بخشی از مقاله

مظلومي به درازاي تاريخ و پهناي گيتي (حضرت زهرا)


انساني در ميان دو ديوار بلندِ تحجّر و تمدن كاذب.
محبوسي در اعماق دو زندان: ندان جاهليت و زندان بردگي مدرن
اسير دو كمند: كمند اوهام و خرافات و كمند تعمت و افتراءآت.


مقهور دو فرهنگ، فرهنگ جاهلي و فرهنگ كلمات فريبنده به نام آزادي و بعنوان علم و تمدن و تساوي حقوق.
و بالاخره فريادگري بدون فريادرس! و مجرمي بدون ارتكاب جرم،
مظلومي به ظلم مضاعف و محروم از حقوق زندگي صحيح!


اين عبارت هاي رقت انگيز تصوير كوتاهي است از وضع زنان در سطح پهناور جهان؛ و ما براي اينكه «ديدگاه اسلام دربارة زن» را بهتر درك كنيم و چهرة زن در قرآن مجيد و در عصر نبوت و در فرهنگ اهل بيت عصمت (ع) را ببينيم، لازم است دور نمايي از تاريخ بشري در رابطه با زن را مورد توجه قرار بدهيم:
تارخي غم انگيز و تأسف بار


در «چين قديم» پاهاي دختران را از كودكي با باريكه اي از پارچه مي بستندو در قالب فلزي قرار مي دادند تا كوچك بماند و جذاب جلوه كند به همين جهت ، زن چيني با پيمودن مسير كوتاهي خسته و عرق ريزان از نفس مي افتاد و از حركت وا مي ماند.


براي زن چيني ازدواج نوعي معامله بود كه والدين دختران خود را به هر كسي كه مي خواستند در برابر دريافت هديه و پول تسليم مي كردند.
دختران از تحصيل علم و سواد محروم و ممنوع بودند و هميشه مورد ضرب و شتم و اهانت پدران و شوهران خود واقع و به كارهاي سخت واداشته مي شدند.
در هندوستان ، زن موجود طفيلي براي شوهر محسوب مي شد و براي او بعد از مرگ شوهر زندگي را جايز نمي شمردند و زن را در روز چهلم شوهر در آتش انداخته مي سوزاندند و بهترين زنان ، زناني بودند كه پس از مرگ شوهرانشان ، خود را در آتش بيندازند و بسوزانند.


و در مصر هرگاه آب رود نيل كم مي شد دختر جواني را زينت كرده در ميان رود نيل مي افكندند و غرق مي كردند تا آب نيل زياد شود.
در جزائر آفريقا زنان را مانند حيوانات، گلّه گلّه در معرض فروش در مي آوردند.
در كلده و آشور رسم شوهر دادن دختران ، به اين ترتيب بود كه آن ها را به بازار براي فروش مي بردند.
در جزيرة العرب وجود دختر در يك خانواده ننگ بزرگي محسوب مي شد و زني كه فرزند اولش دختر بود قدم او را نامبارك مي دانستند.
قرآن مجيد وضع عربستان را با اين عبارت بيان مي كند:


؟
يعني : هنگامي كه به يكي از آن ها اين بشارت مي رسيد كه نوزاد دختري براي تو پا به عرصة وجود گذاشته است چهره اش از شنيدن اين سخن ، سياه مي شد و خشم و ناراحتي در نهادش موج مي زد و از شرم و خجالت خود ، از مردم دور مي شد؛ يا آن دختر را با خواري و ذلّت نگاه مي داشت و يا در خاك پنهانش مي كرد؛ آگاه باشيد كه اين ها قضاوت و ديد بسيار بدي دارند.
و نيز گفتار قرآن حكيم: «؟


يعني : هنگامي كه دختران زندة در گور مورد سؤال – از طرف خداوند قرار بگيرند كه به چه گناهي كشته شده اند؟
در همين رابطه است.
در ممالك به اصطلاح متمدن آن روز هم، كاري كه نسبت به زنان انجام مي دادند كمتر از ملت هاي وحشي نبود:
در روم زن از حق ارث به كلي محروم بود و همچنين در برابر ظلم و تجاوزي كه نسبت به او انجام مي شد – اعم از تجاوز مالي و غير مالي – حق مراجعه به دادگاه و دفاع از خود را نداشت.


روميان ، اساساً فقط براي مردان، روح انساني قائل بودند و مي گفتند ك زن داراي روح انساني نيست.
در يونان ، زن را موجودي پست و پليد و شيطاني مي دانستند.
در ايران هم رفتاري كه با زن انجام مي شد از رفتار ملل ديگر بهتر نبود.
نويسنده كتاب زن در حقوق ساساني در كتاب خود مي نويسد:


در امپراطوري ساساني – بنابر قوانين متداول از قديم - «زن» ، «مشخص» فرض نمي شد بلكه او را «شيء» اي مي پنداشتند؛ به عبارت ديگر زن، شخصي كه صاحب حق باشد به شمار نمي رفت، بلكه چيزي بود كه مي توانست مملوك كسي شناخته شود.
در كشورهاي «اسكانديناوي» يعني سوئد، نروژ و دانمارك ، زن به طور كلي از حقوق اجتماعي و حق ارث محروم بود.


و در فرانسه در سال 586 ميلادي پس از بحث هاي فراوان به اين نتيجه رسيدند كه زن نيز انسان است ولي براي خدمتگزاري مرد آفريده شده است.
در قانون مدني ناپلئون و قانون قديم فرانسه براي ارث بردن زن، شرائط بسيار زيادي را معتبر مي دانستند كه در نتيجه نود درصد زنان فرانسه از ارث محروم مي شدند و در استراليا و جزائر اقيانوسيه و آفريقا «زن» را در رديف حيوانات اهلي كه از آن ها براي به دست آوردن منفعت و سود بيشتر بايد بهره گرفت مي شمردند و براي او زندگي طفيلي قائل بودند.
كلام علاّمه طباطبائي


استاد بزرگوار ما آيت الله طباطبائي – اعلي الله تعالي مقامه – پس از اينكه نمونه هايي از رفتار ممالك و جوامع مختلف با «زن» در سطح جهان و در اعصار مختلف را نقل مي كند مي گويد: از آنچه كه ذكر شد اين نتيجه به دست مي آيد كه:
1- معتقد بودند «زن» انساني است در افق حيوانات (انسان درجة دوّم) كه اگر او را آزاد بگذارند هرگز از شر و فساد او ايمن نمي توان بود و لذا بايد هميشه تحت مراقبت باشد و در زير چتر تبعيّت از مرد زندگي كند.


2- زن را جزء جامعه انساني نمي دانستند و او را مانند «مسكن» و «غذا» شيءاي مي دانستند كه جزء لوازم زندگي جامعه است.
3- براي «زن» هيچ نوع حق اجتماعي كه به نفع او باشد قائل نبودند.
4- رفتار آن ها با «زن» بر اساس غلبة قوي بر ضعيف شكل مي گرفت و زن ها را براي انجام كارهاي زندگي خود استخدام و به آن ها بعنوان يك خدمتگذار نگاه مي كردند.


سپس اضافه مي كند: اين ها كه ذكر كرديم ديدگاه ملّت هاي غير متمدّن بود و امّا ملت هاي متمدن علاوه بر آنچه كه گفته شد، مي گفتند: «زن» خلقتاً ضعيف است و هرگز نبايد داراي استقلال باشد و از شرّ و فساد او هيچ وقت نبايد ايمن بود.
بحثي در ريشه يابي اين مظلوميّت


از آنچه ذكر شد اين مطلب مسلّم گرديد كه «زن» در طول تاريخ قرون و اعصار متمادي، در سطح همة عالم مورد ظلم و فشار و سركوبي قرار گرفته و شخصيت او مورد هتك احترام واقع شده است و در هيچ عصري از چنگال ظلم رهايي نيافته و نفس راحتي نكشيده است.
اين نكته را نيز در نظر داشته باشيد آنچه كه تا اينجا گفته شد تاريخ زن قبل از اسلام است و اما تاريخ و چگونگي زندگي زن، بعد از اسلام را با توفيق خداوند بعداً مورد بحث قرار مي دهيم.


اكنون به منظور بهتر روشن شدن مطلب لازم است بحث ديگري را با هدف ريشه يابي اين مظلوميّت آغاز كنيم و ببينيم عامل اصلي اين مظلوميت چه بوده است؟
قلمرو قدرت و فرهنگ
عامل اصلي «مظلوميت زن» را در دو قلمرو مي توان خلاصه كرد:
1- قلمرو قدرت
مرداني كه در اجتماع، حكومت و قدرت را در اختيار داشتند از قدرت خود سوء استفاده كرده، عرصة زندگي را از همه جهت بر «زنان» تنگ كرده بودند و به آن ها فرصت اظهار وجود نمي دادند.


«زن» مظلوم و مقهوري بود كه نه در عرصة كار و اقتصاد به او ميدان داده مي شد كه گامي در جهت ابراز استعداد خود بردارد و در رشته اي از رشته هاي اقتصادي، صنعت ، زراعت و تجارت به فعاليّت بپردازد و نه در عرصه علم و هنر و تحقيق ، قدرت و فرصت اظهار وجود داشت، مكتب ها و مدرسه ها و دانشگاه ها و به طور كلي مراكز علم و تحقيق همه و همه در انحصار ، پسران و مردان بود و زن ها نه در محضر استاد مي توانستند بنشينند و نه حق قلم به دست گرفتن را داشتند، زندگي آن ها در زير چتر ظلم و جهل و گوشة انزوار سپري مي شد.


آن ها در صحنة حكومت و سياست نيز جايگاهي نداشتند نه كسي آن ها را لايق پست و مقامي مي دانست و نه كسي به آن ها فرصت اظهار رأي و نظر مي داد و اگر مورد تجاوز و ظلم قرار مي گرفتند هيچ دادگاهي به حرف آن ها گوش نمي داد و كسي به فريادشان نمي رسيد و بالاخره همة سرنوشتشان به دست مردان ورق مي خورد و در زندگي خود چاره اي جز تسليم و رضا نداشتند.
2- قلمرو فرهنگ


بايد توجه كرد كه فرهنگ ، نقش مهمي در سازندگي افكار و عقائد مردم دارد و در حقيقت، فرهنگ هاي ملت ها قالب هايي هستند كه طرز تفكرّها و جهان بيني ها و باورهاي ملت ها در آن قالب ها ريخته و ساخته مي شود.
بر اين اساس، در فرهنگ هاي ملت ها قالب هايي هستند طرز تفكرّها و جهان بيني ها و باورهاي ملت ها در آن قالب ها ريخته و ساخته مي شود.
بر اين اساس ، در فرهنگهاي ملت هاي هان از آغاز، اين فرهنگ غلط جا افتاده بود كه «زن» ، «انسان درجة دوّم» است و خلقتاً انساني است در سطح پايين ، حيله گر و بي وفا است ، ماية شرّ و بلا است.


اين مطلب به اندازه اي مكرّر در مكرّر در نظم و نثر و ضرب المثلها و حكايتها و كتابها گفته شده بود كه در اذهان و افكار عموم جا افتاده و رسوخ پيدا كرده بود، حتي زن ها نيز «خود باوري» را از دست داده و در روح آن ها «خود كم بيني» به وجود آمده، به اين مطالب بعنوان يك سرنوشت، تن در داده بودند. در اينجا ما لازم نمي دانيم اينبحث را پيش بكشيم كه آيا قلمرو قدرت سازنده و پديد آورندة ، قلمرو فرهنگ است يا بالعكس؟ ولي واقعيّت همان بود كه ذكر گرديد.


1- وضع فرهنگ ايران و قضاوت مردم اين مملكت قبل از اسلام دربارة زن ها بي اندازه غمبار و تحقيرآميز بوده است؛ زيرا ادبيات هر مملكتي آئينة افكار و عقايد مردم آن مملكت است؛ بنابر اين وقتي كه آثار ادبي اي كه بعد از اسلام به وجود آمده و مسلماً تعاليم حيات بخش اسلام تا حدي در آن ها اثر گذاشته است نسبت به زنان اين اندازه تحقيرآميز باشد – كه ذكر مي كنيم و ملاحظه خواهيد كرد – پس اين تحقيرها و بدبيني ها قبل از اسلام بسيار غم انگيزتر و رقّت بارتر بوده است.


به عبارت ديگر، هنگامي كه شعرا و سخن سراياني مانند سعدي، نظامي، فردوسي و مولوي – كه عبارات آن ها بعداً ذكر خواهد شد – با آنكه قرنها بعد از اسلام مي زيسته اند و در آن پايه از علم و ادب بوده اند، اين اندازه تحت تأثير افكار جاهلي واقع شده و چهرة زن را مخدوش نشان داده اند، وضع فكر و فرهنگ مردم عادي بسيار پايين تر و بدتر بوده است.


2- با توجه به اين جهات براي ما روشن تر خواهد شد كه دين مقدس اسلام جايگاه بلند زنان را در همة ابعاد چگونه روشن نموده و چه تحول بزرگي ايجاد كرده و چه خدمت درخشاني به جامعة انسانيت انجام داده است.


يك فرهنگ غلط و ظالمانه
بالاخره در نتيجه نگرش هاي منفي و برداشت هاي بي اساس كه كلمات شعرا و ادبا منعكس كنندة آن ها است و ذكر گرديد، متأسفانه يك فرهنگ غلط و يك سنت ظالمانه اي به وجود آمد كه سراپاي آن نگرش منفي نسبت به «زن» بود؛ «زن» را موجودي پست و ناقص و شرير و شوم و منبع فتنه ها و شرور بشري معرفي كرد و تمام بلاها و رنج ها و عقب ماندگي ها كه از عصر حضرت آدم ابوالبشر (ع) تاكنون گريبان گير انسانها شده است را به زن ربط داد تقصير همة آن ها را به گردن زن انداخت.


محتواي اين فرهنگ اين بود: حوا كه يك زن بود باعث شد كه آدم (ع) از ميوة آن درختي كه از خوردن آن نهي شده بود بخورد و در اثر ارتكاب چنين كاري آدم از بهشت برين اخراج شود و در نتيجه ، او و اولادش در اين كرة خاكي گرفتار رنجها و بلاها بشوند. و اگر حوّا به آدم وسوسه نمي كرد آدم در بهشت مي ماند و اولادش نيز در بهشت به وجود مي آمدند و از نعمت هاي فراوان بهشتي بدون اينكه با دردسر و رنجهايي كه در دنيا مي بينند مواجه باشند ، به سر مي بردند. و نخستين خوني كه در روي زمين ريخته شد خون هابيل بود كه به وسيله برادرش قابيل كشته شد و آن هم بواسطه زن بود. و از آن پس چون همة فتنه ها ريشه در مكر و حيلة زن دارد بايد در تمام فتنه ها و مصيبت ها كه دامن گير بشريّت شده است، بدنبال رد پاي زن رفت.


و «زن» مانند گرگ تيز دندان، كينهجو و مثل روباه ، حيله گر و مانند مار، زهردار است و از صداقت و وفا در او اثري نيست و كار او عهد شكني است و «زن»، دو رو و دو چهره دارد ؛ ظاهر و باطن او فرق مي كند و زن از دند، چپ آفريده شده است و تولد دختر نشانه بدبختي و داشتن دختر علامت ننگ و عار است و كشتن او موجب رستگاري است.


و به «زن» علم و خط نبايد آموخت كه شرّ ديگري بر شرّش افزوده مي شود، و «زن» غير از خودآرايي هنر ندارد؛ «زن» نظم و انضباط نمي پذيرد و مانند خروس بي محل است. و تعجب نكنيد كه متأسفانه همه اين پندارها در اين كتابها موج مي زند كه بايد زدوده شود.


محروم ساختن زنان از علم و كمال
نتيجة اين فرهنگ كه بر اساس بدبيني و نگرش منفي و تحقير زن به وجود آمده بود اين شد كه زنان از ورود به مراكز تعليم و تربيت دور شدند و در جهل و بي سوادي ماندند و استعداد خداداد آن ها سركوب شد و قواي فعال وجودي آن ها به سردي و خاموشي گرائيد و دنيا شد دنياي مردان كه تنها آن ها يكه تاز ميدان شدند و در فنون و علوم در رشته هاي مختلف به مهارتهاي قابل توجهي نائل آمدند. و در اثر اين جريان نه تنها نصف اجتماع بشري در طي قرون و اعصار راكد و فلج شد بلكه خسارتها و ضررهاي فراواني چه از جهت رشد اخلاقي و تعليم و تربيت و چه از لحاظ اقتصادي و ثروت مالي و چه از جهت سياست و مديريت به مجموع جامعه بشري وارد گرديد (و همة اينها بر خلاف اسلام بود).


چه اينكه زناني كه درس نخوانده و از سواد علم و تربيت محروم مانده اند هرگز به ادارة صحيح امور خانه و زندگي و تربيت صحيح و متعالي فرزند خود نيز قدرت نخواهند داشت و روشن است مرداني كه از دامان مادران با سواد و تربيت شده برنخاسته اند نمي توانند در راه رشد و ترقي گام بردارند و به تكامل لائق بشري نائل شوند.
البته در اين ميان بعضي ا

ز زنان استثناءاً در خانواده هاي علمي و اسلامي و يا به طور خود ساخته تكامل پيدا كردند و به ترقيات چشمگير نائل شدند ولي اين ها افراد نادري بودند و بحث ما در وضع نوع جامعه است.
هنوز بقاياي بسياري از اين فرهنگ نادرست و ظالمانه متأسفانه بر بسياري از جوامع حكومت مي كند؛ ما براي نمونه س تا از آن ها را ذكر مي كنيم:
1- تولد نوزاد پسر با نشاد و شادي و تولد دختر با سكوت وغم مواجه مي شود!


هم اكنون در بسياري از مناطق دنيا تولد «نوزاد پسر» با نشاط و شادي مواجه مي شود و فضاي ولادت را نشاد و سرور فرا مي گيرد و با گفتن كلمات بشارت آميز و تبريك و تهنيت ، شادماني خود را ابراز مي كنند ولي تولد «نوزاد دختر» با «ديد منفي» مواجه مي گردد و اندازه و سكوت بر فضاي ولادت سايه مي افكند و قيافه ها در هم كشيده و چهره ها عبوس مي شود.


اين جريانة بقايايي از همان فرهنگ نادرست جاهليت است كه قرآن مجيد آن را مورد انتقاد قرار مي دهد و مي گويد:
هنگامي كه به يكي از آنان بشارت تولد دختر داده مي شد، چهره اش سياه مي شد و در دل او خشم و ناراحتي پديد مي آمد.
اين جريان غمبار ، ياد آور رسم عصر جاهليت است كه مي گفتند: « ؟؟؟؟؟» يعني خاك كردن دختران يك نوع كرامت و عزّت است.
2- دختر كُشي در جاهليت مدرن


امروز چون در ساية پيشرفت علم پزشكي، تشخيص جنس جنين كه پسر است يا دختر امكان پذير شده است در بسياري از مناطق به پزشك مراجعه مي كنند و در صورتي كه تشخيص اين باشد كه جنين دختر است، متأسفانه به ساقط كردن آن اقدام مي نمايند.
در مجله مزين پيام زن مي خوانيم:
«بر اساس اطلاعاتي كه به دست آمده است در يكي از شهر هاي آسيايي، والديني كه جنس فرزند آيندة خود را مي دانستند هشت هزار مورد سقط جنين وجود داشت كه تنها در يك مورد آن ، جنس كودك پسر بوده است».
و نيز مي خوانيم:
با استفاده از تكنولوژي پيشرفته در تشخيص جنسيّت نوزاد، مسألة دختر كش - بعد از آنكه تشخيص داده شد كه جنين دختر است – در چين شايع است و همچنين موضوع باعث شده است كه در چين تعداد مردان خيلي بيش از تعداد زنان باشد!
تعداد مردان آمادة ازدواج در جنوب و شرق آسيا تا سال 1399 به دو ميليون نفر خواهد رسيد در حالي كه براي آنان همسري يافت نمي شود.
همچنين در مجلة مذكور مي خوانيم:


بر اساس يك گزارش تحقيقي كه از سوي يك روزنامه نگار در هند انتشار يافته است هند تا آن سوي مرزهاي كره هيچ زني نمي خواهد كه نوزاد دختر به دنيا بياورد، هند و كشورهاي فقير مادراني كه دختر به دنيا مي آورند آنچنان مورد بي اعتنايي قرار مي گيرند كه بسياري از ايشان از گرسنگي و فقر مي ميرند.
در «كره» و كشورهاي غني تر ، زنان حامله با استفاده از وسائل پيشرفته پزشكي، جنس جنين را تشخيص مي دهند و در صورت دختر بودن، آن را سقط مي كنند، اين گزارش مي افزايد : ادامة اين روند موجب خواهد شد كشورهاي شرقي آسيا به زودي با كمبود يكصد ميليون دختر و در نتيجه كمبود زن براي ازدواج مواجه شوند.


جلوگيري از رسيدن به كمال ، ظلم است
مي دانيم كه اساساً هر استعداد طبيعي ، دليل يك حق طبيعي است. وقتي در نظام آفرينش به يك موجود، استعداد و لياقت كاري داده شد اين به منزلة سند و مدركي است كه او حق دارد استعداد خود را به فعليت برساند و منع كردن او از به كار انداختن استعداد خود، ظلم است.
بنابر اين باز داشتن زن از كوشش هاي مفيدي كه آفرينندة جهان هستي به او امكان آن را داده است نه تنها ستم به زن است بلكه يك نوع خيانت به اجتماع نيز مي باشد زيرا او بواسطة به كار بستن استعداد ذاتي خود مي تواند به مرتبة مهمي از كمال برسد و در نتيجه افراد ديگري را نيز به سوي كمال و رشد سؤق بدهد و موجب پيشرفت اجتماع بشري باشد.


عامل انساني ، بزرگترين سرماية جامعه است؛ زن نيز انسان است و اجتماع بايد از كار و فعاليت اين عامل و اين نيروي با بركت بهره مند گردد؛ فلج كردن اين عامل و تضييع نيمي از نيروي جامعه ، هم بر خلاف حق طبيعي زن است و هم بر خلاف مصلحت جامعه.
اگر ميدان تحصيلي كمال براي زنان نيز فراهم مي شد

 


اگر اين ظلم عظيم صورت نمي گرفت و ميدان علم و كمال از جهت فهنگ و سواد و از جهت اقتصاد و از جهت سياست و مديريت به همان نسبتي كه براي مردان باز بود براي زنان نيز باز مي شد و به آن ها فرصت و امكان داده مي شد و مردان از اين ديدگاه به زنان مي نگريستند كه آنها نيز مثل مردان انسان هستند، به طور مسلم همان طور كه از ميان مردان در هر عصري هزاران فقيه ، هزاران فيلسوف، هزاران اديب ، هزاران راوي احاديث ، هزاران طبيب، هزاران جرّاح، هزاران هنرمند ، هزاران نويسنده و مولف و مصنف به وجود آمدند و به جامعه بشري و تمدن و فرهنگ انساني و اسلامي خدمت كردند و گام هايي در راه علم و هنر و تكامل برداشتند، به همين نسبت هزاران زن در اين رشته ها به وجود مي آمد و جامعه را روشن مي كرد و امروز با اين كمبود مواجه نمي شديم.
چهره زن در قرآن كريم


در روزگاري كه در تمام فرهنگهاي اقوام و ملل جهان «زن» بعنوان يك «موجود پست» و «طفيلي» و انسانِ درجه دوم مطرح بود و تلخي و محروميت بر همه ابعاد و زندگي او چه سياسي، چه فرهنگي و چه اقتصادي سايه افكنده و مورد بدبيني ها و آماج تهمتها بود و از هيچ روزنه اي بر افق زندگي او رشنايي نمي تابيد، و همه درها بر روي او بسته بود، خورشيد اسلام طلوع كرد و افق زندگي اور ا از كران تا كران روشن نمود و نداي عطوفت آميز پيغمبر رحمت ، حضرت محمد مصطفي (ص) روح نشاط و اميد در كالبد او دميد و راه ترقي و تكامل را به روي او از همه جهت باز كرد.


حضرتش موقعيّت مهم زن در اجتماع بشري و جايگاه بلند او و شايستگي ها و استعدادهاي فراواني را كه دست آفرينش در وجود اين موجود بديع قرار داده است را گوشزد كرد و آيه هايي از قرآن مجيد را در رابطه با معرفي مقام مهم زن و ارزش والاي او براي مردم بيان نمود.
زن را بعنوان اينكه مانند مرد يك انسان كامل است و شايستة همه كمالات و كرامت هاي انساني است و شايستگي خليفة الهي بودن را دارد معرفي كرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید