنيها تقريباً به طور كامل بر مغز، بويژه بر كاهش نوعي مواد (اسمينهاي بيوژنتيك) متمركز شدهاند كه به انتقال تكانههاي عصبي در طول فواصل (سيناپسها) موجود بين سلولهاي عصبي (نورونها) كمك ميكنند. چهار سرنخ وجود دارد كه نشان ميدهد بدن عميقاً در افسردگي درگير است، اولاً افسردگي تا اندازهاي بعد از دورههاي تغيير فيزيولوژيكي طبيعي در زنان رخ ميدهد: بعد از به دنيا آوردن كودك، هنگام يائسگي و درست قبل از قاعدگي. ثانياً شباهت قابل ملاحظهاي بين نشانهها در فرهنگها، جنسيتها، سنين و نژادها حاكي از يك فرآيند زيستي زيربنايي است. ثالثاً، درمانهاي بدني، بويژه داروهاي ضدافسردگي سه حلقهاي و بازدارندههاي MAO و شوك برقي تشنجآور افسردگي را به طور مؤثري بيان ميكند و بالاخره با اينكه، گاهي افسردگي بصورت عوارض جانبي داروها در افراد بهنجار ايجاد ميشود. بويژه افسردگي ميتواند به وسيله رزوپين ايجاد شود كه داروي كاهش دهندة فشار خون است (شويلر، 1974، بهنقل ازترجمة سيد محمدي، 1379).
درمانهاي بدني افسردگي:
طرفداران الگوي زيستشناختي براي درمان افسردگي يك قطبي بويژه زماني كه شديد باشد به دو روش اقدام ميكند. روش اول درمان كردن بيمار با داروهاست، كه در اين صورت ممكن است از فلوكستين (پروزاك)، داروهاي سه حلقهاي و بازدارندههاي MAO استفاده كنند. روش دوم واردت كردن شوك برقي تشنجآور (ECT) است. با اين روشها، افسردگي تا اندازهاي بهبود مييابد ولي نرخ برگشت آن بالاست (ترجمة سيد محمدي، 1379).
نظريههاي روان پويايي: نظريهپردازان روان پويشي بر سه علت افسردگي تأكيد ميكنند: خشمي كه متوجه خود شده است. وابستگي بيش از اندازه به ديگران براي عزت نفس و درماندگي در رسيدن به هدفها، روانشناسان پيشين اولين كساني بودند كه در الگوي روانپويشي به شناخت افسردگي كمك كردند. كارل آبراهام (1911) و زيگموند فرويد (1917) در مقاله كلاسيك خود به نام «داغداري و ماليخوريا» بر هميت خشمي كه متوجه خود شده است در ايجاد افسردگي، تأكيد كردند. به نظر فرويد، انگيزش براي تنبيه خود از رويدادهاي كودكي فرد افسرده ناشي ميشود. فرد افسرده در دوران كودكي خود عشق شديدي را پرورش ميدهد كه با دلسردي فرد ديگر تضعيف ميشود او از اينكه دلسرد شده است احساس خشم ميكند. انرژي ليبدويي نهفته در عشق آزاد ميشود، وليمتوجه فرد ديگري نميشود. در عوض، من (ego) با فرد از دست رفته همانندسازي كرده يا او را جذب ميكند. و ليبدوي آزاد شده اين بخش از من (ego) ميشود. خشمي كه در اصل نسبت به آن شخص احساس ميشد اكنون به خود (self) برميگردد و ضايعات و طرد بعدي، اين ضايعه اوليه را دوباره فعال ميسازند و باعث ميشوند كه خشم فرد افسرده متوجة شخص جنايتكار اصلي شود كه اكنون در من او ادغام شده است.
اينگونه متوجه شدن خشم به سوي خود، گام مهمي در ايجاد نشانههاي عزت نفس كم، سرزنش علني، نياز به تنبيه ودر موارد بسيار شديد، خودكشي است.
- فرد افسرده براي عزت نفس خود بيش از حد به ديگران وابسته است،از زمان فرويد نظريهپردازان روانپويشي بر تيپ شخصيتي تأكيد كردهاند كه افراد را به ويژه نسبت به افسردگي آسيبپذير ميسازد: فرد افسرده شديداً نيازمند آن است كه لبريز از عشق و تحسين شود. او با حالتي از عطش مداوم براي عشق و محبت زندگي ميكند و چنانچه اين نياز برطرف نشود، عزت نفس او تنزل مييابد. آنان به صورت معتادان محبتي انگاشته ميشوند كه به طرزي بينظير در ايجاد محبت ديگران ماهر شدهاند و همواره دوست دارند سرشار از محبت باشند. با اين حال، فرد افسرده غير از دريافت اين محبت، براي شخصيت واقعي فردي كه او را دوست دارد اهميت چنداني قا ئل نيست (رادو، 1928؛ فينجل، 1945، آريتي و بمپوراد، 1978).
- سومين گرايش در نظريهپردازي روانپويشي مربوط به افسرديگ در اظهار ادوارد بيبرينگ (1953) ديده ميشود كه معتقد است افسردگي زماني ايجاد ميشود كه من در برابر آرزوهايش احساس درماندگي ميكند. احساس درماندگي در دستيابي به اهداف عالي من موجب از دست دا دن عزت نفس ميشود كه ويژگي اصلي افسردگي است. فردي كه مستعد افسردگي است، معيارهاي بسيار بالايي دارد و همين باعث ميشود كه آسيبپذيري او نسبت به درماندگي به هنگام مواجه شدن با اهدافش، بيشتر شود. از نظر بيبرينگ، تركيب اهدافي كه قوياً با ارزش انگاشته ميشوند، با آگاهي عميق من از درماندگي و ناتوانياش در رسيدن به اين اهداف، مكانيزم افسردگي است.
درمان روانپويشي افسردگي:
نظريه روان پويشي در مجموع به جاي تأكيد بر ضايعاتي كه در كوتاه مدت موجب افسردگي ميشوند، بر آمادگي درازمدت براي آن تأكيد ميكند. به همين نحو، درمانهاي روان پويشي به جاي اينه به تسكين كوتاه مدت افسردگي گرايش داشته باشند، به تغيير درازمدت تمايل دارند. از سه گرايش روان پويشي دربارة افسردگي، چندين راهبرد درماني به دست ميآيد. اولاً، نظريهپردازان روان پويشي كه به نظرية افسردگي تمايل دارند كه بر خشم متوجة خود شده تأكيد ميكند، ميكوشند بيمار را از خشم گمراه شده و تعارضهاي اوليهاي كه موجب آن بودهاند آگاه كنند. پذيرفته خشمي كه ضايعه و طرد آن را ايجاد كردهاند و هدايت كردن آن به سوي موضوعات مناسبتر، بايد از وقوع افسردگي پيشگيري كرد و آن را تسكين دهد. ثانياً،درمانگران روانپويشي كه به او وابستگي شديد فرد افسرده به ديگران براي عزت نفس ميپردازند، سعي ميكنند به بيمار كمك كنند تا به تعارضهايي كه همواره او را تشنة محبت و حرمت ديگران ميكنند، پي برده و آنها را حل كند. چنين بيماري بايد متوجه شود كه عزت نفس واقعي از درون ناشي ميشود، ثالثاً، درمانگراني كه در چارچوب رويكرد درماندگي بيبرينگ كار ميكنند، ميكوشند براي خاتمه دادن به افسردگي بيمار را وادارند تا اهداف خود را دست يافتني بداند، اهداف را به گونهاي تغيير دهد كه بتوانند تحقيق نمايند، يا كلاً اين اهداف را رها كند.» (ترجمه سيد محمدي، 1379)
نظريههاي شناختي:
احتمالاً بانفوذترين نظريههاي روانشناختي كه امروزه درباره افسردگي وجود دارد نظرگاه شناختي است. در الگوي شناختي افسردگي، افكار خاص را علت اصلي نشانههاي فرد افسرده ميدانند. الگوي اول كه آرون تيبك آن را ساخته است، عمدتاً از تجربة درماني طولاني با بيماران افسرده بدست آمد و علت افسردگي را افكار منفي نسبت به خود، نسبت به تجربة جاري و نسبت به آينده ميداند. الگوي دوم كه مارتين اي.پي.سليگمن آن را به وجود آورده است، عمدتاً از آزمايشهاي انجام شده با سگها، موشها و افراد مبتلا به افسردگي خفيف به دست آمده است و علت افسردگي را انتظار درماندگي آينده ميداند. فرد افسرده انتظار وقوع رويدادهاي بد را دارد و معتقد است كه براي جلوگيري از وقوع آنها كاري نميتوان انجام داد. از ديد آرون بك دو مكانيزم موجب افسردگي ميشود، سهگانان شناختي و خطاهاي منطق .
سهگانان شناختي: سهگانان شناختي از افكار منفي دربارة خود، تجربة جاري و آينده تشكيل ميشود. افكار منفي درباره خود عبارتست از اعتقاد فرد افسرده به اينكه او معيوب به درد نخور، و بيكفايت است. نشانة عزت نفس كم از اعتقاد او به اينكه معيوب است ناشي ميشود. چنانچه او تجربيات ناخوشايندي داشته باشد. آنها را به عدم شايستگي شخصي نسبت ميدهد. چون او باور دارد كه معيوب است، معتقد است هرگز به خشنودي دست نخواهد يافت. افكار منفي فرد افسرده درباره تجربه شامل تعبير اوست كه آنچه براي وي اتفاق ميافتد ناگوار است. او موانع جزئي را به صورت موانع غيرقابل گذر سوء تعبير ميكند. حتي زماني كه ديدگاههاي مثبت معقولتري دربارة تجربة او وجود دارند او به منفيترين تعبير ممكن در مورد آنچه براي او رخ داده است گرايش دارد.
بالاخره اينكه، نگرش منفي فرد افسرده در مورد اينكه، نگرش درماندگي است. زماني كه او به آيندة فكر ميكند، باور دارد وقايع منفي كه اكنون براي او اتفاق ميافتند به خاطر نقايص شخصي او در آينده نيز ادامه خواهند يافت.
خطاهاي منطق: يك باور دارد كه خطاهاي منظم در منطق، دومين مكانيزم افسردگي است از ديد بك، فرد افسرده مرتكب پنج خطاي منطقي متفاوت در تفكر ميشود، و هر يك از آنها تجربيات او را تيره ميكنند: استنباط دلخواه، انتزاع گزينشي، تعميم مفرط، بزرگنمايي و كوچكنمايي، شخصيسازي.
استنباط دلخواه: به نتيجهگيري اشاره دارد كه شواهد ناچيزي براي حمايت آن وجود دارند يا اصلاً شواهدي وجود ندارند.
انتزاع گزينشي: عبارت است از تمركز بر يك امر جزيي بياهميت و در عين حال ناديده گرفتن ويژگيهاي مهمتر موقعيت.
تعميم مفرط: عبارتست از نتيجهگيريهاي كلي دربارة ارزش، توانايي، يا عملكرد براساس يك واقعيت تنهاست.
بزرگنمايي و كوچكنمايي: عبارتست از خطاهاي فاحش ارزيابي، كه طي آن رويدادهاي ناگوار جزئي بزرگنمائي و رويدادهاي خوب بزرگ، كوچك نمايي ميشوند.
شخصيسازي: عبارتست از اينكه فرد به غلط خود را مسئول رويدادهاي ناگوار در دنيا ميداند (ترجمة سيد محمدي، 1379).
درمان شناختي:
نظريه افسردگي شناختي بك اعلام ميدارد كه علت افسردگي افكار منفي نسبت به خود تجربة جاري، و آينده و خطاهاي منطق است، درمان شناختي ميكوشد با اين شناختها مقابله كند (بك، 1967، بك، راش، شاو، و امري، 1979)، هدف آن شناسائي و اصلاح تفكر تحريف شده و فرخهاي كژكار زيربنائي افسردگي است.
(رم، 1977؛ بك و همكاران 1979)، علاوه بر اين به بيمار آموخته ميشود بر مشكلات غلبه كند و بر موقعيتهايي كه قبلاً نها را حل شدني ميانگاشته است فايق آيد. درمان شناختي از شيوههاي رفتار درماني نظير افزايش فعاليت (تقويت كردن فرد افسرده، براي شركت كردن در فعاليتهاي بيشتر) واگذاري تكليف درجهبندي شده (تقويت كردن فرد افسرده براي برداشتن گام كوچك در هر بار، و به تدريج مشكلتر كردن اين گامها) و آموزش مهارتهاي اجتماعي مغاير با نشانههاي افسردگي، استفاده ميكنند. اما در درمان شناختي اين شيوهها براي تغيير نشانههاي رفتاري صرفاً وسايلي هستند براي تغيير افكار و فرضهايي كه علتهاي بنيادي رفتار افسرده انگاشته ميشوند. چهار شيوه درمان شناختي به ترتيب عبارتند از: شناسايي افكار خودكار، افكار خودكار آزمايش واقعيت، آموزش انتساب مجدد و تغيير فرضهاي دپرسوژنيك .
شناسايي افكار خودكار: بك معتقد است كه بيماران افسرده جملههاي ناپيوسته و منفي را سريعاً و از روي عادت به خودشان ميگويند. اين افكار خودكار، افسردگي را نگه ميدارند درمان شناختي به بيماران كمك ميكند كه اين افكار خودكار را شناسايي كنند.
افكار خودكار آزمايش واقعيت: وقتي كه بيمار ياد گرفت اينگونه افكار را شناسايي كند درمانگر شناختي با بيمار به گفتگويي ميپردازد كه طي آن شواهد موجودعليه اين افكار با دقت كامل مورد بررسي قرار ميگيرند. اين تلاش در جهت ايجاد خوشبيني كاذب نيست، بلكه ترغيب بيمار به استفاده از معيارهاي معقول خودسنجي است كه افراد غيرافسرده آنها را به كار ميبرند. وقتي بيمار ياد ميگيرد افكار خودكارش را با دقت كامل بررسي كندو شواهدي را عليه آنها بيارايد، قادر خواهد بود آنها را تضعيف كرده و بدين ترتيب آنها از بين خواهند رفت.
آموزش انتساب مجدد: بيماران افسرده به سرزنش كردن خود براي رويدادهاي ناگوار گرايش دارند كه در واقع مسئول آنها نيستند. درمانگر و بيمار براي مقابله با اينگونه سرزنش نامعقول، رويدادها را وارسي ميكنند، و براي غلبه كردن بر اين سرزنش معيارهاي افراد غيرافسرده را به كارميبندند. اين در واقع آزاد كردن بيمار از قيد سرزنش نيست بلكه اين كار براي اين صورت ميگيرد كه بيمار دريابد ممكن است عوامل ديگري غير از بيكفايتي او وجود داشته باشند كه به رويداد ناگوار كمك ميكنند.
تغيير دادن فرضهاي دپرسوژنيك: آخرين شيوه درمان شناختي، تغيير دادن آشكار فرضهاي دپرسوژنيك است (ايس، 1962). بك شش فرض را مشخص ميكند كه افراد افسرده زندگي خود را براساس آنها قرار ميدهند، و از اين راه خود را مستعد غم، نااميدي و سرخوردگي ميكنند: (1) براي اينكه من خوشحال باشم، بايد همه افراد در تمام اوقات مرا بپذيرند؛ (2) اگر مرتكب اشتباهي شوم، معني آن اينست كه نالايقم؛ (3) بدون عشق و محبت نميتوان زندگي كنم؛ (4) اگر كسي با من مخالف باشد، اين بدان معني است كه او مرا دوست ندارد؛
(5) ارزش من به عنوان يك شخص بستگي دارد به اينكه ديگران دربارة من چه فكري ميكنند وقتي كه بيمار و درمانگريكي از اين فرضها را شناسايي ميكنند به شدت آن را مورد حمله قرار ميدهند. اعتبار هر فرض بررسي ميشود، ضد استدلاللهاي براي هر يك از فرضها مطرح ميشود، فرضهاي قابل قبول ديگري ارائه ميشوند، و پيامدهاي مصيبتبار اعتقاد به هر فرض برملا ميشوند (ترجمه سيد محمدي، 1379).
نظريههاي يادگيري:
پيشفرض نظريههاي يادگيري آن است كه افسردگي و فقدان تقويت به هم مربوطاند نبود تقويت ممكن است چند علت داشته باشد. پاسخها ممكن است بدين سبب تضعيف شوند كه هيچ تقويتي دريافت نداشته يا حالتي نا خوشايند يا تنبيه كننده به دنبال داشتهاند. بسياري از نظريهپردازان، معتقد به ديدگاه يادگيري، به شدت تحت تأثير كارهاي بياف.اسكينر در زمينه شرطي شدن عاملي بودهاند، انديشههاي ناشي از كارهاي اسكينر از طريق تأكيد بر تعامل اجتماعي، به ويژه اينكه چگونه رفتار ساير افراد ميتواند به عنوان تقويت عمل نمايد.
اصلاح و تعديل شدهاند، لوين سوهن و همكاران وي از پيشوايان تحقيق در زمينه افسردگي از ديدگاه يادگيري هستند. آنها به طور كلي چنين تأكيد ميكنند كه پايين بودن مقدار واكنشهاي رفتاري (برون شد رفتار) و احساسات غمگيني يا بدبختي كه با افسردگي همراه ميشود، مربوط است به كمي تقويت مثبت و يا زيادي تجربههاي ناخوشايند. اين وضع ممكن است به يكي از چند دليل مختلف پديد آيد: 1- محيط خودبخود ممكن است مسئلهاي باشد. امكان دارد كه در محيط فرد، عوامل تقويتكننده يا تنبيهكننده زياد باشند. 2- شخص ممكن است فاقد مهارتهاي اجتماعي براي جذب تقويت مثبت يا براي تطبيق مؤثر با حوادث تنفرانگيز و ناخوشايند باشد.
3- به سبب بعضي دلايل، در افرادي كه مستعد افسردگي هستند، موارد تقويتكننده، كمتر مثبت و موارد تنبيهكننده، بيشتر منفي به نظرشان ميرسد تا افراد عادي. اين ممكن است به صورت چرخهاي از كاهش رفتار يا كنارهگيري آغاز شود و به تقويت كمتر يا تنبيه بيشتر بيانجامد افراد افسرده حوادث ناخوشايند بيشتري در زندگيشان رخ مينمايد و تجربة آنان نيز از اين حوادث ناخوشايندتر از افراد غيرافسرده است (لوين سوهن و اركوناد ، 1981).
افراد افسرده ممكن است با استفاده از رفتار وابسته شديد براي برقراري ارتباط كوشش نمايند و نيز امكان دارد براي جلب همدردي و مهرباني ديگران به شكوههاي پياپي مبادرت ورزند. گرچه ممكن است شخصي كه به دنبال دريافت اين نوع رفتار است در آغاز به بايستگي پاسخ بدهد، ولي پس از مدتي ممكن است از آن وضع احساس آزردگي يا ناكامي بكند حتي اگر معاشران شخص افسرده حمايت خود را ادامه داده سخنان اطمينانبخش بر زبان آورند، باز امكان دارد كه احساس ناكامي و آزردگي آنان با ظرافت به صورت رفتارهاي غيركلامي يا به راههاي ديگر ابراز شود. اگر خشم و ناكامي از اين قسم آشكار نشود، پيامهاي آميخته با همدرديد كه با لحن منفي داده ميشود، ممكناست موجب آشفتگي شخص افسرده شود به طوري كه رفتارهاي ناخوشايند، به جاي آنكه حذف شود، پايدا بمانند (كوتز و ورتمن 1980).
سرانجام يك دور باطل آغاز ميشود كه در آن نشانههاي مرضي و ناكامي فزايندهاي به طور آشكار ايجاد شده، بياطمينانيهائي پديد ميآيد؛ به طوري كه اطرافيان شخص افسرده شروع به گفتن چيزهايي از اين قبيل ميكنند كه شما اگر كوشش كنيد ميتوانيد بهبود يابيد، هيچكس مجبور نيست آنگونه عمل كند، البته اين موضوع موجب ميشود كه وضع موجود بدتر شود، وجود اينگونه احساسات، خواه آشكار، خواه پنهان، احتمالاً يكي از دلايلي است كه چرا اشخاص تمايل دارند از مصاحبت با افراد افسرده اجتناب ورزند. به همين دليل ممكن است كه آموزش مهارتهاي اجتماعي به افراد افسرده بتوانند يك اقدام درماني كارساز باشد (آزاد، 1378).
درمان افسردگي از نقطهنظر يادگيري:
لوين سوهن و همكارانش، نخست ميكوشند كه تأثير متقابل و مشخص بين فرد و محيط و رويدادهاي مرتبط افسردگي را به دقت تعيين نمايند. يك گام در اين راه عبارتست از: مشاهدة مشخص در خانواده، به عنوان قسمتي از ارزيابي اوليه (لوين سوهن و اركوناد، 1981). اين كار چند مقصود را عملي ميكند، يكي آنكه مراجع را نسبت به اين انديشه آگاه ميسازد كه افسردگي به تأثير متقابل شخص با ديگران و محيط ربط دارد، ديگر آنكه به درمانگر يك راه سودمند و بالنسبه خالي از تعصب از نحوة كسب اطلاع دربارة رفتار مراجع و كسان ديگري كه دور و برش هستند، نشان ميدهد. ابزارهاي ديگري كه در درمان بر پاية يادگيري اجتماعي مورد استفاده واقع ميشود، عبارتست از: فهرستي از رويدادهاي خوشايند و ناخوشايند، مراجع از طريق علامت زدن اين فهرست معين ميسازد كه هر رويداد چند بار در زندگياش پيش آمده و تا چه اندازه وقوع آن حادثه يا احتمال وقوعش براي وي خوشايند يا ناخوشايند بوده است. اين فهرست حوادث چنان ساخته شده است كه آن را بتوان همه روزه به كار برد. علاوه بر آن مراجع خلق و خوي خود را هر روز رتبهبندي ميكند. اين موضوع هم به مراجع و هم به درمانگر اجازه ميدهد تا از رابطة بين خلق و خوي و رويدادها آگاه شوند.
علاوه بر اين علامت زدنهاي روزانه، يك برنامة درمانگري مخصوص تهيه شده است كه عبارتست از: تعليم مهارتهايي كه در ارزيابي اوليه آشكار شده كه مراجع فاقد آنهاست. اين برنامه درمانگري ميتواند شامل مواردي از قبيل: آموزش ابراز وجود، كارساز بودن در وظايف پدري و مادري، گذراندن وقت و آموزش آرامش عضلاني باشد (آزاد، 1378).
نظرية اصالت وجودي – انسانگرايي دربارة افسردگي:
در حالي كه نظريههاي روان پويائي نقطة تأكيدشان از دست دادن شيء مورد علاقه به عنوان علت اصلي افسردگي است، نظريههاي اصالت وجود بر محور از دست دادن عزت نفس دور ميزنند، شي از دست رفته ميتواند واقعي باشد يا سمبليك مانند قدرت، مقام اجتماعي، يا پول. ولي از دست دادن در نفس خود، نميتواند به اندازة تغيير حاصل در خودسنجي فرد بر پاية آن از دست دادن مهم باشد. بسياري از افراد خودپنداري خود را بر پايه اينكه چه كسي هستند و يا چه چيزي دارند بنا ميكنند. مثلاً من رئيس هيئت مديره كارخانه هستم، من همسر يك شخصيت مشهور سينمايي هستم، همانندسازيهايي از اين قبيل، تشخص خارجي و ارزش افراد را در اذعان خود نشان ميدهد، علت شايع افسردگي در مردان از دست دادن شغل است.
شغل بيانگر ارزش شخص در نظر خودش است. يك علت شايع افسردگي در زنان از دست دادن همسر است مسئله، تنها از دست دادن شخص مورد علاقه نيست، بلكه منبع اصلي ارزش وي است، زيرا موقعيت اجتماعي سنتي يك زن مبتني بر نقش شوهر است. علاوه بر آن، با از دست رفتن نانآور خانواده ممكن است امرار معاش زن دچار مظاهر شود، نظريههاي انسانگرايي ممكن است بر اختلاف من آرماني شخص و ادراك وي از حالت واقعي امور تأكيد بگذارد. براساس اين نظريه افسردگي احتمالاً زماني ظاهر ميشود كه اختلاف بين من واقعي و من آرماني خيلي زياد شود. بطوري كه براي شخص قابل تحمل نباشد. اين انديشه با شواهد تجربي گرد آمده بوسيله پژوهندگاني كه ميزان خود ارزيابيهاي افراد افسرده و غيرافسرده را بررسي كردهاند مطابقت دارد (آزاد، 1378).
پژوهشهاي انجام شده در خارج از كشور:
گورين (1960) در بررسي ميزان افسردگي ميان زنان متأهل و پرستار با مردان متأهل و پرستار به اين نتيجه رسيد كه ميزان افسردگي در زنان بيشتر از مردان است در يك بررسي بالنسبه جديد در لوسآنجلس بيش از 19 درصد بزرگسالان در زمرة افراد افسرده قرار گرفتند. كه در اين ميان تعداد زنان افسرده در برابر مردان افسرده بود. برطبق آمارهاي بينالمللي 15% از افراد بالغ بين 74-15 ساله كه به پزشك مراجعه ميكنند علائم افسردگي را بروز ميدهند. 8 درصد از كل نسخههاي جديد، 9 درصد از نسخههاي تكراري به درمان افسردگي زنان اختصاص دارد.
تعداد زناني كه مبتلا به بيماري افسردگي پيري ميشوند بسيار بيشتر از مردان است (پاياننامه تربيت معلم تهران، 1372). هاوتن، ك (1983) در رابطه با تلاش براي خودكشي در كودكان و نوجوانان به اين نتيجه رسيد كه تلاش براي خودكشي بطور فزايندهاي در جوانان پس از 12 سالگي خصوصاً در بين دختران شايع ميشود.
لارسن - بس (1991) در ارتباط با
شكايتهاي بدني و رابطه آن با نشانههاي بيماري افسردگي در نوجوانان سوئدي تحقيقي دارد كه در اين مطالعه شكايتهاي بدني در بين نوجوانان 13 تا 18 ساله سوئدي مورد بررسي قرار گرفت نتايج حاصل از اين بررسيها حاكي از اين بود كه دختران داراي شكايت بدني شديدتر و بيشتري هستند. (پاياننامه تربيت معلم تهران، 1375). براون (1961) در تحقيقي نشان داد كه بين از دست دادن والدين در كودكي و افسردگي بعدي افراد ارتباط نسبتاً زيادي وجود دارد و او دريافت كه 41% از 26 بزرگسال مبتلا به بيماري يكي از والدين خود را در سنين پايينتر از 15 سالگي به علت مرگ از دست دادهاند. بك و همكاران (1963) در تحقيقي نشان دادند كه بين شدت افسردگي و مرگ والدين همبستگي مثبت وجود دارد و بيماران افسرده فاقد پدر در مقايسه با ساير افراد افسرده علائم بيشتري از خود نشان ميدهند. لوي و استل (1970) اينعقيده رايج را كه عدم حضور پدر تنها علت بيماريهاي رواني در نوجوانان است را نوعي افسانه عامهپسند تلقي مينمايند و برغم اين متخصصين، گستگي خانواده و فقدان پدر تنها علت مشكلات جدي اين گروه محسوب نميشود. چرا كه از نظر نوجوانان اين مسئله نيز مشكلي است مانند ساير مشكلات كه ميتوانند با آن مقابله كنند (پاياننامه تربيت معلم تهران، 1377).
تحقيقات انجام شده در ايران:
تنكابني و رضايي (1370) در تحقيقي تحت عنوان بررسي و مقايسه ميزان افسردگي بين دانشآموزان دختر و پسر سال چهارم دبيرستان در شهرستان محلات انجام دادند به اين نتيجه رسيدند كه افسردگي در دختران بيشتر از افسردگي در پسران مقطع چهارم متوسطه ميباشد. گودرزي (1369) طي تحقيقي از طريق بررسي و مقايسه ميزان افسردگي در دانشآموزان دختر و پسر نشان داد كه ميزان افسردگي دانشآموزان دختر (سال چهارم دبيرستان) به مراتب بيشتر از ميزان افسردگي دانشآموزان پسر (در سال چهارم دبيرستان) است. احمدي (1364) در تحقيقي تحت عنوان بررسي پراكندگي افسردگي در دانشجويان دانشگاه اصفهان به اين نتيجه رسيد كه ميزان افسردگي در بين پسران و دختران معنيدار بوده و پسران بيشتر از دختران احساس افسردگي ميكردهاند (پاياننامه، دانشگاه تربيت معلم تهران، 1375).
جعفري (1372) در تحقيق تحت عنوان بررسي و مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان دختر و پسر سال چهارم دبيرستانهاي منطقه سلطانيه به اين نتيجه رسيد كه تفاوت معناداري بين گروههاي مورد مقايسه وجود ندارد.
كريمي (1369) در تحقيقي تحت عنوان مقايسه ميزان افسردگي در ميان دانشجويان دختر و پسر در دانشكده علوم تربيتي علامه طباطبايي انجام داد نتيجه بدست آمده حاكي از اين بود كه تفاوت آماري معنيداري در ميزان افسردگي دختر و پسر وجود ندارد.
موسوي (1368) طي تحقيق تحت عنوان مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشجويان دختر و پسر در دانشگاههاي تهران به اين نتيجه رسيد كه تفاوت آماري معنيداري بين دو گروه وجود دارد.
روشن (1369) در تحقيقي تحت عنوان بررسي مقايسهاي ميزان شيوع افسردگي و اضطراب در بين دانشجويان شاهد و غيرشاهد در سطح دانشگاههاي تهران به اين نتيجه رسيد كه بين ميزان شيوع افسردگي در بين دانشجويان شاهد و غيرشاهد تفاوت معناداري وجود ندارد.
عليپور و بيابانگرد (1367) در پژوهشي تحت عنوان بررسي رابطه بين ميزان افسردگي دانشآموزان مدراس راهنمايي شاهد و غيرشاهد و مقايسه آنها به اين نتيجه رسيدند كه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان شاهد پسر سال سوم راهنمايي مدارس شاهد منطقه يازده تهران بيش از ميزان افسردگي در بين دانشآموزان پسر غيرشاهد سال سوم راهنمايي در مدارس منطقه يازده است (پاياننامه، تربيت معلم تهران، 1372).
قاسمي (1373) طي تحقيقي تحت عنوان بررس ميزان افسردگي دانشآموزان مقطع دبيرستان در رابطه با افت تحصيلي به اين نتيجه رسيد كه دو گروه دختران و پسران در رابطه با افت تحصيليشان دچار افسردگي ميباشند و افسردگي ناشي از افت تحصيلي در بين دختران بيشتر ميباشد (پاياننامه، تربيت معلم تهران، 1373).
فصــل سوم
«روش تحقيق»
روش تحقيق:
با توجه به عنوان، هدف و امكانات تحقيق روش تحقيق حاضر از نوع پژوهش پس رويدادي يا علي - مقايسهاي ميباشد. پس رويدادي از نظر معني عبارتست از آنچه بعداً انجام ميشود. در تحقيقات اجتماعي و تعليم و تربيت، پس رويدادي مترادف بعد از وقوع، گذشتهنگر از معلول به علت و علي- مقايسهاي به كار برده شده است، پس رويدادي به پژوهشهايي گفته ميشود كه در آنها احتمال روابط علت و معلولي از طريق مشاهدة يك موقعيت مورد پژوهشي قرار ميگيرد و عوامل علي موجه را در زمان گذشتته جستجو ميكنند. كرلينجر معتقد است تحقيق پس رويدادي عبارت است از مطالعة عيني و منظم كهدر آن پژوهشگر كنترل مستقيم بر متغيرهاي مستقل ندارد. در اين روش استنتاج رابطه علي بين متغيرها بدون مداخله مستقيم در متغيرهاي مستقل و وابسته صورت ميگيرد. براساس اين تعريف كرلينجر پژوهشهايي را كه در آنها متغير مستقل از پيش اتفاق افتاده است يا امكان اعمال متغير مستقل در آنها به هر دليل وجود ندارد پسرويدادي ناميده است. بنابراين تحقيق پس رويدادي روش آشكار كردن تأثير احتمالي حوادثي است كه اتفاق افتادهاند و قابل دستكاري توسط محقق نيستند.
در تحقيق پسرويدادي دو نوع طرح قابل تشخيص است: (1) علي (2) علي- مقايسهاي يا گروه ملاكي. در طرح علي پيشامدها كه شرايط يا موقعيت فعلي را به وجود آوردهاند مورد مطالعه قرار ميگيرند. دراين طرح دو دسته اطلاعات موجود است يك دسته مربوط به گذشته و دسته ديگر متعلق به زمان حال است و پژوهشگر تلاش دارد كه رابطة بين آنها را پيدا كند. در طرح گروه ملاكي يا علي- مقايسهاي، پژوهشگر با مطالعة يك ويژگي در يك گروه و مقايسه آن با گروهي كه فاقد آن ويژگي است به كشف علت پديدة مورد پژوهش ميپردازد (دلاور، 1383).
روش آماري:
روش آماري تحقيق حاضر براي مقايسه گروههاي مورد نظر از نوع آزمون T مستقل ميباشد.
متغيرهاي مستقل:
الف) متغير مستقل: جنسيت
ب) متغير وابسته: افسردگي
ج) متغير كنترل شده: در اينجا متغير كنترل شده سن ميباشد چون دامنه سني 19-15 سال در اين پژوهش مورد سنجش قرار ميگيرد.
د) متغير مزاحم: وضعيت طبقاتي (اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي) اعضاي نمونه ميتواند به عنوان يك عامل مؤثر در افسردگي تأثيرگذار باشد.
جامعه تحقيق:
در اين پژوهش جامعة تحقيق دانشآموزاني را شامل ميشود كه در سال تحصيلي 84-83 در كليه دبيرستانهاي شهرستان كوهدشت مشغول به تحصيل ميباشند.
حجم نمونه:
حجم نمونه تحقيق حاضر تعداد 40 نفر از دانشآموزان مقطع متوسطه در شهرستان كوهدشت ميباشند كه اين تعداد دو گروه 20 نفر از دانشآموزان دختر و پسر را شامل ميشود.
روش نمونهگيري:
نمونهگيري در اين پژوهش به روش نمونهگيري ناحيهاي يا خوشهاي انجام گرفت، به اين صورت كه ابتدا به صورت تصادفي يكي از مناطق آموزش و پرورش شهرستان كوهدشت انتخاب و از آن منطقه هم به صورت تصادفي يك دبيرستان دخترانه و يك دبيرستان پسرانه انتخاب گرديد چون حجم نمونه اين تحقيق دو گروه 20 نفره را شامل ميشد. لذا به منظور گزينش اين تعداد از هر دبيرستان 20 نفر به شكل تصادفي از هر سه پايه اول، دوم و سوم دبيرستان انتخاب و پرسشنامه بين آنان توزيع گرديد.
ويژگيهاي نمونه:
منطقهاي كه اعضاي نمونه از آن به صورت تصادفي انتخاب شدند فعاليت اقتصادي غالب آن منطقه كشاورزي ميباشد. لذا از نظر طبقه اقتصادي ميتوان بعضي از اعضاي نمونه را در طبقهمتوسط و تعدادي را نيز در طبقه متوسط پايي قرار داد.
از لحاظ وضعيت خانوادگي اكثراً در خانوادههايي با تعداد 5 نفر و بيشتر از آن زندگي ميكردند، از لحاظ وضعيت فرهنگي، تعداد خيلي كمي در خانوادههايي زندگي ميكردند كه پدر و مادر و يا يكي از آن دو داراي تحصيلات دانشگاهي باشند بلكه اكثر اعضاي نمونه در خانوادههايي زندگي ميكردند كه پدر و مادر يا بيسواد يا فقط داراي سواد خواندن و نوشتن بودند اما خواهر و برادراني تحصيل كرده در سطح دانشگاهي داشتند.
ابراز سنجش:
براي سنجش ميزان افسردگي در آزمودنيها از تست «افسردگي بك» استفاده شده است اين تست بوسيله روانشناسي به نام آشرون بك (1961) ساخته شده است. بك در همان سال تست مذكور را در مورد بيماران رواني بكار برد كه اين آزمون قادر بود بيماران افسرده را از ديگر بيماران تشخيص داده و ميزان آن را از حالت خفيف تا مرحله حاد با درجات مختلف نشان دهد. تست بك داراي 21 گروه سؤال با امتياز از صفر تا سه (3-0) ميباشد بنابراين حداكثر نمره در اين تست نشانگر عميقترين حالت افسردگي است 63 ميباشد. به عبارت ديگر اگر فردي درتست افسردگي نمره 63 بگيرد ميزان افسردگي او براساس اين آزمون صددرصد است.
21 گروه سؤال در اين تست بصورت ترتيبي ميباشند و هر كدام مربوط به يك آيتم و علامت خاص افسردگي، اين 21 آتيم براساس علائم خاصي نظير غمگيني، بدبيني، احساس شكست خوردگي، نارضايتي، احساس گنهكاري، از خودبيزاري، خودآزاررساني، كنارهگيري، بيتصميمي، تغيير در پنداشت، دشواري در كار، خستگيپيري و بياشتهايي طرح و تدوين شدهاند. اين تست به عنوان يك تست مستقل از فرهنگ شناخته شده و طبقات مختلف سازنده آن اختصاص به محيط اجتماعي معيني ندارد و حتي منحصر به هيچ طبقة اقتصادي و تحصيلي خاصي نيست. با شمردن امتيازات علامت خورده توسط مراجعين ميتوان ميزان افسردگي را تشخيص داد. يكي از امتيازات اين قسمت نسبت به ساير تستها سهولت اجرا و نتيجهگيري از آن است و به سادگي تغييرات افسردگي را در زمانهاي مختلف و اثرات درمان را در مراحل مختلف در فرد نشان ميدهد (مصنصور، دادستان، 1381).
جمع امتيازات ميزان افسردگي
10-1
16-11
20-17
30-21
40-31
بيشتر از 40 طبيعي
كمي افسرده
نيازمند مشورت با روانپزشك
به نسبت افسرده
افسردگي شديد
افسردگي شديد
اعتبار و روايي تست بك:
اتيكن و زيلي در يك تست ثبات، اعتبار و روايي و قابليت انتقال را از عوامل مهم برشمردهاند كه در تست افسردگي يك منعكس ميباشد.