بخشی از مقاله

بين الملل و هم گرايي ها و واگرايي هاي آن در گفتمان تعامل گرايي ضد نظام سلطه
چکيده
گفتمان سياست خارجي امام خميني (ره )، با وجود داشتن مباني وثيق استراتژيک و ديپلماتيک ، ايدئولوژيک و عقيدتي است . انقلاب اسلامي ، کانون گفتمان امام (ره ) را سامان مي دهد.
گفتمان سياست خارجي بنيانگذار انقلاب اسلامي ، استوار بر مرزکشي ميان خود و ديگري است . در اين منطق دگرسازانه ، نظام بين الملل به دو کيان مستکبر و مستضعف تقسيم مي شود. اين پژوهش بر آن است تا با نظر به گفتمان رهبري آيت الله خامنه اي ، نشان دهد که اين گفتمان دنباله منطقي گفتمان امام در فضايي متحول است . شرايط ويژه داخلي ، منطقه اي و بين المللي و نيز ويژگي هاي شخصيتي آيت الله خامنه اي ، ايشان را به سوي در پيش گيري خوانشي عمل گراتر، در چهارچوب گفتمان تعامل گرايي ضد نظام سلطه ، سوق داده است .
اين گفتمان ، عصاره سياست خارجي ايران بوده و سه مفوهم اسلام انقلابي ، امنيت ملي و منافع ملي را در نسبت هايي گوناگون مفصل بندي مي کند. در اين منطق ، دو بلوک سلطه گر و سلطه ستيز در برابر يکديگر قرار گرفته و هويت ديگري و منطق تفاوت زنجيره هم ارزي نظام بين الملل را معنا مي بخشند. نوشتار پيش رو، پس از طرح کلان گفتمان تعامل گرايي ضد نظام سلطه ، مباني تقسيم جهان و هم گرايي ها و واگرايي هاي آن را در ذيل پرداختن به دو مفهوم هويت و ديگري و زنجيره هم ارزي و منطق تفاوت برجسته مي نمايد.
واژه هاي کليدي : هويت ، گفتمان ، نظام بين الملل ، سلطه ، سياست خارجي ج . ا. ايران ، آيت الله خامنه اي .

مقدمه
انقلاب اسلامي ايران موج تازه اي از معاني را وارد عرصه سياست خارجي و روابط بين الملل ارائه نمود. اين سامانه معنايي ، استوار بر هستي شناسي ، شناخت شناسي و انسان شناسي ويژه اي بوده و بيش از هر جاي ديگر در گفتمان امام خميني (ره ) نمود يافت . گفتمان امام خميني (ره ) با داشتن سه کيان ايدئولوژيک (استوار بر اسلام انقلابي )، استراتژيک (دربردارنده کنش هاي امنيت پايه و استوار بر امنيت ملي ) و ديپلماتيک (ناظر بر کنش هاي نرم افزاري و گفتگو و مذاکره محور در راستاي برآوردن منافع ملي )، نظام بين الملل را در سايه دوقطبي مستکبر مستضعف ترسيم مي نمود. اين انديشه برآمده از ايده ديرپاي رويارويي خير و شر و پايگاه ايشان به عنوان رهبري مذهبي بود. از ديد بنيان گذار جمهوري اسلامي ، جهان صحنه پيوسته رويارويي دو نيروي خير و شر مي باشد و در اين نبرد پيروزي واپسين با نيروي خير و راستي است .
پس از رحلت امام خميني ، آيت الله خامنه اي به رهبري جمهوري اسلامي رسيد. اين برآمدن ، در حالي روي مي داد که فضاي دروني ، من ه قطاي و بين المللي دوران گذاري جدي را پشت سر مي گذارد. افزون بر اين ، ويژگي هاي شخصيتي متفاوت آيت الله خامنه اي نسبت به
امام ، زمينه ساز نقش آفريني بيش تر ايشان در سياست خارجي شد. گفتمان سياست خارجي آيت الله خامنه اي که با عنوان تعامل گرايي ضد نظام سلطه تعبير شده ، بر پايه تقسيم بندي اي دوگانه از نظام بين الملل سامان يافته است . در اين دوگانه ، دو جبهه سلطه گر و سلطه ستيز در برابر يکديگر قرار مي گيرند و جبهه سومي به نام بلوک سلطه پذير نيز به عنوان دنباله رو و طفيلي بلوک سلطه وجود دارد. بلوک سلطه پذير، در حقيقت دربردارنده دولت هايي است که يا تسليم منفعلانه در برابر نظام سلطه را پذيرفته اند و يا به هم پيمانان منطقه اي و جهاني اش بدل شده اند. در نظم کنوني ، جمهوري اسلامي رهبري بلوک ضدسلطه را برعهده داشته و ايالات متحده نماينده سلطه گران است .
نوشتار پيش رو با کانون قراردادن سياست خارجي آيت الله خامنه اي در دوران رهبري ايشان ، نامبردار به گفتمان تعامل گرايي ضد نظام سلطه ، تقسيم محيط بين الملل و مباني واگرايي و همگرايي در آن را، از ديد اين گفتمان مورد پرسش قرار داده است . نويسندگان بر آنند که در گفتمان تعامل گرايي ضد نظام سلطه ، جهان در چهارچوب دو بخشي سلطه گر سلطه ستيز تقسيم پذير است . اين دو وجهي ، بنياد همگرايي ها و واگرايي هاي نظام بين الملل ، در حوزه نظر و کنش را تبيين مي کند. اين تقسيم بندي ، تبييني اساسي براي سياست هاي اعلامي و اعمالي جمهوري اسلامي در عرصه منطقه اي و بين المللي به دست مي دهد. جستار براي واکاوي اين بستر، موضوعات خود را در چند بخش سازماندهي مي نمايد. نخست مفاهيم اساسي تعريف مي شود و پس از بازنمايي چهارچوب کلي گفتمان تعامل گرايي ضد نظام سلطه ، معضله پژوهش در چهارچوب مفاهيم گفتماني مطرح شده ، مورد بررسي قرار خواهد گرفت . توضيح آن که ، با توجه به چهارچوب گفتماني مقاله ، نخست چهار مفهوم هويت ، ديگري ، زنجيره هم ارزي و منطق تفاوت توضيح داده مي شود. اين موارد، به مثابه زمينه هايي است که در چهارچوب آن ، يک گفتمان ، مرزهاي خود را با ديگر گفتمان ها شناسايي مي کند. براي عملياتي کردن اين موضوع ، بيش از هر چيز از خوانش گفتماني ارنستو لاکلا و شنتال موفه (مکتب اسکس ) بهره گفته شده است .
کيستي و ديگري
کيستي يا هويت به مثابه شناسنامه اي است که هر گفتمان از خود ارائه مي دهد. هويت پاسخ گوي پرسش هايي است که ناظر بر معاندهي، در سطوح فردي ، اجتماعي ، ملي و جهاني است . کيستي در نسبت مستقيم با نشانه مرکزي و چگونگي مفصل بندي ديگر نشانه ها و معاني به گرد آن مي باشد. از ديد لاکلا و موفه کيستي امري است که در بستر گفتمان ها پديد مي آيد. گفتمان ها در يک پويش دوسويه ، فرد و جامعه پيرو خود را معنا کرده ، بدان هويت مي بخشند. کنش هويت به شيوه هايي بستگي دارد که در آن ها هويت هاي اجتماعي در گفتمان شکل مي يابند؛ کنش ارتباطي اينکه چگونه روابط اجتماعي ميان مشارکت هاي گفتماني نمايان و واکاوي شده ، کنش پنداري شيوه هايي که در آن ها متن بر جهان و فرايندها، موجوديت ها و روابط دلالت دارد. هاليدي هويت و کنش هاي وابسته را به عنوان کنش ها ميان فردي توصيف مي نمايد (فرکلاف ، ٢٠٠٦: ٦٤-٦٥). هويت بخشي فرايندي پيچيده است . بخشي از پيچيدگي آن از اين واقعيت برمي خيزد که بايد تمايزي ميان جنبه هاي فردي و اجتماعي هويت قائل شد.
هويت را نمي توان به هويت اجتماعي کاهش داد؛ هويتي که بدان معناست که هويت بخشي تنها فرايندي بافتي است نه يک مسئله زباني . نظريه پساساختاري و پسامدرن هويت را با گفتمان همراه ساخته و گفته مي شود هويت (يا سوژه ) تأثيري از گفتمان است که در آن شکل يافته است (فرکلاف ، ٢٠٠٤: ١٦٠).
هويت مفهومي چندمعنايي است و اين از نقاط قوت زايشي شايان توجه آن است .
فراگرد پيکربندي هويت را مي توان پيوسته توصيف کرد. در يک کران ، ابزاري بديع از مشخصه هاي سازنده قرار دارد و در کراني ديگر، تجلي بسيج اجتماعي که به کنش هاي غيرمدني مي انجاميد و تبديل انرژي بديع به قدرت سياسي را به همراه داشت (آلونسو، ٢٠١١: ٨ و معلوف ، ٢٠٠٣: ٣٧). افراد هويت اجتماعي خود را با پي بردن به ويژگي هاي شخصي خود بر اساس مشاهدات و تعامل با محيط اجتماعي خويش طرح ريزي مي نمايند.
شکل گيري هويت از راه مقايسه با ديگري ، مؤلفه شايان توجه ديگري است . در واقع خود و ديگري سرشت جبرگرايانه دوسويه اي دارند. تمايز آن چه خود و آن چه ديگري مي شود به جنبه هسته اي شکل گيري هويت اجتماعي تبديل مي گردد (لاکلا، ١٩٩٤: ٨).
ديگري برآيند فراگردي گفتماني است که به وسيله آن چيره درون گروهي (ما؛ خود)، چندين چيره برون گروهي (ديگري ؛ آن ها) مي سازد. اين امر با نشان دار کردن تفاوتي واقعي يا پنداري صورت مي گيرد که به عنوان نفي هويت و به همين ترتيب انگيزه اي براي تبعيض بالقوه عرضه مي نمايد. در واقع ، غيريت به پهنه گفتماني برمي گردد و دگرسازي دربردارنده کاربست اصولي است که به افراد امکان طبقه بندي در دو گروه آن ها و ما را مي دهد (استاسژک ، ٢٠٠٨: ٢). از آن جا که هرگونه جست وجو براي هويت دربردارنده تمايزبخشي به يکي چيزهايي است که آن فرد نيست ، سياست هويت همواره و اساسا سياستي براي ايجاد تفاوت است . هويت ها را مي توان نگه داشت و استوار کرد و اين امر تنها با کنار زدن تفاوت و غيريت امکان پذير است . مذاکره هويت .تفاوت مسئله اي سياسي است که دموکراسي ها در سطح جهاني با آن روبرو هستند (دوسيليا و همکاران ، ١٩٩٩: ١٥٤). فراگرد دگرسازي را مي توان نمونه اي از شناسايي اجتماعي و طبقه بندي دانست (مک کورديک ، ٢٠١٢: ١٣-١٢). در هويت اجتماعي بايد تمايزهايي ايجاد کرد که به تبيين مفهوم کارگزار مي انجامد. افراد ناخودآگاه به عنوان نخستين کارگزاران در معرض محيطي قرار مي گيرند که در آن به دنيا مي آيند و در آغاز هيچ حق انتخابي ندارند؛ محيطي که آنان را رعيت يا نجيب زاده ، طبقه کارگر يا متوسط ، زن يا مرد مي سازد. دست يابي به هويت اجتماعي ، به معناي واقعي کلمه ، مسئله اي از توانا بودن در پنداشتن نقش هاي اجتماعي است که آن ها را با شخصيت (يا هويت شخصي خود) تأمين مي نمايند و آن را به شيوه اي متمايز نمايان مي سازند (فرکلاف ، ٢٠٠٤: ١٦١-١٦٠).
هيچ گاه نمي توان به هويتي نهايي رسيد؛ مجموعه اي از موقعيت هاي سوژگي که چهارچوبي نظري پيشنهاد مي دهند، به عنوان گفتمان توصيفي کاملي عمل مي نمايد. عوامل محدودکننده موقعيت يابي هاي ساختاري را تحت تأثير قرار مي دهند اما با اين وجود نمي توان گفت که کل فرايند هويت سازي همواره ناتمام مي ماند؛ اين فرايند تاحدودي براي تعليق و نزاع باز مي ماند (اسميت ، ٢٠٠٣: ٦٨). هيچ هويت گفتماني پديد نمي آيد مگر آن که يک گفتمان رقيب را به عنوان ديگري در کنار خويش ببيند. اين ديگري دست کم در دو سطح دروني و بيروني شناخت پذير است (لاکلا و موفه ، ٢٠٠١: ٦١-٥٤).
مفهوم منازعه يا خصومت براي تبيين نسبت ميان کيستي و ديگري طرح شده است .
خصومت ها نه ارتباطي مفعولي و منفعلانه که روابطي پويا هستند که محدوديت هاي همه مفعول ها را نمايان مي سازند. جامعه به دور محدوديت هايي سامان مي يابند که برآيند خصومت هاست (لاکلا و موفه ، ٢٠٠١: xiv). ضديت امري است که از راه آن ، گروه ها، جوامع و کارگزاران ، مرزهاي سياسي خود را بازمي شناسند و از راه فرايند دگرسازي ، هويت خود را مي سازند (تاجيک ، ١٣٨٤: ٨٥). به گفته لاکلا، ميزان مشخصي از نظام مندي براي بالابردن سطح معيني از معنا نياز است و اين نظام مندي سيستم را تنها مي توان با محدوده اي تضمين کرد که از نظر سرشتي متمايز نيست بلکه خصومت آميز است . اگر نظام مندي سيستمي ، که لاکلا بودن سيستم مي نامد، پي آمد مستقيمي از محدوده انحصاري باشد، در نتيجه خصومت به عنوان مبناي سيستم به کار مي رود؛ در حالي که به صورت هم زمان هويت سيستم را واژگون مي سازد (مارشارت ، ٢٠٠٧: ١٤٦).
مکانيسم هاي برجسته سازي و حاشيه راني به عنوان ابزار خصومت سازي ، به گونه هاي گوناگون در کنش و واکنش ميان گفتمان ها مؤثر است : برجسته سازي نشانه هاي مورد نظر خود و حاشيه راني نظام معاني و نشانه هاي گفتمان رقيب ، و برجسته سازي نقاط قوت خود و کاستي هاي رقيب از آن ها است . در واقع برجسته سازي و حاشيه راني ، شيوه اي براي نگه داشت و پايايي قدرت و پيوستار هژموني يک گفتمان است . برجسته سازي و حاشيه راني داراي دو چهره نرم و سخت افزاري است که بيان گر نرم و سخت ابزار قدرت اند.
برجسته سازي و حاشيه راني هاي نرم ابزاري در چهارچوب زبان ، و برجسته سازي ها و حاشيه راني هاي سخت ابزاري ، به گونه هاي گوناگوني چون توقيف ، حبس ، اعدام ، ترور، تظاهرات خياباني و مانند آن نمود پيدا مي کند (سلطاني ، ١٣٨٤: ١١٣-١١٢).
زنجيره هم ارزي و منطق تفاوت
در شکل دهي به زنجيره هم ارزي از هر يک از طرف هاي بحث موقعيت هاي سوژگي متفاوتي با يکديگر مفصل بندي مي شوند. اين يکي از منطق هاي اجتماع است که منطق هم ارزي خوانده مي شود (لاکلا و موفه ، ١٩٨٥: ١٣٠-١٢٧). منطق هم ارزي منطقي از ساده سازي فضاي سياسي است در حالي که منطق تفاوت منطقي از توسعه و فزوني پيچيدگي آن مي باشد. منطق تفاوت به اين سمت گرايش دارد که محور همنشيني زبان را گسترش دهد تعداد جايگاه هايي که مي توانند در رابطه يک ترکيب و پيوستار با يکديگر وارد شوند در حالي که منطق هم ارزي محور جانشيني را يعني مؤلفه هايي که جانشين هم مي شوند گسترده مي کند، و بنابراين شمار جايگاه هايي که مي توانند ترکيب شوند را کاهش مي دهد (لاکلا و موفه ، ١٩٨٥: ١٣٠). بديهي است که منطق تفاوت براي محدوديت سازي کافي نيست چرا که اگر منحصرا چيره بود، هرآن چه در پس آن بود، مي توانست تفاوت هاي ديگر باشد. زنجيره هم ارزي هرچيزي که فراتر از حدود باشد را به عنوان چيزي که آن نيست ، مي سازد. تنها از راه منفي بودن ، تقسيم و خصومت است که يک ساخت مي تواند به خود به صورت افقي کلي شکل دهد. به هر روي ، منطق هم ارزي تنها انتزاعي ترين و عام ترين وضعيت وجودي هرگونه صورت بندي است . براي اين که بتوانيم از آرايش هژمون سخن بگوييم بايد وضعيت ديگري را معرفي نماييم که حاصل تحليل هاي پيشين باشد و همانا بازتعريف مکرر فضاهاي سياسي و اجتماعي و فرايندهاي پايدار جايگزيني محدوديت هاي شکل دهنده تقسيمات اجتماعي است ، که مناسب جوامع معاصر مي باشند (لاکلا و موفه ، ١٩٨٥: ١٤٣-١٤٤).
منطق هم ارزي منطقي است که در آن همه خواسته ها، به رغم ويژگي متفاوت شان به اين سمت گرايش دارند که خود را دوباره پيوندزده ، چيزي را بسازند که زنجيره هم ارزي خوانده مي شود. اين بدان معناست که خواسته هر فردي از نظر ساختي جداست : از يک سو خود تعيين شده خويش است و از سوي ديگر، از راه ارتباطات هم ارزي ، به تماميت ديگر خواسته ها اشاره دارد (پانيزا، ٢٠٠٥: ٣٧). منطق تفاوت که با محور همنشيني زبان همراه است ، شمار موقعيت هايي که مي توان در يک گفتمان ترکيب کرد را کاهش داده به تقسيمي عملي از فضاي سياسي مي انجامد که کشمکش هاي سياسي را به خصومتي ميان ما و ديگران ، خير و شر ساده سازي مي نمايد (پانيزا، ٢٠٠٥: ٢٣٤). در منطق هاي شکل دهنده اجتماع دو نوع کنش وجود دارد: منطق تفاوت که موقعيت هاي ويژه اي را در طيف اجتماعي بنياد مي نهد و منطق هم ارزي که به خصوصياتي ويژه بر مبناي جايگزين پذيري در شمار بي کراني از ديگر خصوصيات جامعيت مي بخشد (باتلر و همکاران ، ٢٠٠٠: ١٩٤-١٩٣). منطق تفاوت حلقه هاي زنجيره هم ارزي را از هم جدا مي نمايد (باتلر و همکاران ، ٢٠٠٠: ٣٠٤). هنگامي که زنجيره هم ارزي به عنوان مقوله اي سياسي عملياتي شود، به اين نياز مي يابد که هويت هاي ويژه اي اعلام نمايند که با ديگر هويت ها وضعيتي از تعيين شدگي لزوما ناتمام را به اشتراک دارند.
اين ها اساسا مجموعه اي از تفاوت ها هستند که به وسيله آن ها پديدار مي شوند و اين مجموعه از تفاوت ها مشخصه هاي ساختاري پهنه سوسياليسم سياسي را مي سازند (باتلر و همکاران ، ٢٠٠٠: ٣١). دو شيوه براي ساختن اجتماع وجود دارد (لاکلا، ٢٠٠٥: ٧٩-٧٨): نخست ، تأکيد بر خصوصيات برجسته که ارتباط شان با ديگر خصوصيات از سرشتي متفاوت باشد و دوم ، واگذاري جزئي ويژگي هاي برجسته ؛ تأکيد بر اين که همه شرکت کنندگان از نظر هم ارزي چه مشترکاتي دارند. حالت دوم ساخت جامعه ، ايجاد مرز خصومت آميز را دربر دارد در حالي که حالت اول اين گونه نيست . بنابراين مي توان ويژگي نخست جامعه سازي را منطق تفاوت و ويژگي دوم را منطق هم ارزي ناميد. هويداست که مي توان اين گونه نتيجه گرفت که پيش شرط
پيدايي پوپوليسم گسترش منطق هم ارزي به بهاي منطق تفاوت است . اگر هيچ گونه زنجيره
هم ارزي ميان منافع پديدار نشود، در اين صورت هيچ خواسته پوپوليستي يا اراده جمعي وجود نخواهد داشت و بدون اراده جمعي ، هيچ تغيير قائم به ذاتي رخ نمي دهد (مک فيل ، ٢٠١٠: ١٣٧). لاکلا بر اين باور است که بيشينه منافع تنها به خواسته هايي ويژه بستگي ندارد بلکه موقعيت سوژگي را نيز در نظر دارد (لاکلا، ٢٠٠٥: ٨٦). هيچ هويت سياسي راديکال يا مقايسه پذيري در اصطلاحات پلوراليسم وجود ندارد چرا که هويت ها تنها در پهنه سياسي در حدي پديدار مي شوند که بتوانند به عنوان اعضايي در رقابت هاي پلوراليستي هنجارسازي يا هم سان شوند (چمبرز، ٢٠٠٤: ١٨٩). آن گونه که لاکلا مي گويد، مطمئنا نه به هم پيوستگي منطقي عناصر گفتماني و نه حضور کنترل گر يک نشانه متعالي فراتر از تفاوت ها، و نه انگاشتن يک سوژه معنابخشي که به يک ساختار گفتماني ، يگانگي و خوانايي مي دهد، مي تواند يک ساختار گفتماني را به هم پيوسته نمايد (پارامشوار، ٢٠١٢: ١٩٤).
تعامل گرايي ضد نظام سلطه به عنوان نشانه مرکزي گفتمان سياست خارجي آيت الله خامنه اي
دال مرکزي ، دال متعالي و مرکز ثقل هر منظومه معناشناختي است . ديگر نشانه ها، ايستارها و انگاره ها در نسبتي که با اين نشانه مي سازند، داراي جايگاهي فراتر و يا فروتر خواهند بود.
نشانه مرکزي ، اصلي ترين رده تحليل هر سامانه نشانگاني و مفصل بندي است . هژموني يابي يا به حاشيه راني هر گفتمان ، در درجه نخست به کيفيت ساخت يابي نشانه مرکزي آن بازمي گردد.
نسبت يابي ميان دال ها و مدلول ها و نيز مصداق ها، به واسطه نشانه مرکزي به انجام مي رسد.
مرزهاي هر گفتمان ، در نسبت بي پيرايه با اين نشانه هويدا شده و ترسيم مي گردند. هويت ها و دگرها، کيستي ها و غيريت ها، خودي ها و غيرخودي ها و دوست ها و دشمن ها در پي شناسايي رويکردهاي گفتمان هاي گوناگون نسبت به نشانه مرکزي يکديگر تعيين مي شود. منطق و در دنباله آن زنجيره هم ارزي و منطق تفاوت نيز برآيندي از سامانه هاي نشانه شناختي گفتمان هاي موجود در يک فضاي سياسي اجتماعي است . بنابر آن چه گفته شد، شناسايي و بررسي دال کانوني هر گفتمان سياسي ، گام برجسته اي در راه شناخت آن مي باشد.
تعامل گرايي ضد نظام سلطه يا سياست تعاملي ضد نظام سلطه ، کانون گفتمان رهبر انقلاب در عرصه سياست خارجي را صورت بندي مي نمايد. اين امر از سوي خود ايشان ، به ويژه در ديدار وزير و مس لاوئن وزارت خارجه در تاريخ ١٣٨٨.١٢.٠٩، تصريح شده است .
نشانگان گفتمان تعامل گرايي ضد نظام سلطه ، دامنه اي گسترده از بايدها و نبايدها را در بستري از نگاه به واقعيت ها و هست ها به نمايش مي گذارد. اين گفتمان ، اگرچه خاستگاهي ايدئولوژيک دارد، نسبت به يافتن مدلول هايي انضمامي براي انتساب دال ها و نشانه هايش نيز مي کوشد. ديپلماسي مقاومت فعال را مي توان بهترين خوانش از زاويه ديد اين گفتمان به عرصه منطقه اي و بين المللي دانست . ديگر نشانه هاي اين گفتمان ، موازين و ارکان سامان يابي اين امر مي باشند. اين نشانگان به گونه اي سازماندهي شده اند که بيشينه ايستارها و مفاهيم را دربر بگيرد و حوزه گفتمان گونگي اش را واجد کم ترين نفوذها بيابد. قاعده نفي سبيل قاعده اي عام در پهنه سياست خارجي گفتمان تعامل گراي ضد نظام سلطه مي باشد. اين گفتمان در کنار پذيرش اصول کلي اي مانند احترام متقابل ، پايبندي به قراردادها و تعهدات ، عدم مداخله در امور دروني کشورها، هم زيستي مسالمت آميز، صلح طلبي و غيره نشانگان خود را به گرد نشانه کانوني سياست و ديپلماسي فعال تعاملي ضد نظام سلطه سازمان دهي نموده است .
سامانه نشانه شناختي سياست خارجي آيت الله خامنه اي به گونه اي تو در تو سامان يافته است ، به نحوي که خط کشي ميان ايستارها و انگاره ها در آن امري دشوار است . اين موضوع بيش از هرچيز از يکپارچگي هستي شناختي ، انسان -شناختي و شناخت شناسانه اين گفتمان برمي آيد.
در نمودار زير سامانه مفصل بندي گفتمان تعامل گرايي ضد نظام سلطه مي آيد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید