بخشی از مقاله

چکیده

ازعناصر اصلی و باارزشی که نقش اساسی و بنیادی در انتقال فرهنگ بومی ایفا می کند، بی شک معماری هر منطقه را می توان نام برد، که در دنیای مدرن امروزی با ظهور تکنولوژی و پیشرفت آن، بسیاری از این ارزش ها و الگوهای فرهنگی ایرانی - اسلامی در معماری بومی ایران به فراموشی سپرده شده است.

مقاله حاضر تلاشی در جهت بررسی و تحلیل میزان تأثیرگذاری فرهنگ ایرانی - اسلامی در معماری بومی ایران است، که هدف آن احیا و بهره گیری از ارزش ها و الگوهای باارزش اسلامی است که در معماری بومی این سرزمین وجود داشته است. در راستای دستیابی به این هدف، این نوشتار به شیوه توصیفی - تحلیلی به حکمت هنر اسلامی و تجلی آن در معماری بومی می پردازد، و به عنوان نمونه موردی دو بنای شاخص شهر همدان که نمایانگر حکمت هنر اسلامی در معماری بومی است، مورد ارزیابی قرار گرفته است. در نهایت آنچه شایان توجه است این است که، راز اصالت و ارزش معماری سنتی ایران، توجه به معماری بومی و فرهنگ و هنر اسلامی بوده است.

-1 مقدمه

امروزه، امکانات تکنولوژی مدرن و بازتاب های زندگی صنعتی شده در تغییر شکل روند تولید فضای معماری گذشته تاثیرات قابل توجهی داشته اند و دو دورانی را چنان گسسته از یکدیگر به وجود آورده اند که پیوند آن ها بسیار مشکل به نظر می رسد.به کوتاه سخن، باید دانست که در گذشته چه اتفاقاتی افتاده اند که تعیین کننده ی راه آینده توانند بود؛ از طرف دیگر، بهره گیری و الهام از مدل های بکار گرفته شده در زندگی گذشته برای استخراج فرم هایی که از آن ها به منزله ی گریز از واقعیات اساسی مورد نیاز امروز، گاه نتایجی مخاطره انگیز در بر دارد؛ حق آن است که گذشته، حال و آینده با یکدیگر بیامیزند و مانند خود زندگی ترکیب پیوسته ای به وجود آورند و معماری، که حرکت خود را در جهت ارزش بخشیدن به مفهوم زندگی، همراه با آزادی فرم ها و هم آهنگی »شکل با مقصود« دنبال می کند، در متن این آمیزش جای دارد.

دردنیای معاصر و با ظهور مدرنیته و پیشرفت تکنولوژی بسیاری از ارزشها و الگوهای فرهنگی ایرانی - اسلامی در معماری بومی ایران به حاشیه رفته و مقدمات فراموشی آنها فراهم شده است، این درحالی است که هر اندیشه معماری باید در ادامه اندیشه ها، اهداف و الگوهای گذشته باشد.

از طرفی معماری به عنوان یکی از کهن ترین هنرهای بشری از اولین هنرهایی به شمار می آید که توانسته خود را با مفاهیم اسلامی سازگار نماید و به عنوان منبعی کامل از آموزه ها و الگوهای با ارزش برای زندگی امروزه مردم این سرزمین و معماری معاصر ایران به حساب می آید، معماری بومی هر نقطه ای از این سرزمین از یکسو از فرهنگ غنی گذشته نشأت گرفته و ازطرفی با آموزه های اسلامی و دینی ما ایرانیان تکامل یافته است. پیام هنر اسلامی، زنده نگه داشتن ارزشها و آرمانهای انسانی و هدفمند ساختن زندگی او که همانا شناخت هستی و وجود خود و در مرتبه های بالاتر شناخت خدا و ارتباط با او می باشد که در این راستا تمام کثرتها درحوزه نظمی بدیع به وحدت تبدیل شده که این همان حکمت هنر اسلامی می باشد

عقیده ما بر این است که معماری هر سرزمین ریشه در ادب و فرهنگ آن سرزمین دارد. بدون شناخت گسترده ی ادب و فرهنگ مردمانی که در پهنه ی آن سرزمین زیسته اند، نمی توان به چونی ها و چندی های آفرینش معماری آنان پی برد

-2 پرسش تحقیق

-    الگو های اصیل معماری بومی که به عنوان ارزش های فرهنگی پیشینیان محسوب می شوند، کدامند؟

-    اگر قبول کنیم که معماری و شهرسازی سنتی پدیده ای است با ریشه هایی در پهنه ی تجربه ها و سلیقه ها و دانش های آدمیان، که تنها در ژرفای اندیشه های دور و نزدیک انسان قابل شناخت است؛ یا اگر قبول کنیم که معماری سنتی دیروز تنها برای دیروز ساخته نشده بلکه موجودیتی است زاده ی لحظه ای از تاریخ انسان ها که سر در گذشته ها و دست در آینده دارد، این سوال را می توانیم مطرح کنیم: چه چیز هایی از مجموعه ای که از دیروز بر جا مانده می تواند به امروز ما تعلق داشته باشد، و چه چیزهای دیگری می تواند برای فردایمان ماندنی باشد

-3 درآمدی بر مفهوم حکمت هنر اسلامی

هنر شناختی حدسی است و از تلاقی مبدأ وحدانی و مبدأ وجودی به دست می آید. انسان در این هستی، موجود کوچکی بیش نیست. اما با این اوصاف، در اعماق وجود خود معانی بزرگی را حمل می کند؛ چنانکه محیی الدین، ابن عربی می گوید: »اتحسب انک جرم صغیر و فیک انطوری العالم الاکبر« تو می پنداری که جسم کوچکی هستی، در حالی که جهان بزرگی در تو نهفته است. انسان به جهت اینکه همانند ماده است، در محاسبات هستی، ارزش چندانی ندارد، مگر به خاطر چیزی که از جوهر در او نهفته است. حال اگر این جواهر ذاتی را از انسان جدا نماییم، انسان در مجموع چیزی عرضی خواهد بود و آنچه باقی می ماند، حس است

هنر یک شیوه ی بیان است، یک شیوه ی ادا کردن است. منتها این شیوه بیان از هر تبیین دیگر رساتر، دقیق تر، نافذتر و ماندگارتر است. دقت در هریک از این چند تعبیری که عرض کردم: رساتر بودن، دقیق تر بودن، نافذتر و ماندگارتر بودن، در فهم معنای هنر کمک کند. ای بسا که یک گزارش هنری؛ گرچه علمی و تحقیقی و دقیق؛ خاصیت ارائه ی هنری را نداشته باشد

آثار هنری ریشه در عمق زندگی مردم دارد و منعکس کننده روحیات، اعتقادات، اهداف و آرمان های هر جامعه ای است، با نگاهی به آثار هنری به جا مانده از پیشینیان درمیابیم که زندگی ایرانیان همواره در تمام دوران های تاریخی، با ذوق و هنر و زیبایی قرین بوده است. اکثر هنرهای ایرانی و اسلامی هم مفید بوده و هم جنبه زیبایی و هنری در آنها رعایت شده است 

هنر هر سرزمین، رابطه ی انکار ناپذیری با فرهنگ و روح مردمان آن سرزمین دارد که اگرچه بسان ظرف شکل دهنده فرهنگ است ولی پیش از آن خود مدلول زمانه است و تجلی گاه عصاره زندگانی مردمان

هنر اسلامی مکاشفه ای است از صور گوناگون هستی تا »حقیقت این صور« را در قالب کلام، موسیقی، تصویر، حجم و معماری و... به تجسم و نمایش گذارد و در روند این مکاشفه، حیات فردی و جمعی انسانی را برتر آورد تا آن حد که به غربت انسان پایان بخشد و قرب به آن یگانه برتر را میسر سازد

در گستره ی فرهنگی، هنر اسلامی به عنوان بخش عظیمی از میراث هنری-فرهنگی مشرق زمین و ملت ما و جهان اسلام می تواند داعیه دار این افتخار باشد که هرجا سخن از هویت دینی، ملی و فرهنگی است، یکی از با نفوذترین سازندگان این هویت است

از نگاه اندیشمند برجسته اسلام، تیتوس بورکهارت »هنر عبارت است از ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعت شان،که خود حاوی زیبایی بالقوه است؛ زیرا زیبایی از خداوند نشأت میگیرد و هنرمند فقط باید بدین بسنده کندکه زیبایی را برآفتاب اندازد و عیان سازد. هنر بر وفق کلی ترین بینش اسلامی از هنر، فقط روشی برای شرافت روحانی دادن به ماده است

در حقیقت از دیدگاه بورکهارت هنر اسلامی تجربه ای زیباشناختی و غیرشخصی از وحدت و کثرتهای جهان است که در این تجربه کلیه ی کثرت ها در حوزه نظمی بدیع به وحدت تبدیل می شوند . در این تعریف، هنر اسلامی به نحوی است که می تواند جهان را روشنایی و صفا بخشد و به انسان ها یاری رساند که از کثرت تشویش ها بگریزند و بگذرند و به آرامش روشن و مصفای وحدت بیکران بازگردند. در عین حال بورکهارت »حکمت« را آن قاعده ای تلقی می کند که بر حسب آن هرچیز به جای خویش قرار می گیرد و این قاعده وقتی در هنر اسلامی اعمال می شود، معنایش این است که هرگونه آفرینش هنری باید برحسب قوانین محدوده ی وجودی خاص همان آفرینش بررسی شود و همان قوانین را قابل فهم و تعقل سازد

هنر اسلامی نتیجه تجلی وحدت در ساحت کثرت است. این هنر به شیوه ای خیره کننده، وحدت اصلی الهی، وابستگی همه چیز به خدای یگانه، فناپذیری جهان و کیفیات مثبت وجود عالم هستی یا آفرینش را نشان می دهد. این هنر حقایق واکنش های مثالی را در قالب نظام مادی که حواس انسان بی واسطه قادر به درک آن آشکار می کند، و لذا نردبانی است برای سفر روح از عرصه جهان دیدنی و شنیدنی به عالم »غیب« که »سکوت« ورای تمام اصوات نیز هست

هنر اسلامی، مترادف هنر قدسی است، هنری که پیام الهی را منتقل می سازد و زمان و مکان را در مینوردد، ریشه های خود را از عالم روحانی می گیرد و خود را در عالم جسمانی متجلی می سازد. هنر قدسی، بیان رابطه انسان باخداست؛ کارکرد آن بیان حقیقت ازلی، بصورت مشهود آوردن امر نامشهود، انتقال حقیقت جاوید به عرصه ظهور و تجلی و عرضه تصاویر ازلی به زبان تمثیل است. ریشه های معنوی هنر اسلامی را می توان در سه مفهوم مابعدالطبیعی، ترس، عشق و معرفت نشان داد که پرستش خدا به وسیله انسان بر آنها استوار است. این مفاهیم، در هنر اسلامی، به ترتیب در هندسه، تذهیب و خطاطی متجلی می شود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید