بخشی از مقاله

چکیده

از زمانی که فروید و دیگران که در سلامت روان معروفیت داشتند، فرضیههای خود را درباره تأثیرهای منفی مذهب بر ذهن و روان مطرح کردند، بسیاری از روانشناسان و روانکاوان قرن گذشته به تبع این بینش، با شک و حتی رفتاری خصمانه با دین برخورد کردند، اما مستندات و شواهد تجربی رو به افزایشی که دست کم در دو دهه گذشته در جهت حمایت از آثار مثبت دینداری بر سلامت جسمی و روانی افراد پدیدار شده است کاملاً با تئوریهای فروید در تناقض میباشد. تحقیقهای کلینیکی و برآمده از مطالعات اجتماعی، حاکی از آن است که مذهب نه تنها یکی از جنبههای مهم زندگی بشر است بلکه به طور مشخص دینداران زندگی سلامت تری را تجربه میکنند.

این تحقیقها همچنین نشان میدهد که دینداری با کاهش معنی دار افسردگی، بهبود سریعتر بیماران بستری شده در بیمارستانها و به طور کلی کوتاه شدن دوره کسالت همراه است. تحقیقاتی که در این مقاله ارائه میشوند، حاکی از این هستند که اعتقادات دینی و شرکت در محافل مذهبی برخلاف آنچه که در گذشته در حوزههای حرفهای روانشناختی در غرب مطرح بوده است، باعث افزایش خوشبینی در بیماران میگردد. این مطلب، در بیمارانی که باید مورد جراحی قلبی قرار میگرفتند یا بیماران سرطانی اثبات شده است.

همچنین مقابله با دردهای مزمن در افراد مذهبی در مقایسه با غیر مذهبی و یا حتی کسانی که خود را فقط معنوی میدانند، قوی تر است. تا جاییکه غیر مذهبیها چهار برابر بیشتر مرتکب خودکشی میشوند. آنها که هیچوقت به کلیسا نمیروند در صورت بستری شدن به طور میانگین سه برابر طولانیتر در بیمارستان باقی میمانند. تحقیقهای علمی نشان میدهند که آمار مرگ و میر در بیماران قلبی که جراحی شده اند و هیچ اعتقاد مذهبی ندارند 14 برابر بیشتر است. در یک مطالعه که در فلسطین اشغالی انجام گرفته است، نشان میدهد افراد مذهبی %40 کمتر از غیر مذهبیها از بیماریهای عروقی و سرطان جان باخته اند.

 

مقدمه
در فضای پس از رنسانس که سکولاریزم کاملا بر تمامی محافل علمی سایه افکند، افرادی نظیر داروین، مارکس و فروید با ارائه فرضیاتی ضد دین سعی در تضعیف جایگاه آن در اذهان مردم داشتند. فروید گفته بود کسانی که کمتر مذهبی هستند، از سلامتی روان بیشتری برخوردارند.1 او دین را چیزی قابل مقایسه با یک توهم کودکانه میدانست2 که یک انسان متمدن همانطور که به بلوغ میرسد و کودکی را پشت سر میگذارد، باید به همین منوال از دین هم عبور کند.3 روانپزشک معروف وندل واترز4 نیز به طبع فروید اعلام کرده بود که اعتقادات مذهبی باعث کمبود اعتماد به نفس، افسردگی و حتی اسکیزوفرنیا میشود

.در نتیجه در تمامی طول قرن بیستم محققین، سعی در انکار تاثیر دین بر وجوه زندگی بشر از جمله سلامت روان داشتند و مذهبی بودن را علامت عقب ماندگی و حتی یک نوع مرض تلقی میکردند و اعتقاد داشتند که با پیشرفت و بلوغ فکری بشر، مقولات دینی از ذهنها محور میشود. اما امروز پس از گذشت یکصد سال از آن زمان، تحقیقات علمی و منظم سه دهه اخیر غرب نتایجی کاملا علمی را ارائه داده است که علیرغم فرضیات فوق، یک رابطه مثبت بین دینداری و سلامت روان را اثبات میکند.

نخست آنکه، این مطالعات علمی نشان دادند که برخلاف تصور قدما، دین یکی از جنبههای مهم زندگی بشر میباشد.5 این مستندات تجربی در تعامل با طیف وسیعی از مردم نظیر قشر جوان، سالمند، پیر، ساکنین منطقهای خاص، مهاجرین، پناهندگان، دانشجویان دانشگاهها، بیماران، معتادین، همجنس بازان، اولیاء و حتی بیماران روانی که دارای مشکلات شخصیتی میباشند، بهدست آمده است و برخلاف تحقیقات قرن گذشتهصرفاً، محدود به بیماران روانی نیست. نتایج حاصله از این تحقیقات بهوضوح با فرضیات شکاکانه فروید و برخورد خصمانه او و سایرین با مذهب، کاملا در تضاد است. بهنظر میرسد که فرضیات آنها بیشتر از تجربیات منفی این دانشمندان با دین وبا بیمارانی که اکثراً اختلالات روانی داشتهاند، نشأت میگرفته است.

در تحقیقات جدید، دین بهعنوان منبع قوی امید که زندگی را هدفدار میکند و نوعی آرامش به شخص میدهد، یاد شده است. بهویژه برای مذهبیها که در صورت مواجهه با مسائل غیر قابل حل و یا بلایا، از دین بعنوان سپری در مقابل آسیبهای احتمالی استفاده میکنند. این فرآیند بهاینگونه است که مؤمنین مذاهب مختلف، آموختهاند که در پس همه مشکلات حکمت خداوند قرار دارد. لذا در شرایط سخت اولین عکسالعمل مؤمن آن است که خود را از حکمت خداوند بیاطلاع میداند. برایش سئوال پیش میآید که دلیل خداوند برای ایجاد شرایط پیش آمده، چیست. بدین ترتیب در مقابل مصائب، نه فقط خود را تنها حس نمیکند بلکه این هدف را دنبال میکند که بیابد در پس پرده حکمت الهی چیست. این هدف و معنی داشتن در شرایط سخت، بزرگترین اثر دین در زندگی و سلامت مومن در مقایسه با بیدین است. برای بیدین چنین تفکری اصولا وجود ندارد. او در صحنه مشکلات خود راشدیداً تنها مییابد.

متد و روش
در این مقاله از میان هزاران پژوهش، تنها تعداد معدودی تحقیقات که از نظر علمی و آماری هیچگونه ضعف و کاستی ندارند، ارائه گردیده است. این نکته نیز باید اشاره شود که در غرب، واژههای مذهب، دین و حتی معنویگرایی گاهاً بهجای هم گرفته میشوند. نویسنده از اینکه این مفاهیم قابل جایگزینی نیستند و هر کدام معنی عمیق و مستقل خود را دارند، مطلع است ولی در این مقاله سعی شده است، با نقل قول از نتایج خود غربیها و با همان ادبیات رایج آنها، نشان داده شود که فرضیاتی که قدما در غربکاملاً مسلم میدانستند با تحقیقات جدیدی که خودشان انجام دادهاند مردود و منسوخ شناخته میشود. بنابراین از زبان و یافتههای خود آنها در سراسر مقاله استفاده گردیده است.

همچنین سعی شده است برای آن دسته از نوشتههایی که هنوز سعی در مبهم نشان دادن مذهب بر سلامت و روان دارند، از طریق ارائه حقایق اثبات شده تجربی که جای بحث باقی نمیگذارند، پاسخی تهیه شود تا معلوم گردد که با اینکه در غرب این نوع تفکر کاملا رو به افول گذارده است و دستکم در میان نخبگان، خریدار چندانی ندارد. متاسفانه در ایران گاهی حتی قشر تحصیل کرده، تصور میکنند که فرضیات غلط صد سال پیش فروید و نقادیها و شکاکیتهایی که تا دهه70 میلادی بیشتر دوام نیاورد، هنوز مورد قبول جامعه علمی غرب است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید