بخشی از مقاله
پژوهش حاضر به منظور بررسي و مقايسه ميزان افسردگي بين دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه در شهرستان كوهدشت انجام گرفت. به اين صورت كه تعداد 40 نفر از دانشآموزان (20 نفر دختر و 20 نفر پسر) با روش نمونهگيري خوشهاي به طور تصادفي انتخاب و براساس آزمون افسردگي بك مورد آزمون واقع شدند. مطابق اغلب يافتههاي پيشين بخصوص در خارج از كشور) يافتههاي پژوهش حاضر نشان ميدهند كه در كل افسردگي دانشآموزان دختر مقطع متوسطه به طور معناداري بالاتر از ميزان افسردگي دانشآموزان پسر در اين مقطع ميباشند.
همچنين برحسب نتايج تحليل آماري t استودنت براي گروههاي مستقل با درجة آزادي 38=d.f و در سطح آلفاي (5/0 = ) جهت بررسي فرضيه يك سويه كه «ميزان افسردگي دانشآموزان دختر مقطع متوسطه به طور معناداري بالاتر از ميزان افسردگي دانشآموزان پسر مقطع متوسطه ميباشد» نتايج بيانگر تفاوت معنيدار بين ميزان افسردگي دو گروه ميباشد.
فصــل اول
«طرح تحقيق»
مقدمه:
افسردگي متداولترين بيماري بين اختلالات روانپزشكي به شمار ميرود، به طوري كه درصد بالايي از كليه بيماران بستري در بيمارستانها را اين نوع بيماري تشكيل ميدهند، هر روز،در مراكز درماني دنيا، ميلونها نفر بوسيله متخصصان امر به عنوان مراجع افسرده تشخيص داده ميشوند. همه افراد در مرحلهاي از زندگي دچار افسردگي ميشوند و به عبارتي25% افراد و يا شايد تعداد بيشتري از مردم عادي، حداقل يك بال در زندگي دچار افسردگي شدهاند درصد زيادي از افراد هر جامعه، در
شرايط زماني خاص، به علت انواع استرسها، روابط ميان فردي ناسالم و آسيبپذير، انواع فقدانها، مشكلات و درگيريهاي خانوادگي يا زناشويي تنهايي، درگيري اجتماعي يا شغلي، طلاق و جدايي، قرار گرفتن در تضادهاي دروني و همينطور اجتماعي، نداشتن حمايتهاي اجتماعي، رشد ناسالم دوران كودكي، بهداشت رواني نازل در جامعه، بغرنجي شرايط زندگي، صنعتي ش
دن و بسياري عوامل ديگر ممكن است دچار افسردگي شوند (ترجمه شمس، 1379).
افسردگي در همه افراد جامعه،ثروتمند و فقير، نوجوان، جوان و پير، زن و مرد، متأهل و مجرد ديده شده است. اما بعضي از افراد بيشتر از ديگران مستعد ابتلا به افسردگي هستند. شيوع افسردگي در زنان دو برابر مردان گزارش شده است. همچنين بيماري از متخصصان باليني معتقدند كه افسردگي در افراد ميانسال، نوجوان، كودكان و حتي خردسالان به طور يكسان شايع است هرچند نشانههاي مرضي در گروههاي مختلف سني متفاوت است (آزاد، 1378).
با توجه به اينكه دانشآموزان مقطع متوسطه از طرفي (رواج سن نوجواني و بحرانهاي اين دوره و از طرفي ديگر در آستانه اتمام مقطع متوسطه و ورود به يك دورة آموزشي نوين بنام پيشدانشگاهي قرار دارند كه اين شرايط آنان را از بحرانهاي رواني مصون نميدارد. بنابراين پژوهش حاضر سعي دارد كه از وضعيت افسردگي دانشآموزان مقطع متوسطه آگاهي يابد.
بيان مسأله:
مسائل و مشكلات عاطفي، امروزه در جهان شيوع و گسترش زيادي پيدا كرده است و بسياري از افراد از مشكلات و بيماريهاو اختلالات عاطفي رنج ميبرند. اين مسائل و مشكلات نه تنها افراد را زير پوشش قرار ميدهند بلكه به تبع فرد، جامعه را هم در برگرفته و دچار اختلالات و معضلات بسياري مينمايند و عواقب و تبعات اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و آموزشي زيادي را به دنبال خود ميكشند بررسي مشكلات عاطفي به اشكال مختلف در مدارس، دانشگاهها و مراكز علمي از ديرباز مورد توجه بوده است. يكي از روشهاي بررسي مشكلات رواني بررسي ميزان افسردگي در افراد ميباشد، مسئله تحقيق حاضر به بررسي ميزان افسردگي در دانشآموزان و نيز مقايسه آن در دو جنس با يكديگر در سطح شهرستان كوهدشت ميپردازد.
اهميت و ضرورت تحقيق:
توجه به مسايل و موضوعات ذيل هر پژوهشگري را به اين حيطه سوق ميدهد كه درباره وضعيت رواني دانشآموزان مقطع متوسطه و همچنين بازنگري مجدد بر يكي از بيماريهاي عصر حاضر يعني افسردگي تحقيق نمايد.
1) موضوع بازنگري بر ميزان فراواني افسردگي در بين نوجوانان با توجه به اينكه پژوهشگران دريافتهاند كه حدود 8 درصد پسران و 10 درصد دختران در دوران نوجواني افسرده ميشوند (ترجمة گنجي، 1378).
2) يافتههاي پژوهشگران نشان ميدهد كه تا قبل از پايان دوران نوجواني يعني 19 سالگي تعداد دختران افسرده دو برابر پسران افسرده ميباشد (ترجمة گنجي، 1378) بر اين اساس بررسي كردن اين امر ضروري است كه آيا دختران نوجوان بيشتر از پسران نوجوان دچار افسردگي ميشوند.
3) بحث و موضوع تغييرات نظام آموزشي دورة متوسطه و پديدار شدن نظام نوين آموزشي بنام پيشدانشگاهي و همچنين قرار گرفتن دانشآموزان در يك بحران استرسزا آموزشي، پژوهشگر را به اين حيطه تحقيقي سوق ميدهد كه عوارض رواني اين تغييرات آموزشي چه ميباشد و چگونه ميتوان آن را شناسايي نمود.
4) مطالعه و بررسي مشكلات رواني دانشآموزان زماني پراهميت ميگردد كه اين مسايل در محيط و فرهنگهاي مختلف صورت گيرد تا شايد بتوان از نتايج حاصله از آن در برنامهريزي احتمالي جهت كاهش افسردگي در مدارس استفاده كرد چرا كه اين قبيل بيماريها اگر به موقع تشخيص داده نشود ريشه ميدواند و اثرات آن به صورت افزايش ميزان خودكشي و در شكل خفيفتر بصورت كندي پيشرفت تحصيلي نمايان ميشود.
اهداف تحقيق:
هدف كلي:
بررسي و مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه
اهداف اختصاصي:
1) بررسي ميزان افسردگي در بين دانشآموزان دختر مقطع متوسطه
2) بررسي ميزان افسردگي در بين دانشآموزان پسر مقطع متوسطه
3) مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه
سؤالات و فرضيات تحقيق:
1) ميزان افسردگي دانشآموزان دختر مقطع متوسطه چقدر است؟
2) ميزان افسردگي دانشآموزان پسر مقطع متوسطه چقدر است؟
3) ميزان افسردگي دانشآموزان دختر به طور معناداري بالاتر از ميزان افسردگي دانشآموزان پسر است.
روش تحقيق:
با توجه به عنوان و موضوع پژوهش، بررسي و مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشآموزان مقطع متوسطه، تحقيق حاضر از نوع روش تحقيق علي- مقايسهاي يا گروه ملاكي ميباشد «عمدهترين ويژگي تحقيق علي- مقايسهاي اين است كه اين پژوهش پس از وقوع علت آغاز و پژونشگر اقدام به جمعآوري اطلاعات ميكند. پژوهشگر معلول يا متغير وابسته را مورد بررسي قرار داده و با مراجعه به گذشته به كشف علت ميپردازد.» (دلاور، 1383).
جامعه پژوهش:
دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه كليه دبيرستانهاي شهرستان كوهدشت
حجم نمونه:
تعداد 40 نفر از دانشآموزان مقطع متوسطه حجم نمونه تحقيق حاضر ميباشند كه اين تعداد را دو گروه 20 نفره از دانشآموزان دختر و پسر تشكيل ميدهد.
تعريف عملياتي واژهها و اصطلاحات:
افسردگي: افسردگي بيماري است كه خصوصيت اول و عمده آن تغيير خلق است و شامل احساس غمگيني است از يك نوميدي خفيف تا احساس تأمين شديد ممكن است نوسان داشته با شد، اين تغيير خلق نسبتاً ثابت براي روزها، هفتهها، ماهها، يا سالها ادامه دارد. همراه اين تغيير خلق تغييرات شخصي در رفتار، نگرش، تفكر، كارايي و اعمال فيزيولوژيك وجود دارد (رس، 1982).
ميزان افسردگي: منظور از ميزان افسردگي در اين پژوهش نمرهاي است كه آزمودني در تست افسردگي بك كسب ميكنند.
دانشآموز: دختر و پسري كه طبق مقررات آموزش و پرورش در مقطع متوسطه يكي از دبيرستانهاي شهرستان كوهدشت مشغول به تحصيل ميباشند.
سطح متوسطه: يكي از مقاطع تحصيلي نظام آموزش و پرورش كشور است كه در برگيرنده دورة سه ساله ميباشد. هدف كلي اين مقطع تحصيلي اعتلاي سطح فرهنگ دانش عمومي و شناخت بهتر استعدادها و علاقه دانشآموزان و ايجاد زمينه مناسب هدايت آنان به زمينههاي تحصيلي موردنظر و احراز آمادگي نسبي جهت ادامه تحصيلات عاليتر است.
شهرستان كوهدشت: يكي از شهرستانهاي استان لرستان است كه در جنوب غربي اين استان قرار دارد.
فصــل دوم
«پيشينه تحقيق»
مباني نظري
تعريف افسردگي:
افسردگي يك نوع اختلال عاطفي است، بارزترين علامت اختلالات عاطفي تغييرات و نوسانات مشهوري است كه در خلق بيماران مبتلا به آن يافت ميشود. كه معمولاً به شدت متفاوت است از خلق بيماران مبتلا به آن يافت ميشود كه معمولاً به شدت متفاوت است از خلق افراد سالم، و تظاهر آن به صورتهاي افسردگي و يا خوشحالي زياده از حد (ماني) ميباشد. ماني عبارتست از سرخوشي، گشادهرويي، تحريكپذيري، پرحرفي، عزت نفس كاذب و پرش فكري افراطي.
افسردگي هم داراي علايم و نشانههاي بارزي همچون احساس غمگيني شديد، عصبانيت و بيحوصلگي، بيعلاقگي و عدم لذت بردن از فعاليتهاي تفريحي، كاهش انرژي يا بيقراري، بياشتهايي، كاهش وزن، بيخوابي، كاهش قواي ذهني، كاهش ميل جنسي، احساس بيارزشي و گناه، احساس نوميدي، فكر خودكشي وعلايم و دردهاي جسماني باشد (شاملو، 1364) يا به قول ديگر افسردگي حالت رواني ناخوشايندي است كه با دلزدگي، ياس، خستگيپذيري مشخص ميشود و غالباً با يك اضطراب كم و بيش شديد همراه است (منصور، دادستان، 1365).
افسردگي يك هيجان عادي بيشري است، اين افسردگي عادي يا علايمي مثل غمگيني،
دلشكستگي، نوميدي، ناكامي، ناشادي مشخص ميشود. اين احساس همگاني و عمومي است و به عنوان اختلال غيرعادي تلقي نميشود (راو، 1366).
افسردگي را شايد بتوان به حالتي توصيف كرد كه با تغيير اساسي و اوليه در خلق شروع و با مداومت احساس غم و اندوه به درجات مختلف مشخص ميگردد (اخوت جليلي، 1362).
تعريفي كه بك در سال (1976) بيان كرد، اينست كه اصطلاح افسردگي به مجموعه رفتارهايي اطلاق ميشود كه عناصر مشخص آن كندي حركت و كلام است گريستن، غمگيني، فقدان
پاسخهاي فعال، فقدان علائم، كمارزشي، بيخبري و بياشتهايي ازديگر علائم آن است (ميثمي، 1367). افسردگي اصطلاح وسيع و مبهمي است، براي شخص عادي حالتي مشخص با غمگيني و گرفتگي و بيحوصلگي و براي پزشك گروه وسيعي از اختلافات عاطفي با زيرشاخههاي متعدد را تداعي ميكند. خصوصيت اصلي و مركزي حالت افسردگي كاهش عميق ميل به فعاليتهاي لذتبخش روزمره مثل معاشرت، تفريح، ورزش، غذا و سكس است. اين ناتواني براي كسب لذت، حالتي نافذ و پايا دارد (ترجمة پورافكاري، 1371).
علايم افسردگي:
افسردگي از لحاظ شدت به سه دسته خفيف، متوسط و شديد ميتواند تقسيم شود كه هر كدام علائم خاصي دارند. مثلاً در افسردگي متوسط اضطراب، فقدان علاقه و شدت آشفتگي خواب و افكار بدبينانه ذكر شده است. در افسردگي شديد علاوه بر علايم بالا، هذيان و توهم پيدا ميشود كه گاهي به آن افسردگيهاي پيسكوتيك ميگويند. در افسردگي خفيف بيمار از خلق پايين، فقدان انرژي و احساس لذت و بدخوابي شكايت ميكند. در اختلال افسردگي خفيف معمولاً علائم ديگري وجود دارد كه آن فرمهاي شديد كمتر مشاهده ميشود. اين علائم را به مفهوم وسيع نوروتيك، ميتوان گفتو مشت مل است بر اضطراب، خوبي، علائم وسواس و علائم هيستريك. پايين بودن خلق، فقدان انرژي، علاقه و تحريكپذيري (ترجمه پورافكاري، 1371).
انواع افسردگي:
براساس طبقهبندي DSM-IV افسردگي به چند نوع تقسيم ميشود. افسردگي يكقطبي كه در طي آن فرد فقط از نشانههاي افسردگي رنج ميبرد بدون اينكه اصلاً به ماني مبتلا بشود. افسردگي دوقطبي (مانيك، دپرسيون) كه طي آن هم افسردگي و هم ماني رخ ميدهند. افسردگي مزمن ، يعني اختلال افسردگي خويي فرد، حداقل دو سال تمام افسرده است. بدون اينكه حداقل دو ماه به حالت طبيعي برگشته باشد. افسردگي دورهاي كه بسيار متداولتر است كمتر از دو سال دوام دارد و شروع آن مشخص است كه همين آن را از عملكرد غيرافسردة قبل از آن متمايز ميكند.
افسردگي مضاعف : كه علاوه بر اختلال افسردهخويي اساسي، دورةافسردگي را نيز شامل ميشود. كساني كه به افسردگي مضاعف مبتلا هستند، نشانههاي شديدتر و ميزان بهبودي كمتري دارند (ترجمة سيد محمدي، 1379).
ديدگاههاي افسردگي: نظريه زيستشناختي:
به اعتقاد الگوي زيستي، افسردگي اختلال بدن است، اگرچه در مجموع افسردگي ميتواند بوسيله مشكل موجود در هر يك از اندامهاي بدن ايجاد شود، گمانهزنيها تقريباً به طور كامل بر مغز، بويژه بر كاهش نوعي مواد (اسمينهاي بيوژنتيك) متمركز شدهاند كه به انتقال تكانههاي عصبي در طول فواصل (سيناپسها) موجود بين سلولهاي عصبي (نورونها) كمك ميكنند. چهار سرنخ وجود دارد كه نشان ميدهد بدن عميقاً در افسردگي درگير است، اولاً افسردگي تا اندازهاي بعد از دورههاي
تغيير فيزيولوژيكي طبيعي در زنان رخ ميدهد: بعد از به دنيا آوردن كودك، هنگام يائسگي و درست قبل از قاعدگي. ثانياً شباهت قابل ملاحظهاي بين نشانهها در فرهنگها، جنسيتها، سنين و نژادها حاكي از يك فرآيند زيستي زيربنايي است. ثالثاً، درمانهاي بدني، بويژه داروهاي ضدافسردگي سه حلقهاي و بازدارندههاي MAO و شوك برقي تشنجآور افسردگي را به طور مؤثري بيان ميكند و بالاخره با اينكه، گاهي افسردگي بصورت عوارض جانبي داروها در افراد بهنجار ايجاد ميشود. بويژه افسردگي ميتواند به وسيله رزوپين ايجاد شود كه داروي كاهش دهن
ة فشار خون است (شويلر، 1974، بهنقل ازترجمة سيد محمدي، 1379).
درمانهاي بدني افسردگي:
طرفداران الگوي زيستشناختي براي درمان افسردگي يك قطبي بويژه زماني كه شديد باشد به دو روش اقدام ميكند. روش اول درمان كردن بيمار با داروهاست، كه در اين صورت ممكن است از فلوكستين (پروزاك)، داروهاي سه حلقهاي و بازدارندههاي MAO استفاده كنند. روش دوم واردت كردن شوك برقي تشنجآور (ECT) است. با اين روشها، افسردگي تا اندازهاي بهبود مييابد ولي نرخ برگشت آن بالاست (ترجمة سيد محمدي، 1379).
نظريههاي روان پويايي: نظريهپردازان روان پويشي بر سه علت افسردگي تأكيد ميكنند: خشمي كه متوجه خود شده است. وابستگي بيش از اندازه به ديگران براي عزت نفس و درماندگي در رسيدن به هدفها، روانشناسان پيشين اولين كساني بودند كه در الگوي روانپويشي به شناخت افسردگي كمك كردند. كارل آبراهام (1911) و زيگموند فرويد (1917) در مقاله كلاسيك خود به نام «داغداري و ماليخوريا» بر هميت خشمي كه متوجه خود شده است در ايجاد افسردگي، تأكيد كردند. به نظر فرويد، انگيزش براي تنبيه خود از رويدادهاي كودكي فرد افسرده ناشي ميشود. فرد افسرده در دوران كودكي خود عشق شديدي را پرورش ميدهد كه با دلسردي فرد ديگر تضعيف ميشود او از اينكه دلسرد شده است احساس خشم ميكند. انرژي ليبدويي نهفته در عشق آزاد ميشود، وليمتوجه فرد ديگري نميشود. در عوض، من (ego) با فرد از دست رفته همانندسازي كرده يا او را جذب ميكند. و ليبدوي آزاد شده اين بخش از من (ego) ميشود. خشمي كه در اصل نسبت به آن شخص احساس ميشد اكنون به خود (self) برميگردد و ضايعات و طرد بعدي، اين ضايعه اوليه را دوباره فعال ميسازند و باعث ميشوند كه خشم فرد افسرده متوجة شخص جنايتكار اصلي شود كه اكنون در من او ادغام شده است.
اينگونه متوجه شدن خشم به سوي خود، گام مهمي در ايجاد نشانههاي عزت نفس كم، سرزنش علني، نياز به تنبيه ودر موارد بسيار شديد، خودكشي است.
- فرد افسرده براي عزت نفس خود بيش از حد به ديگران وابسته است،از زمان فرويد نظريهپردازان روانپويشي بر تيپ شخصيتي تأكيد كردهاند كه افراد را به ويژه نسبت به افسردگي آسيبپذير ميسازد: فرد افسرده شديداً نيازمند آن است كه لبريز از عشق و تحسين شود. او با حالتي از عطش مداوم براي عشق و محبت زندگي ميكند و چنانچه اين نياز برطرف نشود، عزت نفس او تنزل مييابد. آنان به صورت معتادان محبتي انگاشته ميشوند كه به طرزي بينظير در ايجاد محبت ديگران ماهر شدهاند و همواره دوست دارند سرشار از محبت باشند. با اين حال، فرد افسرده غير از دريافت اين محبت، براي شخصيت واقعي فردي كه او را دوست دارد اهميت چنداني قا ئل نيست (رادو، 1928؛ فينجل، 1945، آريتي و بمپوراد، 1978).