بخشی از مقاله

چکیده

نظریه برخورد تمدن ها در زمان خلاء ایدئولوژیک در جهان غرب و فروپاشی نظم موجود توسط هانتینگتون مطرح شد. این نظریه در واقع به دنبال ارائه مدل و راهکار اداره جهان بر اساس نظم جدید پس از دوران جنگ سرد بود. نظریه برخورد تمدن ها که از اساس بر بنیان مرصوصی پایهریزی نشده بود به دنبال ساخت نظام فعلی جهان بر اساس ایستارهای ساختگی و غیر واقعی جدید بود، به گونهای که بتواند نظام بین الملل را بر اساس میلیتاریسم اداره نماید.

این نظریه از زوایای مختلفی تاثیرات قابل توجهی بر روابط جهان اسلام داشته است اما از آنجا که نظریه مذکور ماهیتی فرهنگی داشته است تلاش خواهد شد با روش توصیفی- تحلیلی تأثیرات فرهنگی این نظریهی بر روابط جهان اسلام و غرب واکاوی شود. پس از علمیاتی شدن این نظریه در جهان با هژمونی آمریکا روابط کشورهای اسلامی با یکدیگر و با غرب وارد فاز جدید شد. فرقهسازی، تروریسم، تقابل فرهنگی، گفتمانسازی نوین فرهنگی ساختگی از مهمترین شیوهها عملیاتی سازی این نظریه و در پی آن پراکندگی، تفرقه، همسوئی با غربی و در نهایت واگرائی جهان اسلام به جای همگرائی از مهمترین تاثیرات آن در جهان اسلام بود.

-1 مقدمه

پس از فروپاشی رقیب دیرین نظام غرب یعنی اتحاد جماهیر شوری سابق، نظام سرمایهداری و فرهنگ لیبرال دموکراسی به سرپرستی آمریکا دچار بحران استراتژی در سیاست خارجی شد. به همین دلیل نظریههای مختلف از جمله پایان تاریخ مطرح شد تا اینکه نظریهی برخورد تمدنها به سیاست خارجی کشورهای غربی به رهبری آمریکا استراتژی جدید داد. بعد از مطرحشدن نظریهی برخورد تمدنها، تمدن غربی به رهبری آمریکا تلاش میکند تا در عرصههای فرهنگی، نظامی و سیاسی جهان یکهتازی کند و با روشهای متنوع میکوشد تا فرهنگ خود را بر دیگر تمدنهای جهان تحمیل کند زیرا سیطرهی فرهنگی مقدمهی سیطره در عرصههای دیگر خواهد بود.

نظریهی برخورد تمدنها در راستای این هدف غرب و بهویژه ایالاتمتحده آمریکا قرار دارد و به دنبال تحقق منافع درازمدت غرب است. این نظریه که در حقیقت همان استراتژی جدید تمدن غرب است، در جنبههای متعدد و متنوعی تأثیرگذار بوده است که یکی از آنها، جنبهی فرهنگی این نظریه است. تأثیر فرهنگی این نظریه مقدمهای برای حوزههای دیگر خواهد بود.

تمدن غرب در تلاش است تا در جنبههای متعددی فرهنگی بر دیگر تمدنها اثر بگذارد و به دنبال تغییر در نگرش و افکار در تمام اقشار جامعه از فرزندان خردسال تا انسانهای بزرگ است، به همین دلیل، روشهای متنوعی را در دست گرفته است.

-2 تبیین ابعاد فرهنگی نظریهی برخورد تمدنها

نظریهی برخورد تمدنها به دنبال جنگ جهانی جدیدی است؛ این جنگ در عرصههای مختلف طراحی و سالهاست که یکطرفه و با تهاجم غرب شروع شده است. این نظریه در جنبههای متنوعی بر روابط جهان اسلام و غرب اثر گذاشته است. یکی از مهمترین جنبههای این نظریه، عرصهی فرهنگی است زیرا عرصهی فرهنگی مقدمهی جنبههای دیگر خواهد بود. جنگ فرهنگی مقدمهی جنگ نظامی و سیاسی و بلکه اساس اصلی این نظریه بر جنگ فرهنگی بنا شده است. در این نظریه، خاکریزهای فرهنگی، خط مقدم نبرد در نظر گرفته شده است. خطوط گسل در این نبرد حساس و سرنوشتساز، فرهنگ و تمدن خواهد بود.

تلاش هانتینگتون در این نظریه، بر جنبهی فرهنگی و خطر فرهنگی دیگر تمدنها برای تمدن غرب بنا شده است. جنبههای دیگر نیز در راستای هدف فرهنگی به کار میروند. جنبههای نظامی و سیاسی برای سیطرهی فرهنگی غرب بر تمدنهای دیگر از یکطرف و جلوگیری از انحطاط فرهنگی غرب از سوی دیگر توصیه میشود. انحطاط فرهنگی غرب، خطر جدی است که برای جلوگیری از آن باید فرهنگهای دیگر تضعیف شوند. اگر فرهنگهای دیگر تقویت شوند، در درون تمدن غرب نیز مهاجران به برتری فرهنگی خود آگاهی مییابند؛ در نتیجه پوسیدگی درونی فرهنگی تمدن غرب را در پی خواهد داشت.

اگر این روند ادامه یابد، برای فرهنگ غرب توان مقابله با تمدنهای دیگر مشکل خواهد شد؛ به همین دلیل هانتینگتون تمام تلاش خود را بر جنگ فرهنگی بنا میکند و تضاد فرهنگی جهان اسلام و غرب را روشن میداند؛ در نتیجه برخورد این دو تمدن را اجتنابناپذیر میانگارد. در قسمتهای مختلف آثار خود به دنبال اثبات این ادعا است و بارها از تضاد فرهنگی تمدنهای اسلامی و غربی یاد میکند؛ به غرب هشدار میدهد که مذهب نیروی اصلی و شاید تنها نیروی اصلی بسیج در جهان نو خواهد بود  و برخورد تمدنها - نقطهجوش - دارای ماهیت فرهنگی است.

او تلاش میکند تا فرهنگ اسلامی را خطر جدی برای تمدن غرب ترسیم کند بلکه تفاوت فرهنگی را منبع درگیری میداند؛ بنابراین توصیه میکند که فرهنگ غرب باید به نقاط دیگر جهان، گسترش یابد زیرا دولتهای اروپایی و مردم غرب در معرض تهدید فرهنگی از طرف جنوب و شرق قرار دارند. هم در اصل نظریهی برخورد تمدنها و هم در مصاحبهها، مقالات و در نهایت کتاب »تمدنها و بازسازی نظام جهانی« خطر فرهنگی اسلام را برای غرب برجسته میکند. هانتینگتون این مصاحبهها، مقالات و در نهایت کتاب »تمدنها و بازسازی نظام جهانی« را در دفاع از نظریهی اصلی خود نگاشته است. او نقش مذهب را در پر کردن خلأ هویت مهم میداند.

 این مسئله در تمدن اسلامی اهمیت بیشتری پیدا میکند زیرا تمدن اسلامی فاقد یک قدرت مرکزی تمدنی است تا در منازعات تمدنها نقش برادر بزرگتر را بازی کند و از تنشها جلوگیری نماید.

 او نقش مذهب را فراتر از قومیت میداند  و تا جایی به این مسئله اهمیت میدهد که اساس سازمان همکاری اکو را فرهنگ و مذهب میداند  و فراتر از آن پیشبینی میکند که مذهب جایگزین روابط بین الملل میشود.

 هانتینگتون تلاش میکند تا به غرب القا کند که تفاوت فرهنگی و مذاهب، سبب به وجود آمدن اختلاف خطمشیها در زمینهی گوناگون از حقوق بشر گرفته تا مهاجرت و از تجارت و داد و ستد گرفته تا محیطزیست میشود.

 از طرف دیگر تمدنهای غیر غربی را نیز به تقابل فرهنگی با تمدن غرب تحریک میکند و تلاش غرب برای ترویج ارزشهای خود را سبب برانگیختن واکنشهای تلافیجویانهای دیگر تمدنها میداند.

 او پیشبینی میکند در سال 2025 جمعیت مسلمانان جهان به %30 و مسیحیان جهان به 25% افزایش یابد. با این کار غرب را از گسترش اسلام میترساند و با بزرگنمایی رشد مسلمانها در جهان، اسلام را یک تهدید جدی برای تمدن غرب معرفی میکند.

هانتینگتون تلاش میکند تا به جهان القا کند؛ درحالیکه صفبندی ایدئولوژیکی در اروپا از میان رفته است، جدایی فرهنگی بین مسیحیت غربی از یکطرف و مسیحت ارتدکس و اسلام از طرف دیگر دوباره ظاهر شده

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید