بخشی از مقاله
موضوع:
» بررسی فقهی ادله موافقان و مخالفان پیوند اعضااز دیدگاه مذاهب اسلامی«
1
مقدمه
امروزه بشر در زمینه های علوم پزشکی به پیشرفت های بزرگی دست یافته و بسیاری از بیماری هایی که روزگاری ، با هر بار شیوع، هزاران انسان را به کام مرگ می برد، امروزه، کنترل یا به کلی ریشه کن شده است. در این میان، پیوند اعضا و بافت ها ،که از جمله موضوعات حساس، پر ابعاد و معقول دنیای پزشکی است، هر روز گسترش بیشتری یافته و دانشمندان از آن به عنوان یکی از بهترین و موثرترین روشها، در درمان صدمات و بیماریها استفاده می کنند.
مسئله پیوند اعضا، از سلسله مباحث مستحدثه است، از همین رو، ابهامات فراوانی در جوانب گوناگون آن، از حیث پزشکی، فقهی، حقوقی، اخلاقی و اقتصادی مطرح گشته است. که ما در این مقاله ،از حیث پزشکی و فقهی به بررسی آن می پردازیم.
از آنجا که برخورد جامعه، با مسئله پیوند اعضا و یا مرگ مغزی، زیاد مطلوب نمی باشد، تلاشهای فراوانی در سالهای اخیر از سوی رسانه ها و به خصوص صدا و سیما در این باره به عمل آمده تا با توجه به خیل بیماران نیازمند و در صف انتظار جهت پیوند، مردم بیشتر تشویق به پیوند اعضای مردگان مغزی خود به بیماران در شرف مرگ شوند، با وجود تمام این تلاشها، ولی هنوز هم افرادی که راضی به این عمل خداپسندانه شوند، اندکند. از این رو ما سعی نمودیم با دقت نظردر آرای فقها و بیان تعاریف ساده و روشن در این زمینه، گامی هرچند کوتاه و ناچیز در اعتلای فرهنگ پیوند اعضا و ایجاد فضایی شفاف در این باره برداریم.
در این مقاله ابتدا به ماهیت و معیارهای مرگ طبیعی و سپس به موضوع شناسی مسئله، کهکاملاً مرتبط با دانش پزشکی است می پردازیم و در انتها مسئله پیوند اعضا را از جنبه فقهی آن مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم.
2
چکیده
دانش پزشکی، بیش از سایر دانشها با علم فقه در ارتباط است؛ چه اینکه بخش مهمی از پرسشهای نوپیدا، مانند مرگ مغزی، پیوند اعضا، تلقیح مصنوعی، شبیه سازی و ... از این دانش به حریم آن راه یافته است. از رویدادهای مهم و نوظهور در این زمینه، پدیده مرگ مغزی و پیوند اعضا است و همین، محور پژوهش حاضر خواهد بود.
گرچه این مسئله، بحثی نوپیداست،ولی گستره و دامنه آن بسیار فراگیر می باشد ،ارتباط این موضوع با بحثهای فقهی ـ حقوقی و ارتباط آن با مباحث پزشکی و حتی مسائل فلسفی نفس، اقتضای پیدایی جستاری کامل را فراروی پژوهشگران قرار داده است؛ چه اینکه از سویی، آسیب دیدگان مرگ مغزی به مثابه یکی از منابع تأمین اعضای پیوندی در درمان بیماریهای غیر قابل علاج، افقهای جدیدی را در عالمجرّاحی پدید آوردهاند، و از سوی دگر، رعایت حدود الهی و احکام شریعتمقدّس در این عرصه، اهمیتی مضاعف مییابد. با توجه به جدید بودن این موضوع در حوزه فقهی،نصّ صریح و خاصی، مبنی بر جواز و یا عدم جواز برداشت عضو از جسم انسان جهت معالجه دیگری وجود ندارد و همین امر موجب شده است که فقها نسبت به مسأله پیوند اعضا از جهت تصرف در بدن زندگان و مردگان، مواضع متفاوتی اتخاذ نمایند.
در این نوشتار برای رسیدن به یک نتیجه گیری منطقی به بررسی فقهی مسئله برداشت عضو پیوندی در بیماران مبتلا به مرگ مغزی می پردازیم.
کلید واژگان: مرگ مغزی، پیوند اعضا، موافقان، مخالفان.
3
ماهیت و معیارهای شناخت مرگ طبیعی
در علم پزشکی تعاریف زیادی درباره مرگ شده است که به یکی از این تعریف ها اشاره می کنیم: مرگ عبارت است از توقف حرکت خون و هوا که از علایم حیاتند، معیار آن ایستادن قلب بر روی نوار قلبی و قطع شدن تنفس است. از آنجا که با پیشرفت علوم پزشکی حالت هایی برای بیمار پیش می آید که در آن می توان به حرکت قلب و حتی تنفس شخص با دستگاه های پزشکی ادامه داد در عین حال شخص از نظر پزشکی مرده محسوب می شود. این امر باعث شده عده ای تعریف یاد شده را نپذیرند و با تغییر آن مرگ را چنین تعریف کنند: وجود برخی از نشانه های زندگی در اعضا یا سلولهای بدن منافاتی با تحقق مرگ ندارد و به بیان دیگر این علایم برای حکم به زنده بودن جسد کافی نیست بلکه ضروری است همکاری بین اعضای بدن هم وجود داشته باشد.(قضایی، پزشکی قانونی،،ص(32
این تغییرات در تعریف مرگ، تلاش برای ارائه تعریف دقیق تری بوده تا علاوه بر تامین نظر قدما بتواند با معیارهای جدیدی که در تعریف مرگ ارائه شده سازگار باشد و در نهایت مرگ مغزی را هم فرا بگیرد. با وجود این، تعریف اخیر می تواند شامل حالت کمای عمیق نیز شود که در واقع حالت مرگ نیست. شایان ذکر است که پزشکان نیز همانند فقها، پس از ارائه تعریف مرگ طبیعی علایمی را هم برای دست یابی به مصادیق مرگ ذکر کرده اتد که به طور خلاصه این علایم بالینی را می توان چنین برشمرد: بی حرکتی کامل، پریدگی رنگ و قیافه مخصوص، شل بودن عضلات، گشاد بودن مردمک چشم، افتادن فک تحتانی، از بین رفتن کامل تمامی حس ها و فقدان تنفس و جریان خون.(همان،ص(33
در این بین، نشانه بسیار مهم توقف قلب و جریان خون است و با توجه به اینکه از نظر بالینی، تشخیص توقف کامل قلب امکان پذیر نیست و ممکن است با وجود سکوت کامل قلب در معاینات گوناگون، جریان خفیفی وجود داشته باشد که سلولهای مغزی را در حال حیات نگه دارد، پزشکان برای تشخیص آن به آزمایش هایی مثل الکترو کاردیوگرافی، آرتوریوتومی یا قطع شرایین، آزمایش ایکار، آزمایش ربویا و معاینات چشمی متوسل می شوند.(همان جا)
پس از مرگ نیز پدیده های نعشی در بدن ظاهر می شود که عبارت است از: سرد شدن و سخت شدن جسد یا جمود نعشی، کبودی جسد یا لیویدیته، خشک شدن جسد، لکه سبز شکمی،اسیدی شدن جسد و مرگ سلولها(پوترفاکسیون) . (همان،صص(41-36 البته در بحث پیوند اعضا تشخیص مرگ در لحظات اولیه جهت استفاده از زمان طلایی برای جداسازی اعضای قابل پیوند اهمیت زیادی دارد.
4
مراحل حیات
حیات انسانی که فقدان آن مرگ نامیده می شود دارای مراحلی به شرح ذیل می باشد:
مرحله اول: حیاتی است که انسان در حال بیداری از آن بهره مند است که مشتمل بر حس، حرکت و شعور است.
مرحله دوم: حیات جسدی است که همان حیات در حال خواب است. خواب نیز مراتبی دارد مراتب ابتدایی خواب تا حدودی با بیداری، حس و حرکت توام است، ولی وقتی انسانکاملاً به خواب رود، فاقد حرکت و شعور خواهد بود.
مرحله سوم: حیات عضوی است که همان باقی ماندن حیات در بعضی از اعضای بدن پس از مرگ انسان است و آن زمانی است که مراکز عالی مغز از بین رفته است، گرچه قلب با کمک وسایل فنی پزشکی به کار خود ادامه می دهد. کلمه حیات در این جا بر انسان اطلاق نمی شود بلکه بر آن اعضایی از بدن که هنوز زنده هستند مثل قلب، کبد، کلیه ها و سایر اعضا به جز مغز اطلاق می شود. حیات عضوی مدت محدودی دارد که بیش از دو هفته ادامه نخواهد یافت. در طول این مدت اعضای مذکور به همان نحوی که خود شخص تغذیه می شد، تغذیه می شوند و این مقدار از حیات برای موفقیت آمیز بودن پیوند عضو ضرورت دارد.
مرحله چهارم: حیات بافتی((Tisscoes Life است که درسلولهای بدن انسان موجود است.
مرحله پنجم: حیات سلولی((Cellular Life است که در آزمایشگاهها، یک سلول یا بیشتر را در ظروف شیشه ای نگه می دارند و با معاینات معینی این سلول یا سلولها را تغذیه می کنندمعمولاً. نگهداری آنها به منظور انجام تحقیقات آزمایشگاهی انجام می گیرد.(حبیبی، مرگ مغزی و پیوند اعضا، ص(43
این مراحل با یک سلول که همان تخمک بارور شده است، آغاز می شود. سپس با تقسیم و تکثیر آن سلول، حیات بافتی بوجود می آید. سپس بسیاری از اعضای بدن مانند قلب شکل می گیرد و حیات عضوی ایجاد می شود و این حیات تا قبل از زمان دمیده شدن روح است. پس از آن، جنین بر حسب زمان خواب و بیداریش از حیات جسدی و حیات انسانی برخوردار می شود. بر عکس زمانی که انسان می میرد، ابتدا از حیات انسانی در حال بیداری، محروم می شود پس از آن حیات جسدی پایان می پذیرد و سپس حیات عضوی و بافتی و در نهایت نیز سلول ها می میرند.(همان، صص(44-43
5
بعد از بیان مراحل حیات باید گفت که مرگ انسان در سه مرحله به وقوع می پیوندد: مرحله اول: توقف قلب و ریه ها، مرحله دوم: مردن سلولهای مغزی بعد از چند دقیقه به علت محرومیت از رسیدن خون حامل اکسیژن. مرحله سوم: مرگ سلول های جسم، که نسبت به اعضا متفاوت است.(توفیقی، مرگ مغزی،ص(44
گفتنی است چنانچه قلب و ریه ها توقف کنند امکان باز گرداندن بیمار به حالت طبیعی وجود دارد اما اگر مرحله دوم واقع شود امیدی به بازگرداندن حیات نیست لیکن می توان با استفاده از وسایل پزشکی جدید، از پیشرفت مرگ در مرحله سوم تا مدتی جلوگیری نمود. دقت در مراحل حیات و ارائه تعریف مرگ براساس آن از این جهت ضروری است که تنها با توقف قلب و ریه نمی توان حکم به مرگ کرد، چنان که ممکن است حالتی را هم مرگ تلقی کنیم که تنها سلول های مغز حیات خود را از دست داده اند. به هر حال شناخت لحظه مرگ از جهات زیر اهمیت دارد:
-1حفظ شان متوفی-2کاهش پریشانی عصبی اطرافیان متوفی-3 عدم استفاده بی مورد از تجهیزات پزشکی محدودی که می توان آن را برای استفاده افراد قابل علاج به کار گرفت-4 جلوگیری از صرف هزینه های بی مورد برای مراقبت ویژه از بیمارانی که غیر قابل برگشت به زندگانی اند.-5 امکان استفاده از ارگا نهایی که در وضعیت مناسبی قرار دارند برای پیوند و نجات جان دیگران در موارد تحقق مرگ مغزی و در حالتی که هنوز ضربان قلب به طور مصنوعی و با استفاده از دارو ادامه دارد و تنفس نیز با تهویه مکانیکی حفظ می شود. از این رو تشخیص مرگ مغزی از ایست قلبی یا تنفسی مشکل تر است ولی اهمیت زیادی دارد. (همان،صص(47-46
از آن جا که شناخت لحظه مرگ در مبتلایان به مرگ مغزی علاوه در صرفه جویی در هزینه، می تواند زمینه ساز پیوند اعضا برای نجات جان دیگران نیز باشد در ادامه به تعریف مرگ مغزی می پردازیم.
تعریف مرگ مغزی و معیارهای بالینی تشخیص آن
مرگ مغزی عبارتست از قطع غیر قابل برگشت کلیه فعالیت های مغزی کورتیکال- ساب کورتیکال و ساقه مغزی به طور کامل و همزمان.(لاریجانی،پیوند اعضا،،ص(203
به طور کلی شخصی که دچار مرگ مغزی شده دارای علایم زیر است:
-1 اغمای کامل-2 نبود حرکت-3 نبود تنفس بعد از برداشتن دستگاه های تنفس مصنوعی-4 نداشتن هیچ گونه عکس العمل-5 نبود حرکت مغناطیسی در نوار مغزی به شیوه ای که نزد پزشکان شناخته شده است.(طهماسبی، مرگ مغزی از نظر اخلاق و پزشکی،ص(99 و(امامی رضوی، پیوند اعضا،ج5،ص(105
6
با این وصف، با بروز نشانه های فوق نمی توان شخص را مبتلا به مرگ مغزی معرفی کرد بلکه این علایم وضعیت نزدیک به مرگ را معرفی می کنند و لازم است اطمینان حاصل شود که کمای بیمار به علت عوامل متابولیکی نیست، بیمار هیچ گونه واکنشی در برابر محرکات داخلی و خارجی ندارد و امتحانات عصبی نیز موید وجود مرگ مغزی از نظرکورتکس و ساقه مغز می باشد. با این اوصاف معیارهای بالینی عمده برای تشخیص مرگ مغزی به شرح زیر می باشد:
الف) و جود کمای عمیق: عدم وجود حرکات خود به خودی، فقدان باز نمودن چشم ها و عدم پاسخ گفتاری و حرکتی به محرکهای دردناک از علایم کمای عمیق است و چنانچه شخص مبتلا به مرگ مغزی را با محرکی دردناک تحریک نمایند فاقد پاسخ کلامی یا حرکات در عضلات سر و صورت خواهد بود و هیچ گونه واکنشی در مقابل تحریکات دردناک از خود بروز نخواهد داد.
ب) فقدان واکنش های ساقه مغز: این واکنش ها عبارتند از:
-1 فقدان رفلکس نوری مردمک چه مستقیم و چه غیر مستقیم به عبارت دیگر مردمک چشمهای شخص مبتلا به مرگ مغزی باید ثابت باشد و در مقابل نور هیچ گونه واکنشی از خود نشان ندهد.-2 فقدان رفلکس قرنیه نسبت به نماس با یک جسم-3فقدان-Gag Reflex4فقدان رفلکس سرفه-5فقدان رفلکس های مربوط به حرکات چشم ها
ج)عدم وجود تنفس خودبه خودی: تنفس خود به خودی شخص مبتلا به مرگ مغزی باید قطع باشد و تنها با دستگاه صورت پذیرد. برای تایید این که تنفس شخص قطع شده است تست مخصوصی به نام آزمون آپنه((Apnea test یا آزمون کنترل انجام می شود تا مشخص شود آیا تنفس شخص برمی گردد یا نه.
د) منتفی بودن شرایط مشتبه شونده با مرگ مغزی: در بیمارانی که معیارهای بالینی فوق کامل شده باشد بایستی درجه حرارت مرکزی بدن نیز بررسی شود و این درجه حرارت بالاتر از نود درجه فارنهایت یا32/2 درجه سانتیگراد باشد. از نظر پزشکان متخصص مغز و اعصاب، نباید شرایطی که می تواند مرگ مغزی را شبیه سازی کند در شخص وجود داشته باشد. یکی از این موارد، هیپوترمی یعنی کاهش درجه حرارت بدن به پایین تر از حد طبیعی است، دیگری، موارد مسمومیت هاست؛ مسمومیت با مواد مخدر یا مسمومیت دارویی که سیستم عصبی بدن را سرکوب می کنند و دو مورد دیگر نیز شوک و اختلالات متابولیکی هستند که ممکن است در مراحل پیشرفته بیماری های کبدی یا نارسایی کلیوی، علایمی شبیه به مرگ مغزی ایجاد کنند. در صورتی که درجه حرارت مرکزی بیمار بیشتراز32/2 درجه سانتیگراد باشد، اگر مغز زنده و قادر به عمل باشد عمل خود را بروز خواهد داد و در حقیقت فشار خون بیمار که باید بالای نود میلی متر جیوه باشد به اثبات
7
رسیده و در نتیجه هیپوترمی رد می شود. احتمال مسمومیت ها و اختلالات متابولیکی و شوک نیز با تست های آزمایشگاهی مخصوص کنار گذاشته می شود.
ه) گذشت مدت زمان انتظار: با تحقق علایم بالینی مرگ مغزی و رد موارد مشتبه شونده با مرگ مغزی، باز هم نمی توان بی درنگ رای به مرگ مغزی بیمار داد، بلکه باید مدت زمانی که از آن به عنوان»مدت زمان انتظار« یاد می شود، بر بیمار بگذرد که این مدت زمان برحسب عامل به وجودآورنده مرگ مغزی از 6تا24 ساعت، متفاوت خواهد بود. در طول این مدت، بیمار مبتلا به مرگ مغزی باید تحت نظارت دقیق تیم پزشکی قرار گیرد تا در صورت از بین نرفتن علایم بالینی مرگ مغزی، پس از سپری شدن مدت زمان انتظار، بتوان مرگ مغزی بیمار را اعلام نمود.(حبیبی، مرگ مغزی و پیوند اعضا، صص(64-62
امروزه با سازگاریهایی که قانون گذار پیش بینی کرده است، احتمال خطا و ابهام در تشخیص موضوع کاسته شده و ضریب اطمینان از وقوع مرگ مغزی بالا رفته است. به هر حال در این قسمت از گفتار، به تعیین قلمرو و تبیین دیدگاه پزشکی، در تفکیک این رخداد با حالت های مشابه می پردازد.
تفاوت مرگ مغزی و اغمای طولانی: در این موقعیت، بیمار در حالت بیهوشی کامل به سر برده، هیچ گونه حرکتی جز ضربان قلب و تنفس خود به خودی وجود ندارد. در این حالت، از طریق لوله های مخصوص، غذا، دارو و مواد لازم به بدن بیمار رسانده می شود. این حالت را نباید به مثابه مرگ مغزی تلقی کرد.( رضایی، مرگ مغزی،ج2،ص(246
مرگ مغزی و حالت کوما: کما در واقع نوعی اختلال در کارکرد مغز است که کاهش شدید هوشیاری را به همراه دارد و فرد به تحرکت پیرامونش پاسخ نمی دهد ولی شانس بهبودی برای برخی از بیماران وجود دارد. علل گوناگونی از جمله تغییر در مواد حیاتی و املاح مورد نیاز بدن یا افزایش مواد زاید موجود در بدن، خون ریزی مغزی یا سایر صدمات مغزی، سبب بروز کما می شود. کما بسته به شدت و عمق کاهش هوشیاری، واجد درجه بندیهای متفاوت بوده معمولاً آن را به بررسی و تحلیل، به دو نوع تقسیم بندی می کنند:
الف) کمای موقت: حالتی است که به سبب مسمومیت، عوارض قلبی یا ضربه خوردن سر عارض می گردد و باعث اختلال قشر مخ می شود. با یاری رساندن از دستگاه تنفس، این حالت پس از مدتی رفع شده و فرد به حالت طبیعی برمی گردد.
ب) کمای دائم یا کمای غیر قابل برگشت: در این حالت قسمت کرتکس مغز(قشر مخکاملاً) آسیب دیده و فرد فاقد افعال اختیاری است؛ ولی به علت سلامت ساقه مغز، بدن از اعمال غیر اختیاری برخوردار بوده و
8
ممکن است فرد مذکور بتواند بدون نیاز به دستگاه های حمایتی و نگهدارنده تنفس نماید و چه بسا سالها نیز در این وضعیت، زنده بماند.(همان، صص(57-56
مرگ مغزی و مرگ ظاهری: مرگ ظاهری، حالت اغمای عمیق و سرحد مرگ و زندگی است که در اثر مصرف داروهای خواب آور، روان گردان و مسکن های قوی پیش می آید. مرگ ظاهری، حالتی از حیات است که زیر ماسک مرگ پنهان گشته است. در این گونه افراد، بدن شل شده و هوشیاری زایل می گردد و فرد به حالت بیهوشی می رود و حرکات تنفسی و قلبی نیز بی نهایت خفیف می شود و در ظاهر چنین می نماید که اعمال تنفسی و حرکات قلبی وی نیز متوقف شده، در حالی که هنوز به صورت ضعیف به کار خود ادامه می دهند. مرگ ظاهری، پایان حیات نیست و لذا تشخیص و تمیز آن از مرگ مغزی مهم است، چه اینکه در حالتی جز آن، می توان با اقدام درمانی مناسب و به موقع، جان بیمار را نجات داده از مرگ قطعی وی جلوگیری کرد. از این رو، هر اقدامی کهعقلاً منتهی به مرگ قطعی چنین اشخاص شود، برحسب مورد می تواند مشمول قتل قرار بگیرد.(گودرزی و کیانی، پزشکی قانونی،صص(32-31
پس از توضیحاتی که درباره مرگ مغزی دادیم دراین بخش از مقاله ابتدا به تعریف پیوند اعضا و انواع آن می پردازیم سپس به مسائل فقهی مرتبط با پیوند عضو و مرگ مغزی می پردازیم و سعی می کنیم به سوالات متعددی که در این زمینه در اذهان وجود دارد با تحقیق و تفحص در آرای فقها به ویژه فقهای شیعه پاسخ دهیم.
تعریف پیوند اعضا
انتقال سلول، بافت یا عضو زنده از یک فرد به فرد دیگر به نحوی که عملکرد آن محفوظ بماند، پیوند نام گرفته است.(لاریجانی، پیوند اعضا،ص(76
موضوع شناسی پیوند اعضا و مرگ مغزی
در یک تقسیم بندی کلی پیوند اعضا به سه صورت قابل تصور است: پیوند از حیوان به انسان، پیوند از مصنوعات پزشکی مانند پوست پرورش یافته در محیط آزمایشگاهی به انسان و پیوند از انسان به انسان دیگر. صورت سوم خود می تواند به دو صورت باشدپیوند از مرده به زنده و پیوند از زنده به زنده که حالت اخیر هم می تواند به دو صورت باشد بخشی از بدن خود انسان به بخش دیگر و یا از بدن انسانی به انسان دیگر.
هنگامی که عمل پیوند عضو از مصنوعات پزشکی و یا از بدن انسان به حیوان و یا حتی از بدن انسان زنده به انسان دیگر انجام می شود مسئله دارای ابعاد مختلف و پیچیدگیهای فقهی حقوقی زیادی است اما عمده اختلافات و تشتت آرا زمانی بوجود می آید که قرار باشد اعضای کسی را که دچار مرگ مغزی شده از بدن