بخشی از مقاله
سلامت روان ، روانشانسی
نویسنده : مریم حیدری ; بهار 1391
مقدمه
بيمارهاي رواني از آغاز پيدايش بشر وجود داشته است و هيچ انساني در مقابل اين بيماريها مصونيت ندارد اين خطر هميشه بشر را تهديد ميكند. (احمدوند، 1382، ص 2)
عدم سازش و وجود اختلالات رفتار در جوامع انساني بسيار مشهود و فراوان است. در هر طبقه و صنفي در هرگروه و جمعي، اشخاص نامتعادلي زندگي ميكنند بنابراين در مورد همه افراد، اعم از كارگر، دانشپژوه، پزشك و مهندس، زارع، استاد دانشگاه و غيره، خطر ابتلاء به ناراحتيهاي رواني وجود دارد به عبارت ديگر، هيچ فرد انساني در برابر امراض مصونيت ندارد (شاملو 1381،ص10
)
سلامت جسم و روان، انبساط خاطر و در نهايت شادكامي و تن آرامي پديدههايي هستند كه در ارتباط محيط زيست انسانها تحقق ميپذيرند كاركرد نامناسب نهادها، نظامهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بهداشتي، درماني در يك جامعه در ارتباط مستقيم با بهداشت رواني و جسمي مردم آن جامعه است و سلامت افراد را دچار مخاطره ميكند، در اجتماعاتي كه انسانها تحت تأثير عوامل نامساعد محيطي باشد حوادث طبيعي (سيل و زلزله و ...) بيماريهاي اپيدميك، نارساناييهاي ناشي از گسترش شهرهاي بزرگ (آلودگي هوا، ترافيك، محيط پرهياهو)
بيعدالتيهاي اقتصادي، جنگ، بحرانهاي اجتماعي، از هم گسيختگي خانوادگي، تضادهاي درون گروهي و برون گروهي فرهنگي و مسائلي از اين قبيل نميتوان از اين قبيل قرار دارند نميتوان انتظار سلامت جسمي و رواني را داشت هريك از پديدههاي اجتماعي و طبيعي بالا ميتواند زندگي عادي يك شخصيت سالم را تحت تأثير قرار داده و آن را از حالت طبيعي خارج كند.
صاحبنظران معتقدند تا زماني كه مفهوم عدالت، تساوي، حقوق اجتماعي و اقتصادي، بهداشتي و درماني در جهان به نحو مطلوبي پياده نشود و توزيع عادلانه وسائل و امكانات درماني و پيشگيري بيماريها به طور منصفانه صورت نگيرد امكان سلامت جسمي و رواني مطلوب براي جامعه بشري ميسر نيست (احمدوند،1382، ص2 ).
ارتباط يك فرايند دوطرفه است، ارتباط رفتار خاصي است كه شكل آن از آدمي سر ميزند و او را از ساير موجودات زنده متمايز ميكند(ساعتچي،1382، ص283 )
برقراري ارتباط يكي از مسائلي است كه اغلب مواقع ضمن بحث از رفتار سازماني مطرح ميشود و اين امر هنوز يكي از بزرگترين مشكلات مديريت نوين است.
ارتباطات مبحثي بسيار گسترده است و بي شك به قلمروي رفتار سازماني محدود نميشود. برآورد ميشود كه اين اصطلاح تقريباً سه چهارم حيات انسان را در ميگيرد و هرگاه پاي مديران در ميان باشد اين عدد بازهم بزرگتر خواهد شد (لوتانز ، مترجم سرمدي، 1374 ، ص67)
تمام صاحبنظران سازمان و مديريت و علماي علوم اجتماعي بر اين عقيدهاند كه ارتباطات يكي از مهمترين فعاليتهاي بشري است. انسانها در تمامي احوال احتياج به برقراري
(فرهنگي،1379، شماره 2)
سازماني كه افراد آن برخود نافذ و مؤثر با يكديگر نداشته باشند توانمنديهاي لازم را براي اجراي وظايف خود ندارد و نميتواند در كاركنان انگيزه لازم را ايجاد نمايد. زيرا ارتباط بستر مبادله اطلاعات است بدون برقراري ارتباطات اثر بخش مبادله اطلاعات امكانپذير نميباشد لذا با عنايت به اهميت روزافزون مبادله اطلاعات در دنياي پرتلاطم كنوني، لزوم عنايت بيشتر به مقوله ارتباط مشخص ميشود.(محبعلي،1370، شماره13)
ارتباطات موثر يكي از عناصر كليدي موفقيت مديران است چرا كه اطلاعات به عنوان يك داده مهم در سيستم سازماني در سايه ارتباطات مؤثروارد سازمان ميشود و همين كه به سازمان راه يافت، باز نيازمند يك سيستم ارتباطي كارآمد است. تا مورد پردازش قرار گرفته و بسان خون در رگهاي سازمان جريان يابد. (مقيمي، 1385، ص311)
بنابراين اگر جامعهاي قصد دارد در دنياي پر رقابت امروزي از رونق اقتصادي، رشد اجتماعي و زندگي بهتر برخوردار باشد، و نيز خود را براي زندگي بهتر در قرن بيست و يكم آماده سازد لازم است بهرهوري يالايي داشته باشد براي اينكه بهرهوري يك كشور افزايش يابد لازم است همهي سازمانهاي (توليدي، خدماتي، پرداختي، آموزشي و ...) آن كشور بهرهوري بالا داشته باشند.
براساس نظريه چند عاملي بهرهوري در شرايطي امكان دستيابي به بالاترين ميزان بهرهوري امكانپذير است كه كاركنان سازمان از سلامت رواني كامل برخوردار باشند و شبكه هاي ارتباطي سازمان، سالم و اثربخش باشد(ساعتچي،1382، ص10-9 )
بيان مسئله
از مشخصات يك سازمان سالم آن است كه سلامت جسمي و رواني كاركنان آن به همان اندازه مورد توجه و علاقهي مديريت سازمان قرار گيرد كه توليد و بهرهوري مورد تأكيد قرار گرفته است. در يك جامعهي سالم، مسئوليتهاي سازمانهاي توليدي منحصربه توليد هرچه بيشتر كالاها و خدمات سودآور نيست و مديران سازمانهاي چنين جوامعي ميدانند كه توليد بيشتر نتيجه و محصول مديريت اثربخش است و مديريت اثربخش نيز بدون توجه و اعتقاد به سلامت رواني، كاركنان حاصل نميشود(ساعتچي، 1382، ص6-2).
بنابراين، امروزه مسئولين امر با سرمايهگذاري كلان سعي دارند با ايجاد شرايط فيزيكي و روانشناختي بهينه براي پرسنل خود آنها را براي انجام بهتر و دقيقتر وظايف خودياري دهند تا بهرهوري كاركنان افزايش يابد. (تورنر ، بارلينگ ، زاچارتوس ،2002،تورنر و ليوند ،1999)
بسياري از مسائل و مشكلات روابط انساني در سازمانهاي رسمي حاصل عدم وجود يك سيستم ارتباطي منظم ميباشد بدون ارتباطات هيچ يك از سازمانهاي انساني قادر به ادامه حيات خود نيستند و مطلوبيت سازماني بستگي به مطلوبيت كاركنان دارد (پرهيزكار، 1380، ص322 )
مشكلي كه اكثراً در سازمانهاي خود با آنها مواجه هستيم اين است كه افراد حرف يكديگر را نميفهمند و مسائل زود جنبهي شخصي پيدا ميكند، اين سو، تفاهمات افراد در را در مقابل هم قرار ميدهد، بدين ترتيب پيامدهاي ناخوشايندي براي كل سازمان به همراه دارد كه شايد يكي از اين پيامدها پايين بودن بهرهوري نيروي انساني باشد.
در يك بررسي جامع به منظور بررسي راههاي افزايش بهرهوري واحدهاي تجاري و صنعتي كه در سال 1992 صورت پذيرفت آشكار شد كه عدم استفاده صحيح از اطلاعات و فقدان ارتباط مؤثر ميان تصميمگيرندگان و مجريان در واحدهاي بزرگ و كوچك از مؤثرترين علل ناكامي اين واحدها در دستيابي به اهداف مورد نظر و يا رقابت موفقيت آميز با رقباست. نتايج اين تحقيقات نشان داد كه تنها 3% از گزارشها و بخشنامه و اطلاعيه هاي داخلي به گونهاي تنظيم ميشود كه همه دريافتكنندگان به خوبي از مفاد آنها سر در آورند و 70% بقيه دستورالعملها داراي كيفيتي نامطلوب و توزيعي نامناسب ميباشند ( محبعلي،1381،ص10)
ساعتچي(1382) به عوامل برون سازماني و درون سازماني به عنوان متغيرهاي اثرگذار بر بهرهوري نامميبرد و از جمله اين متغيرها، سلامت و بهداشت روان كاركنان و ارتباطات اثربخش را بر بهرهوري می داند.
اين پژوهش در حال حاضر به دو متغير سلامت و ارتباطات اثربخش بر بهرهوري يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدار در مشهد متمركز است.
و با توجه به اينكه بهروري كاركنان يك موضوع بسيار مهم براي كارخانهها و مراكز صنعتي مختلف است و با توجه به اينكه ارتباطات اثربخش و سلامت روان ميتواند بر بهرهوري كاركنان تأثير بسيار بالايي داشته باشد. اين موضوع مورد توجه مديران اين كارخانه ساخت نوشيدني درمشهد قرار گرفت و پژوهشگر بر آن شد كه سئوال ذيل را در رابطه با اين كارخانه پاسخ دهد، آيا سلامت روان و ارتباطات اثربخش بر بهرهوري كاركنان در يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدار در شهر مشهد تأثير دارد؟
رابطه بين سلامت روان و ارتباطات اثر بخش بر بهرهوري بحث نسبتاً جديدي است و در اين زمينه تحقيقات زيادي صورت نگرفته است.
تحقيقات نشان ميدهد كه بسياري از تضادها و تعارضهايي كه بين افراد يا كاركنان يك سازمان پيش ميآيد ناشي از ارتباطات ضعيف يا ارتباطات ناقص است زيرا افراد هفتاد درصد ساعت
كارشان را به صورت نوشتن، خواندن، صحبت كردن و يا گوشدادن، صرف ارتباطات ميكنند.
اهداف تحقيق
هدف كلي:
چنانچه قبل از اين مطرح شد هدف اين پژوهش، تأثير بررسي سلامت روان و ارتباطات اثربخش بر بهرهوري در يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدارد در شهر مشهد است.
كه در راستاي تحقق اين هدف دستيابي به اهداف جزئي زير مد نظر است:
1. بررسي تأثير ارتباطات اثر بخش بر بهرهوري كاركنان يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدار در مشهد ميباشد.
2. بررسي تأثير سلامت روان بر بهرهوري كاركنان يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدار در مشهد ميباشد.
اهميت موضوع تحقيق
بررسي فوق به احتمال بسيار زياد بر تصميمگيري مديران در رابطه با كارهاي آموزشي بر روي بهرهوري ميشود اين پژوهش پس از مشورت با مديران و به علت نياز مديران به سلامت روان و اطلاعات مربوط به ارتباطات اثربخش كاركنان و تأثير اين متغيرها بر بهرهوري كاركنان انجام ميشود.
از طرف ديگر متغيرهاي سلامت روان و ارتباطات اثربخش متغيرهاي مهمي هستند كه به علت فشارهاي موجود در جامعه و رابطهگرايي موجود در جامعه ايراني از اهميت بالايي برخوردار است و چه بسا به اين علت مديران مربوط نظر مثبت به اين پروژه داشته اند.
فرضيه هاي تحقيق
1. سلامت رواني بر بهرهوري كاركنان در يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدار تأثير دارد.
2. ارتباطات اثربخش بر بهرهوري كاركنان در يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدار تأثير دارد.
3. سلامت روان و ارتباطات اثربخش بر بهرهوري كاركنان در يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدار تأثير دارد.
تعريف متغيرها
تعریف نظری سلامت روان
- سلامت رواني: حالت رواني كه ويژگي بارز آن سلامت و بهبود هيجاني و عاطفي و نداشتن اضطراب و نشانگان مختلكننده زندگي و ظرفيت ايجاد رابطه حسنه و رضايتبخش با ديگران و مقابله مناسب با تنيدگيها و تناقضهاي زندگي است(كورسيني ،1999)
تعريف عملياتي سلامت روان:
سلامت رواني در اين تحقيق براساس نمره فرد كه از پرسشنامه SCL-90-R كسب مينمايد، مشخص ميشود.
تعریف نظری ارتباطات اثربخش
- ارتباطات : كليه فعاليتهاي گفتاري، نوشتاري و كرداري (حركتي) كه براي انتقال معني و مفهوم و يا اثرگذاري و نفوذ بر ديگران به كار گرفته ميشود.(فرهنگي، 1376)
ارتباط موثر آن ارتباطی است که فرستنده بتواند منظور خود را به گیرنده برساند به عبارت دیگر محرکی را به عنوان آغازگر و مورد نظر فرستنده با محرک مشهود گیرنده که از خود بروز می دهد در یک راستا قرار دهد و آن دو را به گونه ای نزدیک به هم مورد توجه قرار دهد( حقیقی، 1380، ص 244)
تعريف عملياتي ارتباطات اثربخش
دراین پژوهش ارتباطات اثربخش سازمانی با شاخص های (کاهش تعارض، گردش سریع و صحیح اطلاعات، هماهنگی، تسهیل در تصمیم گیری) که براساس نمره فرد كه از پرسشنامه ارتباطات اثربخش نوشته مجید عزیزی(1383) کسب مينمايد مشخص ميشود.
تعریف نظری بهره وری فردی
پژوهشگر معتقد است:
درمدل اچیو الگوی هرسی و گلدسمیت بهره وری فردی معادل برآیندی از مولفه های توانایی، وضوح، کمک، انگیزه، ارزیابی، اعتبار و محیط می باشد.
تعریف عملیاتی بهره وری فردی
بهره وری فردی در این پژوهش براساس نمره فرد که از پرسشنامه بهره وری فردی مدل اچیو الگوی هرسی و گلدسمیت کسب می نماید مورد سنجش قرار می گیرد.
قلمروي تحقيق
مكاني: كارخانه ساخت نوشيدنيهاي گازدار در شهر مشهد
زماني: سال 1387
موضوعي: اين تحقيق به بررسي سلامت روان و ارتباطات اثربخش سازمانی بر بهرهوري كاركنان يك كارخانه ساخت نوشيدني گازدار ميپردازد.
تاريخچه سلامت روان
سلامت روان و ابعاد آن
سلامت سازهاي پيچيده است و منظور از آن تجربه وكنشوري بهينه روان شناختي است. اگرچه سئوال
« حال شما چطور است؟» بسيار ساده به نظر ميرسد، نظريه پردازان معتقدند كه موضوع سلامت بسيار پيچيده و بحث انگيز است.
از شروع تلاشهاي عقلاني آدميان تاكنون بحثهاي قابل ملاحظهاي در مورد تجربه بهينه و اينكه
« زندگي خوب » چگونه بنا ميشود، صورت گرفته است. به چگونگي تعريف ما از سلامت بر اعمال حكومتي بر اعمال حكومتي، آموزشي، درمانگري، پدر و مادري كردن و همه تلاشهايي كه با هدف تغيير آدمي براي بهتر شدن صورت ميگيرد؛ تأثير ميگذارد.
(رايان ودسي ، 2001 به نقل از علي نياكروئي، 1382)
سازمان بهداشت جهاني (1948؛ به نقل از دي مانتو و مارتين ، 2002، كرتيس ، 1380) سلامت را چنين تعريف كرده است: حالت كامل سلامت جسماني، رواني و اجتماعي و نه فقط عدم حضور بيماري يا ضعف و سستي.
سلامت روانی: حالت روانی که ویژگی بارز آن سلامت و بهبود هیجانی و عاطفی و نداشتن اضطراب و نشانگان مختل کننده زندگی و ظرفیت ایجاد رابطه حسنه و رضایت بخش با دیگران و مقابسه مناسب با تنیدگی ها و تناقص های زندگی است(کورسینی، 1999)
سلامت روان: یک حالت عملکرد موفقیت آمیز کنش وری روانی است که از فعالیتهای آفرینشی (مولد) روابط ارضا کننده و رضایت بخش با افراد دیگر، توانایی سازش یافتگی و سازگاری با تغییر و کنارآمدن با مشکلات و پریشانیها نتیجه می شود.
( U.S. DHHS، 1999، به نقل از کی یس و لوپز، 2002)
مفهوم سلامت روان
موضوعات سلامت روان شامل ارتقاء كنشوري بهينه و به همان ميزان مداخله و كاهش نارسا كنشوري (كنشوري سازش نايافته) ميباشد سلامت روان شامل دو بعد گسترده ميباشد، اول؛ سلامت روان شامل، عدم حضور نارساكنشوري در جنبههاي روانشناختي، هيجاني، رفتاري و اجتماعي ميباشد، منظور از نارساكنشوري اختلال در زندگي روزمره ميباشد، مشكلات هيجاني
و رفتاري، آنچنانكه در تشخيصگذاري روان پزشكي مورد بحث قرار گرفتند شامل مواردي مانند: اختلال اضطراب، افسردگي، روانگسيختگي و ... هستند، چنين شرايطي عملكرد روزانه را مختل ميكند (مانند عملكرد در مدرسه و ورابط بين شخصي ) و ممكن است سلامت جسماني (مانند تلاش براي خودكشي) را مورد تهديد قرار دهد. دوم منظور از سلامت روانكنشوري بهينه در ابعاد روان شناختي و اجتماعي ميباشد. سلامت روان فقط عدم حضور اختلال نيست بلكه حضور و ارتقاء كنشوري بهينه شخصي و بين شخصي ميباشد. صلاحيت فرا- اجتماعي، تعاملات بين شخصي مثبت ميباشد. محققان براي عملياتي مفهوم سلامت روان از دو سنت فوق يعني سنت باليني (بعد اول ) و سنت روان شناختي (بعد دوم) استفاده ميكنند. (كازدين ، 1993، كي یس ، 1998، به نقل از علي نيا كروئي، 1382)
وضعيت جاري روانشناسي جهان حالي از توجه شايان روانشناسان به مفهوم سلامت رواني، بهنجاري و فقدان علائم بيماري است. با اين وجود ميتوانيم چهار ديدگاه را در مورد سلامت رواني از يكديگر تفكيك كنيم كه عبارتند از:
الف: سلامت رواني به معناي رفتار بهنجار (عادي)
در اين ديدگاه گفته ميشود رفتارهايي كه اكثريت مردم از خود نشان ميدهند. رفتار سالم به شمار ميآيند و رفتار كساني كه از رفتارهاي عمومي جامعه فاصله زيادي ميگيرند به عنوان رفتارهاي مرضي به شمار آمده صاحبان آنها بيمار رواني ناميده ميشوند. اين ديدگاه رد حقيقت رفتار بهنجار يا عادي را تعريف ميكند، نه سلامت رواني را، زيرا كه در شرايطي كه جامعه تحت فشار قرار ميگيرد و مثلاً افسردگي يا پرخاشگري به فراواني ديده ميشود نميتوانيم بگوييم هركه پرخاشگر يا افسرده نيست سالم نيست هرچند ميتوانيم بگوييم رفتار بهنجار يا عادي در جامعه افسردگي يا پرخاشگري است . اين مسأله نشانگر وجود تفاوتهايي بين سلامت رواني و رفتار بهنجار يا عادي است. البته بايد اذعان كرد كه در بسياري موارد ميتوانيم رفتار بهنجار يا عادي را به عنوان رفتار سالم بپذيريم.
ب) سلامت رواني به معناي الگوهاي ايده كامل
در اين ديدگاه انسان سالم كسي است كه از يك سلسله معيارهاي مشخص براي سلامت رواني تبعيت كند، اين معيارها غالباً به وسيله روانشناسان و روان پزشكام مشخص ميشود. براي مثال هشيار زيستن به عنوان يك ملاك سلامت رواني به شمار ميآيد. علاوه بر اين مطمئن بودن به خود، خوشبيني پذيرفتن اشكالات خود و اقدام به رفع آنها، روابط خانوادگي خوب و صميمي،
انعطافپذيري در رفتار، امنيت عاطفي، جهتمندي در اهداف، آفرينندگي و خلاقيت، آيندهنگري، تعهد حرفهاي و شغلي و هدايت زندگي و سرنوشت توسط خود، يكپارچگي و وحدت شخصيت و بسياري از اين معيارها، ملاكهاي سلامت رواني از نظر اين ديدگاه بسيار زياد است و همين مسأله موجب شده است كه ميان روانشناسان و روانپزشكان در تعيين تعداد و حدود آنها، اتفاق نظري به وجود نيايد و در حال حاضر يك نظريه و چند ملاك خاص به تنهايي نمي.توانند به تفسير و تعيين تعريف كامل از سلامت رواني بپردازند.
ج)سلامت رواني به معناي يك فرآيند
براساس اين ديدگاه سلامت رواني يك پدپده واحد نيست كه بتوانيم از آن در تمامي مراحل زندگي استفاده كنيم به عبارت ديگر در هر مرحله از زندگي انسان اعم از كودكي، نوجواني، جواني، ميانسالي، كهنسالي، سلامت رواني، معنايي متفاوت پيدا ميكند. به اين ترتيب بيمار رواني يك معناي تحولي خواهد داشت. يعني آنچه را كه در يك بزرگسال بيماري به شمار ميآوريم ممكن است در يك نوجوان سلامت كامل بدانيم يا برعكس. اين ديدگاه به نكته اي مهم اشاره دارد كه بايد پيوسته در سلامت رواني مد نظر داشته باشيم و ان اينكه دليل وجود ندارد كه رفتار همه را با يكديگر در تمامي سنين مقايسه كنيم بلكه بهتر است رفتار هركس را به افراد همسن خودش مقايسه كرده از اين طريق ميزان غيرعادي بودن او را مشخص نمائيم.
د) سلامت رواني به معناي فقدان بيماري
در اين ديدگاه اين سلامت رواني نيست كه تعريف ميشود بلكه در اصل بيماري رواني تعريف و مشخص ميشود به عبارت ديگر به جاي اينكه بگوييم سلامتي چيست و وقتيكه كسي بيمار نباشد يعني سالم است.
امروزه اين ديدگاه استفاده عملي بيشتري پيدا كرده، بيمار علائم و نشانه هاي را از وضعيت خود بيان ميكند و روان شناس و روان پزشك براساس طبقهبنديهايي كه از بيماري رواني مختلف وجود دارد و در مورد بيماري او اقدامات لازم را به عمل آوردند و اگر كسي در اين طبقهبنديها قرار نگيرد معنايش سالم بودن اوست.
امروزه در مأخذ براي تعيين بيماريهاي رواني براساس اين ديدگاه وجود دارد يكي راهنماي تشخيص و آماري انجمن روان پزشكي امريكا (DSM) و ديگري طبقهبندي بين المللي بيماريها(ICD) در اين بخش به تعريف سلامت رواني ميپردازيم.
فدائي (1373، به نقل از ميناوردي، 1380) معتقد
است فرد سالم كسي است كه از نظر كاركردهاي رواني از جمله انديشه، عاطفه، ادراك، رفتار، دچار اختلال نباشد و يا خود، خانواده، و اجتماع رابطهاي هماهنگ و صميمانه داشته باشد و وظايف و مسئوليتهاي خود را در قبال خانواده و جامعه به خوبي انجام دهد.
ساعتچي (1376) سلامت رواني را داشتن سازگاري كافي و احساس خوب بودن ( ازديدگاه روانشناختي)متناسب با معيارهاي قابل قبول روابط انساني و جامعه ميداند.
بنابراين تحقيقات انجمن ملي بهداشت رواني افراد داراي سلامت روان و ذهن خصوصيات زير را بروز ميدهند:
1. افراد سالم از نظر رواني و ذهني احساس راحتي ميكنند. آنها از نظر رواني خود را آنگونه كه هستند مي.پذيرند از استعدادهاي خود بهره ميبرند و در مورد عيوب جسماني و ناتوانيهاي خود شكيبا هستند و از آن ناراحت نميشوند افراد مورد اشاره ديدگاهي واقع گرايانه دارند و دشواريهاي زندگي را سهل ميانگارند آنها وقت كمي را در نگراني، ترس و اضطراب و يا حسادت سپري مي.كنند. اغلب آرامند و نسبت به عقايد تازه گشادهرو بوده و داراي طيب خاطر بوده و اعتماد به نفس دارند.
2. افراد داراي سلامت رواني و ذهني احساس خوبي نسبت به ديگران دارند، آنها كوشش ميكنند تا ديگران را دوست بدارند و به آنها اعتماد كنند چرا كه تمايل دارند ديگران نيز آنها را دوست داشته باشند و به آنان اعتماد كنند چنين افرادي قادرند كه با ديگران روابط گرمي داشته باشند و اين روابط را ادامه دهند آنها به علاقه ديگران توجه كرده و احترام ميگذراند و آنها به خود اجازه نميدهند كه از سوي ديرگان مورد حمله و فشار قرار گيرند و همچنين سعي نميكنند كه به ديگران تسلط يابند. آنها با احساس يكي بودن با جامعه نيست با ديگران احساس مسئوليت ميكنند.
3. افراد داراي سلامت رواني معمولاً نسبت به اعمال خود احساس مسئوليت ميكنند و با مشكلات به همان شيوه كه رخ ميدهند برخورد ميكنند آنها داراي پندارهاي واقعگرا در مورد آنچه كه ميتوانند يا نميتوانند انجام دهند نيستند. از تجارب بنيادين زندگي لذت ميبرند، اما هرگز شيفته خود نميشوند، آنها به بررسي تجارب و تبادل يا دنياي خارج از خود ميپردازند بيشترين تلاش خود را صرف آنچه كه انجام ميدهند مي.كشد و پس از انجام آن خرسندي نصيبشان ميشود.
اهميت و تعاريف سلامت روان
كارشناسان سازمان بهداشت جهاني سلامت فكر و روان را چنين تعريف ميكنند:
« سلامت فكر عبارت است از قابليت ارتباط هماهنگ و موزون با ديگران، تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تصادها و تمايلات شخصي به طور منطقي و عادلانه و مناسب » (ميلاني فرد 1378)
لونيمون و همكاران (1962، نقل از ميلاني فر، 1378) معتقدند كه سلامت رواني عبارت است از اينكه اولاً فرد چه احساسي نسبت به خود و ديگران و دنياي اطراف دارد و ثانياً به چگونگي سازگاري فرد، درآمد خود، و شناخت موقعيت زماني خويش ارتباط دارد.
سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش با حداكثر امكان به طوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر به طور كامل شود (كارب مننجر ، 1971، نقل از ميلاني فر، 1378) دانشمندان روانشناسي و علوم رفتاري به كارآمدي انسان و عملكردي روانشناسي مناسب او، اصطلاح « سلامت رواني» اطلاق كردهاند، جاهودا (1982، نقل از ميناوردي، 1380 ) نويسنده آمريكايي كه نخستين كتاب خود را در سال 1985 با عنوان مفهوم سلامت فكر منتشر كرده اس
ت در تعريف سلامت رواني ميگويد سلامت رواني عبارت است از واكنشهاي مطلوب و متناسب و مستمر شخصيت انسان در موقعيتهاي مختلف كه راهنماي تحولات رفتاري فرد در برابر ناراحتيها و فشارهاي دروني و بيروني.
پاتن (1994، به نقل از ميناوردي، 1380) معتقد است كه سلامت رواني را بايد به منزله توانايي افراد براي دستيابي به اهدافي كه براي خود در نظر رگفته است تعريف نمود.
اريك فروم معتقد است كه تعريف رضايتبخش از سلامت رواني براي فرد مستلزم داشتن احساس مثبت و سازگاري موفقيت آميز و رفتارهاي شايسته و مطلوب است. (بني جمالي واحدي، 1369، ص 26).
نظريه هاي در زمينهي شخصيت سالم
نظريهي انسان بالغ يا الگوي پيشنهادي آلپورت
آلپورت از جمله روانشناساني است كه به جاي مطالعه دربارة شخصيت بيمار، توجه خود را معطوف شخصيت سالم و مشخصات آن ساخته است. آلپورت نسبت به طبيعت انسان خوشبينتر از فرويد بود و نسبت به همدردي عميقي را نشان داده است. نظريه هاي فرويد و صاحبنظران و نظريه پردازان پيش از او درباره شخصيت آدمي براساس مطالعهي آنان دربارهي شخصيتهاي بدست آمده است كه به نحوي گرفتار پريشانيهاي رواني بودهاند و بنابراين بايد انتظار داشت كه نظريه هاي آنان دربارهي آدمي معطوف به افراد روان جور يا روان پريش باشد. اما آلپورت شخصيتهاي سالم را مورد مطالعه قرار داده است و نظريههايي را ارائه ميدهد كه به نوبهي خود جالب ودر خور تأمل است.
به نظر آلپورت، بدون داشتن آرزو و انتخاب يك جهت يا مسير خاص به سوي آينده، نميتوان شخصيت سالمي داشت. (ساعتچي، 1382، ص159)
نظرية انسان با كنش كامل يا الگوي پيشنهادي راجرز
راجرز كه مبتكر رويكرد درماني معروف به درمان متمركز بر درمانجو ميباشد. برخلاف آلپورت، نظريه هاي خود را طي كار با افرادي كه دچار نوعي پريشاني رواني و اختلال رفتار بودند، تنظيم و مطرح ساخت و بعداً نيز شيوهي درماني خود را درمان متمركز بر شخص ناميد. زير بناي نگرش راجرز نسبت به شخصيت آدمي آن است كه هر فردي سرانجام بايد به تجربههاي خود تكيهكند و براي تجربه شخص نيز، ارزش زيادي قايل است، برخلاف روش درماني فرويد كه طي آن مسئوليت اصلي تحول و دگرگوني شخصيت مراجع يا درمانجو برعهدهي درمانگر ميباشد، در روش درماني راجرز، مسئوليت اساسي دگرگوني شخصيت برعهده مراجع است.
(ساعتچي، 1382،ص 160)
نظريه انسان بارور يا مولد يا الگوي پيشنهادي فروم
به اعتقاد فروم، شخصيت سالم داراي جهتگيري يا سمتگيري بارور است. يعني نگرش كلي او در همهي ابعاد زندگي و نيز تفكر، عواطف و احساسات او چه دررابطه با پديده هاي دروني و چه در رابطه با پديده هاي بيروني ، در جهتي بارور است، به اعتقاد فروم، بارور بودن معني به كارگرفتن همهي تواناييها و استعدادهاي بالقوهي فرد و شخصيت سالم زايندگي و باروري خود را با انجام دادن اعمالي نظير كار درحد كارايي كامل، تحقق بخشيدن به خود عشق ورزيدن، تجربه كردن، اجتناب از تعصبهاي كوركورانه و قضاوتهاي نادرست، همراه ميسازد. فروم معتقد است كه شخصيت سالم تلاش ميكند همهي قابليتهاي خود را پرورش دهد، عميقاً و با وجدان به كار مشغول است و نيز خوشبختي را احساس ميكند. (ساعتچي، 1382، ص 161)
نظريه انسان خواستار تحقق خويشتن يا الگوي پيشنهادي مزلو
به اعتقاد مزلو همة ما تلاش ميكنيم خود را تحقق بخشيم و همهي استعدادهاي بالقوه خود را به ظهور برسانيم و نياز به ما خود شكوفايي يا تحقيق همهي تواناييهاي بالقوه خويشتن، نوعي نياز شبيه به غريزه است همه ما داراي نيازهاي مشتركي هستيم كه ميتوان اين نيازها را از نيرومندترين تا ضعيفترين ، طبقهبندي كرد. در اين صورت، نوعي سلسله مراتب نيازهاي مراتب پايينتر برآورده نشوند، آدمي در جهت ارضاي نيازهاي مراتب بالاتر، تلاش نميكند. سلسه مراتب نيازهاي پيشنهادي مزلو، به ترتيب از مراتب پايين به مراتب بالا عبارتاند از: نيازهاي فيزيولوژيك، نياز به ايمني، نياز به عشق و تعلق نياز به احترام به خويشتن و بالاخره نياز به خود شكوفايي يا تحقيق همه استعدادها و توان بالقوهي خويشتن از ديدگاه مزلو، نيازهاي مراتب پايينتر افراد كاملاً سالم، ارضا شده است و خواستاران تحقق خويشتن، به نيازهاي عالي توجه دارند. (ساعتچي، 1382،ص 162 )
نظريه انسان فرديت يافته يا الگوي پيشنهادي يونگ
نظريه يونگ درباهي شخصيت سالم با نظريه هاي صاحبنظران ديگر وجوه اشتراكي كمتري دارد. او بيش از هر نظريهپرداز ديگر به ناهشياري تأكيد ميكند و معتقد است كه بيشتر بدبختي و يأس آدمي و احساس پوچي، بيهدفي و بيمعنايي او به دليل نداشتن ارتباط با بنيادهاي ناهشيار شخصيت خود است و سلامت واني هنگامي حاصل ميشود كه فرد در مسير شناخت و هدايت هشيارانه بخش ناهشيار شخصيت خود قرارگيرد به اعتقاد يونگ انسان فرديت يافته داراي شخصيت سالم است. (ساعتچي،1382،ص 165)
نظريه انسان از خود فرا رونده يا الگوي پيشنهادي فرانكل
فرانكل در نگرش خود نسبت به سلامت رواني، درباره ارادة متوجه معنا تأكيد بيشتري ميكند و معتقد است كه طبيعت انسان بر سه پايه يا اصل، يعني آزادي، ارادة معطوف به معنا، و معناي زندگي، استوار است او معتقد است با آنكه آدمي در معرض يا تحت تأثير شرايط بيرون از ساختمان بدني يا ارگانيزم خود ميباشد در برابر شرايط و اوضاع و احوال، آزاد است. (ساعتچي، 1382، ص166 )
نظريه انسان اين مكاني و اين زماني، الگوي پيشنهادي پرلز
فردريك پرلز معتقد است هر موجود زندهاي گرايش به تماميت و كمال خود دارد و هر عاملي كه باعث شود اين نوع تمايل به كمالگرايي يا گشتالت وي با مانع مواجه شود، يا اين تمايل از بين ببرد، براي موجود زنده زيانآور است و منتهي به وضعيت ناتمام در او ميشود. بنابراين لازم است اين مانع از بين برود و وضعيت ناتمام به وضعيت تمام يا كامل تبديل شود. همهي جنبههاي شخص تمايل به كمالگرايي يا گشتالت دارد و اگر مانعي در راه تحقق اين تمايل به وجود آيد، تماميت شخصيت فرد درهم ميشكند و اجزاي جدا از هم شخصيت ، معناي خود را از دست ميدهد. براي رسيدن به سلامت رواني لازم است نوعي تعادل يا توازن در ارگانيسم آدمي برقرار شود و به هم خوردن چنين تعادليمانع از شكل گرفتن گشتالت شخص ميشود. و در او نوعي ناسازگاري به وجود ميآورد. (ساعتچي،1382،ص 167)
نظريه انسان غير محدود، الگوي پيشنهادي داير
وين داير ميگويد: هر تصميمي را كه در زندگي خود گرفتهام ، انجام دادهام و بعد از آن اين هم تصميمات خود را انجام خواهم داد و توانسته ام به طور كامل بر نقطه ضعفهاي شخصيتي خود، غلبهكنم. او همچنين استدلال ميكند كه بيشتر مردم نسبت به توانايي و قدرت مغز خويش بينش ندارند. در حاليكه مغز انسان قادر بوده است اين همه شگفتي بيافريند، يقيناً هر فرد نيز ميتواند كليهي نقطه ضعفهاي خود را از بين ببرد. داير معتقد است كه شادبودن كاري چندان مشكل نيست
و سلامت رواني يك وضع كاملاً طبيعي است كه ابزار رسيدن به آن نيز در اختيار همه ما ميباشد. به اعتقاد داير، افراد غير محدود داراي شخصيت سالم ميباشد. (ساعتچي، 1382، ص 168)
در یک جمع بندی نهایی می توان گفت: در زمینه شخصیت سالم، آلپورت در نظریه انسان بالغ، معتقد است که بدون داشتن آرزو و انتخاب یک جهت یا مسیر خاص به سوی آینده نمی توان شخصیت سالمی داشت. راجرز در نظریه انسان با کنش کامل می گوید: هر فردی سرانجام باید به تجربه های خود تکیه کند و برای تجربه شخص نیز ارزش زیادی قائل است. فروم در نظریه انسان
بارور معتقد است شخصیت سالم تلاش می کند همه¬ی قابلیتهای خود را پرورش دهد، عمیقا و با و جدان به کار مشغول است و نیز خوشبختی را احساس می کند. شخصیت سالم درنظریه انسان خواستار تحقق خویشتن مزلو، این است که نیازهای مراتب پایین تر افراد کاملاً سالم، ارضا شده و خواستاران تحقق خویشتن به نیازهای عالی توجه دارند.
نظریه انسان فردیت یافته یونگ درباره شخصیت سالم این است، فردی که در مسیر شناخت و هدایت هشیارانه بخش ناهشیار شخصیت خود قرار گیرد. انسان فردیت یافته دارای شخصیت سالم است. فرانکل در نظریه انسان از خود فرارونده معتقداست شخصیت سالم، انسانی است که در معرض شرایط بیرون از ساختمان بدنی یا ارگانیزم خود، آزار است.
در نظریه انسان این مکانی و این زمانی پرلز، برای رسیدن به سلامت روانی لازم است نوعی تعادل یا توازن دارد ارگانیسم آدمی برقرار شود و در نظریه انسان غیر محدود دایر، افراد غیر محدود دارای شخصیت سالم می باشند (ساعتچی، 1382، صص 168-159)
به عقیده پژوهشگر، شخصیت سالم اگر چه ممکن است با ارضای نیازهای سطوح پایین تر و رسیدن به خود شکوفایی به دست آید با اینحال ممکن است شخص احساس پوچی بی معنایی کند و این به دلیل نداشتن ارتباط با بنیادهای ناهشیار شخصیت خود است که یونگ در نظریه خود، انسان فردیت یافته را دارای شخصیت سالم می داند بنابراین ناهشیار آدمی می تواند نقش بسیار مهمی در شخصیت انسان سالم داشته باشد.
نظريه مربوط به سلامت رواني
نظريه فرويد:
به عقيده فرويد اكثر مردم به درجات مختلف، روان نژند هستند و سلامت رواني يك آرمان است نه يك هنجار آماري (هوگان ،1976، به نقل از نجات و ايرواني، 1378)
فرويد معتقد است نخستين ويژگي سلامت رواني خودآگاهي است يعني هرآنچه كه ممكن است در ناخودآگاهي بايد به (من) بازگردانيده شود. در نهايت خودآگاهي حقيقي ممكن نيست مگر اينكه كنترل غير است كه مراحل رشد رواني جنسي را با موفقيت گذرانيده باشد و در هيچ يك از مراحل بيش از حد تثبيت نشده باشد.
(كورسيني، 1973، به نقل از ميناوردي، 1380)
نظريه موري
به عقيده موري(1938، به نقل از ميناوردي،1380) فرد سالم از نظر رواني خودش آگاهي لازم را دارد. همچنين به نظر وي رشد طبيعي و سالم به گونهاي است كه ابتدا « نهاد » « من برتر » و آنگاه « من» نقش تعيين كنندگي رفتار را ايفا ميكنند، تكانههاي نهاد، بايد با نظارت خردمندانه « من» و مواظبت و حراست « من برتر» به صورت قابل قبولي فرهنگي و تحت شرايط مورد قبول جامعه ارضا شود.
« نيازها» يكي ديگر از مفاهيم با اهيمت نظريه موري هستند. به عقيدهي وي شخص سالم كسي است كه نيازهاي تثبيت شده نداشته باشد. نيازهاي دروني يا نهفتهاش در جهت معيارهاي دروني شده « من برتر» باشد و براساس نيازهاي واكنش عمل نكند و نيازهايش با يكديگر در تعارض و كشمكش نباشد. به علاوه انسان برخوردار از سلامت رواني، شناختي به نظر موري موجود منحصر به فردي است كه بايد به صورت يگانه مورد بررسي و مطالعه قرار گيرد و داراي خصوصيات زير باشد: بين من برتر و من آرماني فرد فاصله وجود ندارد. من « داراي قدرتمندي و كارآمدي» بسيار است. از ساختار رواني خودش آگاهي لازم را دارد. هدف نهايي او رشد خلاقيت و تحقق خويشتن است.
نظريهي آبراهام مازلو
مازلو ويژگيهاي افراد سالم از نظر روانشناختي را به شرح ذيل بيان ميكند.
اين افراد نيازهاي پايين را برآورده كردهاند و اختلال روان شناختي ندارند، ميدانند كه چه كسي هستند، چه هستند و كجا ميروند، از لحاظ سني تقريباً ميانسال و سالخوردهاند زيرا جوانترها حس توانايي هويتي و استقلال ندارند و هنوز به پرورش ارزشها، شكيبايي، شهامت و خردمندي نپرداختهاند، ادراك افراد سالم از واقعيت درست است و به عبارتي ديگر شناخت آنها از هستي،
عيني است. جهان را به صورت عيني نه براي نيازهايشان ادراك ميكنند. اين افراد طبيعت ديگران و خويشتن را به صورت واقعي و حقيقي ميپذيرند لذا حالت تدافعي ندارند و با خودشان در صلح و آشتي و با تمايلات نفساني خود را بدون حالت تدافعي ميپذيرند . اين افراد خود را انگيخته سالم و طبيعي هستند . افراد برخوردار از سلامت رواني، مسائل خارج از خودشان نيز توجه دارند تعهد حرفه اي ميسر نميدانند. اين افراد سالم نياز به خلوت و استقلال دارند، به رضايت ديگران متكي نيستند و لذا ميتوانند از مردم و معيارهاي آنان دور باشند يعني خودشان تصميم بگيرند و انگيزش و نظام خودشان را تجربه نمايند اين حالات موجب ميشود كه گاهي مردم آنها را غير صميمي، پرافاده و حتي دشمن بپندارند.
ويژگي ديگر سلامت روانشناختي، كنش مستقل است. مستقل در ارتباط نزديك با نياز به خلوت و استقلال است. چون نياز افراد سالم در درون آنهاست بنابراين خودكفايي و استقلال شديدي دارند كه اين حالات آنها را در مقابل رويداد و مصائب متداوم و پايدار ميكنند تجارب زندگي براي اين افراد تازگي مداوم دارد و از آنها سير و خسته نميشوند. اين افراد تجاب عارفانه و يا تجارب روح دارند اين تجارب موجب اعتلاء و احساس قدرت و قاطعيت فرد سالم ميشود و هر تجربه با حالت
شور و هيجان ويژه اي همراه است. نوع دوستي و احساس همدلي از ويژگيهاي افراد سالم است اين افراد خود مردمگرا دارند. هميشه براي آموختن آماده هستند و مدعي دانشمندي و خردمندي منحصر به فردي نيستند. اين افراد بين خير و شر و هدف و وسيله تفاوت ميگذارند افراد سالم خلاقيت و آفرينشگري دارند اصيل و مبتكر و نوآورند. در مقابل فراهنگپذيري مقاوم هستند و در برابر فشارهاي اجتماعي نيز توانايي مقابله دارند. اين ويژگي به معناي طغيان يا ناديده انگاشتن قوانين اجتماعي نيست اين افراد فقط هنگامي در مقابل فرهنگپذيري مقاومت نشان ميدهند كه موضوع برايشان اهميت داشته باشد. ويژگيهاي فوق برخي از كل ويژگيهايي است كه مازلو براي سلامت روان شناختي برشمرده است.
نظريه جورج كِلي
به نظر كلي افراد سالم خودشان ارزيابي سازه هاي شخصي خود هستند و درستي نوع تعامل فرد را با ديگران آزمايش ميكنند. افراد سالم قادر به تغيير سازههاي شخصي خود هستند و در صورت معتبر يا نامعتبر بودن سازههاي شخصي به بازسازي يا اصلاح اين سازهها ميپردازند به عقيدهي كلي سازه هاي شخصي افراد داراي سلامت رواني نفوذناپذير است و به زبان عاميانه اين افراد توانايي پذيرش اشتباه خود را دارند.
ويژگي ديگر اين افراد پذيراي امكانات و استعدادهاي رشد فردي هستند. آخرين ويژگي سلامت روان شناختي فرد توسعه و رشد مطلوب گنجينه نقش است. فردي سلامت رواني شناختي دارد كه بتواند نقش اجتماعي را به خوبي ايفا كند و ديدگاههاي بازيگران (مردم) رويارويش را ادراك كند.
نظريه فرانكل
نظريه فرانكل(1969) اگرچه اندازه فرويد و مازلو، مشهور نمي باشد ولي اعتبار بسيار زيادي دارد زيرا وي سه سال تجربه خوفناك و وحشناك اسارت (1942 تا 1945) را در اردوگاههاي آلمان نازي را پشت سرگذاشته است. از نظر فرانكل، انسان برخوردار از سلامت روان يا از خود فرارونده داراي ويژگي هايي به شرح زير ميباشد.
آزادي و انتخاب عمل دارد، مسئوليت هدايت زندگي و سرنوشتن را ميپذيرد، معلول نيروهاي خارجي و بيرون از خود نميباشد. از زندگياش، معناي مناسبي يافته است، بر زندگياش تسلط آگاهانه دارد. از مرز توجه به خودش فراتر ميرود و جذب معنا و منظوري بيرون از خود ميشود. تعهد حرفه اي و شغلي دارد و نوعي رسالت مشخص دارد و به اين رسالت واقف است. توانايي ايثار و دريافت عشق و محبيت را دارد و بالاخره اينكه به آينده مينگرد و به هدفها و وظايف آتي خود توجه ميكند(ساچت :1977، به نقل از ميناوردي،1380)
نظريه اسكينر
اسكينر (1973) يكي از روان شناسان تجربي و صاحب نفوذ در رويكرد رفتارگرايان است وي معتقد است كه تجربيات گذشته انسان او را شرطي نموده است و تمام رفتارهاي انسان تابع محيط ميباشد و به نحوي كه محيط اجتماعي را به صورت آگاهانه تغيير دهيم و آن را به صورت سازنده درآوريم ميتوانيم با اين كار ويژگي هاي مطلوب و قابلتري را در افراد ايجاد كنيم.
به طور خلاصه، سلامت رواني انسان سالم، از نظر اسكينر، معادل با رفتار منطبق با قوانين و ضوابط جامعه است، به نحوي كه تعيين انساني به تقويتهاي بيشتري به خاطر رفتار مذكور از محيط و اطرافيانش دريافت مينمايد (كورسيني،1973، به نقل از ميناوردي، 1380)
نظريه اريكسون
به عقيده اريكسون (1963) سلامت رواني اصولاً نتيجهي عملكرد قوي و نيروي «من» زيرا من تنظيمكننده دروني روان است كه تجارب فرد را سازماندهي ميكند و در نتيجه از انسان در مقابل فشارهاي نهاد و من برتر حمايت ميكنند. اريكسون مبناي نظريه رشد رواني – اجتماعي خود معتقد است. هنگامي كه رشد انسان و سازمانهاي اجتماعي به نحو مطلوبي هماهنگ شوند در هركدام از مراحل رشد رواني اجتماعي تواناييها و استعدادهاي شخصي ظهور مييابند و سلامت رواني را ميتوان در قالب اين تواناييها و در هر مرحله از رشد رواني و اجتماعي تعريف نمود.
همچنين صفات متمايزكننده سلامت روانشناختي را چنين ارائه كرده است« فردي كه در جامعه زندگي ميكند بايد از تعارض عاري باشد و از استعداد و توانايي بارزي استفاده كند در كارش ماهر و استاد بوده و ابتكار نامحدود داشته ميباشد. از انجام لحظه لحظه كارش پسخوراند بگيرد.
به عقيده اريكسون سلامت رواني در هر فرد به همان اندازهاي ميباشد كه توانسته است توانايي متناسب با هركدام از مراحل رشد رواني- اجتماعي را كسب كرده باشد و در نهايت در مورد فرايند زندگياش و نظريه روشن و قابل دركي داشته باشد.
در يك جمع بندي نهايي ميتوان گفت مؤلفان و نظريهپردازان مختلف هر كدام براساس مفاهيم نظري خود مطالبي را در مورد سلامت روان مطرح كردهاند، براي مثال« مراحل رواني- اجتماعي» در نظريه اريكسون (1959) تمايلات اوليه زندگي، در نظريه بوهلر (1935)، «تغييرات شخصيت »، در نظريه نيوكارتن (1973)، همگي سلامت روان را به منزله گذرگاه تحول در چرخه زندگي متصور شده اند به علاوه مفهوم خودشكوفايي در نظريه مازلو(1986)، « صورتبندي باليدگي » در نظريه آلپورت (1961)، « تصور شخصي كاملاً كارآمد» در نظريه راجرز(1961)، « تبيين فرديت گرايي» در نظريه يونگ (1933)، سلامت رواني را از ديد باليني نگريستهاند (رايف وكي يس ،2002 به نقل از علي نياكروئي، 1382)
در یک جمع بندی و نتیجه گیری نهایی: نظریه پردازان مختلف هر کدام بر اساس مفاهیم نظری خود مطالبی را در مورد مطالعات سلامت روان مطرح کرده اند برای مثال فروید معتقد است خودآگاهی ویژگی سلامت روانی است و فردی که بتواند رشد روانی جنسی را با موفقیت بگذراند دارای سلامت روان می باشد.
موری معتقد است شخص سالم کسی است که نیازهای نثبیت شده نداشته باشد و نیاز درونی در جهت معیارهای درونی شده من برتر باشد و با یکدیگر در تعارض نباشد مازلو ویژگی افراد سالم را از نظر روان شناختی مطرح می کند که آنها نیازهای پایین را برآورده کرده اند و اختلال روان شناختی ندارند، و می دانند چه کسی هستند و به کجا می روند. کنش مستقل دارند، اصیل و مبتکر و نوآورند جورج کلی همچنین می گوید: فردی سلامت روانی شناختی دارد که بتواند نقش اجتماعی خوبی را ایفا کند و دیدگاههای بازیگران روبرویش را ادراک کند.
فرانکل نیز برای افراد سالم ویژگی هایی را برمی شمرد، آزادی و انتخاب عمل دارند، بر زندگی تسلط آگاهانه دارند، مسئولیت هدایت زندگی و سرنوشت را می پذیرند، به آینده می نگرند و هدفها و وظایف اتی خود توجه می کنند.
سلامت روانی انسان سالم از نظر اسکینر معادل با رفتار منطق با قوانین و ضوابط جامعه است و در پایان اریکسون معتقد است که سلامت روانی هر فرد به همان اندازه ای می باشد که توانسته توانایی مشابه با هر کدام از مراحل رشد روانی اجتماعی را کسب کند و در مورد فرایند زندگی اش نظریه روشن و قابل درکی داشته باشد.
به عقیده پژوهشگر، افراد دارای سلامت روان کسانی هستند که نیازهای پایه را ارضاء و به نیازهای سطوح بالاتر دست یابند همان ویژگی هایی که مازلو برای افراد سالم مطرح می کند.
مروري بر تحقيقات در زمينه تاثیر سلامت روان بر بهرهوري فردی (کارکنان)
مقالهاي تحت عنوان بهداشت رواني كاركنان و بهرهوري توسط سيد عيسي ميرشفيعي در سال 1385 انجام شد. نتايج تحقيق به اين موضوع اشاره دارد كه براي افزايش بهرهوري در سازمان نياز به تأمين شرايط متعددي داريم و عامل اصلی بهره وری عامل نيروي انساني است.
تحقيقي ديگر با عنوان رابطه بين فشار رواني و بهرهوري كارگران در كارخانجات يخساران و ارائه راهكارهاي مقابله با آن در سال 1382 توسط آقاي عليرضا حيات انجام گرفته است . نتايج اين پژوهش نشان داد که استرس هم می تواند عاملی برای بهبود عملکرد و هم عاملی جهت آسیب به سلامت روان می باشد.
مختصری در خصوص ارتباطات اثربخش بر سازمانها
در نخستين مباحث مربوط به مديريت، موضوع ارتباطات بسيار كم مورد توجه قرار ميگرفت. اگرچه در كنشهاي فرماندهي و اصل سلسله ارتباطات به طور تلويجي گنجانده شده بود.
اما نخستين نظريه پردازان هيچگاه به طور كامل به اين مقوله نپرداختند و آن را در نظريههاي مديريتي نگنجاندند.(لوتانز، ترجمه سرور، 1374، ص660 )
توجه به سلسله ارتباطات سازماني در روابط كاري كاركنان به سال 1927 باز ميگردد و در آن سال توسط رتليسبرگر و ديكسون مطالعاتي در زمينهي روابط كاري بين رئيس و مرئوس در كارخانجات وسترن الكترونيك انجام شد. بعدها بسياري از پژوهشگران مديريت در اين زمينه مطالعاتي انجام داده و نظرات ارزشمندي را به جامعه بشري ارائه دادهاند( در اين جا ميتوان به نظرات ردينگ در سال 1927، گلدهي بر GOLDHEBER ، پرتز PORTER در سال 1978، جابلين Jablin 1985 و كلي Keley در سال 1928 اشاره كرد).
تاكيد اساسي بررسي هاي فوق عمدتاً بر چگونگي ارتباطات سازماني، رضايت كاركنان و عملكرد سازمان ميباشد(محب علی،1380،ص20)
چستر بارنارد در دهه 1930 بهتر از ديگران ارتباطات را به شيوه معنيدار و به عنوان يك پويايي اساسي در رفتار سازماني مطرح كرد، وي متقاعد شده بود كه ارتباطات بزرگترين نيروي شكل دهنده سازمان است. به نظر وي ارتباطات هم سازمان را به صورت يك نظام پويا و سرشار از همكاري درميآورد و هم در مقاصد سازمان را به مقاصد اعضاي آن پيوند ميدهد. به بيان وي « فقدان يك تكنيك مناسب ارتباطي امكان اتخاذ برخي مقاصد را به عنوان مباني سازمان از بين ميبرد(لوتاتز، ترجمه سرور،1374،ص660)
تعاريف ارتباطات از دیدگاههای مختلف
ارتباطات معاني متفاوتي نزد اشخاص گوناگون دارد محققين غربي در اين مورد براين عقيدهاند كه كلمهي ارتباطات (Communication) از لغت لاتين (Communicare) مشتق شده است كه اين لغت خود در زبان لاتين به معناي (Tomake common ) يا عمومي كردن يا به عبارت ديگر در معرض عموم قرار دادن است و بدين معنا است كه، ارتباطات برخي از مفاهيم و تفكرات و معاني يا به عبارت بهتر پيامها (Messages ) را بر ديگران و يا ميان عموم گسترش ميدهد.
ارتباطات به گونهاي وسيع و گسترده « تسهيم تجارب » Sharing of experience نيز تعريف شده است. در اين معني هر موجود زندهاي تجارب و آنچه در درون خود دارد، با ديگران چه همنوعان و چه با انواع ديگر در ميان ميگذارد.
تعاريف جديدتر آن را « انتقال مفاهيم » و يا انتقال معاني Ev change meaning و نيز « انتقال يا تبادل پيامها » Transmit message ميدانند.
پروفسور دين بارنلوند، « Dean Barnlund » ميگويد ارتباطات آن گونه كه من بدان مينگرم كلمهاي است كه بيانگر فراگرد ايجاد معني است.
پيام ها ممكن است از خارج شكل بگيرند- توسط يك سخنور، از صفحه تلويزيون – اما معاني در درون شكل ميگيرند « برلو» ( Berlo ) مينويسد: ارتباطات در برگيرندة انتقال معاني نيست معاني انتقالپذير و يا قابل انتقال (Trans Ferable) نيستند، فقط پيام ها قابل انتقالاند و معني در خود پيام نيست بلكه معني در استفادهكنندگان از پيام Messangeuses ميباشد( فرهنگي، 1374،ص9-7 )
دكتر محسنيان راد ميگويد: « ارتباطات عبارت است از فراگرد انتقال پيام از سوي فرستنده براي گيرنده مشروط بر آنكه دربرگيرنده پيام مشابهت معني با معني مورد نظر فرستنده پيام ايجاد شود.
(محسنيانراد، 1369، ص57 ).
پس آنچه در فراگرد ارتباطي مورد توجه است« معني ميباشد، نظريات قديمتر ارتباطات پيامها و تفكرات را چيزي ميدانستند كه بين دو نفر واقع شده است و آنها را به هم ربط ميداد.
هيچ كدام از اين دو اصطلاح نميتوانند جايگزين معني شوند، در نتيجه نظرات، چندان صحيح به نظر نميآيند. اصطلاح پيام، به تنهايي كافي نيست زيرا سطحي از تفهيم و تفاهم را در برنميگيرد اگر به عنان مثال عبارتي چنين را كه بك نفر ژاپني يا چيني به كار برده است به يك نفر اهل زبان بازگو كنيم اين بدان معنا نيست كه ما توانستهايم با او ارتباطي برقرار كنيم، ما فقط عبارتي را تكرار كردهايم بدون اينكه معني آن را بدانيم و بدان آنكه آن را در جايگاه به خصوص به كار برده باشيم. (فرهنگي، 1374:9-7)
مفهوم ارتباطات
اطلاعات ضروري، از مهمترين ابزار اعمال مديريت است و با توجه به اينكه حجم اطلاعات در زمينههاي علمي و فني رو به افزايش بوده و تقريباً در هر 5 سال 2 برابر ميشود، لزوم توجه دقيق به مقوله ارتباطات كه پايه دسترسي براي مبادله اطلاعات مشخص ميشود.
ارتباطات به صور مختلف ميتواند حادث شود، به صورت مكالمه رو در روي، مكالمه تلفني، مصاحبه، جلسه، كنفرانس، يادداشت، گزارش، نامه و بالاخره وسايل ارتباط جمعي.
ولي در تمام موارد هدف اصلي ارتباط عبارت است از:
انتقال پيام از شخصي به شخص ديگر، ارتباطات يك فرآيند است كه در آن همه رخدادها و روابط بين آنها به صورتي پويا و به طور مداوم در حال تغيير و اثرگذاري بر يكديگر هستند و همين پويايي و تغيير پيوسته ارتباطات است كه بخصوص در مقوله ارتباطات سازماني اهميت پيدا ميكند.
كليهي ارتباطات در زبان انگليسي Communication است. اين كلمه از كلمه لاتين Communis به معناي مشترك آمده است، و در واقع به نوع روابط متقابل انسانها در جامعه اطلاق ميشود. در حقيقت منظور اين است كه آنچه كه شما متركاً با شخص ديگر داريد و يا تلاش ميكنيد داشته باشيد اگرچه هر شخص بخش اعظم وقت روزانه خود را صرف ارتباطات مي.كند ولي اغلب افراد آگاهي ندارند كه در فرايند ارتباطات دقيقاً چه اتفاقي رخ ميدهد.
در تمام مواردي كه ما با تلفن صحبت ميكنيم، يادداشتي مينويسيم و يا در جلسات شركت ميكنيم در يك فرآيند ارتباطي قرار ميگيريم(هاميلتون، ترجمه داوود، 1375، ص1)
هدف اصلي از ايجاد و نگهداري ارتباطات بين انسانها تفهيم مفاهيمي است، كه بتوان بوسيلهي ان تفاهمي را به وجود اورد زمانيكه اطلاعاتي بين دو يا چند نفر رد و بدل شود و مفهوم مشتركي بر اثر تبادل نظر عايد شود. آن را ارتباط مينامند منظور از برقراري ارتباط ايجاد اشتراك عقيده و يا وحدت نظر است.