بخشی از مقاله

مقدمه
هرچند سابقه توجه به مسائل اجتماعی در ایران، بیش از اینکه در متون جامعهشناسی یافت شود، در متون ادبی، هنري، تاریخی و مذهبی یافت میشود و ادیبان و مورخان، عالمان مذهبی، روشنفکران و نویسندگان از اولین پیشگامان توجه به مسائل اجتماعی بوده اند

لکن قابل انکار نیست که جهت گیري فکري و علمی نسبت به مسائل اجتماعی به عنوان موضوعات آکادمیک، تقریبا هم زمان با تأسیس رشتههاي علوم اجتماعی در دانشگاهها که اولین آن مربوط به دانشگاه تهران در سال... بوده، شکل گرفته و نخستین تمرینات و تلاشهاي سازمان یافته پژوهشی درباره مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه ایران از قبیل اعتیاد، طلاق، حاشیهنشینی، فقر و انواع بزهکاريهاي اجتماعی نیز در چارچوب همین رشتهها و موسسات پژوهشی مربوط به انجام رسیده است و این روند تابه امروز نیز ادامه یافته است. با این حال و با وجود دائر شدن رشتههاي متعدد علوم اجتماعی در مقاطع مختلف دانشگاهی ، نمیتوان مدعی شد علوم اجتماعی برپایه نیازها و مشکلات واقعی جامعه شکل گرفته و موضع فعالی نسبت به مسائل جامعه پیدا کرده است.

هرچند این امر به عوامل متعددي مربوط میگردد لکن در این نوشتار دو دلیل یا تنگناي اساسی که مانع تطابق جامعهشناسی با شرایط اجتماعی جامعه ایران گشته مورد بحث و مداقه قرار میگیرد و راههایی براي برون رفت از آن پیشنهاد میگردد. این دو تنگناي تطابق عبارتند از: تنگناهاي معرفت شناختی و تنگناهاي نهادي.

.1 تنگناهاي معرفت شناختی

جامعهشناسی در ایران از بدو ورود با موانع معرفتی متعددي روبه رو بوده است و همین امر مانع از پیوند خوردن جدي جامعهشناسی با جامعه گردیده است. در جامعه ایران دین در تعریف متعارف آن با همه حوزههاي حیات جامعه آمیخته شده و تاثیر غیرقابل انکاري برهمه حیطههاي کنش اجتماعی ایرانیان دارد و ازاین رو یک شرط براي تطابق اجتماعی هر علم جدید الورود و امکان پیشرفت آن در جامعه ایران منوط به سازگاري و یا عدم تعارض آن با دین یا اندیشه دینی است.

از لحاظ تاریخی نیز علومی در ایران بیشتر بارور شدهاند که به گونهاي با دین سازگاري یافتهاند مثل فلسفه، ریاضیات و نجوم که به نحوي مورد حمایت اندیشه دینی قرار گرفتهاند. اما در مورد جامعهشناسی وضع به گونه دیگري است و مناسبات دین و جامعهشناسی تاکنون تحت نظم و قاعده در نیامده است از مهمترین موانع نهادمندي روابط دین و جامعهشناسی در ایران تعارض انسانشناسی جامعهشناسی با انسانشناسی دینی جامعه است.

ما در جامعهاي زندگی میکنیم که قبل از ورود علوم انسانی جدید - از جمله جامعهشناسی - ، فلسفه، عرفان، مذهب و یا شریعت از منابع عمده معرفت ما درباره انسان بودهاند و دریافتهاي مشخصی را درباره انسان در اختیار ما قرار دادهاند و انسانشناسی جامعه ایران تا حد زیادي ملهم از این منابع است. در خیلی از موارد، انسانی که از ناحیه این منابع معرفی میشود با انسانی که جامعه شناسی معرفی میکند فاصله زیادي دارد.

از جمله تفاوتهاي اساسی انسانشناسی دینی جامعه ایران و انسانشناسی جامعه شناختی عبارتند از:

1.    انسانشناسی دینی روي جنبههاي روحی و قدسی انسان تاکید دارد، در حالی که جامعهشناسی روي جنبههاي دنیوي انسان مثل سودگرایی، مصلحت اندیشی، لذت گرایی و امثالهم تاکید میکند.

2.    انسان شناسی دینی بر ابعاد ناشناخته و نامتناهی انسان تاکید دارد وانسان را موجودي خداگونه، کنز مخفی، کتاب االله و مظهر اسماء اللهی معرفی میکند در حالی که در جامعه شناسی در مورد این ابعاد از وجود انسان، سخن به میان نمیآورد و این انسان ناشناخته را با وجوهی از رفتارهاي مشاهده پذیر تعریف میکند.

-3 انسان شناسی دینی روي انسانهاي استثنایی و نادر مثل پیامبران، ائمه و اولیاء الهی تاکید دارد و جزیی از اعتقادات جامعه ایران است که انسانهایی میتوانند در این جهان به ظهور برسند که از جنس پیامبرانند و نوعی دریافت و شناخت براي آنها حاصل میشود که وحی نامیده می شود در حالی که جامعه شناسی با انسانهاي متعارف و معمولی سرو کار دارد یعنی انسانهایی که احساسات، ادراکات و انتظارات کم و بیش مشابه دارند و انسانهاي نادر استثنایی در تعریف انسان جامعه شناختی نمی گنجد و در جامعه شناسی حرفی از آنها به میان نمیآید

وجود این تفاوت ها و تعارضات میان شناخت هاي متداول جامعه ایران از انسان با شناختی که جامعه شناسی از انسان در اختیار ما قرار می دهد، همراه با عدم توجه به این که هر علمی موضع معرفتی خاص خود را دارد سبب تردید و ناباوري اجتماعی نسبت به جامعه شناسی در ایران و عدم پذیرش آن به عنوان یک علم خودي گردیده است. همچنین به دلایل مذکور جامعهشناسی تا حدي در معرض اتهام دین ستیزي نیز قرار گرفته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید