بخشی از مقاله

تحقيقي كه پيش روي شماست حاصل گرد‎آوري مطالبي از كتب و منابع مختلف در رابطة با هنر معماري، تاريخچه معماري و سبك‎هاي مربوط به معماري و تاثير فرهنگ بر معماري مي‎باشد.
مطالب ارائه شده در تحقيق توسط گروهي از دانشجويان درس مباني و شهرسازي رشته عمران دانشكدة فني و مهندسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد در پاييز سال تحصيلي 83-82 جمع‎آوري شده است.


اميد است كه مجموعة گردآوري شده مورد استفاده و توجه دانشجويان و دانش‎پژوهان عزيز قرار گيرد.
تعريف معماري
بروس السوپ صاحبنظر در مورد معماري و تاريخ آن به بيان تعريف ساده‎اي از معماري مي‎پردازد:
معماري عبارت است از بنايي كه معنا و محتوا داشته باشد او معتقد است معماري به نوعي از سازندگي اطلاق مي‎شود كه مردم بوسيله آن به هويت خود پي مي‎برند و به اين هويت مفهوم مي‎دهند.
بروس آلسوپ همچنين در تعريف معماري آورده است:
معماري نياز انسان به اينكه از احساسات مشتركش به عنوان وسيله‎اي براي بيان احساسات مشترك استفاده نمايد.


فيليپ جانسون يكي ديگر از كارشناسان معماري در تعريف معماري چنين آورده است: معماري تنها ايجاد انواع جديد فضاهاست. او مهمترين نقش معماري را ايجاد دگرگوني در زمينه فرهنگي موجود مي‎داند و اين نقش نخست زيبايي شناختي است.
فرانسيس دي. كي. چينگ:
از معماري به عنوان يك هنر بالاتر از جوابگوئي صرف به نيازهاي عملكردي برنامه يك بنا مي‎باشد. اصولاً، تجليات فيزيكي معماري با عملكرد انسان مطابقت دارد.
دكتر مهدي حجت نيز در تعريف معماري اين گونه آورده است:
معماري شكل دادن به مكان زندگي انسان است پس فعل معماري مستلزم توجه همزمان به دو عامل است: «شكل» و «زندگي» به عبارت ديگر معماري درصدد ساختن ظرف براي مظروف است. ظرفي به نام بنا براي مظروف «زندگي انسان»
كريستوف الكساندر نيز در تعريف ساده‎اي از معماري آورده است:
هر انسان از آن رو كه انسان است زندگي خود را مي‎شناسد. كافي است بدان توجه كند و با خود صادق باشد و بگذارد آنچه در درون اوست به صورت چوب، سنگ واجد درآيد و مكان زندگي را شكل دهد.
بطور كلي و خلاصه در تعريف معماري مطلوب مي‎توان گفت:
معماري مطلوب معماري مي‎باشد كه انسان در آن احساس زنده بودن و حيات داشتن، انسجام و آرامش كند.
معمار:


براي تعريف معمار نيز از تعاريف صاحبنظران معماري استفاده مي‎نماييم در اين رابطه و در تعريف معمار كريستوفر الكساندر آورده است.
معمار را در معناي عام كسي مي‎دانيم كه به ساختن بنايي اقدام كند او در ساختن اين بنا نه تنها بايد خصوصيات آن نوع ا زندگي را كه قرار است در آن مكان رخ دهد بشناسد. بلكه بايد به تصويري از زندگي بهتر در آن مكان نيز وقوف داشته باشد.
لذا معمار لاجرم در مكاني كه طراحي مي‎كند برداشت خود از زندگي بهتر را بيان مي‎دارد بدين ترتيب مجموعه باورهاي معمار كه محصول درك و احساس او از شايسته‎ترين زندگي قابل عرضه در مكان مورد طراحي است تجلي مي‎يابد.


همچنين معمار را كسي مي‎دانند عرضه كننده تعريفي از شايسته‎ترين زندگي مي‎باشد كه با خلق فضاي معماري خود امكان تحقق آن را براي استفاده‎كنندگان فراهم مي‎سازد.

خاستگاه معماري:
از نخستين دوزهايي كه انسان زراعت و اهلي كردن چهارپايان را فرا گرفت، قبيله‎هاي واقع در اطراف درياي مديترانه ساكن شدند. زندگي، افسانه‎ها و نقوش حك شده توسط انسان پيش از تاريخ، اساس تمدن غربي را پي ريزي كرد.
اين قبيله‎ها همزمان با بيرون آمدن از تاريكي جهل و همانگونه كه خانه‎ها و معابدشان براي انكعاس زندگي آنان به صورت روز افزون پيچيده‎تر مي‎شد، تحول و توسعه يافت. ساختمان‎هاي ساده اجدادي آنان جاي خود را به ساختمان‎هايي با طرح و تزئين جديد مي‎‏داد.
معابد و مقابر سنگي عصر از لحاظ شكل، حجاري ونقاش و تزئين غالباً به تقليد از خانه‎هاي جديد نخستين كشاورزاني كه در كنار نيل زندگي مي‎كردند ساخته شده است. حتي امروزه هم خانه‎هايي شبيه به آن در روستاهاي كناره جنوبي بين النهرين ديده مي‎شود. «تصوير b»
در قرن نهم پيش از ميلاد، ساختمان‎هايي با خشت پخته در نزديك كورنت در يونان به الهة «هرا» هديه شدند.« تصوير a»


در قرن هفتم پيش از ميلاد، قبيله‎هاي لاتيني ساكن در تپه‎هايي كه بعدها شهر رم در آنجا بنا نهاده شد، خاكستر مردگانشان را در كلبه‎هاي كوچك گلي دفن مي‎كردند. «تصوير c»
ساختمان‎هايي مانند آن هنوز در سرزمين‎هايي كه معماري كلاسيك در آنجا پا به عرصه وجود نهاد با مصالح بومي به عنوان مسكن چوپانان كوچ نشين ساخته مي‎شود.
اين ساختمان‎ها تا امروز به عنوان ساختمانهاي دائمي در كشورهاي فقيرتر جهان مورد استفاده قرار مي‎گيرد. در دوران باستان خانه‎هاي روستايي نه تنها به عنوان يادگاري دائم از معابد سنگي اجدادي محسوب مي‎شود. بلكه تا قرن نخست پس از ميلاد. معابد كاهگلي باستاني در آتن و رم به شكل محترمانه‎اي نگه داشته مي‎شدند.


تاثير نخستين ميراث باستاني در اثناي تاريخ طولاني معماري كلاسيك باقي مانده هر ساختمان كلاسيك نمونه‎اي از كلبه‎هاي ابتدايي است و كاربرد معماري كلاسيك سندي زنده از سرچشمه‎هاي فرهنگي تمدن غربي است.
معماري در مصر:
اساس معماري يادماني غربي در مصر بوده است. در زماني كه نخستين نشانه‎هاي تمدن در يونان پديد آمد، معماران مصري ساختمان عظيم و سنگين را طي پانزده قرن پيش از آن ساخته بودند.
خاك بسيار حاصلخيز اطراف، رود نيل و بهره‎برداري از اين منبع موجب پيدايش تمدني غني شد.
شيفتگي به ابديت و خلق زندگي پايدار بر معماري باستان حاكم بود. مقابر سلطنتي معابدي براي عبادت فرعون‎هاي متوفي بود. در حدود 2800 قبل از ميلاد، كوه‎هايي مصنوعي از سنگ يا اهرام بر روي اتاق‎هاي ساخته مي‎شد كه در آن‎ها جسد كاملاً موميايي فرعون و دارايي‎هاي با ارزش او قرار داشت.
اهرام نخستين بناهاي يادماني بزرگ جهان به شمار مي‎رفتند كه با قطعات بريده شده از سنگ ساخته شده بودند. معبد خونز در كارناك «تصوير a»
و يارگي‎هاي خاص معماري مصر تاثير شديدي بر توسعة سبك كلاسيك داشت و برخي جزئيات معماري آن بر معماري روم نفوذ كرد.
در ايام تابستان هيچ كدام از سبك‎هاي معماري مصر در خارج از آن كشور تكوين و گسترش نيافت زيرا سبك معماري مصر براي انطباق با نيازهاي فرهنگ‎هاي فقيرتر اطراف خود بسيار خاص و خيلي محافظه كارانه و غير قابل انعطاف بود.


خزانه آترئوس «تصوير b» در حدود 1300 ق.م از تمدن يونان و معبدي كه در پرينياس «تصوير c» بوسيله يونانيان شش صد سال بعد در كرت ساخته شد. تفاوت بين پيشرفت و عقب ماندگي قابل مقايسه همسايگان شمالي آن را نشان مي‎دهد. اقتباس نماكاري ساختمان‎هاي مهم با سنگ، كاربرد ستون و تير سنگي براي معابد و اشتياق براي احداث ساختمان بزرگ و با ابهت را بايد به عنوان مهمترين سهم معماري مصر در جريان اصلي مكتب كلاسيك ارزيابي كرد.

معماري در يونان ]700 ق.م-200 ق.م[
دولت‎هاي يونان از موقعيت‎شان در كنار درياي مديترانه و راه‎هاي تجاري با ارزش مديترانه سود بردند و در حدود 700 ق.م از لحاظ فكري و نه از لحاظ حكومتي با هم متحد شدند كه در آن آزادي انديشه همراه با رقابت دروني منجر به پيدايش انقلاب فكري و هنري در آن شد. بالندگي تمدن يونان، جهان غرب را به جريان سياسي فكري و هنري افكند كه آن را براي مدت 2500 سال به جلو افكند. با اين حال پيدايش تفكر منطقي. خدايان ما قبل تمدني را كه يونانيان از گذشته‎اي دور و تاريك داشتند از ميان نبرد و خانه‎هايي كه براي آنها ساخته شده بود، به نمونه‎ها و معيارهايي براي معماري غرب تبديل شد.


از ساختمان‎هاي خشتي و گلي نوعي طراحي جديد معبد پديد آمد. نخستين معابد داراي سقف گلي صاف يا سقف‎هاي از ني بودند. در قرن 8 ق.م ابداع قطعات گلي بزرگ سقف ساختن نقشه‎اي به شكل يك مستطيل ساده را با سقف كوتاه و مثلثي كه ويژگي مشخصة بناهاي كلاسيك است. عملي ساخت.
معماران يونان باستان بيش از دو قرن تلاش كردند تا تنها يك نوع فرم ساختماني را به كمال برسانند و در اين راستا نوعي معماري خلق كردند كه به مدد توان و ظرفيت ماندگار خود بيش از دو هزار سال به عنوان آرماني جهان باقي ماند.


از بناهاي معروف اين دوره مي‎توان به معبد آپولو در يونان «تصوير a» در 630 ق.م كه متكي بر تيرهاي چوبي بود و شكل اصلي آن به عنوان الگويي براي همه معابد بزرگ براي قرن بعد باقي ماند و معبد آرتميس در كوزفو «تصوير b» كه در آن حضور آشكار سازه چوبي به سازة سنگي تبديل شد.
هنگامي كه يونانيان امپراطوري ايران را در اواسط قرن پنجم ق.م به عقب راندند. تمدن ممتاز آنان عقل و خرد متراكم شده در خود را طي قرني آكنده از ثروت و قدرت به نمايش گذاشت. ادبيات، هنر و فلسفه پيشرفت كرد و ساختمان‎هاي جديد آن سطحي از ظرافت را به نمايش گذاشتند كه اجزاي آنها به عنوان الگو و نمونه، تمامي تحولات آتي را در معماري غرب تحت تاثير قرار داد. در همان دوره‎اي كه دولت شهرهاي يوناني دوران كوتاه اوج سعادت و رفاه خود را سپري مي‎كردند براي آيندگان خود نوعي معماري كه آن را كلاسيك مي‎ناميم خلق كردند.
معماري در امپراطوري روم: ]200ق.م – 1200م[


در حدود 200 ق.م لشكريان شهري رم و متحدان ايتاليايي آن يوناني‎ها را شكست و در بقاياي روب ضعف امپراطوري اسكندر پيشروي كردند. توسعه طلبي دوم اين سرزمين را به مركز تمدن و تجمل تبديل كرد. همزمان با شكل‎گيري امپراطوري مطلقه دوم در قرن نخست قبل از ميلاد كاربرد سنگهاي آتشفشاني همراه با آهك، در ساختمان‎سازي انقلاب پديد آورد و معماري كلاسيك را متحول كرد.
معماران رومي نظام معماري را كه از يونان اخذ كرده‎ بودند براي استفاده از مادة جديد اصلاح كردند.
امپراطوران، الزامي دموكراتيك را براي نگهداري ساختمانها و حفظ محبوبيت خود در شهر رم به ميراث بردند. ثروت امپراطوري به امپراطوران پي در پي اجازه داد كه بناهاي وسيع براي سرگرمي مردم و آراستگي شهرها بنا كنند.


شايد معروفترين آنها كولوسئوم «تصوير b» كه احداث آن در سال 70 پس از ميلاد بوسيله امپراطور و سپاسيان شروع شد. اين ساختمان عظيم گنجايش 000/50 تماشاگر را براي سرگرمي‎هاي بي‎رحمانه در آمفي تئاتر داشت.
همچنين حمام‎هاي امپراطور كاراكالا «تصوير c» در 216 پس از ميلاد با ظرفيت 1600 نفر. معبد خدايان در پنتئون «تصوير a» در 120 پس از ميلاد كه كاملترين تصور و درك را از بناهاي بزرگ امپراطوري براي ما ايجاد مي‎كند نام برد.
بيزانس«روم شرقي»:
هنگام كه امپراطوري روم در غرب سرانجام در برابر مهاجمان در 476 سر فرود آورد. نشان اداري امپراطوري ب امپراطور شرقي بيزانس «روم شرقي» فرستاده شد. بيزانتين‎ها خو درا جانشينان نخستين امپراطور روم مي‎دانستند. و اگر محدوده جغرافيايي در نظر گرفته نشود، معماري بيزانس تداوم مستقيم سنت كلاسيك است. جنگ در مرزهاي شرقي مانع مي‎شد كه امپراطوران شرقي سرزمين‎هاي امپراطوري دوباره متحد و يكپارچه شوند. اما امپراطوري ژوستينان در 532 قراردادي با ايرانيان امضاء كرد كه سربازان او را براي فتح مجدد – آمد چه محدود – ايالت‎هاي از دست رفته در آفريقا و حتي روم آزاد گذاشت.


تاخت و تاز بربرها در غرب و ظهور اسلام در شرق نيروي پيروزي را با يك عقب نشيني طولاني تبديل كرد، اما طي 9 قرن بعد عصر با عظمت ژوستينيان در قالب ساختمان‎هاي كوچك مانند ساختمان آجري گنبد كليساي آپوستل مقدس در تسالونيك «تصوير c» در سال 1315 زنده ماند و تداوم يافت.
از ديگر بناهاي معروف اين دوره مي‎توان به بزرگترين ساختمان امپراطوري شرقي اياصوفيا «تصوير d» در استانبول – كليساي سنت ديمتريوس در تسالوتيك «تصوير e» در 475 – سرستون‎هاي تزئين شده «تصوير a و b» هنگامي كه آخرين امپراطوري رومي، استانبول را در سال 1453 ترك كرد معماري كلاسيك بيزانس به پايان رسيد اما ميراث آن در ساختمان‎هاي اروپائي شرقي و حتي در ساختمان‎هاي عثماني تداوم يافت.
كتاب تاريخ سبك‎هاي معماري


1-رماتسك:
به منظور تعيين و ارزيابي كاراكترهاي يك جنبش معماري، معمولاً مرسوم است كه ابتدا به يك سري از بناهاي مهم و وزين توجه شود. در اين رابطه چنانچه در باره ساختمان‎هاي منفرد سخن به ميان آمد، اساساً بي نتيجه و تصعني خواهد بود، زيرا دستيابي به نتايج مهمتر در باره كارها و تجارب معماري رمانسك، در مطالعه تغييرات پيوسته ناشي از جريانات و حوادث محيط امكان پذير است، و سيستم متحد اين تغييرات، يعني شهر، به ميزان قابل توجهي داراي معنايي برتر نسبت به ساختمان‎ها مي‎باشد.


در هيچ يك از قرون گذشته ابتكارات شهري به قدر اين دوران زنده و پويا و مملو از نتايج و انديشه‎ نبوده است. در اين زمان اكثر شهرهاي مهم دنياي غرب به طور ريشه‎اي دستخوش تغيير و تحول شده و خيلي از شهرهاي جديد ديگر در اين دوره پي ريزي شده در اعصار بعدي حول نقاط اوليه‎اي كه توسط سازندگان رمي به وجود آمده‎اند، گسترده شدند.


شهرهاي جديد در اشكال اوليه از فرم شطرنجي دوران باستان تبعيت كرد. و كم كم بعد از توسعه و گسترش، شهرك‎هاي اطراف را در بر گرفته مانند: برخي از شهرهاي قرون وسطا، مخصوصاً ايتاليا، بر روي مراكز اوليه مستقر و شكل گرفته، مانند فلورانس، بلونيا، لوكا، ميلان، كلونيا، وين.
به اين ترتيب ارگانيزمي با خطوط غير مستقيم شكل مي‎گيرد، كه محدوديت‎هايي را داخل شهرهاي رمي سبب شده و تاكيد بر تبعيت از اين منطق مي‎شود يعني ارگانيزم جديد سعي داشت تا با طرح شبكه‎هاي شطرنجي اوليه ادغام و آن را تحت تأثير قرار مي‎دهد.


2-گوتيك
غرب پس از چند قرن تهاجم، جنگ و ويراني در قرن دوازدهم به دوره‎اي از آرامش نسبي و ثبات رسيد و مراكز آموزشي در شهرهاي كليسايي توسعه يافت. جنگ‎هاي صليبي پيشرفت مسلمانان را متوقف كرد و سفرهاي امن‎تري را در جنوب اروپا و فلسطين ممكن كرد. دوباره دستاوردهاي فكري روم كه آثاري از آن در كتابخانه‎هاي رهباني نگهداري شده بود، مورد توجه قرار گرفت. كشيشان مطلع و ثروتمند از كليساهاي كلاسيك روم و بناهاي يادماني كنسانتين در فلسطين ديدن كردند و كليساهاي خودشان را با مرزهايي حجيم، تزئينات وفضاهاي داخلي زمخت مانند بربرها ملاحظه كردند.


گذشت قرن‎ها، اسطوره و جادوي روم را از بين نبرده بود، اما تداوم غير منقطع تمدن از ميان رفته بود. احساس پيشرفت تاريخ از ميان رفته بود و هنرمندان ساده دلانه شكل‎هاي باستاني را با ظاهري جديد تصوير مي‎كردند. باورهاي خرافي و شكل رمزآميز مسيحيت اذهان را به سوي جهان رمزي

سمبل‎ها و اسطوره‎هايي كه نوعي واقعيت مانند جهان فيزيكي به دست آورده بودند، متوجه ما كرد. وقتي كه سازندگان كليساهاي جامع در جستجوي خلق ساختمان‎هايي به سبك باستاني بودند،به باز توليد دقيق آن‎ها نداشتند، اما ابعاد سمبوليك و برخي از خصوصيات معماري آن‎ها را تكرار و تقليد مي‎كردند. در فرانسه‎ي شرقي در سال 1089، كلوني «شكل a» مركز نيرومند رهبري راهبان فرقه‎ي كلوني براي رقابت با سنت پتز در رم بازسازي شد. ساختمان جديد در زمينه‎ي تزئينات كلاسيك غني بود اما داراي نخستين نمونه از قوس نوك تيز بود كه از ساختمان‎هاي عربي كه در سيسيل، اسپانيا يا فلسطين ديده مي‎شد، تقليد شده بود.

 


به طور كلي پيشرفت قابل ملاحظه‎اي در اسكلت بندي ساختماني پديد آمد كه همراه با مزيت‎هاي ساختمان‎سازي با قوس‎هاي نوك تيز معماران را قادر كرد كه ساختمان‎هاي بلندتر و سبكتري با پنجره‎هايي بزرگتر بسازند. همان گونه كه روش ساختمان سازي از كليساي جامع نوين (b) تا لئون (c) بهبود مي‎يافت، سرانجام رديف‎ پيوسته‎ي ستون‎ها مانند آن‎هايي كه در كليساهاي اواخر دوره‎ رومي يافت مي‎شد، به دست آمد.


در اواخر اين قرن، تجديد حيات لاتين به پايان رسيد. ابداعات ساختماني در كليساهاي جامع فرصت‎هاي تازه‎اي پديد آورده بود. در كليساي جامع چارترز (شكلd) آرمان معماري كلاسيك به سبب ارتفاع ساختمان و كاربرد شيشه در آن محور پايمال شد. اينكه معماري قرون وسطي سبك خودش را براي الهام داشت، اما اين شيوه‎اي بود كه از منظر وي تيره و مبهم روم پديد آمده بود.
3-رنسانس:


زندگي شهري در ايتاليا ويراني ناشي از دوران تاريكي را همچنان با خود داشت و بعضي از دولت شهرها در قرون وسطي به جمهوري‎هاي خودگردان و آزاد از اطاعت رعيت‎وار به شاهان و دوك‎هاي زميندار تبديل شدند آزادي موجب تسريع كمان فرهنگ شهري و رشد صنعت كارخانه‎اي شد. در پي ثبات اشرافيت‎ تجاري اين دولت – شهرها كه در تقاطع راه‎هاي اروپا، جهان اسلام و بيزانس واقع شده بودند به بانكداران اروپا تبديل شدند و ثروت و قدرت زيادي نزد خود متمركز كردند، كه تنها توسط قدرت قابل ملاحظه‎ي سياستمداران داخلي شهرها و رقابت شديد بين دولت‎هاي كوچك براي تجارت، سرزمين، منزلت هنري مهار مي‎شدند.


ظرافت شكننده‎ي گوتيك پيشرفته هرگز در ايتالياي مركزي جايگاهي نيافت و برخورد با هنر نوعي واقع‎گرايي انقلابي را در قرن 130 وقتي هنر تحت سيطره‎ي سمبل و قراردادها بود، موجب شد علاقه به ادبيات روم قديم در قرن 14 منجر به رهايي از دست نوشته‎هاي كتابخانه‎هاي رهباني شود و فلسفه‎اي جديد، يعني انسان گرايي، مسيحيت و انديشه‎ي غير ديني را آشتي داد. نخستين موطن انسان گرايي دولت – شهر فلورانس بود جايي كه خانواده‎هاي برجسته‎اش حاميان پرشور آن بودند.


انقلاب هنري بزرگ، معروف به رنسانس، از اين سرزمين حاصلخيز در اوايل قرن پانزدهم پديد امد. هنرمندان عصر رنسانس با خود آگاهي الهام گرفته از روم باستان و با طرد گوتيك جامعه را با انفجار نوآوري‎ها دگرگون كردند. معماران ويرانه‎هاي فراموش شده‎ي روم را مطالعه كردند تا بناهايي خلق كنند كه نيازهاي جامعه‎اي را كه از فئوداليزم قرون وسطي سر بيرون مي‎آورد، تأمين كنند.
ميكلوتودر 1440 كاخ خانواده‎ي مديچي (a) را باكاركردهاي مسكوني، تجاري و نيز به عنوان قلعه‎اي نظامي طراحي كرد. براي جلوگيري از جمله و انتقام و بيگانگاني كه به شهرهاي ايتاليا آسيب مي‎رساندند، هميشه اين نوع خانه – شهرهاي بزرگ طراحي مي‎شد.


امام ميكلرزو سبك كلاسيك را به طرح سنتي اضافه كرد. ديوارها از سه رديف سطح صاف واقع در روي يكديگر تشكيل مي‎شود و هر كدام از آنها توسط رديفي افقي از سنگ كه خط سه رديف سطح صاف واقع در روي يكديگر تشكيل مي‎شد و هركدام از آن‎ها توسط رديفي افقي از سنگ كه خط منظمي از پنجره‎هاي قوس دار را نگه مي‎داشت،‌تقسيم مي‎شد. تركيب نما به وسيله‎ي پيش آمادگي‎هاي آويخته‎ي عظيم كلاسيك و قرنيز پوشيده شده كه جاي برج و باروي سنتي را گرفت

وقتي آلبرتي دانشمند و معماي بزرگ،‌كليساي سن آنوريا را در مانتوا (b) در 1470 در پايان زندگي خود طراحي كرد، نمونه‎هاي مشخص تر از معماري كلاسيك را براي پيروي در مقابل خود داشت و از فضاهاي طاقدار رومي مانند با سليكياي كنستانتسين (ص 14) الهام مي‎گرفت.
رنسانس اوليه در ايتاليا، رويدادي فكر بود كه اروپا را به جهان مدرن وارد كرد. نوعي آگاهي و درك تازه از تاريخ همراه با نيروي اصالت موجب خلق معماري كلاسيك جديد بازيابي فراوان شد.
باروك
اروپا ازاواسط قرن شانزدهم به مدت صد سال بطور مداوم در جنگ غوطه ور بود چنان كه پروتستان‎ها و كاتوليك‎ها براي عقايدشان ملت‎ها براي استقلال خود و طبقات كسب و بازرگان براي آزادي خود مي‎جنگيدند كليساي رومي كه به وسيله‎ي نهضت پروتستان‎ها متلاطم شد در يك سخت‎گيري مبارزه جويانه و بي رحمانه‎ي ملهم از اسپانيا بر ضد اصلاحاتي كه براي عقب راندن موج پروتستان‎گرايي طراحي شده بود صفوف خود را آلوده كرد. در حدود 1625، اصلاح ستيزان مطمئن شدند كه

پروتستان‎ گرايي اگر هم شكست نخورده شد قابل كنترل است و روش‎هاي خشونت آميز را كنار گذاشتند و به تبليغات فريبنده روي آوردند يك سبك هنري و معماري براي تأمين نيازهاي اين روح جديد خود عفو كردن پديد آمد. اين سبك موسوم به باروك به شكل‎هاي گوناگون هر ناحيه از اروپا را كه از محروميت‎هاي ناشي از جنگ بهبود يافته بود، در نورديد. معماري كلاسيك تا اين زمان خود را در هر جا جلوه‎گر مي‎ساخت و با اقتباس و پذيرش جهاني پاروك، تمام قاره براي نخستين مرتبه از قرن سيزدهم در يك نوع معماري با هم سهيم و مشترك شدند.


نخستين بناهايي كه در فرانسه بقاياي سنت گوتيك را كنار نهادند، از سبك سر سخت ايتاليا استفاده كردند كه موجب تولد باروك شد اين نخستين ابداع قسمت بهار شده‎تري در فرانسه ايجاد كرد كه از وسوسه و انجام افراط در ايتاليا و اسپانيا جلوگيري كرد كليساي سوربن (b) كه بوسيله‎ي ژاك لومرسيه در 635 شروع شد يك از نخستين نمونه‎هاي اين سبك ايتاليايي در فرانسه بود تزئينات غني اما استادانه‎اي كلاسيك، فاصله گذاري متنوع سطح متشكل از ستون‎هاي متمركز بر روي در ورودي مركزي، و قرار گرفتن يك گنبد جالب توجه سر بالاي آنها، ساختمان‎ها و ابنيه بناهاي شصت سال پيش رم كرد.


قدرت سياسي فرانسه در قرن هفدهم موجب ارائه و معرفي سبك جديد به همسايگان شمال آن شد وقتي كه جنگ داخلي در انگلستان به پايان رسيد و پادشاه از تبعيد فرانسه بازگشت، معماري باروك براي يك برنامه‎ي فعال بازسازي الگو قرار گرفت به طوري كه شاه خلق بناهاي بزرگي مانند كاخ بلنهايم (c) هستيم كه به وسيله‎ي معماران وانبردوهاكسمور ساخته شد.
نمايش و ظاهر با ابهت باروك كمك بزرگ و ماندگاري به سمت كلاسيك بود اگرچه باروك براي دستيابي به آزادي و ابتكار خود بر گسستن همنوايي يا رنسانس و انحراف عمدي منريسم تاكيد داشت، معماري باروك در بسياري از جنبه‎ها به آزادي موجود در معمار كلاسيك روم باستان نزديك تر بود.
روكوكو


در مقابل برتيانيا كه نقش رهبري قدرت پروتستان را در اختيار گرفت و از گسترش باروك رويگردان شد، كنسورهاي كاتوليك روي، طرح باروك را در سطوحي وراي خيال و افراط مورد استفاده قرار دادند. در نيمه‎ي نخست قرن هيجدهم در اسپانيا، فرانسه، ايتاليا و دولت‎هاي اروپاي مركزي، نمايش وزير باروك به سبب تجزيه شكننده‎ي هر عنصري كه زمخت به نظر مي‎رسيد به تزئينات شلوغ در نما وجنبه‎هاي بصري تظاهر گونه دگرگون شد. به نظر مي‎آيد موطن طبيعي روكوكو اسپانيا بوده است يعني سرزميني كه، معماري كلاسيك در خالص‎ترين شكل‎هايش هرگز پديده‎اي بيش از يك احساس سطحي پديد نياورد. هشتصد سال خلافت اسلامي سرانجام در1494 به پايان رسيد اما با اين حال ميراث تزئينات اعراب براي نوعي معماري را فريب پديد آورد. يك شيوه‎ي رسمي كه توسط

پادشاهان راهب در منزل هفدهم آغاز شده بود، در قرن هيجدهم رها شد و باروك طبيعي دوباره ظاهر شد براي نخستين مرتبه به سبب اقبال عمومي و گسترده تقويت شد. در ورود آسايشگاهي در مادريد (ل) به وسيله 1722 طراحي شده تقريباً پيشينه‎ي منريست كلاسيك را در سطحي از سنگ حجاري شده در انبوهي از تزئينات متشكل از گل‎ها‌،جواهرات، ميوه‎ها، آبشارهايي از پرده و تعداد بي‎شماري ازجزئيات كلاسيك سنتي تغيير شكل داد. اين هنر تقريباً كلاسيك و شوريده و شلوغ مشتاقانه توسط تمدن‎هاي مغلوب سرخ پوستي در مركز و جنوب آمريكا كه با هنر بومي آنان به نحو شگفت‎آوري شباهت محتوايي داشت، جذب شد.


همچنان كه دولت‎هاي كوچك آلماني به تدريج وحشت‎جنگ‎هاي سي ساله را فراموش مي‎كردند و اطرانيس آسايش و آزادي را تجربه مي‎كرد و ترك‎ها را از دروازه‎هاي وين در 1683 عقب راندند، جامعه‎اي متعالي در اروپاي مركزي كه امپراطوران اسقف‎ها و دوك‎هاي بزرگ براي شخصيت و هويت هنري با يكديگر رقابت مي‎كردند، پديد آمد. معماران محلي جانشين معماران ايتاليايي شدند و نوع روكوكوي ناحيه‎اي بسيار كامل پيرامون كليسا و كاخ توسعه يافت اين سبك چنان با تمايلات اهالي سازگار بود كه بصورت فعال به بخشي از هنر روزمره‎ي عامه‎ي مردم تبديل گرديد. بناهاي بزرگ

مانند زوينگر در درسن، محوطه‎اي تشريفاتي با فضاهاي ورودي مجلل (c) كه توسط پوپولمان در 1711 ساخته شده، از نمونه‎هاي مشابه اسپانيايي خود ظريف‎تر و زيباتر هستند معماران جزئيات سنتي را جداي از يكديگر و اندكي فراتر از شكل‎هاي كلاسيك به كار برده و آنها را در تركيبي تازه از تزئيناتي جالب متشكل از منحني‎ها و منحني‎ها زوج، سايه روشن‎ها و برجستگي‎ها به كار برده‎اند.


روكوكو اساً نوعي تزئينات بود كه در بهترين حالت با نوعي معماري تركيب مي‎شد و از آن مي‎شد براي اجزاي داخلي مبلمان و اشياء ساخته شده استفاده كرد و به اين شكل اساساً از طريق فرانسه راه خود را به معمار استوارتر بريتانيا گشود. چنان كه در سرستون (a) و (b) نشان مي‎دهند كه روكوكو با توجه به آزادي چشمگير و تقارن موردي واقعاً در طراحي كلاسيك از لحاظ تأثير نپذيرفتن از آرمان‎هاي معماري باستان متمايز و يگانه بوده است.
كلاسيسيم جديد (نئو كلاسيسم) (كلاسيسزم).


اروپا در قرن هيجدهم، شروع به كنار گذاشتن نظام‎هاي قديمي حكومتي خود كرد. فلسفه‎هاي جديد، آموزش بهتر بشر وثروت روزافزون حاصل از تجارب و انقلاب صنعتي طبقه‎هاي متوسط رو به رشد را نسبت به ديكتاتور موروثي پادشاهان و ملكه‎ها برانگيخت در اواسط قرن،‌روندي در جريان بود كه منجر به انقلاب جمهوري خواهان در آمريكا و فرانسه و نوعي حكومت سلطنتي ضعيف در بريتانيا شد.


روش جديد تفكر هنگامي ظهور كرد كه مردم از تحمل بار سنگين ترايخ فرهنگي خود روي گرداندند و در پي آن بودند تا در پناه خلوص و سادگي پنداري سرچشمه‎هاي فرهنگي اوليه‎ي خود به بالندگي تازه‎اي دست يابند. فلاسفه در پي حقيقت اساسي، به زندگي و خصوصيت طبيعي انسان، فارغ از قراردادهاي اجتماعي توجه كردند. مطالعه‎ي تاريخ صرفاً‌به منظور بررسي خود آن و اكتشافات باستان‎شناسي، هنرمندان و معماران را به جستجوي منابع الهام هنري به بازسازي دقيق آثار

گذشته هدايت كرد. زمينداران به بازسازي كليساهاي ويران شده پرداختند و اشراف انگليسي عازم تماشاي ويرانه‎هاي يونان و روم شدند. احياء گوتيك شروع شد و اروپا و آمريكا دوره‎اي از ارتباط رومانتيك با گذشته وارد شدند كه تاكنون ادامه يافت هاست. در 1740 معماران در آكادمي فرانسه در طرح‎هايي ابداع كردند كه بر پايه‎ي تصور آنان از بناهاي يادماني باستاني از شهر رم استوار بود كه نخستين نمونه‎هاي روند جديد در كلاسيك، يعني نئو كلاسيسزم به شمار مي‎آمد. يك باستان

شناس بررسي مرسوم به وينكلمان هنر يونان را در 1754 به غرب معرفي كرد. تصاويري از معماري يونان باستان در 1762 به وسيله‎ي معماران بريتانيايي «استوارت» و «روب» چاپ و منتشر شد كه نوعي سادگي را نشان مي‎داد كه معاصران را سخت به تعجب آورد در همان زمان، معمار اسكاتلندي رابرت آدام با انتشار كتاب‎هايي از معماري بناهاي پيچيده‎تر رم باستان نام‎آورده شد و معماري پالاديان بريتانيا را به تفسيرهايي دقيق از مطالعاتش مانند انجمن سلطنتي هنرها از 1772 دگرگون كرد.
رهبران انقلابي در پايان قرن، جمهوري‎‎خواهان يونان باستان روم زا همچون اسلاف خود مي‎نگريستند و معماري جديد بيان روشني به آرزوهاي آنان داد در ايالت‎هاي انقلابي شمال آفريقا، يونان و روم با شوقي يكسان پذيرفته شدند و توماس جفرسون، سومين رئيس جمهور حكومت جديد، شخصاً دانشگاه و كتابخانه جديدي در شارلوت ويل ويرجينيا در 1817 طرايح كرد به يانتئن در روم خيلي

شباهت داشت و معماراني مانند بوله و ولد با طرح‎هايي شامل نوعي سادگي بدوي كه از بناهاي ابتدايي يونان باستان و يادمان‎ها روم نشأت گرفته بود، به استقبال انقلاب سياسي رفتند.
طرح‎هاي ابداعي آنان شامل طرح‎هايي برابر شهرها و بناهاي يادماني مي‎شد كه تئوري‎هاي سياسي و آرمان‎هايي نمادي را بيان مي‎كرد. طرح‎هايي مانند خانه‎اي كه به وسيله‎ي لدو ترسيم شده جلوه‎هايي از نخستين از دقت زياد در مرحله آخر نئوكلاسيسزم است كه وارد جهان تغيير شكل يافته در قرن 19 مي‎شود.


«پيشگفتار»
مدرنيسم چيست؟ اثر چارلز جنگز
دورة مدرن كه به نظر مي‎رسيد براي هميشه دوام مي‎يابد بتندي جزئي از گذشته مي‎گردد. مرحلة صنعتي بسرعت جاي خويش را به دورة فرا صنعتي مي‎دهد؛ كار كارخانه‎اي به دفاتر و منازل منتقل مي‎گردد و در هنرها سنت نو به تركيبي از سنتهاي بسيار مي‎انجامد. حتي كساني كه هنوز خو درا معماران و هنرمندان مدرن مي‎نامند، به اطراف و وراي خويش چشم دوخته‎اند تا مصمم شوند كه چه سبكها و ارزشهايي را بايد ادامه دهند دورة پست – مدرن زمان انتخابهاي مداوم است. دوره‎اي كه هيچ روش تثبيت شده‎اي را نمي‎توان بي‎خود آگاهانه و كنايه دنبال كرد؛ زيرا به نظر مي‎رسد تمامي سنتها به نوعي اعتبار دارند بخشي از اين پديده حاصل همان چيزي است كه به ان انفجار اطلاعاتي مي‎گويند؛ دورة سازمان يافته و ارتباطات جواني در واقع پست مدرنيسم اصولاً تلفيقي

گزينشي هر سنت با سياق پيش از خودش مي‎باشد، هم ادامة مدرنيسم است و هم فراتر از آن رفتن. ظاهراً مفهوم پست – مدرنيسم را اولين بار نويسنده‎ي اسپانيايي، فدريكودرانيس به سال 1934 در اثرش به نام «گزيده شعر اسپانيولي و هيسپانو آمريكايي» بكار برد و تمامي نظرهاي منتقدان و نشستهاي افراد از جمله گامبريج، هويسين، ويليام باروز و فولر در مورد پست مدرنيسم اينست كه با وجود رشد و حركت پيوستة آن دستكم تا زماني كه متوقف نگردد، هيچ پاسخ قطعي براي آن وجود ندارد.


مدرن وليت – مدرن (مدرنيسم):
آيين حاكم مدرنيسم در معماري را مي‎توان بهبودي عمل‎گرا ناميد كه اعتقاد آن «كار بيشتر با امكانات كمتر» بود همانطور كه با كمينستر فولر مي‎گفت؛ و اينكه مشكلات اجتماعي به آهستگي از بين خواهند رفت. به نظر مي‎رسد پيشرفت فني در حوزه‎هاي محدودي نظير پزشكي اين باور را كه هنوز براي ليت – مدرنيستها معتبري مي‎باشد تأييد مي‎كند.
بنابراين معماري مدرن را سبكي جهاني و بين‎المللي دانست كه از واقعيت ابزارهاي سازه‎اي جديد و مطابق با جامعة نوين صنعتي به پا خاست و هدفش دگرگون سازي جامعه هم در مذاق وهم در ساختار اجتماعيش بود اما در اين مدرنيسم چيزي خلاف قاعده وجود دارد كه هم بسيار غالب است و هم منتقدين آنرا فراموش مي‎كنند و آن اينكه با مدرنيستهاي رايج در فلسفه و ديگر هنرها كاملاً‌ متضاد است چون آنها اصلاً خوش بين و ترقي خواه نيستند و بالاخره در بسياري نشستها هنرمندان گيج شده بودند كه آيا حامل پست مدرنيسم هستند يا مخالف آن؟


پست مدرنيسم در معماري واقع‎بين و در تفكر اجتماعيش تكنوكرات است و از حدود 1960 بسياري از باوراه و ارزشهاي سبكي مدرنيسم را به شيو‎ه‎اي تشديد شده در جهت احياي يك زبان نارسا (يا كليشه‎اي شده) در خود جاي داده است.
پست مدرنيسم
پست مدرنيسم همانند مدرنيسم، در هر هنري داراي انگيزه‎ها و چارچوب زماني متفاوتي است. براي نخستين بار درج آن در ضمير ناخودآگاه معماري بر عهدة جوزف هادنات همكار والتر پيوس در هاروارد بوده است به هر حال او اين واژه را در عنوان مقاله‎اي در 1945 به نام «خانة پست – مدرن» بكار برد اما‌ آنرا در متن مطرح نساخت و در تعريف آن مجادله‎اي ننمود در آن زمان افرادي چون رالف ارسكين، رابرت وينتوري، لوسين كرول، برادران كرير و تيم تت همگي از مدرنيسم جدا شده، در

جهات مختلف به راه افتاده بودند تا اينكه چارلز جنكز پست مدرنيسم را ايهام تعريف كرد در واقع ايجاد پست مدرن به علت شكست معماري مردن در ايجاد ارتباط موثر با مصرف كنندگان نهاييش از دست داد و از سوي ديگر مدرنيسم نتوانست پيوندهاي مؤثري با شهر و تاريخ برقرار سازد و تنها راه حل پست مدرنيسم بود، كه معماري حرفه‎اي و مشهوري كه بر پاية فنون جديد وقالبهاي قديمي استوار باشد و در اين سبك جديد بايد تكنولوژي معاصر را با توجه به واقعيتهاي اجتماعي كنوني به كار گيرند به دوش كشيدن چنين مسئوليتهايي، آنها را به راحتي از احياگران يا سنت‎گرايان جدا و اين

نكته‎اي قابل توجه است، زيرا سازندة زبان دورگه آنها، سبك معماري پست – مدرن مي‎باشد به هر حال تمامي آفريدگاني كه مي‎توان آنها را پست مدرن ناميد، قسمتهايي از يك حساسيت، كنايه، تقليد، جابه‎جايي‌،پيچيدگي، گلچين كردن، واقع بين يا هركدام از اهداف و شيوه‎هاي معاصر مي‎تواند باشد در واقع پست مدرنيسم با دو معنايي ضروري عجين شده: ادامة مدرنيسم و فراتر از آن رفتن.

بي شك انگيزة اصلي تولد معماري پست مدرن، شكست اجتماعي مدرن بود در 1968 طبقات يك برج مسكوني در انگليس به نام رونن پونيت به علت نارساييهايي كه به آن نام «شكست مجتمع‎ها» داده شده است با يك انفجار پايين آمد در 1972 بسياري از بلوكهاي مسكوني نواري بعمد در پروئيت ايگو، سن لوييس، منفجر شدند. با شروع نيمه دوم دهه هفتاد، اين انفجارها روشي كاملاً معمول در برخورد با شكست‎ روشهاي ساختمان سازي مدرنيستي شدند: قطعات پيش ساخته ارزان،

فقدان، حريم‎هاي شخصي» و مجتمع مسكوني بيگانه با انسان. «مرگ» معماري مدرن و ديدگاه آن نسبت به پيشرفت كه براي مشكلات اجتماعي راه‎حلهاي فني ارائه مي‎داد، به شيوه‎اي روشن بر همگان روشن شد. به همان اندازه نابودسازي بخش مركزي شهر و بافت تاريخي بر توده مردم روشن بود و بار ديگر بايد بر اين انگيزه‎هاي مردمي و اجتماعي تأكيد ورزيد. ولي در هيچ موردي به غير از معماري مرگ مدرنيسم از جمله در نقاشي، فيلم، رقص يا ادبيات آشكار نبوده است.
اومبرتواكو اين كنايه گويي يا ايهام را اينگونه توضيح مي‎دهد: «من بر خورد پست – مدرنيسم را اينگونه مي‎‏بينيم كه مردي زن بسيار با فرهنگ و تربيت شده‎اي را دوست دارد و مي‎داند كه نمي‎تواند به او بگويد: من تور را ديوانه وار دوست دارم. زيرا مي‎داند كه آن زن مي‎داند (و اينكه آ ن زن مي‎داندكه او مي‎داند) در واقع استرلينگ مي‎گويد ما در جهاني پيچيده زندگي مي‎كنيم كه در آن نه مي‎توان گذشته و زيبايي مرسوم را انكار كرد و نه حال و واقعيت اجتماعي و فني امروزي را. مدرنيسم تا حدودي در توليد انبوه مسكن و ساختن شهر شكست خورد، زيرا در ايجاد ارتباط با ساكنان و مصرف كنندگانش كه ممكن بود از اين سبك خوششان نيايد و يا نفهمند كه چه مي‎گويد و حتي بايد چگونه از آن استفاده كنند ناتوان ماند. از اين ر وتعريف اصلي پست – مدرن همانند رابرت و نتوري‌،هانس هولاين، چارلز مور، رابرت استرن، مايكل گريوز و ارا تا اسيوزاكي نمونه‎هاي قابل ذكير هستند كه نمادهاي مشهور و نخبه را در كارهايشان براي دستيابي به نتايجي كاملاً متفاوت بكار مي‎گيرند و سبكهايشان اساساً دو رگه است. ساده‎تر عرض كنم كه براي مثال نرده‎هاي قرمز و آبي راه پله‎ها و رنگ‎آميزي

تند موردپسند جواناني است كه به موزه مي‎آيند، به تعبيري شبيه كاپشنها و موهاي بلندشان است. اينجا كثرت گرايي كه اغلب در توجيه پست – مدرنيسم بكار رفته است، واقعيتي ملموس است. در واقع كثرت گرايي به تعبيرها جامعه شناس هربرت گنز براي مذاق فرهنگهاي متفاوت و ديدگاه‎هاي مختلف نسبت به يك زندگي خوب، طراحي كند و افرادي نظير لئون كرير ميل بازگشت به گذشته بسيار خلاق و مثبت است زيرا بيانگر اين است كه اگر شهري مدرن با خيابنها گذرگاههاي طاق

دار،‌درياچه‎ها‌،و ميادين سنتي ساخته شود چگونه خواهد شد: نظر خيابان ونيز براساس اينگونه دانشهاي علمي شهرسازي است كه از او يك پست مدرنيسم مي‎سازد.
فصل چهارم؛ اصول طراحي در معماري معاصر
-نقش طراحي در ساخت و ساز
1)وضعيت معاصر
2) اهداف
-اصول طراحي و مشخصه‎هاي معماري


1)مقايسه و تفاوت اصول و مشخصه‎ها
2)اصول عقلي
3)اصول سمبوليك
4)اصول روانشناسي
5)اصول، مشخصه‎ها و مراحل طراحي


6)اصول و روشهاي معماري
7)مشخصه‎ها و اصول معماري معاصر
وضعيت معاصر: توسعه يك مفهوم طراحي بوسيله مجموعه‎اي از فاكتورهاي مؤثر (اصول طراحي) تعيين مي‎شود. در قرون گذشته تاريخ معماري، مشخصه‎هاي كيفي (تئوريهاي معماري) به صراحت وضع شده و تأثير آنها برفرم به روشني در قالب عبارات دقيق بيان شده است برخي از مفاهيم فراگير اخير كه در معماري خلاق استفاده مي‎شود، در آغاز قرن بيستم به وسيله گروههايي چون نهضت دي اسينگل و ارائه‎هايي از مفهوم ساختمان عملكردي مانند هاگومارينگ يا هانس شارون و افرادي مانند گانودي يا لكوريوزيه شكل گرفت كار آنها عمدتاً بر مبناي تئوريهايي استوار بود كه حتي امروز هم مورد بحث و جدل مي‎باشد.


بحثهايي در خصوص اصول طراحي و معماري بعد از وقفه‎اي كوتاه، مجدداً در چند سال اخير نزج گرفته است. مثلاً چارلز جنكز از نوعي شيوه طراحي براي رسيدن به يك معماري دورمزي صحبت مي‎كند. اكثر كساني كه در حال حاضر داراي مقالاتي در اين باره هستند به فرهنگ، تاريخ معماري و هنر توجه ويژه‎اي دارند. اين ايده‎ها به عواملي وابسته‎اند كه دورة معيني را تحت تأثير قررا مي‎دهند شرايط اجتماعي، فرهنگي، سياسي و يا اقليمي اين عوامل را تعيين مي‎كنند. تئوريهاي مربوط به

معماري و علوم وابسته به آن با ويترولوس آغاز شد، بيش از دو هزار سال است كه وجود دارند. فرم و تكنولوژي به كرات به عنوان ظرفيت خلاقه تعبير شده و سمبل عملكرد ساختمان محسوب مي‎شد. در اين روند فرم بارها به عنوان بيان كننده هنر زيبا مجزا شده و در مقابل علم و تكنولوژي قرار گرفت. مثلاً فيلپ جانسون دوست و شاگرد ميس و اندرو به اين سئوال كه آيا معمار بايد براي طراحي با جامعه شناس مشورت كند؟ پاسخ مي‎دهد: شما را به خدا نه، آنها نمي‎دانند يك شهر چگونه ساخته

مي‎شود. تنها هنرمندان اين را مي‎دانند. امروزه اظهاراتي از اين قبيل براي ارضاي خودپرستي افراد و يا نشاني از مدينه فاضله بكار مي‎رود اما در عين حال بطور واضح مسئله غامض حدود وظايف و فعاليت معمار را تشريح مي‎كنند. يعني ارائه تعريف روشني از عملكرد معمار در هنگام طراحي به وسيله

افرادي كه در زمينه‎هاي ديگر برنامه‎ريزي فعاليت دارند تقريباً غير ممكن است. هاينريش لكوتز همين مشكل را در گفتگو با هانس كامرز زماني كه در باره شركت نمودن الكساندر ميتچرليچ در كميسيون برنامه‎‏ريزي و تعريف مناسب روند معماري صحبت مي‎كرد يادآور شد. مادامي كه رشته‎هاي تخصصي ديگر بتوانند برخي مسائل را براي معماران ارائه و تحليل كنند، با نحوة تفسير خويش از آن مسائل خصوصاً با آن ابزار معماري كه به عنوان راه حل پيشنهاد مي‎كنند، بدعت و تصوراتي را پايه‎گذاري مي‎كنند كه بطور ذاتي داراي تناقص‎هايي است. در اين مورد هيچ قانون مشخصي كه معماران بتوانند بدان عمل كنند وجود ندارد. طبق نظرات گرهارت لاج تئوريهاي جديد ديگر خود را زياد به هنر صرف

تكنولوژي صرف و توليد صرف وابسته نمي‎كنند اما حداقل در جزئيات به ارتباط جامع انسان و محيط وابسته‎اند اهميت اصلي اين نوع وابستگي‎ها در طراحي و اجراي معماري، در وهله اول مربوط به تصميم‎گيري براي تعيين اهداف مطلوب فني،‌اقتصادي، اجتماعي و در مرحله دوم يافتن ابزار كافي براي طراحي و ساخت و سازمي‎باشد. در بحثهاي چند سال اخير، معماران نتوانسته‎اند براي استفاده كنندگان، محيط كار و يا محيط مسكوني استاندارد و با كيفيتي ارائه نمايند. نمونه‎هاي معماري معاصر با مفاهيمي مانند تك نوائي يا معماري غير انساني همراه است و معمار در مقابل تمام نتايج منفي اين گسترش مسئول است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید