بخشی از مقاله

متصريخ بر تاريخ هنر در ايران و جهان

قرون وسطا :
يک هزاره از تاريخ اروپا به عنوان قرون وسطا شناخته مي شود . اين دوران که از حدود 450 ميلادي با فروپاشي امپراتوري روم آغاز شد نظاره گر عصر " ظلمت " بود . ( تجزيه امپراتوري روم – اضمحلال روم غربي و قدرت گرفتن کليسا ) . اين دوران را مي توان تاريک ترين دوره تاريخ اروپا ناميد زيرا سلطه جهان بيني مذهبي در تمام شئون زندگي مادي و فرهنگي انسان غربي سايه افکنده بود . انگيزاسيون ( سازمان تفتيش عقايد کليساي کاتوليک قرون وسطا ) وظيفه اش جلوگيري از هرگونه رشد در علم و هرگونه بدعت بود . پس از شکنجه – مجازات و جادوگر ناميدن افراد مشکوک نوآوران و بدعت گزاران – آنها را وادار به اعتراف گناه مي کردند و زنده زنده مي سوزاندند و يا اعدام و مجازاتهائي از اين قبيل روا مي داشتند .

با اين همه اواخر قرون وسطا حدود 1450 ميلادي دوره رشد فرهنگي بود . شهرها گسترش يافت و دانشگاه ها بنيان گرفت . در قرون وسطا ميان سه طبقه : اشراف دهقانان و روحانيون تمايزي شديد برقرار بود . اشراف در قلعه هائي مستحکم در حصار خندق ها پناه گرفته بودند . دهقانان که بيشتر جمعيت را تشکيل مي دادند با فقر و تنگدستي زندگي مي کردند . تمام اقشار جامعه نفوذ قدرتمند کليساي کاتوليک رم را حس مي کردند . کليسا همان گونه که نگرش و انديشه قرون وسطائي را در سيطره داشت – بر جريان زنده موسيقي نيز حاکم بود . برجسته ترين موسيقيدانان – کشيش هاي خدمتگزار کليسا بودند . پسر بچه ها در مدارس وابسته به کليسا تعليم موسيقي مي ديدند . زنان مجاز به آوازخواني در

کليسا نبودند . در اين دوران پايمال شدن حقوق و شخصيت فردي انسان ها به اوج خود مي رسد و زمينه براي رشد و بروز استعداد ها کاملا محو مي گردد . با اين سيطره و حاکميت کليسا جاي شگفتي نيست که طي سده هائي متمادي از قرون وسطا فقط موسيقي مذهبي تصنيف شده است . از آنجا که هنر بازتاب زندگي واقعي است تجلي اين خصيصه در موسيقي نمود پيدا مي کند . چنانکه موسيقي اين دوران پلي فونيک بوده ( چند صدائي ) و بر اساس آوازهاي مونودي يا يک صدائي بنا گرديده است . خصيصه آن اجراي جندين ملودي آوازي مستقل و همزمان است که به تنهائي بي اهميت و قادر به خودنمائي نمي باشند و از ريتم و وزن مستقلي برخوردار نيستند و حتي کوچکترين اثري از هارموني در آنها ديده نمي شود . در اين صورت بايد گروهي و همزمان اجرا شوند . از مجموع اين ملودي ها اثر هنري زيبائي خلق مي شود.


چون هنر اين دوره در خدمت کليسا و در فضاي بسته و محدودي شکل گرفته بود و خارج از آن امکان رشد نداشت از اين رو هنرها خيلي به هم نزديک شدند و رابطه تنگاتنگي را با هم برقرار ساختند که در طول تاريخ بي سابقه بود . نقاشي در حيطه سبک بيزانس که بسيار ابتدائي بود محدود شده بود . زمينه اصلي آن را تصوير حضرت مسيح در آغوش مريم با هاله اي نوراني در اطراف چهره آنها تشکيل مي داد .
معماري اين دوره به موسيقي پلي فوني بسيار نزديک است . ابتدا به سبک رمانسک انجام مي گرفت که از خصوصيات آن مي توان طاق هاي گرد پايه هاي قطور و ديواردار را نام برد و بعد ها سبک گوتيک جايگزين آن گرديد .
هنر در قرون وسطي به طور کلي به قهقرا کشيده شد ولي موسيقي در وضعيت ديگري قرار داشت . در شرائطي که کليه رشته هاي هنري به فراموشي سپرده شده و دچار خمودي و رخوت گشته بود موسيقي چون در خدمت کليسا و زير نفوذ آن بود راه کمال پيمود و به رشد خود ادامه داد .
در قرون وسطي موسيقي آوازي ( بدون ساز ) گسترش يافت و کليه متون مذهبي با آواز خوانده مي شد به طوريکه چندين خواننده با هم يک متن را مي خواندند و از مجموعه آنها آواي واحدي شنيده مي شد ( گرچه سازهائي متنوع براي همراهي موسيقي به کار گرفته مي شده اما بخش عمده موسيقي قرون وسطا آوازي بود گرچه فقط در برخي از دستنوشته هاي موسيقي اين دوران اشاره هائي مشخص به سازها شده اما نقاشي ها و توصيف هاي ادبي برجا مانده از اين دوران گواه آن است که ساز نيز به کار گرفته مي شده است . کليسا با نظر به نقش پيشين سازها در ايين هاي کفر آلود ( غير مسيحي ) به استفاده از ساز روي خوش نشان نمي داد . به هر تقدير از حدود 1100 ميلادي به بعد سازها به گونه اي فزاينده در کليسا به کار گرفته شدند . ارگ برجسته ترين سازها بود .ارگ در ابتدا سازي بسيار زمخت و خشن بود اما به تدريج به چنان ساز انعطاف پذيري تبديل شد که توانائي اجراي موسيق ظريف و پيچيده پلي فونيک را يافت ) . در اين دوره خوانندگي بيشتر از هنرهاي ديگر مورد توجه قرار گرفت از اين رو با افزايش تدريجي متون مذهبي به اين فکر افتادند که آن را اساس موسيقي مذهبي کليسا قرار دهند تا مورد استفاده نسلهاي آينده قرار گيرد به اين منظور در صدد حفظ و جمع آوري آن برآمدند . اولين کسي که به اين فکر افتاد " پاپ گرگوري " ( اواخر قرن ششم ميلادي ) بود .


پاپ گرگوار کبير ( گرگوار اول 590 – 604 ميلادي )
بزرگترين پاپي است که تا کنون در عالم مسيحيت وجود داشته است . او از خانواده اشرافي و ثروتمند رم بود . بعد از اتمام تحصيلات در رشته حقوق مدتي در مقامات دولتي مشغول به کار شد و سپس به خدمت کليسا در آمد . او وجود خود را وقف خدمت به آيين مسيحيت نمود و ثروت و دارائي اش را به پيشرفت اين آيين اختصاص داد . کليسا هاي زيادي در سراسر ايتاليا دائر کرد و در يکي از بزرگترين آنها – در ميلان – به عبادت پرداخت . در سال 590 ميلادي به سمت پاپ انتخاب شد . وي نخستين کسي است که به اين سمت ( اسقف اعظم رم ) نائل آمد و به پاپ گرگوار شهرت يافت .


مهمترين اقدام گرگوار گردآوري سرودهاي مذهبي کليسا و تکميل آوازهاي مذهبي بود که به منظور درست خواندن آوازهاي کليسا عدم تغيير در آنها و فراموش نکردن آهنگ بين دو اجراي آواز به اين کار همت گماشت . هنوز مجموعه اين آهنگ ها در محراب سن پير موجود است که منشا موسيقي کليسا و به سرودهاي گرگوري معروف است . سرودهاي گرگوري معمولا داراي منشا انجيلي است و به شکل نثر همواره به زبان لاتين اجرا مي شود و سرچشمه مونوديک دارد .
آوازهاي گرگوري که قسمت اعظم ادبيات موسيقي مذهبي و رسمي دوران قرون وسطي را تشکيل مي دهد به اقتباس از نواهاي سرود يهوديان در عصر داوود و ساير نواهاي خاورميانه ساخته شده است .


طي بيش از 1000 سال – سرود گرگوريايي موسيقي رسمي کليساي کاتوليک رم بود . اين سرودها مجموعه ملودي هايي بودند که متون مقدس لاتين با آنها و بدون همراهي ساز خوانده مي شد . ( اين سرود ها بافتي مونوفونيک دارند . ) مقصود ملودي هاي گرگوريايي تشديد معنويت بخش هايي از آداب و ايين هاي مذهبي بود . اين ملودي ها فضايي مناسب نيايش ها و اعمال خاص مذهبي فراهم مي آوردند . آهنگسازان قرون وسطا – سده هاي پياپي آثار بديع خود را بر مبناي سرود گرگوريايي ساخته اند . ( از زمان تشکيل دومين شوراي واتيکان در سال هاي 1962 تا 1965 مراسم کليساي کاتوليک در هر کشور اغلب به زبان ملي آن کشور برگزار مي شود و به اين ترتيب امروزه سرود گرگوريايي ديگر متداول نيست . )

مدهاي کليسايي :

بخشي از کيفيت آسماني سرود گرگوريايي از گام هاي نا متعارف به کار رفته در آن سرچشمه مي گيرد . اين گام ها " مد هاي کليسايي " ناميده مي شوند . اين مد ها مانند گام هاي ماژور و مينور از هفت صداي متفاوت و يک صداي هشتم که تکرار صداي اول در يک اکتاو بالاتر است تشکيل مي شود اما الگوي پرده ها و نيم پرده ها در آن متفاوت است . مد هاي کليسايي گام هاي اساسي موسيقي غرب در قرون وسطا و رنسانس بوده اند و در موسيقي مذهبي و نيز غير مذهبي به کار گرفته شده اند . بسياري از ملودي ها و آوازهاي عاميانه غربي نيز از الگوي مد هاي کليسايي پيروي مي کنند . يکي از نمونه هاي شکوهمند و شادمانه سرود گرگوريايي " بخش آله لويا از مس مراسم عيد تجلي مسيح " است . واژه آله لويا به معني " تو را مي ستايم اي خداوندگار " است . در اين سرود نت هاي متعددي بر يک هجاي متن خوانده مي شوند . صداهاي پياپي و متعددي که بر هجا ادا ميشوند بيانگر لذت و خلسه مذهبي و توصيف ناپذيري است

.

اين مقوله ادامه دارد ......

فصل چهارم :
روم باستان
(نام روم را نبايد با رم يکي دانست . روم نام امپراتور بزرگ باستاني و رم نام شهري " پايتخت روم " است که از عجايب دنياي باستان به شمار مي رود . هرآنچه به کشور باستاني مربوط مي شود " رومي " و آنچه به پايتخت آن است " رمي " ناميده مي شود . اکنون کشور ايتاليا بر بخش گوچکي از روم باستان جاي گرفته و پايتخت آن همان پايتخت باستان " رم " است . )


هنر روم باستان
با آغاز امپراتوري روم به مرور هنر اين کشور بر هنر يونان تفوق يافت و جا يگزين آن گرديد . هنر روم بر اساس امپراتوري متحد الشکل اين کشور اجاد گرديد و به امکانات نسبتا واحدي دست يافت و در عرصه وسيعي گسترش پيدا کرد . در سده هاي اول و دوم ميلادي – هنر هلني ( يوناني ) که از خصايص و ويزگي هاي سودا گرايانه اي برخوردار بود بر هنر امپراتوري روم برتري داشت . بر اساس هنر يونان – پيکر تراشي که يکي از هنرهاي برجسته و اصلي به شمار مي رفت ججايگزين نقاشي ( هنر رومي ) گرديد . به مرور زمان ويزگي هاي هنر رومي رو به افزوني نهاد و نسبت به هنر يوناني پيشي گرفت به طوري که در قرن سوم پيش از ميلاد – نمونه برداري و تقليد از آثار هنري يونان به پايان مي رسيد و هنر رومي بر هنر هلني که به بن بست رسيده بود و هنري اشرافي محسوب مي شد – تفوق حاصل کرد . اين هنر ( رومي ) با رشد و نمو و توسعه چشمگير به احراز مقام پيکر تراشي عصر کلاسيک يونان دست يافت .


روم که از ابرقدرتهاي شگفت انگيز دنياي باستان بود بعد از مرگ امپراتور " تئودوسيوس کبير " به دو کشور پهناور تقسيم شد ( 395 ميلادي ) : روم شرقي ( بيزانس ) و روم غربي ( ايتاليا ) .
اواخر دوران امپراتوري روم غربي به علت پايگاه طبقاتي سرداران از پايين ترين صفوف و جايگزيني آنها بر اشرافيت هنر ويزگيهاي کلاسيک خود را از دست داد و خصلت هاي مردمي و شهري به خود گرفت و هنر يونان را از ميان به در برد .
آثار هنري روم به علت اوضاع اقتصادي – اجتماعي و حاکميت سياسي – بر خلاف آثار هنري يونان که بنابر شرائط اقتصادي اجتماعي – يادبودي و فاقد حماسه و دراماتيک با خصلتها و ويزگيهاي تشريفاتي و انفرادي بود – شکلي حماسي – تاريخ نگاري و دراماتيک به خود گرفت .

موسيقي در روم باستان

بعد از يونان امپراتوري بزرگ روم آغاز گرديد که پنج قرن به طول انجاميد . حيات فرهنگي رومي ها در ابتدا تحت تاثير و نفوذ يونانيان بود و در همه زمينه ها از آنان بهره مي گرفت به خصوص موسيقي که از اهميت فراواني برخوردار بود . آنها تعليمات موسيقي را از يونانيات فرا گرفتند . ( حتي تعليم موسيق به عهده يونانيان بود ) به اين طريق موسيقي و سازهاي موسيقي يونان در روم رواج پيدا کرد و به دنبال آن موسيقيدانان رومي ( حرفه اي ) به وجود آمدند . از کارهاي مهمي که توسط آنها صورت مي گرفت اجراي مراسم مذهبي و جشنهاي درباري بود . البته موسيقي بيشتر در ميهماني ها و جشن ها به کار مي رفت تا در مراسم مذهبي .
قدمت موسيقي در روم به 3000 سال پيش از ميلاد مي رسد .


در اين کشور افراد فقير به نوازندگي و خوانندگي به طور سيار پرداختند و اولين خنياگران دوره گرد به وجود آمدند . به طوريکه با سفرکردن از شهري به شهر ديگر و با اجراي نمايشهاي خياباني – نوازندگي – خوانندگي و شعبده بازي موجب سرگرمي مردم مي شدند که بعدها با اقتباس از آنها اپرا شکل گرفت .


وقتي که مسيحيت در روم استوار گرديد در آنجا عناصري از ملوپه ( آوازي موزون که دکلااسيون را همراهي مي کند ) يوناني و لاتين با تلاوت آيات عبري ( Pslamedic نوعي شعر خواني آوازگونه ) در هم آميخت . آواز کليسايي مسيحي در نتيجه اختلاط موسيقي کنيسه ها ( از راه کليساي سوريه ) که سرشار از ظرافتهاي تزييني بود با موسيقي همو فونيک يوناني که گرايشي به خواندن اشعار داستاني داشت پديدار گشت . گفتني هست که يونانيان هرآنچه را که از انطباق سيلاب بر نت بدور بود مردود مي شمردند و خود را چون موسيقي مجلسي به شدت از کروماتيسم بر حذر مي داشتند . اين موسيقي به مناسبت اجراي وحدتش با اجراي مراسم مذهبي هرگونه تمايل به توازي را مردود مي ساخت . به اين سبب به پلان شن ( آواز بدون ميزان نزديک به دکلاماسيون ) معروف گرديد .


هم اکنون مي توان تاثير نغمات و کلام يوناني را در اروپاي غربي مشاهده نمود . به طوريکه در امپروپريا که متشکل از آيين نماز و نيايش بود و در روزهاي بخصوصي اجرا مي شد وقتي يک گروه به لاتين آواز مي خواند دسته مقابل جواب آنها را به يوناني مي داد و نواهاي آنها از رنگ و بوي يوناني برخوردار بود . حتي رسالات و اناجيل اربعه که در مس هاي اييني پاپ در کليساي سن پيتر توسط راهبان اجرا مي گرديد اول به زبان لاتين سپس به زبان يوناني خوانده مي شد . اکنون نيز قطعه شعر آللويا که در دير بارکينگ باقي مانده است متناوب به زبان يوناني و لاتين در مراسم مخصوصي خوانده مي شود .


در روم مانند عصر طلائي يونان زمان – زمان پيشرفت و تمدن بود . بيشتر امپراتوران آنها به موسيقي علاقه داشتند و به رشد و گسترش آن کمک بسيار مي کردند . اهميت آن به حدي رسيد که بعضي از نمايشها را بدون کلام و فقط با موسيقي اجرا مي کردند که به آن پانتوميم گفته مي شود . ( پانتوميم بعد از رومي ها به کلي فراموش گرديد و از ياد رفت تا اينکه چارلي چاپلين طنزپرداز و نابغه بزرگ سينما مجددا اين هنر را زنده کرد و جلوه آن ا بازگردانيد . )

اين مطالب ادامه دارد .........به زودي

+ نوشته شده در چهارشنبه بيست و دوم فروردين 1386ساعت 20:45
توسط آرش موضوع: | 7 نظر
مختصري در مورد تاريخ هنر و موسيقي در يونان باستان

فصل سوم :

يونان باستان

حکومت يونان از هزار سال پيش از ميلاد تا سال نخست ميلادي ( از زمان هومر تا مسيح ) ادامه داشت .
هنر يونان باستان :

در آغار هنر يونان به علت عدم آگاهي از تمايز طبقاتي ( مانند هنر مردمان مناطق ديگر ) با دعا و افسون و جادو توام بوده و هنري ائيني تلقي مي شده است . اين هنر بيانگر احساسات – پندارها و خواسته هاي مشترک اجتماع اوليه در سازمانهاي آنها مي باشد که به خاطر ابتدايي بودنش – خام و ناهنجار و خالي از احساسات شخصي ( هنرمند ) است . از اين رو اثري فردي يا طبقاتي در اين عصر ديده نمي شود .
يونانيان در عصر پهلواني گري به علت جنگها و پيروزي هاي مختلف با فرهنگهاي پيشرفته و متمدن آشنا شدند و به داد و ستد و تبادل فرهنگي دست يافتند . و به علت پيروزي و سلطه بر مردمان متمدن تر و با استفاده از سيستم بهره کشي در جهت اهداف سلطه جويانه به ترک اعتقادات نياکان خويش پرداختند . اين مسئله سبب بروز روحيه سرکشي و بي اعتنايي به قوانين گرديد . به طوري که خصلتهاي فردي را بر سنت و قانون ترجيح مي دادند .
به مرور نظام اجتماعي سلطنتي به اتکاي وفاداري اميران به زمين داران بزرگ – جايگزين نظام قبيله اي پيشين که فاقد وابستگي و پيوند هاي خويشاوندي پيشين بود – مي گردد . از اين رو پيوندها و مناسبات اخلاقي – فردي و عقلاني مي شوند . طي سالها به علت تجزيه تدريجي قبيله اي و وفاداري اميران به ارباب و شهروندان به شهر با وجود تکيه اشراف به وحدت خانواده بالاخره مردم سالاري به پيروزي مي رسد . با اين تحولات و دگرگوني هاي اجتماعي و فرهنگي – وظايف و شرائط و موقعيت هاي اجتماعي هنرمند به کلي دگرگون مي

شود و از گمنامي رهايي مي يابد . هنر از شکل جمعي و آييني خود خارج و به شکل دنيوي و غير روحاني تجلي مي يابد و با اتخاذ شيوه حماسي به حيات خود ادامه مي دهد .
يونانيان مانند مصريان به هنر کاربردي ارزش و بهاي کمتري مي دادند تا به هنر انتزاعي . به اين دليل براي اديبان و شعرا بيشتر از نقاشان و سنگ تراشان که با مواد سخت چون سنگ و گل سر و کار داشتند ارزش قائل بودند و فاصله اجتماعي زيادي بين هنرمندي که کار فکري مي کرد و هنرمندي که با دستهاي خود مشغول به کار بود وجود داشت . چنانکه شعرا که کار فکري داشتند از طرف اشراف و اميران حمايت مي شدند در صورتي که نقاشان و سنگ تراشان از اين امتياز برخوردار نبودند . به همين خاطر از هنرهاي دستي ( بصري – مکاني ) اطلاع کمتري در دست است تا هنرهاي انتزاعي ( بياني – زماني ) و بيشتر مطالب ارائه شده در زمينه هنرهاي بياني ( مخصوصا شعر ) است تا هنرهاي بصري .


با حمله و هجوم – دوريها – که مردماني خشن و فاقد علائق هنري بودند عصر پهلواني گري به پايان مي رسد و شيفتگي آنها به ماجراجوئي کاهش مي يابد .
ثروت به صورت گسترده تري توزيع مي گردد و به کاهش تظاهر طبقات بالا مي انجامد . آنه در زندگي شيوه فروتنانه تري را در پيش مي گيرند . با تغييرات اجتماعي و اقتصادي موقعيت اجتماعي هر و هنرمند دگرگون مي شود . بار ديگر هنر از شکل فردي – جداگانه و مستقل خود خارج مي گردد و شکل جمعي و گروهي به خود مي گيرد . هنرمندان با وحدت معنوي و کار گروهي مشترک به خلق آثار هنري مي پردازند . اين تغييرات به پيدايش نوع جديدي از هنر مي انجامد . اين عصر فاقد عصر يادبودي ( بنائي و ساختماني ) است و در آن از کاخ و پرستشگاه نشاني يافت نمي شود .


در قرن هفتم پيش از ميلاد با پيدايش زندگي شهري شکل بندي هاي زندگي روستايي به سستي مي گرايد . در اين دوره داد وستد رشد مي يابد و اشرافيت در صنعت و سوداگري سهيم مي شود . آثار اين تحولات در هنر نمودار مي شود . چنانکه هنر اين دوره سنت گريز و فاقد ديد محدود و ايستاي روستايي است . با آغاز فعاليت گسترده پيکر تراشي و معماري يادبودني – کاخها و پرستشگاه هاي باشکوه بنا مي گردند . عليرغم اين تحولات اصول نظري بر هنر اين دوره حکمفرماست و با خود مهر و نشان اشرافيت را دارد . زيرا هنوز اشرافيت آن اقتدار را دارد تا ب دستگاه هاي حکومتي نظارت داشته باشد .


از قرن هفتم و ششم پيش از ميلاد به اين طرف به مرور موقعيت اقتصادي و سياسي اشراف متزلزل مي شود و توسط سوداگران از رهبري اقتصادي خلع مي گردند . از آنجا که سوداگران بر خلاف اشراف زميندار ميل به اصالت فردي داشتند با پيروزي و پيشرفت در زمينه هاي اقتصادي – اجتماعي – فردگرائي جايگزين نظريه خويشاوندي مي گردد . رشد و تسلط اين ايده در زمينه هاي فرهنگي و هنري سبب شد که هنرمند به پرورش و بيان احساس خويش پرداخته شيوه فرداگرايانه را اتخاذ نمايد .
روحيه فردگرائي و خردگرائي سبب کاهش هنر درباري ( نمايشات عظيم و باشکوه ) گشت و به سستي انگيزه ها و پيوند هاي مذهبي در هنر انجاميد . با تضعيف شدن نفوذ مذهب بر هنر – آثار دنيوي جايگزين آثار قبلي شد . هنر با رهائي از سمبل هاي جادوئي – ديگر خدمتگزار مذهب نيست . ( البته از قدرت مذهب کاسته نمي شود فقط در هنر تضعيف مي گردد ) .
از اين پس مسير هنر تغيير مي يابد و به جاي وسيله نفوذ بر خدايان – ارواح و انسانها به کشف زيبايي پرداخته و در خود شکوفا مي شود و از قيد و بندهاي جادو گران – ثنا گوئي – ابزار تبليغ و... رهايي مي يابد .


در تاريخ براي اولين بار هنر با خارج شدن از حيطه ابزار کار با هدف در مسير نهايي خود گام بر مي دارد و در زمينه هاي گوناگون راه کمال مي پيمايد . بزرگترين تحول در تاريخ هنر ( هنر براي هنر ) صورت مي گيرد . بررسي و پزوهش به صورت آزاد به وجود مي آيد و آثار هنري در خودشان خلق مي شوند . اينگونه تحولات به دوره خاصي مربوط نيست بلکه سير تکامل طبيعي نسل ها و قرنهاي متمادي است . چنين است که براي اولين بار – دانش از خرافه هاي مذهبي و هر نوع انديشه سوداگرانه – رهايي مي يابد و هنر از جادو و مذهب جدا و مستقل مي گردد . ( البته اين گفتار به اين منظور نيست که هنر کاملا از قيد مذهب خارج گرديده است بلکه منظور شکل گيري هنر غير مذهبي مي باشد . چنانکه موسيقي به هر دو شکل مذهبي و غير مذهبي مطرح بوده و به موازات هم با کيفيت هاي گوناگون رشد کرده است . هنرهاي ديگر هم اين روند را طي مي کنند . )


آثار هنري زاييده شرائط اقتصادي اجتماعي است . در اين عصر و به خاطر کسب در آمد – تجارت گسترش مي يابد و مبادله پاياپاي اوليه منجر به تقسيم کالا و ايجاد داد و ستد مي گردد . همين امر سبب آشنايي عميق تر در مورد پديده هاي مشترک مي شود . با متمايز شدن محتوا و شکل يک پديده از يکديگر اين تصور پيش آمد که شکل مي تواند مستقل عمل کند . بين اين پندار و رشد ثروت و تخصصي شدن کار که در رابطه با آن است که موجب انديشه مجرد مي گردد و در نهايت به استقلال اشکال ذهني مي انجامد . آزادي برخي عناصر به منظور خلق شيوه هاي مستقل ( بدون چشم داشت مالي ) بيانگر رشد ثروت و اوقات فراغت است . حاکمان جامعه به منظور به خدمت درآوردن هنر ( فاقد هدف ) به پرداخت هزينه هايي در اين زمينه مي پردازند .


تحولات و دگرگوني هاي اين عصر يونان را مي توان در نمادهايي جستجو کرد که از فرهنگهاي بيگانه بر يوناني ها اثر مي گذاشت . بيگانگان سبب آگاهي آنان به رشد همه جانبه شئونات فرهنگي شان گرديدند و خود آگاهي را در آنان ايجاد کردند که به خودمختاري و خود انگيختگي شان منجر شد و شرائط اقتصادي هنر و فرهنگ آنها را هدايت کرد .
در قرن پنجم پيش از ميلاد اشرافيت تجاري جايگزين اشرافيت دودماني گرديد و مشتي ربا خوار جاي دولت طائفه اي را گرفت . در اين دوره ( قرن پنجم پيش از ميلاد ) هنر کلاسيک يونان آغاز وشکوفا مي گردد . هنر آن عصر را عهد تکامل ( کلاسيک ) و هنر پيش از آن را عهد باستان ( آرکائيک ) ناميدند . در اين دوره مهم ترين و ثمر بخش ترين کشفيات در زمينه طبيعت گرائي صورت گرفت به طوريکه در هر اثر – طبيعت گرائي و گرايش به انتزاع در هم پيوند خوردند .


هنر کلاسيک يونان در اين عصر ( قرن پنجم پيش از ميلاد ) به مفهوم امروزي خود کلاسيک نبود . بلکه خصوصيات و جلوه هاي مخصوص به خود داشت . در اين سده – دموکراسي در يونان شکوفا مي شود و از محدوديت هايي که بر آزادي فرد اعمال مي شد کاسته مي گردد . از قيد و بندهايي که مانع آزادي مي گرديد خبري نبود – سنتهاي موروثي محو مي گردد . در نيمه دوم اين قرن مضامين جديدي که بر پايه دانش – انديشه منطقي و ذهن پرورش يافته است جاي آرمانهاي اشرافي را مي گيرد جنبش سوفسطائيان و گسترش ليبراليسم که تحولي فلسفي و بازتاب شرائط اجتماعي است ظاهر مي شود و دموکراسي بر هنر و اجتماع حاکم مي شود . در پايان اين سده اهميت عناصر طبيعت گرايانه – عاطفي و فرد گرايانه در هنر افزايش مي يابد و وهم گرائي و ذهنيت اين دوره بيانگر ليبراليسم اقتصادي و مردم سالاري مي باشد . مردم اين عصر انسان را معيار و مقياس همه چيز مي دانستند و بيشتر به خود مديون و متکي بودند تا به نياکانشان .


در سده چهارم به علت جنگ و ناکامي ها – هنر به سرنوشت شومي دچار شد زيرا بعد از جنگ سو استفاده کنندگان که شامل طبقه جديد و ثروتمند و زائيده شکوفائي تجاري بودند به منظور حفظ منافع خود سرمايه گذاري در آثار هنري را آغاز کردند و آن را به تملک خويش در آوردند . از اين پس سير تبليغاتي هنر که به منظور مقاصد گوناگون و مفيد خلق مي شد تغيير يافت . لذت جوئي و معيار هاي زيبا شناسي جايگزين محتوا و مضمون گرديد و هنر در خدمت تبليغات طبقات ثروتمند درآمد .

عصر اسکندر مقدوني :

( در قرن سوم پيش از ميلاد ) و سه قرن پس از وي که به عصر يا دوران هلني مشهور است درخشانترين عصر هنري فرهنگي يونان است . يونان مهد هنر مي گردد و هنرش به شرق راه مي يابد . البته اين تاثير دو جانبه بوده است . هنر براي اولين بار خصلت جهاني مي يابد . دوران هلني از لشکرکشي هاي اسکندر به شرق آغاز مي شود و از فتوحات او تا استقرار سلطه روم تا آسياي صغير و مصر به طول مي انجامد ( از قرن سوم قبل از ميلاد تا اول ميلادي ) . با درآميختگي تمدن شرق و غرب ( يونان و خاور ميانه ) اين دوران هر روز شکوفاتر مي گردد .
اسکندر مقدوني که خود اهل علم و دانش بود موانع سياسي را که از تقابل فرهنگي جلوگيري مي کرد از ميان برداشت . او به هر سرزميني که پا مي گذاشت پس از فتح آن آنجا را مرکز آداب و رسوم و فرهنگ يوناني ها قرار مي داد . زبان و ادبيات – معماري – ورزش و ساير دستاوردها و رسوم يوناني را با خود به آنجا مي برد و در جهت بسط و گسترش آ« مي کوشيد . او براي اولين بار حکومت يونان را که قبلا به صورت ايالتي اداره مي شد به شکل مستقل و واحدي درآورد .


در اين دوره فرد گرائي در تمام زمينه ها ظاهر مي شود . سنتهاي کهنه و دست و پاگير که مانع رقابت آزاد مي شود – منسوخ مي گردد و انجمنهاي تحقيقاتي – کتابخانه ها و موزه ها تشکيل و گرد آوري آثار هنري به شکل منظم و طبق برنامه آغاز مي گردد . هنرمندان با رهايي از قيد و بند موطن خويش در مراکز فرهنگي بزرگ و بين المللي گرد مي آيند . در فرهنگ و هنر اين عصر همبستگي جهاني بين دانشمندان و هنرمندان صورت مي گيرد . سبک هاي باروک روکوکو و کلاسيک عصر هلني به ترتيب ظاهر گشت .


در عصر هلني – تئاتر ها و ورزشگاه ها از دوران کلاسيک بسيار بزرگتر بودند . تئاتر هاي اين عصر دهها هزار تماشاچي را درون خود جاي مي داد . در بسياري از شهرها بناهاي عمومي تازه اي برپا مي گشت . اين گسترش مدنيت هلني با تغييرات کيفي همراه بود و ضمنا ميراث فرهنگي شرق را نيز در بر داشت . رشته هايي که در فرهنگ کلاسيک يونان از موقعيت پايين تري برخوردار بودند اهميت اساسي يافتند . مانند فنون – علوم دقيقه – علوم طبيعي – طب – جراحي و کشاورزي به سطح بي سابقه اي مي رسند و در مقابل علوم اجتماعي – فلسفه – ادبيات و تا اندازه اي هنر به انحطاط کشيده مي شوند . اين انحطاط با کاهش فعاليت هاي اجتماعي و سياسي توده ها قابل بيان است .


پيدايش شهرها در گستره اي وسيع – رشد بازرگاني – دريايي و گسترش جنگها ميان قدرت هاي دريايي و زميني – تکميل تکنيک را ايجاب مي کند . تکنيک هلني نمونه هاي شگفت انگيزي ارائه داد . کشتي ها مي توانستند هزاران نفر را با خود حمل کنند . در اتاقها و سالن هاي روي عرشه براي مسافران عاليرتبه وسايل راحتي و تفريح فراهم بود .
در عصر اسکندر مقدوني دگرگوني بسيار چشمگيري در موقعيت هنرمندان ايجاد گرديد . با ورود اموزش هاي فلسفي و ادبي به محافل هنر مندان – مجزا ساختن آنان از صنعت گران معمولي آغاز شد . از اين پس به آنان مانند صنعت گران ساده که از ارزش معنوي بي بهره بودند نگريسته نمي شد بلکه به عنوان هنرمند مقام والائي کسب کردند و مورد قدر شناسي مردم قرار گرفتند .


سير تکاملي هنر يونان را مي توان چنين جمع بندي کرد : در قرن ششم پيش از ميلاد استقلال هنر کشف گرديد و در قرن پنجم پيش از ميلاد ( عصر کلاسيک ) به کار گرفته شد . در قرن چهارم قبل از ميلاد هنر به زيبايي گرايي روي آورد و در قرن پيش از ميلاد ( عصر هلني ) و از آن به بعد ( قرن دوم و اول قبل از ميلاد ) به اوج خود رسيد و پيوندي جهاني يافت .


اين مطالب ادامه دارد .........به زودي

+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم فروردين 1386ساعت 13:57
توسط آرش موضوع: | 5 نظر
پيدايش طبقات و تمدن در شرق - وبلاگ تاريخ موسيقي جهان

پيدايش طبقات و تمدن در شرق

در دانش باستانشناسي وقتي صحبت از " شرق " مي شود منظور سرزمينهايي است که از مصر تا چين گسترده اند . در اين پهنه 5 دره پر آب وجد دارد که شرائط طبيعي آنها – علل اجتماعي اوليه انساني و ازدياد جمعيت و فعاليت آنان را نسبت به مناطق ديگر جهان فراهم آورده است . اين 5 دره حاصل خيز از غرب به شرق به ترتيب عبارتند از :


1 – دره نيل در آفريقاي شمالي (مصر)
2 – دجله و فرات در مرز بوتامي (بين النهرين)
3 – دره سند در هندوستان
4 – دره گنگ در هندوستان
5 – دره هوانگ هو در چين
در پايان دوره نو سنگي در برخي از نقاط جهان – شهر نشيني شکل گرفت و جوامع طبقاتي دولتمدار – در اين يا آن گوشه تشکيل شد .


از نظر تاريخي مي توان آغاز پيدايش دولت را در کشورهاي سومر – بابل – آشور و کلده (دجله و فرات) – مصر (دره نيل) – دره سند و گنگ (در هندوستان) و دره هوانگ هو – دانست و نيز بايد گفت که مراکز مزبور پس از تشکيل دولت و بوجود آممدن طبقات – در همان محدوده نمانده – بلکه دايره نفوذ خود را به اطراف گسترش دادند . چنانکه تمدن مصر به سوي جنوب به سرزميني که آنرا جسته مي ناميدند و به شرق يعني عربستان و فلسطين روي آورد و با تمدن سومر در لبنان و فلسطين امروزي برخورد کرد . که اين امر سبب گرديد تا تمدن سومر با تمدن مصر در آميزد و تا ماوراي قفقاز و ايران گسترش يابد .
در هزاره دوم پيش از ميلاد مسيح با نگاهي به اين سوي کره خاکي سه منطقه عظيم جغرافيايي ديده مي شود که داراي تشکيلات دولتي هستند :


1 – منطقه آفريقايي : در شمال و شرق آن قاره
2 – منطقه اروپايي : جنوب اروپا در منطقه بالکان (يونان و روم)
3 – منطقه آسيايي : هندوستان وچين
هر يک از آنها در پايان هزاره دوم پيش از ميلاد از هر سو قلمرو خود را گسترش مي دادند . نکته جالب توجه اين است که مراکز مذکور بر اثر پيشروي هاي خود در هرجا که به قلمرو ديگري مي رسيد از نظر سياسي و نظرمي با آن درگير مي شد اما از نظر فرهنگي با آن در مي آميخت . در هر حال جوامع شرق تمدنهايي بسيار دير پا و کهن را ايجاد کردند . تمدن بين النهرين – مصر و سرزمين هي بين فلسطين و سوريه – نفوذ زيادي بر دولتهاي کهن اروپا و ايجاد شهريت و آنان داشته اند . اقوام و قبائل مناطق اروپايي بسياري از ارکان فرهنگي خود را از بين النهرين – مصر – فلسطين – سوريه و هند گرفته اند . تمدن هاي بعدي اروپا هم از اين تاثير خارج نبودند و بر همان ريشه پا گرفته و به ترقي و تعالي رسيده اند . نخستين نشانه هاي مشخص رشد و توسعه موسيقي را در محدوده بين النهرين – و در نزد اقوام سومري – آشوري – بابلي و کلداني يافته اند . بعد از آن نوبت مصر – هند و چين مي رسد – سپس بايد از سرزمين فلسطين و يهوديان نام برد . در مغرب زمين يونان پيشگام بوده است . چنانکه قدمت موسيقي آن به 800 سال قبل از ميلاد مي رسد . و در روم (ايتاليا) هم 300 سال قبل از ميلاد مسيح – موسيقي رواج داشته است . اينک نگاهي مي کنيم گذرا به هريک از اين مناطق :

بين النهرين ( مزوپوتامي )

در اين بخش از جهان نيز مانند کرانه هاي دره نيل – انسانهايي از آغاز دوره کهن سنگي مي زيسته اند که در اواخر دوران نوسنگي ( 5000 سال پيش از ميلاد ) جوامعي را تشکيل داده اند . جامعه هايي که هريک از آنها و همزمان با جوامع ديگر – دولتي مقتدر بوجود مي آورد - زيرا اراده پادشاهي که غالبا خود را خدا و يا نماينده نزديک به يکي از خدايان مي ناميد بر جامعه حاکم بود . مذهب در اين مناطق تقريبا هميشه " چند خدايي " بود و در هر جامعه – طبقات مختلف مردم نه چندان با اختلاف شديد طبقاتي که در مصر وجود داشت مي زيسته اند . مهمترين اين جوامع عبارت بودند از : سومر – بابل – آشور و کلده .

 

سومر ( قرن چهارم و سوم پيش از ميلاد مسيح )

سومريها مردمان متمدني بودند که پيش از هزاره سوم قبل از ميلاد شهرهاي مهمي را در اطراف رودهاي دجله ( tigris ) و فرات ( Euphrat ) به وجود آوردند . اين مردم به زندگي در اين جهان بيش از زندگي پس از مرگ ارج مي نهادند و از همين رو است که هنرشان برخلاف مصريان هنر چگونه زيستن بوده است . در سومر نيز مانند مصر پادشاهان نماينده خدايان بودند و کاهنان به امور مالي و دفتر و حساب آنها رسيدگي مي کردند . مذهب سومر بر پايه چند خدايي نهاده شده است : آنو ( Ano ) خداي آسمان – انليل ( Enlil ) آفريننده و فرمانرواي زمين – اآ ( Ea ) خداي آبها و درياها و خداي خير و شفا – نانار ( Nannar ) آفريدگار و مالک و سلطان شهر اور – سين ( Sin ) خداي ماه – شاماش يا شمش ( Shamash ) خداي خورشيد – ايشتار ( Ishtar ) خداي عشق و باروري – و براي خام و رام کردن هريک از اين خدايان از مراسم خاصي که همراه با ساز و آواي انساني بود استفاده مي شد .

موسيقي سومريان

موسيقي در ميان سومريها بسيار رواج داشت . بازتاب اعتقادات مذهبي در همه هنرها بخصصوص موسيق به چشم مي خورد . موسيقي طي مراسم خاص به خاطر پرستش خدايان به اجرا در مي آمد که با کلام و سرايش ( اساس مراسم مذهبي آنها را تشکيل مي داد ) همراه بود. محل اين اجراها غالبا در " زيگورات " معبدي ( که پنداشته مي شد خدايان در آنجا ساکنند ) واقع در شهر" اور " بود . از آثاري که به دست آمده است ( در آرامگاه يکي از پادشاهان اور ) صحنه هايي از رقص و نوازندگي چنگ به چشم مي خورد که متعلق به 2100 سال پيش از ميلاد مي باشد . همچنين از خرابه هاي اور ساز بادي از جنس چوب و فلز متعلق به 180 ق.م و دوستون يافت شد که آهنگ موسيقي بر آن حک شده است . نقش و نگاره هاي بدس آمده نشان مي دهد که در مراسم قرباني - آواز خوانان با لباس هاي مخصوص دست افشان به سرايش مي پرداختند و قطعات موسيقي را با چنگ اجرا مي کردند.


موسيقي سومريان در قرن چهارم پيش از ميلاد که در مراسم ستايش و فرشتگان محافظ آنها خدايان اجرا مي شد بشکل شکوائيه و مرثيه و متشکل از شعر ( تک نوايي ) همراه با سرود مذهبي که مزبور خوانده مي شده – بوده است . سومريها براي خدايان خود سرودهايي داشتند و مراسم مذهبي آنها از هماهنگي خاصي برخوردار بوده و به شکل ندبه و زاري اجرا مي گرديده است . همچنين آثار بدست آمده نشان مي دهد که بر ويراني يکي از شهرهاي خود به نام " نيپور " (قطعه اي شش آهنگ) همراه با آواز " نوحه بر ويراني شهر نيپور " ساختند که با چنگ – ني و طبل اجرا مي شد و آنرا به 240 پيش از ميلاد نسبت داده اند .


سومريان معتقد بودند اشعار و موسيقي شان داراي تاثيرات جادوئي است و از آن به منظور بر آورده کردن نيازهايشان و در جهت رضايت خدايان استفاده مي کردند. بعدها روش سوال و جواب ( دو به دو خواني ) جايگزين تک نوايي شد . به شکلي که تکنوا توسط کاهن خوانده مي شد و گروه همسرا به آن پاسخ مي داد . سومريان در مراسم جشن و سرور نيز از موسيقي استفاده مي کردند بطوريکه روي يکي از کتيبه هايي که همراه مجسمه يکي از پادشاهان سومر يافت شده نوشته شده که چون معبد را افتتاح کردند هفت روز و هفت شب جشن گرفتند .
قطعات آوازي سومريان – ارسما ( سرود ) خوانده مي شد . نغمه خواني و نوازندگي توسط افراد بخصوصي به نام گالا ها ( Gala ) صورت مي گرفت . دو نوع موسيقي ديگر نيز وجود داشت به نام هاي ( zammeru ) و نارو ( Naru ) که هر دو هم مي خواندند و هم مي نواختند .

سازهاي سومريان

1- سم ( sem ) ناي زبانه داري بوده است که براي همراهي قطعات آوازي به کار مي رفته است
2- فلوت که به آن تيگ يا تيگي ( tig , tigi ) گفته مي شد .
3- طبل ميان باريک يا بلغ ( balag ) که آنرا به خداي " اآ " ( Ea ) نسبت مي دادند .
4- طبل پايه دار – لي ليس ( Lilis ) .
5- دايره دستي – آداپا ( Adapa ) .

سازهاي قرن سوم پيش از ميلاد

1- لير يا آلگار ( algar )
2- چنگ زاگزال که کاسه صدايي آن در بخش پاييني ساز قرار دارد .
3- چنگ زاگال ( Zaggal ) که کاسه آن در بخش يالائي ساز قرار دارد .

سومريها به موجب منابع مصري حدود قرن نوزدهم پيش از ميلاد با کشور مصر آشنا شدند . و نيز با دريانوردان ارتباط يافتند و از اين طريق – آلات موسيقي و سنتها و آداب موسيقايي شان از درياي ازه گذشت و به روم رسيد . بدين ترتيب دنياي کهن از هنر سومريان برخوردار گشت و هر ملت بنا بر نياز خود از آن بهره گرفت و آن را رواج داد . مثلا برخي ملل از موسيقي سومري در مراسم مذهبي و بعضي ديگر در جشنها و مراسم درباري استفاده کردند . ازجمله مراسمي که رواج يافت مربوط به ميترا ( مهر ) خداي خورشيد نزد ايرانيان باستان بود که از ايران به خاور نزديک و از آنجا همراه با موسيقي سومري به غرب انتقال يافت . هنر پيکره سازي در نخستين نمونه هاي خود در مزوپوتامي از سوي سومريان ابداع و بعد ها توسط جوامع بابل و اکد – مورد تقليد قرار گرفت .

 

بابل ( قرن نوزدهم تا سيزدهم پيش از ميلاد )

بابل در قسمت جنوبي بهرالنهرين و در حاشيه رود فرات به وجود آمد . آثار باقيمانده از آن دوره نشان مي دهد که قدمت موسيقي در آن به بيش از سه هزار سال مي رسد . در کاوشهاي باستانشناسي از سال 1600 ق.م عودهايي يافت گرديده که متشکل از 2 تا 3 سيم بوده اند .


موسيقي نزد بابليان از اهميت فراواني برخوردار بوده به طوريکه در نقوش بجاي مانده – آنان را در حال نواختن چنگ – ني و سازي شبيه قانون نشان مي دهد . سازهاي بابليها تکامل يافته بود و در موسيقي آنها تاثير تمدن سومريان مشاهده مي گشت . انها معابد بزرگي داشتند که مراسم موسيقي و مذهبي را با تشريفات خاصي در آنجا اجرا مي کردند – که زيگورات ( محل زندگي خدايان ) ناميده مي شدند . نواخواني مذهبي آنان تحول يافته بود و اجراي موسيقي مذهبي شان از ظرافت و هماهنگي خاصي برخوردار بود . سرودهاي مذهبي آنها به بيست و هفت نوع مي رسيده و هر آوازي به شکلي خاص کوک مي شده است .


اين بابليان بودند که براي اولين بار از خوانندگان زن استفاده کردند . و خواندن دسته جمعي هنگام راه رفتن را به آنها نسبت مي دهند . در معابد رسمي بابل و ساير شهرها انجمنهاي روحاني بسياري وجود داشت که بر حسب مقام و وظايفشان به رده هايي چند تقسيم مي شدند . راهبه هايي با درجات متفاوت نيز وجود داشتند که در مبعد سيپار مي زيستند . به فرمان يکي از پادشاهان اکد – در اين مبعد – ساختماني مسکوني و بزرگ با باغي وسيع و واحد اقتصادي مخصوص – ساخته شده بود . و هنگام اجرا مراسم ديني – عده زيادي از خوانندگان – نوازندگان و خدمتکاران با تمام توان خود براي هرچه بهتر برگزارکردن مراسم مي کوشيدند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید