بخشی از مقاله
پيشگفتار:
با سپاس از خداي مهربان كه هميشه در كنارم بوده و بنده را مورد لطف و عنايت قرار داده است؛ جمع شدن اين مطالب و نوشتن اين كتاب با كمك هاي عظيم پروردگار ميسر شده است.
باز از پروردگارم كمال تشكر را دارم كه مردي بزرگوار را در جلوي راهم قرار داد، تا بتوانم بعد از كمك از او از اين مرد نازنين كمك بخواهم.
با تشكر و قدرداني از استاد بزرگوارم جناب آقاي امير احمد ذريه زهرا.
در آخر از كليه كسانيكه در اين تحقيق مرا ياري دادند كمال تشكر را دارم.
سارا ايران نژاد
آذر 1383
مقدمه
مي توان ايران و روح ايران را در سه چيز كلي بشناسيم
1) در هنر قالي بافي
2) در صنعت كاشي
3) در شعر رباعي
اما اين را هم مي دانيم كه هميشه و در همة ادوار مختلف ايرانيان ذوق و سليقه قابل ستايشي را داشته اند كه تنها اين سه گزينه بلكه بسياري از هنرهاي ديگر معرف اين سخن است.
البته آن چيزي كه همه ما ايرانيان به آن باليده و آن را شناسنامة اين سرزمين نازنين مي دانيم چيزي جز قالي و فرش هاي ما نمي تواند باشد.
قالي، ميراث گرانقدري است كه از ديرباز به جا مانده و در شناسنامه ملت ما، مهر تأييد خورده است. از اين رو حفظ و بالندگي به اين ميراث نه يك «تفنن» بلكه يك «وظيفه» است.
ما مردم ايران زمين بايد در جهت رشد و ارتقاء اين ميراث گرانقدر هميشه كوشا باشيم.
يكي از بزرگترين آثار فعاليت بشري، هنر و هنرمند بودن است. هنر و هنرمندان ايران زمين يكي از بزرگترين و شايسته ترين سرمايه ها و افتخارات اين كشور بوده اند. زيرا نه فقط ثروت بلكه حيثيت براي آن به وجود آورده و دوستان بسياري و خواهان زيادي در همه ادوار براي ايرانيان به وجود آورده اند و امروزه همة كشورهاي جهان كه از تمدن خوبي برخوردارند از مجموعه آثار اين مردم هنرمند و كارهاي هنري ايران در مجموعه آثار هنري خود استفاده مي برند.
قالي بر كف سنگها و مرمرهاي تالار كاخها.
قالي بر كف كاهگل كلبه ها و كومه ها
همه جا به شكل باغي نمايان است كه گل ها و درختان و ... خود را مي آرايد و همة دلها و چشم ها را به دنيايي دگر كشانده و به سمت تفرج گاه سوق مي دهد.
منظرة اين تفرج گاه ها كه برروي قالي نشسته و نمايان است تا حدي براي مردم اين مرز و بوم آشناست. زيرا فرهنگ و تمدن ما ايرانيان با اينگونه طرحها و نقش ها عجين شده است.
هر گلي و هر طرحي از اين تفرج گاه، انعكاسي از گل هاي آن باغي است كه در آبادي هاي سرسبز روئيده اتند.
انعكاس اين طرحها تا ژرفاي جان آدمي خطور مي كند.
از قلب و جان و روح آدمي مي گذرد و در بطن و سرشت او مي نشيند و جاي دل انگيزي باز مي كند.
قالي ايران هرگاه از آن سخني به ميان مي ايد آن طبع لطيف بافنده را بيان مي كند، زيرا ساخته و دست پروردة زحمتكش ترين و رنجكش ترين مردم ايران زمين اند. كه از دل و جان و سرپنجه هاي بخشنده بافنده برگرفته و نشإت مي گيرد.
در واقع همين دل و جان لطيف و دستهاي بخشنده است كه چهرة افتخار ملت ما ايرانياين را بر صفحة روزگار حك كرده است. زيرا مشخص ترين چيزي است كه معرف فرهنگ و تمدن كهن ايران زمين است. قالي هنري است زنده و گويا، كه بيانگر دل و صفاي روحاني بافنده را نشان مي دهد.
هنري است در حد آدمي كه هميشه يكپارچگي و همبستگي خود را حفظ كرده است.
هنري است كه از جزء به كل سوق داده مي شود.
و گره ها از كنار هم نشستن به يك كليت زيبا و اصيل مي رسند.
هنري است كه در خلوت با آدمي صحبت مي كند و با آنها زندگي مي كند. بعضي از اين مردم بر اين باورند كه قالي از افسانه هاي گذشتگان تأثير گرفته است.
قالي را مي توان گفت كه باغي است البته باغي از رنگها و نگاره ها كه بر كف زمين گسترده است.
نه تنها قالي را بايد دوست داشت بلكه بايد بدان خو گرفت و چشم و دل و جان را بايد به گرماي آن سپرد.
نام ديگر قالي را مي توان به دست آفريده هاي پرنقش و نگار ايراني نام نهاد.
همة اين دست آفريده هاي پرنقش و نگار ايراني با تلاش و كوشش زنان و مرداني است كه با شوريدگي نگاره ها و گرمي رنگ دل هاي پاك ممزوج شده است.
همة اين دست بافته هاي خلق شده بيانگر مطلبي ارزشمند و والا مي باشد و راه و رسم كهن و ديرينه را بيان مي دارد. مي تواند به نوعي احساسات بافنده را در شرايط مختلف بيان دارد. مي تواند بسياري از سمبل ها و نشانه ها را براي ما روشن سازد.
از طرفي ديگر مي تواند بيانگر سنت و تمدن هر قومي باشد. وقتي به درون مايه اين دست بافته ها مي پردازيم مشاهده مي كنيم كه بيانگر تاريخ هنر و فرهنگ ايراني ميباشد.
اين قالي ها مانند آئينه اي جلوه گري مي كنند و تمام زواياي زندگي هر قوم را بازگو مي كنند.
پس مي توان گفت كه هنر اصيل قاليبافي ايران با فرهنگ كهنسال اين مرز و بوم پيوند ناگسستني دارد.
هنر قاليبافي را يكي از مردمي ترين هنرهاي روي زمين به شمار آورد. كه نه تنها يك هنر است بلكه سرمايه عظيم كشورمان نيز محسوب مي شود.
در دروه هاي اوليه مانند عيلام و ماد و سلوكي و اشكاني در فرش و قاليبافي نمونه اسناد و مدارك و سوابقي در دست نيست.
مثلا ما راجع به قاليبافي در زمان سلوكيان (129-312 قبل از ميلاد) و راجع به قاليبافي در زمان پارتها (170 قبل از ميلاد تا 226 بعد از ميلاد) سوابق و مداركي در دست نداريم. البته با آگاهي داشتن از اينكه فرش در طول زمان و بر اثر آب و هوا و دما و گذشت زمان و گرد و خاك فرسوده مي شود و از بين مي رود.
(تاريخچه)
قالي بافي يكي از بهترين و برجسته ترين هنرهاي ايران زمين است. قدمت اين هنر به عصر مفرغ مي رسد. قالي بافي، در آغاز، در ميان قبايل چادرنشين و صحراگرد بوده است كه عمده ترين كارشان گله داري بوده است. آنها از پوست گوسفند به جاي زيرانداز استفاده مي كردند براي راحتي و گرما و يا به روش درهم تندين الياف گياهي و پوست درختان و شاخ و برگ درختان و بوريا زيرانداز تهيه مي كردند. (عصر حجر در حدود 30 هزار سال پيش).
در حفاريهايي كه در سال 1950 در غاري نزديك درياي خزر تكه هايي از پارچه بافته شده از پشم گوسفند و مو بز بدست آمد. (كه مربوط به 6500 سال پيش از ميلاد مسيح است.) البته با روش آزمايش كربن 14 به اين نتيجه رسيدند.
دوك و خامه هايي در خانه هاي اوليه فلات ايران در حفريات بدست آمد كه تاريخ آن به 5000 سال پيش از مسيح است. (نوسنگي)
بافندگي پارچه هاي طرح دار به شكل 2 پودي در سال 1000 پيش از ميلاد مسيح بدستامده است. انسان هاي اوليه وقتي از پوست گوسفند و بوريا استفاده كردند و چون ديدند كه زود از بين مي رود به فكر افتادند تا چيز بهتري از آن بسازند و مورد مصرف قرار دهند. بعد از گذشت زمان زيادي از پشم گوسفندان ابتدايي ترين بافت را انجام دادند و آن هم به صورت نمد بود.
بعد از گذشت زمان هاي زيادي آمدند از پنبه استفاده كردند و از آن تارهاي پنبه اي ساختند و مشغول به بافتن گليم شدند البته گليم هاي ابتدايي (گفته مي شود بافتن گليم تا 1500 سال قبل از ميلاد تكامل يافته بود.)
ازجمله شواهدي كه در بارة قاليبافي پرزي ايران از حفريات بدست آمده تكه هاي فرشي است كه از شهر نوين اولا (سال سوم پس از ميلاد) و لولان (متعلق به پيش از سدة چهارم ميلادي). كه هر دو در خاور ايران و در مغولستان امروزي هستند.
قديمي ترين قالي موجود در جهان قالي پازريك مي باشد (Pazirik) اين قالي به عنوان پوشش اسب به كار مي رفته و مربوط به زمان هخامنشيان است. در هر سانتي متر مربع 36 گره دارد. اندازه اين فرش 83/1×2 متر مي باشد. گره ها از پشت فرش زده شده.
داراي حاشيه هاي متفاوتي است حاشيه بيروني آن نقش مكرر كوچكي است كه جانور افسانه اي بالداري را نشان مي دهد. پس از آن يك رديف سوار مي ايند كه يك در ميان پا بر اسبي نشسته و يا در كنار آن در حال راه رفتن مي باشند. سپس يك رديف گوزن خالدار و باز همان نقش مكرر جانور بالدار ديده مي شود. پس از آن متن است كه از چند رديف موازي گلهاي چهاربرگي تشكيل شده است. در ميان اين نقش ها بويژه مرداني كه بر كنار اسب راه مي روند نقش هاي تخت جمشيد را به ياد مي آورند.
رنگ هايي كه در اين فرش به كار رفته است از سرخ تيره، سبز، آبي و زرد كمرنگ و نارنجي مي باشد.
از اين گذشته، در حدود چهل سال پيش يك تكه قالي به وسيله هيئت اكتشافي به رهبري كوزلف (KUZLOV) در نوئين اولا (Nouin-oula) زير قشر يخ ها در سيبري پيدا كردند. گرة اين قالي تنها دور يك تار گره خورده است و بافتي بسيار فشرده دارد. رنگ آن آبي سير مي باشد. (اما تكه هاي قالي كوچكتر از ان است كه بتوان نقش آن را معين كرد. (اين تكه هاي قالي در جعبة لاكي تاريخداري نهاده بودند كه تاريخ ان معادل سال سوم ميلاد است.)
به غير از اين نمونه ها مي توانيم به نوشته ها و مداركي كه به جا مانده اند رجوع كنيم. در يكي از قديمي ترين اين نوشته ها كه از آن به گزه نوفون xenophon سردار و مورخ يوناني و شاگرد سقراط است. اشاره به قالي روي هم رفته مبهم است و نمي توان به قطع گفت كه سخن از همين نوع بافتني كه امروزه هست مي رود.
بنا بر نظر يكي از پژوهشگران معروف به نام ديماند (Dimand) در فرش پازيريك تركيبي از دوران باستان (هخامنشيان 559-321 قبل از ميلاد.) هم زمان با پيدا شدن و كشف قالي پازيريك (واقع در دامنة جنوبي جبال آلتاي سيبري) در مقبره شاهان سكائي، در دويست كيلومتري جنوب شرقي بي ايسك (Biisk) و هشتاد كيلومتري مرز مغولستان خارجي در نقطه يا به نام پازيريك (Pazirik) و در ميان يخها توسط مردي به نام رودنكو (Rodenko) باستان شناس نامدار روس، در پانزده سال پيش كشف شده است و گفته مي شود كه اين فرش به دورة هخامنشان برمي گردد.
ويژگي هاي اين قالي ايراني و كشف دوران ساز به قدري اشكار و واضح است كه هيچ جاي ترديد و ابهامي را باقي نمي گذارد.
با كشف چنين فرشي، قدمت و پيشينة فرشبافي از نظر اسلوب بافت (گره بافته شده پرزدار) به بيش از 2500 سال پيش مي رسد.
پرفسور رودنكو در كتاب معروفش به تاريخ فرش گره خورده پرزدار به ويژه فرش ايران مي پردازد.
رودنكو در كتاب خود به ايراني بودن اين فرش مي پردازد و اشاره مي كند كه:
«شيوه گره زدن دم اسب ها و كامل آنها شبيه ايرانيان است.» و «نقش گوزن ها از تيره گوزن زرد خالدار ايراني است.» و «صف مرداني كه به همراه چارپايان از پي يكديگر مي ايند نمايانگر شيوه هاي هخامنشي و آشوري است.» پس به اين ترتيب جاي هيچ شك و ترديدي وجود ندارد كه فرش دستباف به صورت امروزي، اكنون كه در خانه ها از ان استفاده مي شود حداقل ترقي 2500 ساله دارد.
در واقع، اگر چنين فرشي كه در 25 قرن پيش با آن اسلوب پيشرفته به كمال رسيده است، بايد پذيرفت كه اين اسلوب تكميل شده و كمال يافته چند قرن سنت قالي بافي را پشت سر گذاشته تا به اين درجه از تكامل رسيده است. پس مي توان نتيجه گيري كرد كه فرش دستباف كمتر از سه هزار سال قبل نمي تواند باشد.
دورة ساسانيان (226 م – 652 م / 31 هـ)
در سال 224 بعد از ميلاد مسيح، سلسله ساسانيان، قلمرو حكومتي ايران را بدست گرفت – سلسلة ساسانيان از سلسله هيا قديمي منطقة پارس بود كه نسبت خود را به هخامنشيان مي رساندند. در سلسلة ساساني به اثار هنري مختلفي كه بسيار ارزشمند است برخورد مي كنيم كه از آن جمله مي توان آثار بافندگي با پارچه هاي الوان و پرنقش است و مي توانيم يگانه فرش اين دوره را مثال بزنيم كه جز نوشته هايي ديگر، نه تصويري و نه اثري از خود آن باقي مانده است.
در اين دوره از زندگي انسانها، نمونة قابل لمس و مشهودي از فرش هاي اين دوره تا به حال برجاي مانده است و چيزي جز برخي از توصيفات در كتب و نوشته هاي كهن و قديمي باقي نمانده است.
ازجمله فرش هايي كه در اين دوره گفته مي شود بافته شده است، نمونة قابل ذكري است كه متأسفانه اثري از آن در دست نيست اين قالي كه به (چهارقالي) معروف است، نمايانگر و نشان دهندة چهار فصل سال بوده است – البته در جاي ديگر آمده كه داري نقشي بوده است كه نمايانگر باغي آراسته با گلها و پرندگان و جويهاي آب روان قالي روا با قالي بهارستان يكي مي دانند.
اين فرش با توصيفاتي كه در نوشته هاي متفاوت از آن ياد شده است، داراي تار و پودي ابريشمين، كه به انواع گوهرهاي رنگارنگ از قبيل (ياقوت، مرواريد، لعل و ساير سنگهاي قيمتي) كه از هرگونه زر و سيم و زرق و برق استفاده برده اند. همة اين موارد در دورة ساسانيان كه در 14 قرن پيش بوده است نشان دهندة تكامل صنعت و هنر قالي مي باشد. اندازة اين فرش بر اساس نوشته هاي مختلف موجود است: درازا و پهناي آن هر يك سي گز بوده است.
در جاي ديگر گفته شده است كه اندازه اين فرش 90×90 پا بوده است و حدود 2 تن وزن آن بوده است. در قسمتي ديگر اشاره مي كند به اين كه فرش مذكور حدود 400 متر مربع مساحت داشته است.
قالي بزرگ خسرو انوشيروان كه با طرح باغ مورد استفاده بر كف تالار بزرگ كاخ تيسفون بوده است. در جاي ديگر اشاره دارد به اين كه اين فرش براي خسروانوشيروان بافته شده كه تا زمان يزردگرد سوم در موارد گوناگوني در قصر مدائن از آن استفاده مي شده است.
در جاي ديگر گفته مي شود كه قابل باوركردن نيست اين فرش پرزدار برروي زمين گسترده باشد چون چنين فرشي به ظاهر نمي تواند گستردني باشد. در جاي ديگر بر وجود قالي در زمان ساسانيان آمده است كه به روايت هاي گوناگون آمده است كه بر تخت طاقديس خسروپرويز اين قالي كه نمودار چهار فصل بوده، گسترده مي شده. در دورة حكومت ساسانيان فرشبافي مانند بسياري از هنرهاي ديگر از اعتبار و ارزش بالايي برخوردار بوده است كه حتي از صادرات قالي هاي ايران به چين ياد كرده اند و در نوشته هاي چيني از اين فرش ها ياد
شده است. اين نوشته ها و سالنامة چيني سويي در سال 590 تا 617 ميلادي است كه قالي را در اين نوشته ها جزء كالاهاي فرآوردة ايران نام برده است. هم چنين قالي ايران يكي از اقلام غنايمي جنگ بوده كه جنگ خسروپرويز با روميان، كه منجر به شكست خسروپرويز و پيروزي روميان بود، روميان توانستند پس از غارت و تصرف دستگرد به چنگ آوردند.
در جاي ديگر در تاريخ طبري از ابوجعفر محمدبن حرير طبري در سال
(حدود 226 – 310 هـ . ق) آمده است كه: «بساطي ]فرشي[ يافتند ديبا، شصت ارش، اندر شصت ارش...».
«...كه يك قالي بسيار عالي كار ايران موسوم به بهار خسرو در قصر تيسفون به طول 450 قدم و عرض 90 قدم موجود بوده است...»
در جاي ديگر در تجارب الامم از ابوعلي مسكويه (320-421 هـ . ق) چنين آمده است كه:
«شصت گز در شصت گز به گستره يك گريب در نقش آن راه ها مي ديده كه از نگاره هاي گوناگون پديده شده بود و جويباري از گوهرها در بافت آن له كار برده بودند و ديزي كه در ميانه به چشم مي خورد بر كناره هاي آن گشتزاري بود، سرسبز و پرگياه. بر آن نگاره هايي كاشته بودند كه در خور زمستان بود. آن گاه كه گل ها بروند. هرگاه ميگساري مي خواستند، بر آن يم نشسته و گفتي كه در بوستان به بزم نشسته اند. زمينه فرش زربفت بوده و نقش است.»
سلسله ساسانيان در قرن هفتم توسط غلبة اعراب بر ايران منقرض شدند – جاي تعمد و تأسف بسياري است كه هنگام غارت پايتخت طوس اعراب فرش معروف بهارستان نيز مورد غارت آنها قرار گرفته و تكه تكه شده و ميان آنها پخش شده است.
دوره پس از اسلام «دوره اسلامي»
با ظهور دين مبين اسلام و فروپاشي نظام پرشكوه ساسانيان هنررفرشبافي كه بيشار توسط اشراف حمايت مي شد، دچار ركود شد.
امروزه نمونه هاي ويژه اي از فرش سده هاي نخستين دوران اسلام در دست نيست (تا پس از قرن 9 هجري). ولي به اعتبار نوشته هايي در دست است و وجود فرشهاي ايراني را در آن موقع آشكار مي سازد.
در كل مطالب قالي بافي ايران در اوايل تسلط و حكومت اعراب تا حدودي دچار ركود شد. چون اعراب برخلاف هنر سفالگري كه در آن بسيار موفق بوده اند به فن و حرفه فرشبافي اهميتي ندادند، كه مي تواند به چند دليل بوده باشد:
1- دليل نژادي 2- دلايل اقليمي 3- عدم نياز به فرش و زيرانداز 4- از همه مهمتر اين كه دين اسلامي، ديني بود كه تجملات را نمي پسنديد و هميشه ساده بودن و ساده نشيني را توصيه مي كرد.
اين ركود و توقف در بافت و توليد فرش هاي ايراني در زمان خلفاي تجمل پرست اموي و عباسي كمتر مي شود زيرا اين شاهان براي تزئين كاخهاي افسانه اي خود مي بايست از قالي و فرش هاي ايران استفاده نمايند. كه حتي براي مثال در مآخذ تاريخي مي توان به هدايا و تحفي كه براي خلفا برده مي شود از قالي ايران نام برد.
محمدبن احمد مقدسي جهانگرد و جغرافيدان عرب (336 – 380 هـ . ق) در كتاب احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم به وجود و رواج فرش در خوزستان اشاره كرده است و بر «فرش هاي خوب» و «عالي» در شوشتر و فسا تأكيد مي كند.
ابواسحاق ابراهيم بن محمد اضطحزي در كتاب مسالك الممالك كه از سدة چهارم هجري خبر مي دهد.
نوشته است: «از جهرم افكنديهاي نيكو خيزد و از غندجان ... بساطها و بردهاي نيكو و ...».
ابن حوقل در سفرنامه اش صورة الارض، بر فر شهاي خوب در فارس تأكيد داشته است و آنها را با فرش هاي مشهور طبري و طبرستاني مقايسه مي كند.
مؤلف تاريخ سيستان نيز ضمن ذكر واقعه اي در سال 261 قمري، از يعقوب ليث، و دسترسي او به گنجينة قلعة ابن واصل در خرقه فارس گزارش داده است:
«... ز آنجا همي درم و دينار و فرش و ديبا و سلاح قيمتي واواني ]ظرفها[ زرين و سيمين برگرفتند.»
در كتاب زين الاخبار (تاريخ گزديزدي) مربوط به قرن پنجم قمري، تأليف ابوسعيد عبدالحي گرديزدي، عباراتي آمده به عنوان زيرانداز مانند قالي و گليم و محفوري كه دست بافته اي است شبيه گليم منسوب به شهر محفور.
كتاب ديگري كه مؤلف آن ناشناخته است و تا همين اواخر از وجود آن اطلاعي در دست نبود، كتاب حدودالعالم من المشرق الي المغرب است كه مربوط به سال
372 هـ . ق است. در اين كتاب از دست بافت هايي چون فرش و گليم و پلاس و زيلو و جوال و بوريا و حصير در شهرهاي مختلف ايران نام برده شده است.
كتاب ارزشمند ديگري به نام تاريخ بيهقي (385-470 هـ . ق) كه ابوالفضل بيهقي مؤلف آن از جمله هدايايي كه علي بن عيسي از خراسان براي هارون الرشيد فرستاده است اشاره مي كند:
«... دويست خانه قالي بود. ...»
لفظ قالي در نوشته ها و كتاب ها در قرن سوم هجري رايج شد. احمد بن يحيي بلاذري در كتاب فتوح البلدان كه در قرن سوم هجري تأليف شده است، مي نويسد:
«چون ارفياغس پادشاه ارمنستان بمرد، زنش به پادشاهي رسيد كه او را قالي ميناميدند و هم او شهر قاليقار را ساخت و آن را قالي قاله نام كرد كه معني آن احسان قالي است.»
علامه دهخدا همين مطلب را زير واژه قالي در لغت نامه ]ياقوت حموي (اوايل قرن هفتم هـ . ق)إ‹معجم البلدان و از حمدالله مستوفي (750 هـ . ق) در «نزهه القلوب»[ نقل مي كند.
«... در قالي قالا فرش بافته مي شود كه آن را قالي نامند و قالي نسبت اختصاري است به شهر قالي قلا و شهري است در ارمنستان...»
در وصف مجلسي كه مسعود غزنوي در سال 428 هجري برپا داشته بود، نوشته اند كه:
«اين صفه را به قالي ها و ديباهاي رومي بياراسته بودند». خاقاني شيرواني، در نيمة دوم قرن ششم هجري، قطعه يا از قالي نام برده است:
چون مرا سندس است و استبرق شـايد از قالـي مـرندي نيست
ابن بطوطه، در قرن 8 گزارش ااقمت خود در ايذه – از محال بختياري – نيز گفته است كه در مجلس اتابك افراسياب قالي سبزرنگي در برابرش گسترده بودند.
در جاي ديگر بايد اشاره اي داشته باشيم بر نوشته هاي جهانگردان، در بارة فرش هاي ايراني:
جهانگرد چيني هوانگ تسانگ از مهارت بافت قالي ايرانيان سخن گفته است.
المستنصر خليفه عباسي از قالي هاي مصوري كه به صور انساني است با كتيبه هاي پارسي ياد مي كند. حدود العالم از باقته ها و فشر هاي سيستان – بخارا – فارس سخن به ميان به ميان اورده است.
مقدسي جهانگرد و جغرافيدان عرب به فرشهاي خوزستان و قاينات اشاره دارد.
تاريخ بيهقي اشاره دارد به تحفه هايي كه براي هارون الرشيد بود توسط فردي به نام علي بن عيسي دويست قالي بوده است.
معجم البلدان از قالي ها و دست بافته هاي آذربايجان سخن گفته است.
خاقاني به قالي هاي مرند اشاره كرده است.
ابن بطوطه از فرش هاي ايذه در خورستان ياد مي كند.
ابن خلدون از فر شهاي گيلان سخن گفته است.
پس نتيجه مي گيريم بر اين اساس فرش بافي در دوران اسلامي نيز وجود داشته ولي پادشاهان و خلفا به آن اهميت و بها نمي دادند.
سلجوقيان:
تركان سلجوقي در سال 416 شمسي مساحت زيادي از خاك ايران را به تصرف خود درآوردند. سلاطين بزرگ سلجوقي نيز در قرن هاي يازدهم و دوازدهم بر ايران حكومت كردند و در آذربايجان و نواحي مركزي و غربي ايران مستقر شدند.
اين سلاطين سازنده بودند و حامي هنر به خصوص نقاشي و خوشنويسي و آنها نتوانستند امكانات موجود در هنر قاليبافي را درك كنند. اين دوره عقايد و فرهنگ مردم رشد خوبي داشته و روشنفكرانه بوده است همة اين عوامل باعث شد كه اين هنر نيز رو به پيشرفت رود، ولي بايد متذكر شويم، اين هنر و حرفه بين مردم روستاها و افراد قابل رواج داشته است.
با آمدن تركان به ايران تهاجم زبان و فرهنگ آنان نيز به سرزمين ما آورده شد و با فرهنگ و هنر ايران زمين مفروج گرديده و همة اينها باعث شد كه طرحهاي قالي نيز در برخورد فرهنگي متأثر از طرحهاي سلجوقي شود. امروزه مي توان گفت از فرش هاي ارياني مربوط به اين دوره اثري در دست نيست.
از نمونه فرش هايي است كه در مسجد علاءالدين در قونيه (پايتخت سلجوقيان) ديده مي شود.
در كل مي توان گفت مجموعه كاملي از قالي هاي آن زمان در مساجد بزرگ سلجوقي در شهرهاي قونيه و باي شهير (تركيه)يافت شده است. نقش قالي ها عموما مشتمل بر زمينه يا متني وسيع واقع در ميان قابي كه معمولا از حاشيه سه بخشي به وجود آمده است.
قالي هاي متعلق به قرون هشتم و نهم هجري قمري به وسيلة بخشي از مينياتورها به ما معرفي شده اند. رنگ آميزي اين گونه فرش ها را تعداد معدودي رنگ نسبتا خالص زينت مي يابد.
بعد از رواج نخستين نقش هاي حاصل از حاشيه هاي رنگين و انگارههاي جناغي شكل، مشاهده مي كنيم كه متن قالي ها را رديف هاي مكرر و پيچ و تابداري از دو طرح متناوب، كه انگاره اي درهم پيچيده مانند سطح كاشي منقوش را به وجود ميآورد، تزئين يافته اند.
نوع ديگري از نقش هاي قالي در اين زمان وجود دارد كه اين نقوش اقتباسي زاويه دار را از نقوش مشابهي بوده است كه با خطوط منحني در پارچه بافي به كار ميرفته است.
دروان مغول و تيموري (771-911 هـ . ق)
رونق و شكفتگي قالي بافي ايران تا زمان حملة مغول ادامه مي يابد و پيش مي رود ولي با هجوم و حملة سپاهيان مغول در قرن سيزدهم توسط چنگيزخان و هلاكوخان مغول، قالي بافي مانند ساير فعاليتهاي هنري تا مدتي متوقف مي شود و در آن دوران همه چيز با خاك يكسان مي شود. بدترين دورة نزول فرش و اين هنر بوده است. پادشاهان ايلخاني مرداني بزرگ و فرهنگ پرور بودند. در اواخر قرن سيزدهم غازان خان پايتختي را بنا نهاد كه اين پايتخت بسيار پرشكوه بود به نام شام در حومة شهر تبريز. در تالارها و قصرهاي خود براي پوشاندن كف آنها فرش هاي فارسي بافتي را گسترده بود.
در هنگام تسلط تيمور لنگ بر سرزمين ايران (در حدود 600 سال قبل) بسياري از ويژگي هاي هنري ايران دچار تغييرات شدند. فرهنگ و هنر چيني در هنرهايي نظير نقاشي و مجسمه سازي نفوذ كرد و كار آنها به مرز كمال رسيد.
در زمان تيمور لنگ او چنان سرگرم مبارزات و جنگ هاي خود بود كه فرصتي براي رسيدن به هنر قاليبافي نداشت. ولي در زمان حكومت فرزند وي به نام شاهرخ هميت زيادي به اين حرفه دادند. و قالي هاي خوبي در اين زمان تهيه شد. چنين فرش هايي در مينياتورهاي قرن 15 ترسيم شده است.
با مشاهده مينياتورهائي كه از بهزاد نقاش معروف در بوستان سعدي و خمسه نظامي و ظفرنامه (شرح فتوحات تيمورلنگ) مي توان به دگرگونيهاي قالي در اين دوره دست يافت و آنها را درك كرد.
قالي بافي و بعضي ديگر از هنرها در اواخر حكومت تيموريان مخصوصاً در زمان حكومت شاهرخ و فرزندش بايسنقر در نهايت كمال و اهميت بودند.
در جاهاي گوناگوني آمده است كه بخش مهمي از ثروت افسانه اي را كه تيمور بدست آورده بود از راه غارتگري فرزندان و نوادگانش چون شاهرخ، بايستقر، الغ بيك و سلطان حسين بايقرا در راه پيشرفت هنر ايراني مصرف كردند.
در دورة تيموريان شهرهايي كه پايتخت بودند: مانند: سمرقند – بخارا – شيراز و به ويژه هرات از مراكز مهم قالي بافي ايران بوده اند.
بعد از تيموريان سلسله هاي قره قويونلو و آق قوبونلو در غرب ايران حكومت را در دست گرفتند و پايتخت خود را در شهر تبريز قرار دادند.
يكي از حكام كه مردي روشنفكر بوده فردي به نام اوزون حسن از سلسله آق قويونلو بود (1469-1478) در كاخ خود از قاليهاي سنگين و گرانبها استفاده مي كرده است.
سفير جمهوري ونيز در دربار اوزون حسن واقع در تبريز در سفرنامه خود به اين موضوع اشاره مي كند، اين مرد توضيحاتي در بارة قالي هاي كاخ مي دهد كه بعضي از آنها ابريشمي بوده است. اما بايد گفت متأسفانه فرشي از اين دوره باقي نمانده است. زيرا مادة قالي ها چون از پشم و نخ و ... تشكيل مي شود و بر اثر گرد و غبار و حرارت و ... از بين مي رود.
در نيمه قرن هشتم هجري، در بارة قالي بافي شهر سبزوار، روايتي از تيمور لنگ در دست است كه بيشتر به افسانه شبيه است تا حقيقت. زيرا به نظر مي رسد در مورد قالي بافي اين شهر اغراق شده است. او هنگام محاصره شهر سبزوار، در كتاب منم تيمور جهانگشا گفته است:
«... به من گفته بودند كه در سبزوار، سيصد هزار كارگر در كارخانه هاي قاليبافي به كار مشغول هستند و آنحا بزرگترين مركز قاليبافي دنيا است من نمي توانستم باور كنم كه سبزوار سيصدهزار كارگز قاليباف داشته باشد ولي مي دانستم كه در دنيا مكاني نيست كه بيش از سبزوار در آن قالي ببافد.
اگر اين گفته تيمور حقيقت داشته باشد. آمار قالي بافي شهر سبزوار در آن عهد و روزگار قابل تأمل است.
عصر صفويه: (907 – 1135 هـ . ق)
در سال 1499 پس از گذشت هفت قرن حكومت بيگانگان، سلسلة جديدي در ايران تأسيس شد. دورة صفويه اوج و شكوه هنر قاليبافي در ايران است تا حدي كه به آن عصر طلايي قاليبافي و ديگر هنرهاي آن زمان مي گفتند. قاليبافي در دورة صفويه دورة درخشاني داشت و به مرز كمال رسيد. هنرمندان اين دوره به خلق آثاري دل انگيز و زيبا پرداختند كه هرگز همتايي نداشتند. در اين دوره قالي بافي از حالت يك پيشة روستايي و چادرنشيني به مقام يك حرفه با اهميت در كارگاههاي شهري تغيير كرد و توليد و تجارت و صدور آن به كشورهاي اروپائي شروع شد.
در اين زمان سه پادشاه حكومت كردند به نام هاي: شاه اسمعيل – شاه طهماسب – شاه عباس. حمايت اين سه سبب شد تا صنعت قالي بافي به رشد و پيشرفت يسيار خوبي دست بابد. در زمان سلطنت شاه عباس قالي بافي به حد اعلاي خود رسيد و شهرت جهاني پيدا كرد.
در زمان شاه اسماعيل و شاه تهماسب تبريز بزرگترين مركز قالي بافي ايران بود. مراكز ديگري در شهرهاي: كاشان – همدان – شوشتر و هرات بود.
شاه عباس سهم بسزايي در شكوفايي هنر قالي بافي داشت زيرا او با تأسيس كارگاه هاي قالي بافي در جوار قصور سلطنتي خود بين چهل ستون تا ميدان شاه بافندگان را مستقيماً زير نظر داشت تا از كيفيت بافت و ظرافت آنها مطمئن شود. به دستور شاه عباس، هر كانون بافت فرش بايد فرش را به شيوه خود ببافد تا ويژگي هاي اصالتي و هنري فرش حفظ شود.
شاه طهماسب در كار طراحي فرش دست داشتند.
در زمان سلطنت شاه عباس اول تغييري در سليقة عمومي مردم روي داد. بسياري از استادان قالي بافي به جاي كرك و پشم، (ابريشم) به كار بردند و براي اجراي نقوش تخيلي و پرتجمل رنگهاي ملايمتر را انتخاب كردند، و با استفاده از تارهاي زر و سيم در بافت قالي بر جلا و تابش رنگهايش افزودند. بايد گفت از ربع اول قرن دهم هـ . ق به بعد تخيل آفرينندة قاليبافان ايراني اندك اندك رو به انحطاط گذارد.
براي نخستين بار در اين دوران، نظارت بر بافت قالي مرسوم شد و مأموران دولتي موظف به بازرسي و نظارت بر بافت فرش ها شدند تا اصالت آنها حفظ شود و محصولي بي عيب و نقص كه گواه بر خلاقيت و ابتكار و دقت و هويت ملي و فرهنگي كشور باعث، عرضه گردد.
در اين دوران رنگرزها در كارگاههاي خود تار و پود و الياف قالي ها را رنگ آميزي مي كردند.
قالي بافان در كارگاهها زير نظر اساتيد و طراحان به بافت قالي مي پرداختند و براي نخستين بار تجارت قالي به كشورهاي ديگر رايج شد.
طراحان، طرح هايي مي كشيدند كه هركدام به نوعي شاهكار بوده است. ازجمله طرحهاي آن دوره مي توان از نقشه هاي لچك ترنج – شاه عباسي - گلدالني – شكاري – باغي
همة اينها دست در دست يكديگر دادند و باعث شدند كه هنر و حرفة فرشبافي به بهترين نقطة عصر خود برسد.
در اين زمان جهانگردان خارجي بسياري به ايران آمدند از جمله آنها:
برادران شرلي – تاورنيه – شاردن. همة اين جهانگردانم در نوشته هاي خود از فرش هاي اين دوره ياد كرده اند و آنها را ستوده اند.
در اين دوره فرش هايي بافته شده است كه امروزه زينت بخش موزه هاي مختلف جهان است.
ازجمله فرش پازيريك
فرش اردبيل
فرش لهستاني (پولنزه)
فرش چلسي
فرش شكارگاه و ... كه هركدام در جاي خود بي نظير است.
بعد از مرگ شاه عباس و فاصلة بين مرگ شاه عباس و غلبة افاغنه براي مردم ايران يك دوران زوال و هرج و مرج و شكست بود.
جانشينان شاه طهماسب و شاه عباس نتوانستد علاقه اي را كه اسلاف و سلاطين به هنر قالي بافي ابراز مي داشتند حفظ كنند. درنتيجه حمايت خود را از طراحان و قالي بافان كه در خدمت شاه عباس بودند دريغ كردند. در اين موقع كه قالي بافي دچار يك آشفتگي و بي نظمي شد و اصالت هميشگي خود را از دست داد.
سرانجام در سال 1722 ميلادي شاه سلطان حسين آخرين پادشاه اين سلسله، پايتخت و سلطنت خود را به مهاجمان افغاني تسليم كرد و اين دوران پرشكوه به طرز ننگيني پايان يافت.
دوران جكومت كوتاه ولي خونين سران افاغنه چيزي را كه از حرفه قالي بافي باقي مانده بود نابود كرد.
عصر جديد (افشاريه – زنديه – قاجاريه – پهلوي)
قالي بافي ايران از پايان دوره صفويه تا پايان سال 1300 هجري شمسي با شورش افغان ها و انقراض سلسله صفويه در ايران، كشور بسيار هرج و مرج شد. امنيت و امكانات و رفاه براي قاليبافان از ميان رفت. شاهان و پادشاهان ذوق هنري خود را از دست داده بودند و بافندگان و هنرمندان ديگر مورد تشويق و تحسين آنها قرار نمي گرفتند. از طرف ديگر قالي بافي به علت اقتصاد ضعيف ايران، ديگر رونقي نداشت البته بايد متذكر باشيم كه جنگهاي جهاني و بين المللي اول و دوم بازار پررونق فرش ايران را در زمان صفويه با ركود ناگهاني روبرو ساختند و باعث شدند بسياري از كارگاههاي بافت تعطيل شوند.
نادرشاه براي رسيدن به انسجام و يكپارچگي در كشور توانست افغان ها را شكست دهد و هند را فتح كند. تمام اين امور باعث شد كه نادر فرصتي براي روي آوردن به مسائل هنري ازجمله قاليبافي نداشته باشد.
اين خفقان در اين دوران مشهود است. كم كم با ايجاد آرامش و امنيتي كه در كشور توسط افشاريه ايجاد شد اعتبار اين هنر (فرشبافي) را در دورة زنديه بيشتر شد و بيشتر مورد توجه فرمانروايان قرار گرفت ولي در كل هنر فرشبافي در زمان افشاريه و زنديه رونقي پيدا نكرد و اين مهم تا سلسلة قاجار نيز ادامه داشت. ولي بايد توجه داشته باشيم كه كارشناسان معتقدند كه ذوق هنري و خلاقيت و ابتكار هرگز از ميان ايرانيان از بين رفت. در اين دو دوره مداركي بر احياي قالي بافي موجود نيست در اين دو دوره قالي بافي به پائين ترين سطح خود تنزل كرد.
بعد از مرگ كريمخان، سلسلة زنديه متلاشي شد و سلسله قاجاريه تأسيس شد
در اين دوره ايران صلح و نظم و امنيت خوبي را پشت سر گذاشت و همة اين امور زمينة مساعدي را براي احيا و زنده كردن اين هنر، حرفه و صنعت پديد آورد. اما بايد متذكر شويم كه هيچ وقت شكوفايي فرشهاي دورة صفوي را نداشته و حتي نسبت به فرش هاي آن دوره، سير نزولي و افولي داشته ايم كه اين سير نزولي در اواخر دورة صفويه نيز ديده مي شود. منظور از سير نزولي اين است كه ابتكار و اختراع در اين حرفه و صنعت از ميان رفت.
اين روند نزول در عصر قاجاريه با شتاب بيشتري ادامه داشت. (بعلت اينكه هنرمندان و صنعتگران مورد تشويق و تمجيد قرار نگرفتند.) با مشاهده دو دورة مختلف به اين نتيجه مي رسيم كه با تشويق و تمجيد فرمانروايان از هنرمندان و صنعتگران دوره ركود از ميان مي رود و مسير شكوفايي و رشد طي مي شود.
3 تن از پادشاهان اين دوره الف: فتحعليشاه ب: ناصرالدين شاه ج: مظفرالدين شاه
در زمان پادشاهي ناصرالدين شاه تاريخ جديدي در هنر قالي بافي ايران آغاز شد. توليد و تجارت فرش اهميت پيدا كرد. فعاليتهاي تجاري براي صادرات انجام مي شد كه بيشتر در تبريز بود اين فعاليتهاي تجاري باعث شد كه كشورهاي خارجي شعباتي را در ايران و در شهرهاي مختلف برپا كنند.
در ايران نيز مردماني بودند كه مرفه الحال بودند و داشتن قالي را براي منازل خود وسيله رفاه ميدانستند كم كم به خريدن فرش ها اقدام كردند. توسط خريدهاي داخلي و خارجي بازارهاي فرش رونق مي گيرد.
در همين دوران بوده كه مسافران و سياحان زيادي به ايران مي آمدند بخصوص اروپائيان كه وقتي به مرغوبيت و دوام فرش هاي ايراني پي بردند به خريد و جمع آوري آن اقدام مي كردند. همة اين امور دست در دست هم دادند و باعث شدند كه تجارت خانه هاي اروپايي و امريكائي براي برطرف كردن نياز بازارهاي خود شعباتي را در ايران تأسيس كنند. اين شركتهاي چندمليتي عبارت بودند از:
- شركت انگليسي – سوئيسي «زيگلر» كه نخست در سال 1878 ميلادي در تبريز و سپس در اراك و سلطان آباد تاسيس شد.
- شركت ايتاليايي – انگليسي «برادران كاستلي»
- شركت ايتاليايي – انگليسي، روسي و آلماني «قالي مشرق زمين» با سرمايه گذاري بين المللي.
- شركت «انگليسي – يوناني «شركت شرق لندن» در كرمان.
در همين حين بوده كه كشور تركيه نيز بازار خوبي را براي فروش قالي هاي ايران داشته است.
در عصر قاجاريه عمده ترين مراكز بافت قالي: تبريز و كرمان و اراك و نواحي اطراف آن، سلطان آباد و اكناف آن كه قالي هاي اراك در اين دوره به سه نوع بافته مي شوند: قالي ممتاز «ساروق»
قالي درجه دوم: «محل»
قالي درجه سوم: «مشگاباد»
در اين دوره از كيفيت طراحي فرش ايران كاسته شد زيرا اعمال سليقه و دگرگوني طرح ها، اصالت ها را ناديده گرفته است.
طرح هاي امريكايي كه خواسته هاي امريكائيان را در بر داشته و تحت عنوان «باب امريكا» بوده است.
طرح هاي فرانسوي كه باعث دگرگوني و تغيير در طرح اصيل فرش ايراني شده بود.
در اين دوره فرشبافي از لحاظ جنبة تجاري اهميت داشته و ديگر از نظر جنبه هنري مطرح نبوده است.
استفاده از گره هاي جفتي و بي گره بافي در اين عصر مشاهده مي شود و استفاده از رنگهاي آنيليني معروف به جوهري كه شيميايي بوده اند و ارزان قيمت و فرار در اين عصر ديده مي شود.
با بحران اقتصادي پيش از جنگ جهاني دوم و محدوديت ورود قالي ايران به كشورهاي اروپايي و امريكايي، شعبه هاي شركتهاي خارجي در ايران برچيده شدند و ديري نپائيد كه فرشهاي ايراني به اصالتهاي گذشته خود با همت هنرمندان توانست بر جايگاه اوليه خود برسد.
در دورة پهلوي شركت هاي چند مليتي به كارشان خاتمه دادند. در اين دوره مراكز جديدي تاسيس شدند ازجمله:
1) موسسه قالي ايران
2) مدرسه صنايع مستظرفه
3) هنرستان عالي اصفهان
4) شركت سهامي فرش ايران
در دوره پهلوي مانند دوره هاي پيشين، هنر و صنعت فرشبافي در حد و اندازه هاي دوره صفوي در سدة دهم و يازدهم كه به اوج شكوفايي خود رسيده بود، نرسيد.
وضعيت قالي بافي در سال هاي معاصر:
در هفتاد سال گذشته تجارت و صنعت و توليد هنر فرش در ايران پيشرفت و رشد خوبي كرده است. البته بايد متذكر شويم كه رشد و پيشرفت آن هيچ گاه به صورت يكنواخت نبوده است و در اين سال ها دچار نوسانات زيادي گرديده و بحران ها و پستي، بلندي هاي زيادي را پشت سر گذاشته است.