بخشی از مقاله
چکیده
دورهبندی تاریخی هنرها در ایران، منطبق با دورهبندی تاریخ سیاسی ایران است. فهرست فصلهای مختلف کتابهای تاریخ هنر غالباً منطق بر فهرست کتابهای تاریخ عمومی یاسیاسیِ ایران است. این شیوهی دورهبندی تنها منحصر به مقطعی خاص از تاریخ هنر ایران نیست ودر موردتمامی ادوارِ آن صدق میکند: از دورهبندیِ رایج هنر ماد، هنر هخامنشی، هنر ساسانی گرفته تا هنر غزنوی، هنر سلجوقی، هنر تیموری و صفوی و هنر قاجار و غیره در کتابهای تاریخ هنر ایران مصداق چنین گزارهای است. از سوی دیگر این مسأله تنها منحصر به تاریخنگاری هنر ایران نیست؛ دورهبندی هنر جوامعی چون جوامع آسیایی نیز از همین قاعده پیروی کرده است. تاریخنگاری هنر ایران و جوامع آسیایی عموماً توسط مورخین و باستانشناسان اروپایی صورت گرفته است. در تمامی متون مرجع تاریخ هنر ایران، منطق تدوین دورهبندی به همین شیوه بوده است. اما نکتهی قابل توجه اینکه دورهبندی تاریخی هنرها در خود اروپا تفاوت،م خودبنیاد و غیرسیاسی است و عموماً بر اساس ویژگیهای سبکی و تحولات زیباییشناختی گونهها و اشکال هنری صورت گرفتهاست. این شیوهی دورهبندی خودبنیاد نیز مقاطع مختلف تاریخ هنر اروپا را شامل میشود: از دوران هنر کلاسیک، هنر رمانسک، هنر گوتیک تا هنر رنسانس، باروک، رمانتیسیسم، رئالیسم، مدرنسیم و نهایتاً جنبشهای مختلف هنر معاصر. پس این دورهبندی با منطقی اساساً متفاوت از دورهبندی تاریخ هنر ایران و جوامع آسیایی صورت گرفته است. چهرههای اصلی سنت تاریخنگاری هنر ایران چه کسانی بودهاند؟ ابعاد مختلف این تمایز در منطق دورهبندی تاریخی هنرها چیست؟ چنین شیوهی دورهبندیِ هنر ایران چه تبعاتی در فهم هنر ایران و تحولات آن در طول تاریخ، به همراه داشته است؟ این پژوهش تلاش خواهد کرد تا ذیل طرح مسأله فوق، پاسخی برای این پرسشها بیاید. رویکرد روشی این پژوهش، کیفی و تکنیک گردآوری اطلاعات آن مطالعهی کتابخانهای و اسنادی خواهد بود.
مقدمه
تاریخنگاریِ هنر1 و ادبیات در جهان سابقهای بسیار طولانی دارد. هر یک از مورخان و نویسندگانی که در گذار قرنها دست به نگارش تاریخ هنرها و ادبیات در جوامع گوناگون زدهاند، هر یک شیوهها و رویکردهای تاریخنگاریِ مشخصی را برگزیدهاند. تاریخ هنرها، تاریخ شکلگیری، سیر تحول تکوینِ هنرها در طول تاریخ است. به عبارت دقیقتر تاریخ هنر هر جامعه یا هر قوم، گزارشی تاریخی ازدستیابیِ مردم آن جامعه یا قوم به ابزارها و تکنیکهای هنری از یک سو و از سوی دیگر درک ضرورت خلق اشکال هنریو بیانِ زیباییشاختی نزد آنها است. اهمیت و ضرورت تاریخنگاریِ هنرها نیز در کنکاش در ویژگیهای مختلف آثار هنری در شرایط و بسترهای گوناگون اجتماعی، اقتصادی، عقیدتی، سیاسی و نیز ثبت و ضبط رویدادهای مهم هنری، آثار هنری و هنرمندان است. تاریخنگاران هنر برای تدوین روایتهایتاریخیِ خود از مبانی و مفاهیم تاریخیِ مشخصی بهره بردهاند که از این میان »دورهبندی«2 دارای اهمیت ویژهای است. این مفهوم،مفهوم کلیدیِ بخش نظریِ این پژوهش است. هر یک از مورخان برای سامان دادن به نحوهیتوالیِ تاریخیِ سرگذشت هنرها، با توجه به رویکردهای مورد نظر خود در نگارش تاریخ، از دورهبندیِ تاریخیِ مشخصی استفاده کردهاند. مسئلهی مورد نظر نگارنده در این پژوهشیافتن چراییِ استفاده از دورهبندیِ »سیاسی-سلسلهای« در نگارش تاریخ هنر ایران نزد مورخان غیر بومی و انتقاد از چنین رویکردی است. این درحالی است که مورخان اروپایی-امریکایی برایسامان دادن به توالیِ تاریخیِ سرگذشت هنرها در جوامع خود، به جز در مواردی استثناء که در ادامه بحث خواهد شد، از دورهبندیِ ماهوی/فرهنگی یا خود ارجاعِ سبکی و زیباییشناختی مختص به هنرها استفاده کردهاند.
ضرورت پرداختن و توجه به رویکردهای گوناگون تاریخنگاری هنرهای مربوط به هر جامعه یا قومی و نیز ابزارها، تکنیکها و مفاهیم و مبانیِ مورد استفاهی تاریخنگاران برای گردآوری، تدوین، تنظیم و نگارش کتابها و منابع تاریخ هنر را میتوان در کسب آگاهی نسبت به کارکردهای هر یک از رویکردهای تاریخنگاری و کاربست مفاهیمومبانیِ نظریِ تاریخنگاری، جست. آگاهی از رویکردهای تاریخنویسیِ هنر به آشکار شدن موقعیت هنرها در بسترهای گوناگون دخیل در خلق آثار هنری نزد مورخان میانجامد و مرحلهای مقدماتی جهت مطالعهی انتقادی و بازاندیشی در تاریخنویسی به شمار میرود. »پژوهش درباره ی تاریخنگاری نه تنها برای شناخت روشها و آرای تاریخیِ مورخان ضروری است، بلکه به سبب دگرگونیهایی که امروزه در پژوهش و بینش تاریخی رخ داده، راهی برای بررسیِ نقادانهی منابع تاریخی و مورخان هر دوره به شمار میرود« - سجادی و عالم زاده، 1375:3-11، به نقل از پناهی، . - 1389: 60
پیشینهی پژوهش
نگارنده تا کنون موفق به یافتن تألیفاتی در باب مسئلهی استفاده از دورهبندیِ سیاسی در تاریخنویسیِ هنر در جوامع شرقی و یا ایران نشده است، بنابراین در این قسمت به معرفی دو نمونه از پژوهشهای انجام شده درباب مسئلهی تاریخنگاری در هنرها و ادبیات به طور عام خواهیم پرداخت: رضاقلی سارلی - 1392 - ، در مقالهی »نقد و بازاندیشی بر دورهبندیِ تاریخ ادبی، پیشینه، خاستگاههای فلسفی و کارکردها«، به بررسیِ پیشینه، بنیادهای فکری-فلسفی و کارکردهای دورهبندی در تاریخ به طور عام، و تاریخ ادبی به طور خاص پرداخته است. سارلی با کنکاش در پیشینهی کاربست مفهوم دورهبندی در تاریخ، روایتی از تحولات آن ارائه داده است و نشان داده است که زمینههای کاربست این مفهوم در تاریخ ادبی چگونه فراهم آمده است. وی در نهایت به نسبت میان دورهبندی در تاریخ عمومی و تاریخ ادبی پرداخته است. میِر شاپیرو3 و همکاران - 1970 - ، در مقالهی »معیارهای دورهبندی در تاریخ هنر اروپایی«4، نامگذاریِ دوران تاریخی در تاریخنویسیِ هنر اروپایی را به سه دسته تقسیم میکند: سیاسی-سلسلهای، فرهنگی و زیباییشناختی، و به ارائهی مثالهایی از هر یک در تاریخ هنر اروپایی میپردازد. شاپیرو معتقد است نامگذاریِ دوران مختلف تاریخی امری قراردادی و اختیاری است و بنابراین هر دوره مشخص را میتوان به اشکال مختلفی نامگذاری کرد و بنابراین طبقهبندیهای بسیار مختلفی از دوران تاریخ هنر ممکن است.
روش پژوهش
این پژوهش کیفی است و روش گردآوریِ اطلاعات به شیوهی کتابخانهای بوده است. در این پژوهش سعی شده است با بهرهگیری از روش تحلیل محتوای فهرست نمونههایی از کتابهای تاریخ هنر ایران و تقابل آنها با نمونههایی از کتابهای تاریخ هنر در اروپا، به نقد رویکرد دورهبندیِ سیاسی-سلسلهایِ تاریخنگاریِ هنر در کشور ایران پرداخته شود. برای این کار نمونهای از فهرست یک کتاب مرجع تاریخ هنر اروپایی و دو نمونه از فهرستهای کتابهای مرجع در زمینهی تاریخ هنر ایران برگزیده شد و از حیث نحوهی دورهبندیِ تاریخی مورد بررسی مقایسه ای قرار گرفت.
بحث اصلی
مایلم نوشتار خود را با عبارتی که هلن گاردنر - 2009 - در کتاب تاریخ هنر خود با نام هنر در گذر زمان در تعریف شاخهی تاریخ هنر آورده است آغاز نمایم: »تاریخ هنر شاخهای بینارشتهای از هنرها و علم است که در جستجویسنجش عینیِ هنر در طول زمان، طبقهبندیِ فرهنگها، ایجاد دورهبندی و مشاهدهی مشخصههای متمایز و تأثیرگذار هنرهاستGardner, - « . - 2009:xlviاز اولین نمونههای تاریخ هنر میتوان کتابی دربارهی تاریخ مجسمهسازی در یونان نوشتهی زنوکراتس5، مجسمهساز اهل آتن و شاگرد لیسیپوس و سپس اثر پلینی6 دربارهی مجسمهسازان یونانی که آن را تحت تأثیر رسالهی زنوکراتس نگاشت و همچنین رسالهی کوکای چی در قرن چهارم میلادی دربارهی منظرهپردازی، رسالهی زیه هو با نام »گزارشی از آثار و احوال نقاشان قدیم« در سدهی ششم میلادی و نیز رسالهی جینگهائو در سدهی دهم میلادی را نام برد. این رسالات و کتابها، همانگونه که از عنوان آنها نیز پیداست، بیش از آنکه به تاریخ پیدایش سیر تحول هنرها در این جامع پرداخته باشند، عموماً به حیات هنرمندان برجستهیدوران خود و معرفیِ آثار هنریِ آنان پرداختهاند. چنین روایتهای تاریخی از سرگذشت هنرمندان و هنرها، با تعریف امروز ما از تاریخ هنر و آنچه امروز از کتابهای تاریخ هنر انتظار داریم، یکسر متفاوت است. اولین نمونهی برجستهی تاریخ هنر، در معنایی نزدیک به معنای امروزیِ آن، در عصر جدید را میتوان کتاب زندگیِ» هنرمندان«7 جورجو وازاری8 در آغاز قرن شانزدهم میلادی دانست. این کتاب نیز بدون بهره جستن از دورهبندیِ تاریخی، به معرفیِ هنرمندان برجستهی رنسانس از قبیل جیوتو، پیرو دلا فرانچسکا، لئوناردو داوینچی، رافائل و غیره، نمونههایی از آثار آنها