بخشی از مقاله
سروش: جامعه ما به بازسازي و شستوشوي مجدد اخلاقي احتياج دارد
چرا معشوق در ادبيات فارسي با صفت راهزني و غارتگري شناخته ميشود”؟
اين پرسشي بود كه عبدالكريم سروش بهمنظور تبيين منابع اخلاقي جامعه ايراني مطرح كرد و گفت: جامعه ما به بازسازي و شستوشوي مجدد اخلاقي و به ديده ترديد نگاه كردن به ميراث گذشته خود احتياج دارد.
دكتر سروش كه روز پنجشنبه در دفتر جبهه مشاركت مشهد سخن ميگفت، با اشاره به شباهت جامعه فعلي با معضلات و نقدهاي خواجه لسانالغيب افزود: اخلاقيات ما به يك حافظ و ناقد احتياج دارد؛ تا با تسلط بر ريشههاي تاريخي به نقد آنها بپردازد.
وي با بيان اينكه تجربههاي تاريخي كه ميراثخوار آن هستيم وضعيت اخلاقي نامناسبي پديد آورده است، پيشنهاد كرد، از تجربههاي تاريخي و ميراث گذشته توبهاي فرهنگي كنيم و افزود: علاوه بر نقد اخلاقي قدرت و ديانت كه امري لازم است، نقد وضعيت اخلاقي دروني خودمان نيز ضروري است.
سروش كه درباره مباني شكلگيري نظام اخلاقي ايراني در تئوري و عمل سخن ميگفت، با هشدار نسبت به غفلت از مساله اخلاق در هياهوهاي سياسي و اجتماعي، اظهار داشت: سخنرانيهاي روشنفكران و روزنامهها پر است از حجتهاي سياسي و در سطح بالاتر از آن، سخن از عقلانيت و سنت و مدرنيته؛ اما گاهي اين مقولات بزرگ حجابي براي طرح موضوعات مهمتر ميشود.
وي با اشاره به آميختگي اخلاق با زندگي فردي و اجتماعي و وابستگي مانايي نظامهاي عادل و ظالم به پرداختن نظامي ارزشي، گفت: حتا در سياست نيز بايد به نقد اخلاقي سياست انديشيد و نميتوان صرفاð به كارآمدي نظامها اكتفا كنيم؛ چون گاهي نظامهاي ديكتاتوري از نظامهاي دموكراتيك كارآمدتر هستند.
سروش دليل برتري يافتن جامعه مدني نسبت به ديگر اجتماعات را اخلاقيتر بودن دانست و گفت: در جامعه مدني امكان انتخاب آزاد وجود دارد و در فضاي سياسي بازتر، افراد ميتوانند اخلاقيتر عمل كنند.
او با اشاره به ضرورت آنچه اخلاقي بودن دين خواند، اظهار داشت: دينداران بايد اعتقاد داشته باشند كه با ديني كه دارند زندگي اخلاقي براي آنان ممكنتر ميشود؛ والا اگر در جهان ديني پيدا شود كه حاجب اخلاق باشد و به جاي خدمت به اخلاقي بودن مانع ايجاد كند، چنين ديانتي غيرپذيرفتني و پايبندي به آن ضداخلاقي خواهد بود.
سروش مسلمان و ديندار بودن را يك انتخاب اخلاقي عنوان كرد و افزود: اخلاق تقدمي منطقي بر دين و دينداري دارد، چراكه ابتدا نظام و سلسله مراتب ارزشهاي خود را معين ميكنيم و بعد دينداري و هر فعاليت و انتخاب ديگري را در دل آن ميگنجانيم و ميسنجيم كه روي آوردن به آن مكتب اخلاقي است يا نه؟
وي تصريح كرد: دينداري و خداپرستي ما در گرو اخلاق است و نميتوانيم خداي غيراخلاقي را بپرستيم و حق و وظيفهاي نيز در اين زمينه نداريم.
او اذعان داشت: پيامبر به ما آموخته است كه خدا را در درجه اول با اوصاف رحمانيت و رحيميت توصيف كنيم.
سروش افزود: خداوند رحمان و رحيم پرستيدني است و اگر اين خداوند فقط جبار بود و زور ميگفت، پرستيدني و ستايش كردني نبود.
وي كه در باب مباني نظام اخلاقي ايراني سخن ميگفت، در تشريح ضرورت اخلاق افزود: اگر دين ميورزيم و خدا را ميپرستيم و طالب نظام سياسي ويژهاي هستيم و انتقادي به نظام سياسي ميكنيم، همه همراه با نوعي نقد و داوري اخلاقي است كه بدون آن اين داوريها و نقدها ناتمام است.
به گزارش ايسنا سروش در توضيح آنچه كه از اخلاق مورد نظر اوست، گفت: اخلاق نظامي ارزشي است كه متضمن اولويتهايي است كه در چندراهيها به ما ميگويد كدام راه را برگرفته و كدام راهها را فرو بگذاريم و در همه شؤون زندگي به ميان ميآيد.
وي تصريح كرد: اخلاق امري زينتي نيست كه به وجود آن گاهگاهي فخر كنيم، بلكه چيزي است كه مثل آب و هوا بايد هميشه از آن استفاده كنيم و بدون اين اكسيژن حيات ما باقي نخواهد ماند.
سروش از اديان، پيامبران، فيلسوفان، شاعران و حكماي اخلاقي بهعنوان منابع تئوريك نظام اخلاقي ياد كرد و افزود: تاريخ فرهنگي ما آكنده از مواعظ اخلاقي است؛ اما فاصله ميان قول و فعل، آفت هميشگي است كه در تاريخ ما وجود داشته است.
وي با تاكيد بر اينكه اخلاق با تئوري و كتاب درست نميشود، اين سؤال را مطرح كرد كه چه چيز اخلاقيات و رفتارهاي اجتماعي ما را در عمل شكل داده است.
دكتر سروش تجربههاي تاريخي را عامل شكلدهي به اخلاق در ايران دانست و با اشاره به ادبيات فارسي و جابهجايي لطيفترين مفاهيم عرفاني و عشقي با موضوعات غليظ و خشن گفت: در نزد شاعران ما عشق مفهومي اصلي و محوري است؛ اما همين مفهوم لطيف در دل اخلاق و فرهنگ زمانه سرنوشت ديگري مييابد و در ادبيات شاعران وقتي از معشوق خود سخن گفته ميشود، تعابيري چون غارتگر، راهزن و دزد ميشود.
وي افزود: در حالي كه غارتگري و آدمكشي با عدم احترام به حق مالكيت و عواطف انساني و... عجين است، اما شاعران لطيف طبعي مانند حافظ و سعدي و حتا مولوي حاضر ميشوند وقتي سخن از معشوق لطيف و شريف خود ميگويند، او را به صفت غارتگر و راهزن معرفي كنن
سروش در توضيح اين تغيير و جابهجايي گفت: در دورههايي كه تجربه كشتارهاي مغولان، تيموريان و تركان بر اين سرزمين رفت، آنقدر قبح مفاهيمي چون غارت و يغما ريخته بود كه شعرا براي انتقال لطيفترين مفاهيم عشقي و عرفاني نيز از قالبهايي استفاده ميكردند كه مال حكام ستمگر و مسلط بر سر آنان بود.
وي اذعان داشت: هرچند امروز اين مفاهيم آنقدر شنيده و خوانده شده كه بر آنها سخت نميگيريم؛ اما لطيفترين مفاهيم در دل منفورترين مفاهيم طرح ميشود و همه نيز از آن لذت برده و ميپسندند.
او افزود: تجربه تاريخي و نظاماتي كه به وجود آمدند همه اخلاقيات ما را شكل داده و ما ميراثخوار تجربههايي هستيم كه به ما رسيده است.
سروش تصريح كرد: بايد شرايط اقتصادي، سياسي و اجتماعي تازهاي بهوجود بياوريم تا آن عوارض و زنگارهاي غيراخلاقي كه بر ما رفته است، زايل شود.
وي عادت به استبداد و عدم تقبيح آن و نقض حقوق شخصي افراد را از ديگر مواردي دانست كه در قاموس اخلاقي ما در عين تاكيدات تئوريك نهادينه شده است و ديگر تبع آن را درك نميكنيم.
عبدالكريم سروش همچنين با طرح اين پرسش كه چرا روزنامه بستن در جامعه فعلي ما مانند آب خوردن شده است، اظهار داشت: اين كار آنقدر بيقبح شده است كه بهراحتي ميتوان روزنامهاي را تعطيل و كاركنانش را بيكار كرد؛ ولي اين اتفاق مهمي محسوب نشود.
وي اين اقدامات را مقدمهاي براي شكلگيري اخلاقياتي دانست كه بهعنوان نكته اي منفي در سابقه تاريخي ما ميماند.
تناقض اخلاقی بودن در جهان مدرن
۱) يادم هست سر کلاس معرفتشناسی اقتصاد دکترغنینژاد يک بحث هميشگی و پايان ناپذيری که با ايشان داشتم جايی بود که غنینژاد ادعا میکرد جامعه مدرن جامعهای اخلاقی است چرا که فیالمثل در آن امکان و نياز به دروغ گفتن از بين رفته است و نيز کسی حقوق ديگران را پايمال نمیکند. همچنين نشان میداد که ساختار جامعه مدرن طوری پايهريزی شده است که وقتی هر
کسی صرفا به منافع خودش فکر میکند عملا همان نتيجهای در جامعه حاصل میشود که مکاتب اخلاقی در پی آن هستند. در واقع جامعه مدرن را شکل تحقق يافته خواستهای میدانست که اخلاق در پی آن است و لذا اخلاق مدرن را نوعی جايگزين اخلاق سنتی میدانست. به نظر من میرسيد که اخلاق مدرن که در باب اصول تعامل اجتماعی صحبت میکند (مثلا وقتشناسی) جز شباهت لفظی ارتباط ديگری با اخلاق سنتی ندارد