بخشی از مقاله
مقدمات ظهور
ابن شرف بس كه به مسكين درت مِسكينم هرگز آنقدر ندارم كه شوم مِسكينت
«اللّهمَّ صلّ علي محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم»!
دنيا، ميدان تنازع حق و باطل، و سراي پيروزيها و شكستهاي گذراي اين دو جبهه بوده و خواهد بود:«وتلك الأيّام نُداوِلُها بين النّاس»؛ اين روزگار [گاهي فتح و غلبه، گاهي شكست و مغلوبيّت] را ما ميان خلايق ميگردانيم.1
آن چه در اين ميان، اميد بخشِ دل خستهي مؤمنان است، فرجام گرم و شيريني است كه قرآن كريم براي اين درگيري نويد داده است: «إنّ الذين يُحادّونَ اللّهَ ورَسولَهُ أولائك في الأذلّين* كتب اللّهُ لاَءغلِبَنَّ أنا و رُسُلي»كساني كه با خدا و رسولاش مخالفت ميكنند، آنان در پَستترين مرتبهي ذلّتاند. خداوند، چنين حتم گردانيد كه البته من و فرستادگانام، [بر دشمنان] غالب ميشويم.2
زبانِ «كتب اللّه...»، نشانهي ارادهي حتمي خدا است.
گويا، مسير سربلندي و غلبهي حق و تحقّق آن فرجام روشن، تنها از راه آن ميدان درگيري و نزاع ميگذرد. كه در آيه ديگري چنين آمده است: «بَل نَقذِفُ بالحقّ علي الباطِل فَيَدمِغُهُ فإذا هو زاهقٌ»3؛ بلكه ما، هميشه، حق را بر باطل پيروز ميگردانيم تا باطل را محو و نابود سازد.
در اين باره، آن چه حايز اهمّيّت است، اين است كه «آيا نويد چنين فرجام زيبايي، كُشندهي مسئوليّتهاي انساني و تاريخي پيروان حق خواهد بود. و يا اين كه هواداران جبههي حق، در عين اميدواري و دل دادگي به اين قبيل بشارتها، بايد حركتي هماهنگ با قانونها و سنّتهاي حاكم بر هستي، در جهتِ فراهم آوردن و زمينه سازي آن روز موعود داشته باشند؟». اين جا است كه ضرورت بحث از علل، عوامل، شرايط و زمينههاي ظهور، آشكار ميشود و آدمي را در پي كنكاش از آنها وادار ميسازد.
زمينههاي ظهور، نوشتاري است كه سعي كرده با استمداد از آيات و روايات و سنّتهاي الهي حاكم بر هستي، گامي در اين جهت بردارد.
فصل يكم ـ كلّيات
الف) تعريف:
واژهي «مقدمات»، جمعِ «مقدمه» ميباشد، در لغت عبارت است از «اموري كه براي شروع در امري لازم هستند»،4 و در اصطلاح، «مقدمات ظهور» به اموري گفته ميشود كه وجود آنها پيش از ظهورِ منجي موعود، حضرت حجةبن الحسن العسكري(عليهماالسلام)، بايسته است؛ چرا كه با فراهم آمدن اين مقدمات، مقتضيات ظهور فراهم گشته و موانعِ آن برطرف ميگردد.
گفتني است عرصهي پژوهش در نوشتهي حاضر، در دايرهي فرهنگ لغات عربي رقم خورده است، بر همين اساس بايد دانست كه واژگان ذيل در بردارندهي معناي مورد نظر ميباشند:
1ـ وطأ؛ كه در بردارندهي معناي هموار سازي است. و عبارتِ «وَطَّأَ الشيءَ» به معناي «آن چيز را آماده و مهيّا ساخت»5 آمده و در حديث نيز چنين آمده است: «يخرج [اُ]ناس من المشرق فَيُوطِّئونَ للمهدي يعني سلطانه»6 (از مشرق زمين مرداني خروج ميكنند و براي حضرت مهدي(عليهالسّلام)، حكومتش را آماده ميسازند)
2ـ مهد؛ كه در بردارندهي معناي آماده سازي است، و عبارت «مَهَّدتُ الأمر» يعني «آن كار را آماده كردم»7، چنان كه اين آيه شريفه ميفرمايد: «مَن عمل صالحا فلأنفسهم يَمهدون»8 (آنها كه كار شايسته انجام ميدهند، سود خود را آماده ميسازند).
3ـ هيء: كه متضمن معنايِ، اصلاح و برطرف كردن نواقص، حاضر نمودن، و فراهم سازي است. همانطور كه در آيه شريفه آمده: «فقالوا ربّنا آتنا من لدنك رحمةً و هيّيء لنا مِن أمرِنا رَشَدا» (و گفتند: پروردگارا ما را از سوي خودت رحمتي عطا كن و راه نجاتي براي ما فراهم ساز).9
ب) انقلابي از طرق عادي (طبيعي)
يكي از مطالب مهمّي كه در ميان آيات نوراني قرآن، بارها، مورد تصريح قرار گرفته، مسئلهي «قانونهاي حاكم بر جهان هستي و تاريخ و جامعه» است.
طبق آيات فرواني، تاريخ بشر و سرنوشت انسانها در دايرهي نظام خاصّي رقم ميخورد كه در آن، هرگونه دگرگوني و انقلابي، تابعِ يك سلسله قوانين مشخّص و معيّني است كه به ارادهي خداوند براي تدبير جهان به اجرا در آمده است. در تعابير قرآني، از آنها، با عنوان «سنّتهاي الهي» ياد شده است.10
شايد بتوان يكي از اين سنّتها را «سنّتِ دريافت پاداش به اندازهي تلاش و كوشش» ناميد. طبق اين سنّت، بهرهمندي از نعمتهاي الهي به ميزان سعي و تلاش آدمي بستگي دارد و اين انسان ست كه در پرتو اختيار، با عملِ خويش، يا جامعه را به پيش ميبرد و تاريخ را تكامل ميبخشد و يا به خاطر سستي و عدم تلاش، قابليّت دريافت نعمتهاي الهي را از دست ميدهد و در سرازيري سقوط قرار ميگيرد. قرآن كريم، در رابطه با اين سنّت، چنين ميفرمايد: «وَ أنْ ليسَ للإنسانِ إلاّ ما سَعي * وأنَّ سَعيَهُ سوفَ يُري * ثم يُجْزاهُ الجَزاءَ الأوْفي»11؛ (براي انسان، بهرهاي جز سعي و كوشش او نيست، و تلاش او، به زودي، ديده ميشود سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد). بنابراين، اعطاي نعمتهاي الهي، اعم از مادّي يا معنوي، در زندگي دنيا و يا در سراي آخرت، ب
سته به چگونگي تلاش و كوشش انسان است. اين، قانوني است كه براي تمامي امّتها، يك سان است و هيچ قومي از اين قانون استثنا نشده است.
البته بايد در نظر داشت كه در كنار اين سنّت، قانونِ امداد رساني و تأييدات غيبي خداوند كه در مواقع لزوم براي ياريِ انسانهاي پاك و مصلح به اجرا در ميآيد، تحت الشعاع واقع نميشود، بلكه هر گاه ايشان به وظايف خويش در قبال تكاليف الهي عمل كنند، آن سنّت نيز به اجرا در خواهد آمد. خداوند متعال، در آيهي هفتم سورهي محمّد صلياللهعليهوآله ميفرمايد: «يا اَيُّها الذين ءامنُوا إنْ تَنصرُوا اللّهَ يَنصُرْكم و يثبِّت أقدامكم»؛ (اي كساني كه ايمان آوردهايد! اگر [آيين] خدا را ياري كنيد، شما را ياري ميكند و گامهايتان را استوار ميدارد.)
در اين آيهي شريف، خداوند متعال، مرحلهي فعليّت رسيدنِ سنّتِ نصرت و ياري مؤمنان را مشروط به انجام دادن وظيفهي ايشان ـ كه همان نصرت دين خدا و تحمّل سختيها است ـ كرده است.
بنابراين، يك انسان مؤمن، در عين حال كه معتقد به امدادهاي غيبي و ياري رساني خداوند متعال است، هيچ گاه اين مطلب اساسي را فراموش نميكند كه جهان هستي، عالم اسباب و مسبّبات است و انسان براي رسيدن به مقصود خويش بايد كمر همّت را ببندد و از طريقي كه سنّت الهي است، مطلوب خويش را به دست آورد. امام صادق (عليهالسّلام) در اين باره ميفرمايد: «أبي الله أنْ يجري الأشياءَ إلاّ بأسبابٍ12؛ ارادهي خداوند، چنين تعلّق گرفته كه هيچ چيزي جز بواسطهي أسباباش محقَّق نشود.».
بر همين اساس، شكستن شوكت متجاوزان و از بين بردن صاحبان ستم و گمراهي، محو كردن شبكههاي دروغ پراكني و انحراف و ويران ساختن مراكز بي ديني و بيدادگري، هدفي است كه جز با پيمودن مسيري كه قانون حاكم بر هستي پيش روي انسانهاي شايسته قرار داده، ممكن نخواهد بود.
اين قانون، همان فراهم كردن اسباب و شرايط پيروزي حق بر باطل است كه به تحقيق، مسيري است آكنده از سختيها و دشواريها. در روايتي از امام باقر (عليهالسّلام) چنين رسيده است: «... ليس مِنّا أهلَ البيت أحدٌ يَدفعُ ضَيما و لايَدعو إلَي حقٍّ إلاّ صَرَعتهُ البلّية...؛13 كسي از ما خاندان نيست كه به دفع ستم يا فراخواندن به سوي حقّي برخيزد، مگر اين كه گرفتاري دامن گيرش ميشود.».
بنابراين، همان طور كه حاكمانِ ستم پيشهي دنيا، از ابتداي تاريخ تا كنون و از اينك تا هنگام برپايي حكومت عدالت پيشهي حضرت مهدي (عليهالسّلام) با ابزار معمولي و از مسير طبيعيِ حوادث (رويدادهاي) روزگار، به قدرت رسيدهاند و تازيانهي ستمهاي پنهان و آشكار خويش را بر گُردهي انسانهاي پاك سيرت فرود آوردهاند،14 سقوط و نابودي و ذلّت آنان به دست حضرت مهدي موعود (عليهالسّلام) نيز با ابزار و وسايل موجود در عالم هستي صورت خواهد گرفت.
آخرين فرستادهي خدا، پيامبر گرامي اسلام (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) براي برپايي و تأسيس حكومت اسلامي خويش، همين مسير را پيمود و با تلاش و كوشش، مشكلات و سختيها را پشت سر نهاد و عزّت بندگان شايستهي خدا را به ارمغان آورد. اين، نكتهاي است كه امام باقر (عليهالسّلام) در بخشي از سخنان خود به بشير نبّال متذكّر آن ميشوند. بشير ميگويد:
... لمّا قدمتُ المدينة، قلتُ لأبي جعفر (عليهالسّلام): «إنَّهم يقولون إنَّ المهديَّ لوقام لاستقامَت لَهُ الأُمورُ عفوا، و لايُهريق محجمة دمٍ.». فقال: «كلاّ! والذي نفسي بيده! لواستقامت لاِءحدٍ عفوا، لاستقامت لرسول اللّه (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) حين أدميت رباعيتُه، و شُجَّ في وجهِهِ! كلاّ! والذي نفسي بيده! حتّي نمسَح نحن و أنتم العرق والعلق، ثم مسح جبهتَه.».15
هنگامي كه به مدينه رسيدم، به امام باقر (عليهالسّلام) عرض كردم: «آنان ميگويند: "هنگامي كه مهدي (عليهالسّلام) قيام كند، كارها، به خودي خود، براي او سامان ميگيرد و حتّي به اندازهي حجامتي هم خون نميريزد".». حضرت فرمود: «هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانام به دست او است! اگر قرار بود كارها براي كسي به خودي خود سامان بگيرد، هر آينه، براي رسول خدا سامان ميگرفت، در آن روز كه دندانهايش شكست و صورتاش مجروح گشت! نه! قسم به آن كه جانام به دست او است! چنين نخواهد شد تا آن كه ما و شما، عرق و خون را از چهرهي خود پاك كنيم.»، سپس به پيشاني خود دست كشيد.
البتّه بايد توجّه داشت كه آن چه در اين روايت شريف مورد اشاره قرار گرفته، گوشهاي از سختيها و مشقّاتي است كه ياوران امام زمان (عليهالسّلام) بايد به جان بخرند؛ چرا كه سنّت جاري بر عالم هستي چنين اقتضا ميكند كه هدف، هر قدر بزرگتر و با ارزشتر باشد، رسيدن به آن نيز سختتر و مشكلتر خواهد بود و آدمي به اندازهاي كه تلاش كند، نتيجه برداشت ميكند. اگر قرار باشد كه انسانهاي صالح، به دنبال برپايي حكومت عدلي ـ كه ولايت الهي را در سرتاسر جهان محقق سازد ـ
باشند، بايد به اندازهي اين هدف والا نيز تلاش كنند و سختيها را هموار كنند؛ چرا كه بدون شك، حكومتي با چنين آرمان بلند، آن هم در گسترهي جهان، به آساني شكل نميگيرد؛ زيرا، پر واضح است كه حاكمان جهان خواري كه زير سايهي سرپرستي شيطان، در طول تاريخ، ظلمها و بيدادگريهاي خود را در پهنهي زمين به اجرا در آوردند، در راه پايداري و استمرار تشكيلات شيطاني خويش، از هيچ كوششي دريغ نكنند و در برابر برپا كنندگان حكومت الهي به مخالفت برخواهند خاست و با ايشان به ستيز ميپردازند، آن هم در موقعيّتي كه شبكهي بيدادگري متمردان و مستكبران دنيا، هر چه به زمان قيام امام عصر (عليهالسّلام) نزديكتر ميشود، گستردهتر و قويتر ميشود.
از سوي ديگر نيز هدف و آرمان لشكريان امام زمان(عليهالسّلام) به مراتب بزرگتر از هدفِ اطرافيانِ پيامبر اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) است؛ چرا كه انقلاب حضرت مهدي (عليهالسّلام) در ادامهي همهي انقلابهاي انبيا است و تحقّق كامل همهي آرمانها، نويدها، بشارتهاي آنان خواهد بود.
در حديثي از امام باقر (عليهالسّلام) اين نكتهي حايز اهمّيّت، چنين مورد اشاره قرار گرفته است:
«عن أبي حمزة الثمالي، قال: سمعتُ أبا جعفر (عليهالسّلام) يقول: «إنّ صاحب هذا الأمر لوقد ظَهَر لَقِيَ مِن الناسِ مثلَ ما لقي رسولُ اللّهِ (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) وأكثر.»16؛
ابوحمزه ثمالي ميگويد: از امام باقر (عليهالسّلام) شنيدم كه ميفرمود: «همانا، هنگامي كه صاحب اين امر [حضرت مهدي (عليهالسّلام)] ظهور كند، از جانب مردم؛ با همان چيزي روبهرو ميشود كه رسول خدا روبهرو شد، بلكه ناملايماتي را كه او ميبيند بيشتر است.».
افزون بر اين، بايد دانست كه تحمل اين ناگواريها، براي كساني كه ميخواهند در دولت حضرت امام مهدي (عليهالسّلام) از جملهي ياران نزديك آن حضرت باشند، شبانه روزي و به طور مستمر خواهد بود و اين طور نيست كه فقط در ابتداي نبرد با ستمگران و خون خواران جهان، مدّتي سختي بكشند و بعد از استقرار حكومت، در خوشي و نعمت به سر برند.
در حديثي از امام صادق (عليهالسّلام) چنين وارد شده است:
... عن مفضل بن عمر، قال: كنتُ عند أبي عبداللّه (عليهالسّلام) بالطّواف فَنَظَر إليَّ و قال لي: «يا مفضّل! مالي أراك مهموما متغيِّر اللون؟».
قال: قلتُ له: «جعلتُ فداك! نظري إلي بني عباس و ما في أيديهم من هذا المُلك والسلطان والجبروت، فلوكان ذالك لكم لكُنّا فيه معكم.». فقال: يا مفضّل! أما لوكانَ ذالك لم يكن إلاّ سياسة الليل و سَباحة النهار، وأكلُ الجشب ولبس الخشن شبه أميرالمؤمنين (عليهالسّلام)، وإلاّ فالنّار...17!»؛
مفضل ميگويد: هنگام طواف نزد امام صادق (عليهالسّلام) بودم كه آن حضرت نگاهي به من كرد و فرمود: اي مفضّل چه شده تو را غمزده و رنگ پريده ميبينم؟ مفضل ميگويد: عرض كردم: «فدايت شوم! در فكر بني عباس و آن چه از پادشاهي و سلطنت و بزرگي در اختيار آنان است، بودم. ميانديشيدم كه اگر آنها در اختيار شما بود ما نيز در آن با شما شريك بوديم.». در اين هنگام حضرت فرمود: «اي مفضّل! آگاه باش كه اگر ما در چنين موقعيتي بوديم، نميبود مگر بيداري شب و تلاش و رفت آمد روز، و خوردن غذاي غير مرغوب و پوشيدن لباس خشن، درست همانند اميرالمؤمنين [علي] (عليهالسّلام)، و در غير اين صورت به آتش عقوبت ميشديم.».
در بيان ديگري از امام رضا (عليهالسّلام) اين طور رسيده است:
عن معمّر بن خلاّد قال: ذكر القائم (عليهالسّلام) عند أبي الحسن الرضا (عليهالسّلام) فقال: «أنتم اليوم أرخي بالاًمنكم يومئذٍ.». قالوا: «كيف؟».
قال: «لو قد خرج قائمنا (عليهالسّلام) لم يكن الاّ العَلَق والعرق، والنوم علي السُّروج...18»؛ معمر بن خلاد ميگويد: در مجلس امام رضا (عليهالسّلام) از امام قائم (عليهالسّلام) يادي به ميان آمد، آن حضرت فرمود: «شما، امروز [كه امامتان قيام نكرده و حكومت را به دست نگرفته] در آسودگي و آسايش بيشتري نسبت به آن روز [كه امامتان قيام ميكند] قرار داريد.». از آن حضرت پرسيدند: «چهطور چنين است». فرمود: «هنگامي كه قائم ما [اهل بيت [خروج كند، چيزي جز عرق ريختن و خون بسته شدهاي [كه از سختي كار بر پوست دست و صورت ظاهر ميشود] و نيز خواب و استراحت بر روي زين اسبها نخواهد بود.».
بنابراين، جاي دارد كساني كه در انتظار فرا رسيدن روزگار رهايي از چنگال زورگويان خون آشام و خوار كنندگان انسانيّت هستند، با بصيرتي تمام، ديده به راه آيندهاي زيبا و روشن داشته باشند و با نور حاصل از اين بصيرت، زيستن خويش را تكامل بخشيده و زندگي خود را مهيّاي درك آن زمان سازند؛ چرا كه حكومت سربلند دولت حضرت مهدي (عليهالسّلام) نيز بايد منزلها و مراحلي را كه قوانين و سنّتهاي الهي براي نظام آفرينش قرار داده است، طي كند، هر چند كه در تمامي اين مراحل، انقلاب و حكومت امام عصر (عليهالسّلام) توأم با تأييدات غيبي نيز خواهد بود، همان طور كه اين امدادهاي الهي براي امّتهاي پيشين كه همسو با دين خدا حركت ميكردند نيز بوده است.19
ج) ضرورت زمينه سازي
با اينكه اساسيترين وظيفه انبياء و اولياء و حجتهاي الهي را، هدايت جامعهي بشري به سوي كمال مقصود و رهايي از منجلاب پست حيواني و نجات از چنگال حاكمانِ ستم پيشهي شيطان مدار، بايد ارزيابي كرد و يكي از مهمترين راههاي رسيدن و پيش رفت در جهت نيل به آن را از طريق به دست گرفتن زمام امور جامعه بايد دانست، امّا باز هم مشاهده ميشود كه وقتي براي برخي از امامان معصوم(عليهمالسلام) مسألهي عهده داري حاكميت ظاهري بر مردم مطرح ميشود
، ايشان از پذيرش آن سر باز زده و از قبول آن امتناع ميكنند؛ با دقّت در روايات و بررسي منابع تاريخي، به اين نكته ميتوان پي برد كه يكي از اساسيترين و عمدهترين علتهاي عدم پذيرش حاكميت و به دستگيري زمام امور جامعه در برهههاي خاصي از زمان توسط امامان از اهل بيت پيامبر(عليهمالسلام)، عدم وجود زمينهي مناسب بوده است؛ چرا كه اقدام به تشكيل و برپايي حكومت، پيش از فراهم آمدن زمينههاي مناسب آن، ثمرهاي جز برباد رفتن طرح و نقشههاي سرّي و روبهرو شدن با شكست و ناكامي را در پي نخواهد داشت كه به دنبال آن از بين رفتنِ نخبگان نهضت و قدرت و صلابت و هيبتِ بيشتر يافتنِ جبههي ستمگران نمايان ميشود.
ايشان در برخي از روايات، اقدامِ پيش از موعِد و بدون ايجاد تمهيدات لازم را، به پرواز كردن جوجهاي نورس كه هنوز پر و بال لازم جهت پريدن را پيدا نكرد، تشبيه نمودهاند.
امام باقر(عليهالسّلام) ميفرمايد: «مَثَلُ خروج القائِمِ مِنّا أهل البيت، كَخُروجِ رسول اللّه(صلياللّهُعليهوآلهوسلّم)، و مَثَل مَن خَرَج مِنّا اهل البيت قبل قيام القائِمِ، مَثَل فَرخٍ طارَ فَوَقَع مِن وَكرِهِ فَتلاعَبَتْ بِهِ الصبيان» (قيام قائم ما اهلبيت، همانند قيامِ رسول خدا(صلياللّهُعليهوآلهوسلّم) است [كه آن حضرت بعد از انجام مقدمات لازم، از مردم يثرب پيمان بر ايجاد حكومت در مقابل مشركان را گرفت] و آن كس كه از ما خاندان، قبل از قيام قائم، به پا خيزد، بسان جوجهاي ميماند كه [بدون داشتن بال پرواز] پرواز كند و از آشيانهي خود فرو افتد و در نتيجه دستخوشِ بازيچهي كودكان گردد).20
و در همين راستا نيز رواياتي كه شيعيان را از عجله و شتابزدگي در امر اهلبيت(عليهمالسلام)، باز ميدارند، مورد تحليل قرارمي گيرند؛ چرا كه تعجيل به معناي طلبِ پيش از موعد و قبل از فراهم آوري زمينههاي لازم است كه نتيجهاش ناكامي و دوري از هدف خواهد بود؛
عبدالرحمن بن كثير ميگويد: نزد امام صادق(عليهالسّلام) بودم كه مهزم اسدي به محضر حضرت شرف ياب شد و عرض كرد: جانم فداي شما باد! زمان اين امري كه در انتظارش هستيد [قيام قائم(عليهالسّلام) ] چه وقت خواهد بود؟ به درستي كه مدت آن طولاني گشت. حضرت در پاسخ فرمودند: «يا مهزم كذب الوقّاتون و هلك المستعجلون، و نَجا المُسلِّمون، وإلينا يصيرون» (اي مهزم! دروغ گفتند آنان كه [براي امر ما] وقت تعيين نمودند، هلاك شدند آنان كه عجله كردند، و نجات يافتند كساني كه خود را تسليم كردند و به سوي ما برگشتند).21
آن چه گذشت به روشني حكايت گر آن است كه وجود زمينه براي اقدام جهتِ به دستگيري زمام جامعهي بشري، از ضرورتي انكارناپذير برخوردار بوده و دست زدن به هر گونه اقدام نابجايي ثمرهاي جز ناكامي را به دنبال نخواهد داشت.
امّا در اين باره بايد توجه داشت كه «برپايي يك حكومت جهاني با رنگ الهي، آن هم در تمام زمينهها، نيازمند چه عوامل و شرايط و اسباب و زمينههايي است كه با حاصل شدن آنها، پيريزي و تشكيل چنين حكومتي امكان خواهد داشت؟».
شايد بتوان شرايط ظهور و اسباب برپايي حكومت عدل جهاني را در چهار عامل خلاصه كرد:
1ـ قانون مدوّن و جامع و حكيمانهاي كه بتواند منشورِ ادارهي جامعهي بشري قرار گيرد.
2ـ رهبر عادل و مدبّر و توانمندي كه انقلاب را هدايت كند، به پيروزي برساند و پيرو آن ادارهي حكومت جهاني را بر عهده گيرد.
3ـ آمادگي پذيرش جامعهي جهاني و فراهم بودن زمينههاي مناسب اجتماعي در جهت پشتيباني از حكومت.
4ـ تعداد كافي فرمانبرداران وياوران آگاه و كارامد براي كمك رساني به رهبري و تشكيل و ادارهي هستهي مركزي حكومت.
در اين ميان، دو عامل نخست، با نزول قرآن و وجود آخرين وصيِّ بر حق پيامبر مكرّم اسلام، يعني حضرت بقيّةاللّه الاعظم مهدي موعود (عليهالسّلام) تأمين شده است، امّا دو عامل ديگر، شرايطي هستند كه بايد تحقّق پيدا كنند.
فصل دوم ـ فراهم بودن زمينهي اجتماعي
در فلسفهي تاريخ اسلامي، انسانها، معمار سرنوشت جامعه و تاريخاند. ايشان، محور دگرگونيِ اوضاع اجتماعي هستند. با خود آنان است كه بتوانند جامعهي خويش را از وضع بد و نامناسب به كيفيّت خوب و مناسب برسانند و يا برعكس.
با دقّت در آيات قرآن كريم و بررسي سرگذشت اقوام پيشين، به روشني مييابيم كه سنّت الهي چنين مقرّر شده كه ايجاد هر گونه تغيير و تحوّلي براي جوامع انساني، به دست خود انسانها و با اراده و خواست آنان امكانپذير است. همان طور كه سرنوشت يك انسان، در گروِ چگونگي فعّاليّتها و كارهاي او است، سرنوشت يك جامعه نيز بسته به كاركرد جمعي افراد است. خداوند متعال در آيهي يازدهم از سورهي مبارك رعد، اين قانونِ حاكم بر جوامع بشري را چنين بيان ميفرمايد: «إنّ الله لايُغيِّر ما بقومٍ حتّي يغيِّروُا ما بأنفسهم»؛ خداوند، سرنوشت هيچ قوم و ملّتي را تغيير نميدهد، مگر آن كه آنان آن چه را در خودشان است، تغيير دهند.
نيز در آيهي پنجاه و سوم از سورهي شريف انفال ميفرمايد: «ذالك بأنّ الله لم يك مُغيِّرا نعمةً أنعَمَها علي قومٍ حتّي يُغيِّروا ما بأنفسهم»؛ اين به خاطر آن است كه خداوند، هيچ نعمتي را كه به گروه و امّتي داده، تغيير نميدهد جز آن كه آنان خودشان را تغيير دهند.
از كلمات «قوم»
و «أنفسهم» در اين دو آيه شريف، ميتوان چنين استفاده كرد كه ارادهي جمعي جامعه، فراهم كنندهي بسترهاي گوناگوني است كه در سرنوشت آن اجتماع تأثير بسزايي دارد. در واقع، تغيير زيرساختهاي ارزشي جامعه، بستر و زمينهي مهمّي در دگرگوني اوضاعِ اجتماعي است. اين تغيير از درون انديشه و جان انسانها نشئت ميگيرد و آغاز ميشود و سپس ارادهي نوِ اجتماعيِ مناسب با آن انديشه و آرمان، به دنبالش بروز پيدا ميكند.
بنابراين، جهت تكامل جامعه و در نهايت رسيدن به يك نتيجهي مطلوب اجتماعي، فراهم آوردن برخي از زمينههاي اجتماعي، امري اجتنابناپذير است.
زمينههاي اجتماعي: آثار و نتايج
1ـ ابتلا به عذاب
مطالعهي سرگذشت اُمّتهاي گذشته نيز به ما مينماياند كه جوّ حاكم بر فضاي جامعه، بستر ساز ابتلا به سختيها و عذابها يا بهرهمندي از آسايشها و نعمتها بوده است. در ماجراي قوم حضرت صالح عليهالسلام ، ميبينيم كه مباشرتِ به گناه ـ كه همان پي كردن شتر الهي بود ـ به دست يك نفر صورت گرفت، ولي از آن جا كه فضاي كلّي جامعه، حاكي از رضايت عموم مردم از كار او بود، عذاب بر تمام قوم نازل شد.22
2ـ تعيين حاكم و نوع حكومت
تشكيل حكومت و تعيين حاكم و چگونگي ادارهي امور جامعه نيز از جمله اموري است كه در مكتب اسلامِ اصيل كه بر مبناي قوانين و سنّتهاي الهي شكل گرفته، بر عهدهي خواست مردم گذاشته شده است. اين مردم هستند كه در پرتو ارادهي خويش، حكمرانِ جامعه را تعيين ميكنند. در اين رابطه، اسلام، از هر گونه تحميلي كه منجر به استبداد و سلب اختيار از جامعه شود، دوري ميجويد. همچنان كه در قانونِ حاكم بر هستي، چنين ثبت شده است كه تك تك افراد بشر در تعيين مسير زندگي و سرنوشت خود، مختار هستند و هيچ گونه جبري بر آنان نيست، جامعهي بشري هم در تعيين سلطان و وليّ خويش كه مسير حركتِ اجتماع را مشخّص ميكند، مختار است. البته لازم به يادآوري است كه هيچ گاه، تعلّق ارادهي جمعي جامعه بر امري، دليل بر حقّانيت آن امر نيست.
بر همين اساس، ضروريترين امر، قبل از تشكيل هر نوع حكومتي در جامعه، فراهم كردن زمينهها و بسترهاي متناسب با آن حكومت، جهت پذيرش مردمي است؛ چرا كه ساختار حكومتِ مطلوبِ مردم، در جامعه به نحوي شكل ميگيرد كه افكار عمومي اجتماع، تحمّل پذيرش آن را داشته باشند. قرآن كريم در آيهي يازدهم از سورهي رعد هر گونه تغيير و تحوّل اساسي در جامعه را منوط به تحوّل جان انسانهاي آن جامعه ميداند و اين، نشان آن است كه نظام نامهي دگرگونيها و انقلابها، پي ريزي شده بر اساس ارادهي انسانها است، ارادهاي كه از حالات روحي متناسب با آنان، نشئت گرفته است. كلمهي «حتّي يغيّروا ما بأنفسهم» به اين نكته اشاره دارد
.
بي گمان مراد از «نفس» در اين آيه شريفه، «شخص آدمي» كه تشكيل يافته از پيكر و روح است، نميباشد ـ چنان كه در آيه 3223 سوره مباركه مائده مورد اشاره قرار گرفته است ـ بلكه معنايي كه از اين كلمه در آيه يازدهم سوره رعد اراده شده، همان «روح» و «جان» انسان است كه بدون بدن نيز به موجوديت خود ادامه ميدهد و در مراحل مختلف زندگي حالات گوناگوني به خود ميگيرد و همين امر سبب تغيير انديشهها و خواستها به تناسب تغيير حالات روحي ميشود. آن چه محل دقت ميباشد، اين است كه «تغيير جان» در مرحلهي نخست، تغيير حالات روحي است. وقتي چنين تغييري در انسان انجام پذيرفت، بي ترديد، تغيير نظام ارزشي را به همراه دارد و همين امر، در خواستهاي متناسب با خود را نيز به دنبال خواهد داشت و در ادامه، امواج اين تغيير به جامعه و در نهايت به ساختار حكومت نيز تسرّي پيدا ميكند.
اين، امري است كه از آغاز حكومت اسلام تا كنون به روشني قابل مشاهده است. ما، به اندازهي مجال اين نوشتار، به دو نمونهي تاريخي، اشاره ميكنيم:
الف) حكومت رسول خدا صلياللهعليهوآله
رسول خدا صلياللهعليهوآله براي پي ريزي اركان حكومت اسلامي در يثرب، نخست، زمينهي پذيرش آن را با بيعت عقبهي اوّل، در ميان مردمِ آن سامان ايجاد فرمود24 ـ بيعتي كه مفاد آن، داير مدار مسائل اخلاقي اسلام بود ـ و بعد از آن كه مردم و سرانِ قبايل ـ كه نبض اجتماع را به دست داشتند ـ آمادگي خويش جهت پذيرش بيشتر احكامِ اسلام را نشان دادند، آن حضرت با پيمانِ عقبهي دوم، اركان حكومت اسلامي را پايه گذاري كردند.25
ب) حكومت حضرت علي عليهالسلام
بعد از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام صلياللهعليهوآله نيز ساختار حكومت و تعيين حاكمان جامعه، به گونهاي شكل گرفت كه ارادهي مردم در آن دخيل بود. با اينكه بدون هيچ مبالغهاي ميتوان گفت، همهي مردم يقين داشتند كه جانشين بر حقِ رسول خدا (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم)، حضرت علي (عليهالسّلام) است و هيچ كس مانند او لياقت و شايستگي به دست گرفتن زِمام امور مسلمانان را ندارد، امّا از آن جا كه به علل گوناگون، عزمِ خويش را بر قبولِ حاكميّت آن حضرت، جزم نكردند، حضرت علي (عليهالسّلام) با تمام شايستگي، خانه نشين شد.
جناب سلمان فارسي،رحمهاللّه، در ضمنِ گزارشي از اوضاع جامعهي مدينه، پس از رحلت رسول اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم)، علتِ روي كار نيامدنِ اميرالمؤمنين علي (عليهالسّلام) را چنين بيان ميكند:
... و كانَ علي ابن ابي طالب (عليهالسّلام) لمّا رأي خذلان الناس له و تَركهم نصرته و اجتماع كلمة الناس مع أبي بكر و طاعتهم له و تعظيمهم له، جلس في بيتهِ26؛ هنگامي كه حضرت علي (عليهالسّلام) بي اعتنايي مردم نسبت به خويش را مشاهده كرد و ديد كه ايشان از يارياش كنارهگيري كردند و همگي به گِرد ابوبكر جمع شدند، و سر به طاعت و بزرگداشت او فرود آوردند، ناگزير شد كه در خانه بنشيند و زمام حكومت را واگذارد.
اين، در حالي است كه وقتي بعد از گذشت بيست و پنج سال، اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) زمام حكومت و امور جامعه را به دست گرفت، طيّ سخناني شيوا، يكي از عمدهترين علّتهاي آن را حضور مردم و خواستِ جامعهي معاصر معرفي كرد و فرمود:
... فما راعَني إلاّ والنّاسُ كعُرفِ الضَّبُع إليَّ، يَنثالون عَليَّ مِن كُلِّ جانبٍ، حتّي لَقَد وُطِيءَ الحَسَنان، وَشُقَّ عِطفَايَ، مجتمعين حَولي كرَبيضَةِ الغنم...27؛ ازدحام فراواني كه مانند بالهاي كفتار بود، مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف مرا احاطه كردند، چيزي نمانده بود كه دو نور چشمام، دو يادگار پيغمبر، حسن و حسين (عليهماالسلام) زير پا لگدمال شوند! چنان جمعيّت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رَنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد! مردم، همانند گوسفنداني گرگ زده كه دور چوپان جمع شوند، مرا در ميان گرفتند...
و در قسمت ديگري از همين خطبه ميفرمايد:
... لولا حضور الحاضر... لاَءلقيتُ حَبلَهَا علي غارِبِها و لَسَقيتُ آخِرها بكأسِ أوّلها...؛ اگر نه اين بود كه جمعّيّت بسياري گِرداگِردم را گرفتند... هر آينه، مهار شتر خلافت را رها ميساختم و از آن صرف نظر ميكردم و آخر آن را با جام آغازش سيراب ميكردم...
آري! همان زمينهي اجتماعي و اراهي عمومي مردم كه باعث شد آن حضرت بيست و پنج سال از ادارهي امور جامعه كنار بنشيند، در زمانِ ديگري، سبب شد كه حجّت خدا، حجّت را بر خويش تمام شده بيابد و وظيفه را در ورود به عرصهي حكومت بداند.
زمينههاي اجتماعي و دولت حضرت مهدي (عليهالسّلام)
با اين بيان روشن شد كه سنّت و قانونِ الهي بر جوامعِ بشري چنين مقرّر گشته كه سرنوشت هر جامعهاي بسته به رويكرد و ارادهي آن جامعه باشد، بدين معنا كه ارادهي جمعي مردم سببِ پديد آمدنِ زمينهها و بسترهايي ميشود كه اين زمينهها فضاي متناسب با خود را به دنبال ميآورند و در نتيجه، سرنوشت جامعه به گونهاي رقم ميخورد كه فضاي حاكم بر جامعه مقتضي آن است و از آن جا كه لازمهي هر قانوني، قابليّت تكرار آن است، بدين معني كه هر گاه سبب محقَّق شود، اقتضاي قانون، آن است كه مسبَّب و نتيجه نيز تحقّق يابد، در مييابيم كه اگر انسانهاي صالح و پاك سيرت به دنبالِ برقراري حكومت جهاني عدل گستري هستند كه ريشهي هر گونه ظلم و ستم را بركند و پرچم زيباي ولايت اللّه را در سراسر
گيتي به اهتزاز درآورد، بايد در نخستين گام زمينههاي اجتماعي لازم را فراهم سازند؛ چرا كه آخرين پيشواي الهيِ انسانها، به منظور هدايت مردم به سر منزل و كمال مطلوب، زمام چنين حكومتِ جهاني را به دست ميگيرد، و اين امر در صورتي امكان خواهد داشت كه مردم آمادهي بهرهگيري از اين هدايت الهي باشند، و در صورتي كه چنين زمينه مساعدي در اجتماع وجود نداشته باشد و مردم در مقامِ پذيرشِ دستورهاي هدايت كنندهي آن امامِ همام نباشند، ظهور پيشواي آسماني و منجي امّتها در ميان چنين مردمي، ثمري نخواهد داشت، همان طور كه وجود حضرت علي (عليهالسّلام) در ميانِ مردم زمان خود، بدون و جود زمينهي مساعد براي بهرهگيري از هدايتهاي آن حضرت، نتيجهاي به دنبال نداشت.
در برخي از روايات، با زبانِ خبر از آينده، به اين زمينه سازي اشاره شده است. از جملهي آنها حديثي است از رسول خدا (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) كه در آن چنين آمده:
يَخرُجُ أُناسٌ مِن المشرق، فيُوَطؤون للمهدي يعني سلطانه28 از مشرق زمين، مردماني خروج ميكنند و زمينه ساز حاكميّت مهدي موعود (عليهالسّلام) ميگردند.
همان طور كه ملاحظه ميشود، پيام آور خدا با اين بيان نوراني، در ضمنِ خبر از آينده، ظهور مهدي موعود (عليهالسّلام) را مترتّب بر فراهم بودن زمينههاي لازم جهت حكومت و سلطهي آن حضرت بر كُرهي خاكي ميداند و اين در حالي است كه هر انقلاب و حكومتي كه براي هدفي معيّن برپا ميشود، در صورتي امكانِ پيروزي دارد كه زمينهي آن از هر جهت فراهم باشد و اوضاع به طور كامل آماده و مهيّا باشد.
يكي از عوامل و زمينههاي مهم پيروزي، آن است كه عموم ملّت، خواهان آن حكومت باشند و ارادهي جمعي ايشان بر تأييد و پشتيباني آن قرار گرفته باشد، و از آن جا كه حكومت حضرت مهدي (عليهالسّلام) يك حكومت جهاني است، به تبع، مساعد بودنِ زمينهي عمومي جهان را نيز ميطلبد.
در ادامه، به برخي از نشانههاي فراهم آمدن اين زمينه اجتماعي اشاره ميكنيم:
1ـ محبوبيّت اجتماعي
در دوران پيش از ظهور كه يأس، سايهي سياه خويش را بر وجودِ بشريت ميگستراند، خصيصهي آيندهنگريِ انسان، حسِّ اميد را، ناخودآگاه، از دلِ انسانيّتهاي مدفون ميروياند و آدمي را به «روزي ديگر» بشارت ميدهد.
بي گمان، نسلي كه دچار يأسها و سرخوردگيها است، در پيِ ديدنِ روزي خواهد بود كه تمامي استعدادهاي نهفتهاش شكوفا شود، و همهي انسانها در پهنهي زمين به جايگاه حقيقي شان برسند.
رهاورد بررسيها نشان ميدهد كه تمامِ تلاشِ امامان هدايت (عليهمالسّلام)، در اين جهت مصروف ميشده كه در زماني كه يأسِ از دنيا و حاكمان آن بر شيعيان سيطره پيدا ميكرده، مراقب باشند تا نه تنها اين نااميدي به ناحيهي رحمت الهي سرايت نكند، بلكه چراغ اميد به كارسازي و فرج و گشايش امور از جانب پروردگار متعال را در دل پيروان شان فروزانتر كنند. در روايتي از امام هشتم (عليهالسّلام) چنين رسيده:
ما أحسن الصبر، وانتظار الفرج... فعليكم بالصبر؛ فإنّه إنّما يَجييءُ الفرج علي اليأس...؛29 چه نيكو است صبر و انتظار گشايش امور را كشيدن... پس بر شما است كه صبر پيشه كنيد؛ به درستي كه فرج، آن گاه ميآيد كه نااميدي فراگير گشته باشد.
در فضاي مالامال از يأس و نااميدي و سرخوردگي انسانها، آشنايي با آيندهي سبز و پر نشاط از مجراي بشارتها و پيش بينيهاي قطعي و تخلّفناپذير انبيا و اولياي الهي، آدمي را در پي رسيدن به منجي و مُصلحي حقيقي ميدارد. اين حالت، در مرحلهي نخست، «تمايلي» بيش نيست، امّا با شناخت بيشتر نسبت به اوصاف متعالي و آرماني آن مصلحِ موعود و حكومتاش، در كنارِ رويارويي با واقعيّتهاي وحشتناك و تلخ و نابههنجار عصر پيش از ظهور، رفته رفته به «محبّت» و «دوست داشتن» به ركن اصلي آن حكومت اصلاحگر، يعني قائد و رهبر نهضت، مبدّل ميشود. اين جا است كه اين سخن در جاي گاه معنا و مفهوم واقعي خويش قرار ميگيرد:
«إنّه لايخرج حتّي لايكون غائبٌ أحبّ إلي الناس منه، مِمّا يلقون من الشر30؛ به درستي كه [مهدي موعود (عليهالسّلام)] قيام نميكند تا زماني كه هيچ غايبي نزد مردم محبوبتر از وي نباشد. و اين به خاطر شرارتها و نارواييهايي است كه مردم ديدهاند.
اهمّيّت عنصر محبوبيّت اجتماعي تا به آن جا است كه وقتي به تاريخ مينگريم، هيچ حكومتي را نمييابيم كه گفته باشد: «متكي بر ستم و سركوب، بر مردم إعمال حاكميّت ميكند.».
محبوبيّت اجتماعي كه آمد، به دنبال خود مقبوليّت را ميآورد و با آمدن مقبوليّت، مردم، مُلتمِسانه، حاكم را بر اِعمال حكومت بر خويش دعوت ميكنند. نمونهي بارز اين مطلب را در ماجراي بيعت مردم با حضرت علي (عليهالسّلام)، مشاهده ميكنيم.31 البته، متون رسيده دربارهي نحوهي بيعت مردم با حضرت مهدي (عليهالسّلام) نيز خالي از اين معنا نيست.32
به خاطر فراهم بودن همين زمينهي اجتماعيِ مناسب، وقتي امام عصر (عليهالسّلام) ظهور ميكند، مردم، با تمام خوش حالي و در نهايت احترام، از آن حضرت استقبال ميكنند. مرحوم سيد بن طاووس، رحمهاللّه، در نقلي چنين آورده:
لايخرج المهدي حتّي يُقتل النفسُ الزكيّة. فإذا قتلتِ النفسُ الزكيّة غضب عليهم أهل السماء و أهل الأرض، فأتي الناسُ المهدي و زفوّها إليه ما تزّف العروس إلي زوجها ليلةَ عِرسها33؛ حضرت مهدي (عليهالسّلام) قيام نميكند تا زماني كه نفس زكيّه به شهادت ميرسد. پس هنگامي كه نفس زكيه كشته شد، اهل آسمان و زمين، بر قاتلان او خشم ناك ميشوند. در اين هنگام است كه مردم، گِرد مهدي (عليهالسّلام) جمع ميشوند، و او را همانند عروسي كه شب زفاف به سوي خانهي شوهر ميبرند، براي حكومت ميآورند.
بي گمان تعبير «زفوها إليه...» حاكي از اشتياق شديد مردم به حكومت حضرت مهدي (عليهالسّلام) و فراهم بودن زمينهي بي نظير اجتماعي قبل از ظهور است كه به هنگام ظهور، اين گونه از حكومت آن حضرت استقبال ميشود. و همانطور كه از متن روايت ظاهر است اين زمينهي اجتماعي پس از بروز ظلمي آشكار كه در قالب شهادت نفس زكيه پديد آمده، در جامعه ايجاد ميگردد، بر همين اساس ميتوان علت رويكرد مردم به حكومت مهدوي را در ادامه سرخوردگي ايشان از ظلم و فساد ديگران ارزيابي كرد.
مرور رواياتي كه در اين باره وارد شدهاند به ما مينماياند كه عنصر محبوبيّت، در بستر سازي براي حكومت حضرت مهدي(عليهالسّلام)، از جايگاه ويژهاي برخوردار است. در بياني از قتاده چنين رسيده است:
المهدي خيرالناس... محبوبٌ في الخلايق...34؛ حضرت مهدي (عليهالسّلام) بهترين مردم است... او، محبوب نزد خلايق است.
در تعبير ديگري از اهل سنّت اين طور آمده است:
إذا نادي منادٍ من السماء: «إنَّ الحق في آل محمد»، فعند ذالك يظهرالمهدي علي أفواه الناس و يشربون حُبّه فلايكون لهم ذكر غيره؛35 هنگامي كه ندا دهندهاي از آسمان فرياد زند: «حق در آل محمد (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) است.»، پس در آن زمان مهدي ظاهر ميشود و محبّت او در دل مردم جاي ميگيرد به طوري كه در ياد هيچ كس، غير او نخواهد بود.
در نقل ديگري، مقدار اشتياق مردم به آن حضرت، با تشبيه به شدت شوق و دل بستگي شتر مادهاي به فرزندش بيان شده:
... فيبلغ المؤمنين خروجه فيأتونه مِن كلّ ارض، يحنّون إليه كما تحنّ الناقة إلي فصيلها...؛36 هنگامي كه خبر خروج حضرت مهدي (عليهالسّلام) به انسانهاي مؤمن ميرسد، از هر سرزميني به سوي او روانه ميشوند و با اشتياق به سوي او ميشتابند، همان طور كه شتر ماده به طرف فرزند خود ميرود.
2ـ عطش و شيفتگي
انساني كه براي رسيدن به سعادت و خوش بختي به هر دري زده و هر راهي را پيشِ رو گرفته، امّا هر چه بيشتر تلاش كرده، بسته بودن درها و بن بست بودن راهها براياش يقينيتر گشته است، اشتياق به برپايي حكومت منجي موعود (عليهالسّلام) در وجودش شعله ورتر ميشود. تداوم اين حالت، روح آدمي را به مرحلهاي جديد ميرساند كه آن، عطش و شيفتگي است. اگر در جامعهي بشري، اين عطش پديد آيد، مرحلهاي مهم از زمينههاي اجتماعيِ ظهور، فراهم شده است.
شايد بتوان سبب تكرار جملهي «يملأ الأرض قسطا و عدلاً كما مُلِئتْ جورا و ظلما» را در همين نكته دانست؛ چرا كه بشر، از روزي كه پا به عرصهي زمين گذاشته و در پرتو زندگي اجتماعي خود، براي پيشبُرد أهداف انساني خويش، سر به فرمان حاكمان و زمامداران نهاده است، اميدوار بوده كه اين حاكمانِ زورمند جلو تعدّيات را بگيرند و جامعهاي صالح و به دور از هر گونه ظلم و ستمِ پيدا و پنهان بسازند، امّا نه تنها به اين خواستهي برخاسته از عمقِ جانِ خويش نرسيده، بلكه روز به روز شاهد گسترش ظلم و ستمهاي گوناگوني بوده است. از اين رو، هر گاه كه با پديدهي ناروايي روبهرو ميشود، از اعماق وجود آرزوي درك روزگاري را ميكند كه با روي كارآمدن مردي الهي، روحِ عدالت در كالبد جامعهي بشري دميده شود. اين، همان زمينهي مساعد و بستر مناسب براي پذيرش حكومت جهاني حضرت مهدي موعود (عليهالسّلام) است كه بايد در وجود تمامي جامعهي بشري رسوخ كند.
هر چند كه روبهرو گشتن با پديدهي نابههنجار ظلم و جور، انسان را از سويي آزرده خاطر و رنجور ميكند، امّا از سوي ديگر، نور اميد و عطش زندگي در آيندهاي حتمي و موعود را كه اثري از ظلم و جور نخواهد داشت در دل او فروزان ميكند و همين امر سبب ميشود تا لحظه به لحظه، محبّت و دوستي و اُنس با حضرت مهدي (عليهالسّلام) و حكومت او در جانِ آدمي شدّت يابد، و رفته رفته اين شدّت به عطش و شيفتگي مبدّل شود.
در روايتي از رسول خدا (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم)، چنين آمده:
«ينزل باُمّتي في آخِرالزمانِ بَلاءٌ شديدٌ مِن سُلطانِهِم لم يُسمَع ببلاءٍ أشد منه حتّي تضيق عليهم الأرض الرحبة حتّي تملاء الارض جورا و ظلما، لايجدالمؤمن ملجأً يلتجيء اليه مِن الظلم، فيبعث اللّهُ عزوجلّ رجلاً مِن عترتي فيملأ الأرض قسطا و عدلاً كما ملئتْ جورا و ظلما يرضي عنه ساكن السماء و ساكن الأرض37؛ در آخر الزمان، بر امّت من، بلاي شديدي ـ كه تا آن زمان بلايي شديدتر از آن شنيده نشده ـ از جانب سلطان و حاكم ايشان وارد ميشود، به حدّي كه زمين با آن همه گستردگياش بر آنان تنگ ميشود و مالامال از ستمِ آشكار و پنهان ميگردد. انسان مؤمن، پناهگاهي پيدا نميكند كه بدان پناه برد. در اين وقت است كه خداوند عزّوجلّ، مردي از خاندان مرا بر ميانگيزد تا زمين را پُر از قسط و عدل سازد، همان طور كه لبريز از ظلم و جور گشته بود، به طوري كه ساكنين آسمان و زمين، از وي راضي ميشوند.
اين روايت، به روشني، نشان ميدهد كه دوري جامعه از رهبر الهيِ عادل، و گرفتار آمدن آن در چنگال سردمداران بيدادگر، موجب بروز ظلم و فساد در همهي زمينهها ميشود و همين فساد، باعث سختي و مشكلي و پديد آمدن تنگناهاي غير قابل رفع در زندگي بشر ميگردد. در نتيجه، سبب تشنگي انسانهاي مؤمن به ظهور مصلح واقعي ميگردد.
از حديفه، دربارهي وضعيّت جامعهي بشري در هنگام قيام حضرت مهدي (عليهالسّلام) چنين رسيده:
... إنّه لايخرج حتّي لايكون غايب أحبَّ إلي الناس مِنه مِمّا يلقون مِن الشّر؛38 به درستي كه [مهدي موعود (عليهالسّلام)] قيام نميكند تا زماني كه هيچ غايبي نزد مردم محبوبتر از وي نباشد، و اين به خاطر شرارتها و نارواييهايي است كه به مردم رسيده است.
3ـ اضطرار
از بررسي روايات ميتوان چنين به دست آورد كه «اضطرار»، تبلور فراهم آمدنِ همهي آمادگيها و زمينهها است. انسانِ مضطر، دنيا را باتمام وسعتاش، تنگ احساس ميكند و زرق و برقِ فريبندهي ظاهرِ قدرتهاي شيطاني، او را غافل نميكند. بر عكس، انسانهايي كه زندگي در كاخهاي سر به فلك كشيده و بهرهمندي از مال و منال فاني و عيش و نوش زودگذر دنيا، خط پايان آرزوهايشان را ترسيم كرده است، كجا به دنبال جاي گاهي در كنار مهدي موعود (عليهالسّلام) خواهند بود؟
انساني كه خود را يافت و ارزش جان خويش را بيشتر از آن ديد كه در چند روزهي دنيا تباهاش سازد، قدم نهادن در خيمهي محبوب دلها و زندگي در روزگار شيرين ظهور را پايان آرزوهايش قرار ميدهد و اين حالت، نه فقط يك آرزوي بي ريشه، بلكه فراتر از عطشي است كه جان آدمي را به لرزه در ميآورد و لحظه به لحظه او را در پي رها شدن از وضعيّت كنوني ميدارد.
ش از اين نقل شد اين نكته، نمايان است. آن حضرت فرمود:
ينزل بأُمتي في آخر الزمان بلاءٌ شديدٌ مِن سلطانِهِم لم يُسمَع بِبَلاءٍ أشدّ مِنه حتّي تضيق عليهم الأرض الرَّحبَة حتّي تملأ الأرض جورا و ظلما لايجد المؤمن مَلجأً يلتجيء إليه مِن الظلم، فيبعث اللّه عزوجل رجلاً مِن عترتي...39؛ در آخر الزمان، بر امّت، من بلاي شديدي ـ كه تا آن زمان بلايي شديدتر از آن شنيده نشده ـ از جانب سلطان و حاكمِ ايشان وارد ميشود، به حدّي كه زمين با آن همه گستردگياش بر آنان تنگ ميشود و مالامال از ستمِ آشكار و پنهان ميگردد. انسان مؤمن، پناهگاهي پيدا نميكند كه بدان پناه برد. در اين وقت است كه خداوند عزّوجلّ، مردي از خاندان مرا بر ميانگيزد... .