بخشی از مقاله
زندگينامه سهراب سپهری
سهراب سپهری در مهرماه 1307 در شهرستان کاشان به دنيا آمد. کودکی و نوجوانی اش را در همان جا گذراند. پس از پايان تحصيلات دوره اول دبيرستان به تهران آمد و دوره دانشسرای مقدماتی پسران را در تهران گذراند. سپس در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) کاشان استخدام شد و مدتی بعد استعفا داد.
در بيست سالگی ديپلم گرفت و در همان سال موفق شد به تحصيل در دانشکده هنرهای زيبا دانشگاه تهران بپردازد. او در کنار تحصيلات دانشگاهی در شرکت نفت تهران به کار مشغول شد.
در 23 سالگی نخستين مجموعه شعر خود را با عـنوان «مـرگ و رنگ» منتشـر کرد. وقتی از دانـشگاه فارغ التحصيل شد در سازمان بهداشت به کار پرداخت و در همان زمان دومين مجموعه شعر خود را با نام «زندگی خوابها» انتشار داد. سال بعد کار خود را رها کرد و در فرهنگ و هنر در بخش موزه ها و نيز تدريس در هنرستانها مشغول شد. سپهری چند سفر به اروپا، ژاپن و ... رفت و آموزش هايی در زمينه ی چاپ سنگی، حکاکی روی چوب و ديگر هنرهای ظريف ديد.
در 33 سالگی دو مجموعه جديد شعرهايش را با نام های «آواز آفتاب» و «شرق اندوه» چاپ کرد و بعد به برپايی نمايشگاه نقاشی هايش روی آورد. چندی به پاکستان و هند و افغانستان سفر کرد و پس از اين سفرها بود که «صدای پای آب» را در سال 1344 در فصلنامه «آرش» به چاپ رسانيد. مجموعه شعر بلند مسافر را در سال 1345 منتشر کرد و يک سال پس از آن کتاب «حجم سبز» را به چاپ رسانيد.
در سال 1356 همه اشعار خود را که پيشتر در هفت مجموعه انتشار يافته بود، همراه کتاب جديد ديگرش تحت عنوان «هشت کتاب» توسط کتابخانه طهوری منتشر کرد.سپهری در اول ارديبهشت 1358 در بيمارستان پارس تهران پس از گذراندن دوره ای بيماری، چشم از جهان فرو بست.
اوحدی مراغه ای:
شيخ اوحدالدين مراغه ای فرزند حسين اصفهانی در حدود سال 670 هجری- قمری در مراغه متولد شد. تخلص خود را از نام مراد خويش اوحدالدين کرمانی که از عرفای زمان بوده گرفت.
اوحدی مانند اغلب شاعران عصر خود پس از گذراندن جوانی و پايان بردن تحصيلات معمولی زمان خود از مراغه به قصد سير و سياحت خارج شد و مدتها به سياحت گذراند:
سالها چون فلک به سر گشتم
تا فلک وار ديـده ور گــشتم
هم در اين سياحتها بوده است که گزارش به کرمان می افتد و از محضر شيخ اوحدالدين کرمانی بهره ور می شود. سالها نيز در اصفهان به سر برده است و سرانجام ديگر بار به زادگاه خويش مراغه مراجعت کرده است و در همان جا به سال 738 در گذشته است. اوحدی علاوه بر قصائد و غزليات دارای کتابی است به نام «جام جم» که مهمترين اثر اوست. اين کتاب يک مثنوی است که اوحدی در سرودن آن به «حديقه» سنايی نظر داشته است. تاريخ پايان جام جم سال هجری قمری است.
گـنج معنی است اين که پاشيدم
نـه کــتابی کــه بـر تراشــيدم
چـون زتاريـخ برگرفــتم فـــال
هفتصد رفته بود و سی و سه سال
محمود کيانوش:
جوانان ميهن ما با نام محمود کيانوش به خوبی آشنا هستند، جوانانی که در دوره کودکی و نوجوانی شعرهای زيبای اين شاعر خوب را خوانده اند. در چند سال اخير از کيانوش شعر تازه ای منتشر نشده است و به اين دليل شايد بعضی از کودکان و نوجوانان امروز با نام او آشنايی نداشته باشند.
محــمود کيـانوش يکی از پيشاهنگان شعر کودک در ايران است. او که اکنون در خارج از کشور به سر می برد در سال 1368 به ايران آمد. شورای شعر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان شعر می سرايند بيايد و از نزديک با آنها آشنا شود و از گذشته های دور برايشان صحبت کند. آقای کيانوش اين دعوت را پذيرفت و در پايان کتابهای شعر خود را برای تجديد چاپ به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپرد.
ضمن تشکر از آقای کيانوش برای او آرزوی سلامت داريم و اميدواريم که باز هم برای کودکان و ملتش شعرهای خوبی بسرايد.
عُبيد زاکانی، شوخ طبعی آگاه:
عُبيد زاکانی شاعر و نويسنده ی طنزپرداز و شوخ طبع سده ی هشتم در قزوين زاده شد. لقب زاکانی را از آن جهت به وی داده اند که از خاندان زاکانيان، تيره ای از اعراب بنی خفاجه، بود که پس از مهاجرت به ايران در نواحی قزوين سکونت اختيار کرده بودند. عبيد با امرای آل اينجوی فارس پيوندی نزديک داشت و قصايد و قطعاتی در ستايش آنان در ديوان وی موجود است. بعدها هم که فارس به دست آل مظفر افتاد، عبيد به آنان علاقه نشان داد. وی به سال 772 هـ. . در گذشت.
ذوق و هنر عبيد در نکته يابی و انتقادهای ظريف اجتماعی جلوه می کند و در اغلب آثارش در قالب طنز و لطيفه های دل نشين آشکار می شود.
آثار و شيوه ی طنزپردازی عبيد- پيامدهای اخلاقی و اجتماعی حمله ی مغول در عصری که عبيد پرورده ی آن بود، به صورت فروپاشی نظام تمدّنی پيشين و دگرگونی معيارها و ارزش ها در طبقات گوناگون جامعه، از ديوانيان و قضات و اهل شريعت گرفته تا صوفيان و پيشه وران و کارگزاران حکومتی ظاهر شده بود. او مردی بيدار و آگاه بود که اوضاع زمانه را ابداً نمی پسنديد و از آن خاطری آزرده داشت.
سخنان طنزآميز عبيد، اغلب خنده آور و گاهی رکيک است اما در پس آن پيامی اصلاح جويانه و خيرخواهانه نهفته است که از چشم روشن بينان پنهان نمی ماند.
آثار عبيد به نظم و نثر باقی مانده است. اشعار او به دو بخش کلّی جدّی و طنزآميز تقسيم می شود. اشعار جدّی او که به صورت ديوانی فراهم آمده، شامل قصايد، غزل ها، ترجيعات، قطعات، رباعيات و مثنوی عشاق نامه است که بر روی هم به سه هزار بيت می رسد. اين اشعار نسبت به آثار پيشينيان چيز تازه ای ندارد و برای او امتيازی ادبی به بار نمی آورد.
چهره ی ادبی ممتاز عبيد را بايد در آثار طنرآميز او ديد. اين آثار هم به نظم است هم به نثر. از ميان آثار منظوم منسوب به عبيد، موش و گربه اهمّيّت خاصّی دارد. اين منظومه حکايتی تمثيلی است که عبيد در آن وضع جامعه و دو طبقه ی حاکمان و قاضيان را مورد انتقاد قرار می دهد. چه بسا مقصود اصلی وی بيان حال ابواسحاق اينجو بوده باشد در برابر امير مبارزالدّين محمّد، فرمانروای کرمان؛ بنابراين تفسير، بايد موش و گربه را اثری کاملاً سياسی دانست.
آثر طنز آميز منثور عبيد که مهارت او را در ترسيم اوضاع نابه سامان اخلاقی و فرهنگی بيش تر نشان می دهد، به ترتيب اهمّيّت عبارت اند از:
اخلاق الاشراف، صد پند، رساله ی دلگشا، رساله ی تعريفات.
عبيد زاکانی در اين رساله های کوتاه، ظهور نيرومندترين و خلّاق ترين منتقد اجتماعی را در ادبيّات انتقادی فارسی بشارت داده است. در نوشته ها و سروده های عبيد، زبان طنز بی پرواست؛ چندان که بيش تر آن ها را نمی توان در همه جا نقل کرد ولی شايد بتوان گفت که اين تندی و پُر رنگی واکنشی در برابر شدّت فساد و تباهی های روزگار شاعر است. در حقيقت، ميزان فساد اخلاق در آن زمان به حــدّی بالا بود که جز با همين زبان تلخ و گزنده و عريان نمی شد آن را بيان و در آن چاره جويی کرد.
عبيد برای پرداختن هزليّات خود، به سعدی و سوزنی (شاعر هزل گوی سده ی ششم) نظر داشته و به خصوص اشعار طنزآميز خود را غالباً بر وزن و قافيه ی شعرهای معروف پيش از خود سروده است. پس از او هم شاعران ديگر از اين شيوه تقليد کرده اند امّا گويی هيچ کس نتوانسته است در مقام طنز و انتقاد اجتماعی با اين کيفيت هنری به پای عبيد برسد. در نتيجه، موقعيت او در ادب انتقادی فارسی تا امروز شاخص و ممتاز باقی مانده است.
جامی، شيخ جام:
عبدالرحمان جامی يگانه شاعر عارف و صوفی سوخته دل عصر حافظ نيست؛ زيرا گذشته از آن که خود حافظ تا حدّ زيادی به تصوّف انتساب دارد و در شعر خواجو و عراقی هم معانی عرفانی درج شده است، صوفيان بنام و پاک باخته ای نظير شاه نعمت الله ولی کرمانی در اين دوره ميان شعر و عرفان پيوندی استوار برقرار کرده اند امّا تصوّفی که جامی بدان منسوب است، البّته رنگ و بو و جلوه و جمال بيش تـری پيـدا کرده و او را بيش تر به عنوان عارفی که گه گاه و از سر تفنّن شعر می گفته، شناسانده است. عبدالرّحمان که بعدها به نورالدّين هم ملقّب گرديد و تخلّص جامی را برای خود برگزيد، به سال 817 در ناحيه ی خرجرد جام ديده به جهان گشود. در کودکی به همراه پدر به هرات رفت و چندی در مدرسه ی نظاميّه ی آن جا اقامت گزيد. هرات در آن سال ها پايتخت هنر و ذوق و ادب ايران و يکی از شهرهای فرهنگی آبادان و پر رفت و آمد آن سامان بود. سلطان حسين بايقرا و وزير دانشمندش، امير عليشيرنوايی، در آن شهر مشوّق و حامی هنرمندان و صاحبان ذوق بودند. جامی فنون ادب و دانش های شرعی و دينی را در آن شهر فراگرفت و پس از آن به حکمت روی آورد.
از در شصت سالگی به قصد زيارت خانه ی خدا از خراسان بيرون آمد. مدّتی در بغداد ماند و از آن جا به کربلا و نجف رفت و چندی نيز در حلب و دمشق ماند. او در اين سفر، با پيشنهادهای زيادی از جانب شاهان برای اقامت و ملازمت درگاه روبه رو شد اما هيچ يک از آن ها را نپذيرفت و سرانجام به هرات بازگشت. در اين سال ها جامی ديگر به چنان شکوه و مرتبه ای معنوی دست يافته بود که سلطان حسين و امير عليشير به دوستی با او افتخار می کردند. او با همه ی شکوه و حشمتی که داشت، هرگز درصدد ستايش و مدح قدرتمندان برنيامد و همين بلندی طبع و بی نيازی بر حرمت او می افزود. نورالدّين عبدالرّحمان جامی سرانجام در محرّم سال 898 در هرات درگذشت.
بهار، شاعر آزادی:
محمّد تقی بهار از خراسان برخاسته بود امّا نسيم آزادی که پس از امضای فرمان مشروطيت در ايران وزيدن گرفت، او را به تهران کشانيد تا بتواند از مهم ترين دستاورد نهضت که خون بهای شهيدان وطن بود، از نزديک پاسداری کند.
محمّد تقی به سال 1304 هـ . ق. در مشهد به دنيا آمد. دوران کودکی و نوجوانی اش در جوار مرقد امام هشتم (ع) و خدمت به آستان قدس رضوی گذشت. پدرش، محمّد کاظم صبوری، ملک الشّعرای آستان قدس رضوی بود و پس از مرگ او به فرمان مظفر الدين شاه عنوان ملک الشّعرايی به محمد تقی واگذار شد. محمد تقی در دامان پدر شعر و فنون ادب را آموخت و از محضر اديب نيشابوری نيز بهره ها برد و به تکميل معلومات خود در دو قلمرو عربی و فارسی توفيق يافت. در همان سال های نوجوانی که هنوز سايه ی پدر بر سر داشت، به محافل آزادی خواهی خراسان راه يافت و از نزديک با سياست و مسائل روز مأنوس گشت و انديشه ها و اشعار آزادی خواهانه ی خود را از طريق روزنامه های محلی خراسان انتشار داد.
در دوران استبداد صغير روزنامه ی خراسان و پس از آن، از سال 1328 به بعد روزنامه ی نوبهار را در مشهد منتشر کرد که به دليل داشتن خطّ مشی ضدّ روسی پس از يک سال توقيف شد اما بهار از پای ننشست و به جای آن، تازه بهار را تأسيس کرد که آن هم ديری نپاييد و توقيف شد و وی در حالی که هنوز کم تر از سی سال داشت، به تهران تبعيد گرديد.
يک سال بعد، مرم خراسان بهار را به نمايندگی مجلس برگزيدند. او در مجلس و ديگر محافل سياسی برای آزادی، عدالت اجتماعی و تجدّد شور و اشتياق نشان می داد. حرفه ی روزنامه نگاری بهار را با افکار جديد و حوادث آن روزگار آشنا کرده و استعداد شاعری او را راه های تازه ای هدايت کرده بود.
بهار در تهران مجله ی دانشکده را تأسيس کرد که ارگان انجمنی ادبی با همين نام بود. زندان و تبعيد که در دوره ی بعد صدای او را مثل بسياری از آزادی خواهان ديگر خاموش کرد، نتوانست وی را از تحقيق و مطالعه دور کند. بهار در سال های بعد از کودتای 1299 ش. يک چند برای تدريس و تأليف فرصت يافت. در همين سال ها زبان پهلوی را آموخت و در کتب نظم و نثر فارسی به تأمل پرداخت. پس از تأسيس دانشگاه تهران، در دانشکده ی ادبيّات به تدريس مشغول شد. او بعد از شهريور 1320 که زمينه تا حدودی برای فعّاليّت های سياسی آماده شده بود، پس از سال ها خاموشی دوباره قلم برگرفت و به سياست و روزنامه نويسی روی آورد و با آن که شور و شوق و روحيه ی سابق را نداشت، در ستايش آزادی و مبارزه با جهل و فساد قلم زد تا اين که سرانجام، در ارديبهشت ماه سال 1330 بيماری وی را از پای درآورد؛ در حالی که در ستايش صلح و آزادی هنوز نغمه ها بر لب داشت.
نيما شاعر افسانه را بهتر بشناسيم:
علی اسفندياری فرزند ابراهيم خان، مردی آتش مزاج و دلاور از دودمانی کهن که با گلّه داری و کشاورزی روزگار می گذراند، به سال 1276 در اين دهکده پا به عرصه ی وجود گذاشت. کودکی او در دامان طبيعت و در ميان شبانان گذشت. با آرامش کوهستان اُنس گرفت و از زندگی پرماجرا و دنيای شبانان و کشاورزان تجربه ها آموخت و روح او با رمندگی طبيعت و جهان دَد و دام پيوند خورد. او خواندن و نوشتن را به شيوه ی سنتی روستا نزد ملای ده آموخت.
در آغاز نوجوانی با خانواده ی خود به تهران رفت و پس از گذراندن دوران دبستان برای آموختن زبان فرانسه وارد مدرسه ی سن لويی شد. سال های آغازين تحصيل او با سرکشی و نافرمانی گذشت اما تشويق و دل سوزی معلمی مهربان به نام نظام وفا طبع سرکشی او را رام کرد و در خط شاعری انداخت. آن سال ها جنگ جهان گير اوّل در جريان بود و علی اسفندياری – که بعدها نام نيما يوشيج را برای خود برگزيد- اخبار جنگ را به زبان فرانسه می خواند و هم زمان به فراگيری دروس حوزه و زبان عربی مشغول بود.
در آغاز نوجوانی به سبک پيشينيان و به ويژه سبک خراسانی شعر می ساخت امّا نه اين گونه شاعری و نه حــتی نشـست و برخاست با شاعران رسمی و سنّت گرا هيچ کدام تشنگی طبع او را سيراب نمی کرد. در سنّ 23 سالگی منظومه ی قصه ی رنگ پريده را سرود که تمرينی واقعی بيش نبود. قطعه ای شب که دو سال بعد – يعنی در 25 سالگی- از طبع نيما تراويد، آغاز مرحله ای جدی تر محسوب می شد و به دليل سوز و شوری که داشت، پس از نشر در نوبهار بر سر زبان ها افتاد.
در سال 1301 ش. شعر افسانه را سرود. انتشار افسانه خشم اديبان و انتقاد و اعتراض آن ها را برانگيخت اما نيما – به قول خودش- هيچ گاه از اين عيب جويی ها و خرده گيری ها دل تنگ نشد و با اطمينان بر سر عقيده ی خويش ايستاد. کار او بر خلاف رفقای ديگرش در هم شکستن و فرو ريختن نبود.
از ميان قطعات تمثيلی و طنز آلود او می توان از بز ملاحسن مسئله گو، پرنده ی منزوی، خروس و بوقلمون، عمو رجب و ميرداماد ياد کرد.
درشب تيره ديوانه ای کاو
دل به رنگی گريزان سپرده
در دره ی سرد و خلوت نشسته
همچو ساقه ی گياهی فسرده
می کند داستانی غم آور
ای دل من، دل من دل من