بخشی از مقاله
مقدمه
پرسش از اینکه آیا عالم خیال در راستای هنر در ساخت هنری آثار از نگاه کانت و ابن سینا دارای کلید واژگـانی مشـترک
در قیاس با هماند، دغدغه اصلی این پژوهش است و به دنبال پاسخی است که در آن کارکردهای قوه متخیلـه بـه مثابـه یکـی از حواس باطنی در به ظهور رسانیدن معنای غیبی در میان اهل هنر و تولیدات هنری را مورد بررسی قراردهد و با توجه بـه اینکـه ابن سینا از قوه متخیله به عنوان یکی از چهار قسم ادراک بیان داشته است و آنچه کانت نیز از قوه متخیله و بـازی آن بـا فاهمـه
گفته است؛ کلید واژگانی مشترک به لحاظ لفظی و نه لزوما معنایی مطرح شده است که با نقش قوه متخیله در ارتبـاطانـد. بـرای
روشن شدن هدف این نوشتار که بررسی تطبیقی بیان نقش خیال و قوه متخیله به عنوان قوه مولد هنری در دو فیلسوف شرقی و
غربی در یک سری واژگان طرح شده است، به قوه متخیله در کلید واژگان نفس، حس مشـترک، شـعر و خطابـه پرداختـه شـده
است و در همین مسیر رویکردهای کانتی نیز در همین واژگان مورد تحلیل قرار میگیرد. و بر اساس بخشبندی بالا در پیکـرهی پژوهش به این سوالات پاسخ داده شود که:
-1 چگونه انفعالات هنرمند (شاعر) در حالات غیرعقلانی در نگاه ابن سینا و مقایسه آن با بازی آزاد فاهمـه و متخیلـه کـه
کانت مطرح می کند، قابل توجیه است؟
-2 ساخت هنری و خلاقیت در متخیله در ساختار ایدههای زیباشناختی و رابطه آن با ایدهای عقلی چه وجوه مشـترکی در
نزد دو فیلسوف دارا هستند؟
2
-3 نقش متخیله در هنر به خصوص شعر و خطابه در نزد دو فیلسوف چگونه توجیه میشود؟
تقسیمبندی ادراک در فلاسفه مشاء و (ابن سینا):
فلاسفه برای ادراک 4 قسم قائلند: احساس، تخیل، توهم، تعقل.
با توجه به اصول و مبانی حکمت مشاء و نیز آنچه از اغلب مکتوبات ابن سینا بدست میآید، آن است که ایشـان از جملـه
فیلسوفان و شاید اولین حکیم مسلمان است که بر مادی بودن خیال و صور خیالی استدلال کرده است.
از نظر ابن سینا نفوسی که به مرتبه ادراک عقلی نرسیدهاند به دلیل عدم وصول به مرحلهی تجرد نفسـانی بـا مـرگ از بـین خواهند رفت حال آنکه این مسئله با تصریح شرع مقدس بر بقاء کلیه نفوس بشری پس از مرگ ناسازگار است.
ابن سینا در کیفیت حصول ادراک خیالی معتقد به انتزاع و تجرید است. اما در مقامی بالاتر. بدین صورت که نفـس، صـور
منطبع در ماده را با حفظ جمیع عوارض و لواحق به واسطهی قوای حسی انتزاع کرده و این صور منتزع که مادی هستند و دارای
وضع و کم و کیف مشابه با محسوس میباشند در محل مادی حلول میکنند. اما صور خیالی و یا تخیل نیازی به حضور در ماده نداشته و بر خلاف صور ادراکی حسی، پس از غیبت و یا زوال ماده نیز باقی می ماند.
قوای نفس:
شناخت جنبهی پنهان و اصلی وجود انسان، یعنی نفس و ویژگیهای آن، از مسائل مهم فلسفه و عرفان است، زیرا »شناخت نفس نردبانی برای شناخت پروردگار است.« (ابن سینا، 1943،(7 شاید بتوان ادعا کرد که در میان فیلسوفان اسلامی تا صدرالمتألهین هیچ کس به اندازه ابن سینا به مسئله نفس نپرداخته است.1
ابن سینا بیشترین تأثیر را در نوشتههای خود از ارسطو پذیرفت و به پیروی از او می گوید: نفس، کمال اول برای جسم
طبیعی آلی است.2 او نفس را مجرد و مبدأ آثار فراوان ادراکی و حرکتی می داند. (الف 1375،(172/3 ابن سینا در کتاب
»الاشارات و التنبیهات« برای نفس پنج قوه ادراکی باطنی قایل است (ابن سینا، 1999،(100 که عبارتند از: حس مشترک که مدرک جمیع صور است، خیال که حافظ این صور است، وهم که مدرک معانی جزئی غیر محسوس است، متصرفه که پیوند دهنده یا جداکننده صوراست. این قوه اگر تحت سیطره وهم باشد متخیله و اگر زیر نظر عقل باشد، متفکره نامیده میشود و در
نهایت ذاکره که حافظ این صور همراه با حکم است. (الف 1375،(321/2
شیخ تمامی این قوا را جسمانی (مادی) میداند، زیرامُدرک صورتهایی هستند که آن صور نیز مادی و جزئی است این
قوا از ابزار جسمانی کمک میگیرند تا بتوانند عوارض همراه با صورت حسی را درک کنند، هر چند نمیتوانند آن صورت درک
شده را به صور کامل تجرید کنند. (همان،(318
.1 ابن سینا افزون بر مباحثی که در کتابهای الاشارات و التنبیهات که، »الشفا« و »النجاه« دربارهی نفس آورده، تک رسـالههـای فراوانـی در این باب نگاشته است. مانند: »النفس علی سنته الاختصار« و »النفس علی طریق الدلیل و البرهان.«
(1295) .2 الشفاء تحقیق از چورچ قنواتی وسعیه، زاید، القاهره: التمتبه العربیه.
3
قوه خیال و رابطه آن با حس مشترک:
خیال قوه است و »قوه نیاز به تعریف ندارد؛ عاملی است که اثری از او ناشی میشود.« این قوه که صورتهای موجود در حس مشترک را نگه میدارد. و به سان خزانهای است که همه صورتهای جزئیای که از راه حواس درک میشوند را در خود
بایگانی میکند. افزون بر آن خیال صورتهای ترکیب شده یا تجزیه شده به وسیله قوه متخیله را نیز در خود نگه میدارد. با این
همه، ابن سینا خیال را قوهای جسمانی و مدرک صور جزئیه میداند که فعل خود را بر یاری آلت جسمانی به انجام میرساند، با
این استدلال که چون هیچ یک از قوههامُدرِکی جزئیات مجرد نیست، خیال نیز غیر مجرد است. این قوه صور جزئیه متخیله را
از ماده به طور تام تجرید میکند، هر چند علایق مادی نظیر وضع و کم وکیف همراه صور میماند. وظیفه خیال حفظ صور محسوسهای است که در حس مشترک حاصل میشود و موضع آن بخش موخر بطن مقدم مغز است و نمیتواند فعل تخیل را
انجام دهد. مگر اینکه صور خیالی در جسم مرتسم شوند. (ابن سینا،1364،(35
خیال متصل و خیال منفصل:
خیال دارای اقسامی است: خیال متصل و خیال منفصل خیال منفصل را مثال منفصل و عالم خیال نیز میخوانند. ابن سینا
بر خلاف مکتب اشراق و به تبعیت از فارابی به چنین عالمی اعتقاد ندارد، بدین جهت، مورد طعن شیخ اشراق قرار گرفته است.
(سهروردی،1372،(496/1 اما خیال متصل همان ادراک خیالی شیء بیحضور حسی آن است که یکی از قوای نفس ناطقه
انسان شمرده می شود. صورت در این مرتبه از خیال متصل به ساحت ادراک خیالی آدمی است. این صورت در ابتدا به وسیلهی حس مشترک حاصل میشود که محل جمیع صور پنجگانه حواس ظاهری است و سپس به خزانهی خیال سپرده میشود و در جریان ادراک خیالی هنگام غیبت مادهی شیاز برابر مُدرک دوباره به یاد آورده می شود.
تفاوت ادراک خیالی و ادراک تخیلی (معرفت شناسی و هستی شناسی در کارکردهای خیال):
تبیین و توجیه و حل سنجش قابل توجهی از بحثهای کشفی، علمی و فلسفی با محوریت خیال است. کاربرد خیال در مباحث هستی شناسی و معرفت شناسی عرفان همواره مورد توجه اهل نظر در علوم فلسفی و شهودی بوده است. در این میان خیال نقش اساسی را در تحقق و تبیین مکاشفات پیش روی عارف ایفا می کند. ابن سینا میان؛ کارکردهای قوه خیال- که قادر به
انتزاع و ادراک جسمانی از ماده و نیز حفظ آن است- و قوه متخیله- که قادر به استعاد و ابتکار و اظهار و احضار صوری است، تمایز قائل شده است که این قوه از ملائکهی سماوی و جواهر ملکی و عقل فعال حاصل می شود- و ادراک خیالی را از مرتبه
پایین و جسمانیت دانسته است و همچنین ادراک تخیلی را از بالا و موجودات مجرد و ملکی بر میشمارد. از سوی دیگر ابن
سینا خیال را مدرک و تخیل را فعال غیر مدرک میداند و بر آن است که صور موجود در قوه تخیل را نیز خیال ادراک میکند.
4
نقش عقل فعال در مکاشفه عرفانی قوه خیال:
ابن سینا قایل به امکان مکاشفه عرفانی است از دیدگاه ابن سینا مکاشفه عرفانی آگاهی بی واسطهای است که نفس سالک در مرتبه عقل مستفاد با اتصال به عقل فعال حقایق کلی هستی را ادراک میکند و از درک این حقایق ملتذ و مبتهج میگردد.
مکاشفه عارف نزد او همان لذت ادراک و نیل به وصول امری لذیذ است که نزد مدرک کمال به حساب میآید و از عقل فعال
افاضه میشود. این تجربه عرفانی نحوهی اتصال است که با مطالعهی صور خیالی به وسیله نفس ناطقه و پیدایش استعداد
دریافت معقولات در آن و ارتباط با عقل فعال که نزدیکترین عقل مفارق به ما حساب میآید، رخ میدهد تا حسن و جمال
مطلق به سبب این اتصال مشاهده شود. (ابن سینا، 1375 الف، (237/3 از نگاه عرفان مکاشفه به دو قسم است: مکاشفهی صوی و مکاشفهی معنوی. در تعریف مکاشفه صوری، عارفان بر این
باورند که صور مثالی از راه حواس ظاهر در عالم بیداری یا حواس باطن قابل رویتاند. اما ابن سینااصلاً قایل به عالم مثال
نیست. پس مکاشفه صوری نزد وی معنایی دیگر مییابد. و مکاشفه صوری در ارتباط مستقیم نفس با عقل فعال به یاری قوهی
خیال تحقق مییابد و معانی کلی به وسیلهی نفس ناطقه و با استعانت از قوه خیال به صورت مثال خیالی ظاهر میگردد و برای سالک در خواب و بیداری قابل رویت است.
کلیات هنر و ساخت:
هنر و آفرینش هنری و نقش خیال در آن:
هنر در معنای شریف آن ثمرهی پیروزی اراده معطوف به خلاقیت انسانی بر جهان مادی و قاعدههای حاکم بر آن و ایجاد
وحدتی اعتباری به پارههای از هم گسیخته عالم مادی است. این دخل و تصرف هنرمندانه در عالم متعارف به وسیله قابلیتهای
خیال انجام میشود. پس عالم خیال عالم موهوم نیست و نباید با خیال پروریهای دور از واقعیت خلط شود. در واقع هنر پدیدهای ماوراء طبیعی است که برانگیزندهی همین عالم است. ذات هنر بدون عنصر خیال متصور نیست. زیرا از یک سو هنرمند برای خلق اثر هنری خود باید به قوهی خیال متوسل شود و از سوی دیگر مخاطب در مقابل اثر هنری ناخواسته به انگیزش خیال دچار میشود.
تعابیر خیالی و دیدگاه شهودی در هنر:
به طور کلی یکی از ویژگیهای خیال این است که با محسوسات و عالم حس ارتباط برقرار میکند. به همین دلیل به قوه
خیال نام حس را نیز اطلاق کردهاند. ولی گفته شده است که خیال یکی از حواس باطنی است. و زمانی که ما رابطه خود را با
عالم حس ظاهر قطع کنیم خیال فرا میرسد. همین قوه خیال است که امکان تفکر آزاد از هر قید حسی را برای انسان فراهم میکند و او میتواند به هر جا سر بکشد. این قوه ثانویه را برخی فلاسفه، »قوه ذاکره« یا »مصوره« نیز گفتهاند.
5
هر چه در عالم حس (شهادت) ظاهر میشود صورت معنایی غیبی است که به تعبیر نیاز دارد در واقع اهل هنر کسانی
هستند که در این ظواهر عبور میکنند و از خیالی به خیال دیگر گام بر میدارند تا به مبدأ و اصل شوند. آنها دارای ذائقهای
باطنی هستند که میتوانند زیباییهای پنهان (ملاحت) عالم وجود را فهم کرده و آن را با زبانی خیالی انگیز به دیگران هم منتقل
کنند. بی شک برای شناخت دنیای هنر، شناخت عالم خیال بس مهم به نظر میرسد: عالمی که واسطه بین عالم جبروت و عالم
مُلک و شهادت است؛ عالمی روحانی که از طرفی دیگر به دلیل نورانیت شبیه جوهر مجرد عقلی است. عالم مثال از جهت تجرد از ماده، عالمی روحانی و علمی و ادراکی است و از جهت تقدر و تجسم به عالم امکان شباهت دارد. این عالم از آن جهت که
غیر مادی است شبیه عالم ارواح و از لحاظ داشتن صورت و تشکیل مقدار شبیه عالم اجسام است. (همان،(79