بخشی از مقاله

سوء رفتار با كودك
سوء رفتار يا رفتار مسامحه گرانه و نادرست با كودك ، يك مشكل جدي و رايج در كودكان زير 18 سال است . به عبارتي سوء رفتار عبارتست از انجام يا مسامحه در هر عملي كه منجر به صدمه رساندن به كودك و ايجاد مشكلات بهداشتي گردد يا آسايش ، سعادت و سلامت كودك را تهديد نمايد . بنابراين اين هر نوع سوء استفاده ، سهل انگاري ، بهره برداري ، پرخاشگري ، عمل خارج از نزاكت ، بي احترامي يا هر عملي كه منجر به جراحت صدمه يا فساد گردد ، سوء رفتار اطلاق ميشود .


در سالهاي اخير معنا و مفهوم سوء رفتار آن چنان گسترش يافته كه غفلت و مسامحه را نيز شامل ميگردد . اگر چه اثبات سوء رفتار با استفاده از سند و مدرك در دادگاه امر دشواري است ، اما در برخي كشورها قوانيني درباره آن تدوين شده است . اين قوانين بدرفتاري با كودك را چنين تعريف ميكنند . «ايجاد آسيب جسمي يا رواني ، سوء استفاده جنسي ، رفتار احمال گرانه يا خشونت آميز با كودك زير 18 سال ، توسط مراقبين و به مخاطره انداختن سلامت كودك ».


بدرفتاري با كودك شامل موارد زير ميباشد :
وقفه در رشد كودك بدون هيچ گونه علل پزشكي يا بيولوژيكي
سندرم فقدان والدين
غفلت مداوم والدين كه منجر به وارد آمدن آسيبهاي جدي و شديد به كودك ميشود .
عدم انجام مراقبتهاي متعهدانه در كودك ( عدم مراجعه عمدي كودك به مراكز بهداشتي درماني جهت دريافت مراقبتهاي رايج بهداشتي ... )
سوء رفتار ممكن است عمدي يا غير عمدي باشد . سوء رفتار عمدي شامل تحميل آگاهانه و تعمدي صدمه يا جراحت ضرب و جرح يا سوء رفتار كلامي است . سوء رفتار غير عمدي زماني رخ ميدهد كه عملي سهوي انجام گيرد كه منجر به آسيب كودك ميگردد .

وجود سوء رفتار با كودكان در سال 1940 هنگاميكه دكتر جان كافي ارتباط نزديكي بين هماتوم هاي زير سخت شامه و شكستگيهاي متعدد استخوانهاي بلند را مشاهده نمود مورد توجه قرار گرفت . سپس دكتر سي ، هنري كمپ در سال 1962 اصطلاح « سندرم كودك مضروب » را ابداع نمود از آن تاريخ به بعد عموم مردم از وجود پديده اي به نام سوء رفتار با كودكان به عنوان يكي از علل مهم مرگ و مير و معلوليت دايمي در كودكان آگاه شدند . بررسي و كنترل اين معضل بغرنج و پيچيده مستلزم آگاهي از سايكوديناميك سوء رفتار با كودك و نيز توسعه ارتباط درماني و غير تهديد كننده با خانواده تامين گردد و تمركز اصلي بر پيوستن مجدد كودك به خانواده پس از شروع دوره بازپروري ميباشد .


پرستار جزء لاينفك تيم درماني جهت بررسي و كنترل دراز مدت پديده سوء رفتار يا كودكان به شمار ميرود . پرستار حمايتهاي رواني ، اجتماعي خود را از والدين به عمل آورده به عنوان يك مدل و الگو براي پرورش كودك ايفاي نقش نمود .
مراكز خدمات حمايتي ، حمايت اجتماعي مورد نياز خانواده را مورد شناسايي قرار داده و يك مهره اساسي براي كنترل و پي گيري اين مشكل محسوب ميشود .


تاريخچه سوء رفتار با كودك
رفتار نادرست يا كودكان همواره وجود داشته و كودكان در قرون متمادي مورد سوء رفتار قرار گرفته اند . اگر چه ، ممكن است با خواندن مقاله هاي جديد اين طور نتيجه گيري شود كه اين پديده مربوطه به قرن بيستم ميباشد . در آمريكا رفتار نادرست با كودكان سبب تشكيل انجمن مبارزه با كودك آزاري در سال 1874 شد . در دهه 1940 گزارشهاس درماني بدون توضيح علت آسيب ديدگي كودكان بويژه شكستگيهاي متعدد استخوان ، تورم و خونريزي داخل جمجمه ، گمانهاي تازه اي را مورد سوء رفتار با كودكان برانگيخت .


دو دهه بعد كمپ و ديگران 1962 براي كودكاني كه مراقبينشان از روي قصد به آنها آسيب بدني وارد كرده بودند از واژه « كودك مضروب » استفاده كردند .
گسترش مسئله در دهه فوق به حدي بود كه در تمام ايالتها ، قانوني مبني بر گزارش تمامي موارد مظنون به سوء رفتار به اجرا گذاشته شد . كمپ و همكارانش در ايجاد نگراني عمومي در رابطه با اين مسئله بسيار موفق بودند . گزارشات كنگره هاي علمي در مورد سوء رفتار با كودك در سال 1973 منجر به تصويب قوانيني در مورد پيشگيري درمان سوء رفتار در سال 1974 گرديد .


فليكس ورتر كه جنبه هاي روشني از سوء رفتار با كودكان را به تحرير در آورده ، شناخت، جنبه هاي پزشكي سوء رفتار با كودكان را بيشتر مديون كارهاي هنري كمپ ميداند كه به بسياري از تظاهرات ناشي از بيرحمي با كودكان اشاره كرده است . لانكستر ، متداول شدن سوء رفتار با كودكان را واقعه اي تاسف بار و كشفي جديد مي پندارد ، واظهار ميدارد درايالت متحده ، كودكاني كه مورد سوء رفتار با كودكان از جنبه هاي گسترده تري مورد توجه قرار گرفته كه شامل تحت نظر گرفتن و شناسايي والدين بدرفتار تعقيب قانوني آنان ، تهيه برنامه هاي پيشگيري و مطالعه ميزان شيوع و علل بدرفتاري با كودكان مي باشد .
گرانت ، اظهار مي دارد در قرن بيستم كه به بياني قرن كودك لقب گرفته ، كشتارهاي ساكت به وقوع پيوسته و بسياري از اصول اعلاميه حقوق بشر كودكان زير پا گذاشته ميشود . و در اين ميان گزارش ساليانه يونيسف در سال 1988 تكان دهنده است كه . از هر سه مرگ ، يكي مربوط به كودك است .


هم چنين نلسون در سال 1998 در اين زمينه بيان مي دارد ، ميزان سوء رفتار با كودك بر مبناي بازديدهاي خانگي به 1 تا 4 ميليون مورد درسال بالغ ميشود .
گاهي كودكان حتي قبل از تولد مورد سوء رفتار قرار ميگيرند . خشونت آگاهانه يا ناآگاهانه نسبت به زن باردار يكي از انواع كودك آزاري قبل از تولد تلقي ميشود و ميتواند منجر به عقب ماندگي ذهني و يا مرگ جنين گردد .
ميزان شيوع
با وجودي كه در حال حاضر آمار دقيقي در مورد اين معضل در دست نيست ولي طبق برآورد انجام شده توسط استرنر در سال 1980 در آمريكا يك الي سه درصد كودكان آمريكايي مورد سوء رفتار يا غفلت قرار ميگيرند .
هر ساله چهار هزار كودك بر اثر سوء رفتار جان خود را از دست ميدهند.


عقب ماندگي دايمي جسمي ، رواني وعاطفي رنج ميبرند . از طرفي مرتكبين چنين اعمالي از رفتار خود شرمسار بوده و يا از قبول انجام اين اعمال وحشت دارند . علاوه بر آن اغلب اوقات سوء رفتار در خلوت صورت گرفته و كودكان بويژه خردسالان از بازگويي آنچه كه بر آنها گذشته ناتوانند به علاوه كبودي ، بريدگي و حتي آسيب ديدگيهاي شديد ميتواند بر اثر حادثه اي رخ داده باشد ، از اين رو اظهارات والدين در مورد حوادث را نمي توان به آساني رد كرد ، درچنين مواردي احتمال ميرود رفتار نادرست با كودك آشكار نگردد .


با همه اين محافظه كاريها ، براد هست و همكارانش ، شمار بدرفتاري با كودكان را بين 200 تا 300 هزار در سال ميدانند .
گلس ، طبق انجام مطالعه اي نتيجه گرفت كه بين 4-3/1 ميليون كودك در طول زندگي خود چندين نوبت با لگد ، دست يا مشت مورد ضرب و شتم قرار مي گيرند . ممكن است تمامي اين كودكان زخم يا جراحتي برندارند ، اما اين آمارها نشان دهنده رواج بسيار زياد ضرب و شتم كودكان است كه حد نهايي آن مرگ مي باشد اين امر در نوزادان بيشتر از كودكان بزرگتر اتفاق ميافتد . لانگستر مي نويسد تنها در سال 1984 عليرغم مشكلاتي كه در تشخيص و گزارش موارد سوء رفتار وجود داشته دويست هزار تاچهار ميليون كودك مورد بدرفتاري و ضرب و شتم و غفلت قرار گرفته و حداقل چهار هزار كودك هر ساله در ارتباط با اين مسئله جان مي سپارند .
بدرفتاري فيزيكي با كودك نسبت به ساير بدرفتاري هاي بيشتر بود . و 62%از كل مرگ و مير كودكان را به خود اختصاص ميدهد از تمام موارد بدرفتاري حدود 50 نوع بدرفتاري فيزيكي گزارش شده است .


نلسون مي نويسد انواع مسامحه يا بدرفتاري با كودكان 50% افزايش داشته 30 مورد از هر هزار كودك در سال 1985 به 45 مورد در سال 1992 رسيده است . در سال 1992 از 2-9 ميليون بدرفتاري با كودك گزارش شده ، 1261 كودك در گذشتند كه 85 درصد پنج ساله و 45 درصد زير يك سال بوده اند ، 60 درصد گزارشها مورد تاييد سازمان حمايت از كودكان قرار گرفته بود . هم چنين اين سازمان شمار كودكان قرباني در سال 1997 را 3/126/000 نفر گزارش كرده .
طبق بررسي هاي به عمل آمده از خانواده هاي جوامع غربي كه كودكان سنين 3-18 سال داشته اند ، 14 درصد كودكان انواع آزار از قبيل لگد زدن، گاز گرفتن توسط انسان ، نيشگون گرفتن ، زدن با يك شي يا تهديد كردن با چاقو و اسلحه را تحمل كرده اند . كودكان زير يك سال بيشتر از كودكان بزرگتر در معرض آسيب بوده اند .


لانكستر به نقل از گليس مينويسد هر ساله قريب به 1/5 ميليون كودك و نوجوان در معرض بدرفتاري فيزيكي قرار دارند ، احتمال به اين دليل كه فقط شديدترين موارد گزارش ميگردد ، اين گزارش نيز محافظه كارانه است . در اين ميان سوء رفتار جنسي ( زنا با محارم) به توجه بيشتري نياز دارد ولي در بسياري از موارد زناي والدين با كودك به علت ترس قرباني از مجازات ، طرد شدن ، گناهكار شناخته شدن و از هم گسستن خانواده بصورت يك راز باقي ميماند . به دليل شك و ترديد در گزارش سوء رفتار جنسي شيوع واقعي آن ناشناخته است

. تخمين زده ميشود كه در دوران كودك ، بلوغ و نوجواني از هر 4 دختر يك دختر مورد سوء رفتار جنسي قرار ميگيرد . تقريبا در 1/3 مورد سوء رفتار جنسي ، سوء رفتارگر با قرباني نسبت دارد و از هر 100 دختر يكي از آنها توسط پدر خود مورد بدرفتاري جنسي قرار ميگيرد . تجاوز جنسي بدترين نوع سوء رفتار است . كه غالبا زنان و كودكان مخصوصا كودكان زير 3 سال قربانيان معمول اين واقعه هستند . با وجود اينكه تمام گروههاي نژادي ، اقتصادي و اجتماعي درگير اين مسئله هستند ،

اما آمارها شيوع بيشتري را در طبقات اقتصادي و اجتماعي درگير اين مسئله هستند ، اما آمارا شيوع بيشتري را در طبقات اقتصادي ، اجتماعي پايين تر نشان ميدهند كودكان قربانيان هميشگي بدرفتاري هستند زيرا كوچكند و در سلسله مراتب خانواده و اين امكان نيز وجود دارد كه چند كودك از يك خانواده مورد آزار قرار گيرند . بدليل اينكه زنان در پرورش كودكان بارسنگينتري را به دوش داشته و وقت بيشتري را با كودكان ميگذارنند به احتمال زياد با كودكان بدرفتاري بيشتري دارند كودكان زير 3 سال در زمره بيشترين و قربانيان سوء رفتار به شمار مي ايند و چنين برآورد شده كه يك سوم بدرفتاري در كودكان 6 ماهه تا 3 ساله و يك سوم ديگر نيز در كودكان بالاتر از 3 سال رخ ميدهد .


انواع بدرفتاري با كودكان
انواع بدرفتاري و سهل انگاري با كودكان كه پزشكان و مراقبين بهداشت با آن روبرو ميشوند ، عبارت از بدرفتاري جسمي 70% بدرفتاري جنسي 25% وقفه در رشد 5% به علت تغذيه ناكافي ميباشد :


طي بررسي انجام شده در سال 1996 در 31 ايالت آمريكا 60% از موارد بدرفتاري به صورت غفلت ، 23% به صورت بدرفتاري جسمي ، (9%) به صورت بدرفتاري جنسي (4%) به صورت بدرفتاري و ( 5% ) انواع ديگر بدرفتاري مشاهده گرديد .


1_ سوء رفتار جسمي
بدرفتاري جسمي يا ضربه هاي غير تصادفي كه توسط يك مراقب وارد ميشود و به مراكز اورژانس و سوانح مراجعه ميكنند . شاخصهايي نظير كبودي ورم ، سوختگي ، آسيبهاي سر شكستگيهاي و امثال آن مي باشد . هر نوع تنبيه بدني كه موجب كبودي ، جاري شدن خون يا منجر به آسيبي شود كه درمان طبي را ايجاب كند خارج از حوزه اقدامات انضباطي عادي قرار دارد . تنبيه بي پروا وخطرناك ( مثل لگد زدن به شكم كودك ) حتي اگر آسيبي به بار نياورد ، جزء موارد سوء رفتار محسوب ميگردد . مسموم ساختن ، سوزاندن با آب جوش يا سيگار ، زخم ناشي از بستن با طناب ، شكستگي ، در رفتگي ، پارگي يا خراشيدگي نشانه هايي از گاز گرفتگي يا كشيدن موي بدن كودك ممكن است منجر به صدمات بدني يا مرگ شد .


سوء رفتارهاي فيزيكي را ميتوان به عنوان يك يا چند حادثه ضمني ناشي از تاديب شديد يا پرخاشگري كه منجر به آسيب هاي فيزيكي شديد بر ارگانهاي داخلي ، استخوانها سيستم عصبي مركزي يا ارگانهاي حسي ميشود تلقي نمود .


2_ مسامحه يا غفلت جسماني
مسامحه يا غفلت آن است كه بدون نظارت و سرپرستي، حداقل مراقبت از كودك انجام گيرد ، به طوريكه منجر به سوء تغذيه ، ديگر صدمات جسمي و يا حتي مرگ گردد .
غفلت يكي از شايع ترين شكلهاي سوء رفتار مخصوصا در ميان خانواده هاي كم در آمد تعريف شده . لذا در مسامحه كودك اغلب كثيب و خسته ميباشد ، انرژي لازم براي بازي ندارد ، بدون خوردن صبحانه به مدرسه ميرود ، اغلب نهار ، يا پول ندارد و لباسهاي كثيف ونامناسب با فصل ميپوشد . معمولا كودك مدتهاي طولاني در منزل تنهاست كه اين مسائل سبب تغيير در رفتار وي ميشود . اكثرا از مدرسه غيبت مي كند .

غذاگدايي ميكند و اعتياد به دارو و الكل دارد . سهل انگاري تغذيه اي شايع ترين علت كمي وزن شيرخوارگي است و مي توان آن را علت بيش از يك دوم موارد وقفه در رشد (F.T.T) به حساب آورد . خوراندن دارو ، مسموم كردن عمدي ، دادن داروهايي كه سبب آسيب و زيان به كودك ميشود . سوختگي ناشي از ادرار ،زخمهاي فشاري ، كم آبي ، عدم توضيح يا گزارش جراحت يا بيماري ، نارسايي در مراقبت پزشكي ، عدم ايمني در منزل واشكال درسيستم تهويه ، دادن داروهايي كه مصرف آن غير قانوني است نيز جزء موارد مسامحه و غفلت محسوب ميشوند .

در اين زمينه روزنامه اطلاعات در تاريخ 29/3/1376 مينويسد : يك مادر 26ساله انگليسي به دليل اضافه كردن نمك به مايع نوشيدني كودك 4/5 ساله خود طي 10 روز سبب مرگ وي شده است حوادثي كه در اثر سهل انگاري و عدم رعايت موارد ايمني براي كودك روي مي دهند در صورتيكه عدم نظارت كاملا آشكار بوده و كودك كمتر از سه سال باشد ، از موارد سهل اگاري محسوب ميشود . لانكستر در اين باره ميگويد ، در اين وضعيت به كودك حتي به اندازه اي نياز اوليه اش جهت سازش و تطابق ، اهميت داده نميشود

3_ سوء رفتار عاطفي
به هر گونه توهين بصورت كلامي يا غير كلامي كه روحي احساسات كودك ، عزت نفس ، اعتماد به نفس و تعامل وي با ديگران تاثير بگذارد يا هر گونه خصومت ، خشونت ،تهديد كلامي ، كناره گيري اجتماعي كه سبب به هم خوردن تعادل رواني عاطفي كودك گردد اطلاق مي شود . به عبارتي طرد كردن ، سپر بلا كردن ، منزوي كردن ، انتقاد يا ترساندن مداوم توسط مراقبين و خوار شمردن به طوريكه كودك احساس پوچي بي كفايتي ، بي توجهي و بي ارزشي كند . تمسخر و انتقاد به طور مداوم متوجه كودك بوده و نهايتا كودك ممكن است اين اعتقاد را پيدا كند كه شخص « بدي » است .
ارعاب هاي رواني همانند حبس كردن در زير زمين تاريك يا تهديد به قتل اعضاي بدن بي درنگ بايد گزارش شود . ناسزاگويي معمولا بخشي از اين نوع سوء رفتار مي باشد .


4_ سوء رفتار جنسي
بدرفتاري جنسي عبارت از بهره برداري و تجاوز جنسي بين اعضاي خانواده مي باشد كه ممكن است در هر خانواده اي رخ دهد . غالبا آزار و بدرفتاري جنسي توسط عضو بالغ خانواده و يا دوست صميمي خانواده صورت ميگيرد كه مسائلي نظير فحشاء و زناي با محارم را پديد ميآورد. در كشور ما آمار دقيقي از سوء رفتار جنسي با كودكان در دست نيست . لانكستر دامنه بدرفتاري جنسي را از نوازش تا تجاوز دانسته و اشاره ميكند زنا با محارم محدود به ساكنين جنگل نيست بله در تمام نژادها ، گروههاي مذهبي و طبقات اقتصادي، اجتماعي ديده مي شود.


نلسون سوء رفتار جنسي را به سه نوع كه شامل« آزار جنسي » «مقاربت جنسي » و « تجاوز » تقسيم ميكند .
آزار جنسي : شامل لمس يا نوازش اندام تناسلي يا از كودك خواسته ميشود اندام تناسلي بزرگسال را نوازش كند ، تماشاي اجباري اعمال جنسي يا پورنوگرافي نيز بخشي از اين تعريف را تشكيل ميدهد .


مقاربت جنسي : شامل دخول ( يا اقدام به دخول ) به مهبل ، دهان يا ركتون به شكل غير تجاوزكارانه است . در صورت عدم تشخيص و مداخله ، آزار جنسي هميشه تا مقاربت كامل پيش ميرود كمتر از 10% از موارد سوء رفتار جنسي به شكل مقاربت تجاوزكارانه و همراه با اعمال زور است .
شايع ترين اشكال سوء استفاده جنسي به ترتيب توسط اعضاي خانواده ، دوستان يا آشنايان كودك يا خانواده بالاخره توسط افراد غريبه صورت ميگيرد . كنترل بدرفتاري جنسي درون خانواده دشوارتر مي باشد ، زيرا از يك طرف بايد كودك را از سوء استفاده بيشتر محافظت كرده و از طرف ديگر واحد خانواده را نيز حفظ نمود .


انواع ديگر بدرفتاري
انواع نادرتر سوء رفتار با كودك شامل محروميت كودك از آب و در نتيجه كاهش مايعات بدن و سديم سرم ، نوشاندن اجباري آب و كاهش سديم سرم ، كاهش درجه حرارت بدن به علت تنبيه با آب سرد ، حالات شبيه خفگي بر اثر فرو بردن اجباري در آب ، خفه كردن عمدي ، اختلال در رشد در اثر سوء تغذيه ، هم چنين كودكان قرباني ، مبتلا به بيماريهاي ميشوند كه توسط والدين ايجاد شده است ( سندرم كودك بيمار ) ، ( سندرم كودك بيمار ) كه اين موارد بيشتر در كودكان زير 6 سال ديده ميشود زيرا اين كودكان كوچكتر از آنند كه بتواند اين حيله ها را آشكار نمايند .


گاهي اوقات اينگونه رفتارها سبب مرگ كودك مي شود ، مانند زماني كه والدين وقفه تنفسي ( آپنه ) ايجاد ميكنند .
گاهي والد يا مراقب كودك مبتلا به نوعي بيماري است كه علائم مشابه را در كودك ايجاد مي كند ، علائم ساختگي اغلب شامل خونريزي از نواحي مختلف است ، اگر نمونه درخواست شود ، والد از خون خود به آن اضافه ميكند . نشانه هاي ساختگي ديگر عبارتند از :عفونتهاي مكرر بر اثر تزريق مايعات آلوده ، اسهال مزمن ناشي از مصرف ملين ها ، سنگهاي كليوي دروغين با استفاده از اضافه نمودن سنگريزه ها به نمونه ادرار كودك ، تب به دليل مالش يا گرم كردن دماسنج و يا بصورت بر اثر مالش پوست يا كاربرد مواد سوزاننده ، تجاوز به اموال و دارايي كودك يا تجاوز به حقوق كودك ، تمام اين موارد بايد به امور خدمات حمايت از كودكان و پليس گزارش شود . تا از بردن كودك به بيمارستان ديگر يا مرگ وي ممانعت شود.
به طور كلي سوء رفتار را مي توان به چهار دسته اصلي تقسيم كرد كه شامل موارد ذيل ميباشد.


سوء رفتار سبب بروز مشكلات جسمي ، رفتاري و رواني دركودك ميگردد . احتياط در تعامل با ديگران ، ترس آشكار از اعضاي خانواده ، خيره شدن به يك جاي خالي ، دروغگويي، فقدان عكس العمل در هنگام فرآيندهاي خطرناكي تا احساس نگراني از شنيدن صداي گريه ديگران ، كاهش اعتماد به نفس ، وجود تصوير ذهني منفي ، جلب توجه كردن يا پرخاشگري ، وابستگي دارويي ، انزواطلبي وكناره گيري و افسردگي نمونه اي از علائم رفتاري و رواني كودك مي باشد كه در نتيجه سوء رفتار از خود بروز ميدهد .

عوامل ايجاد سوء رفتار در كودكان
دلايل ايجاد سوءرفتار توسط اعضاي خانواده متنوع مي باشد . كودكان زير 3 سال بيشترين قربانيان سوء رفتار به شمار ميآيند . چنين برآورد شده كه يك سوم بدرفتاري در كودكان زير 6ماهه يك سوم در كودكان 6 ماه تا 3 ساله و يك سوم ديگر نيز در ميان كودكان بالاتر از 3 سال رخ مي دهد . زنان بيشتر از مردان كودكان خود را مورد بدرفتاري و آزار قرار ميدهند ، زيرا معمولا اولين مراقبان كودك هستند . مردان با شدت و خشونت بيشتري به آزار كودكان پرداخته و مبادرت به سوء استفاده جنسي مينمايند.


95% سوء استفاده هاي جنسي را خود والد يا يك دوست مذكر مرتكب ميشود . علت واقعي سوء رفتار با كودك ناشناخته است . اما به نظر ميرسد كه پنج فاكتور در ايجاد سوء رفتار با كودكان دخيل باشد كه شامل : فشارهاي خارجي ، عوامل درون فردي ، كناره گيري اجتماعي ، انتقال رفتار خشونت آميز از نسلي به نسل ديگر و وابستگي بين سوء رفتار كننده و كودك باشد . مارلو در اين مورد ميگويد قبل از اينكه آزار و تعدي صورت گيرد بايد سه خصوصيت وجود داشته باشد كه عبارتند از :
والدين عامل اجتماعي بالقوه اي جهت سوء رفتار را دارا باشند .
والدين دچار اضطراب وكشمكش بوده و از هيچ جا حمايت نمي شوند .
تمايز يا ويژگي خاصي در كودك مورد آزار وجود داشته باشد .


به طور كلي دلايل ايجاد سوء رفتار را ميتوان در چارچوبهاي ذيل تقسيم بندي كرد:


الف : فقدان منبع اجتماعي
يكي از دلايل اساسي سوء رفتار فقدان يا كمبود منابع اجتماعي است كه سبب ميگردد اعضاي خانواده در هنگام مراقبت از كودكان خود در نتيجه فشار زندگي دچار خشونت و سوء رفتار گردند ، يا به عبارتي وجود يك بحران در بروز بدرفتاري وآزار دخالت دارد . اينگونه بحرانها معمولا با يك سلسله سرخوردگيها و ناتوانيها جهت مقابله با مشكلات همراه است

. از جمله بحرانها ميتان به فقر ، ناسازگاري و اختلافات زناشوئي ، طلاق ، داشتن تنها يكي از والدين ، استعمال زياد و اعتياد به الكل ومواد مخدر ، منزوي شدن از اجتماع ، بيكاري ، نداشتن سرپناه مناسب ، تعداد زياد فرزندان و نيز بيماري مزمن اشاره نمود . عقيده بر اين است كه انزواي اجتماعي ميتواند عامل اصلي و زمينه ساز براي سوء رفتار با كودكان باشد . گاهي اوقات يك بحران نسبتا كوچك و جزئي اما داراي قدرت كافي ميتواند تبديل به سوء رفتار شود . محيط بخش ضروري جهت ايجاد سوء رفتار ميباشد .

خانواده هاي سوء رفتارگر از سيستم هاي حمايتي كافي بي بهره بوده و محيط دامي است كه هيچ راه خروجي براي كودك در آن وجود ندارد . اگر چه اكثر گزارشات مربوط به سوء رفتار از جوامع اقتصادي – اجتماعي و آموزشي ديده ميشود . فشارهاي حاصله از فقر در خانواده هاي با وضعيت اجتماعي و اقتصادي پايين سبب افزايش اذيت و آزار در اين گروهها ميگردد . بحرانهاي نهفته ميتوانند در خانواده هاي سطوح بالا هم وجود داشته باشند .

در يك خانواده با سطح اقتصادي بالا تغييرات بزرگي نظير تعويض محل زندگي ، تولد كودكان ناخواسته ، ناسازگاري وعدم توافق زوجين ميتواند فشارهاي كافي جهت موقعيتهاي سوء رفتار باشد . همچنين در خانواده هاي ثروتمند با مشغله بيشتري كه در خارج از منزل دارند و عدم حضور در منزل سوء رفتار به وسيله فرد جايگزين آنها اعمال شود .


ب _ خصوصيات والدين
اكثر والدين مايل به وارد آمدن آسيب به كودكان خود نيستند وعموما اذيت و آزار هنگامي رخ ميدهد كه والدين فاقد خويشتن داري باشند .
مطالعات گذشته نگر در مورد والدين بد رفتار نيز عزت نفس اندك ، فشار روحي روز افزون زندگي ، بيان آزاد انگيزه هاي پرخاشگرانه ، ازدواجهاي زود هنگام و آزار و بدرفتاري در دوران كودكي آنها را نشان ميدهد و خانواده نخستين واسطه در انتقال ويژگيهاي فرهنگي به نسل بعدي محسوب ميشود . ويژگيهاي فرهنگي والدين به فرزندانشان منتقل ميشود كه قسمتي از آن به طور عمدي ، بخشي از طريق سرمشق و الگو بودن و قسمتي از طريق راه هاي نامحسوس انتقال مييابد . بنابراين رفتار خشونت آميز به عنوان پاسخ به استرس و فشار ممكن است از نسل به نسل ديگر منتقل شود . اين الگو را ميتوان از طريق تاريخچه خشونت بصورت مزمن ، الگوي كناره گيري از محيط خارج ، الگوي محدود بودن تعاملات اعضاي خانواده مورد بررسي قرار داد .


يك مطالعه آينده نگر بر روي 1400 مادري كه وضعيت اقتصادي – اجتماعي پاييني داشتند نشان داد كه 23 نفر از مادران موردمطالعه بعدا به گروه سوء رفتاركنندگان پيوستند خصوصيات رفتاري مادران آزار دهنده با خصوصيات بقيه زنان تحت مطالعه كه به عنوان افراد شاهد عمل ميكردند ، مورد مقايسه قرار گرفت بر خلاف مطالعات گذشته نگر اين مطالعه نشان داد كه مادران آزار دهنده فقط عزت نفس كمتري نسبت به افراد شاهد داشته هيچگونه طرد و انزواي اجتماعي و هيچ سابقه اي از بدرفتاري در دوران كودكي خود نداشته ا ند .

مطالعه مزبور نشان داد كه مادران آزار دهنده داراي روابط منفي با والدين ، انتظارات غير واقع بينانه از كودك خود ، سطح اقتصادي پايين تر نسبت به افراد شاهد و سابقه اعتياد الكل و مواد مخدر داشته اند . والدين بدرفتار نسبت به افراد ديگر بي اعتماد بوده و تصور مي كنند كه كودك ممكن است از آنها كسب محبت نمايد، در حاليكه خود از محبت ديگران در زندگي خود محروم بوده اند . آنان ممكنست احساساتي نظير خشم ، دوگانگي عاطفي و طرد را نيز نسبت به كودك خود جلوه گر سازند . اگر چه هيچ كدام از دو فرد آزارگر دقيقا مانند هم نيستند اما ، عوامل مشتركي جهت شناسايي آزارگران مستعد وجود دارد . مهم است به خاطر داشته باشيم كه تنها حدود 10درصد خاص و متفاوت از ديگري ، نيازمند مي باشند

. يكي از مهمترين عوامل نوع سرپرستي و والدگري است كه كودكان به عنوان « يك كودك »دريافت ميكنند . اكثر والدين سوء رفتار كننده خود آزار ديده اند حتي اگر اين سوء رفتار واضح و آشكار هم نبوده اما آن را به عنوان امري غير مطلوب و غير منصفانه به خاطر ميآورند . به نظر نميآيد افراد بدرفتار داراي شخصيت بخصوصي باشند ، در عين حال شماري از والدين بدرفتار خود در هنگام كودكي مورد بدرفتاري قرار گرفته ، طرد شده و محروميت كشيده اند و شايد آنان تقليد از پرخاشگري را آموخته باشند

و يا شايد محروميت از محبت مادر ، به طريق خود او ، دوباره در آنان بروز كرده باشد . لانكستر ، اشاره ميكند كودكاني كه به اين سبك و شيوه رشد م

ييابند ممكن است از تندي و خشونت متنفر باشند ، اما تجربه ديگري از ارتباط را در خانواده ندارند . از سوي ديگر والدين سوء رفتارگر داراي اعتماد به نفس پايين بود و افراد بي اعتمادي ميباشند . همچنين گزارش شده كه سوء رفتار جسمي همراه با اعتماد به نفس پايين ، از يك رابطه طولاني مدت بين بد رفتاري جسمي در دوران كودكي و اعتماد به نفس پايين در جواني حكايت ميكند .


مشكل ديگر والدين بدرفتار اين است كه از وضعيت تكاملي طبيعي كودك اطلاعات كافي نداشته و از كودكان انتظار دارند كه نقش آنان را به عهده بگيرند ، بدين معنا كه آنها را سرپرستي و مراقبت نمايند . اين مفهوم ، واژگوني نقش يا عدول نقش ناميده ميشود كه والدين مانند يك كودك عمل كرده و از كودك انتظار دارند كه نقش والد و سرپرست را بازي نمايد .


اين مطالب مناسبترين جواب براي اين سئوال است كه چرا برخي كودكان از سوء رفتار رهايي مي يابند درحاليكه برخي ديگر قرباني سوء رفتار ميشوند . گاهي عامل تسريع كننده آزار واقعه اي پر استرس نيست ، وظايف معمول مراقبتي و تربيتي كودك نظير آموزش كنترل دفع ، تكامل در تكلم و مهارتهاي كسب استقلال بالقوه ميتواند براي والدين بد رفتار دشوار و غير قابل كنترل باشد . عدم وجود اطلاعات كافي و واقعي والدين از توانايي هاي تكاملي متناسب با سن كودك اين انتظار را به وجود مي آورد كه يادگيري بايد به طور خودكار ايجاد شود

. براي مثال ممكن است والدين تصميم بگيرند در سن يكسالگي كودك را جهت آموزش كنترل دفع آماده كنند و انتظار داشته باشند كه كودك در اولين بار روي صندلي مخصوص نشسته و فورا هم كنترل دفع را ياد بگيرد . حال اگر كودك نتواند ، والدينش او را به دليل عدم انجام رفتار مورد نظر تنبيه ميكنند . اين مطلب ميتواند جوابگوي اين مسئله باشد كه چرا اكثر صدمات فيزيكي در طي فعاليت هاي مراقبتي معمول از كودك نظير استحمام ، پوشاندن لباس و تغذيه اتفاق ميافتد .


ممكن است والدين بدرفتار مهارتهاي والدگري را از روي مدلهاي غير عادي فراگرفته باشند ، در اين صورت اهداف غير واقعي داشته و زماني كه كودك از اجراي آن مطابق با سليقه و خواسته هاي آنان عاجز بماند ، مجازات شده و از محبت محروم ميگردد .
دليل ديگر واژگوني نقش انتظار والدين از كودك از پذيرش مسئوليت ، همانند يك فرد بالغ ميباشد . براي مثال ممكن است كودكان خيلي كوچك نزد كودك 4-5 ساله جهت مراقبت تنها گذارده شوند ، زيرا والدين تصور ميكنند اين كودك قادر به مراقبت از كودكان كوچكتر از خود ميباشد

.گاه والدين در حفظ كودك از خطر با شكست مواجه مي شوند و معتقدند آگاه كردن كودك از خطر كافي است و در صورت عدم آگاهي ، بايد با تنبيه او را از خطر آگاه نمود و اين تصميم غالبا منجر به ايجاد صدمات شديد و مهلك ميگردد . والدين سوء رفتار گر تصور ميكنند كه كودك فردي بزرگسال است و با آنها سر خصومت دارند و ميخواهند آنان را آزرده و بر آنها حاكم باشند .


در والدين سوء رفتار گر به طور اعمال داراي تواناييهاي محدود اجتماعي بوده و ذاتا نميتوانندوالدين خوبي باشند همچنين درك و اطلاعات آنها از تكامل كودك ناقص بوده و تنبيه بدني را براي تربيت كودك ضروري دانسته ونيز در مقابل پرخاشگري كودك ناتوان ميباشند والدين سوء رفتارگر غالبا در محيطي جدا از اجتماع زندگي كرده و از برقراري ارتباط با افراد ديگر رضايت چنداني حاصل نميكنند . بسياري از افراد بدرفتار بدليل بي ثباتي زندگي و دگرگوني خانواده از لحاظ اجتماعي طرد شده اند ، دچار تزلزل عاطفي بوده ، تحمل كمي در برابر محرومي

ت داشته و با حداقل تحريك دچار احساسات پرخاشگرانه ميشوند و به دليل همين تزلزل عاطفي ، به همسر يا كودك براي ارضاء نيازهايشان روي ميآورند . غالبا افراد مستعد بدرفتاري با يكديگر ازدواج كرده و هيچكدام نميدانند كه چگونه با يكديگر مرتکب شده اند . حال اگر نيازهاي آنان توسط ديگران برآورده نشود حساس و خرده گير ميشوند . انتظارات غير واقعي از ديگران به همراه رفتارهاي پرخاشگرانه سبب طرد شدن آنها از اجتماع مي گردد والدين بدرفتار به دليل نيازهاي برآورده نشده در جستجوي كسب رضايت از شريك زندگي خود كه ممكن است مثل خود آنها باشد ، بر ميآيند .


در چنين شرايطي ممكن است هر والدين سوء رفتارگر باشند يا شريك زندگي فردي غير فعال و وابسته باشد كه به واسطه عدم مداخله ، از سوء رفتار واقع شده ، چشم پوشي ميكند . اكثر مواقع ناسازگاري وعدم توافق زوجين معمول بوده و به استرس خانواده ميافزايد . اشخاص بد رفتار غالبا بدليل ناتواني در تطابق با نيازهاي كودك در جنبه هاي مختلف تكاملي ، احساس گناه ميكنند و اين احساس محروميت ، پريشاني

، گناه و بي ياوري با خشونت همراه ميشود پرخاشگري شيوه اوليه پاسخ افراد بدرفتار با ديگران ميباشد ، زيرا آنها تنها يك راه را براي مقابله با خشم و ترس و عصبانيت دروني شده ميشناسند .
افراد مستعد به سوء رفتار معمولا قادر به حل مشكل خود نبوده ، فشارها و نگرانيهاي اندك نيز قادر است آنها را در هم شكسته سبب ايجاد احساس عدم كفايت و كاهش اعتماد بنفس در زمان كوتاهي شده و سبب سوء رفتار مي شود .


عدم دسترسي به سيستم هاي حمايتي و و جود استرسهاي تحميل شده از جانب كودك ، والدين را در معرض فشارهاي اضافي قرار داده ، در نتيجه كودك را وسيله اي جهت انتقال محروميت و اضطراب انتخاب و با او به خشونت رفتار ميكنند .
لانكستر : در اين زمينه تحريك و بي ثباتي تسريع كننده بوده و فعاليتهاي سيستم هاي حمايتي اجتماعي را در هم ميشكند . معمولا والدين بدرفتار براي درمان به چند موسسه مراقبتهاي بهداشتي مراجعه كرده و ممكنست قبل از مبادرت به آزار نيز ، شكايات جزئي در مورد فرزندان خود مطرح سازند .
آنها معمولا درباره آسيب و صدمه وارده به كودك از خود نگراني چنداني نشان ندااده و در رابطه با رشد و تكامل كودك نيز درك و شناختي اندك داشته و عموما در كنترل و مهار انگيزه هاي آني خود ضعيف هستند . اين والدين ، كم هوش ، مضطرب و فاقد قدرت مقابله با مسائل و مشكلات ميباشند .


ج _ خصوصيات كودك
كودك فردي است كه با ديگران تفاوت داشته و منحصر به فرد شمرده ميشود اگر چه به طور معمول چند كودك در يك خانواده مورد اذيت و آزار واقع ميشوند ، وليكن معمولا يك كودك بيش از سايرين آزار ميبيند ، اين كودك به احتمال قوي مبتلا به بيماري مزمن بوده ، در زمان تولد نارس بدنيا آمده ، داراي تغيير شكل جسماني و فعاليت شديد و بيش از حد ميباشد و معمولا نگهداري و تربيت چنين كودكي مشكل تر به نظر ميآيد .


همچنانكه كودك بزرگتر مي شود ياد ميگيرد چگونه نيازهاي والدينش را با ساكت بودن ، تنها بازي كردن ، ابراز عاطفه به آنها ، انجام اعمال زيادتر از رشد خود و خودكفايي برآورده سازد . اما اين موقعيت هرگز براي كودك مناسب نميباشد . زيرا هر استرسي چون بيماري ، تولد كودكي ديگر ، نياز مالي و غيره اين تعادل ناپايدار و واژگوني نقش بين كودك و والدين را بر هم مي زند شواهد نشان ميدهد ، كودكاني كه مورد بدرفتاري قرار ميگيرند ، رفتارهاي ناسازگار بيشتري از خود نشان داده و رفتارهاي ناپسندي چون خودسري ، منفي بافي ، بي عاطفه گي و وحشت آفريني از خود نشان مي دهند . كودكاني كه مورد آزار واقع شده اند بسرعت ياد ميگيرند كه رفتارهاي خود را در جهت بدرفتاري سوق دهند . آنها از طريق يكي از دو روش زير يا تركيبي از هر دو ، با والدين خود ارتباط برقرار مينمايد .


كودك آنچه را ميآموزد كه والدينش بر طبق آن انديشيده و رفتار ميكنند . كودك از سنين پايين ياد ميگيرد كه با آوردن قهوه ، سيگار و ... توجه والدين را جلب نمايد .
كودك ياد ميگيرد كه توجه به والدين خود را زماني كه نامهربانند جلب كند .
والدين كودك را جهت اجتناب از فراموشي مورد سوء رفتار قرار داده و احساس ميكنند هر توجهي از عدم توجه بهتر است . كودك ياد ميگيرد كه با تندي و خشونت ميتواند شريكي محبوب باشد ، همچنين كتك زدن يا استفاده از نيروي فيزيكي صحيح ، بمورد و روا ميباشد . گاهي اوقات كودك تصور ميكند كه والدين از او نفرت دارند ، مورد سوء رفتار قرارميگيرد، در حاليكه در همان زمان خواهر يا برادر كوچكتر تمام توجه والدين را به خود اختصاص داده

. معمولا يك كودك در خانواده بدرفتار قرباني مي شود . در صورت دور ساختن كودك از محيط خانواده ، جهت حفاظت وي ، والدين بسرعت قرباني ديگري را جايگزين ميكنند به دليل مختل شدن ارتباط بين والدين و كودكان بدرفتاري محدود به يك كودك نميشود و با ترك كودك قرباني از محيط ، كودكان ديگر خانواده از اين مسئله در امان نميمانند ، مگر اينكه والدين در يادگيري مهارت هاي جديد مراقبتي ، رسيدگي به نيازهاي و رهايي از محروميتهاي اجتماعي ياري شوند.
كودك آزار ديده با توجه به سن خود در مراقبت از والدين و در پاسخگوي به نياز آنان در تهيه معاش ، لياقت و توانايي زيادي را از خود نشان ميدهد و براي كسب اطمينان مجدد ، در موقعيتهاي ناآشنا ، به چهره والدين خويش نگاه نميكنند . عده از كودكان نيز داراي نگاهي خيره و مات بوده حتي در خلال روشهاي تهاجمي پزشكي نيز واكنشي از خود نشان نميدهند آنان ممكن است هنگام تنبيه شدن گريه نكنند . بعضي از كودكان باهوش تر از والدين خود بوده كه اين موضوع سبب ايجاد خصومت بين والدين و كودك ميگردد .


عوامل ديگري كه سبب سوء رفتار با كودك ميگردد عبارتند از
بهره بر داري اقتصادي
گاهي اوقات اعضاي خانواده جهت دستيابي به اموال و دارايي كودكي كه تحت سرپرستي آنها قرار دارد نسبت به وي غفلت نموده يا وي را مورد سوء رفتار قرار ميدهند « اين امر در مورد كودكاني كه والدين خود را از دست داده اند صادق ميباشد »
در بعضي از مواقع عنوان كودك معلول ، ناتوان عقب مانده را به او نسبت داده يا در صدد از بين بردن و از طريق استفاده از سموم و يا ايجاد حريق هستند .
مصاحبه با والدين


در هنگام مصاحبه با والدين كودكاني كه دچار آسيبهاي مشكوك و غير تصادفي هستند ، انتخاب روشي مبتني بر درك و همدلي امري لازم و ضروري ميباشد . هم چنين آگاهي از امكانات و تسهيلات اجتماعي و روانشناسي در امر پيشگيري از بدرفتاري با كودكان به شخص مصاحبه گر كمك ميكند تا يك روش مناسب ، عيني و بدون سوگيري را در رابطه با والدين انتخاب نمايد . اعتراف گرفتن از والدين در صورت وقوع اذيت و آزار بي مورد است .
نقش غربالگري
غربالگري بايد قبل از تولد ، بعد از تولد و در فواصل معيني از مراحل رشدو تكامل كودك انجام پذيرد و در صورت شناسايي خانواده هاي در معرض خطر ، همچنين عوامل شايع بالقوه و فشارهاي رواني كه منجر به سوءرفتار توسط اعضاي خانواده نسبت به كودك گرديده آگاه شد تا حمايت هاي لازم جهت پيشگيري را انجام دهد . كنترل موقعيت سوء رفتار با كودك بسيار دشوار بوده و به راهكارهاي متعدد تربيتي و ذهني نيازمند ميباشد .
نقش مراقبتي


كودك و والدين او نيازمند مراقبتهاي بهداشتي ، درمان جراحات جسمي ، عاطفي ، رواني اتخاذ تدابير درماني براي خانواده و روان درماين براي افراد سوء رفتار گر از اموري است كه بعهده پرستار بهداشت مي باشد .
هدف حفاظت كودك، حمايت و نوتواني والدين و برگرداند كودك به خانواده در صورت وجود امنيت در خانه مي باشد .
نقش آموزشي


پرستاران قادرند با حمايت والدين و آموزش درباره روشهاي كنترل فشار ، شناخت فرايند روش و تكامل ، همچنين شناخت نيازها و تمايلات كودكان وجود منابع حمايتي در جامعه به اعضاي خانواده در انتخاب روشي مناسب در برخورد با كودك كمك نمايد .
نقش پژوهشي و رهبري


با توجه به دلايلي اصلي محدوديت و عدم موفقيت در برنامه هاي پيشگيري از سوء رفتار ، كمبود تحقيقات و اطلاعات آماري در ارتباط با سوء رفتار مي باشد . يكي از نقشهاي پرستاري تحقيق و بررسي موارد سوء رفتار ، علل ايجاد مشكل و يافتن راههاي مناسب حل مشكل ميباشد . پرستاران افراد مناسب جهت نقش رهبري در آموزش و تربيت نيروهاي انساني ، سياستگذاري در جهت تداوم و گسترش كمك به كودكان در جلوگيري از سوء رفتار ميباشند . همچنين مسئوليت رهبري گروههاي داوطلب معمولا به عهد پرستاران ميباشد .


نقش مشاوره اي
يكي ديگر از نقشهاي موفقيت آميز پرستار بهداشت در پيشگيري از سوء رفتار نقش مشاوره اي است ، پرستار ميتواند با شناخت عوامل ايجاد خشونت و سوء رفتار بر اساس اهداف كوتاه مدت و دراز مدت برنامه مشاوره با خانواده را طراحي نمايد . مشاوره با هدف اياد روابط متعادل در خانواده و همچنين جلب توجه اعضاي خانواده به رفع نيازهاي جسمي و رواني ديگر اعضاء و كودكان ، سد محكمي در برابر خشونت و سوء رفتار محسوب ميگردد . ارتباط مداوم پرستار با والدين و ديگر اعضاي خانواده يك مكانيسم موثر جهت كاهش سوء رفتار ميباشد .
پرستار به عنوان عامل تغيير در سه سطح اول ، دوم ، سوم پيشگيري مراقبت ارائه ميدهد .


پيشگيريهاي سطح اول
پيشگير اوليه از سوء رفتار اقداماتي است كه پيش از شروع سوء رفتار صورت ميگيرد و امكان بروز بعدي سوء رفتار را از بين ميبرد .
زماني كه مسئله قابل پيش بيني باشد مطرح ميگردد، زيرا نميتوان با قاطعيت پيش بيني كرد كه سوء رفتار چه زماني اتفاق خواهد افتاد . پرستاران بهداشت جامعه بدليل فعاليت در موقعيت هاي گسترده اي چون خانه ، مدرسه ،كارخانه ، درمانگاه قادرند قربانيان پنهان سوء رفتار را شناسايي كنند . اين مرحله از پيشگيري شامل تقويت افراد و خانواده ها جهت مقابله و تطابق موثر با عوامل تنش زاي متعدد زندگي ميباشد بطوريكه بتوانند عوامل مخربي كه آنان را به سمت خشونت و سوء رفتار سوق ميدهد را كاهش دهند . پرستاران بهداشت جامعه فرصت هايي متعددي جهت آموزش توانايي هاي والدگري به والدين دارند . آموزش مهارتهاي اوليه ايي چون مراقبت از كودك ، تغذيه ، ساكت كردن و جنباندن كودك ميتواند در كلاس ، خانه يا ملاقات در درمانگاه صورت پذيرد . اين والدين نياز به آموزش در اين موارد را دارند تا بدون سوء رفتار با كودك او را پرورش دهند .


اين نوع پيشگيري مستلزم برپايي دوره هاي آموزش بهداشت اجتماعي بويژه در مدارس دوره راهنمايي و متوسطه ، توام با موضوعاتي در خصوص نحوه پدر و مادر شدن ، رشد و تكامل ، پيشگيري از بارداري و نيز توسعه ارتباطات ميباشد . دوره هاي آموزشي ديگر جهت ارتقاء نقش والديني عبارتند از :
آموزش در دوران بارداري – بعد از تولد جهت مراقبت از نوزاد ، دوره هاي آموزشي مراحل رشد كودكان زير يك سال و كودكان نوپا .


همچنين خدمات حمايتي اجتماع نظير گروههاي خودياري ، كودكستان ها ، خطوط مستقيم تماس تلفني و خدمات مشاوره اي جهت كاهش استرسهاي والدين به امر پيشگيري اوليه در مورد سوء رفتار با كودكان كمك ميكند . تشويق به همجواري مادر و نوزاد بعد از وضع حمل در مراكز تسهيلات زايماني ، ملاقات طولاني با نوزاد نارس به افزايش فرآيند پيوند و دلبستگي بين والدين و فرزند كمك مينمايد .


نلسون در اين زمينه مينويسد پيشگيري نوع اول از اركان مهم اين برنامه است و هدف آن منحصرا مبارزه با بدرفتاري نيست بلكه آگاهي از رشد و مهارتهاي كودك احتمال بدرفتاري را هنگام مواجهه با مشكلات كمتر خواهد كرد . به همين دليل انتظار ميرود با كاهش فشار وارد بر خانواده ، كنترل كودكان نيز آسانتر صورت پذيرد . از طريق اين گروهها براي والدين فرصت هاي فراهم آمده و از آنان حمايت ميشود ، تا بتوانند درباره مشكلات خود به گفتگوي پرداخته و سبكهاي مراقبت و سرپرستي از كودكان را فراگيرند .
پرستار بهداشت جامعه بايد نيازهاي بهداشتي خانواده را تعيين كرده و به آنها كمك كند تا براي نيازهاي فردي خودشان روش هاي مراقبت از خود را به كار گيرند .


آموزش در مورد حوادث محيط منزل ، مكانهاي تفريحي كه كودكان را تهديد ميكند .
آموزش در جهت آگاهي يافتن از عوامل خطر در زندگي، بازديد منزل در زمان تولد جهت بررسي نيازهاي بهداشتي مادر يا خانواده و آموزش جهت سلامت نوزاد تقويت علاقمندي در مورد رعايت بهداشت فردي و آموزش عادات بهداشتي از ديگر مواردي هستند كه در پيشگيري اوليه بايد به آن توجه شود .
پيشگيري سطح دوم
هدف : متوقف يا محدود كردن پيشرفت بيماري يا صدمات ايجاد ميباشد ، همچنين از بروز عوامل و معلوليت هاي حاصله پيشگيري بعمل آيد به عبارتي در اين مرحله از پيشگيري پرستاران ميتوانند تدابيري پيشگيري را جهت محدود كردن و يا خاتمه دادن به سوء رفتارهاي بعدي آغاز نمايند .


با انجام بررسي هاي بهداشتي و شناسايي خانواده هاي سوء رفتارگر ، فراهم آمدن حمايتهاي اجتماعي ومشاوره اي ، افزايش بازديدهاي منزل ، تشويق وحمايت خانواده و دوستان ، همكاري با نهادها و موسسات اجتماعي وجهت كمك به كاهش مشكلات خانوادگي ، اجتماعي اين خانواده ها امري الزامي است . اعضاي خانواده بايد به پرستار اطمينان داشته و پرستار نيز با نگرشي بي طرفانه آنها را پذيرفته ودرك نمايد .
اقدامات پرستاري با تشريك مساعي والدين و ارائه راه حلهاي مناسب بررسي و حل مشكلات مطرح شده در هنگام مواجهه با بحران در خانواده انجام مي شود . پرستار بايد مددجو را تجربيات ، نگرشها و ارزشهاي گذشته مواجه نمود . و از سوي ديگر رفتارهاي ضد اجتماعي منجر به آزار رساني را شناسايي نمايد .


رفتارهاي ضد اجتماعي عبارتند از :
افسردگي
احساس اندوه و فقدان بعد از مرگ فرد مورد علاقه
تنهايي و فقدان سيستم حمايتي
بي خانماني ونداشتن سرپناه


وجود تاريخچه اي از تمايل به خودكشي و رفتارهاي تجاوزكارانه
بيكاري طولاني
وجود و يا استفاده از اسلحه و بازداشتهاي قبلي
سابقه فرار از منزل يا بازداشتگاه
تصادف اتومبيل
وجود مشكلات جسمي و رواني در فرد


نلسون ميگويد در برنامه پيشگيري سطح دوم ، به خانواده هاي توجه ميشود كه احتمال بروز بدرفتاري در آنها بسيار زياد بوده يا پيش از اين بدرفتاري با كودك را آغاز كرده اند . با پيشرفتهاي اخير در تشخيص نظري اين پديده متخصصان توانايي آن را يافته اند والديني را كه به احتمال زياد با كودكان بدرفتاري ميكنند ، كودكان آسيب پذير و محيطهاي پراسترس را شناسايي نمايند .

ماهيت مسئله و پيامدهاي قانوني آن تلاشهاي پيشگيراي را مشكل ميسازد . كودكان در معرض بدرفتاري را ميتوان به طور قانوني از والدينشان جدا كرد با توجه به اين مسئله كه والدين اين كودكان هيچگونه همكاري جهت اصلاح رفتار خود ندارند حتي به طور غير مستقيم به در خطر بودن كودكانشان اشاره نميكنند .


گاهي نياز است كه اهداف دراز مدتي براي خانواده هاي سوء رفتارگر طراحي شود . از آنجايي كه گستردگي خانواده امروز بسيار كم شده يك دوست نزديك ميتواند نقش حياتي در خانواده ايفا نمايد وحمايت و محبتي را كه اعضاي خانواده نيازمند فراهم نمايد چرا كه هدف اصلي درمان برقراري رابطه اي مثبت بين اعضاي خانواده و كودك تقويت اعتماد به نفس و تغيير عادات و نگرشهاي كهنه ميباشد كه فرد حمايتگر ميتواند انجام دهد . معمولا رهبري اين تيم را پرستاران به عهده ميگيرند .


پيشگيري سطح سوم
هنگامي كه فرآيند سوء رفتار از مراحل خود فراتر رود مي توان در مرحله سوم پيشگيري اقداماتي را انجام داد تا امنيت و سلامت خانواده را حفظ نمود .
به طور كلي پيشگيري نوع سوم شامل خدمات گسترده با تاكيد بر اقدامات درماني و ارجاع ميباشد كه هدف آن بكارگيري همه تدابير موجود براي كاهش يا محدود كردن عوارض ناشي از سوء رفتار است .
پرستاران بهداشت جامعه بايد از منابع در دسترس جامعه و نگرشهاي آنان جهت قربانيان سوء رفتار آگاهي داشته باشند تا از آسيب مجدد به كودكي كه يكبار دچار آسيب شده جلوگيري نمايند ، اين امر با تحويل كودك به ديگري به عنوان فرزند خواندگي با حكم دادگاه حاصل ميشود . تا زماني كه خانواده از طريق مشاوره روانشناسي وكلاسهاي مربوط به رشد و تكامل كودكان ، مورد بازپروري قرار گيرند، افراد معيني روزانه اين خانواده سركشي ميكنند اين افراد به عنوان ياري دهندگان ،حمايت كنندگان مالي و كاهش دهندگان استرس در خانواده عمل ميكنند.


مارلو مي گويد پرستاران ميتوانند در زمينه بهداشت عمومي يا در كنفرانسهاي مربوطه به خانواده و كودك ، نقش آموزش تاثير داشته باشند . بيمارستان نيز در برابر افراد مستعد به بيماريهاي رواني (هيستري نظير مادران كم سن و سال 13-19) يا متاركه كرده عامل پيشگيري مهمي محسوب ميشوند .
پرستاران قادرند مانع بحراني شدن ارتباط بين مادر و كودك شده ، سريعا علائم سوء رفتار را دريافته و وي را به يك موسسه حمايتي ارجاع دهند .
مسئله مهم و قابل توجه اين است كه خطر بروز مجدد سوء رفتار از طرف والدين اصلاح شده هميشه وجود دارد .
بنابراين آموزش و ايجاد روابط متعادل در خانواده و توجه رواني ، جسماني افراد به يكديگر جهت رفع نيازبهاي متقابل ميتواند سد محكمي در برابر بروز مجدد سوء رفتار باشد .


شناخت خانواده ، يافتن مشكلات و كمك به حل آن از مسئوليتهاي پرستار است وي هم چنين با شناخت عوامل خشونت و سندرم ضرب و شتم كودك بر اساس اقدامات كوتاه مدت و طولاني مدت برنامه ريزي قابل اجرايي تنظيم مينمايد .
اين مسئله بايد همواره مد نظر باشد كه والدين هرگز به دليل اينگونه اعمال خشونت آميز نبايد سرزنش شده و مورد توبيخ و تنبيه قرار گيرند .
لازم است پرستاران موارد مشكوك به بدرفتاري را به مسئولين گزارش نمايند چرا كه كوتاهي در اين امر ممكن است منجر به صدمه جدي بعدي يا مرگ كودك و از سوي ديگر مجازات قانوني براي پرستاري گردد ، همچنين بواسطه هشدارهاي قانوني از حفاظت كودك بايد اطمينان حاصل كرد.


نقش اجتماعي : اين نقش بواسطه تمركز بر روي فرد بدرفتار به عنوان يك انسان ايجاد ميشود ، نظير فراهم آوردن فرصتهايي مناسب جهت صحبت درباره علائق و كارهاي لذت بخشي كه تاكنون انجام داده است . سوء رفتار ممكن است از مهارتهاي اجتماعي فردي نادان و بي منطق باشد پرستار بايد از فرصت هاي مناسب در محيطي سالم جهت تمرين اجتماعي شدن اينگونه افراد استفاده كند . البته اين نشان دهنده اين نيست كه پرستاران فقط با مددجويان صحبت ميكنند بلكه با شناسايي كمبودهاي آنان در صدد رفع مشكلات آنان نيز بر ميآيند و با رفع نيازها و حل مشكلات آنها ارتباط همراه با اعتماد و آسايش بين مددجو و پرستار برقرار ميگردد .


گزارش موارد سوء رفتار
گزارش كليه موارد مشكوك به سوء رفتار و غفلت به مقامات ذيربط در آمريكا امري اجباري است .
معمولا پزشكان بدرفتاري با كودك را گزارش ميدهند اما در حالات مختلف افراد غير حرفه اي و غير متخصص نيز ميتوانند چنين مواردي را گزارش كنند. كليه اشخاص گزارش كننده نيز بواسطه داشتن مسئوليت ، از پيگرد قانوني دادگاه مصون هستند . قصور در گزارش موارد مشكوك ميتواند منجر به تعقيب قانوني شود . عموما موارد مزبور به مراكز حمايت از كودكان در هر ناحيه گزارش ميشود . اهداف اينگونه مراكز حمايتي رسيدگي و پيشگير ي از بدرفتاري با كودكان و فراهم نمودن خدمات اجتماعي جهت بازپروري والدين بدرفتار ميباشد.


تعاريف قانوني
حكم توقيف توسط پليس بمدت 72 ساعت هنگامي گرفته ميشود كه اين نگراني وجود داشته باشد كه امكان اينكه والدين پيش از اتمام بررسي هاي اوليه به همراه كودك فراركننده يا دوباره آسيبي به كودك رسانند يا از بستري شدن كودك در بيمارستان خودداري نمايند.
تاريخچه كودك آزاري : صفحه 17 از كتاب كودك آزاري در ايران تاليف : سعيد مدني كودك آزاري قدمتي تقريبا معادل تاريخ بشر دارد . بابليان و مردم روم باستان دختركان خود را وقف معابد مي كردند ، اين كودكان اكثرا در معرض سوء استافده جنسي قرار ميگرفتند . در روم قديم كشتن فرزندان حق قانوني والدين بوده اعراب در دوران بدويت و پيش از پذيرش اسلام ، دختران را زنده به گور ميكردند ، در چين نيز فروش دختران امري رايج بود .


لباس هايي دخترانه پوشيده و علاوه بر ارائه خدمات عمومي بهداشت كه غالبا متعلق به دربار جود پسران كوچك نيز قرار ميگرفتند . اصطلاحات « بچه مطرب » ، « امر دباز » و « امردبازي » كه در ادبيات عاميانه آن دوران متداول گرديد ، فصل مهمي از تاريخ اجتماعي ايران را تشكيل ميدهند .


صفحه 19 و 18 از كتاب : كودك آزاري در ايران تاليف : سعيد مدني ( تهفرخي ) در ايران بجز برخي موارد حاد آزار و يا قتل كودكان كه در جرايد منتشر شده گزارش مشخصي از وضعيت آزار كودكان در گذشته ارائه نشده است اما در هر حال در ايران حساسيت ويژه محافل علمي يا بهداشتي خصوصا بهداشت روان نسبت به اين مشكل اجتماعي ، عمدتا محدود به يك دهه اخير است . يكي از معدود موارد آزار و قتل كودكان كه در گذشته نسبتا دور انعكاس قابل توجهي در افكار عمومي داشت و هنوز هم در خاطره ها جاي معروف به « اصغر قاتل » بود .

اين مرد 42 ساله در سال 1313 به جرم ارتكاب جنايت ها و قتل هاي متعدد و مراجعه ميكردند . اغوا ميكرد و به خرابه هاي جنوب تهران ميكشاند و پس از سوء استفاده و آزار جنسي ، آنان را به قتل ميرساند . پدر « اصغر قاتل » نيز دزد و راهزن بود و نزديك به 40 نفر را به قتل رسانده بود وي در بازجويي هاي خود گفته بود : « تا آنجا كه يادم هست ، هميشه از زنها بدم ميآمد ولي در عوض عشق و علاقه عجيبي به پسربچها داشتم : » اصغر در 22 سالگي نيز به جرم همجنس گرايي به زندان محكوم شده و در اين زمينه گفته است : « در 22 سالگي به جرم همجنس گرايي به زندان محكوم شدم . پس از آزادي تصميم گرفتم كه از اين پس ، كودكان را پس از كامجويي به قتل برسانم . به قدري از اين عمل لذت ميبردم كه حد و وضعي بر آن متصور نبود

، مخصوصا پس از آنكه خون قربانيان خود را ميخوردم ... » در هر حال حساسيت مجامع علمي و همين طور مديران وصاحب نظران بهداشت روان نسبت به پديده آزار كودكان و جستجوي راهكارهايي براي كنترل وكاهش آن در ايران عمدتا به يك دهه اخير محدودميشود .


صفحه 20 همان منبع بالا كودك آزاري چيست ؟ ( child abuse )
هر گونه آسيب جسمي يا رواني ، سود استفاده جنسي يا بهره كشي و عدم رسيدگي به نيازهاي اساسي افراد زير 18 سال توسط ديگر افراد و به صورتي كه غير تصادفي نباشد . كودك آزاري تلقي ميشود . اگر چه اين تعريف تلاش كرده تا همه وجوه و ابعاد آزار كودكان را توضيح دهد ، اما در هر حال بسياري از مفاهيم مندرج در آن ممكن است در بين صاحب نظران اختلاف برانگيز باشد در واقع با توجه به اهداف وكاربردهاي متنوع ، تعاريف متعددي از آزار و خشونت ارائه شده است . (امري ولا و من بيلينگر ، 1988) انجمن روانپزشكي آمريكا در چهارمين دفترچه راهنماي تشخيص دور آماري اختلالات رواني مطرح شده اند ، عبارتند از :
سوء رفتار جسمي با كودك ، سوء رفتار جنسي با كودك ، مسامحه در مورد كودك بدرفتاري با كودك يك اصطلاح كلي است كه بيشتر توسط روانپزشكان كودك مورد استفاده قرار ميگيرد (قابلان و سادوك ، 1988)


صفحه 21: در هر حال كودك آزاري طيف وسيعي از رفتارهاي آسيب رسان از قبيل عدم برآوردن نيازهاي اوليه كودك ، غفلت از مراقبت هاي بهداشتي ، فقدان رشد كافي ، تنبيه و بدرفتاري فيزيكي ، سوء استفاده جنسي و سوء رفتار هيجاني و آزار رواني را شامل ميشود . مطابق تعريف سازمان بهداشت جهاني ، كودك آزاري عبارتست از آسيب يا تهديد سلامت جسم و روان و يا سعادت و رفاه و بهزيستي كودك به دست والدين يا افرادي كه نسبت به او مسئول هستند .


كودك آزاري جسمي (physical child Abuse) چيست ؟ همانند كودك آزادي ، در تعريف كودك آزاري جسمي نيز نظر واحدي وجود ندارد . در واقع تعاريف كودك آزاري جسمي عمدتا تحت تاثير مسائلي نظير : 1) قوانين و مقررات حقوقي مربوط به بزه ديدگي اطفال ،
2) ارزش هاي فرهنگي خصوصا در زمينه تربيت اطفال و تنبيه و مجازات آن
3)استعدادهاي زيست شناختي قرار ميگيرند .


1 صفحه 22 : آزار جنسي توسط سرويس هاي خدماتي پيشگيري از كودك آزاري ( 1988) اينگونه را تعريف شده است : « جراحت جسماني كودك زير 18 سال توسط فردي كه مسئول نگه داري و محافظت كودك است ، تحت شرايطي كه نشان دهد بهداشت و بهزيستي كودك در معرض خطر يا تهدید است » جليلي و باقري يزدي ( 1380) در جمع بندي نهايي خود آزار جسمي را اينگونه تعريف كرده اند :
سوء رفتار جسماني را ايراد صدمه مستقيم . صفحه 23 ( مانند ضرب وشتم وسوزاندن ) ، غير مستقيم ( مثل هل دادن و پرت كردن ) و يا مسموم ساختن كودك توسط يكي مراقب نيز تعريف ميكند كه عمدتا با علائم ذيل مشخص ميگردد :
1_ سوختگي ، خون مردگي ها خراش ها ، پارگي ها و سوراخ شدگي ها
2_ شكستگي ها ، در رفتگي ها و قطع عضو ناشي از بستن محكم كودك


3_ وجود تغييرات هوشياري ناشي از مسموميت و يا ضربات وارده بر جمجمه به اين ترتيب آزار جسمي به هر علمي كه منجر به آسيب عمدي جسمي كودك شود اطلاق شده است اين آسيب ها ناشي از تنبيهات شديد جسمي يا تنبيهات غير موجه ميباشد . همچنين شامل حمله آگاهانه وعمدي به كودك مثل سوزاندن ، گاز گرفتن ، بريدن ،هل دادن ، تابيدن اندام ها ، شكنجه ، ضربات ، زخم ها و شكستگي ها ميشود .


كودك آزاري جنسي (sexual child abvuse) چيست ؟ آزار جنسي ، درگير نمودن كودك در فعاليت هايي است كه منجر به ارضاء جنسي افراد بزرگسال مي شود . مركز ملي كودك آزاري،سوء استفاده جنسي را تماس ها يا تعاملات بين كودك و فرد بالغي ميداند كه كودك را به منظور صفحه 24 : تحريك جنسي مورد استفاده قرار داده است . اين سوء استفاده يا انتفاع جنسي شامل ميباشد و به انواعي مانند بدرفتاري جنس تعرض جنسي ، زناء با محارم ، تجاوز و روسپيگري كودكان تقسيم ميگردد آزار جنسي توسط افراد خانواده ، آشنايان و يا بندرت توسط افرادغريبه صورت ميپذيرد ( هاتفي ) بنا بر نظر جليلي ( 1374) كودك در هر سني ميتواند مورد سوء رفتار جنسي قرار گيرد اما مهاجم معمولا حداقل 5 سال بزرگتر از قرباني است . همچنين لااقل يك سوم كودكاني كه مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته اند ، تحت آزار جسمي وغفلت بوده اند .

بدرفتاري جنسي با كودك به صورت هر گونه تماس جنسي ناخواسته فرد بالغ با كودك تعريف شده است . ولي در مورد شرط ناخواسته بودن آن ، اتفاق نظر وجود ندارد . طبق تعريف ديگري بدرفتاري جنسي با كودك عبارتست از :
1_ به كار گيري ، استفاده ، اغوا ، تشويق ، واداشتن كودك به درگير شدن با هر گونه رفتار روشن جنسي يا نمايش اينگونه رفتار
2_ تجاوز ، تماس جنسي ، فحشاء يا هر گونه بهره برداري جنسي ديگر از كودكان از ديدگاهي ديگر آزار جنسي اين طور تعريف شده است : « عمل تحميلي جنسي بر عليه كودكي كه فاقد تحول شناختي ، هيجاني و جسمي است »


صفحه 25 : كر و گمان نيز معتقدند آزار جنسي درگير ساختن كودك در فعاليت هايي جنسي است ، به طوري كه كودك در كي از آن رابطه نداشته و توانايي آمادگي جهت برقراري اين رابطه را نداشته باشد يا اين كه بر خلاف محرمات اجتماعي يك جامعه باشد محمد ناني ( 1380) پنج ويژگي را در تعريف آزار جنسي ضروري ميداند :
1_كودك عموما آن را دوست ندارد 2_ ارضاء جنسي خود آزار دهنده هدف اصلي آزارست 3_ در اين رابطه يك تفاوت سني و قدرتي وجود دارد كه اين مسئله به طور موثري رضايت از رابطه را از بين ميبرد. 4_ فعاليت جنسي معمولا پنهان ، همراه با توطئه چنيني قبلي واعمال زور از جانب فرد قدرتمند است
5_ گاهي اوقات به نظر مي رسد كه به دليل عدم ارضاي نيازهاي شديد كودك به حمايت فيزيكي ، عاطفي ، توجه و وابستگي او تمايل به پذيرش ، شروع و حفظ رابطه دارد.


صفحه 30 _ كودكان در چه سني بيشتر مورد آزار قرار ميگيرند؟ كودك در هر سني ممكن است در معرض آزار قرا رگيرد . به عبارت ديگر طيف سني كودكان آزار ديده به قدري گسترده است كه به سختي ميتوان آن را منحصر به محدوده مشخصي كرد ، از دوران شيرخوارگي ، نوزاد ممكن است مورد انواع آزار يا غفلت ديگران واقع شود . تكان هاي شديد نوزادان براي خوابانيدن يا ساكت كردن گريه هاي آنها ، بارها منجر به مرگي ناگهاني شان شده است چه بسيار خردسالاني و يا كودكان بي دفاعي كه تنها به دليل عدم توانايي دفاع از خود يا نداشتن زباني گويا براي بيان نيازهاي عاطفي شان ، قرباني سوء رفتار ديگران شده اند .


همچنين گزارشات فراواني از سوي نوجوانان و كودكان بالغ درباره آزارشان توسط بزرگسالان منتشر شده است در گزارش از 25 مورد عيني از نمونه هاي كودك آزاري كه در طول 10 سال ( 1346 تا 1356) به بيمارستان سينا واقع در شهر تهران مراجعه كرده اند ، بيشترين ضايعات در اطفال بزرگتر از سن سه سالگي مشاهده شده است .


پژوهشي كه با هدف بررسي ميزان پيشينه كودك آزاري و بي توجهي در دبيرستان هاي دولتي تهران انجام شده 2240 نفر دانش آموز دبيرستاني (شامل 1175 دختر و 1065 پسر ) با دامنه سني 14 تا 18 سال را از نظر انواع آزار مورد بررسي قرار داد . در اين مطالعه بيشترين سن وقوع آزار 11-15 سال گزارش شد كه 51/4 درصد سنين وقوع آزار را تشكيل ميداد . براساس همين تحقيق 12/7 درصد دانش آموزان ، سن وقوع آزار را پيش از 6 سالگي گزارش نمودند، 19/5درصد 7 تا 10 سالگي و 16/4درصد 16تا 18 سالگي را به عنوان سن وقوع آزار ذكر كردند ، ( نوروزي ، ) 372صفحه 31 خضروي ) 1375) نيز با هدف بررسي كودك آزاري جسماني ، 1800پرونده مربوط به كودكان مراجعه كننده به مركز شهيد اسماعيلي در طول سالهاي 1374 تا 1380را مورد مطالعه قرار داد . مطالعه بين سنين 8تا 12سالگي قرار داشتند و ميانگين سن آنان نيز برابر 8/88 سال بود .

 

صفحه 37 : پسران يا دختران ، كدام يك بيشتر ازار داده ميشوند ؟ بررسي تاثير جنسيت بر كودك آزاري از مسائل مورد علاقه پژوهشگران بوده است . در پژوهش ها تلاش شده به مسائلي نظير سؤالات زير پاسخ داده شود . جنسيت كودكان تا چه حد در فراواني و نوع كودك آزاري تاثير گذار است؟ آيا تفاوت هاي جنسيتي منجر به تفاوت در ميزان و شدت و نوع كودك آزاري مي شود؟
كودك به صرف دختر يا پسر بودن آيا الگوي يكساني از آزار را تجربه ميكند ؟


نوروزي (1372) در مطالعه8 اي كه بر روي 1175دختر و 1065 پسر 14 تا 18 ساله انجام داد دريافت كه در گروه سني مورد مطالعه دختران به طور معني داري بيشتر از پسران مورد آزار عاطفي ، آزار جنسي و غفلت قرار گرفته اند . در اين مطالعه ميزان شيوع آزار جسمي بين دختران و پسران تفاوت معني داري نداشت در مطالعه اي كه صفوي (1374) انجام داد ، يافته ها بر اين امر دلالت داشت كه 76 درصد بچه هاي قرباني سوء رفتار جسماني ، پسر و 24 درصد آنها دختر بوده اند . اين تحقيق در درمانگاه شهيد اسماعيلي از سال 1372 تا 1373 بر روي پرونده هاي اطفال مراجعه كننده به اين درمانگاه صورت پذير فت . صفحه 40 بر اساس نتايج حاصل از تماس تلفني 1050 نفر با صداي مشاور در سال 1380 مشخص شود كه 357 نفر آنان مورد انواع آزار قرار گرفته اند ، كه 57 درصد آنان را دختران و 43 درصد را پسران تشكيل مي دادند .


) قاسم زاده ، 1380) بررسي ديگري كه توسط محمد خاني وهمكاران در سال1380 بر روي دانش آموزان دوره راهنمايي شهر تهران صورت گرفت نشان دادكه ميانگين نمرات آزارعاطفي در دختران به طور معنا داري بالاتر از پسران ميباشد به عبارت ديگر دختران بيشتر از پسران آزار عاطفي را گزارش كرده اند . از سوي ديگر پسران نسبت به دختران درجات بيشتري از آزار جسماني ومورد غفلت واقع شدن را گزارش كرده اند ميانگين نمرات آزار جنسي نيز در دختران بالاتر از پسران بود


صفحه 50 نسبت كودك آزار ديده و فرد آزار دهنده : آزارهايي كه توسط كودكان گزارش ميشود اعم از انواع آزار جسمي ، عاطفي و جنسي و غفلت از سوي چه كساني اعمال ميگردد ؟ آزارهاي جسمي شديدي كه عواقب آنها كودك را به درمانگاه ها يا بيمارستان ها ميكشاند ، و حتي آزارهاي بسيار شديدتر وكشنده اي كه مرگ كودك را در پي دارند ، در اكثر قريب به اتفاق موارد از سوي افراد ساديستيك (sadistic) وروان پرينش پراكنده در جامعه و همچنين نامادري ها و ناپدري هاي بي رحمي كه تعلق خوني و عاطفي با كودك ندارند ، صورت نميگيرد بلكه در تاريخچه بيشتر اين آزارها رد پاي يك والد يا فردي است كه به كودك نزديك بوده و انتظار مراقبت و حمايت از كودك توسط وي ميرفته است

. مطالعات نشان داده اند كه در اكثر موارد اقدام كنندگان به كودك آزاري ) به ويژه آزارهاي جسمي ، عاطفي و غفلت) والدين كودك هستند و مواردي كه شامل بيگانگان وغريبه ها ميشود در صد كوچكي از كل موارد را در بر ميگيرد . تحقيقات ديگر نيز حكايت از آن دارند كه برادران و خواهران نيز از ديگر اقدام كنندگان به كودك آزاري در خانواده ها هستند . همچنين با وجود كليشه هاي اجتماعي كه معمولا كودك آزاري را با فرزندخواندگي همبسته ميدانند . داده هاي بدست آمده از گزارش هاي رسمي ، وجودي كه خطر كودك آزاري را در فرزند خوانده ها ، نشان داده است ، اما بر اين رابطه صحه نميگذارد ( بوالنهري 1377(


صفحه 113: بررسي ميزان رابطه تحصيلات والدين و كودك آزاري ، در مطالعات مختلف نتايج كم و بيش مشابهي را نشان ميدهند . اسداللهي (1374) در مطالعه سوء ر فتار والدين در مدارس ابتدايي شهر تبريز به منظور بررسي ارتباط بين ميزان تحصيلات والدين با سوء رفتار جسمي ، رواني و انواع غفلت ( آموزشي ، جسمي و رواني ) ميزان تحصيلات پدر ومادر را به طور جداگانه به سه دسته بي سواد و ابتدايي ، راهنمايي ومتوسطه ، ديپلم و بالاتر تفكيك نموده و پس از محاسبات آماري لازم به ارتباط معنا داري بين سطح تحصيلات پدر با انواع سوءرفتار باكودكان و همچنين ارتباط معنا دار ميان ميزان تحصيلات مادر با انواع سوء رفتار به غير از آزار رواني دست يافت .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید