بخشی از مقاله
معرفی هنر
فهرست
ميزان ارزش هنر به تصوير كردن عوالم غيبي است
معرفي هنر
آموزش آکادمیک هنر
بي مهري آموزش و پرورش به مقوله هنر
آموزش هنر و چالشهای پیش رو
چكيده
منابع
ميزان ارزش هنر به تصوير كردن عوالم غيبي است
قرآن كريم ميفرمايد «هيچ چيزي در عالم هستي وجود ندارد مگر آنكه مخزن آن پيش ماست» يعني ما به قدر معلوم فرو ميفرستيم و ظاهر ميكنيم به قدر معلوم. بنابراين هنر يعني ظهور غيبت به اندازه معين. در توصيف هنر و زيبايي بسيار صحبت شده و تعاريف ارائه شده اما هيچ كدام عامهپسند نبوده و نيست و يك تعريف جامع كه همه مردم و متفكران در سراسر جهان آن را بپذيرند وجود ندارد
دليل اين است كه هنر از انسان است و انسان هم خود يك هنر است. آيا از انسان ميتوانيم يك تعريف جامع و كامل ارائه كنيم؟ خود انسان هنر است، هنر خدا. خود خداوند هم از آفرينش انسان بعنوان هنر ياد كرده، خداوند در آيه «فتبارك الله احسن الخالقين» شگفتي عجيبي را بيان مينمايد. خداوند خودش را تحسين مينمايد و به خودش تبريك ميگويد. در نتيجه آفرينش انسان هنر است و هنر هم از انسان است. در كائنات جز انسان هيچ موجود هنرمندي را نميتوانيم بيايم.
اسما خداوند بسيارند و متنوع اما خداوند هرگز صراحتاً خود را هنرمند خطاب ننموده است. به ازا هر صفتي كه در اسما خداوند موجود است يك مابهازا در اين جهان وجود دارد. علما مظهر علم ذات حق هستند، پادشاهان مظهر قدرت و هنرمندان هم مظهر بديع بودن خداوند هستند. واژه مترادف بديع در فارسي نوآوري بيان شده است. خداوند نوآوري دارد. خداوند انسان را آفريد. انسان ابداع خداوند است و خود انسان هم بديع و مبدع است. صفت ذاتي انسان ابداع است. آيا تاكنون انديشيدهايم كه چه ويژگي در انسان است كه مظهر اسم بديع است؟
انسان به حيث صفت وامدار صفات خداوند است يعني همان كمال تجلي و تجلي كمال. هم حيث رحمت خداوند و هم حيث قهار در آفرينش انسان به كار رفته است، به بياني انسان همه صفات خداي بزرگ را منعكس ميكند. قهار جبار، رحيم، كريم، ستار، عالم، قادر و.... همگي در وجود انسانها نهاده شده اند. واقعاً در هستي چه چيزي است كه در انسان نيست؟
بان انسان، هستي را تعيين ميكند و اين يعني مرزهاي هستي زبان ما است. ما همه چيز را منعكس ميكنيم در اين جا يك تقابل وجود دارد و آن اين كه ما هم فرشته هستيم و هم شيطان. هم رحيم هستيم و هم جبار، هم شقي هستيم و هم سعيد. حال ظهور اين صفات در افراد مختلف متفاوت است. با اين تقابل عوالم انساني بسيار وسيع و گسترده ميشود.
هنر بررسي و آفرينش آنچه كه هست نيست بلكه بررسي و خلق چيزهايي است كه ميتواند باشد، اما نيست. ميزان ارزش هنر اين است كه بتواند عواملي را كه اكنون نيستند تصوير كند. براي مثال نقاشي «پيكاسو» چيزهايي را تصوير ميكند كه اكنون وجود ندارد. ولي من هنر ناشناس احساس ميكنم اگر به صورتي گنگ رنگها را روي بوم بپاشم كار «پيكاسو» را انجام دادم. اينها عوالم گوناگون انسان هستند. آيا شما ميتوانيد عالم را منهاي هنر تصوير كنيد؟ شايد بتوان تصوير كرد اما من حاضر به زيستن در آن عالم نيستم.
هنر هر كس براساس ارتباطش با مخازن غيب است. همه ما خفيه و زواياي غيبي داريم. حتي گاهي انسان از خفيههاي غيب وجودش آگاهي ندارد. براي مثال از عالم غيبت هنري روي قلم شما ميآيد و شما آن را در جهان واقع مينگاريد. همه ما به جهان غيب متصل هستيم. اگر كسي آمادگي داشته باشد ميتواند با دستمايه قرار دادن هنري كه از جهان غيب آمده، از طريق يك رابطه دو سويه به جهان غيب بازگردد.
هنرمند با تنزيه ميتواند خود را آماده پذيرش ذخيره غيب براي خلق اثر كند. هنرمند هرچه آراستهتر باشد، هنرش نابتر است. يكي از تعاريف هنر اين است كه زوائد زدوده شود. براي مثال در مجسمه «داوود» اثر «ميكل آنژ» تمام زوائد يك تكه سنگ زدود شده و آن چيزي كه بايد باقي بماند مانده است.
سهروردي روي عالم خيال خيلي تأكيد ميكند. هيچكس در جهان اسلام به اندازه سهروردي روي عالم خيال تمركز پيدا نكرده است. ديگران عالم خيال را در درون ميدانند ولي سهروردي انسان را متصل به عالم خيال ميداند و براين باور است كه تخيلات ما بر اثر اتصال به عالم غيب است.
هنر
هنر آفرینش انسان است. به توان ، اثر و کاری که از تصور و آفرینش انسان شکل یافته است، هنر می گویند. امر هنری الزاما با زیبایی همراه نیست یا زیبایی شناسی یکتایی ندارد ولی همواره با خلاقیت انسان همراه است.
واژه شناسی
واژهٔ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو کلمه سو به معنی نیک و نر یا نره به معنای زن و مرد است. در زبان اوستایی سین به ها تبدیل شده و واژه هونر ایجاد گشته است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی (هنر) درآمده است که به معنای انسان کامل و فرزانه است.
در ادبیات ایران در دوره اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد، و هنر به معنای کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست و... به کار رفت، که دارای بار معنایی عام بود:
• به دشمن نمایم هنر هرچه هست/ز مردی و پیروزی و زور دست (فردوسی)
• چون غرض آمد هنر پوشیده شد/صد حجاب از دل به سوی دیده شد (مولانا جلاالدین محمد بلخی)
هنرهای زیبا
مجموعه هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم میشوند:
1. - موسیقی
2. - هنرهای دستی مانند مجسمه سازی، شیشه گری، و ...
3. - هنرهای ترسیمی شامل نقاشی، خطاطی، و...
4. - ادبیات شامل شعر و داستان، نمایشنامه ، فیلمنامه و نثر
5. - معماری
6. - رقص و حرکات نمایشی
7. - هنرهای نمایشی شامل سینما، تئاتر، و ...
وجوه مشترک آثار هنری عبارتاند از:
• تخیل به عنوان مهمترین عامل در شکلگیری اثر هنری است
• همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او
• چندمعنایی بودن و منشورمانندی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.
این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه میشود. بدین معنی که هر پدیدهای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمیتواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری میایستد، دریافت و استنباط خاصی دارد.
هنرهای سنتی
هنرهای سنتی،هنرها و صنایع ظریفهای هستند که در طول سدههای متمادی با حفظ ریشهها و سنتهای خود رشد کرده مراحل شکلگیری خود را گذرانده یا میگذرانند.
هنرهای سنتی ایران را به ۵ دسته عمده تقسیم میکنند:
• ۱.شعر و ادبیات
• ۲.موسیقی
• ۳.معماری و هنرهای وابسته
• ۴.نمایشهای سنتی و آیینی
• ۵.صنایع مستظرفه(که بجز ۴ دسته بالا همه آثار هنری را شامل میشود)
آموزش آکادمیک هنر
در این مقاله، حوزهی آموزشی هنر در ایران را فقط به چالشهای آموزش هنر در دانشگاهها و دورههای آكادمیك محدود خواهم كرد. همچنین این نوشته شخصی و بر پایهی دورهی تدریس و تصدی جایگاه اجرایی در یك گروه آموزشی است.
1ـ دانشگاه و نهاد آموزشی
بیمقدمه، باید گفت كه دانشگاههای هنری در عالیترین شكل عملكرد خود موفق خواهند شد كارشناس هنری تربیت كنند و تصور تربیت هنرمند در نظامهای آموزشی خیالی باطل است! مسلماً در قرون گذشته كه نظام آموزش در هر زمینهای بر پایه تلمّذ در محضر استادان فن و همراهی و نشستوبرخاست با ایشان بود، میتوانست تأثیر روحی و درونی را در فراگیری برقرار كند.
روش سنتی تعلیم كه هنوز هم در برخی نهادها اعمال میشود ـ به عنوان مثال، در حوزههای علوم دینی ـ بر اساس پیوستن به حلقهی درس یك استاد و طیطریق طولانی با او است. در چنین دورههایی، رابطهی استاد و شاگرد از حد حضور در كلاس فراتر میرود و این دو در جریان زندگی همدیگر اثر میگذارند و اثر میپذیرند.
در این تعامل سرشار، حرفه، صنعت و هنر از استاد به شاگرد منتقل میشود و شاگرد بر اساس اعتقاد و ایمان به حرف و عمل و اندیشهی استاد به طرزی منحصربهفرد در موضوع آموزشی شریك میشود. رابطهی استاد و شاگرد حتی با پایانگرفتن دورهی آموزشی و ارتقا و انتقال شاگرد به محضر استادی دیگر تمام نمیشود.
اگر چه ماشینیسم و ماشینگرایی، سرعت و تولید انبوه در حال حاضر به تمام نهادهای آموزشی سرایت كرده است، امّا با این حال وجود نمونههای معاصر، هر چند محدود، زمینهای مناسب را برای مطالعه و بررسی فراهم میآورد. در مقایسه با چنین روشی، نظام آموزش دانشگاهی هنر در شكل فعلی از جنبههای مختلفی ناكارآمد است كه به برخی از آنها خواهیم پرداخت.
نظام آموزش حوزوی به آن معنا كه گفته شد، ریشه در نگرش شرقی، ایرانی و اسلامی در زمینهی آموزش دارد. ما با وام گرفتن نظام غربی، كه البته به دلیل همنوایی با جریان جهانی ناگریز از آن بودهایم و این ناگزیری خود جای بحث دارد، باید بپذیریم كه محصول نظام فعلی قابلمقایسه با روش قبلی نیست
نظام كنونی آموزش دانشگاهی هنر برگرفته از نظامهای آموزشی غربی و محصولی وارداتی است. البته ذكر این نكته به منزلهی موضعگیری در برابر این پدیده نیست، بلكه مقصود اشاره به این مطلب است كه نظام آموزش حوزوی به آن معنا كه گفته شد،
ریشه در نگرش شرقی، ایرانی و اسلامی در زمینهی آموزش دارد. ما با وام گرفتن نظام غربی، كه البته به دلیل همنوایی با جریان جهانی ناگریز از آن بودهایم و این ناگزیری خود جای بحث دارد، باید بپذیریم كه محصول نظام فعلی قابلمقایسه با روش قبلی نیست.
1ـ1 ـ نحوهی برگزاری دورهها
دورههای آموزش دانشگاهی در همه شكل و همه جا در نهایت در قالب تشكیل كلاسهای آموزشی برگزار میشود. اتفاقی كه در این كلاسها میافتد، منحصر به زمان تشكیل كلاس است و بس. بیرون از كلاس، دانشجو و استاد فرصت بسیاراندكی برای حل مسائل، تداوم یادگیری و گفتوگو با هم دارند. از همین رو، وضعیت مكانیستی، محصول مكانیستی بار میآورد. یعنی اصلاً فرصتی برای دانشجو وجود ندارد تا استادش را بشناسد و با او رفاقت و نشستوبرخاست كند
و از طریق عشقوعلاقه هنر را بیاموزد. به ضرب تشكیل كلاس و حضوروغیاب و دادن تكالیف سخت و دشوار این مهم فراهم نمیشود. (در اینجا، مراد از «درس معلم» كل مجموعهی نظام آموزشی است.)
درس معلم ار بود زمزمهی محبتی جمعه به مكتب آورد طفل گریزپای را
1ـ2 ـ نظام نمره و مدرك
نظام ارزیابی دانشجو برپایهی ملاكی به نام «نمره» سنجیده میشود. از دیدگاه دانشجویان كه با هدف كارشناسشدن تربیت میشوند، داشتن معدل بالاتر برابر است با دانشجوی كارشناستر و خبرهتر. البته اگر روش دادن نمره به دانشجو قاعدهمند باشد، این ملاك تا حد زیادی با معنا است. امّا در آموزش هنر كه مسئلهی سلیقه و خوشآمد و بدآمد
به میزان قابلتوجهای تعیینكننده است، دانشجو تلاش میكند مطابق سلیقهی استاد عمل كند چون میخواهد نمرهی بالاتری بگیرد. این یعنی مرگ نطفهی هنر در وجود دانشجو زیرا بالیدن هنر اصالتاً در گرو نزدیكشدن به خود و كشف جوهر هنری خویشتن است. در نظام آموزش فعلی و تولید انبوه كارشناس، چنین پیامدهایی قابلانتظار است.
پس تمام همّوغم دانشجو مصروف كسب نمره و درنهایت بهدستآوردن مدرك میشود. اینكه مدرك دانشگاهی زمینهی مساعدی را برای اشتغال فراهم میكند درست، امّا هیچكس با مدرك كارشناسی سینما فیلمساز نمیشود. بررسی آماری مربوط به مشاغل فارغالتحصیلان رشتههای هنری در ارتباط با مدارك دانشگاهی آنان گویای این مدعا است.
بنابراین، اگر كسی با حضور در نظام آموزش دانشگاهی هنرمند بشود، به دلیل قوت نظام آموزشی نیست بلكه عامل اصلی جوهرهی وجودی فرد است. دانشگاه درنهایتِ توفیق، تنها شاید بتواند بستری مناسب را برای رشد و بالندگی این نطفه فراهم كند؛ اگر حركت در نطفه خفه نشود.
دانشگاههای هنری در عالیترین شكل عملكرد خود موفق خواهند شد كارشناس هنری تربیت كنند و تصور تربیت هنرمند در نظامهای آموزشی خیالی باطل است
دربارهی نظام تولید انبوه هنرمند، باید گفت این آفت از ابعاد جدی برخوردار است. در چنین نظامی، رابطهی منحصربهفرد استاد با دانشجو بهكلی نابود میشود. از سوی دیگر، دانشجو نمیتواند بر اساس گرایش، انگیزه و تمایلات درونیاش كلاس درس و استاد خود را انتخاب كند تا عاشقانه به سخن او گوش جان بسپارد.
شاید تأسیس رشتههای هنری دانشگاهی از بنیاد كاری عبث باشد. تحصیل در رشتههای پزشكی، فنی، مهندسی، حقوق و غیره معنای تسلط بر فنون و دانش یك حرفه است. به عنوان مثال، سلیقهی یك مهندس سیالات نقشی در محاسبهی فشار لازم برای صعود آب به آخرین واحد آپارتمانی یك برج ندارد. امّا در هنر هر كس راه خویش را پیدا میكند.
در واقع، اِشكال از اینجا است كه هنرمند میخواهد از راه هنر، نان بخورد و این امر معمولاً با عدول از معیارهای فردی و پذیرش معیارهای جمعی آغاز میشود. بنابراین، طلبهی هنر ناگزیر میشود قواعد مسلط را بیاموزد و چارچوبها را فرا بگیرد تا بر پایهی اصول مسلمِ پذیرفتهشده عمل كند؛ زیرا در پی پذیرش اثرش نزد سفارشدهندگانی است كه برای كار او دستمزد پرداخت میكنند. قدر مسلم آنكه این راه امرار معاش كاملاً درست و حلال است، امّا هنرمندانه نیست؛ یعنی منجر به خلاقیت، و كشف و عرضهی اكتشاف به خود و دیگران نمیشود.
1ـ3 ـ سرفصل دروس
واحدهای دانشگاهی رشتههای هنری به دلیل همنوایی با جریان تحولات فنآوری و پیدایش دیدگاههای جدید در عرصهی هنر، نیاز به بازنگری مداوم دارند. این در حالی است كه ضربآهنگ این بازنگری در مؤسسات دانشگاهی ما بسیار كندتر از تحولات مورد نظر است. در بررسی شرح درس بسیاری از دروس دانشگاهی، متوجه میشویم كه پارهای از آنها مرتبط با وسایل و ابزاری است كه از گردونهی كاربری خارج شدهاند.
به نظر میرسد متولیان امر مسئلهی بازنگری در شرح دروس دانشگاهی را بهكلی فراموش كردهاند، زیرا با گذشت زمان حتی اهداف كلی نظام آموزشی نیز دچار استحاله میشوند و نظام جامع دانشگاهی كه از سیاستگذاریهای وزارت علوم پیروی میكند، در حال حاضر دقیقاً در پی تحقق اهدافی نیست كه مثلاً بیست سال پیش مدنظر بوده است. تغییر و استحاله و تحول كه لازمهی پویایی هر نظام است، در اهداف و روشهای دستیابی به آنها حادث میشود و تغییر در سیاستهای كلان آموزشی، فرهنگی و ترویجی باید به حوزههای خُرد سرایت كند، كه نمیكند.
1ـ4 ـ امكانات آموزشی رشتههای هنری
آزمایشگاهها، كارگاهها، استودیوها، آتلیهها و امكانات داخل آنها برای تدریس دروس عملی و كارگاهی رشتههای هنری یا وجود ندارند یا اگر موجودند، آنچنان فقیرند كه نبودشان حداقل خیال همه را راحت میكند. دانشجوی رشتهی گرافیك 10 واحد درس عكاسی سیاهوسفید و رنگی میگذارند، بدون اینكه بداند داروی ظهور فیلم سیاهوسفید چه بویی میدهد.
دانشجوی فیلمسازی به پایان دورهی تحصیلات و آغاز ساخت فیلم پروژهی پایانیاش میرسد، در حالی كه در طول 4 سال تحصیل و برگزاری كلاسهای رنگارنگ عملی حتی یكبار هم دستش با دوربین تماس پیدا نكرده است. با توجه به اینكه در این مقاله توقع خود را از تحقق هدف تربیت هنرمند به هدف تربیت كارشناس كاهش دادهایم،
با این وجود از این هدف دوم هم فرسنگها فاصله داریم. چگونه امكان دارد یك دانشجو كارشناس صنایع دستی در حوزهی شیشهگری بشود، در حالی كه یك بار هم تجربهی دمیدن در شیشه و آشنایی با مسائل دیگر شیشهگری برای او فراهم نیامده است. این در حالی است كه نظامهای آموزشی دانشگاهی هنر در كشورهای مترقی در كار تربیت كارشناس هنری كاملاً موفق هستند.
هیئت علمی و استادان دانشگاهی
دربارهی هیئت علمی و استادان دروس هنری مسائل گوناگونی وجود دارد كه تنها منحصر به رشتههای هنری نمیشود و مبتلابه كل جامعهی دانشگاهی است. اولین نكته این است كه سازوكار جذب استاد و اعضای هیئت علمی در دانشگاهها بر اساس ضوابطی است كه هیچ تضمینی را برای توفیق داوطلب تدریس در این زمینه فراهم نمیكند. برای ارزیابی یك مدرس، معمولاً مدارك دانشگاهی و سوابق فعالیتهای علمی و عملی و مشخصات فردی او مورد بررسی قرار میگیرد. در میان سؤالهایی كه از داوطلب تدریس میشود، پرسش از سابقهی تدریس از همه عجیبتر است. بسیاری از دانشگاهها بدون سابقهی تدریس، حتی در صورت احراز كامل سایر شرایط، درسی را به یك داوطلب تدریس واگذار نمیكنند؛ در حالی كه تا شخص مبادرت به انجام كاری نكند، سابقهای در آن زمینه برایش فراهم نمیشود.
از سوی دیگر، با وجود برقراری همهی شرایط نزد فرد داوطلب، باز نمیتوان امیدوار بود كه یك معلم خوب برای تدریس وجود دارد. داشتن مدرك معتبر صرفاً یكی از معیارهای لازم برای جذب یك معلم خوب است. داشتن قدرت انتقال مطالب درسی، سعهی صدر فراوان و مهمتر از همه، عشق به كار از جمله شرایطی است كه معمولاً از نظر دور میماند؛ هرچند نقش مهمی در توفیق یك مدرس دارد.
دانشگاهها اگر بخواهند نهایت همكاری را با یك داوطلب تدریس بهعمل آورند، یك ترم به طور آزمایشی درسی را به وی واگذار میكنند كه اگر درمجموع رضایت از تدریس داوطلب فراهم شد، همكاری ادامه پیدا میكند. هیچ تشكیلات و نهادی نیز برای توضیح روش تدریس و نمایش نقاط قوت و ضعف وجود ندارد. این در حالی است
كه دانشگاه تربیت مدرس واقعاً نتوانسته است به هدف اصلی خود یعنی تربیت مدرس نائل شود و این دانشگاه نیز مانند دیگر دانشگاهها مدارك بالاتر از كارشناسی میدهد. داشته باشیم كه نظام آموزشوپرورش به عنوان یك نظام مرتبهی پایینتر از نظر سطح آموزش، برای تربیت معلم و تعلیم ضمن خدمت آنها، تشكیلات سامانمند گستردهای دارد، ولی استادان دانشگاه از چنین امكانی بیبهرهاند.
فضای حرفهای مشاغل هنری عموماً سر سازگاری با فارغالتحصیلان دانشگاهی هنر ندارد و به دلیل فرصتهای كم، محدودیت میدان دید و ترس از رقابت و حذف، معمولاً گشودن راه به دنیای كار حرفهای برای یك دانشآموختهی هنری با دشواری بسیار همراه است
از سوی دیگر، استادانی كه پس از طی موانع متعدد موفق به كسب موقعیت شغلی به عنوان هیئت علمی میشوند، در پارهای موارد تلاش برای بهبود كار و همراهی با تحولات هنری و علمی را به كناری میگذارند و به آفت نظام آموزشی تبدیل میگردند. مسئلهی اضمحلال انگیزهها پس از تثبیت در یك شغل به عنوان كارمند رسمی، ماجرای جامعتری است كه در تمامی مشاغل وجود دارد و منحصر به اعضای هیئت علمی دانشگاهها نمیشود.
امّا نكتهی دیگر در باب استادان دانشگاه، مسئلهی ساعات زیاد حقالتدریس و تحمل فشارهای عمومی اجتماعی برای افزایش درآمد در رویارویی با هزینهها است كه به اصطلاح منجر به مسافركشی فرهنگی میشود. اعضای هیئت علمی دانشگاهها نیز مانند سایر اقشاری كه كار دوم و سوم دارند، پس از انجام تدریس موظف،
كلاسهای اضافه در همه نوع و همه شكل در دانشگاه خود یا سایر دانشگاهها اختیار میكنند كه هیچ فرصتی برای آنها باقی نمیگذارد. جالب آن كه برخی از آنها از این روش كار خویش با افتخار فراوان سخن میگویند و تدریس هفتهای 60 ساعت را دلیلی بر تبحر و جذابیت فوقالعادهی كارشان میدانند.
مسئلهی جذابیت تدریس برخی استادان كه عموماً بر اساس رضایت دانشجو ارزیابی میشود، مضحكهی دیگری است كه نمیتوان به آن اشاره نكرد. بر پایهی چنین روشهای ارزیابی، استادانی با درخواست مصرانهی دانشجویان برای تدریس روبهرو میشوند كه عموماً سطح عمومی نمرات آنها بالا است، در كار حضور و غیاب جدیت به خرج نمیدهند،
تكالیف دشوار از دانشجویان نمیخواهند و بخش مهمی از ساعات تدریسشان به مطایبه و شوخی سپری میشود و دانشجویان را با هر رفتاری تحمل میكنند؛ البته حساب استادان واقعی كه با وجود جدیت و همت و عدممسامحه همچنان مورد توجه دانشجویاناند، از این افراد جدا است.
دانشجویان
پدران انگور خوردند، دندان پسران كُند شد.
در بحث از مسائلی كه به دانشجویان رشتههای هنر مربوط میشود، شاید پرداختن به نحوه و انگیزهی ورود دانشجویان به رشتههای هنری از همه مهمتر باشد. درصد بالایی از پذیرفتهشدگان رشتههای هنری دانشآموزانی هستند كه رشتهی هنر انتخاب دوم آنها در كنكور است؛
معضل بزرگ كنكور كه همهی رشتههای دانشگاهی را در بر میگیرد و مختص داوطلبان رشتهی هنر نیست، بحث دیگری است كه به آن نمیپردازیم. یعنی این افراد با هدف ورود به دانشگاه به هر قیمت ممكن، دست به انتخاب رشتههای هنری میزنند و به پشتوانهی اطلاعات بیشتر در زمینهی دروس عمومی، در «ماراتن كنكور» گوی سبقت را از كسانی میربایند كه استحقاق بیشتری برای تحصیل در رشتههای هنر دارند.