بخشی از مقاله

چکیده

نفس پدیده عجیبی است. هر کس آن را بشناسد، خدای خود را قبلاً«» شناخته است. تمام وجود آدمی بر نفس استوار است. یکی از مهمترین اصول عقاید ادیان آسمانی اصل اعتقاد به معاد است و در واقع این اصل ارتباطی نزدیک با مسئله تجرد نفس انسانی دارد، چرا که اگر وجود نفس بعنوان یک جوهر مجرد که بعد از زوال بدن بتواند باقی بماند، ثابت نشود، بحث از معاد بیمعنا خواهد بود.

نفس انسان پس از مرگ به حیات خود ادامه میدهد و منازلی را طی میکند. به دلیلاهمیّت مسئله تجرد نفس، در این جستار برآن شدیم به روش کتابخانهای و توصیفی- تطبیقی ادلهی ارائه شدهی دو اندیشمند بزرگ اسلامی ابنسینا و غزالی برای اثبات تجرد نفس انسانی را، بدقّته بررسی کرده و به شباهتهای زیاد موجود در نظرات آنان اشاره کنیم. ضمن اینکه غزالی با وجود پذیرش همه براهین خود گاهی این براهین را نقد نیز کرده است.

مقدمه

طبیعت نفس چیست؟ آیا نفس، مادی است و یا مجرد؟ عقیده اندیشمندان بزرگ اسلامی درباره تجرد و یا مادی بودن نفس چیست؟ ابنسینا و غزالی دو اندیشمند بزرگ اسلامی دراینباره چه دیدگاهی دارند؟ و آیا شباهت و یا اختلافی در دیدگاههای آنان در این مورد وجود دارد؟ متفکران اسلامی درباره طبیعت نفس نظریههای مختلفی دارند، عدهای آن را مادی و گروهی آن را روحانی و مجرد از ماده میدانند.

اکثر فلاسفه اسلامی امثال: کندی، فارابی، ابنسینا، ابن مسکویه و غزالی به جز ابن رشد بر روحانیت و تجرد نفس تأکید دارند. مسأله شناخت انسان و به ویژه نفس ناطقه انسانی یکی از مهمترین مسائلی است که ذهن آدمی را به خود مشغول ساخته است.این نفس وجه تمایز انسان از حیوان است و در سایه شناخت آن شناخت علم هستی و بخصوص حق تعالی میسر میگردد.

لذا از میان مسائل متعددی که درباب شناخت انسان مطرح میگردد از همه مهمتر مسأله تجرد نفس آدمی است. لذا معنای لغوی مجرد »برهنه شده« است و در فلسفه در مقابل »مادی« بکار میرود و به موجودی گفته میشود که دارای ویژگیهای اشیاء مادی نباشد، پس ابتدا باید معنای »مادی« را توضیح دهیم تا معنای »غیرمادی« که همان مجرد است، روشن شود. در فلسفه به چیزهایی مادی گفته میشود که با ماده اولی نسبت داشته باشند؛ یعنی، مستقل از ماده اولی نباشند؛ با تقسیم شدن آن، تقسیم شوند و با فناء آن فانی گردند. گاهی کلمه »مادی« بمعنای عامتری بکار میرود بطوری که شامل خود ماده اولی نیز میگردد.

لذا در این مقاله سعی شده است ضمن معرفی اجمالی دو اندیشمند بزرگ اسلامی، به نظر ایشان در باب نفس اشاره کرده و در نهایت با اشاره به براهین هر دو اندیشمند برای اثبات تجرد نفس به مقایسه دیدگاههای ایشان درباره تجرد نفس بپردازیم.

.1 ابن سینا

ابوعلی الحسین عبداالله بن حسن بن علی بن سینا در روستای افشنه واقع در نزدیکی بخارا، در سال 370 ه 980 - م - بنا به روایت ابن خلکان بنا به روایت ابن أبی أصیبعه متولد گردید. در حدود ده سالگی برای فراگیری قرآن و ادبیات، با خانوادهاش به بخارا نقل مکان کرد. سپس، فقه را نزد علی اسماعیل زاهد و منطق و هندسه را نزد عبداالله ناتلی آموخت. بعد ناتلی از او جدا شد و ابنسینا خودش به مطالعه کتابها و تحصیل علوم پرداخت. علوم طبیعی و الهی و پزشکی را فراگرفت و در آنها برجستگی و شهرت پیدا کرد. سپس یک سال و نیم به مطالعه و تحصیل علم پرداخت، دوباره منطق و تمام شاخههای فلسفه را خواند و بر تمام این علوم تسلط پیدا کرد. ابن سینا در سال 428 ه 1037 - م - در همدان درگذشت،در حالی که پنجاه و هشت سال از عمرش سپری شده بود.

.2 غزالی

ابوحامد محمد بن محمد غزالی، معروف به حجهالاسلام و زینالدین است. در اواسط قرن پنجم هجری، در سال 450 ه 1058 - م - پس از گذشت ربع قرن از وفات ابنسینا، به دنیا آمد. محل تولدش، شهر طوس، از شهرهای خراسان بوده است. و گفته میشود که در ناحیه غزاله از نواحی طوس متولد گردیده است. پس غزالی در اصل فارسی است.

غزالی، علوم ابتدایی را در طوس فراگرفت و برخی از اسلوبهای فقهی را نیز در آنجا آموخت. در حدود ده سالگی به جرجان نقل مکان کرد و به تحصیل علوم دینی و یادگیری زبانهای فارسی و عربی پرداخت. او در سال 470 ه به نیشابور رفت و نزد »ضیاءالدین الجوینی«، امام الحرمین، رئیس مدرسه نظامیه، تلمذ نمود و تا هنگام وفات وی، در سال 478 ه 1085 - م - با او همراه بود. غزالی در این دوره فقه، اصول، کلام، جدل، منطق و فلسفه را فراگرفت. او در سال 505 ه 1111 - م - در حالی که پنجاه و چهار سال از عمرش میگذشت از دنیا رفت و در طوس دفن گردید.

.3 نفس از نظر ابنسینا

ابنسینا همچون ارسطو، نفس را کمال اول معرفی کرده است؛ زیرا بهواسطه نفس، جنس کامل میشود و به یک نوع بالفعل مبدل میگردد. کمال از نظر ابنسینا، چیزی است که با وجودش، طبیعت جنس به نوع تبدیل میشود. براساس نظر ابنسینا، هر چیزی که نفس باشد، صورت بدن نخواهد بود، زیرا نفس ناطقه، اط بدن جدا میشود و قوامش، وابسته به انطباع در ماده بدن نیست.

بنابراین، نفس ناطقه، جوهری عقلی است که ممکن است جدای از بدن نیز یافت شود. به علاوه، جوهری روحانی نیز هست، زیرا معقولات و ذات خودش را بدون هیچ وسیلهای درک میکند. درحالی که حس طاهر و حس باطن جز با وسیله درک نمیکنند و قادر به درک ذات خود هم نیستند.

ابن سینا قوای نفسانی را به سه شاخه تقسیم میکند که به تبع آنها سه نفس پدید میآید: نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس ناطقه. نفس نباتی عبارت است از »کمال اول برای جسم طبیعی آلی، از آن جهت که تولد، نمو و تغذیه دارد.

نفس نباتی دارای سه قوه است: قوه غاذیه، قوه منمیّه، قوه مدلﱢده 

نفس حیوانی عبارت است از »کمال اول برای جسم طبیعی آلی، از آن جهت که جزئیات را درک و با اراده خویش حرکت میکند

نفس حیوانی، دو قوه دارد: قوه محرکه و قوه مدرکه. 

نفس ناطقه عبارت است از »کمال اول برای جسم طبیعی آلی، از آن جهت که اعمالی را از روی اختیار فکری و اسنباط انجام میدهد، و نیز از آن جهت که امور کلی را درک میکند« این نفس دارای دو قوه است: قوه عامله و قوه عالمه. 

.4 نفس از نظر غزالی

تعریف غزالی درباره نفس با تعریف ارسطو و ابنسینا چندان تفاوتی ندارد، حتی غزالی همان الفاظ و اصطلاحات ابنسینا را در تعریف نفس مورد استفاده قرار میدهد و بر توضیح و تفصیل آن میافزاید و به اطاله سخن درباره نفس و روح و عقل و قلب، دست مییازد. نفس از نظر غزالی دارای دو معنی خاص و عام است: منظور از نفس به معنی عام آن عبارت است از جوهر قائم بالذات در انسان از آن جهت که این جوهر، عبارت از حقیقت انسان میباشد.

منظور از نفس به مفهوم خاص آن عبارت از اصل و اساس صفات مذمومه و خوبیهای ناستوده انسان است که انسان، موظف به مجاهدت با آن و در هم شکستنش میباشد. غزالی نیز معتقد به سه نفس یعنی نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس انسانی است. او نفس نباتی را اینگونه تعریف میکند: »کمال اول برای جسم طبیعی آلی، از آن جهت که تغذیه، نمو و تولیدمثل دارد«چنین. تعریفی عیناً همان تعریف ابنسینا در کتاب »النجاه« میباشد. 

و از نفس حیوانی، این تعریف را به دست میدهد: »کمال اول برای جسم طبیعی آلی، از آن جهت که جزئیات را درک و با اراده، حرکت میکند.

این تعریف نیز با تعریف ابنسینا در کتاب »النجاه« فرقی ندارد. 

و درباره نفس انسانی، این تعریف را عرضه میدارد: »کمال اول برای جسم طبیعی آلی، از آن جهت که کارها را از روی اختیار عقلی و اسنتباط رأی انجام میدهد و از آن جهت که امور کلی را درک میکند. این تعریف نیز همانند تعریف ابنسینا درباره نفس انسانی است.

نفس از لحاظ قیاس آن با ماده، به عنوان »صورت« و از نظر قیاس آن با فعلیت، به عنوان »قوه« و در قیاس آن با نوع حیوانی و نباتی »کمال« تلقی میشود. دلالت عنوان کمال نسبت به دلالت قوه و صورت، پربارتر و دارای محتوای فزونتری میباشد.

5.    تجرد نفس از نظر ابن سینا

ابنسینا عقیده داشت که نفس انسان ابتدا عقل بالقوه است، با این حال، یک جوهر روحانی غیرمادی است که میتواند جدا از بدن وجود داشته باشد. بدن نیز در خدمت اوست تا به عقل بالفعل تبدیل شود، اما بعد از آن به یک مانع مثبت تبدیل میشود. بنابراین ابنسینا عقیده دارد که بهتر است نفس را انته لکی - استکمال یا کمال - بدن تعریف کنیم نه شکل بدن. اما این بدان معنی خواهد بود که اصطلاح »انته لکی« مبهم است و علاوه بر آن همه انواع نفس - مثلاً انفاس اجرام آسمانی - را دربر نمیگیرد. البته ابنسینا انته لکی را بهترین تعریف »ممکن« و جامع-ترین تعریف از انواع نفس »در این دنیا« میداند.

ابن سینا عقیده دارد که وقتی نفس را به عنوان انته لکی بدن تعریف میکنیم، در واقع آن را به عنوان یک »رابطه« تعریف کردهایم، زیرا وقتی میگوییم که یک شیء انته لکی شیء دیگری مثلاً بدن است - که دارای اندام است - به طور غیر مستقیم یک رابطه تعریف کردهایم. به همین دلیل این تعریف، طبیعت نفس را آشکار نمیکند یعنی نمیگوید که نفس جوهری مجرد است یا خیر.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید