بخشی از مقاله
بسم الله الرحمن الرحيم
"هنر افريقاي سياه"
پايين دست صحراي آفريقا منطقه ي وسيعي از آن قاره از جمله بلنديها استپهاي گسترده و جنگلهاي باراني استوايي افريقا قرار دارد،در اين منطقه،به ويژه در پادشاهي هاي نظام يافته ي افريقاي غربي كه با خليج گينه مرز مشترك دارند،تعداد بيشماري از فرهنگهاي پربارو متنوع سياهان نشو نما كرده است؛قوم يوروبا كه در نيجيريه ي كنوني سكونت دارد،خلاق ترين و نيز با استعداد ترين قوم اين ناحيه است.
رابطه ي اروپاييان با هنر هاي افريقاي سياه دست كم چهار مرحله ي متمايز را پشت سر نهاده است. در آغاز سياحان ،نخستين سودا گران و مهاجران دست ساختهايي را به عنوان تحفه به سرزمينشان به ارمغان مي بردند و به يمن اين كار شماري از اشياي چوبي باقي مانده اند،زيرا عمر اين گونه اشيا در جامعه و شرايط اقليمي افريقا ناگريز كوتاه است. سپس، با توسعه ي پژوهش هاي مردم شناختي در سده ي نوزدهم ،اين اشيا به عنوان نمونه هايي از هنر مردم افريقا در موزه هاي تاريخ طبيعي به نمايش گذاشته شدند. پس از آن، در آغاز سده ي بيستم، نمايشگاه هاي بزرگي در شهر هاي بزرگ اروپا برگذار شد و هنرمندان ماجراجوي اروپايي ويژگي هاي زيبايي شناختي هنر افريقا را كشف كردند و از آن الهام گرفتند .
از آن پس به يمن كاوش هاي باستان شناختي ،كه هنوز ناچيز و محدودند ، تعداد بيشماري از اثار هنري بسيار زيبا و كهن درباري كشف شده است كه قدمت آنها به دوران پيش از ورود اروپاييان به آن سرزمين مي رسد؛آثار اخير بر اساس پژوهشهاي منظم و بنابر نتايج پژوهشهاي مردم شناختي،زبان شناختي و مذهبي تقسيم بندي و تعبير شده اند، نتايج پژوهش در زمينه ي هنر هاي به هم وابسته ي موسيقي ،رقص و ادبيات شفاهي نيز در اين كار مورد نظر قرار گرفته است زيرا افريقاييان از دير باز در اين هنر ها تبحر داشته اند.
"هنرهاي كهن قديمي ترين نمونه هاي شناخته شده هنر افريقا شكلهاي در خور توجه انسان و جانورانند كه بر خرسنگها نقاشي و كنده كاري شده اند و به دوره نوسنگي مربوط مي شوند . بيشتر اين آثار در سال 1956 و سالهاي بعد در جايي كشف شدند كه امروزه كويرهايي در جنوب الجزاير هستند اما زماني منطقه هاي سرسبز و پر رونق بودند. شايد اين اثاربه دست نياكان قبايل كنوني افريقاي سياه در زماني بين هزاره پنجم و 1200ق.م افريده شده اند سرديس هاي كوچك و تكه هايي از تنديسهاي رسي ديگري كه خاستگاه آنها نيجريه مركزي است، قديمي ترين نمونه هاي موثقي هستند كه از هنر افريقاي سياه در دست داريم .اين اثارهمگي به فرهنگ نوك نسبت داده شده اند و تاريخ ساخت آنها را ميتوان بين ق.م.500تا 200ق.م.تعيين كرد .
كشف مجموعهاي از سرديسها وصورتكهاي رسي زيبا و طبيعن گرايانه در1910 در ايفه واقع در نيجريه نگرش ما را به هنر افريقا در خور توجهي دگرگون كرد ،اما كشف اتفاقي يازده سرديس وصورتك عالي مفرغي در همانجا در 1928شگفتي همگان را برنگيخت . هنرمندان ايفه با روش ريخته گري دقيق (موم گمشده) به خوبي آشنا بودند . آنها سرديس ها را با گل رس حجم پردازي مي كردند،روي آنها لايه ي نازكي از موم مي كشيدند و سپس سرديس ها را با گل رس مي پوشاندند . هنگامي كه اين قالب سخت مي شد حرارتش مي دادند ،
در نتيجه ،موم ذوب مي شد و به جاي آن فلز مذاب مي ريختند به طوري كه فلز گداخته شكل و ضخامت لايه مومي اوليه را مي گرفت . پس از سرد شدن قالب رسي را مي شكستند و از مفرغ سخت شده جدا مي كردند و گل رس درون سرديس نيز خالي مي شد . همه قوم هاي ساكن سرزمين هاي مديترانه اي در دورانهاي كهن با اين روش كه توسط قومهاي عصر مفرق ابداع شده بود اشنايي داشتند . هيچ مدركي حاكي از از وجود رابطه ميان تمدن ايفه كه بين سدهاي 11و13 ميلادي رونق داشت و تمدنهاي مديترانه اي در دسترس نيست اكنون همگان پذيرفته اند كه هنرمندان ايفه روش ريخته گري را خود به تنهايي كشف كرده اند.
اين سرديس هاي تكچهره ،شكوه و زيبايي خاصي دارند و هرجامعه اي كه توفيق ساخت چنين اثاري را داشته باشد به درستي مي تواند انها را اثاري كلاسيك تلقي كند . سرديس باوقار و شكوهمندي كه ديهمي از پر و آذيني قايم و درهم بافته بر بالاي ان قرار دارد روزگاري به عنوان سرديس اولوكون ملكه افسانه اي همسر دومين اوني ايفه شناسايي شده بود. اما اكنون احتمال مي رود كه تمثال يكي از اونيها بوده باشد . سطح پهن و صاف پوست صورت با شيارهاي موازي كه نشان دهنده زخم هاي قبيله اي هستند ، مخطط شده است و پيرامون دهان و استخوان فك ، شايد راب اويختن روبنده اي مهر دوزي شده است سوراخ گشته (در يكي از سوراخها يك مهره شيشه اي سياه پيدا شده است )؛اين روبنده هنوز رواج دارد و تصور مي رود شنوندگان را از تاثير شديد كلمه هاي كه توسط چنين مقامي ادا مي شود محفوظ مي دارد شايد قرار بوده است كه ابن سرديس ها بر اندام هاي چوبين سوار شوند ، اما چنين ظني قطعي نيست .
سياحان پرتغالي نخستين اروپايياني بودند كه در سده 16 از پادشاهي بنين در نيجريه ديدار كردند ؛ بنين به سبب تجارت برده و اسارت انسانها شهرت داشتند . اما تا پيش از 1897 ، هنگامي كه شهر بنين توسط بريتانيا ويران شد و شماري بسيار از اشيا مفرقي زيبا مطعلق به كاخ سلطنتي انگلستان انتقال يافت ، هنر بنين چندان شناخته نبود . يكي از اين اشيا سرديس ظريف و شكوهمندي است كه قدمتش به اوايل سده 16 مي رسد و اكنون به عنوان تمثال ملكه مادرشناسايي شده است . اين سرديس طوقي پهن و مهره دار به گردن و سر اذيني زيبا شاخ دار به سر دارد كه به شكل شبكه اي متشكل از مهره هاي در هم بافته است . در جامعه هاي افريقايي ملكه مادر به عنوان شخصيتي قدرتمند بود ؛ در پيكره هاي شكوهمند قوم يوروبا ملكه مادر اغلب پشت شاهان ايستاده اند و از انها بلند قامت ترند . بنا بر روايت هاي شفاهي شيوه ساخت ظريف مفرقينه هاي ريختگي بسيار نازك از فرهنگ قديمي تر از ايفه بر گرفته شده است ، اما در اينجا نوعي نقش پردازي از واقع نمايي سرديس هاي شكوهمند ايفه كاته است .
يوز پلنگ هاي زيبا از عاج با صفحه هاي مدور برنجي تزيين شده اند و نماد قدرت سلطنتي به شمار مي روند و نيز بسياري از نقش برجسته هاي مفرقي باشكوه كه از كاخ سلطنطي به دست امده اند نمودار ديگري از سبك بنين هستند يكي از نقش هاي برجته نقشي است كه به سده 16 يا 17 م مربوط مي شود و شاهي را مي نمايد كه يك پهلو بر مركبي كوچك و ناشناخته سوار است . دو كودك از دو سو افسار مركب را در دست دارند و دو ملازم درشت اندام تر در طرفين شاه با شاخه هاي نخل بر سرش سايبان ساخته اند . در سبك بنين
اغلب حجم هاي با صلابت و استوانه اي در تضاد با سطح هايي هستند كه با شيار هاي موازي ، خياره و نقش هاي تزييني كه پس از قالب ريزي روي سطح كار نقر شده ، اذين يافته اند . در اين سبك از نظام تناسب سه گانه تبعيت مي شد كه عبارت بود از مقياس بزرگ براي سر ، نصف ان مقياس براي و دستها و نصف مقياس تنه براي پاها ، چنان كه از مجسمه هاي كوچك و تمام قد رمي ايد ،هنر ايفه نيز از چنين ويژگي برخوردار بوده . مقياس دو گانه يا سه گانه (سر ، تنه ،دستهاي بزرگ و پاهاي كوچك )با تغييراتي در همه پيكرهاي چوبي افريقايي ديده ميشود .
"هنرهاي تصويري متاخر بيش از دويست فرهنگ قبيله اي متمايز كه در پايين صحراي افريقا پراكنده اند ، در گذشته همچون امروز سبكهاي متنوعي پديد اورده بودند كه بي گمان عناصري از اثار قديمي تر و از دست رفته تر را به شكلي نقش پردازي شده ، تداوم بخشيده است زيرا پيكره سازي مانند ديگر حرفه هاي عملي از پدر به پسر منتقل ميشده . كناره هاي منحنب قابند هاي نا مساوي در ها شكل تنه درختاني را كه از انها ساخته شده اند را حفظ كرده اند اين قاب بند ها به لولا هايي منتهي مي گردند كه درون مادگي هاي سنگي مي گردند و با فاصله هاي بي ترتيب به پنج رديف نقش افقي با فاصله هاي نامنظم تقسيم بندي شده اند ؛ در هر رديف از نقشها صحنه ديدار يكي از مقامات بريتانيايي با شاه به تصوير در امده
است او بر تخت جلوس كرده و همسر ارشدش پشت سر او ايستاده. ملتزمين شاه در سمت چپ و مقام بريتانيايي ،كه ميان ملازمانش درون هودجي حمل مي شود در سمت راست ديده مي شوند و همه اينها به صورت نقش برجسته زير بري شده اند و از اين رو بسيار چشم گير هستند . كار اصلي بنا به روش معمول در پيكره سازي با چوب با تيشه انجام گرفته و خطوط نازك با چاقو انجام شده . هر چند در اين اثاز نمايشي از نماش فضا ديده نمي شود اما تفاوت بين عالم شاه و جهان مامور بريتانيا يي به گونه اي القا شده و نقش و نگارهاي جناقي ، پر اذين و سر زنده سمت چپ با تزيينات ملايم تر و در يك مورد نبود تزيينات در سمت راست در تضاد است . در ها بخشي از يك برنامه 4 ساله پيكره سازي در كاخ اوگو گا بودند طي اين برنامه همچنين شماري تير عظيم ايوان كه به شكل پيكره گروهي تراشيده شده اند، ساخته شد . اثار لووره هنوز نيز در كاخها ديده مي شود ؛ همسرانش در قصيده اي اين كاخ هارا با افتخار بر شمرده اند .
ايا مي توان از اين گويا تر نشانه اي از حرمت هنرمند و منزلت كلام در جامعه اي يافت ؟
يكي ديگر از پيكرتراشان برجسته يوروبا در دورانهاي اخير ماكو اهل دهكده ارين بود كه حدود 1927 در گذشت و پس از او پسرش توبيو كار پدر را پي گرفت . ماكو نيز اولووه ،شماري پيكره چوبي شكوهمند ساخت كه به عنوان تير ايوان به كار امده اند و معروف ترين انها در در زيارتگاهها مو جود است .اثري كوچكتر ، تنديس جنگجوي سواره كه صحيح و سالم مانده سبك ماكو را در اوج شكوفايي نشان مي دهد . اين اثر با خطوط منحني بلند و انعطاف پذيرشنه فقط شكل اوليه بلكه سر زندگي درخت را كه از ان تراشيده شده حفظ كرده است رد تيشه بر سطح پهن و صاف پيكره كاملا نمايان است . و با خط هاي ظريف مو و سيبيل ، ريش و سر اذين و زيورها كه با چاقو پديد امده اند ،تضاد دارند . شيوه اجراي سنتي اين قبيل اثار ،زاويه ها و خط هاي صافي كه در انها ديده مي شود طي نخستين دهه سده 20 توجه كوبيست ها را به خود جلب كرد.
"فرهنگ اقيانوسيه "
اقوام مختلط شبيه مغول و ملانوتيك (سيه چرده )اسيا مجموعه اي يكسره متفاوت اما بسيار گسترده از ارزشهاي زيبايي شناختي و عاطفي را به كار گرفتند ؛ اين اقوام در هزاره دوم ق.م، بي انكه بدانند كجا مي روند ، يا حتي مطمين باشند كه به خشكي مي رسند ،ماجرا جويانه به سير و گشت در امدند و در جزايري كه در اقيانوس ارام غربي پراكنده اند سكني گذيدند . قبايل گوناگوني كه در جنگل هاي باراني نواحي ساحلي ،دره رودها و بلندي هاي گينه نو نشو و نما كردند ، اغلب شكارچي سر بودند (تصور مي رفت كه قدرت دشمن در سر او نهفته است و سر شكار شده را اغلب رنگ اميزي مي كردند )و گاه در مراسم اييني ادم خواري مي كردند . دست بازمانده هاي اين مردم اغلب جوبي و نقش دار و بنابراين اثاري متاخرند و براي براوردن نياز هاي عملي و تشريفاتي انها طرح ريزي شده اند نقوش انساني و جانوري زيبا در كنار شكل هايي قرار دارند كه در نگاه نخست سرا پا انتزاعي به نظر مي رسند.
سر پرندگان كه چون تاج بر تاركشان جا دارد و قايق بزرگ با باله ها و با دهان فراخ ،خندان و پر دندان و زبان تازيانه مانندش از نظر صلابت و جاذبه نمايشي با عالي ترين اثار سرخپوستان ساحل شمال غربي امريكا برابري مي كند .
هويت پيكره هاي سنگي غول پيكر جزيره ايستر هنوز دانسته نيست . اما شايد تمثالهاي نياكاني بوده اند ؛پيكره ها در رديف هاي طولاني ، كه ياداور ستونهاي خر سنگي بروتاني است ارايش يافته اند و در امتداد جاده هايي كه به دهانه هاي آتشفشاني كه از پيكره ها از گدازه نرم آن ساخته شده اند ، منتهي مي شوند . در سده 17 ، نخستين سياحان اروپايي دريافتند كه ساكنان اين جزيره از هويت و معناي اين مجسمه ها چندان اطلاعي ندارند و بسياري از انها را به دريا افكندند .
پشت سر پيكره ها به كلي از قلم افتاده و اندامشان نيز بي شكل است ، چنان كه در واقع به رديفي صورتك با چشمان خيره و تهي مي مانند كه عظمت مقياس به انها ابهت بخشيده و به چشم اندازي پيوندشان داده كه زماني حاصلخيز بوده اما اكنون متروك و دلگير است . زماني در حدقه تهي چشم اين مجسمه ها صدف هاي نقش دار نشانده شده بود و بي گمان در ان هنگام از اين نيز پر راز و رمز تر مي نمودند . چگونگي جابجايي انها مانند كاربردشان اسرار اميز است . بسياري از اين پيكره ها را در معادن كشف شده اند .
"هنر سرخپوستان امريكاي شمالي"
نخستين اروپايياني كه به امريكاي شمالي پا نهادند و سكنه ي آنجا را«هندي»(هندي شمردگان) خواندند از واقعيت چندان دور نبودند،زيرا در واقع اين اقوام حدود 30000-10000پيش از ميلاد از طريق تنگه ي برينگ از آسيا به آنجا آمده و حتي شايد سنتهاي امريكايي را با خود به همراه برده بودند. بسياري از اين قبايل خانه به دوش و شكار چي هنوز از نظر تكنولوژي در عصر سنگ به سر مي بردند و حتي برخي از آنها ،به رغم كوچهاي دسته جمعي اجباري ،تا سده ي كنوني به همان وضع باقي مانده بودند.اطلاق نام «بوميان امريكا» به دودليل گمراه كننده است:نخست آنكه،هنگامي كه اين مردمان به قاره امريكا پا نهادند آن سرزمين به طور رسمي به اين نام خوانده نمي شد،و دوم اينكه،بنابر تعريف هر كس كه در امريكا زاده شده باشد بومي امريكاست.بنابراين، در نبود عنواني مناسب تر ،در اين تحقيق اصطلاح «سرخپوستان امريكا» اختيار شده است.