بخشی از مقاله
رقابت آمریكا و انگلیس در ایران و نهضت ملی شدن صنعت نفت و انق
انقلاب صنعتى
از مهمترين پديدههاى تحققيافته در اواخر قرن هجدهم ميلادي، در روند تکامل نظام سرمايهدارى در کشورهاى اروپائي، بايد از اختراع ماشين و ورود آن در روند توليد کالا در مؤسسات و شکلگيرى انباشت سرماي نام برد.
ترقى علمى و فنى و نفوذ ماشينيزم در امور اقتصادي، همانا جايگزينى منابع نيروى بىجان (بازوى مکانيکى و ماشيني) با منابع نيروى جاندار (بازوى انساني) را به ارمغان آورد.
در اول قرن نوزدهم ميلادى چند دستگاه ماشين بافندگى بيش از بيست برابر بافنده دستى و يک دستگاه ماشين ريسندگى دويست برابر چرخ ريسندگى معمولى توليد مىکردند. از ۱۷۵۰ تا ۱۸۳۰ ميلادى ماشينى شدن ريسندگى در انگلستان ميزان بهرهورى را تا ۳۰۰ برابر افزايش داد. )دکتر ستارىفر،فصل نامهٔ تأميناجتماعي، سال اول شماره اول،تابستان۱۳۷۸، مؤسسه عالى پژوهش تٔامين اجتماعي، صفحه ۳۳ و ۳۴(
انقلاب صنعتى در غرب ميزان ثروت ملى و قدرت خريد مردم را افزايش داد. اين انقلاب، ضمن تأمين اشتغال بخش وسيعى از جمعيت و ارتقاء سطح درآمد سرانه، و گسترش توليد انبوه باعث شد ابتدا انگلستان و سپس آلمان، بلژيک، فرانسه به جرگه کشورهاى صنعتى پيوستند و بهتدريج مجموع اروپاى غربى به منطقهاى صنعتى تبديل گرديد. )دکتر ستارىفر، فصل نامهٔ تأميناجتماعي، سال اول شماره اول،تابستان۱۳۷۸، مؤسسه عالى پژوهش تٔامين اجتماعي، صفحه ۳۳ و ۳۴(
انقلاب صنعتى در کشورهاى اروپائى اين پىآمدها را دربر داشت:
- گسترش مراکز صنعتي.
- گسترش شهرها.
- توليد انبوه.
- تنوع کالائي.
- ارتقاء بهرهورى نيروى کار.
- گسترش بازار و پيدايش طبقه کارگر.
با گسترش و نفوذ ماشين در فعاليتهاى اقتصادي، تضاد ميان صاحبان سرمايه (صاحبان بازوى مکانيکى و ماشيني) و صاحبان نيروى کار متجلىتر شد و نظريهپردازان جديدى در قالب مکاتب سوسياليسم تخيلى (نظير پرودون و سن سيمون) پديدار شدند و بهتدريج با نقد همهجانبه سرمايهدارى و تضاد مقوله کار و سرمايه مطرح گرديد.
بهتدريج روابط بين کارگر و کارفرما در قالب اشکال حقوقى و قراردادهاى اجتماعى تکامل يافت و کارگاهها و کارخانهها از چارچوب خشک واحدهاى فنى و اقتصادى بهصورت مؤسسات و سازمانهاى اجتماعي-انسانى مورد توجه انديشمندان قرار گرفتند.
اين عصر را دوران گذار از نظام مانوفاکتورى (توليد دستي) به نظام توليد ماشينى و صنعتى در مقياس وسيع و گسترده مىدانند.
ابداع و اختراع ماشينهاى جديد و پديد آمدن شيوههاى نوين در امر توليد کالا و ارائه خدمات تنها عوامل مؤثر در رشد و توسعه اقتصاد صنعتى در جهان غرب نمىباشند، بلکه گسترش سازمان اجتماعى کار و برقرارى سيستم تشکيلاتى و روابط سازمانى منطقي، بهرهگيرى از نيروى انسانى متخصص، تراکم و انباشت سرمايه و بهکارگيرى و تلفيق معقول و اصولى اين عوامل در فرآيند توليد کالا را نيز بايد از فاکتورها و عوامل مؤثر در رشد سرمايهدارى صنعتى در غرب به حساب آورد.
رشد سرمايهدارى صنعتى در غرب، در واقعيت امر با افزايش کمى مؤسسات و سازمانهاى گوناگون در زمينههاى مختلف توليدات بزرگ صنعتى و ارائه خدمات همراه بود.
در عين حال برقرارى روابط آهنين در تشکيلات و سازمانهاى منظم با مقررات و ضوابط منطقي، تکامل کيفى سازمان اجتماعى کار و تقسيم کار در اجزاء گوناگون و مشخص، برقرارى سلسله مراتب، بهرهگيرى از اسلوبهاى علمى و فني، برنامهريزى و هماهنگى انسانها با ابزار، وسايل و تجهيزات مدرن، همه و همه اشکال کمى و مضامين کيفى مقولات سازمان و مديريت را بيش از پيش گسترش دادند.
سرپرستى و نظارت با شکل و محتواء استبدادي، اولين شکل مديريت در بنگاهها و سازمانهاى صنعتى و خدماتى در نظام سوداگرى صنعتى غرب بود که نظير اشکال پيشين نظارت و سرپرستي، توسط مالکان ابزار توليد (يعنى سرمايهداران) انجام مىگرفت. چهار ويژگى عمده اينگونه مؤسسات کوچک عبارت بودند از:
۱. تلفيق مالکيت و مديريت.
۲. متخصص بودن مدير در اداره مؤسسه.
۳. کوچک بودن سازمان.
۴. سطح نازک تکنولوژي.
با فزونىيافتن دامنه فعاليت مؤسسات و سازمانهاى توليدى و تخصصى و پيچيده شدن فعاليتهاى درونى و برونى اين سازمانها، مجموعه مسائلى را پيش آوردند که ديگر سرپرستى و هدايت و مديريت اينگونه سازمانها در حد توان مالکين مؤسسات نبود.
اين روند ضرورتاً به تفکيک امر مديريت از مالکيت انجاميد. بهتدريج نقش سرپرستى و مديريت در سازمانهاى بزرگ صنعتى و خدماتى بهعدهاى از کارکنان متخصص و باتجربه سپرده مىشود که هماهنگي، سازماندهى و برنامهريزى توليدى و خدماتى سازمانها را از يک سو و کنترل و نظارت بروکراتيک را از سوى ديگر عهدهدار مىشوند. مجموعه اين کادرهاى مطلع، مجرب و متخصص يعنى سرپرستان و مديران، يک نظام يا نهاد مديريت صنعتي را در سازمانها بهوجود مىآورند.
فرآيند تکامل اقتصاد صنعتى در غرب که با ورشکستگى و نابودى بنگاههاى کوچک همراه بود، شرايط لازم براى تراکم گسترده سرمايه و اختلاط و ادغام چندين بنگاه توليدى و تبديل آنها به شرکتهاى بزرگ انحصارى (در مقياس ملى و بينالمللي) را فراهم مىآورد.
اين پديده در نوع خود ويژگىهاى جديدى به سازمانها مىدهد و عرصه فعاليت و اعمال مديريت را بيش از گذشته مىدهد و بدين ترتيب شاخههاى تخصصى متعددى در زمينه مديريت سازمانها پديد مىآيند. نظير مديريت فنى و توليدي-مديريت تدارکات و انبارداري، حمل و نقل، فروش، امور خدماتي، امور مالى و حسابدارى و بهويژه مديريت نيروى انساني، مديريت بازرگاني، مديريت دولتى و...
رقابت آمریكا و انگلیس در ایران و نهضت ملی شدن صنعت نفت
به نظر میرسید كه دو همپیمان قدرتمند فاتح در جنگ جهانی دوم یعنی امریكا و انگلیس، به علت مشابهتهای ایدئولوژیك و سیاسی اجتماعی و رابطه پسرخواندگی، بیشترین همكاریها را در دنیای پس از جنگ خواهند داشت و تا مدتها نیز چنین بود؛ اما گویا در صحنه بینالمللی هم قدرت و ثروت پدر و پسر نمیشناسد.
به نظر میرسید كه دو همپیمان قدرتمند فاتح در جنگ جهانی دوم یعنی امریكا و انگلیس، به علت مشابهتهای ایدئولوژیك و سیاسی اجتماعی و رابطه پسرخواندگی، بیشترین همكاریها را در دنیای پس از جنگ خواهند داشت و تا مدتها نیز چنین بود؛ اما گویا در صحنه بینالمللی هم قدرت و ثروت پدر و پسر نمیشناسد. امریكای تازه نفس به ضعف و افول روزبهروز پدر پیر و مكار خود هیچگونه توجه و ترحمی نشان نمیداد و هر چه كه او پس میرفت امریكا پیش میآمد. تقویت ایران در مقابل كمونیسم و دلایل استراتژیك دیگر مانع از آن نمیشد كه امریكا از پس منافع مشترك خود با انگلستان، چشمانداز سالهای آینده كانون انرژی جهان در خاورمیانه را نبیند.
قرارداد تضعیف درآمدهای نفتی شركت آراسكوی امریكا با عربستان صعودی، موقعیت نفتی انگلستان را در ایران متزلزل میساخت و آنها را از سهم ۱۶٪ درصدی ایران در شركت نفت ایران و انگلیس دچار نگرانی میساخت.
بسیاری گمان میبرند كه در جریان ملیشدن صنعت نفت امریكا به طرفداری از ایران در مقابل انگلستان ایستاد و از منافع ملت ایران حمایت كرد، در حالی كه با مطالعه تاریخ به خوبی درمییابیم كه امریكا خواستار یلهشدن منافع نفتی به سوی خود بود و گلآلودشدن آب او را به مقصود میرساند به همین خاطر هم پس از عدم تامین آنچه كه میخواست به طراحی و اجرای كودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت دكتر محمد مصدق دست زد. رقابتهای پنهان و غیرانسانی امریكا انگلستان بر سر منابع نفتی ایران را در این مقاله مرور خواهید فرمود.
پایان یافتن جنگ جهانی دوم، ساختار نظام بین المللی را دگرگون و دو قدرت آمریكا و انگلیس را رویاروی هم قرارداد. با وجود اینكه آمریكا به عنوان قدرت در حال ظهور در صحنه جهانی و انگلستان هم به عنوان امپراطور رو به افول؛ در مقابله با اتحاد شوروی(سابق) و ماركسیسم دارای منافع مشتركی بودند، در برخی از مناطق مهم دنیا رقابت سختی را با یكدیگر آغاز كردند.آمریكا این بار برای تصاحب مناطق نفوذ و محدود كردن قدرت انگلستان عزم خود را جزم كرده بود. این رقابت كه دارای ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی بود، بیانگر یكی از قواعد اصلی نظام بین المللی است كه ساختار حاكم تنها با پیدایش یك قدرت جدید و افول قدرت پیشین دچار دگرگونی می شود.
در این میان خلیج فارس و ایران یكی از مهمترین حوزه های رقابت این دو كشور محسوب می شدند. آمریكا پس از جنگ جهانی دوم در ایران موقعیت بسیارخوبی به دلیل پایان دادن غائله آذربایجان كسب كرده بود و از همین زمان قصد داشت نفوذ خود در ایران را به تدریج گسترش دهد.۱ آمریكا كه در این زمان در سطح بین المللی و منطقه خلیج فارس انگلستان را مجبور به عقب نشینی كرده بود با اجرای دكترین ترومن و اجرای طرح مارشال قصد داشت تا حد زیادی نفوذ خود را در سطح جهانی گسترش دهد.۲
پس از جنگ جهانی دوم ایالات متحده به صورت بزرگترین كشور اعتبار دهنده دنیا درآمد اما در مقابل، از جمله كشورهای بدهكار آن دوران می توان بریتانیای كبیر، بزرگترین امپراطوری مالی پیشن جهان را نام برد. در این زمان تغییر موقعیت انگلستان یكی از اهداف اصلی آمریكا بود كه مشاورین روزولت برای تحقق آن برنامه ریزی های دقیقی انجام داده بودند. با اجرای همین برنامه ها بودكه در اواخر دهه۱۹۴۰ بازارهای پیشین این امپراطوری بزرگ همگی تحت اشغال كالاهای آمریكایی درآمد.۳ در منطقه خلیج فارس نیز ایالات متحده طی این سالها از طریق شركت نفتی آرامكو(Aramco) منابع نفتی عربستان را تحت كنترل خود درآورده و بدنبال كسب منابع بیشتری در منطقه از جمله ایران بود.
تاكنون درباره همكاری ایالات متحده و انگلستان در كودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت دكتر مصدق مطالب زیادی نگاشته شده است اما به رقابت این دو كشور در زمینه نفت ایران كمتر پرداخته می شود. باید دانست همكاری و رقابت آمریكا و انگلیس در این زمینه، دو روی یك سكه بود كه در نهایت با تقسیم منابع نفتی ایران به پایان رسید. این رقابت و همكاری بعد از جنگ جهانی دوم آغاز وطی بحران ملی شدن صنعت نفت ادامه پیدا كرد. آمریكاییان با زیركی و با اتكا به قدرت فزاینده سیاسی و اقتصادی توانستند شریك انگلیس درمنابع نفتی ایران گردند. علایق آمریكا در ایران بعد از جنگ جهانی دوم علاوه بر نفت، جلوگیری از نفوذ كمونیسم بر مبنای دكترین ترومن بود. آمریكا در عین حال، حضور مستقیم در ایران را با منافع خود سازگار نمی دید. از دید آمریكاییان، حاكمیت مستقیم در منطقه استراتژیك خلیج فارس با توجه به منابع عظیم نفتی آن، درگیری با اتحاد شوروی را اجتناب ناپذیر می ساخت. در این دوره دیدگاه ایالات متحده درباره ایران بدین ترتیب بود: حفظ استقلال ایران برای ایالات متحده آمریكا از اهمیت بسیاری برخوردار است. از سوی دیگر به خاطر موقعیت استراتژیكی و منابع عظیم نفتی، از دست رفتن ایران به مفهوم تهدید امنیت خاورمیانه، پاكستان و هند می باشد.از سوی دیگر این امر به حیثیت ایالات متحده دركشورهای منطقه آسیب زده و اعتماد به نفس این كشورها را در مقابله با تهدیدهای كمونیسم كاهش می دهد. ۴
همزمان لندن نیز ارزیابی مشابهی از تهدید كمونیسم و اتحاد شوروی در منطقه داشت. این مساله زمانی اهمیت پیدا می كند كه به نقش مهم منابع نفتی ایران در سیاست خارجی انگلیس در منطقه واقف باشیم. درسالهای قبل شركت نفت ایران و انگلیس منافع و درآمد فراوانی متوجه انگلستان می كرد كه حفظ آنها در شرایط پس از جنگ جهانی دوم نیز برای آن كشور دارای اهمیت بود. همچنین مقابله با نفوذ شوروی نیز درصدر اهداف انگلستان در منطقه قرار داشت، در عین حال به دلیل آنكه خود را ناتوان از مقابله با آن كشور می دانست، نیازمند به كمكهای ایالات متحده بود. در همین زمینه سفیر بریتانیا در واشنگتن می نویسد: ((آمریكایی ها درصدد اشغال جایگاه ما در خاورمیانه هستند. نفوذ آنها در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم به طور گسترده ای زیاد شده است. آنها به عنوان یك قدرت نیرومند و دائمی در عربستان حضور پیدا كرده و بدنبال مسلط شدن بر ایران هستند.)) ۵ ارزیابی سفیر انگلستان كاملا درست بود وضعف تدریجی بریتانیا و قدرت اقتصادی آمریكا در این دوره زمینه لازم برای نفوذ آمریكا در منطقه را فراهم كرد. در نتیجه این حالت دولت بریتانیا بدین نتیجه رسیدكه تقسیم منافع برای حفظ حضور بریتانیا در خلیج فارس ضروری است. براساس همین نتیجه گیری است كه سفیر بریتانیا در تهران موضوع مشابهی با ایالات متحده درباره ایران اتخاذ می كند.
هر دو دولت ایالات متحده و بریتانیا بر این باور هستندكه قوای نظامی ایران باید دارای قدرتی باشدكه از عهده حفظ امنیت داخلی و دفاع در مقابل تجاوزات خارجی برآید. در چنین شرایطی بود كه زمینه برای گسترش نفوذ آمریكا در ایران فراهم شد و این دولت شروع به فرستادن تجهیزات و پرسنل نظامی برای تعلیم نیروهای ارتش ایران كرد تا بدین طریق مانع از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در ایران شود.۶
آمریكا به تدریج در ایران صاحب نفوذ می شد و نفت ایران نیز جایگاه استراتژیكی در سیاست خارجی آمریكا پیدا می كرد. باوجود اینكه آمریكا در این زمان منابع نفتیگسترده ای در ونزوئلا و عربستان داشت اما از اهیمت افزایش این منابع برای آینده اقتصاد خود غافل نبود. دیگایر رئیسكمیسیون كارشناسان بررسی نفت آمریكا در اكتبر ۱۹۴۳ گزارشی بدین شرح به فراكلین روزولت رئیس جمهوری ایالات متحده تسلیم كرد: آینده نفت این نیروی ارزشمند و مهم، مدت زیادی وابسته به قاره آمریكا نخواهد بود. طولی نخواهد كشید كه ذخایر و مراكز مهم تولید نفت جهان از خلیج مكزیكو و جزایر كارایب به منطقه خلیج فارس انتقال خواهد یافت.۷
این در حالی بود كه در آن زمان آمریكا تنها ۱۶% از نفت خلیج فارس را در اختیار داشت و ۷۸% منابع نفتی این منطقه همچنان در اختیار انگلستان بود. همین امر موجب توجه بیشتر آمریكا به منبع نفتی خاورمیانه و آغاز مداخله در امور نفتی ایران گردید. در شرایطی كه شوروی نیز چون انگلیس خواهان بدست آوردن امتیازات نفتی در ایران بود، بهانه لازم برای مداخله در امور نفتی ایران جهت جلوگیری از نفوذ اتحاد شوروی و در واقع بدست آوردن امتیازات نفتی برای شركتهای آمریكایی در اختیار ایالات متحده قرار گرفت. این در شرایطی بود كه انگلیس از سوی مردم ایران و برخی سیاستمداران مخالف انگلیس به دلیل سهم ناچیز ایران از منافع گسترده نفت كشور تحت فشار قرار داشت. آمریكا نیز در این زمان بدنبال نزدیك شدن به آن طیف از سیاستمداران و گروههای ایرانی بود كه نگرانی فزاینده ای از انگلیسیها داشتند.
وزارت امور خارجه و انرژی آمریكا نیز در این زمینه فعالیتهای گسترده ای در ایران انجام می دادند. به همین دلیل انگلیس درصدد مبارزه علیه قوام السلطنه كه خود را به آمریكایی ها نزدیك كرده بود برآمد و دولت او را ساقط نمود. پس از وی ساعد به عنوان نخست وزیرجدید انتخاب شدكه قراردادگس-گلشاییان در زمان وی به امضای دولتهای ایران و انگلیس رسید اما در مجلس شانزدهم آن لایحه مردود اعلام شد. پس آن دولت انگلستان به رغم رقابت با آمریكاییان از سپهبد رزم آرا برای رسیدن به مقام نخست وزیری حمایت كرد.
در بحبوحه كشمكش بر سر نفت ایران وزارت خارجه و انرژی آمریكا نیزفعالیت های گسترده ای را در این راستا آغاز كرده و این دولت نیز از رزم آرا پشتیبانی كرد. رزم آرا قصد داشت با تلفیق منافع انگلیس و آمریكا مساله نفت را حل كرده و جنبش ملی ایران را از حركت باز دارد.۸
آمریكا كه تصمیم گرفته بود انگلستان تضعیف شده را تحت فشار قرار داده و بخشی از منابع نفتی ایران را تحت كنترل خود قرار دهد در این میان حتی از اعتباری كه از خارج كردن نیروهای اتحاد شوروی از ایران كسب كرده بود استفاده می كرد. در بحبوحه درگیری ایران و انگلیس بر سر منابع نفتی و در شرایطی كه شركت نفت ایران و انگلیس (AIOC) به هیچ وجه حاضر نبود سهم بیشتری از آنچه در قرار داد الحاقی گس-گلشاییان به ایران اعطا شده بود، واگذار كند، شركت نفتی آرامكوی آمریكا قراردادی را با عربستان برمبنای پنجاه پنجاه یا اصل تنصیف درآمدهای حاصله منعقد كرد كه می توانست تاثیر زیادی بر روند مبارزات ایرانیان داشته باشد. در تداوم همین روند وزارت امور خارجه آمریكا، بریتانیا را برای دادن امتیازات بیشتر تحت فشار گذاشت.آمریكا حتی قبل از عقد قرار داد آرامكو، به انگلیس توصیه كرده بود كه با تقاضای رزم آرا برای تنصیف عواید نفت موافقت كند.۹
در دسامبر۱۹۵۰ وزارت خارجه آمریكا تصمیم گرفت یك سلسله مذاكرات درباره منافع نفتی دو كشور انگلیس و ایالات متحده انجام دهد. در این زمینه مشاور نفتی وزارت خارجه آمریكا گزارشی را تنظیم كرد كه در آن آمده بود: جاذبه كمونیسم در خاورمیانه از یك سو به علت فقر عمومی مردم و از سوی دیگر ناشی از شهرت بدی است كه قدرتهای غربی در این ناحیه به عنوان سردمداران استعمار و امپریالیسم دارند و اصولا انگلیسیها در ایران به شدت مورد نفرت مردم هستند. برای تحكیم موقعیت نفتی غرب در خاورمیانه، باید به مردم این منطقه نشان دادكه عملیات نفتی غرب مستقیما به سودشان تمام می شود.۱۰
در این گزارش از تاكتیك برخی كمپانیهای نفتی كه با اصل پنجاه، پنجاه (تنصیف عواید) موافقت نمی كنند اظهار تاسف شده و آمده است: ((چنین روشهایی، اصل امتیازات آنها را تهدید می كند و به خطر می اندازد. ))۱۱
از همین روی آمریكاییان از انگلستان خواستند كه بر اساس اصل پنجاه - پنجاه با ایران وارد مذاكره شوند اما شركت نفت ایران و انگلیس اعلام كرد كه در صورت پذیرش این اصل،كمپانی مذكور ورشكست خواهد شد. در همین زمان سفیر آمریكا در تهران به آچسن وزیر امور خارجه نوشت: ((من فقط می توانم این نتیجه را بگیرم كه بریتانیا در مساعی ما برای تقویت موضع ایران خرابكاری می كند تا تسلط و كنترل مشكوك و مورد تردید خود را در این كشور حفظ نماید.))۱۲
همانطور كه مشخص است آمریكا از تداوم سلطه انحصاری انگلستان بر منابع نفتی ایران به هیچ وجه رضایت نداشت و به دنبال كاستن نفوذ بریتانیا در ایران بود و تنها به همین دلیل بود كه با نیروهای مخالف انگلیس در ایران همراهی می كرد. این هدف آمریكا در گزارش ویلیام وانتر مدیر كل امور یونان، تركیه و ایران در وزارت امور خارجه آمریكا بیشتر آشكار و نمایان شده است: (( به نظرمن از روز روشن تر است كه سیاست بریتانیا در ایران با وجود شرایط كنونی جهان سر سوزنی تغییر نكرده است. آنها همچنان مصمم اند كه منافع شركت نفت ایران و انگلیس (AICO) را در درجه اول اهمیت قرار دهند و به این ترتیب بگذارند اوضاع داخلی ایران به طور دائم در وضعی مغشوش و آشفته قرار داشته باشد تا شرایط بصورتی درآید كه AICO بتواند نقش سابق خود را عینا ادامه دهد. یعنی نمایندگان مجلس و مقامات دولتی را كماكان با رشوه بخرند و از این طریق قادر شوند در غیاب یك دولت نیرومند هر طور كه مایلند (در ایران) رفتار كنند درحال حاضر این مسئله به وضوح دیده می شودكه AICO بر سیاست انگلیس در ایران تسلط دارد و هركاری كه ما انجام دهیم تا شاید دولت بریتانیا بتواند خود را از این قیدو بندها رها كند، ارزش آزمودن دارد. ))۱۳
از سوی دیگر بریتانیا از انعقاد قرار دادی بین كمپانی آمریكایی آرامكو و عربستان بر مبنای اصل ۵۰-۵۰ وحشت داشت و دراین باره سفیر بریتانیا درتهران معتقد بود: در صورتی كه آرامكو امتیازات مالی قابل ملاحظه ای به عربستان سعودی بدهد،كار ما در تصویب قرار داد الحاقی بسیار مشكل تر خواهد شد. از این رو انگلستان از آمریكاییها می خواست كه امضای این قرارداد را به تاخیر بیندازند. البته استدلال انگلیس این بود كه این قرار داد می تواند همزمان به منافع نفتی بریتانیا و آمریكا آسیب برساند ولی آمریكا كه به دنبال اهداف مهمتری بود در بحبوحه اختلافات ایران و انگلیس قرار دادی با عربستان منعقد كردكه این مساله علاوه بر تاثیر مهمی كه بر روند تحولات بعدی داشت، در عین حال به آمریكا در تعقیب اهداف خود كمك بسیاری نمود.
همراهی هاییكه تا این مقطع آمریكاییان با نهضت ملی ایران داشتند، برخی ایرانیان را متقاعد كرده بودكه آمریكا درمبارزه علیه كمپانی نفت از حقوق ملت ایران پشتیبانی میكند. این عده برخی موضع گیریهای آمریكا را نشانه تضاد میان سیاست ایالات متحده و بریتانیا درباره نفت خاورمیانه و به ویژه ایران می دانستند. برخی نیز معتقدند كه میانجیگری آمریكا میان ایران و انگلیس برای حل مساله نفت، نشانه تضاد سیاسی لندن و واشنگتن نبود و ایالات متحده قصد نداشت كه بدون توجه به منافع متفق همیشگی خود، بطور یك جانبه ازخواست های دولت و ملت ایران پشتیبانی كند