بخشی از مقاله
مقدمه
حکومت فاطمیان که از سال 297ه.ق در صفحات جغرافیای شـرق اسـلامی (مغـرب) شکل گرفت، در سال 365ه.ق تا مصـر گسـترش یافـت بـدان امیـد کـه در قالـب یـک امپراتوری به حیات سیاسی خود ادامه دهد. این حکومت، بـر نهضـتفکـری ـ فرهنگـیِ برخاسته از عقاید شیعه اسماعیلیه استوار بود. بنیانگـذاران نخسـت ایـن حکومـت، آن را »الدعوةالهادیة« نام نهادند.1نهضتِ یادشده با تأکید بر حقانیت امامت اسماعیل بن جعفر
صادق و نسل او بنا گردید و اگرچه از آغاز و طی فعالیت رسمی، به چند گروه تقسـیم شدند، اما در نهایت، یکی از آن گروه ها در قالب دولت مقتدر فاطمی، نهضت خویش را در مصر پیش برد و توانست قریب دویست سال حمکرانی کند.
قرن سوم و چهارم را به عنوان »عصر رنساس اسلامی« یاد می کنند. در این دو قـرن، هم خلفای عامه و هم حاکمان شیعی به همراه نخبگان علمی جامعه، یک انقلاب علمی و فرهنگی را رقم زدند. فاطمیان که در زمان رشد و بلوغِ دوره مذکور به حکومـت رسـیدند، سعی در مشارکت در این رقابت علمی ـ فرهنگی داشتند. پایه تبلیغ این نهضت، بر تعلیم و تربیت بوده است. ازاین رو، تلاش وافری در جهت رشد علمی مسـلمانان تحـت حاکمیـت خویش نمودند که نتیجه آن، برپایی مراکز علمی، تدریس و تألیف در رشتههای گونـاگون علوم بود.
فاطمیان در حوزه علوم نقلی، بیشتر در زمینه رشتههایی چون: علم قرائت، تفسیر، فقه، تاریخ و ادبیات فعالیت کردند. در برخی از رشته ها مانند تفسیر به جهت رویکرد تـأویلی، و
سال شانزدهم، شماره اول، بهار 1394، شماره مسلسل 61 83
یا در علم قرائت، مکتوبات کمی از آن دوره باقی مانده است. شاید از آنجایی کـه قرائـت، یک حرفه محسوب می شد تا یک دانش، به همین دلیل، این علم در کارگاه های آموزشی به صورت عملی انتقال می یافت. در باب فقه، با آنکه برای استقلال خـود تـلاش وافـری نمودند، اما متأسفانه، این دانش از قاضی نعمان آغاز و به او نیز ختم میگردد؛ چراکه بیشتر اندیشمندان فاطمی، به مباحث کلامی علاقهمند بودند.
در مقاله حاضر، به محتوای تولیدشده در حوزه علوم نقلی در عصر حکومـت فاطمیـانِ مصر خواهیم پرداخت.
علم قرائت
در میان علوم اسلامی،اوّلین علمی که شکل گرفت، علم قرائـت بـود؛ زیـرا قرائـت و چگونگی تلاوت آیات، از آغاز نزول قرآن کریم، یکی از دغدغه های مسـلمانان محسـوب
میشد.
رسول خدا بعد از نزول آیات، مسلمانان را در مسجد جمع کرده،آیاتِ نازلشده را
شرح و توضیح میدادند و راه و رسم عمل به آن و چگونگی قرائـت آیـات را بـه صـحابه میآموختند.2 آنگاه کسانی را که علاوه بر فهم محتوای قـرآن، بـا لحـن زیبـا و صـحیح میتوانستند آن را تلاوت کنند، تحت عنوان »مبلّغ« به مناطق تازه مسلمان میفرستادند تا چگونگی تلاوت آیات قرآن را به آنان آموزش دهند.
نخستین قاری عصر رسول خدا ،مُصعَبِبن عُمَیر بود که در سـال سـوم هجـری در جنگ اُحد به شهادت رسید. وی پیش از هجرت، به دستور پیامبر از مکه برای تعلـیم و آموزش قرآن به تازهمسلمانان مدینه، رهسپار آن شهر گردید و کرسی آموزش را بـه راه انداخت؛ چنانکه در منابع، محل تعلیم مصعب در مدینه را »دار القراء« نامیدهاند.3
بعد از رحلت رسول خدا ، مسلمانان احساس تکلیف بیشتری کرده، نسبت به تعلیم
قرآن اهتمام وافری ورزیدند.4 بهاینترتیب، چگونگی تلاوت صحیح آیـات سـینهبـهسـینه
انتقال یافت و در هر دوره، عدهای بـه صـورت تخصصـی، تحـت عنـوان »قـاری« ایـن
48 نقش فاطمیان در گسترش علوم نقلی
مسئولیت را بر عهده داشتند.5 قاری، موظف بود که عـلاوه بـر آگـاهی بـر علـوم و فنـون قرائت، به علوم دیگری نظیر: فقه، ادبیات، تفسیر و تاریخ هم مسلط باشد. ازاینرو، قـاری، افزون بر اشتغال به قرائت قرآن و تعلیم آن، به تفسیر، نوشتن و گـردآوری علـوم در ایـن حوزه نیز می پرداخت.6 در نتیجه، آرامآرام آنان مرجع عموم مسـلمانان بـه شـمار آمدنـد و مسئولیت تبلیغ در مناطقِ فتحشده بر عهده این گروه قرار گرفت.7
سپاه اسلام به هر منطقهای که لشکرکشی می کرد، تعـدادی حـافظ قـرآن بـه همـراه داشت. مصر، از جمله مناطقمهمِ فتحشده در صـدر اسـلام محسـوب مـی شـود و دارای پیشینه ای دیرین در علم قرائت می باشد. این منطقـه، در سـال 18ه.ق فـتح گردیـد8 و از همان آغازینروزهای فتح، بلکه به همراه ورود سپاه اسلام، عـدهای از قاریـان قـرآن وارد مصر گردیدند. در رأس ایشان،عُقبة بن عامر جَالهنی (م 85ه.ق)9 قرار داشت. او کسی بود
که تمامی صفات قاریان کامل را در خود جمع کرده،صاحب مُصحف بـود.10 از آن زمـان، علم قرائت، همچون دیگر علوم اسلامی مورد توجه مسلمانان مصری قرار گرفت.
با روی کار آمدن فاطمیان و با توجه به اهمیـت ایـن علـم در آن دوران، علـم قرائـت خیلی زود، مقدم بر هر علمی، در این حکومت جایگاه شایستهای یافـت؛ چنـانکـه اوّلـین درس هایی که در الأزهر تدریس میشد، علم قرائت، تفسیر و لغت بود.11 قرائـت قـرآن در ابتدا و انتهای هر مجلس و محفلی، از ضروریات بود.12
قُراء، علاوه بر کرسی درس و بحث، در رکاب خلیفه در شبهای عرفه، قرآن تـلاوت میکردند که به »قُراء الحَضرِه« مشهور بودند. تعداد آنها ده نفر بود و در مجالس خلیفه و همراه وی بودند و گاهی اوقات، آیات مناسب حال قرائت میکردند؛مـثلاً اگـر خلیفـه بـر کسی غضب میکرد، آیات مربوط به عفو را قرائت مـیخُذِکردنـدالعَفوذ؛» فاأفُر ذِالعذرعَ ِ ا
أفَُعِعضاعفنعالعجره لیعن.13«
خلفای فاطمی برای تشویق و ترغیب مسلمانان به تلاوت قـرآن، بـه قاریـان انعـام و جوایز میدادند و همین امر، موجب زیادشدن قاریان قرآن و توجـه مـردم بـه ایـن کتـاب
سال شانزدهم، شماره اول، بهار 1394، شماره مسلسل 61 85
مقدس گردید.14 در کنار این تشویق، یکی از وظـایف ائمـه فـاطمی، قرائـت قـرآن بـود؛ بهطوریکه شیوه قرائت آنان، »قرائت اهل بیت« نامیده میشد. علاوهبرآن، بیشتردُعاات
فاطمی، حافظ و قاری قرآن بودند. همچنین، یکی از شرایط ریاست دیوان انشانگاری این بود که شخص حافظ قرآن بوده، بر علم تفسیر و معانی احاطه داشته باشد.15
این توجه و اهتمام منجرشد تا تعداد اساتید قُراء در این عصر بسیار شـوند. عبـدالعزیز بن علی بن محمـد بـن اسـحاق مصـری، معـروف بـه »ابـن الامـام« (ت 381ه.ق)16 از مشهورترین و معروفترین قاریان آن زمان بود و عبدالمنعم بن عبیداللّه غلبون 389)ه.ق) مؤلف کتاب لرشردافیالعقِلئرت17 و طاهر بن عبدالمنعم بن غلبون 399)ه.ق) مصنف کتاب لعقِلئرت لعثمرن18، ابوبکر الافودی (ت 388ه.ق) قاری و نحوی و مفسر19، فارس بن احمد الاحمصی الضری (ت 401ه.ق) رؤعف لعمنشرءافیالعقِلئرتالعثمرن20، عبدالجبار بن احمـد الطرطوسی صاحب کتاب لعمجتنذیاافذیاالعقِلئذرتا21او ابوالحسـن علـی بـن ابـراهیم22، از برجستهترین قاریان فاطمی آن عصر بودند.
علم تفسیر
علم تفسیر، از علوم مهمی بود که از ابتدای نزول آیات، مورد توجه قرار گرفت. هرگاه آیه ای بر رسول خدا نازل میشد، پس از قرائت آیات، حضرت برای مسلمانان بحثهای: محکم و متشابه، حلال و حرام، وعد و وعید، ناسخ و منسوخ و عبرتهای مربوط بـه هـر آیه و سوره را به همراه شأن نزول آن بیان می فرمود.23 این توجه به تفسیر و تبیین آیات، بعد از آن حضرت نیز بیشتر مورد توجه مسلمانان قرار گرفت؛ زیرا به لحاظ زمانی، از نزول قرآن دور میشدند؛ بهویژه مسلمانان غیرعرب که در فهـم و معـانی قـرآن دچـار مشـکل بودند. این نیاز، منجر شد تا تفسیر بهعنوان یک علم مهم در آید.
کتاب خدا برای فاطمیان اسماعیلیمذهب نیز همچون دیگر مسلمانان، دارای اهمیـت بود؛ اما بیشتر بر معانی باطنی و رمزی آیات قرآن و احکـام تأکیـد داشـتند تـا بـر معـانی
68 نقش فاطمیان در گسترش علوم نقلی
ظاهری. ازاین رو، با استفاده از تأویل که ترکیبـی از عقـل و وحـی اسـت، در پـی تطبیـق جهانشناسی و آخرتشناسی نوافلاطونی بر قرآن بودند.24
در نگاه آنان، تأویل آیات به معنای حقایق خارجی است که آیـات قـرآن در معـارف و شرایع و سایر بیانات خود، مستند به آن حقایق می باشـد؛ بـهگونـهایکـه اگـر آن حقـایق دگرگون شود، آن معارف که در مضامین آیات است، متحول میگردد؛ به عبارت دیگر، در ماورای الفاظ قرآن و تفسیر، امر دیگری وجود دارد که به منزلـه روح از جسـدومُمَثﱠـل از مثل است و آن امر، همان است که خدای تعـالی آن را »کتـاب حکـیم« نامیـده و تمـام معارف قرآن و مضامین آن، بر آن تکیه دارد و امری است که از سنخ الفاظ نیست.25
آنان ادعا دارند که نظریه فهم تأویلی را از آیات قرآن استخراج نمودهاند و برای مدعای
خود به آیات ذیل استناد میکنند:» 26أفیلَِّفمکفراناتَأأعیلعلألَاحفرد یث 27«، »أفعنُلَِّفمفه را ذناتَأأعیذلعاا
لألَحفرد یث 28« و »سفأُبِّنَئُکفلعاتَأأعیلارفراعَماتَستَط ععَالَیه صفابِلً.29«
آنان بر این عقیده بودند که توفیق دسـتیابی بـه تأویـل و بـاطن قـرآن، مخـتص بـه
پیامبر و وصـی او، علـی بـن ابـیطالـب و فرزنـدان آن هـا مـی باشـد30 و روایـات
بهجایمانده از صحابه را نمیتوان ملاک تفسیر آیات قرار داد؛ زیرا طبق نظـر اسـماعیلیه، صحابه در فهم آیات با یکدیگر اختلاف داشـتند.31 ازایـنرو، نمـیتـوان نظریـات آنـان را بهعنوان مرجع در تفسیر قرآن پذیرفت. به همین دلیل است که قاضی نعمـان، از علمـای بزرگ اسماعیلیه، در تفسیر خود از روش روایی بهره جسته اسـت و بـه اسـتناد سـخنان و احادیث ائمه، آیات قرآن را تفسیر کرده است.32 در واقع، در نظر آنان ملاک فهم، تفسیر و
تأویل صحیح آیات قرآن، احادیث اهل بیت میباشد و هر فهمی از آیات قـرآن، اگـر
مطابق با سخنان پیامبر و ائمه نباشد، نادرست است.
البته، برخی خواص نیز از قدرت و توان تأویل برخوردارند؛ مانند: حجت، داعی کبیـر و داعی مطلق؛33 با این تفاوت که تأویل داعیان پیش از مطرح و علنیشدن، بایسـتی مـورد تأیید وصی قرار گیرد. به همین جهت، در دوره فاطمیان، داعی پیش از اظهارات خـویش،
سال شانزدهم، شماره اول، بهار 1394، شماره مسلسل 61 87
آنها را به تأیید امام (خلیفـه وقـت) مـیرسـاند و امـام بـا اصـلاحاتی، اجـازه تأویـل در بیتالحکمه را به داعی میداد.34
اما تأویل خواص با توجه به تأثیر زمان و مکان، متفاوت بود؛ همچنانکه میان تأویلات
لعمجرعسالعمؤیدیة و لعمجرعسالعمستنصِیة تفاوت فاحشی وجود دارد.35
البته تفقه در علم تفسیر، در میان فاطمیان رشدی نکرد و آنچه برای آنان باقی ماند، از اندیشمندان اوّلیه میباشد؛ زیرا به مرور زمان، چنان غرق در اختلافات سیاسی و جداسازی درون فرقه ای گشتند که نتوانستند در علم تفسیر و یا حتی فقه رشد کرده، به نظریـه هـای
جدید دست یابند.
باوجود توجه فاطمیان به مباحث قرآنی، آثار مکتوب مستقل تفسیری از آنان بـه جـای نمانده است.36در تأویل نیز تنها کتاب مسـتقل ُسذر العتأأیذل قاضـی نعمـان اسـت کـه مشتمل بر تأویل معانی باطنی احکام و تأویل برخی آیات و قصص قرآن میباشد.
علم فقه
فاطمیان، هرچند از آغاز تأسیس حکومت به مسائل شرعی توجه داشتند، امـا در ابتـدا دارای یک مکتب فقهی مستقل نبودند؛ زیرا تا پـیش از تشـکیل حکومـت، یـک نهضـت انقلابی محرمانه بود که بهناچـار قـوانین و احکـام سـرزمینهـای اسـلامی را کـه در آن میزیستند، بهعنوان احکام شرعی مراعات میکردنـد؛37 امـا پـس از اسـتقلال و اسـتقرار حکومت، فعالیتهای جدیدی جهت تثبیت مذهب اسماعیلی آغاز گردید.
آنان می بایست ساختار فقهی، کلامی و سیاسی مستقلی برای حکومـت تـازهتأسـیس خود شکل میدادند؛ اما تشکیل یک ساختار فقهی، با مشکلاتی مواجه بود. مهمترین ایـن دشواریها، مواجهه عالمان اسماعیلی در شمال آفریقا با فقیهان مالکی، حنفـی و خـارجی (اباضی) بود. کتابی از ابوعبداالله جابر بن احمد بن محمد هیـثم تحـت عنـوان لعمنذررِلتا باقی ماندهکه گویای درگیری بین شیعیان اسماعیلی و اهل سـنّت بـود؛38 نداشـتن یـک
لالیضذر ا
88 نقش فاطمیان در گسترش علوم نقلی
مکتب فقهی مستقل و منصب قاضیالقضاتی، این خلأ را بیش از پیش آشکار میسـاخت. ازاینرو، تلاش نمودند تا یک فقه اختصاصی،مانند فقه چهارگانه اهل سنّت که در منطقه آفریقا رایج بود، تأسیس نمایند. با توجه به گرایش امامیه، به طور طبیعی، منبع فقه خود را احادیث مأثور تا امام ششم، بهویژه امام صادق قرار دادند؛ هرچند به مـرور، مبـتلا بـه خوداجتهادی و فاصلهگیری از مکتب ناب اثنیعشری گردیدند و آن هم بـه دلایـل ذیـل میباشد:
محرومیــت از آثــار بـهجــایمانــده از شــش امــام دیگــر، بـهخصــوص امــام کــاظم و امامرضا ؛
مواجهه همیشگی جامعه با مسائل جدید؛ علاقه به مسائل فلسفی و کلامی و اتکای بیش از اندازه به عقل؛
اهمیت ویژه ای که برای امام خود قائل اند و گاه مرتبه او را از پیامبر هم بالاتر برده، او را معصوم میدانند. به همین دلیل، مسائل فقهی آنان، تحت تأثیر نظریات ائمه وقت، تغییر میکرد.
عبیداالله المهدی که پایهگذار خلافت فاطمی و فردی مطلـع در فقـه بـود، بـه منظـور دستیابی به فقهی مستقل در مقابل مذاهب اربعه، دستور داد تا فقها بر مبنـای فقـه شـیعه جعفری فتوا دهند39 و بر این مبنا، اقدام به نگارش فقه اسماعیلی نمایند. بـا ایـن دسـتور،
قاضی نعمان، پایه فقهی کتـاب خـود را فقـه جعفـری قـرار داد. وی در مقدمـه