بخشی از مقاله

مقدمــــه
اگر اندكی دقت كنید ، متوجه خواهید شد كه شما آگاهانه و یا ناخود آگاه به دنبال دوست هستید. اما آیا تا كنون فكر كرده اید كه دوستی چیست و دوستی حقیقی كدام است؟ از آنجا كه انسان موجودی اجتماعی است ، صرف نظر از اینكه در چه جامعه ای زندگی می كند طبعاً به دنبال یافتن یاران و دوستان و همراهانی برای خود است . البته چون این گزینش در میان اقوام و ملل

مختلف ، شكل های متنوعی پیدا می كند و با انگیزه های گوناگون یا بر اساس احساسات متفاوت عقلانی ، عاطفی و غیر از آن به وجود می آید ، تعاریف مختلفی نیز از این واژه ارائه شده است. گروهی دوستی را صرفاً به معنای " معاشرت" دانسته اند. گروهی دیگربراین باورند كه دوستی

عبارت است از یك نوع ارتباط خاص كه در مقاطع مختلف و یا در زمانی خاص ، میان افراد پیدا می شود. برخی دیگر نیز معتقدند كه دوستی یك نوع قرار داد اخلاقی است كه با انگیزه های خاص دنیوی و اخروی بین افراد به وجود می آید.


● دوستی یعنی چه ؟
در تفسیر المیزان درتوضیح كلمه " أَخِلاّء" دوستی چنین تعریف شده است: " كلمه أخلاّء جمع خلیل به معنای دوست است. و اگر دوست را خلیل گفته اند بدان جهت است كه آدمی ، خُلّت یعنی حاجت خود را به او می گوید. و ظاهراً مراد از اخلاّء ، مطلق كسانی است كه به یكدیگر محبت می كنند. چه متقین و اهل آخرت كه دوستی شان با یكدیگر به خاطر خداست ( نه به خاطر منافع مادی) و چه اهل دنیا كه دوستی هایشان به منظور منافع مادی است در كتاب " المحجّهٔ البیضاء " ، دوستی چنین تعریف شده است: " دوستی یعنی همنشینی ، معاشرت و گفتگوی انسان با افرادی كه به آنها علاقه و محبت دارد ، زیرا با غیر دوست معمولاً كسی قصد معاشرت ندارد. این دوستی و ارادت و محبت ، یا لِذاته است (یعنی به خودی خود مطلوب است ) و یا مجازی و واسطه ای است كه انسان به وسیله آن به دوست حقیقی برسد."


بنابراین دوستی ها ممكن است براساس منافع مادی و خواهش های نفسانی و اغراض و احساسات باشد و یا بر اساس یك انگیزه صحیح . با استفاده از آنچه گذشت ، دوستی صحیح بر اساس معیارهای دینی را این چنین تعریف می شود :
محبت ، علاقه ، ارتباط روحی ، حسن معاشرت و گفتگو میان دو فرد و یا بین افراد جامعه با ملاك صحیح و انگیزه های الهی ، به طوری كه دوستان بر اساس آن بتوانند نیازهای فردی و اجتماعی و احتیاجات دنیوی و اخروی خود را تأمین كنند.


● دوستی حقیقی
این نوع از دوستی مخصوص اولیاء و مؤمنان واقعی است كه تمام ارادت و انس و محبت خود را نسبت به خداوند تبارك و تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام صرف نموده اند. آری اینان نخبگان عالم و كسانی هستند كه از غیر دوست رسته ، و به دوست پیوسته اند و آنچنان لذت این دوستی را چشیده اند كه حاضر نیستند دنیا و آنچه در آن است را با لحظه ای انس و محبت و مناجات با خدای تعالی و ارادت به ساحت معصومین علیهم السلام عوض كنند. زیرا آنها خود مصداق واقعی این آیه هستند
" والّذینَ آمَنوُا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه"


آنان كه ایمان دارند بیشترین محبت و عشقشان به خداست .
● دوستی مجازی
بر پایه آنچه تا بدین جا در تعریف دوستی گفته شد روشن می شود كه هر علاقه و محبتی كه انسان به غیر از خداوند تبارك و تعالی و ائمه معصومین علیهم السلام دارد ، دوستی مجازی است. حال اگر این دوستی برخاسته از خواهش های نفسانی و شر و فساد باشد ، رهزن آدمی است و انسان را به منجلاب فساد می كشد و اصولاً چنین دوستی هایی ناپایدار خواهد بود.
اما اگر این دوستی ، دارای معیار صحیح بوده و از انگیزه الهی و فطرت انسانی نشأت گرفته باشد ، ضمن آنكه پایدار می ماند ، سرانجام انسان را به سعادت رهنمون خواهد شد.


بی شك یك مسلمان كه با نگاه دینی ، روش زندگی خود را ترسیم می كند و تمام مراحل و ابعاد آن را حركت به سوی كمال می داند ؛ در انتخاب دوست- كه سهم عظیمی در سعادت و شقاوت دارد و نقش مهمی در زندگی بایفا می كند- دقت كامل را به عمل می آورد و دوستانی را جهت معاشرت و زندگی برمی گزیند كه در این مسیر یار و مددكار او باشند. در این صورت است كه این نوع دوستی و محبت مجازی ، به بستر و واسطه ای برای رسیدن به آن حقیق

ت مطلق تبدیل می شود.
آنچه در این جمل ، با استفاده از رهنمودهای انسان ساز پیشوایان معصوم علیهم السلام بیشتر به آن خواهیم پرداخت ، این نوع از دوستی است.

● بهترین دوستان
نخستین نكته ای كه در اینجا باید بر آن تأكید شود این است كه دوستی و محبت دارای مراتب و درجاتی است. نباید تصور كرد كه دوستی بین افراد ، یكسان است. حقیقت این است كه دوستان مراتب مختلفی دارند ؛ بعضی به عنوان دوست كامل شناخته می شوند ؛ زیرا از همه ی ویژگی ها و شرایط یك دوست كامل برخوردارند و بعضی شرایط كمتری را در خود جمع كرده اند. با مطالعه احادیث و روایات هم به این مطلب پی می بریم كه دوستان به چند نوع تقسیم شده اند.


امام صادق علیه السلام فرموده است:
دوستی و رفاقت حدودی دارد. كسی كه واجد تمام آن حدود نیست، دوست كامل نیست و آن كس كه دارای هیچ یك از آن حدود نباشد اساساً دوست نیست.
اول آن كه: ظاهر و باطن رفیقت نسبت به تو یكسان باشد.


دوم آن كه: زیبایی و آبروی تو را جمال خود ببیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند.
سوم آن كه: دست یافتن به مال و یا رسیدن به مقام ، روش دوستانه او را نسبت به تو تغییر ندهد.
چهارم آن كه: در زمینه رفاقت ، از آنچه و هر چه در اختیار دارد نسبت به تو مضایقه نكند.
پنجم: تو را در مواقع مشكلات و مصائب ترك نگوید.
با اطمینان می توان گفت كه اینها دوستان برتر هستند و اگر دوستی با این خصوصیات پیدا كردید ، بدانید كیمیایی یافته اید كه نباید آن را به آسانی از دست دهید. زیرا ارتكاب چنین خطایی از خرد به دور است و همان گونه كه امام صادق علیه السلام می فرماید: دوستی برادران مؤمن ، جزئی از دین می باشد و شخص عاقل مراقب دین خود است.


آن حضرت در حدیث دیگری فرمود:
رفقای صمیمی سه دسته اند:
۱- كسی كه مانند غذا از لوازم ضروری زندگی به حساب می آید و آدمی در همه حالات به وی نیازمند است ؛ و او رفیق عاقل است.
۲- كسی كه وجود او برای انسان به منزله یك بیماری رنج آور است ؛ و آن رفیق احمق است.
۳- كسی كه وجودش نافع و به منزله داروی شفابخش و ضد بیماری است ؛ كه او رفیق روشنفكر بسیار عاقل است.
تفاوت بین دوستان و مراتب دوستی احتیاج به دلیل و برهان ندارد. لابد شما در زندگی دوستانی دارید كه دوستی با آنان عذاب آوراست و به این ترتیب همیشه سعی می كنید خود را از آنان دور نگه دارید. در مقابل بعضی هستند كه انسان حاضر است با صرف ساعت ها وقت و طی مسافت های طولانی و یا با تحمل رنج و مشقت ، او را پیدا كند و ساعتی با او همنیشن باشد. این مطلب همان چیزی است كه ما از آن به عنوان مراتب دوستی یاد كردیم.

 

● معیار دوستی
همان طور كه در تعریف دوستی اشاره شد، دوستی باید بر اساس معیار و ملاك صحیح استوار باشد. زیرا معمولاً ملاك افراد جهت گزینش دوستان، متفاوت است. چه بسا افرادی كه با مقاصد نفسانی برای رسیدن به خواسته های دنیوی و یا بر اساس مقاصد شرورانه و مفسدت آمیز یا انگیزه های عاطفی غیرمعقول – تعصب ها- و خلاصه دوستی های بی بنیاد و تصادفی اقدام به انتخاب دوست كنند. اما مسلمانی كه با چراغ راهنمای عقل و با تدبیر و اندیشه، كلیه نیازهای مادی و معنوی و از آن جمله دوست یابی خود را تأمین می كند قطعاً دوستان خود را با ملاك صحیح و انگیزه الهی و برای خدا برمی گزیند. او می داند كه تنها دوستی های پایدار، دوستی اهل ایمان است كه در دنیا و آخرت باقی خواهد ماند، چنان كه قرآن كریم می فرماید:


" الأَ خِلاّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌ إلاَّ المُتَّقین"
در قیامت همه دوستان به استثنای متقین، دشمن یكدیگرند.
اصولاً لازمه دوستی متقابل این است كه یك طرف، طرف دیگر را به كارها و وظایفش كمك كند. اگر این كمك در غیر رضای خدا باشد، در حقیقت به بدبختی و شقاوت و عذاب دائمی آن طرف كمك كرده است. از همین رو قرآن نیز در حكایت گفتار ستمگران در قیامت فرموده كه:
" یا وَیلـَتی لَیتَـنی لَمْ أَتَّخِذْ فـُلاناً خَلیلاً ." ای كاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم.
بر خلاف دوستی های متقین كه دوستی مایه پیشرفت آنان در راه خداست و در روز قیامت هم به سود ایشان خواهد بود.


در حدیثی از امام صادق علیه السلام این گونه می خوانیم:
" مَنْ أَحَبَّ للهِ وَ أَبْغَضَ للهِ وَ أَعْطی للهِ عَزَّوَجَلَّ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَ إیمانُه." (
كسی كه برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد وبرای خدا ببخشد، از كسانی است كه ایمانش كامل شده.
آن حضرت در حدیث دیگری می فرماید: از محكم ترین دستگیره های ایمان این است كه برای خدا دوست بداری و برای خدا ببخشی و برای خدا منع كنی .

● " برای خدا بودن" به چه معنا است؟
ممكن است این سؤال را مطرح كنید كه در دوستی، " برای خدا بودن" به چه معنی است؟
قبل از پاسخ دادن به این سؤال ، ابتدا باید دانست كه این سؤال برای چه كسی مطرح است؟ آیا سوال كننده فردی است معتقد به دین؟ آیا فانی بودن این جهان و انتقال به جهان آخرت را باور دارد یا نه بی اعتقاد به این امور است؟ اگر اعتقادی به دین و جهان آخرت ندارد از بحث فعلی ما خارج است ؛ اما اگر معتقد به دین بوده و دستورات دینی را باور كرده باشد، حتماً می داند كه هر گونه فعل و انفعالی در این جهان نتیجه اخروی دارد.


در این صورت چنین انسانی در همه مسائل زندگی و از جمله دوستی و خصوصاً در دوران جوانی كه زمان شكل گیری شخصیت اوست با توجه به تأثیر حتمی آن در زندگی دنیایی و به تبع آن در جهان آخرت، پیمان رفاقت و دوستی با دیگران بسته ، و پایه معاشرت خود را با دیگران به گونه ای بنیاد خواهد گذاشت كه سعادت دنیا و آخرت را به دنبال داشته باشد. ما این نوع دوستی را دوستی برای خدا و مبتنی بر ملاك های الهی و انسانی می دانیم.
ممكن است كسی به غلط تصور كند كه چنین دوستی هایی قهراً به معنای بی توجهی به مادیات و لذت های دنیایی است. اما این، تصور نادرستی است. در واقع باعنایت به همان انگیزه الهی كه در این نوع رفاقت وجود دارد، دوستان باید در جهت لذت های مشروع و رفاه اجتماعی دوستان خود كمك كنند و این خود یكی از وظایف و حقوق دوستی است كه در فصل حقوق دوستان به آن می

پردازیم . اما عجالتاً در اینجا تأكید می كنیم كه دوستی های صحیح هم در راستای منافع مشروع دنیوی است و هم برای رسیدن به آخرتی بهتر و آبادتر، و اصولاً پایداری آن هم بدین جهت است. در مقابل این نوع " دوستی" كه برخوردار از معیار صحیح است، دوستی های خطرناك قرار دارند؛

دوستی هایی كه بر اساس هواهای نفسانی و آرزوهای زودگذر مادی وبعضاً با هدف استثمار و سوءاستفاده از دیگران شكل می گیرند. در این گونه دوستی ها افراد در تلاش اند با انواع فریب كاری دیگران را به دام انداخته و به منافع مادی خود برسند. یعنی این دوستی ها پل ارتباطی ج

هت رسیدن به اهداف آنها است و البته تا زمانی كه این پل ارتباطی لازم باشد، ممكن است شما رابرای چند روزی به بعضی خواهش های نفسانی برسانند ؛ اما مطمئن باشید كه این حالت موقتی است و دیر یا زود به محض این كه احساس كنند به شما نیاز ندارند، شما را به آسانی رها می كنند.

● نقش دوست در زندگی
بدون شك عوامل مختلفی در ساختن شخصیت انسان مؤثر هستند كه از مهم ترین آنها مسئله همنشینی و دوستی و معاشرت است. این عامل از چنان اهمیتی برخوردار است كه اسلام فرموده:
المَرْءُ عَلی دینِ خَلیلِهِ فَلْینْظُرْ أَحدُكُم مَنْ یُخالِل
آدمی بر دین و روش همنشین خود است پس باید ببیند كه باچه كسی دوست می شود.
روشن است كه انسان خواه ناخواه از دیگران تأثیر می پذیرد و بخش مهمی از افكار و صفات اخلاقی خود را از طریق دوستانش كسب می كند. این مطلب هم از نظر عقل و هم از طریق تجربه به اثبات رسیده است. ما به وسیله مشاهدات حسی خود و نیز با بازنگری به تاریخ، در می یابیم

كه چه بسیار افرادی كه از راه دوست به سعادت ابدی و یا شقاوت ابدی رسیده اند. نقش دوست در زندگی به قدری زیاد و برجسته است كه حضرت علی علیه السلام می فرماید:
هر گاه وضع كسی برای شما نامعلوم بود و دین او را نشناختید، به دوستانش نظر كنید . پس اگر آنها اهل دین و آیین خدا باشند ، او نیز پیرو آیین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند او نیز بهره ای از آیین حق ندارد.


تو اول بگو با كیان زیستی پس آنگاه بگویم كه تو كیستی
ابن مسكویه دانشمند مشهور اسلامی و استاد بوعلی سینا گوید:
" تمام سعادت انسان نزد دیگران و دوستان یافت می شود. سعادتمند كسی است كه دوستان واقعی برای خود به دست آورد و در دوستی با آنان از هیچ فداكاری و از خودگذشتگی دریغ ننماید تا هم او از آنان فضائل اخلاقی كسب كند و هم آنان از وی بهره اخلاقی برگیرند".
یك روان شناس معروف می گوید: این جمله را در ذهن خود، به خود تلقین كنید: " نیك بختی من، شادی من، عواید من ، بستگی به هیچ چیز ندارد مگر

به مهارتی كه در شیوه معاشرت با مردمان به كار می برم."
آری انسان در سایه دوستان وفادار و صمیمی است كه می تواند پلكان ترقی و تعالی را یكی پس از دیگری طی نماید و این دوست است كه گاه بشر را تا اوج افتخار و عظمت رهنمون می شود و منشأ خیرات وبركات اجتماعی می گردد. همچنین در سایه همزیستی و همدلی است كه استعدادها شكوفا شده و بشر می تواند اختراعات و اكتشافات وآثار ماندگار از خود بر جای بگذارد كه جامعه از آنها سود ببرد.


از سوی دیگر دوستان ناشایست و شرور هستند كه بشر را به منجلاب فساد انداخته و او را تا سر حد فنا و نیستی پیش می برند. سقراط گوید: " هر یك از مردم آرزویی دارد، یكی مال می خواهد، یكی جمال و دیگری افتخار؛ ولی به عقیده من یك دوست خوب از همه مهم تر است. "
رسول گرامی اسلام، نقش دوست و اهمیت دوستی را چنین یادآور شده است:


مؤمن چنان است كه با دیگران انس و الفت گرفته و دیگران با او انس دارند و كسی كه نه الفت پذیر است و ن الفت می گیرد در او خیری نیست.
اگر تاریخ را ورق بزنید، خواهید دید كه نه تنها بیشتر اختراعات و اكتشافات، حاصل همكاری و همیاری بشر با دیگران بوده ، بلكه اكثر موفقیت های اجتماعی و پژوهش ها و تحقیقات علمی نیز در سایه همفكری و همیاری و روابط دوستانه صحیح انجام گرفته است؛ دوستانی كه با تلاش جمعی و با كمك فكر و اندیشه دیگران توانسته اند دستاوردهای بزرگ علمی را برای تاریخ به ارمغان آورند.
نقل یك نمونه از حوادث تاریخ معاصر در اینجا خالی از لطف نیست :
جرجی زیدان تاریخدان و ادب شناس بزرگ مصری كه بسیاری از آثارش از جمله رمان های تاریخی او، به زبان فارسی ترجمه شده، كتاب مفصلی درموضوع تاریخ ادبیات عرب نوشته و در بخشی از آن مدعی گردیده است كه شیعیان، آثار مكتوب قابل توجهی در تاریخ عرضه نكرده اند و نقش مؤثری در پیشرفت علوم اسلامی نداشته اند.
در برابراین سخن نسنجیده و وهن آمیز، سه دوست جوان كه از دانش آموختگان حوزه علمیه نجف و تربیت یافته فرهنگ شیعه بودند و عمیقاً جریان فرهنگی شیعه را می شناختند و این ادعا را خلاف واقع می دانستند ، با یكدیگر هم پیمان شدند و تصمیم گرفتند تا هر كدام به گونه ای به آن پاسخ دهند و زیدان را متوجه خطای بزرگ تاریخی اش بنمایند.


یكی از آن سه تن، علامه شیخ محمد حسن كاشف الغطاء بود كه به نقد روش تحقیق این كتاب پرداخت و خطاهای متعدد آن را برشمرد و محصول كار خود را به صورت كتابی به نام " نقدها و پاسخ ها" منتشر ساخت و در طی آن پاسخ های خود را در كمال استحكام و وضوح مطرح نمود. این كتاب خیلی زود در محافل علمی جای خود را باز كرد و نشان داد كه چگونه كاری عالمانه می

تواند ادعاهای نادرست و گزاف را بی اثر كند. دوست دیگر او علامه سید حسن صدر نقش شیعیان را در پایه گذاری علوم اسلامی نشان داد وثابت كرد كه بسیاری از این علوم بدون حضور شیعیان هیچ گاه شكل امروزین خود را نمی یافتند و به این ترتیب تأثیر شیعه در پیدایش آنها انكار ناپذیر است. این تحقیق به نام " شیعه وبنیانگذاری علوم اسلامی" منتشر شد و محققان را متوجه

جنبه های ناگفته تاریخ علوم اسلامی نمود.
اما سومین دوست كه علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی بود ، با كوششی بی مانند كتابخانه های سراسر كشورهای اسلامی را كاوید و از میان كتاب های آنها نزدیك به شصت هزار كتاب شیعی را شناسایی كرد و بدین ترتیب توانست كتابشناسی بزرگ شیعه را از آغاز تاریخ اسلام تا عصرخویش تدوین كند.


این كتابشناسی كه نگاهی به هزار و سیصد سال فعالیت علمی شیعه دارد در حدود سی جلد و با عنوان " الذریعهٔ الی تصانیف الشیعهٔ" است ، پاسخ محكمی بود به ادعای نابجای جرجی زیدان. این كتاب بعدها خود منشأ تحقیقات تازه ای در باب مكتوبات شیعه شد . به راستی این سه اثر گرانبها و ارزشمند و ماندگار كه در دفاع از حریم تشیع بر جای مانده وسالیان متمادی است كه مرجع اهل تحقیق و تدوین می باشد چگونه سامان یافته است؟ شك نیست كه این خدمت بزرگ به جامعه تشیع دراثر دوستی صمیمانه و همفكری و هم پیمانی این دوستان بوده است و این تنها یك نمونه از نقش مثبت و ارزشمند دوستی در جامعه است .


ویژگیهای یك دوست خوب :
دوسـتـان خـوب یـك سری ویژگی دارند كه آنها را از دیگران متمایز می كند و سبب میگردد دوستــان بیشتری در كنار خود داشته باشند بنابراین با تـغیـیـر رفـتـار خــود به جرگه اینگونه افراد بپیوندید:
۱) یـك دوسـت خـوب حرفهایی كه بصورت محرمانه به وی زده شـده اسـت را نـزد خـود نـگـاه داشـتـه و رازدار شـمــا میباشد.
۲) وقت شناس بوده و در قرار ملاقاتها و یا میهمانیها قابل اطمینان بوده و سر موقع حضور می یابد.
۳) یك دوست خوب به موقعیت، موفقیت ها و یا دوستان دختـر و یـا پسـر جـدیـد شـــما حسادت نمی ورزد.
۴) یك دوست خوب هنگامی كه دچار بیماری و كسالت میـگردید با شما تماس گرفته و حالتان را جویا می شود و به عیادت شما می آید.
۵) وی میداند كه چه زمانی صحبت و چه زمانی سكوت نموده و تنها گوش دهد.
۶) هنگامی كه حالتان مساعد نبوده و یا دل و دماغ كاری را ندارید و پكر میباشید وی از رفتار شما دلخور نمیشود.
۷) اگر شما به فضای بیشتری نیاز داشته باشید و یا می خ

ـواهـید تنها باشید، آنها این رفتار شما را طردشدگی تلقی نكرده و از شما دلگیر نمیشوند.
۸) یـك دوست خــــوب حیوان خانگی شما، مادر زن بدخلق شما و كـودكـان پـر جـنـب و جوش شما را به خاطر شما تحمل خواهد كرد.


۹) وقتی نظر او را در مــورد مسئله ای جویا شوید با جان و دل و صادقانه نظرات و عقاید خودش را در اختیارتان قرار می دهـد و حتـی اگـر بـه نـصایـحش نـیز عـمل نكنید ناراحت نمیشود.
۱۰) وی با شما میخندد،گریه میكند و كارهای ماجراجویانه انجام میدهد اما به دیگران چیزی در مورد آنها نمیگوید.
۱۱) پیش از سر زدن به منزلتان، شما را مجبور نمیكند كه خانه را تمیز و مرتب كنید.
۱۲) وی اجازه نمی دهـد كسـی پشت سر شما و در غیاب شما در مورد شما بدگویی كند و به دفاع از شما خواهد پرداخت.
۱۳) شما را به كارهای ماجراجویانه، رشد دهنده و پیشرفت در كار تشویق خواهد كرد.
۱۴) هنگامیكه خودروی شما دچار نقص فنی گردد شما را به مقصدتان خواهد رساند.
۱۵) روز تولدتان همیشه به یادش بـوده و اگر برنامـه خـاصـی بـرای آن روز تـــدارك ندیده باشید شما را به بیرون برده و یـا برایتان كیك سفارش میدهد.
۱۶) دوست خوب از شما انتظار ندارد كه اتوماتیك وار با عقاید وی در خصوص مسایلی همچون سیاست،مسایل جنسی و مذهب موافق باشید و به عقاید شما حتی اگر برخلاف عقایدش باشد احترام میگزارد.
۱۷) هیچگاه شما را نزد دیگران خرد و تحقیر نـكرده بلكه همواره به شما احترام میگذارد و در حضور دیگران از شما تعریف می كند.
اگر دوستی را سراغ ندارید كه با شما اینگونه رفتار كند شاید یك دلیـل آن ایـن باشد كه شما نیز با آنان چنین رفتاری تا بحال نداشته اید .

دانش دوستی و آداب آن :
-1 علاقه عمومی به دانش اندوزی در میان ملت ما هم پیشینه دیرینه و هم پایه های فكری و فرهنگی بسیار ممتاز در میان ملل دنیا دارد. اما این علاقه و اشتیاق مردم به همان اندازه كه باعث سوق جوانان و افراد به سوی دانش اندوزی می شود، می تواند خود بستر رشد امراض و آفاتی بشود كه دقیقاً برعلیه بسط علم و فرهیختگی عمل نماید. لذا ضروری است كه آداب دانش اندوزی و دانش دوستی و دانش محوری برای عموم و برای مجامع علمی و از همه مهم تر حكومت موردتوجه و رعایت قرار گیرد تا از گزند آفات در امان بمانیم.


۲- در شرایط امروز كشور ما، دانش پروری در معرض چهار آفت مهم قرار دارد:
▪اول، كوتوله پروری در مؤسسات علمی؛
▪دوم، فریبكاری های عالمانه؛
▪سوم، سوءاستفاده از پایگاه قدرت در كسب نام و نشان علمی؛
▪چهارم، مدرك بازی.
۳- در پیشرفت علمی، رقابت عالمانه- كه حقیقتاً مسابقه در فهم بهتر واقعیت عینی است- نقش مهمی ایفا می نماید. یكی از پدیده های ناهنجار كه در بسیاری از كشورها و تجمعات علمی دیده می شود، ایجاد یك «كلوپ بسته» است كه به جای رقابت عالمانه، با قلدر مآبی رقیب جدید را از گود مسابقه بیرون می اندازند!
مرض كوتوله پروری علائم متعددی دارد:


یكی از آنها بزرگ كردن اسطوره ای یك فرد و بستن دایره دور اوست، به نحوی كه هر سخن دیگر از همان ابتدا مرفوض به حساب می آید؛ علامت دیگر «رفض دیگران» است؛ یعنی یك دانشكده یا مجموعه مدعی می شود كه خود ملاك محك توان علمی خود است و لازم نیست علمیت حضرات در مجامع وسیع تر علمی مطرح گردد. گاه با پررویی گفته می شود: «این مقاله بازی، توهین به ملت است؛ چرا باید حتماً مقالات علمی ما در مجلات معتبر دنیا چاپ بشود تا به اعتبار آن ارزیابی

مثبت محسوب گردد؛ ما خودمان باید ملاك باشیم!!» البته هیچ فرد ایرانی از این كه مراكز و نشریات علمی ایرانی اعتبار جهانی پیدا كنند نه تنها ناراحت نمی شود، بلكه بسیار نیز بدان مباهات می كند. منتها كسب اعتبار در میان علمای جهان با اشتلم خواندن در خانه و یا ادعاهای پرطمطراق تفاوت دارد. وانگهی دانش كه امری سری نیست؛ اگر كسی به معرفتی دست بیابد، این معرفت در قالب رساله، كتاب، درس، سخنرانی و امثال آن ظاهر می شود؛ پس هرگاه دیدیم خشكسالی است باید بدانیم كه بازار دانش كساد است!
۴- مرض مهلك دیگر، فریب كاری های عالمانه است! آنچه در علم

 

شكوه و جلال می آورد، نزدیكی هرچه بیشتر به واقعیت است و لاغیر.
حال اگر ادعای كشفیات بزرگ بكنیم و رسانه های كشور هم از روی ذوق زدگی این ادعاها را منعكس نمایند و بزرگان سیاسی هم به شكرانه به حمایت برآیند. این یك فریبكاری عالمانه است! در علم هر ادعایی باید با برهان باشد و فقط تا جایی كه برهان علمی توجیه می كند، ادعا مورد قبول قرار می گیرد. یكی از نمونه های اخیر، پخش خبر كشف بزرگ یك محقق ایرانی در آمریكا در

زمینه خواص ذره ای- موجی نور است كه در صدر اخبار برخی خبرگزاری های داخلی و رسانه های ملی قرار گرفت. به نظر من، اگرچه آزمایش و ادعای ایشان قابل توجه است، اما بسیار با آنچه می تواند به عنوان یك كشف عظیم و همسنگ نسبیت مطرح شود فاصله دارد! تجلیل و تكریم های بی پایه، نمونه دیگری است. مثلاً در تجلیل از خدمات علمی فلان دانشمند ایرانی كه به رحمت خدا رفته است، هیچ فرد دانش دوستی تردید ندارد. اما وقتی نفس این تجلیل به یك دكان تبدیل می

شود و برخی حرف های بی اساسی در نقش آن مرحوم در توسعه نظریه نسبیت یا سایر امور مطرح می نمایند و این سخنان توسط رسانه ها درج و پخش می شود، علامتی روشن از مرض فوق الذكر است. شاید یك راه ساده برای جلوگیری از اینگونه زیاده روی ها، استفاده از مشورت عالمان سختگیر در ارزیابی ادعاهای علمی باشد كه می تواند دولت، افكار عمومی و ثروت ملی را از هدررفتن باز دارد.
نمونه دیگر، توجهات فصلی به برخی رشته هاست؛ مثلاً یك وقت دانش و فن «نانو» مد روز می شود و اعتبارات عظیمی به آن تخصیص می یابد و سپس از هر گوشه ای «نانو» شناس سر برمی آورد و داستان تا انتهای خزانه اعتبار تمام می شود و فصل دیگر «IT» مد می شود و همه چیز گویی به سوی «حذف كاغذ» و «دیجیتال شدن» به حركت می افتند، دادگاه ها تمام اتوماتیك می شوند، ادارات بدون كاغذ، دانشگاه ها مجازی، نسخه ها كامپیوتری و قس علی هذا. و هر كس سعی می كند از اعتبار تخصیص داده شده مانند گوشت قربانی تكه ای بهره مند شود و سپس با ته كشیدن این اعتبار تب IT هم خنك می شود.
من همه اینها را از مصادیق فریبكاری های عالمانه می دانم كه در بستر عدم اطلاع مسئولین و حسن نیت آنان و فرصت طلبی «اعتبارپرستان» رشد می یابد.
۵- سوءاستفاده از «قدرت سیاسی» (حكومتی) برای كسب نام و نشان علمی، مرض دیگری است كه دانش پروری را در ایران امروز تهدید می نماید. نمونه جالب آن اجیر كردن دانشمندان برای تهیه مقاله و كتاب به نام حضرات است!! جناب وزیر یا مسئول چون فرصت ندارند خود نمی توانند كار علمی كنند، و از سوی دیگر سخت به نام و نشان علمی دلبسته اند؛ لذا از امكانات در اختیار خود استفاده نموده و دانشمندی را اجیر می كنند تا برای او تحقیق نماید و ایشان را به عنوان مؤلف معرفی كند!! از آن جالب تر سخنرانی علمی «سفارشی» است! البته در امور سیاسی مرسوم است كه سخنرانی سیاستمداران بزرگ را گروهی فرهیخته مطابق خطوطی كه مدنظر آن سیاستمدار است تهیه نمایند و آن را در اختیار سیاستمداران برای ارائه قرار دهند، اما اینها

«امتیاز» محسوب نمی شوند. جالب و بدیع آن است كه جناب مسئول در یك سفر كاری و سیاسی هوس سخنرانی علمی می كند، نه وقت دارد كه تأملی كند و نه ذهن او مطلبی دارد: لذا به صاحب فضل نیازمندی می گوید: «مقاله علمی درجه یك برای من بنویس!» مقاله را آقا می خواند و در ركورد دانشگاهی برای كسب مدارج، ثبت و ضبط می كند!!
نمونه دیگر، ظهور علامه های رسانه ای است!! یعنی برخی را با بوق و كرنا باد می كنند كه فلانی فیلسوف است، متفكر است، سقراط است و... تا بدین وسیله آنچه را كه می خواهند از دهان این «نوابغ بادی» در ذهن های ساده و مشتاق بكارند.
در تابستان گذشته یكی از اساتید فلسفه سیاسی دانشگاهی در آمریكا در تهران سخنرانی می كرد و در آن به دفاع از یكی از همین نمونه های «بادی» داد سخن می داد. پس از اتمام صحبت گفتم: «اگر او اینقدر شأن علمی دارد، چرا كرسی هیوم را كه اخیراً در دانشگاه شما خالی شده به او پیشنهاد نمی كنید؟!» با تغیر گفت كه فلانی كوچكتر از این حرفهاست. او حتی یك رساله فنی ندارد، اما برای بسط دموكراسی و تفكر سكولار در كشور شما بسیار مهم است!»
۶- چهارمین افت دانش پروری، مرض و بلكه سرطان «مدرك بازی» است. نمی گویم «مدرك محوری» كه داشتن مدارك معتبر علمی برای تصدی امور مربوط حقیقتاً یك حداقل است و حتماً باید چنین باشد. با آن كه معتقدم مدرك تنها، حكایت از عمق فهم علمی نمی كند، چه بسا افراد با مدارك علمی هم شأن به لحاظ سطح دانش و عمق آن، با یكدیگر اختلافات فاحش دارند.


اما مسئله «مدرك بازی» داستان كاملاً جدایی است! مدرك بازی یعنی در یك سیستم حكومتی- مدنی بتوان مدارك علمی مورد علاقه را- بدون طی مراحل تعلیمی- تولید كرد و از عنوان آن استفاده های معادل مدارك تعلیمی نمود! گزارش اخیر روزنامه كیهان از داستان «دانشگاه آمریكایی هاوایی» دقیقاً گویای این جریان ناخوشایند در زندگی جمعی امروز ما است و متأسفانه این تنها مورد هم نیست. علاوه بر ظهور دكه های چاپ مدرك، برخی روش های دیگر هم باید طرح گردد؛

مثلاً برخی از قدرتمندان سیاسی، استاد خود را به دفتر كار خود احضار می كنند تا از آنان امتحان به عمل آورند! و آن دیگری خود طراح سؤالات خود می باشد، یعنی «بالماسكه» به نحو جدید!
از مدیر زحمت كشیده ای پرسیدم: «چرا درحالی كه بیش از بیست سال سابقه مدیریت موفق دارد، به سوی مدارك تولیدی روی آورده است؟» در پاسخ گفت: «كسی قدر زحمات مرا نمی داند و با آن كه من به واسطه تجربه و دانش، توان بالایی را در كارم كسب كرده ام،
سیستم حكومتی، فلانی را به صرف مدرك تحصیلی بالاتر- كه حتی نامربوط به كارش هم هست به من ترجیح می دهد. بنابراین ناچار شده ام برای حفظ حیثیت و سطح حقوق خود مدركی دست و پا كنم!»
از جوانی كه «آقازاده» است پرسیدم: «كه چرا دنبال كسب علم نمی رود و به سوی «مدارك تولیدی» روی آورده است؟» گفت: «حقیقت امر این است كه در علم پول نیست و من مشغول «بیزینس» سنگین هستم، ولی برای حیثیت و ازدواج و حتی پیشبرد امور در داخل، به یك مدرك در سطح دكترا نیاز دارم!»
و بدین سان جمع دانش دوستان و كسانی كه با همه توان به آموختن علم همت می گمارند مورد اهانت قرار می گیرند و ارزش كار علمی پایین می آید و از اعتماد مردم كاسته می شود. این مهلك ترین مرض در راه بسط علم در كشور است.
۷- البته برخی از عوامل، مربوط به نقص قوانین و سیستم مدیریت در كشور است: مثلاً سرداری كه در تمام طول دفاع مقدس در جبهه بوده، پس از پایان جنگ با یك غفلت بزرگ حكومتی مواجه می شود: دیگر كسی احوال ا و را نمی پرسد! و او برای موقعیت خود باید تمام آن هشت سال را رها كند و تازه از صفر شروع نماید! و یا چرا نباید ارزیابی حكومت از مدیری كه صاحب بیست سال كارنامه موفق است، به گونه ای باشد كه نیازی به «مدرك تولیدی» احساس نشود؟ چرا نظام

حكومتی ما به انسان ها و توان آنها كاملاً بی اعتناست؟ چرا همه چیز صوری است؟
۸- در سال های اخیر، دستگاه وزارت علوم، انصافاً نقش قابل تقدیری در مقابله با جریان مدرك بازی ایفا نموده است كه با توجه به تضییقات و محدودیت های موجود باید گفت كارنامه بسیار روشن و درخشانی دارد.
به نظر من، در اولین قدم باید وزارت علوم در مبارزه با این مرض مورد حمایت جدی و وسیع قرار گرفته و به برخورد سخت گیرانه تر با آفات علمی تشویق شود. به عنوان نمونه باید هیأت امنای دانشگاه ها و مراكز علمی، صاحب كمیته های انضباطی باشند. این كمیته ها باید بتوانند بلافاصله موارد تخلف علمی اعضای خود را بررسی نمایند و در صورت احراز تخلف، بی درنگ متخلف را از كادر علمی آن موسسه اخراج نمایند. از جمله این تخلفات می توان به مواردی نظیر ثبت مقالاتی كه در تولید آن نقشی نداشته اند، مقالاتی كه از طریق اعمال فشار و زور موفق به ثبت آن به نام خود شده اند و یا سوءاستفاده از مشاغل سیاسی در «استخدام دانشمند» و ثبت حاصل كار به نام خود، اشاره كرد. برای دقت بیشتر در این امر وزارت علوم هم باید كمیته نظارت بر این گونه تخلفات را داشته باشد و عنداللزوم مقررات و قوانین لازم را تمهید نماید. در حمایت از وزارت علوم، دولت نیز باید مدیران خود را به نحوی جدی برای مقابله با این گونه تخلفات تحت فشار قرار دهد.
در قدم بعد وزارت علوم باید مراكز علمی كشور را درجه بندی نموده و به خصوص سطح آموزش هر كدام را- كه موثر در اعتبار مدرك است- برای عموم مردم اعلام نماید. البته این كار وزارت علوم رامورد هجوم وسیع قرار می دهد. لیكن این طبقه بندی مسئولیتی است كه باید انجام شود. در مرحله دیگر، دولت و مجلس نیز باید قوانین استخدامی را از نقطه نظر مدارك تحصیلی مورد بازنگری جدی قرار دهند. این بازنگری با توجه به ارزیابی های رسمی وزارت علوم از سطح علمی و آموزشی

موسسات می تواند بازار تولید مدرك را كساد نماید! مثلاً در كشور آمریكا متقاضیان شغلی كه مدرك تحصیلی لیسانس خود را از دانشگاه بركلی ، استانفورد ، ام ای تی و امثال آنها كسب كرده اند به مراتب بر متقاضیان دیگر كه صاحب مدرك دكترا از فلان موسسه می باشند رجحان داده می شوند! اما قوانین ما نسبت به سطح و ارزش مدارك كاملاً «كور» است!
و بالاخره نعمت بزرگ آگاه شدن مردم از حقایق است كه می تواند از بروز مفاسد جلوگیری كره و چراغ علم دوستی و دانش پروری را در كشور پرفروغ تر نماید .

نوع دوستی در عین فردگرایی :
یکی از فصول مشترک مباحث روشنفکری سده اخیر کشور ما متاسفانه این بوده است که در صورت داشتن جامعه ای با سازوکار اقتصادی نظام «بازار آزاد و رقابتی» معنویت از جامعه رخت بر خواهد بست. روشنفکران ایرانی که به انواع مختلف (چه مذهبی و چه عرفی) تحت تاثیر چپ قرار داشتند (که غالب نخبگان ما چنین بوده اند) همواره این پیش فرض را برای خود داشته اند. یعنی تقابل، تضاد یا حداقل تنافر «اخلاق» و «نظام بازار آزاد اقتصادی» را فرضی مسلم پنداشته اند. این پنداشت غلط اکنون باوری عمومی در عرصه های عادی و الیت اجتماعی ماست. عبارات زیادی هم در طول مناسبات روزانه می شنویم که ناشی از این فرض غلط است: «اگر همه چیز را به دست بازار بدهیم تکلیف فرهنگ چه می شود»، «اگر بازار حرف آخر را می زند پس اصول اخلاقی چه خواهد شد»، «نگاه صرف اقتصادی به مسائل جامعه ما را از تحلیل فرهنگی آنها بازمی دارد»..
ایده تضاد اخلاق و بازار آزاد، این فرصت را برای منتقدان بازار آزاد فراهم کرده است که خود را، یگانه دلسوز و معتقد به اخلاق بدانند و حتی دفاع از بازار آزاد را مترادف با بی اخلاقی یا السویه شمردن اخلاق ذکرنمایند. شاید به دلیل وجود سنت های دیرینه ما که اخلاق و رفتار محترمانه در آن جایگاهی موثر دارند ادبیات چپ و ستیز با بازار آزاد، ادبیات غالب سده اخیر جامعه ایرانی است. حتی آنهایی که با گفتاری آمیخته به مذهب یا سنت هنگام نقد و نفی مظاهر بازار آزاد، نمادهای جهانی چپ را هم نهی می کنند باز هم بازار را نماد بی اخلاقی می پندارند.به همین دلیل اکثراً وقتی به دنبال تقلید از جوامع صنعتی در پی بنا نهادن هرنهادی بوده ایم غالباً بی بند و بار

و غیرمسئولانه و تنها سخت افزاری به آن مبادرت ورزیده ایم. نگاه عام و بعضاً خاص به مقوله اقتصادچیزی از جنس شعبده بازی، زد و بند و کلاهبرداری شده است. و باز به همین دلیل نگاه مردم به یک فرد موفق در حوزه اقتصاد به گونه ای است که گویی سوءاستفاده هایی او را به موفقیت رسانده نه استفاده های هوشمندانه. این طرز تفکر معلول چند فاکتور اساسی است که نوشت حاضر بنا دارد با طرح مقدماتی آن باب بحث در این زمینه را بگشاید، ضمن آنکه به برخی مسائل مطروحه اخیرپاسخی داده باشد.


در این زمینه مطالعه آرای «جان لاک» فیلسوف شهیر انگلیسی و یکی از پایه گذاران مکتب فکری لیبرال بسیار برای ما مفید است. او نیز در دوره ای زیست می کرد که ارزش های سنتی جامعه اش را فراگرفته بود و می خواست با ارزش هایی مدرن (نه ضدارزش) به مصاف ارزش های سنتی برود. شرایطی که گرچه از نظر تاریخی فاصله فراوانی با دوران لاک دارد اما دارای تشابهات زیادی است. یعنی در کشور ما به رغم شکست خوردن تمام ایده های ضدبازار هنوز دلیلی برای تجدیدنظر در آرای روشنفکری به وجود نیامده و همچنان لیبرالیسم در عرصه فکری و فرهنگی تفکری ناجوانمردانه است. یکی از اساسی ترین ایرادهایی که از سوی مخالفین بازار آزاد به آن وارد می شود اصالت «فرد» است. فردگرایی و محترم شمردن و حقوق فردی و اساساً مقدم دانستن آن نسبت به جمع ویژگی مهم نظریه لیبرال است. ویژگی ای که در مملکت ما سودجویی معنی می شود و تقدم فرد به جمع دلیلی بر بی اعتنایی به اخلاق و مضامین آن نظیر «نوع دوستی» و «عدالت» محسوب می شود. اما چرا چنین نیست؟ چرا حتی با مولفه های سنتی اخلاق، فردگرایی بی اخلاقی را دامن نمی زند؟ جان لاک که در فضای سنت تنفس کرده بود این پرسش ها را با بسط نظریه مالکیت پاسخ می دهد.
بی شک «جان» و «حق حیات» از جمله حقوق انسانی

است که با هر طرز تفکری احترام به آن لازمه اخلاق است. اساساً اگر فردی جان افراد را محترم نداند باب اخلاق را بسته است. هر فردی که برای حفظ و ارتقای کیفی حیات خود به کار و تلاش بپردازد و ماحصل کار خود را صرفاً برای خود و در انحصار خود به مالکیت درآورد در طول ارزش اخلاقی

حفظ حیات قدم نهاده است.بنابراین مالکیت فردی که ناشی از کار است از نظر لاک حتی مقدس است و مال در عرض جان محترم شمرده می شود؛ گرچه در طول آن حاصل می شود. اما منتقدان سنتی و چپ یک نقد به ظاهر بشردوستانه مطرح می کنند؛ اینکه مالکیت فردی نباید به حدی باشد که بقیه افراد را از داشتن حق مالکیت محروم کند. یعنی یکی آنقدر مواهب طبیعی را از آن خود نماید که به دیگران سهمی نرسد.
سپس نتیجه می گیرند چون بازار توان تشخیص و برخورد با متجاوزان از این حد را ندارد پس یک قدرت بشری (حال منتخب اکثریت افراد در نهاد دولت) باید وجود داشته باشد تا مبادا فردی از فرط گسترش مالکیت خود دیگران را بی نصیب گذارد. این را دلیلی برای وجود دولت و وظیفه نوع

دوستانه آن معرفی می کنند. امری که به زعم آنها بازار از انجامش ناتوان است. اما حتی با پذیرش این اصل اخلاقی که مواهب طبیعی و نعمت های زمینی و خدادادی برای عموم است و حق

برخورداری از آن نباید به عده ای خاص برسد، می توان نقد مذکور را غلط دانست. اساس تفکری که افزایش مالکیت یک فرد را معادل کاهش سهم دیگران می داند دارای یک فرض غلط است. این تفکر که از اشتراکات تفکر چپ و تفکر سنتی است، منشاء ثروت را «طبیعت» می داند در حالی که منشاء ثروت تا درصد بالایی ناشی از «کار» است. برای همین دیدگاهی که ثروت را ناشی از

طبیعت می داند، ثروت را محدود می پندارد. درریاضیات جدید، مجموعه ها به دو قسم قابل شمارش و غیرقابل شمارش تقسیم می شوند.
مراد از غیرقابل شمارش، سختی شمارش اعضای آن مجموعه نیست بلکه بی انتهایی مجموعه را می رساند. مثلاً تعداد درختان کره زمین مجموعه ای قابل شمارش است گرچه شمردن آن بسیار سخت است اما مجموعه اعداد حقیقی غیرقابل شمارش است چون از دو سو و تا بی نهایت قابل تولد و تولید است و ته ندارد. آنهایی که ثروت را ناشی از طبیعت می دانند آن را به مثابه یک مجموعه قابل شمارش دارای انتها می پندارند، بنابراین دیگر به تولید آن فکر نمی کنند و به سراغ توزیع بهینه آن می روند. از همین جا است که «عدالت توزیعی» چپ ها متولد و ارزشی اخلاقی می شود. ارزشی که از منظر لیبرالی ارزش نیست چون لیبرال ها ثروت را محدود و ناشی از طبیعت نمی دانند. آنها منشاء ثروت را کار و تلاش و صنعت انسان می پندارند. بنابراین کار بیشتر، ثروت افزون تر در پی دارد.
به همین دلیل دیگر توزیع بهینه (عدالت توزیعی) نه ارزش و نه استراتژیک است. چون مجموعه ما قابل شمارش نیست که به تعداد افراد معین (انسان های روی زمین) به مساوات یا به عدالت افراز شود بلکه و یک بلکه مهم: تولید بهینه ثروت ارزش می شود. اگر مراد چپ ها از عدالت توزیعی رعایت اصول اخلاقی و نوع دوستانه برای بهره مندی عادلانه از ثروت و به تبع آن رفاه همه انسان ها از ثروت است در تفکر لیبرال تولید ثروت این اصل اخلاقی را بسط می دهد. چون کار بیشتر و ثروت بیشتر عایدی بیشتری برای بشر می آورد و رفاه اینگونه افزون تر خواهد بود. متاسفانه این دیدگاه که ثروت ناشی از طبیعت است در مملکت ما نسبت به سایر جوامع حالت اکستریمم دارد. یک علت آن هم بهره مندی ما از نفت به عنوان یک نعمت الهی است.

ما غالب هزینه ها و مایحتاج خود را از قبل فروش این نعمت تامین می کنیم و همواره دغدغه توزیع عادلانه این درآمد را داشته ایم و نیز به علت انحصار فروش نفت از طریق دولت همواره امکان بهره مندی های ویژه از سوی مقاربین دولت از درآمد نفت بوده و به این دیدگاه دامن زده است. به همین جهت از زمان ملی شدن نفت تا پیروزی ایده «بردن نفت بر سر سفره های مردم» همواره دغدغه توزیع عادلانه توانسته است نظر عامه مردم را جلب کند.اما در دوران جان لاک نفتی در کار نبود.

بنابراین او و تمام لیبرال ها قبول دارند که مواهب طبیعی متعلق به همه بشریت است ولی این اصل، حدی برای توسعه مالکیت فردی ای که ناشی از کار باشد نیست و مالکیت ناشی از کار به خاطر نامحدود بودن ثروت بلامانع است. با بسط همین طرز تفکر است که عدالت توزیعی بلاموضوع خواهد شد؛ نکته ای که امروز چالشی پیش روی سوسیال دموکرات ها محسوب می شود. اما مخالفان اقتصاد آزاد نقد دیگری هم به مالکیت فردی و تقدیس آن وارد می کنند. اینکه افزایش و

رشد تصاعدی ثروت گاهاً یا غالباً به بلااستفاده ماندن مواهب تحت مالکیت درآمده منجر می شود. سپس خواهان ضبط اموال مازاد مالکین بزرگ می شوند تا با توزیع مجدد اموال بلااستفاده امکان استفاده بهتر را برای سایرین مهیا شود. حتی آنها این کار را رفتاری بهینه و منطبق بر اصول اقتصادی می دانند چون از اتلاف منابع و مواهب جلوگیری می کند.
این نقد نیز دارای یک پیش فرض غلط است که باز هم متاسفانه در افکار عمومی ایرانی نفوذ کرده است. جان لاک که به اندازه قدرت فوق العاده نظریه پردازانه اش دارای صفت هوشمندی و درایت است همچون سایر موارد بدون مواجهه مستقیم با سنت و با به کارگیری ارزشهای سنتی نتیجه ای متفاوت خلق می کند. او در پاسخ به این انتقاد نظریه «عدالت مبادله ای» را طرح می کند. چون در پیش فرضی غلط اما رایج مبادله چیزی که به دو طرف آن سود برساند شناخته نمی شود. گاهاً این تصور وجود دارد که یک سوی معامله سوی دیگر را اغفال یا استعمار می کند و یک سوی معامله سود و سوی دیگر ضرر است. به همین جهت در فرهنگ ما اهل معامله بودن یک صفت رذیله است.
حال چنین نیست. پول وسیله معامله و مبادله است. در معامله یک طرف با دریافت و خرید کالا یا خدماتی، نیازی از احتیاجات خود را برطرف می نماید و طرف دیگر با دریافت پول، امکان رفع نیازهایی را می یابد که قدرت رفع آن نزد تولیدکننده دیگری است پس با اصل مبادله است که هم نیازهای انسانی برطرف می شود و هم تعاملات بین انسانی توسعه می یابد. لاک با بسط اصل مبادله پاسخ آنهایی که مالکیت فردی را منجر به بلااستفاده شدن اموال می دانند را می دهد. به نحوی که هر کس از پی کار خود به قدری مالی را به مالکیت درآورد که مازاد بر نیازش بود با فروش و معامله آن هم نیاز دیگران را برطرف می کند و هم مزد کار خویش را به دست می آورد (از طریق دریافت پول(. لاک به این پدیده «عدالت مبادله ای» می گوید. از آنجا که رقابت عضو لاینفک بازار است فرد عرضه کننده هم منحصراً فروشنده آن مال مازاد نخواهد بود. عدالت مبادله ای برای چپ ها بسیار گران است.


چون هم شأن حضور دولت را در اموال مردم می گیرد و هم رد آن برای آنها سخت است. چه آنکه کارل مارکس هم نقد کامل و منسجمی نتوانست بر عدالت مبادله ای وارد کند. پس برخلاف تصور و تبلیغات روشنفکری ما در قرن اخیر که فردگرایی و به تبع آن مال اندوزی غیراخلاقی برشمرده می شده، فردگرایی و احترام به مالکیت فردی بسیار منطبق با اخلاق و مضامینی نظیر نوع دوستی

است. برخلاف چپ ها که داعیه اخلاق مداری دارند، تفکر لیبرال تعارضی با نوعدوستی ندارد و حتی به آن در عمل گرایش بیشتری دارد. اخلاقی تر است چون برعکس چپ منافع افراد را حال با توزیع عادلانه آن هدف غایی نمی داند.لیبرال ها پس از ناکامی موعظه در رعایت اصول اخلاقی در جامعه بشری به دنبال سازوکاری سیستماتیک افتادند تا ساختاری به وجود آید که رعایت اخلاق قاعده مند شود. نکته ای که همواره در نقد و تحلیل لیبرالیسم در ایران مورد غفلت واقع شده و به غلط اقتصاد و نفع فردی هدف نهایی لیبرالیسم معرفی شده است. در اندیشه لیبرال انسان آنگونه که هست شناخته می شود و انسان بودن انسان، با تمام نقایص اش عیب نیست. بر عکس دیگر مکاتب فکری ابتدا ایده آلی تعریف نمی شود سپس انسان ها به سوی آن ایده آل دعوت شوند، بلکه با واقع گرایی نظامی اخلاقی می طلبد. البته واقع گرایی به اندازه ایده آل گرایی نمی تواند مدعی و جذاب باشد ولی ممکن تر است. در ساختاری که مال دوستی و منافع فردی به رسمیت

شناخته و محترم شمرده می شود جامعه دارای ثبات، آرامش، صلح و سعادت بیشتری است. در اندیشه اقتصاد آزاد رقابتی ساختاری ارائه می شود که رعایت اصول اخلاقی در آن ممکن تر است و حتی تقاضای بیشتری دارد. حال باید دید که این ساختار چگونه موفق به نیل به این مهم می شود؟ پاسخ به این سئوال در نوشتاری دیگر ارائه خواهد شد. در نوشته پیش رو به همین بسنده می شود که به این سوءبرداشت که «فردگرایی» با «اخلاق مداری» در تعارض است پاسخ داده

شود .

دوست خوب، دوست بد :
اغلب كودكان، امروز با هم دوستان صمیمی اند و فردا به ظاهر دشمن می شوند. هر كسی كه با آنها از مدرسه به خانه می آید دوست لحظه ای آنهاست بدین ترتیب گروه های همسالان و دوستان مداوم تشكیل می شوند و از هم می پاشند، والدین زمانی كه كودكشان برای دوست یابی و نگه داشتن آنها مشكل پیدا می كند، احساس ناتوانی می كنند.
هر نوجوانی نیازمند چند دوست خوب و یا گروهی است كه بتواند آنها را متعلق به خود بداند، زیرا با داشتن آنها می تواند چیزهای زیادی درباره خودش بیاموزد. بنابراین برای كودكان در تمام سنین لازم است تجارب زودهنگامی فراهم كنید.
چنانچه كودك خردسالی، امكان برقراری ارتباط با دیگران را نداشته باشد، نمی تواند بیاموزید كه چطور در اجتماع رفتار كند. به او مهارت های اجتماعی را بیاموزد و هنگامی كه دوستی اش خاتمه یافت یا احساس مشكل كرد به او كمك كنید.
برای زمان بازی خردسالان و كودكان قبل از سنین مدرسه برنامه ریزی كنید. اطمینان یابید كه كودك نوپای شما فرصت های زیادی دارد كه با دیگر كودكان باشد. اگر در محلی كه زندگی می كنید كودكان زیادی نیستند دست به كار شوید و كودكان را برای بازی دعوت كنید.
موقعیت و زمان بازی را تا هنگامی كه روابط تثبیت نشده اند و بزرگسالان نیز علاوه بر كودكان همدیگر را نشناخته اند، محدود كنید. بر نخستین تجارب كودكان نظارت كنید و آماده باشید تا با دخالت در كارشان بازی آنها را آسان كنید.

● گردش های خانوادگی
اجتماع چند گروه خانواده فرصت خوبی برای ورود كودكان در موقعیت های اجتماعی به همراه كودكان سنین مختلف فراهم می كند. این موقعیت ها به كودك شما فرصت می دهد مهارت های اجتماعی را به كار گیرد و در عین حال شاهد ارتباط شما با مردم دیگر باشد.
همچنین گردش های خانوادگی سبب ایجاد پیوندهای عمیق داخل خانواده می شود و بعدها كه كودكتان باید مقابل فشار گروه همسالان ایستادگی كند، چنین گردش هایی نتیجه خود را نشان خواهد داد.


پافشاری نكنید، كودك را در برابر مردم انگشت نما نكنید، از جملاتی مثل «نمی تونی به دایی ات سلام كنی؟» یا «برای همه از یك تا ده بشمار» بپرهیزید. هر چقدر كودك در موقعیت های اجتماعی به خودش توجه بیشتری داشته باشد، احساس راحتی برای او مشكل تر خواهد شد.
به كودك برچسب نزنید، توصیف كودكتان به عنوان خجالتی، تنها، ساكت و یا سرد، روشی غلط است كه بعد تاوانش را پس خواهید داد.


برای نمونه در حال گذشتن از كوچه هستید و به آشنایی برمی خورید مریم دو ساله یا بیشتر در سلام كردن یا حتی نگاه به فرد آشنا تردید دارد. رو به فرد آشنا می كنید و می گویید «مریم خجالتیه» ولی نمی دانید كه با برچسب زدن به كودكتان رفتار او را تقویت می كنید. عینا زمانی كه به كودكتان برچسب انزواطلب و یا دچار مشكل در دوست یابی را می زنید، رفتار اجتماعی نامناسب را در او برمی انگیزید.در حالی كه می توانید با گفتن جملاتی او را تشویق كنید تا اجتماعی تر باشد.« تازه الان دیدتتون چند دقیقه طول نمی كشه تا بهتون عادت كنه» این جمله را به جای این كه بگویید «همیشه همین طوره» به كار ببرید.


وقتی كودكتان دوست گریز است. اگر كودكتان در ایجاد و نگهداری دوستی ها مشكل دارد، بكوشید علت آن را دریابید آیا آنقدر حساس است كه همیشه احساساتش جریحه دار می شود و دوستانش را از دست می دهد؟
آیا ساكت است و نسبت به ارتباط با دیگران بی تفاوت است؟ و یا تهاجمی و قلدر؟!
با كودك گفت وگو كنید. دقیق باشید، درباره رفتارهایی كه مشاهده می كنید و اینكه چگونه سبب تاثیرگذاری در روابط می شوند، گفت وگو كنید. پیرامون دوستی صحبت كنید. اگر كودك به دلیل تمام شدن یك رابطه دوستی از نظر روانی آسیب دیده است، درباره وضعیت دوستی ها و اینكه چطور طی سال ها دوستان زیادی خواهد داشت كه بعضی از آنها به مدت طولانی و بعضی از آنها تنها مدت كوتاهی دوست او خواهند بود، حرف بزنید.
به او بگویید اغلب مردم انواع زیادی دوست دارند. مانند یار ورزشی، همدرس و تعداد كمی یاران مورد اعتماد دارند. مشخصات یك دوست خوب را بگویید، از كودك بخواهید نام یكی از همكلاسی هایش را كه همه او را دوست دارند بگوید و سپس درباره خصوصیات او چنین بپرسید: چطور رفتار می كند؟ چه كارهایی انجام می دهد؟ ویژگی های یك دوست خوب چیست؟ كدام یك از این ویژگی ها را دوست دارید كودك شما داشته باشد؟


تعیین اهداف دوستی، با همدیگر در این باره صحبت كنید كه دوست دارد چه مهارت های اجتماعی و چه طور دوستی هایی داشته باشد، بیشتر كودكان می توانند به آسانی كودكانی را كه دوست دارند با آنها دوست باشند، نام ببرند.
الگوی مناسب ارایه دهید. كودك شما خواهد كوشید دقیقا مانند شما رفتار كند. اگر خجالتی بودن یكی از مشخصات شماست، او ممكن است از خجالتی بودن شما تقلید كند و بنابراین، شاید لازم باشد كه این مشخصه خودتان را تغییر دهید.

 آموختن آنها به كودكتان هستید، حتی اگر ترجیح می دهید كه آنها را یاد نگیرد.
ابتدا موقعیت های ساده ای را نشان دهید و سپس آنها را پیچیده تر كنید. موقعیت ها می تواند شامل دعوت یك دوست به بازی، رد یك دعوت، مخالفت مسالمت آمیز، صحبت با تلفن، خوشامدگویی به میهمانان، گفت وگو با كودكان و بزرگسالان و یا نمونه ای از یك ورزشكار خوب باشد. نقش ها را بین خودتان عوض كنید.
مهارت های گفت وگو را آموزش دهید. موارد زیر را تمرین كنید: سلام كردن، معرفی، پرسیدن پرسش های خاصی برای ادامه یافتن گفت وگو مثلا چه خبر؟ دیگه چطوری؟ تكرار نام ها را آموزش دهید. نقش معرفی كردن افراد را گوشزد كنید و به كودك بگویید نام دیگران را تكرار كند، تا اطمینان یابد آنها را به خاطر خواهد آورد. افزون بر آن، شخص دیگر لذت می برد كه كودك آنقدر مبادی آداب است كه می خواهد اسمش را درست یاد بگیرد.
فرصت هایی برای تمرین، به كودك فرصت دهید. مهارت های جدیدش را به كار گیرد. بدون مجبور كردن او را تشویق كنید دوستان دیگر را برای بازی دعوت كند. به او پیشنهاد كنید با هم فیلم ببینند، ساندویچ بخورند یا به تماشای فوتبال بروند. به سوی موقعیت های طولانی تر و كمتر برنامه ریزی شده بروید. به تدریج زمانی را كه كودكان با هم سپری می كنند، زیاد كنید. برای مثال، به او پیشنهاد كنید دوستی را بعد از مدرسه برای بازی دعوت كند و یا اینكه شب را با او بگذراند.
نظارت و تشویق، بگذارید كودك بداند چه كاری دارد می كند. این كار را با دادن نمره انجام ندهید، بلكه به او بگویید. از تحسین استفاده كنید. چند كلمه تحسین آمیز به كار ببرید تا به كودك بگویید چقدر خوب با دوستش كنار آمده، با میهمان صحبت كرده یا اینكه در موقعیت های اجتماعی چقدر هوشمندانه عمل كرده است.
به او اطمینان بدهید گاهی دوستی ها ادامه نمی یابند و حفظ ارتباط ممكن است كاملا در كنترل كودكان نباشد. او را مطمئن سازید كه این گونه مسایل هرازگاه اتفاق می افتد، ولی در آینده دوستان پایدارتری خواهد یافت .

شایسته ترین دوستی ها :
از هر چه بگذریم، سخن دوست خوش تر است . و چه دوستانی شایسته تر از"اهل بیت "، برا

ی عشق ورزیدن ، دوست داشتن ، رابطه قلبی داشتن ، به یاد آنها زیستن و نفس كشیدن و با عشق و محبت آنان تربیت كردن فرزند و در نتیجه آن ساختن جامعه است .
وقتی با كسی یا كسانی رابطه داریم ، از آنان یاد می كنیم ، تماس میگیریم و احوالپرسی می كنیم به دیدارشان می رویم ، به مهمانی دعوتشان می كنیم، در غم و شادی آنان شریك می شویم ، در سفر و حضر، پیوند با آنان را مغتنم می شماریم و این رابطه را در همه شئون زندگی خویش ، جریان و سریان می دهیم


اهل بیت عصمت و دودمان پاك پیامبر ، دوست داشتنی ترین خانواده ای هستند كه می توان نام برد و پاك تر از آنها وجود ندارد و قرآن به طهارت آنان گواهی داده است و نیز این فرمان قرآن كه" كونوا مع الصادقین " یعنی با راستان و راستگویان باشید، بر آن دودمان مطهر تطبیق و تفسیر شده است و مزد رسالت حضرت رسول ، " مودت ذی القربی " قرار داده شده است
با این خاندان تا چه حد رابطه مودت و دوستی داریم ؟ تا چه حد عترت پیامبر، در خانواده ما حضور دارند ؟ آیا عطر وبوی محبت اهل بیت را، در بین خانه و خانواده و فرزندان و بستگانمان ،گسترده ایم؟ اگر عشق انس با خاندان پیامبر (ص) یك وظیفه است ، تا چه حد خود و فرزندانمان به این وظیفه عمل كرده ایم و دیگران را به ادای این تكلیف فرا خوانده ایم
طبیعی است كه سخن از " تربیت ولایی " به میان آید و پرواراندن نسلی علی دوست و محب خاندان رسول و دلباخته و پیرو اهل بیت ، كه در غم ها و شادیهای این مجموعه نورانی ، غمگین و شادمان شوند . ایشان میان خود و آنان علقه و پیوندی درونی ، عاطفی و روحی احساس می كنند و همین پیوند را سرمایه و خمیر مایه همرنگی و همراهی با آنان قرارمی دهند
حضرت علی (ع) می فرمایند : " علیكم بحب آل نبیكم فانه حق الله علیكم " بر شما باد دوست داشتن خاندان پیامبرتان ، كه این، حق خداوند بر شماست . "
راستی با این توصیه پیامبر اكرم چه كرده ایم كه از ما خواسته است
" ادبوا اولادكم علی حبی و حب اهل بیتی
فرزندانتان را با محبت من و محبت خاندان من تربیت و تادیب كنید
چنین تربیتی برای فرزندان مصونیت می آورد . دل های شیفته اهل بیت و فرزندان آشنا ودوستدار خاندان پیامبر، كمتر در معرض فساد اخلاق و بی هویتی و خود باختگی در برابر فرهنگ بیگانه و وسوسه های شیطانی و انحرافات قرار می گیرند . وقتی خداوند آنان را از لغزش ها، مصونیت

بخشیده است . (عصمكم الله من الزلل)، این عصمت اخلاقی در مرتبه نازل تری به هواداران و شیفتگان هم سرایت می كند و دو ستدار اهل بیت ، دوستدار طاعت و پاكی و بندگی و قرآن و نماز و دعا و همكاری اجتماعی و كمك به محرومان و مبارزه با ظالمان هم خواهد بود
آنان كه در صحنه های مختلف جهادو امر به معروف ونهی از منكر و یاری مردم و رفع فتنه ها و عزت خواهی و ظلم ستیزی ، از عصر امامان معصوم تا كنون ، میدان دار و حاضر و فعال بوده اند ، از ع

 

لی دوستان و عاشقان حسین و محبان اهل بیت بوده اند و الگویشان دراین راه ، خاندان عصمت بوده است . و ما ایشان را تجسم همه خوبیها و پاكیها می دانیم و می گوییم :
این عشق و علاقه و باور ، اهل محبت را به طاعت می كشاند و همدلی به همراهی منتهی می گرد و این محبت ، بركت خانه و خانواده و نمك زندگی می شود . گوهر محبت اهل بیت ، بسیار نفیس و قیمتی است . به گفته روایات ، گناهان را می شوید ، دل را پاك می كند ، مایه كمال دینداری انسان می شود ، وسیله برخورداری از شفاعت اهل بیت می گردد، روز قیامت ایمنی می آورد و از آتش دوزخ نجات می دهد .می توان اذعان داشت كه ، ثمره ای چون بهشت ، پیامد این محبت است زیرا كه در آخرت ، دوستداران با دوست خود محشور می شوند و آثارو بركات فراوانی دارد و در یك كلمه به گفته حضرت رسول ، سود دنیا و آخرت را به همراه دارد
با این همه ارزش و اثر،كه در محبت است چرا "حب اهل بیت " را در دل و جان خویش نپرورانیم و نیفزاییم؟ و چرا فرزندان خود را با این محبت بارنیاوریم ؟
والدین می توانند با انجام دادن این اعمال كه در پایین به ذكرش می پردازیم ، عشق به اهل بیت را در دل و جان فرزندانشان همچو بذری بكارند و همچو نهالی غرس كنند و پیوسته آن را آبیاری كنند، تا هر چه بالنده تر و ریشه دارتر شود
▪ نامگذاری فرزندان به نامهای اهل بیت
▪ بردن فرزندان به مجالس جشن و عزای امامان
▪ بردن آنان به زیارت قبور و حرم های مطهرشان
▪ برگزاری مجالس بحث و گفتگو در ایام ولادت و شهادت معصومین در خانه ها
▪ تشویق فرزندان برای خواندن كتاب درباره آنان
▪ نوشتن مقاله و سرودن شعر درباره شخصیت آنان
▪ شركت در مسابقه های مربوط به اهل بیت به عنوان بهترین الگو در زمینه كمالات و خوبی ها
▪ گفتن داستانهایی از سیره و زندگی آنان برای كودكان
▪ نقل داستانهای جذاب از دوستان و علاقه مندان این خاندان
▪ بیان خاطرات كرامت دیدگان و شفایافتگان از ناحیه اهل بیت
▪ برگزاری جلسات و تاسیس هیات های عزاداری
▪ برخورد احترام آمیز با نام و یاد ائمه پیش فرزندان و كوچك ترها


▪ هدیه وجایزه دادن به آنان به خاطر هم نام بودن با یكی از معصومان
▪ ذكر فضائل و مناقب اهل بیت بر اساس روایات
برقراری " رابطه با اهل بیت " بر مبنای محبت و عشق ، بسیار ثمر بخش است. نوجوانانی كه در پی یافتن الگویند ، می توانند از شخصیت دوست داشتنی آنان الگو و سر مشق بگیرند و چنان به این الگو ها افتخار كنند ،كه حاضر نشوند آن را با هیچ چیز دیگری عوض كنند وهمواره زبان حالشان این بیت باشد كه:
مهر تو را به عالم امكان نمی دهم این گنج ، پر بهاست من ارزان نمی دهم امام صادق (ع) فرمود:
" لا تستصغر مودتنا فانها من الباقیات الصالحات " كم و كوچك مشمار چرا كه از باقیات صالحات و شایسته ترین های ماندگار است. "
اینكه امام امت( قدس سره) در مقدمه وصیت نامه خویش مكرر با تعبیر "ما مفتخریم كه ... "
نسبت به پیروی از مذهب اهل بیت و داشتن پیشوایان و الگوهایی چون ائمه معصومین ابراز خرسندی و سر بلندی می كند ، نشانه شناخت والا از ارزش و قیمت این گوهر است .
با عترتیم و چون غزل عاشقانه ایم
بر شاخه بلند ولایت ، جوانه ایم
در دام عشق ، دانه رنج و بلا خوش است
عمری است ما اسیر همین دام و دانه ایم
دوست واقعی كیست؟
نگاهی به عقربه ساعت كه بی‌خیال ثانیه‌ها را طی می‌كرد، انداخت. مضطرب و نگران از تهدیدهای مدیر بود. به تلفن همراهش كه همچنان خاموش روی میز مدیر افتاده بود، چشم دوخت.
تلفنی كه چند روز پیش از پسر همسایه هدیه گرفته حالا برایش دردسرساز شده بود. پدرش به زودی به مدرسه می‌رسید و او باید پاسخی می‌یافت تا زودتر از این معركه خارج شود. سعی كرد مثل عقربه‌های ساعت، خود را به دست زمان بسپارد؛ شاید راهی بیابد. سن نوجوانی، سن حس‌های گوناگون است كه آدمی را از همه طرف احاطه می‌كند؛ حس دوست داشتن، دل دادن و در نهایت عاشق شدن.
حس غریبی كه دست خود آدم نیست بلكه با یك نگاه و یا یك كلام آغاز می‌شود و با بهانه‌ای كوچك پایان می‌یابد. صحبت‌های كوتاه در كوچه پس‌كوچه‌های محله، وعده و وعیدها و ده‌ها خاطره تلخ و شیرین همه می‌تواند برای یك نوجوان تازگی داشته باشد.
شاید داشتن این تجربیات اولیه فرد را در آینده برای یك زندگی بهتر یاری كند ولی مشكل اینجاست كه اكثر نوجوانان گاهی این مسائل را بیش از حد جدی می‌گیرند و تمام هوش و حواس خود را متوجه آن می‌سازند.
در این حالت آنان نه تنها از اهداف مهم زندگی دور می‌شوند، بلكه كارهای روزمره خود را نیز بی‌انگیزه‌تر انجام می‌دهند. دختر نوجوانی مانند مریم كه علاقه به تحصیل و مطالعه را از دست داده، تنها دلیلی كه برای رفتن به مدرسه عنوان می‌كند ملاقات‌های بعد از تعطیلی مدرسه است كه با فرهاد دارد و دور از چشم خانواده می‌تواند با او صحبت كند.
خوش‌تیپ و خوش‌قیافه بودن فرهاد، عاملی بود كه بیشتر دخترها را متوجه خود می‌ساخت. مریم می‌گوید: وقتی فرهاد برای اولین بار از من خواست تا سوار ماشینش شوم، خوشحال شدم. با این كار به دوستانم ثابت كردم كه بی‌عرضه نیستم.


در نگاه او رضایت موج می‌زند، به ویژه وقتی از قول و قرار‌های فرهاد و تصمیم ازدواج با او می‌گوید. ولی شیما كه نوجوان باتجربه‌ای است، نظرش این است كه دخترها احساسات متفاوتی از پسرها دارند. او می‌گوید: ما مسائل را خیلی زود جدی می‌گیریم ولی آنها برای سرگرمی و وقت‌گذرانی با ما دوست می‌شوند.
اولش همه آنها وعده ازدواج می‌دهند و از وفاداری صحبت می‌كنند ولی بعد از مدتی دنبال كس دیگری می‌روند و تمام قول و قرارهای خود را زیر پا می‌گذارند. صحبت‌های شیما باعث می‌شود تا نسترن هم از تجربه خودش بگوید و از بی‌وفایی كسی كه دوستش دارد، به نظر او در دوستی‌ها نباید زیاد پیش رفت چرا كه ضربه روحی وارده می‌‌تواند تا مدت‌ها آدم را افسرده كند.


او می‌گوید: من خیال می‌كردم باید برای كسی كه دوستم دارد سنگ تمام بگذارم. برای همین مرتب برای او خرج می‌كردم، یك بار یك پیراهن گران‌قیمت و یك بار هم ساعتی به او هدیه دادم. با این كار می‌خواستم محبتم را ثابت كنم ولی حالا او از من می‌خواهد به دوستی‌مان پایان دهم و همه چیز را فراموش كنم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید