بخشی از مقاله
پرستاری در ایران باستان تا کنون
چكيده:
به فرمودهي اميرالمؤمنين عليه السلام در نهجالبلاغه پايبندي و تعصب ورزيدن به خصلتهاي نيكو، انسان دوستي، محبت و خدمت به انسانها و به طور كلي جريان يافتن همه امور زندگي در قلمروهاي معنوي بر مبناي حق از جمله عوامل حياتبخش يك تمدن اسلامي است. اين عوامل از جمله خصوصيات ويژه پرستاران است. پرستاران همواره در حد توانايي خود در اين راه گام برداشته و نتايج ارزندهاي را نيز دريافتهاند. لذا پرستاران ميتوانند نقش عمدهاي در اعتلاي تمدن اسلامي داشته باشند.
در پي نامگذاري سال 2001 ميلادي از سوي رياست محترم جمهوري به نام سال گفتگوي تمدنها و بر اساس مصوبه كميته دانشگاهي گفتگوي تمدنها، كميسيونهاي نظري و تخصصي در دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي ايران تشكيل گرديد. اين مقاله با هدف كلي «بررسي نقش و جايگاه پرستاري در ساختار تمدنها و چگونگي كار كردن آنها» كه بيانگر نقش پرستاري در ساختار تمدن اسلامي نيز ميباشد انجام گرفته است.
در اين مقاله با پرداختن به پرستاري در ايران باستان، صدر اسلام و پس از اسلام مورد توجه قرار گرفته است. همچنين پس از پرداختن به ارزشها در پرستاري و پيامدهاي اين رشته، پرستاري در ايران كنوني نيز معلوم گرديده است.
كلمههاي كليدي (key word)
1- پرستاري در ايران كنوني 2- صدر اسلام 3- پيامدها 4- هدف
مقدمه
توافق و هماهنگي و سازگاري مطلق در جامعه، بدون اعتدال دلها امكانپذير نخواهد بود. جامعهاي كه مردم آن از اين حركت تكاملي برخوردارند، در پيشبرد علم و هنر و صنعت و اخلاق و ديگر معنويات موفقند.
جهان معنوي پيرامون ما ارتباط بسيار نزديكي با جهان مادي دارد. جهان معنوي نيروئي فيضان دارد كه عالم ماده را نگهداري ميكند اين نيروي معنوي روح را زنده نگاه ميدارد.
پرستار معنويت است و روح – معنويت جوئي انسان را به اعلاعلين راهنمايي مي كند و مي برد به جايي كه جز خدا نبيني ... در همين راستا تنظيم و گردآوري اين مقاله فرهنگي نشستيم، باشد تا بر خود باوريمان افزوده و از گرمي نيرويمان بطور موثرتري استفاده نمائيم و با عنايات بيچون خداوندي گامهايمان را به عرفات نزديكتر نمائيم.
پيشاني از خاك برداريم و مرواريدهائي از اقيانوس جان بر گونههامان، اشك شوق در چشمانمان، بعنوان دستآوردي هر چه كوچك از هستي جان، شاديبخش خلقالله باشيم. تماس با عرفات لاتيناهي با پاكي دل مقدور است. با خدمات عرفاني ميتوان دائما در حال نيايش بود و از راه عالم پاك ماده با اشعه ملكوتي ارتباط برقرار كرد، ارتباط انسان با خويشتن، با خدا و با جهان هستي و همنوع.
مقدمه
درك افكار و عقايد فرهنگي مسلط بر هر دورهاي در فهميدن سابقه و تاريخچه سيستم مراقبتهاي بهداشتي رايج آن عصر كمك زيادي ميكند. الگوي مراقبتهاي بهداشتي، رايج در زمانهاي گذشته تحت تأثير الگوهاي رايج پزشكي و پرستاري امروز، قرار گرفته و تغيير پيدا كرده است.
دوره آريايي، زرتشت و هخامنشي
قديميترين دوره تاريخ پزشكي در كشور ما دوره آريايي است كه آرياييها در زادگاه اول خود كه همان خوارزم امروزي است و به اصطلاح آنان آرياويژ بوده و به نظر ميرسد سي قرن قبل از ميلاد باشد، شروع شده است. تا هفتصد سال قبل از ميلاد اثري از علوم يوناني در ايران نبوده تا آن كه از پانصد سال قبل از ميلاد يعني دويست سال بعدع آثار علوم يوناني در ايران هويدا گرديده است. از خلال صفحات تاريخ ايران باستان روشن ميشود كه زرتشت خيلي بيشتر از مكاتب طبي يونان در عالم وجود داشته است.
مكتب ديگر دوران ايران باستان، مكتب اكباتان ميباشد. اين مكتب قريب يكصد سال پس از زرتشت توسط يكي از شاگردان وي به نام «سئناپوراهوم ستوت) تأمين گرديد. وي با يكصد شاگرد، كار درمان بيماران را عهدهدار بود. طب در دوران قديم در همه كشورها با عقايد ديني همراه بود. درمان بيماران را با عقايد مذهبي توام ميدانستند و اصولا در همه جا ديده ميشد كه كار درمان بخشي به پرستشگاه Hospital مربوط ميشود و كلمه Hospital از لاتين آمده است از كلمه Hospe و Hotel مشتق شده است و Hospitium محلي براي پناه دادن و پذيرايي مسافرين و زوار بوده كه اداره امور اين اماكن با پرستاران زنان و مردان ديني بوده است.
در ايران باستان هم عمدتا كار پزشكي با علماي دين و موبدان بوده است، چنانكه فردوسي به دنيا آمدن رستم و ساير امور طبي اين امر را به خوبي بيان ميدارد.
در اوستا آمده است كه اولين طبيب ترتيا پدر گرشاسب پهلوان بوده است. اين مرد بر حسب عقيده زرتشتيان مرض و مرگ و زخم تيزه و تب سوزان را از بدنها دور ميكرد. آرياييها عموما علل بيماريها را از خشم خدايان ميدانستند و براي رفع قهر خدايان به قرباني كردن در برابر آنان ميپرداختند. طبق نظرات ايرانيان باستان، عوامل بيماري متعدد بودند مانند برودت و حوادث، گرسنگي و تشنگي، عفونت و كثافت، اضطراب و پيري. بعلاوه زيادهروي و عادات ناپسند نيز بيماري را تشديد مينموده است.
رعايت بهداشت شخصي و بهداشت همگاني به عنوان وظيفه براي زرتشتيان آمده است و تامين بهداشت از وظايف فرمانروايان بوده است. در بهداشت همگاني، طب زرتشت مراحل بسيار علمي را پيموده است.
از جمله موارد بهداشتي كه بر آن تاكيد شده است، پاكيزه نگه داشتن آب از هر نوع پليدي بوده است و سلاطين هخامنشي در سفرها از هيچ آبي به جز آب ذخيره همراه خود استفاده نميكردند. در ايران باستان، كوشش بر آن بود كه زمين را از آلودگي محفوظ دارند و به اين خاطر مردگان را در زمين دفن نميكردند بلكه آنها را در دخمهاي كه دور از آب و نباتات بود نگهداري ميكردند.
ايرانيان باستان از گوشت گاو، گوسفند، شتر، گورخر، آهو، اسب و همچنين حيوانات شكاري از جمله شير و نيز الاغ استفاده ميكردند و از خوردن گوشت خزندگان و سگ و انسان اجتناب ميورزيدند.
امر پيشگيري بيماري و ضدعفوني و گندزدايي و حشرهكشي از موضوعات بسيار مهم و معتبر در بهداشت و طب ايران باستان ميباشد.
در كتب مذهبي زرتشتيان دستوراتي در مورد قاعدگي زنان و احكام زن حائض و حامله، وظايف و رفتار مردان در زمان قاعدگي زنان و كيفر سقط جنين آمده است.
در ايران باستان چند نوع درمان به وسيله پزشكان به عمل ميآمده است. بطور كلي اين درمانها چند قسمت بود كه مهمترين آنها درمان رواني- گياهي و درمان كاردي (جراحي) بوده است. جراحي نه به مفهوم امروزي، بلكه اگر درمانهاي طبي يا غير جراحي مفيد واقع نميگرديد، آنوقت به چاقو يا آهن متوسط ميشدند و روش داغ كردن را بكار ميگرفتند.
فردوسي طوسي شاعر بزرگ و بلند پايه در تولد رستم اشعاري سروده است كه ميرساند تولدش طبيعي نبوده و نوزاد را از پهلوي مادر خارج نمودهاند زيرا كه بسيار بزرگ بوده است، ساير اعمال پس از جراحي نيز انجام شده است. بنابراين طفلي را كه مادرش از خطر عظيم جسته است، رستم نام ميگذارند. اين امر از عجايب شاهنامه است، با آنكه فردوسي طبيب نبوده معهذا جميع اصطلاحات جراحي را متذكر شده است. مثلا مصراع «بتابيد مر بچه را سر ز راه» مفهوم چرخش را ميرساند كه بايد پزشك در موارد لزوم بدان عمل نمايد تا طفل متولد شود. براي بيهوشي مادر رستم از شراب استفاده شده و اين عمل را چنان كه ميدانيم عمل قيصري و به زبان انگليسي سزارين مينامند و منسوب به تولد ژول سزار قيصر روم ميباشد كه معروف است بر اثر عمل جراحي از شكم مادر بيرون آمده است.
ايرانيان باستان چنان كه متذكر گرديد با داروهاي گياهي بسيار آشنا بودند و بسياري از آنها را ميشناختند. پس از اختلاط و آمد و رفت با هنديان و ديدن سرزمين هند، بسياري از گياهان آن سرزمين را به ايران آوردند. در ايران باستان از شراب براي بيهوشي و از بنگ كه از شاهدانه گرفته ميشد، بعنوان داروي خوابآور استفاده ميكردند. به جهت سمي كردن سرنيزه، زهر و سم را ميشناختند و همين امر سبب شد كه دانشمندان در پي ماده ضدزهر و سم (پادزهر يا فادزهر) و ترياق و امثال آن بروند.
در ايران باستان سه قسم پزشك كه يكي با كارد و ديگري با گياه و سومي با ادعيه و كلمات خدايي بيماران را درمان ميكردند، وجود داشت كه سومي همان پزشك رواني نام دارد و اين دسته از اهميت بيشتري برخوردار بودند. غير از اين دسته، اطباي متخصص از جمله چشم پزشك (كحال)، دادپزشك (طبيب قانوني يا طبيب رسمي و اداري) و ستور پزشك (دامپزشك) نيز وجود داشتند.
تعليم پزشكان در ايران باستان به نظر ميرسد در سه مركز ري، همدان و پرسپوليس انجام ميشد و آموزشگاههاي طبي نيز در اين شهرها (اما نه به مانند د انشكده جندي شاپور در دوران ساسانيان) داير بوده است. احتمالا بيمارستانهايي هم بودهاند كه بيشتر به عنوان پناهگاهي براي بيماران و سربازان بيمار محسوب ميشدند وسرپرستي آنها از وظايف فرمانداران بوده است.
فرمانداران در مراكز مهم به تهيه دارو و تربيت طبيعت ميپرداختند كه اين امر جزء امور محوله به آنان بوده و طبيعي است كه تربيت پزشكان در اين مراكز (بيمارستانها) انجام ميگرفته است. به همين نحو ميتوان حدس زد كه مستحفظين و مباشرين بيماران كه در حكم پرستاران امروزي بودهاند، در مراكز بالا زيرنظر پزشكان و فرمانداران تربيت ميشدهاند.
در اينجا مقصود از تربيت پرستار و پزشك به معني امروزه آن نيست. واضح است كه مراكز تربيتي به پاي بيمارستان و مدرسه طب جندي شاپور نميرسيدند بلكه طبابت چنين بود كه هر بيماري كه قدرت راه رفتن و نشستن و برخاست را نداشت، طبيعتا فردي كه وي را درمان مينمود، طبيب معالج و افرادي كه به مراقبت از بيمار ميپرداختند، پرستاران يا ملازمين بيمار بودند. حقالعلاج بيمار به ميزان بيماري و سختي آنان و مقام طبيب بستگي داشت.
در اوستا، فقراني چند راجع به كيفر و جرم (در طب باستان) و بطور كلي طب قانوني (دادپزشك) آمده است. چنين به نظر ميرسد كه بيماري هاري از اولين امراضي باشد كه در طب ايران به آن توجه شده است.
طب در جندي شاپور
در جندي شاپور عدهاي طبيب ايراني حضور داشتند كه به آموزش علم طب ميپرداختند. زبان تدريس، بيشتر يوناني بود ولي زبان پارسي در مورد داروسازي مشاهده شده است.
در كتاب «دينكرت» كه در مكتب جندي شاپور تدريس ميشده است بين بيماريهاي جسماني و اخلاق ارتباط قايل شدهاند. مثل آنكه ناداني، حيله، خشم، غرور، كبر، شهوت و امثال آنها را از علل رنجوري و عوامل جسماني مثل سردي، خشكي، تعفن، فساد، گرسنگي، عطش، كهولت و درد را نيز از علل بيماريها دانستهاند.
در دينكرت آمده است كه سلامت بر دو قسم است:
اول سلامت تن و دوم سلامت جان و پزشك را نيز دو نوع عنوان كرده است: پزشك روحاني و پزشك جسماني. از آنچه كه از استاد باقي مانده مستفاد ميگردد آنكه طبابت اول بيش از دسته دوم موردنظر بوده است. طبيعي است كه پزشك روحاني با كلمات مقدس و پاك به طبابت ميپردازد و بسيار احتمال دارد كه در طبابت جسماني هم فصلي درباره تداوي روحي وجود داشته باشد.
در مورد خوراك ايرانيان باستان معتقد بودند كه: خوراك ميبايستي به اندازه كافي رطوبت و به ميزان كافي حرارت داشته باشد تا آثار مضر خشكي و برودت را از بدن دفع نمايد. به عقيده آنان هوايي كه در غذا وجود دارد، جذب بدن و قسمت خالي غذا با عنصر خاك كه در مزاج است اختلاط حاصل مينمايد. سلامت بدن را شرط نگاهداري اعتدال و ناشي از تغذيه صحيح ميدانستند.
پرستاري از بيمار در ايران
همزمان با پيشرفت علوم و فنون از جمله پزشكي، در پرستاري هم پيشرفتهايي حاصل گرديد كه ميتوان آموزش پرستاري را تحولي در اين زمينه دانست. پرستاري به عنوان حرفه و علم در ايران سابقه ديرينه نداشته و تاريخ گذشته ايران در حالي كه از پزشكي به مثابه يك حرفه پيشرفته سخن ميگويد از پرستاري ياد نكرده است.
در سال 1294 توسط يك گروه مذهبي آمريكايي در رضائيه، نخستين آموزشگاه پرستاري گشايش يافت كه متقاضيان زير ديپلم را ميپذيرفت و دوران آموزش آن سه سال بود. در سال 1314 در شهرهاي تبريز، مشهد و شيراز آموزشگاههاي پرستاري ديگري تاسيس شد.
با تغيير اوضاع و شرايط اجتماعي، بالا رفتن ميزان تحصيلات و توسعه مراكز بهداشتي – درماني و نياز مبرم به وجود پرستاران تحصيل كرده در شهرهاي ديگر ايران از جمله در تهران در سال 1377 آموزشگاه رستاري رضاشاه كبير و اشرف پهلوي تحت رياست اشرف و شمس پهلوي تاسيس گرديد و در رشت، كرمانشاه، همدان و مشهد مدارس پرستاري توسعه يافت.
همچنين در سال 1333 آموزشگاه پرستاري نمازي شيراز به كمك كارشناسان هيئت عمليات عمراني آمريكا گشايش يافت كه به سبب فقدان مربي پرستاري در سالهاي اول تاسيس از مربيان پرستاري انگليسي و كارشناسان سازمان بهداشت جهاني استفاده ميشد. در سال 1335 براي تدوين برنامههاي آموزش پرستاري از كارشناسان بينالمللي پرستاري استفاده شد و اولين كنفرانس بزرگ پرستاري در تهران برگزار شد كه نتايج زير را در بر داشت:
1- شرط ورود به آموزشگاه پرستاري داشتن ديپلم كامل متوسطه و دوره پرستاري سه سال تعيين گرديد. اولين آموزشگاه پرستاري وابسته به وزارت بهداري در سال 1337 در شهر مشهد به نام آموزشگاه پرستاري جرجاني تاسيس شد.
2- در سال 1337 برنامه آموزش بهياري با شرايط و ضوابط يكسان در كشور تدوين شد. به منظور تعليم مدير و مربي براي آموزشگاههاي پرستاري و بهياري كشور وزارت بهداري و دانشگاهها از سال 1344 به بعد اقدام به تاسيس دورههاي آموزشي پرستاري براي پرستاران فارغالتحصيل از مدارس پرستاري نمودند. به تدريج دوره سه ساله مدارس پرستاري به چهار سال تبديل شد. بنا به ضرورت اجتماعي در ستاد انقلاب فرهنگي اقداماتي صورت گرفت و مراكز آموزش پرستاري در سطح كارداني و كارشناسي دانشجو پذيرفتند.
تحولات پرستاري بعد از انقلاب
تحولات پرستاري بعد از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران شامل چهار محور است:
1- تشكيل پرستاران مسلمان متعهد و معتقد به انقلاب اسلامي بعنوان محور اصلي
2- تحولات در نظام آموزش پرستاري
3- دستاوردهاي پرستاري در جنگ تحميلي عراق عليه ايران
4- تغيير و تحول در بافت جامعه پرستاري و وجهه اجتماعي پرستاران
فرهنگ پرستاري در ايران كنوني
پرستاري در ابعاد مختلف اعم از مراقبتهاي عمومي و رفع نيازهاي عادي بيماران، جانبازان و معلولان همانند، كمك كردن در غذا خوردن، خوابيدن، حركت كردن و ساير كارها و فعاليتهايي كه انسان ناگزير از انجام آن است و مراقبتهاي درماني مثل: كنترل وضعيت بيماري، پانسمان، تزريقات و امثال آن كه در باز يافتن سلامت بيمار نقش درماني دارد و مراقبتهاي توانبخشي كه در جهت كمك به افراد جانباز و معلول براي بازگشت فعاليت عضو از كار افتاده يا بهترين استفاده از تواناييهاي باقيمانده آنان است و مراقبتهاي حمايتي كه عبارت از مهر ورزيدن به بيمار و اظهار عطوفت و انس گرفتن با اوست، همه و همه از خدمات شايستهاي است كه همواره مورد توجه اسلام و رهبران الهي واقع شده است.
تلاش در برآوردن نياز بيماران در روايات، عنوان فراگيري است كه شامل هر گونه پرستاري و به هر شكل است و در حقيقت تمام ابعاد پرستاري را در بر ميگيرد.
برطرف كردن نيازهاي بيماران و كساني كه داراي معلوليتهاي جسمي هستند از شئون مهم و ارزشمند پرستاري است كه رهبران ما ضمن سفارش به آن ارزش و اهميت فوقالعاده آن را تأييد كردهاند.
براي انجام پرستاري بهتر بايد نيازهاي بيمار را شناخت و براي شناخت نيازهاي بيمار بايد خود را بجاي بيمار قرار داد. پرستار ايراني موقع انجام مراقبت پرستاري خود را به جاي او ميگذارد. او معتقد است بيمار را بايد از نزديكان خود فرض كرد. هر چه را كه براي خود نميپسندد براي بيماري كه مراقبت از او را به عهده دارد نميپسندد. خصلت پرستار ايراني كه با دين اسلام هماهنگ و تلفيق شده است نشأت گرفته از سخنان رهبر انقلاب (ره) است كه در جمع كاركنان وزارت بهداشت فرمودند: باز عرض ميكنم كه با بيمار بسيار با عطوفت باشيد، از آنكه خادم است تا آنكه پزشك است و پرستار، رفتار، رفتار خوب و عطوفتآميز باشد. گمان كنيد كه خودتن مريض هستيد و در يك مريضخانه رفتهايد. از كارمندان، پزشكان و پرستار آنجا چه توقعي داريد؟ همان توقعي كه خود شما از آنها داريد ساير بيماران هم از شما دارند.
پرستاري در صدر اسلام
مسلمانان از جمله زنان پاكدل ما، براي آن كه در پيچ و خمهاي فعاليتهاي اجتماعي از راه راست منحرف نشوند، ميبايستي تحت رهبري يك مكتب انسانساز كه سعادت آنان را خواهان است و الگوهاي برجسته آن، قرار گيرند. اسلام با وجود آنكه زن را موظف و مجاز به انجام فعاليتهاي اسلامي مينمايد در عين حال فاصله بينهايت خود را با انحرافات و ناپاكيها به خوبي مشخص ميسازد.
بطور كلي احكام و تعليمات اخلاقي قرآن بسيار برجسته و عالي است از قبيل خيرات، مهماننوازي، اعتدال در خواهشهاي نفساني، وفاي به عهد، اكرام والدين، امانتداري، سرپرستي از بيوه و يتيم، پرستاري و رسيدگي به بيماران كه در موارد متعددي به انجام آن تاكيد شده است. همچنين اخلاق مسلمين صدر اسلام در مروت، انصاف و اعتدال در نيكي نسبت به ساير اقوام دنيا برتري داشته است.
بايد دانست پرستاري از بيماران و محبت به آنان چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح در صد اسلام مورد تاييد و تشويق بوده است.
اهميت پرستاري تا به آن حد است كه ميبينيم پيامبر اسلام به هنگام بيان ماموريت خود براي حضرت خديجه ميفرمايند: اين ماموريت زحمت زياد در پي دارد و من تنها هستم.
خديجه ميگويد: خدا تو را تنها نميگذارد چرا كه تو درماندگان را ياد ميكردي و مددكار پريشان حالان بودي. خداوند همه جهان را سپاه تو خواهد كرد.
پس رأفت و محبت، خود بهترين نوع پرستاري است. همچنان كه خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: تو با نيكويي، بدي و سيئه بدخواهان را دفع كن.
از رسول اكرم روايت است كه خداوند سبحان در روز قيامت ميفرمايد اي پسر آدم چرا مرا عيادت نكردي هنگامي كه مريض بودم؟ ميگويد: اي پروردگار، چگونه ترا عيادت كنم؟
خطاب ميرسد كه فلاني مريض شده بود و تو او را عيادت نكردي. بدان كه اگر او را عيادت كرده بودي مرا نزد او يافته بودي، پس در حقيقت مرا عيادت كرده بودي.
در مقام پرستار، از رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمودند: آن كسي كه به پرستاري بيماري يك روز و شب برپاخيزد، خداوند او را با ابراهيم (ع) محشور ميكند. علت محشور شدن با حضرت ابراهيم در آن است كه رنج يك پرستار دلسوز و پنهان داشتن غم درون خود در دشواريهاي اين خدمت مقدس، يادآور رنج درون و پوشيده ابراهيم در چشم پوشي از عواطف خود در مقدمات ذبح اسماعيل است.
همچنين حضرت امام جعفر صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل ميكند كه فرمود: هر كس در انجام امور موردنياز بيمار تلاش و كوشش كند و لو اين كه به انجام آن توفيق نيابد گناهانش چنان آمرزيده ميشود كه مثل روزي كه از مادرش تولد يافته، پاك ميگردد.
امام جعفر صادق (ع) ميفرمايد: آن كس كه از وظيفه درمان مجروح سرباز ميزند در واقع شريك مجروح كردن اوست.
در مورد پرستاري سخنان بسياري از پيامبر و ائمه معصومين به جاي مانده است كه راهنما و سرمشق ما در ادامه كارمان است.
زن مسلمان با مسلح بودن به چنين ايدئولوژي دقيق و عميقي و با الگو قرار دادن زنان پرستار صدر اسلام به كارهاي اجتماعي ميپردازد و با رعايت موازين اسلامي حتي به جبههها رفته و پرستاري و امور طبي را به عهده ميگيرد. انجام اينگونه خدمات بسيار با ارزش و مورد توجه پيامبر اكرم (ص) نيز بوده است تا آنجا كه پيامبر (ص) هر صبح و شام از رفيده احوالپرسي ميكردند. البته اين مردان بودند كه پابه پاي پيامبر در جنگها حضور داشتند. در ميان اين مردان كساني نيز بودند كه علاوه بر جنگيدن، مراقبت از مجروحين را به عهده داشتند.
پرستاري حضرت فاطمه زهرا (ع)
سرآغاز پرستاري در اسلام را بايد در شروع جنگهاي مسلمين و جهاد دانست. در اين جنگها همه بانوان خاندان پيامبر (ص) و همه زنان مسلمان در خدمات پرستاري سهيم بودهاند. اما بايد تاريخ پرستاري در اسلام را با پرستاري حضرت فاطمه زهرا (س) آغاز كرد.
آنچه مسلم است زن مسلمان جامعه ما كه ميخواهد به سر حد استقلال و انتخاب خويش برسد به تاريخ، فرهنگ و جامعهاي وابسته است كه از اسلام سرچشمه گرفته، بنابراين نميتواند از تعاليم اسلام بينياز باشد و نسبت به آن بيتفاوت بماند.
بحث درباره فاطمه، بحث در مورد زني است كه نقشهاي متعددي را در زندگي ايفا كرده است و با اينكه عمري كوتاه و محدود داشت، تاريخ حياتش به گونهاي است كه هر ورقي از آن براي ما و آيندگان درس زندگي است.
فاطمه (س) در خانه وحي چشم به جهان گشود. دست مربي بزرگي چون پيامبر اكرم (ص) بالاي سرش بود و مهر مادري ارجمند او را گرمي و حرارت ميبخشيد.
فاطمه كوچكترين دخت گرامي پيامبر اكرم (ص) و خديجه (س) بود. خديجهاي كه روزگاري بانوي اول حجاز به شمار ميرفت و تمام اعيان و اشراف مكه مقامش را والا ميداشتند، به جرم يكتاپرستي، چنان مقهور و منفور واقع شده بود كه به هنگام تولد فاطمه (س) حتي يك نفر از زنان مكه به ياريش نشتافت. از اين رو فاطمه (س) در سكوتي غمبار ديده به جهان گشود، آنهم جهاني كه امواج سهمگين دريايي از كينهها و گستاخيها را به سوي انسانهاي پاك و خداپرست هدايت ميكرد.
اين ناملايمات و دشواريها چون با حمايت و تعاليم يامبر عاليقدر اسلام همراه بود، فاطمه را نيرويي عظيم بخشيد. فاطمه زهرا (س) سرور زنان جهان و سيد نساء عالم، يگانه دختري بود كه پدرش درباره او ميفرمود: «پدرش فدايش باد». دختري كه در فضيلتش سوره كوثر و هل اتي نازل شد و خير كثير ناميده شد. فاطمهاي كه وارث همه مفاخر خاندانش بود. فاطمه، همسر علي (ع)، فاطمه مادر حسن و حسين (ع) و فاطمه مادر زينب، اسوه و نمونهاي است ايدهآل از زن مسلمان.
در جنگ احد حضرت زهرا (س) پدر بزرگوارش را با اندام لاغر و ضعيف خود پرستاري ميكردند و مردم آن زمان هميشه شاهد بودند كه پدر قهرمان و تنهايش را مينوازد و در سختيها او را تسلي ميبخشد و همين بود كه فاطمه ام ابيها (مادر پدرش) لقب گرفت. حضرت فاطمه (س) در فصل دوم زندگيش يعني در زمان همسري حضرت علي (ع) وظيفه و سختي زندگيش بيشتر ميشود. آرد درست ميكند، نان ميپزد و به كارهاي خانه رسيدگي ميكند و بارها ديده شده است كه از بيرون آب ميآورد و پيامبر (ص) با لحن مخصوص رو به فاطمه كرده ميگفتند: «فاطمه كار كن كه فدا من هيچ كاري براي تو نميتوانم بكنم».
هنگامي كه شايعه شهادت پيامبر (ص) در جنگ احد منتشر شد، حضرت فاطمه (س) با چهارده تن از زنان مسلمان نزد پيامبر آمدند. وقتي فاطمه چشمش به زخمهاي صورت پيامبر (ص) افتاد بسيار گريست و سخت متأثر شد، اما خود ايشان با ديگر بانوان آب حمل ميكردند و براي شستن زخم ميآوردند. هنگام
شستن جراحتهاي پيامبر (ص) حضرت علي (ع) نيز پشت سپر آب حمل ميكرد و روي زخم ميريخت و حضرت فاطمه (ع) با سر انگشتان خون از سر و دست پدر پاك ميكرد و زخم را ميشست و با كلمات آرامشبخش، پدر را تسلي ميبخشيد. پس از مدتي شستشو فاطمه (ع) مشاهده كرد كه خون بند نميآيد. تدبير جالبي انديشيد كه نشانگر آگاهي ايشان ميباشد. وي قطعه حصيري برگرفت و آنرا سوزاند تا خاكستر شد، سپس خاكستر آن را به موضع جراحت چسبانيد و خون بند آمد. اكنون از نظر علمي اين مسئله به اين صورت تشريح ميشود كه تارهاي حصير كه در خاكستر محفوظ ميماند كار فيبرين خون را ميكند.
در اين جا ارتباط و وابستگي اشياء عالم را به يكديگر مشاهده ميكنيم. حصير كه يك شيئي مرده و پست است براي درمان اشرف مخلوقات جهان يعني انسان يكبار ميآيد و مهمتر آنكه اين انسان، متكاملترين بشر روي زمين يعني پيامبر اسلام ميباشد.
ميمونه پرستار ابداع كننده درمانگاه سيار
از ديگر بانواني كه در رشته پرستاري در صدر اسلام كوشش فراوان نموده ميمونه بنت الحارث از قبيله بني هلال است. اين بانو داراي مادري ارجمند از قبيلهاي محترم و مهم بوده است. بايد گفت كه ابداع درمانگاه بسيار از ابتكارات اين بانو است كه دستهاي از بانوان را براي درمان مجروحان سپاه و براي پرستاري از آنان گرد آورد. در زمان عظمت و شكوه اسلام جنگ تبوك به وقوع پيوست. در اين جنگ سي هزار سپاهي در لشكر اسلام ميجنگيدند. البته دشمن نيز كه امپراطوري روم بود بسيار قوي و نيرومند مينمود.
بايد خاطر نشان ساخت كه بعد از جنگ خندق در سال چهارم، ديگر در مدينه جنگي واقع نشده بود و پيامبر فرمودند كه بعد از اين دشمن به ما حمل نخواهد كرد بلكه اين ما هستيم كه حمله خواهيم كرد.
در جنگ تبوك ميمونه ثبت الحارث وظيفه اداره تشكيلات پرستاري را به عهده داشت و اين درمانگاه سيار زير نظر خود پيامبر فعاليت ميكرد.
نكته جالب اين كه در اين جنگ بزرگ كه سي هزار سپاه شركت داشتند و با بعد مسافتي طولاني، بخشي از تبوك (در شمال مدينه) تا سرحد روم را در بر ميگرفت، ميمونه و گروهي از بانوان به همراه سپاه بوده و عليرغم دشواريهاي راه در كنار مردان به امر رسيدگي به مجروحان و پرستاري از آنان در پشت جبهه ميپرداختند.
در ميدان جنگ اين بانو زخم برداشت و به هنگامي كه براي مصدومين و آسيب ديدگان آب ميبرد به تير دشمن از ناحيه گردن به سختي مجروح شد.
پرستاري حضرت زينب
از جمله بانواني كه در صدر اسلام به مقام پرستاري اعتبار بخشيد حضرت زينب كبري از قبيله قريش دختر حضرت فاطمه (ع) است كه از افتخارات پرستاري ميباشد. ايشان از پنج امام در زمانهاي مختلف پرستاري نمودهاند. وجودي كه خود به حد عصمت و معصوميت رسيد. تولد حضرت زينب در حيات پيامبر در سال پنجم هجري بود كه پنج سال آخر عمر پيامبر را درك فرمودند و در وفات مادرشان حضرت فاطمه در روزهاي آخر تا حدي پرستاري را به عهده داشتهاند. دامنه خدمات پرستاري آن بانو پس از مادر بزرگوارشان و پيامبر (ص) همچنان ادامه داشت و پرستاري از پدر را كه در سال چهل هجري در عراق كه ضربه شمشير بر فرق مباركشان فرود آمد، خود به عهده گرفتند و در ساعتهاي آخر عمر بود كه حضرت زينب از گفتههاي پدرع بزرگترين مسئوليت آينده را در واقعه كربلا درك نمودند. در همان ساعات بود كه ايشان در بستر مرگ با هيجان فراوان و اندوه بسيار به دختر گراميشان فرمودند هنگامي كه حادثه كربلا اتفاق ميافتد شما را به اين شهر ميكشانند و به خوبي ميدانم و اين را ميبينم كه شما زنان اهل بيت به شكل هيات اسيران در اين شهر هستيد و از آن هراس داريد كه شما را بربايند ولي فقط صبر و شكيبايي پيشه سازيد و بدانيد در اين روز، روي زمين عزيزتر از شما پيش خدا كسي نيست و آن جا بود كه حضرت زينب احساس كردند كه بايد بزرگترين مسئووليت را كه همان پرستاري از كودكان و بازماندگان است به عهده بگيرند.
زينب (س) بر بالين امام حسن و در حادثه كربلا دوشادوش سرور شهيدان امام حسين حضور داشتند.
پرستاري از امام زينالعابدين نيز به عهده حضرت زينب بود. تحمل او در مقابل مسايل و مشكلات و صبر و شكيبايي ايشان در مراقبت از كودكان و حضرت سجاد بحثي است كه در سراسر دنيا در مورد آن اتفاقنظر هست. پرستاران ايران افتخار دارند كه روز تولد آن بانوي بزرگ اسلام روز پرستار نامگذاري شده است.
خلاصهاي از طب قرآني
به طور خلاصه طب قرآني را با مطالعه اين كتاب آسماني ميتوان به سه فصل بزرگ (طب، بهداشت، نگاهداري سلامتي و تندرستي) تقسيم نمود.
فصل اول در مورد موضوعات زير است به اين شرح: پيدايش آدمي كه ترقي و توسعه و رشد و نمو را شامل است و طرز پرستاري و شير دادن كودك و تشريح و وظايف اعضاء و بيماريشناسي و درمان اعم از درمانهاي مخصوص و / يا دستورهاي ديگر و مرگ و معاد را در برگيرد.
فصل دوم در مورد موضوعات بهداشتي است به اين شرح: توجه به بيماريها و پيشگيري آنها و بهداشت و سلامتي شخص (لباس و استراحت و بهداشت مو و غذا و خوراك و دقت در غذا و نوشيدني) و بهداشت اجتماعي (منزل و توجه به بيماريهاي مسري و اتفاقات و بيماريهاي عمومي و واگير).
فصل سوم در مورد موضوعات و وسايل سلامتي و تندرستي است به اين شرح: دقت در غذا و خوراك و عدم اسراف در آنها و اجتناب از خوردن گوشتهاي مضره حيوانات (چهارپايان) و الكل و توجه به بهداشت در موضوعات جنسي و ساير موضوعات از قبيل ختنه و روزه و تطهير و استراحت و امثال آنها و بهداشت اجتماعي.
در دوران جاهليت بخصوص در زمان خلفاي بني اميه علم طب بدلايلي نميتوانست ترقي داشته باشد: از جمله اينكه بنياميه، اقوام غيرعرب را به حساب نميآوردند و هنر و دانش را فقط در قوم عرب ميدانستند. ديگر اينكه طب را فقط براي صحت و سلامت خود ميخواستند و اطبا بنياميه را براي اجراي مقاصد شخصي مثل كشتن مخالفان مورد استفاده قرار ميداند.
سردسته اطبا آن دوران حارث بن كلده ميباشد كه از متخرجين دانشگاه جندي شاپور ميباشد. او خدمت پيامبر اسلام را كرده و يكبار هم حضور انوشيروان ساساني بار يافته است. حارث در ايران هم به طب مشغول بوده است.
همچنين پسر او نضر هم از اطباي اين دوران است كه با رسول اكرم (ص) كينه مخصوصي داشته و از طرفداران ابوسفيان بوده است. او نيز شاگرد جندي شاپور بوده است. از ديگر اطبا ميتوان ابي رمثه تميمي را نام برد كه هم دوره پيامبر بوده است. همچنين عبدالملك كناني (هم دوره عمر عبدالعزيز) و اين آثال طبيب دمشقي مسيحي (پزشك مخصوص معاويه) را ميتوان نام برد. همچنين تياذوق پزشك حجاج به او توصيههايي كرده از جمله اينكه: گوشت گوسفندان جوان بخور، ميوه رسيده تناول كن، غذا را خوب بجو، پس از ناهار بخواب، پس از شام راه برو، تا گرسنه نشدهاي غذا نخور، ادرار خود را نگاه ندار، زود به حمام برو.
زن و پرستاري
زن مظهر رأفت حق و آفريدهاي است سرشار از عواطف و انباشته از احساسات.
علامه طباطبايي در اين باره ميگويد:
جاي هيچ ترديدي نيست كه روح عاطفه و احساس زن بر روح تعقل غالب است و همه احوال و اعمال زن مظهر و جلوهگاه انواع و اقسام عواطف و احساسات نغز و لطيف است.
اين نوع روحيات، تناسب مستقيم و تام با مسئووليت عطوفت طلب پرستاري داشته و همسو و مطابق با نيازهاي روحي و عاطفي بيمار است. گر چه اين رابطه و تناسب ايجاب ميكند كه زنان بيش از مردان عهدهدار اين مسئووليت شوند، و امروزه جامعه شغل مقدس پرستاري و واژه پرستار را زيبنده زنان ميداند، ولي آنچه در فرهنگ اسلامي بيش از اين حائز اهميت است و بايد همگام با اين رسالت انجام گيرد، صيانت و محافظت از تقوي، حجاب، عفت و پاكدامني، و شرافت و انسانيت است.