بخشی از مقاله

تاريخ تحليلي صدر اسلام

مقدمه
تاريخ = وقت نگاري
در تعريف تاريخ نظرات متعددي از سوي صاحبنظران ارائه شده است ولي با توجه به كلمه تاريخ و ماده آن كه از أرخ يأرخ است مي توان تاريخ را به معناي وقت نگاري دانست .
تاريخ به دو بخش كلي تقسيم مي شود ، يك تاريخ نقلي است كه متصدي نقل اخبار و احولال گذشتگان است و تاريخ علمي و يا نظري كه در پي كشف قوانين حاكم بر تاريخ و سير تاريخ است در تاريخ نظري نظرات مختلفي كه بيشتر جنبه فلسفي دارد در باره امكان و يا عدم امكان نگارش صحيح تاريخ بحث مي شود مانند قانون ربط و يا قانون انطباق ولي از آنجا كه كتب لازم وكافي در اين زمينه نوشته شده است ما وارد اين مقوله نمي شويم.

همچنين در تاريخ نظري بحث مي شود كه آيا تاريخ همچون موجود زنده متحركي است كه روحي دارد .و جسمي، عزمي وآهنگي، حركتي و هدفي، قانوني و نظامي و محركي و مسيري دارد. فلسفه نظري تاريخ است كه نشان دهد .كه اين رفتن و باليدن چگونه صورت مي گيرد آن نقطه نهايي كه بارانداز تاريخ است كجاست و چگونه منزل كنوني . منزل واپسين را مي توان ولو بابهام و اجمال تصوير كرد .واين رفتن به جبر است يا به تصادف وگذر از منا زل ومراحل گوناگون تاريخي اجتناب ناپذير است يا چاره پذير .

فوايد خواندن و مطالعه تاريخ :
حضرت امير توصيه اكيد به مطالعه تاريخ داشتند و فرمودند آنقدر در تاريخ غور كردم كه گويا يكي از آنان هستم.
راستي چرا بايد تاريخ را مطالعه كرد؟ از جهات مختلفي مطالعه تاريخ لازم است:

1 _گسترش علم و آموختن تجربيات گذشتگان
هر كسي در هر رشته اي باشد بي نياز از تاريخ نيست. اهل بحث و تحقيق در هر رشته از علوم فنون كه وارد شوند ارتباط و تماس آنرا با تاريخ درك نموده و اعتراف خواهند كرد كه بدون غور در تاريخ به مقصود نخواهند رسيد

تاريخ گمشده هر دانشمند ، مطلبوب هر هنرمند ، سرمايه اهل تتبع و تحقيق ، مورد علاقه هر متدين ، مقصد هر سياستمدار و هدف هر اديب است . و بالجمله ، تاريخ مورد احتياج تمام مجتمع بشري است .بي اعتنايي به تاريخ به معناي از دست دادن تجربيات و علوم گذشتگان است. بعنوان مثال بي توجهي به طب سنتي كه حدود چهار هزار سال سابقه داد ضايعه غير قابل جبران است.
ما هرگز نبايد از صفر شروع كنيم. كشور ژاپن پس از جنگ مهندسين خود را به عنوان كارگر به امريكا فرستاد و علوم آن روز آمريكا را ربودند و به كشور خود آوردند. آنها از صفر شروع نكردند بلكه از آنجايي كه آن روز آمريكا بود شروع كردند و پيشرفت هم داشتند. برادران رايت نيز از صفر شروع نكردند آنها نوشته بعضي كساني كه در اين امر ناكام شده بودند خواندند و آن را تكميل كردند.

2 _ لذت بردن :
خود لذت بردن نيز براي خود يك چيزي است و براي بعضي هم خيلي مهم است. بشر دوست دارد لذت ببرد . متأسفانه ما ياد گرفته ايم فقط با گردش و تفرج لذت ببريم ولي بايد اين فرهنگ كاملا عوض شود . گردش جاي خود، ولي براي انساني كه داراي قدرت تفكر است ، بسيار عالي است با مطالعه لذت ببرد آن هم مطالعه تاريخ گذشتگان كه حداقل به عنوان يك قصه لذت بخش است . و اين امر خود زمينه فوائد ديگر مترتب بر تاريخ نيز خواهد بود.

3 _ پند گرفتن
با مطالعه تاريخ و اطلاع از سرگذشت اقوام خو ب و بد ، پند مي گيريم و راه صحيح را از غير صحيح باز مي شناسيم.
اصحاب رس در شمال ايران زندگي مي كردند و در رفاه فراوان بودند .از ماهي دريا و مرغ آسمان و محصولات زمين و انعام و احشام بهره مي بردند. ولي متأسفانه خدا پرست نبودند و پيامبر خدا را نيز كشتند . اين قوم، سركشي و اسراف را به جايي رسانده بودند كه فرزندان خود را با نان تميز مي كردند و نان هاي آغشته به نجاست را در دل بياباني مي ريختند. خداوند آنها را به قحطي مبتلا كرد و كار آنها بجايي رسيد كه مجبور شدند همان نان ها را بخورند. اصحاب رس چرا نابود شدند؟ توجه به سرگذشت اين قوم اندرز و پندها دارد. و اما قوم يونس كه عذاب به صورت ابرهاي آتش تا بالاي سرشان هم رسيد چون توبه كردند نجات يافتند . توجه به علت نجات اين قوم هم پندها دارد. پس ما در واقع تاريخ را مي خوانيم كه اشتباهات گذشتگان را تكرار نكنيم و راه صحيح را پيدا كنيم.

4 _ گسترش عقل
حضرت امير فرمودند تجربه عقل را زياد مي كند بنا بر اين مطالعه تاريخ از آنجا كه آشنايي با تجربيات است باعث گسترش عقل مي شود. مطالعه تاريخ بينش را قوي و قدرت نتيجه گيري را قوي تر مي كند . و ديد جديدي در برخورد با پديده هاي اجتماعي و حتي سياسي به انسان مي دهد چنين انساني كمتر گول خورده و زود باور نخواهد بود.

راههاي وصول به تاريخ
راه هاي وصول به تاريخ عمدتا عبارت اند از :
الف) كتب تاريخ.
ب) قرآن كريم
ت) اخبار و روايات معتبره
ح) نسل به نسل
خ) متافزيك

علاوه بر كتب تاريخ، قرآن و روايات معتبره قسمتي از تاريخ گذشتگان را بيان كرده اند. قابل ذكر است كه عمده تاريخ سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر رسيده است كه كاملا قابل اعتناء و بررسي. است. و نيز افراد معدودي با حالات خاصي وجود داشته و دارند كه به تاريخ گذشته و آينده اطلاع يافته اند.

پيدايش علم تاريخ اسلام
مبحث پيدايش علم تاريخ اسلام، قاطبة دانشمندان اسلامي ، متفق القول اند كه ظهور علم تاريخ با ظهور اسلام ملازمت تام داشته و به واقع تدوين تاريخ اسلام مرهون تلاش افرادي است كه براي تحقق ابعاد تاريخي دين اسلام ، همت گماردند
از آنجا كه اسلام در شرق ظهور كرد وجزء فرهنگ و تمدن شرق در آمده ، منظور از تاريخ شرق همان تاريخ اسلام است. و به همين خاطر به كساني كه به تاريخ شرق ورود دارند مستشرق يا شرق شناسي مي گويند. رشته شرق شناسي در دانشگاههاي مطرح دنيا سالها ست كه تأسيس شده است.

ولي مع الاسف مستشرقين ، چون با اسلام مخالف بودند، تاريخ اسلام را همانطور كه مي خواستند مي نوشتند و مي خواستند از اسلام ديدي را به مردم بدهند كه فرقي با مسيحيت و يهوديت نداشت ، آنها برخي مطالب را طبق ميل خود مي نوشتند .و برخي را عوض مي‌ كردند. و برخي از فرق ضاله را زيبا و معقول جلوه مي دانند.

از باب نمونه در مورد مسئله حجاب ، آن را مربوط به زمان خاصي معرفي مي كردند. ويا در مورد شرابي كه قرآن آن حرام و نجس اعلان كرده مي گفتند اين در صورتي است كه انسان از خود بي خود شود و كمش يا درصد الكلش كم باشد عيب ندارد. و يا در مورد مسئله جانشيني حضرت امير بعضي مثل ماسينيون فرانسوي با زيركي مي خواستند آن را توجيه كنند و بگويند رسول خدا نامزد خود را جهت حكومت معرفي كرد نه كسي را تعيين كند. در حالي كه مدارك تاريخي كاملا واضح بر تعيين جانشين دلالت دارد. رسول خدا تصريح نمودند علي جانشين من است و مسئله نامزدي و كانديداتوري در آن زمان اصلا معمول نبود.

مستشرقين ادعا كردند ما تاريخ شرق را نوشته ايم و مي خواستند بگويند شرقي هاي از خود تاريخي و يا دانشمندي ندارند و تابع ما هستند در حالي اصلا اين طور نبود. تاريخ نويساني مثل ابن بطوطه ، مسعودي ، يعقوبي ، ذهبي ، ابن رسته ، و قبل از آنان فردوسي در شاهنامه پيش از مستشرقين، تاريخ اسلام و شرق را به قلم تحرير در آوردند.

اين سؤال هميشه مطرح است كه چرا غربي ها درباره شرق مطالعه كردند ؟ اولين كشوري كه تحقيق درباره اسلام و شرق را آغاز كرد انگليس بود و بعد هم فرانسه، اما چرا ؟ از جمله دلايل مي توان به نفوذ در دايره مسلمين و ضربه زدن به اسلام اشاره كرد ، كه عمدتا از سه طريق اين كار را انجام دادند ، اول از طريق تحريف دين و دوم تفرقه افكني و سوم از طريق بدعت آوري ( مثل ايجاد گروه بابيت و بهاييت ) .

روش مؤرخين در تدوين تاريخ
روش مورخين اسلامي در تدوين تاريخ مختلف بود كه مي توان آن را به سه قسم تقسيم كرد.

الف) مورخين اخباري
مورخين نخستين در برخورد با اين آيات و احاديث به جاي آنكه در تحليل و تفسير و ارتباط وقايع همانگونه كه آمده بود توجه كنند ، بيشتر بر تواتر اسناد تكيه مي كردند . مورخين نخستين پيش از ابن خلدون تنها روشي كه در نگارش تاريخ به كار مي برند تكيه بر اصل تواتر بود . يعني تنها از طريق تحقيق در روايات و اسناد به بررسي سلسله راويان مي پرداختند تا از اين شيوه به صحت خبر و روايت دست يابند . اين شيوه همانگونه كه مي دانيم خاص علم حديث است كه در تاريخ به كار گرفته شد . از اينرو به تاريخ به عنوان وقايعي منقول مي نگريستند كه احتياج به هيچ گونه تحليل و تفسير نداشت )) .

در همين رابطه طبري مي گويد : (( آگاهي از حوادث اقوام گذشته و اخبار رويدادهاي جاري براي كساني كه زمان آنها را درك نكرده يا خود ناظرشان نبوده اند ، حاصل نمي شود مگر از راه اخبار مخبران و نقل ناقلان ))
اين گونه مورخين كه اغلب به مورخين اخباري معروف اند ، در نقل حوادث هم خود را مصروف جرح و تعديل زنجيره ها ي اسناد مي كردند و غالباَ از بيان عقايد خود و داوري دربارة تاريخ در تاريخشان خودداري مي كردند
مورخان اخباري كه بر اساس جرح و تعديل اسناد ، بدون عنايت به متن ، به بررسي تاريخ مي پرداختند و چون براي پيوند زنجيره ها و استخراج زنجيره اي مطمئن و موثق در ادوار تاريخ تلاش داشتند ، به ناچار به سراغ انجيل و تورات و مورخان يهودي و نصراني و ايراني هم مي رفتند . وجود پاره اي اسرائيليات و افسانه هاي باستاني شرق كه در (( تاريخ طبري )) و (( كامل )) به چشم مي خورد , ناشي از عنايت به چنين مسأله اي ، در جهت دستيابي به چنان مهمي بوده است . بر اغلب آثار و انديشه هاي اينان ، بينش اشعري حاكم و نافذ است .

ب) مورخان بي طرف
مورخين بي طرف ، اين دسته از مورخين سعي و تلاششان بيشتر بر آن است تا از طريق پي گيري اسناد و تجسس در وقايع و اخبار ، آنهم از طريق مسافرت و رؤيت روايان ، به تأليف تاريخ مي پرداختند . اين دسته كه بيشتر با شيوة فكري اعتزال به نقد حوادث و اسناد مي پردازند ، به دو دسته تقسيم مي شوند : دسته اي از اينان همچون مسعودي و يعقوبي كه خود جهانگرد و جغرافيدان نيز بوده اند ، بيشتر تكيه بر موقعيت جفرافيايي محل حادثه ها و توصيف شهرهاي پر حادثه و دقت در ساعات و احول رخدادها داشته اند ، و دسته اي ديگر همچون ابن مسكويه ، به تجربه هاي اقوام گذشته و رخداده هاي پيشين پرداخته تا از تنظيم و تأليف آنها به تجربه و استنتاجي دست يابد كه بتواند محل اعتناي آيندگان باشد

البته نام بي طرف را كه بر اين گونه مورخين نهاده ايم ، نبايد خواننده را به چنين گماني وا دارد كه اين گونه مورخين در نقل وقايع از هيچ گرايش فكري بهره مند نبوده و از هيچ كدام از شيوه هاي معمول در تاريخ نگاري اسلامي ، تبعيت نمي كرده اند . اطلاق كلمه بي طرف تنها بدين سبب است كه اينان مواد تاريخ را در اختيار پژوهشگران تاريخ مي نهند . پژوهشگر حوادث تاريخي با اندك فراستي در مي يابد كه اين مواد حاصل تلاش مورخي است كه بيش از همه سعي بر آن داشته تا با تكيه بر شرايط اقليمي ، دقت و صحت درباره راويان و مروريات و تعيين دقيق تاريخ حوادث ، انديشه مورخ آينده را آزاد گذارد و دستش را در تفسير تاريخ در چهارچوبي مطمئن از فراورده هاي تاريخي ، باز كند .

ت) مورخان درباري
كاوش در تاريخها و مورخين اسلامي ما را با دسته اي ديگر از مورخين آشنا مي كند كه براي تاريخ زيانمند بوده اند و براي حقائق زيانبار اين دسته از مورخين كه گرايشهاي خاص حزبي و سياسي داشته ، در دربارها مأمور به تأليف و تدوين حوادث و وقايعي بوده اند كه بيش از هر كس مي بايد طبع فلان دسته مي پسنديد و ذوق فلان خليفه خوش مي داشت . ما با اين دسته از مورخين نام (( وابسته )) مي دهيم . روشن است كه در برخورد با اين گونه مورخين جز از طريق نقد و مقايسه ، عمل نخواهيم كرد . انحرافهاي تاريخي اي كه از طريق اين گروه ، در تاريخ رخ داده است ، براي كسي كه با تاريخ اسلام و نحله هاي آن آشنا باشد ، چندان ايجاد اشكال نخواهد كرد و با فراست مي توان به تلاشهاي اينان در جعل وقايع پي برد . مثلاً به سهولت مي توان دريافت كه مورخي كه سعي دارد با جعل اسناد و احاديث پدران پيامبر را مشرك قلمداد كند ، و آنها را همشأن ابوسفيان قرار دهد چه هدفي را دنبال مي كند . آيا اين مورخ اموي نيست كه از طرف قاسطين درصدد است تا نفاق و شرك ابوسفيان را تطهير كرده و معاويه را با پيامبر به لحاظ نَسُب همشأن كند تا راه تبليغ فرقة اموي را هموار كند و هم سرزنشي كه از اين ناحيه ، آل ابوسفيان را آزار مي دهد ، خنثي نمايد ؟ نظير همين كار را مي توان در آثار مؤرخان عباسي و خوارج مشاهده كرد .

زيان و ضرر اين گونه مؤرخان به تاريخ اسلام و فكر مردم كم نبوده است . طبري به عنوان امام المورخين و بنيانگذار مكتب سنتي تاريخي بر اساس حديث ، بعدها از طرف مورخين ديگر مبداء و مأخذ قرار گرفت : (( در تاريخ نگاري نيز فقط طبري و پيروانش مأخذ كار شده و در نتيجه ، صدها كتاب حديث و تفسير تاريخ كه ديگر دانشمندان گرد آورده بودند ، بدست فراموشي سپرده شد ،

حتي ابن خلدون او را (( مورخ و محدث امت )) مي نامد و به تيمور مي گويد : (( من به استناد قول طبري با شما صحبت مي كنم . )). تكيه بر مورخي چون طبري گرچه براي مورخان از جهاتي سودمند بود ولي هيچ كس نمي تواند منكر زيانهاي اين كار بشود . مورخي چون او كه خلفاي وقت را به عنوان اولوالأمر مي پذيرفت ، هرگز نمي توانست نسبت به انقلابها و شورشهائي كه عليه نظام هاي مورد پذيرش او رخ مي نموده است ، خوش بين باشد و از آنها به نام فتنه و خروج ياد نكند . (( مورخان كلاسيك مشرق چون طبري و اين اثير و نويري و غيره ، همگي بر اين نظر اتفاق دارند كه انقلاب ، خروج بر اولوالامر است . انقلابيون از نظر اينان عاصيان و رهبر آنان پست و فرومايگان است . بر اساس همين ملاحظات است كه آنان به همه انقلابها ، به عنوان فتنه و خروج و ويرانگري و غارت . . . چسبانده انقلاب را از آفاتي مي دانند كه خداوند ، مسلمانان را براي امتحان بدان دچار كرده است . ))

مشكلات تاريخ نگاري در شيعه
براي مورخان شيعه زمينه مناسب براي تدوين تاريخ واقعي وجود نداشت لذا اغلب از آن چشم مي پوشيده و به نقل روايات اكتفاء مي كردند. روش معمول در نقل تاريخ بيان تاريخ از زمان حضرت آدم تا عصر مورخ بود و لازم اين كار شرح حال خلفاي جور زمان بود و از آنجا كه اگر واقعيت را مي نوشتند كشته مي شدند از اصل نگارش تاريخ صرف نظر كردند و عده اي هم كه مخفيانه چيزهايي نوشتند بدست ما نرسيده و يا نابود شده است
علتهاي عمده عدم وجود تاريخ مدوني از شيعه بخصوص در باره اهل بيت عصمت و طهارت را مي توان فشار و كشتار، اهتمام فراوان به نقل حديث ، مشوش بودن تاريخ و … دانست.

راههاي شناخت تاريخ معتبر :
با توجه به مطالبي كه عنوان شود اين سؤال حتما مطرح مي شود كه آيا مي توان از ميان اين همه كتب تاريخي واقعيت را يافت . در جواب مي گوييم راه هايي براي نزديك شدن به واقعيت وجود دارد ولي البته تاريخ قطعي، فقط از سه راه بدست مي آيد كه خواهيم گفت.

براي تشخيص تاريخ معتبر از غير معتبر بايستي ابتداء كتاب و سند كتاب و نيز نويسنده آن مورد نقد و بررسي قرار گيرد و نيز مطالب آن بايستي در بوته محط عقلي و تاريخي قرار گيرد. .اگر مطالب آن مخالف عقل باشد مورد قبول نخواهد بود و اگر مطالب آن با تاريخ هاي معتبر ديگر جور در نيايد معتبر نخواهد بود . بنا بر اين بطور خلاصه برا ي تشخيص تاريخ صحيح بايستي مواد زير مورد توجه واقع شود:
الف ) سند كتاب .بايستي كتاب داراي شناسنامه مشخص و معتبر باشد.

ب ) شخصيت مؤرخ كه بي طرف و امانت دار باشد و وابسته و متعصب نباشد.
ت) تطابق آنچه نقل شده با تاريخ هاي ديگر. و نيز جور در آمدن آنچه نقل مي شود شواهد و قرائن ديگر همان زمان.
ح ) مخالفت نداشتن با عقل. بايستي كه جريان نقل شده محال عقلي نباشد و دور از ذهن سليم نباشد.

تاريخ قطعي
و اما همانطور كه سابق بر اين بيان شده تنها سه راه براي رسيدن به تاريخ قطعي كه عبارت‌اند از:
الف) تواتر ؛
تواتر آن است كه افراد زيادي كه متهم به كذب نباشند از چيزي خبر دهند. كه د ر اين صورت يقين به وقوعش حاصل مي شود. مثلا عده اي از وجود درياچه اي در شمال ايران خبر دهند ما يقين مي كنيم كه در شمال اين درياچه اي هست. بنا بر اين اگر يك جريان تاريخي در كتب تاريخ يا سينه به سينه به طور متواتر بما برسد يقين به وقوعش خواهيم كرد. مثل جريان غدير خم كه متواتر است. هم متواتر سينه به سينه هم توسط روايات متواتره و هم توسط كتب تاريخي بصورت متواتر بما رسيده است و لذا قابل تشكيك نيست.
قرآن )
قرآن چون سخن خداست و معصوم است هر قصه و داستاني كه در قرآن باشد قطعا واقع شده و يقيني است. قرآن بيان داشته است ما بهترين قصه ها را برايتان نقل كرديم كه شايد پند بگيريد.
روايات معتبره)
چون امامان معصوم هستند چنانچه رواياتي اعتبارش ثابت شود _ كه البته متصدي اين فن علم رجال است _ . محتواي آن حديث هم اگر مخالفت با متن قرآن و روايات معتبره ديگر و عقل، نداشته باشد، هر چه باشد مورد قبول است.

گفتار اول
محل پيدايش اسلام
سرزميني كه اسلام در آن ظهور كرد سرزمين جاهليت بود . عربستان سرزميني بود كه از نظر سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و ... در فقر و جاهليت به سر مي برد . در اين ميان دو كشور ايران و روم نيز در فقر و جاهليت بودند كه به بررسي اجمالي اين دو نيز مي پردازيم :

اوضاع روم
نظام روم يك نظام طبقاتي بود كه البته طبقه اشراف همواره از طبقات ديگر بهره كشي مي كردند. فساد اخلاقي فراوان بود. و خشنونت در روم فوق العاده زياد بود. امپراطور بيزانس در مدت 50 سال حكومتش، 40 جنگ براه انداخت و خدا مي داند كه اين جنگ ها چه صدماتي براي مردم روم و كشورهاي مورد تهاجم داشت. زمان ظهور رسول اكرم روم، مهد مسيحيت بود و دچار انحرافات اعتقادي متعددي شده بود .
زمان ظهور پيامبر، در روم بين علماي مسيحيت در مسئله روح القدس درگيري به وجود آمده بود به همين خاطر امپراطور روم هيئت 300 نفري را براي حل اين اختلاف ايجاد كرد ، كه البته نتيجه آن تثبيت روح القدس و تثليثي شدند مسيحيت شد.

اوضاع ايران
در ايران سه طبقه اجتماعي وجود داشت : بزرگان ، كارگران و پست ها . و هيچ طبقه اجازه ورود به طبقه ديگر را نداشت . از نظر فساد هم داراي فساد اخلاقي ( عياشي ) ، عقيدتي ( آتش پرستي ) ، و فسادهاي ديگر بودند. زماني كه اسلام ظهور كرد حكومت دست خسرو پريز بود .

اوضاع وخيم عربستان
كشور عربستان از نظر جاهليت اوضاع وخيم تري نسبت به كشورهاي ديگر داشت . در عربستان سه قبيله وجود داشت كه عبارت بودند از قبيله قحطاني ( كه نسبشان به فرزند پنجم از حضرت نوح مي رسيد ) ، قبيله عدناني ( كه نسبشان به حضرت اسماعيل مي رسيد ) ، قيبله هاي بي نام و نشان يا مرده كه باقي مانده عرب هاي نابود شده در اثر عذاب الهي بودند. در عربستان حكومت واحدي وجود نداشت . قبايل به اندك بهانه اي با يكديگر درگير مي شدند. گاه دو قبيله براي تصاحب يك استخوان مرده، سه سال يكديگر را كشتند. محبت و دوستي وجود نداشت. آدمي كشي افتخار محسوب مي شد. زنان و دختران در اين جامعه عقب مانده هيچ ارزشي نداشتند. دختران را زنده بگور مي كردند و زنان خود را مورد اذيت و آزار قرار مي دادند.

بنابر اوضاع عربستان از نظر ظلم و فساد و عقيده از كل كره زمين بدتر بودند . عربها مشرك بودند و براي خدا شريك قائل مي شدند و نيز سگباز و ميمون باز و شراب خور و قمار باز بودند .
در مجموع بايد گفت كه كره زمين در زمان ظهور پيامبر در جاهليت به سر مي برد و كره زمين پر از جهل و فساد بود ، اما در مقايسه ، وضعيت كشور عربستان نسبت به روم و ايران بسيار بدتر بود . اسلام در چنين محيطي رشد پيدا كرد و در چنين محيط موفق بود . بنابراين مي توان گفت خداوند فرستاده اش را به سخت ترين زمين و سخت ترين افراد يعني عرب هاي عربستان فرستاد .دعوت رسول الله 23 سال طول كشيد و اين زمان زيادي نيست ولي در همان ابتداي رسالت در مدت كوتاهي چند ميليون نفر مسلمان شدند. چنين اسلامي كه در قلب هاي سخت افراد اثر مي گذارد و در بد اوضاع ترين سرزمين موفق مي شود بايستي تمام دنيا را اسير محتواي خود كند ، پس چرا اسلام همه دنيا را نگرفت؟

مهمترين دليل اينست كه برخي جلوه اسلام را تحريف كردند و باعث شدند كه مردم دنيا اسلام را به شمشير بشناسند و اين درحالي است كه اسلام جنگ ابتدايي ندارد و همه جنگهاي اسلام دفاعي بوده است . . الان در دنيا اسلام را به عنوان دين خشنونت مي شناسند و بديهي به چنين اسلامي كسي ميل نمي كند.

دليل عدم پيشرفت اسلام را بايد اولا در منحرف شدن مسير صحيح خلافت و در عملكرد بسيار بد افرادي دانست كه به نا حق و به روش غير معقول و غير مشروع ادعاي خلافت بر مسلمين كردند.
خليفه دوم با هدف گسترش قلمرو حكومتي خود ( در ظاهر گسترش اسلام ) به شام ، مصر و ايران حمله برد اين جنگها علاوه بر اينكه مشروع نبود و به نيت پليد كسب قدرت بيشتر بود و باعث شد در دنيا ، اسلام به شمشير شناخته شود و معلوم است چنين اسلامي در هيچ دلي قرار نمي گيرد. بنابراين كساني كه مي گويند. زمان خليفه دوم دايره اسلام گسترش پيدا كرد به آنها مي گوييم آن زمان اسلام از بين رفت اگر چند كشور به زور مسلمان شدند ولي تمام كره زمين از دست اسلام رفت ولي اگر آن جنگ ها نبود بخاطر محتواي بلند اسلام، اسلام همه دنياي را مي گرفت .

خليفه دوم دستور داد كه كتابخانه غني و مهم قسطنطنيه و همچنين شام را كه عصاره زحمات علمي و تجربي بشر را در خود داشت، به آتش بكشند و بسيار واضح است اسلامي كه آدم ها را مي كشد و كتاب ها را مي سوزاند در هيچ دلي قرار نمي گيرد.. بهر حال آبرويي براي اسلام نگذاشتند و بر ماست اسلام واقعي را به دنيا معرفي كنيم . متأسفانه هر وقت شمايل حضرت امير المؤمنين را مي كشند همراه با يك شمشير مي كشند. د ر حالي كه هميشه به دسته شمشير حضرت يك كتاب آويزان بود و آن را نمي كشند. بايد بدنيا بگوييم شمشير حضرت علي شمشير دفاع بود نه شمشير انتقام و خشنونت. برويد تاريخ جنگهاي را بخوانيد كاملا اين مطلب واضح مي شود كه تمام جنگها را دشمن شروع كرد يا نقشه شروعش را داشت و اسلام از خود دفاع مي كرد. ما دليلهاي متعددي داريم كه اسلام جنگ ابتدائي ندارد و هم جنگهاي دفاعي و تدفاعي است. عمده دليل ما بر اين مطلب چهار دليل است كه عبارت‌اند:

1 _ خداوند در قرآن فرموده است ( لااكراه في الدين ) يعني در نفس قبول دين اجباري نيست. يعني كسي را مجبور به قبول اسلام نمي كنند. البته قبول نكردن دين خود يك جرم بزرگ است و روز قيامت مجازات هم مي شود ولي برنامه اين نيست كه او را در دنيا به اين خاطر مجازات كنند. مگر محارب باشد يا فتنه ايجاد كند كه بحث ديگري است. و نيز كسي كه به مقدسات اسلام توهين كند مجرم است و چنين شخصي در واقع به جنگ اسلام با قلم و سخن آمده است و محارب محسوب مي شود همانطور كه در مورد كسي كه با شمشير به جنگ اسلام بيايد حكمش قتل است. در مورد كسي كه با قلم به جنگ اسلام بيايد حكمش قتل است زيرا همانطور كه قرآن كريم بيان نموده فتنه ا ز قتل هم شديد تر است.

وقتي گفته مي شود لا اكره في الدين منظور اين نيست كه قبول دين لازم و ضروري نيست. بي شك قبول دين ضروري است زيرا بدون آن كسي روي سعادت را نمي بيند . ولي در عين كسي را مجبور به قبول نمي كنند شايد كسي بخواهد برود جهنم.

قابل ذكر است كه در خود پذيرش دين اجباري نيست ولي اگر كسي دين را پذيرفت در اجراي احكام آن اجبا رخواهد بود. بمانند كسي كه وارد كشور ديگري شود در خود رفتن به آن كشور اجباري نيست ولي اگر وارد آن كشور شد بايستي قوانين آن را رعايت كند. لذا كسي كه مسلمان از خمس نمي دهد يا نماز نخواند يا روزه نيزه به عنوان يك مجرم با او رفتار مي شود و اسلام توبيخات اينگونه افعال را مشخص كرده است.
و نيز افرادي كه دين اسلام را مي پذيرند يا محكوم به اسلام هستند _ مانند كسي كه پدر و مادرش مسلمان است _ اگر از دين خارج شوند مجرم اند و حكمش قتل است.

2 _ دليل دوم ما بر اين كه اسلام جنگ ابتدائي ندارد عملكرد خود رسول مقدس اسلام است . مسيحي ها در نجران زندگي مي كردند و رسول اكرم از آنها جزيه گرفتند و آنها را مجبور به قبول اسلام نكردند. نمونه روشن ديگر، حضور يهوديهاي بني قينقاع هستند كه در خود پايتخت اسلام يعني مدينه براحتي زندگي مي كردند و كسي آنها را مجبور به قبول اسلام نكرد.

3_ شيوايي و بلاغت اسلام، اسلام را بي نياز از شمشير و خشنونت كرده است. اسلامي كه براحتي در مردم عربستان كه خيلي متعصب بودند اثر گذاشت بر همه مردم دنيا نيز اثر خواهد گذاشت. چنين ديني با چنين مفاهيم و معارف بلندي براي پيشرفت، نيازي به شمشير ندارد.

4 _ بررسي جنگهاي صدر اسلام از بدر تا تبوك ما را به اين واقعيت نزديك مي كند كه هيچيك از اين جنگهاي ابتدائي نبوده و همه جنبه تدافعي داشته است.
از توضيح مختصري كه در مورد هر يك از اين جنگها داده خواهد شد بخوبي اين مطلب مهم اثبات مي شود كه تمامي نبردهاي مسلمين با جبهه شرك، جنبه تدافعي داشته است و هيچكدام جنبه ابتدايي نداشته است.

جنگ بدر
از جمله رويدادهاي مهم سال دوم هجرت جنگ بدر بود به پيغمبر(ص) خبر دادند كارواني بزرگ كه تمام اهل مكه در آن شركت دارند به سرپرستي ابوسفيان با هزار شتر كه مال التجاره را حمل مي‌كند با چهل يا هفتاد نگهبان به سوي مكه مي‌روند از آنجائي كه ثروت مسلمانان مهاجر مقيم مدينه از طرف قريش مصادره شده بود بسيار به موقع بود كه مسلمانان كالاهاي تجارتي آنان را ضبط نمايند از اينجهت پيامبر اكرم(ص) با 313 نفر براي مصادره اموال قريش از مدينه بيرون آمد و در لب چاه بدر توقف كرد و براي اولين بار مسلمانان در وادي بدر در برابر ارتش باطل كه سه برابر مسلمانان بودند قرار گرفت.

در لشكر اسلام فقط هفت نفر شمشير داشتند ولي لشكر شرك علاوه بر اين كه بيش از سه برابر مسلمين بودند همه غرق سلاح و همه سواره نظام بودند در حالي كه در لشكر اسلام فقط يك نفر اسب داشت. اين جنك در واقع با شمشير دفاع حضرت امير به سود مسلمين رقم خورد و ملائكه نيز به مدد آمدند

در اين جنگ با كشته شدن ابوجهل و هفتاد تن از بزرگان قريش و تعدادي به همين اندازه اسير از مشركين و شهادت چهارده نفر از مسلمانان به پيروزي لشكريان اسلام انجاميد.
جنگ بدر علاوه بر پيروزي نظامي و بدست آوردن غنائم جنگي از جهت ديني در روحيه مردم مدينه و اطراف آن اثر فراوان داشت و دانستند كه مسلمانان با گروهي اندك در مقابل مشركان با تكيه بر ايمان و ياري خداوند پيروز شدند.

غزوه سويق
پس از جنگ بدر به اندازه‌اي قريش خشمگين شد كه ابوسفيان عهد كرد تا انتقام كشته‌‌شدگان بدر را از مسلمانان نگيرد سراغ هيچ لذتي نرود لذا با دويست مبارز از مكه راهي مدينه شد و در نزديكي مدينه يكي از مسلمانان كشاورز را كشت و نخلستانها را به آتش كشيد اين خبر به پيغمبر(ص) رسيد حضرت با گروهي از مهاجرين و انصار به تعقيب ابوسفيان پرداختند ولي او و سربازانش قبل از رسيدن سپاهيان اسلام گريختند و كيسه‌هاي سويق‌شان (غذائي كه از آرد و خرما درست مي‌كنند). به خاطر اينكه براي فرار سبكبار باشند بجا مي‌گذارند و مسلمانان با مصادره آنها به مدينه برگشتند. بنا بر اين، اين جنگ هم از سوي دشمن شروع شد و مسلمين در مقام دفاع بودند.

جنگ اُحد
از مهمترين حوادث سال سوم هجرت جنگ احد مي‌باشد ابوسفيان شكست در جنگ بدر را نمي‌توانست به آساني تحمل كند به ناچار با تلاش بسيار قبيله‌هاي مخاصم با مسلمانان را با هم متحد نمود و با لشكري كه سه هزار مرد و دويست اسب و هزار شتر داشت براي ورود به مدينه حركت كرد خبر عزيمت اين لشكر به پيغمبر رسيد و پيامبر بزرگوار اسلام براي مقابله با دشمن شوراي جنگي تشكيل داد در اين شوراي جنگي گروهي از سالمندان معتقد بودند كه بايد حالت دفاعي به خود بگيريم و جنگ را به داخل حومه شهر بكشيم ولي گروهي ديگر در اين شوراي جنگي كه جوانان بودند اعتقاد داشتند بايد در خارج از شهر به دشمنان حمله نمائيم، در نهايت رأي جوانان غالب شد پيامبر (ص) سلاح پوشيد و براي بيرون شدن از مدينه آماده گشت سپاهيان مكه در كنار كوهي كه به نام احد معروف است در نزديكي مدينه توقف كردند.

سپاهيان پيغمبر پيش از شروع جنگ هزار تن بودند اما عبداله‌بن‌ابي به عنوان اعتراض با سيصد تن از مردم خود برگشت و بدين ترتيب هفتصد تن از سپاهيان پيامبر(ص) بدون اسب و شتر باقي ماندند.
در هنگام صف آرائي، پيغمبر(ص) به عبدالله ابن جبير سردسته تيراندازان توصيه فرمودند مواظب باش دشمن از پشت سر به ما حمله نكند و جنگ چه به نفع ما باشد و چه نباشد در آنجائي كه مستقر هستيد ترك نكنيد در حمله اول پيروزي با مسلمانان بود اما دستة تيرانداز كه مأموريت جلوگيري از سوار نظام دشمن را داشت به محض عقب نشيني دشمن به طمع گردآوري غنيمت موضع خود را ترك نمودند و سوار نظام دشمن ناگهان از پشت سر حمله كردند و مسلمانان را شكست دادند.

بي‌توجهي به دستور پيامبر گرامي اسلام و ترك نمودن دسته تيرانداز از محل استقرار خود براي جلوگيري از سوار نظام دشمن به طمع گردآوري غنيمت باعث تلفات جاني و مشكلات اجتماعي مسلمانان گرديد.
در اين جنگ حمزه عموي پيغمبر(ص) شهيد شد و پيامبر زخم برداشت مشركان آواز سر دادند كه محمد كشته شد و مسلمانان شكست خوردند اما علي‌بن ابيطالب(ع) دست پيامبر را گرفت تا مسلمانان ببينند پيغمبر زنده است . دفاع از جان رسول خدا ، توسط شمشير دفاع حضرت علي عليه السلام صورت گرفت. وقتي كه همه فرار كرده بودند حضرت امير ماند و جبرئيل به زمين و آسمان فرياد زن كه (لا فتي الا علي و لاسيف الا ذو الفقار).

در اين جنگ از مسلمانان 74 تن شهيد و از مردم مكه 20 تن كشته شدند.
جنگ احد گذشته از تلفات جاني مشكلات اجتماعي نيز به دنبال داشت گروهي زنان بي‌شوهر و اطفال بي‌سرپرست باقي ماندند و از اينجهت است كه در آغاز سورة نساء به مسلمانان اجازه داده شده است تا چهار زن عقدي داشته‌باشند و به آنان توصيه مي‌شود از يتيمان بي‌سرپرست نگهداري نمايند و در حفظ اموال آنان بكوشند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید