بخشی از مقاله
چکیده:
در حوزه فرهنگی و تمدنی، لازمه طرح ریزی برنامه ای جامع جهت نیل جامعه ی اسلامی به اهداف و آرمان های طراحی شده ذیل فرهنگ و تمدن اسلامی، شناخت موانع این امر، هم از نگاه درونی؛ یعنی آسیب های درون جبهه انقلاب اسلامی و هم از نگاه بیرونی؛ یعنی فرهنگ و تمدن معارض است. بر این اساس، با یک بررسی اجمالی و رصد فضای تقابل جبهه انقلاب اسلامی با جبهه معارض، به نظر می رسد که در شرایط کنونی مهم ترین تقابل در این حوزه، میان جبهه فرهنگی و تمدنی انقلاب اسلامی - جبهه حق - و جبهه فرهنگی و تمدنی غرب - جبهه باطل - وجود دارد.
آنچه در این پژوهش مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است شناسایی مبانی و اصولی است که فرهنگ و تمدن غرب بر اساس آن بنا نهاده شده است تا از طریق آن بتوان راهکارهای مناسبی برای مقابله موثر با آن و زدودن آثار آن از فرهنگ بومی اسلامی ارائه کرد. برای این منظور ابتدا ضمن بیان مختصری از پیشینه تمدن غرب، مبانی و اصولی که این تمدن بر اساس آن بنا نهاده شده است سعی شده است مواجهه فرهنگ اسلامی و غربی در سه سطح تفکر، فرهنگ و تمدن مورد بررسی قرار گیرد و نحله های مختلفی که در خصوص نحوه مواجهه با فرهنگ و تمدن غرب در میان مسلمین به وجود آمده است معرفی شوند.
.1مقدمه
انسان متشکل از یک هویت باطنی یا نرم افزار و یک هویت ظاهری یا سخت افزار است. و در این بحث فرهنگ، اصل همان هویت باطنی است که شامل؛ بینش ها، گرایش ها و رفتارهای انسان است. تلاش برای شکل دهی به این هویت باطنی، در احکام دین جهاد اکبر نامیده می شود.فلا» تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیراً« - سوره فرقان، آیه - 52 در این آیه ی شریفه محور جهاد، قرآن کریم عنوان شده است و دلیل آن این است که این جهاد، از سنخ مجاهدت فکری و اندیشه است و قرآن کریم معجزه ی اندیشه ای نبی مکرم اسلام - ص - می باشد.
وقتی فرهنگ جامعه تخریب شد، هر کس در نفس خود دائماً با شیطان درگیر می شود که خود موجب صرف هزینه های فکری و انسانی فراوان برای مبارزه با آنها است و از سوی دیگر زمینه ی انحرافات و دین گریزی ها را در جامعه پدید خواهد آورد. بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ آن جامعه است. بدین ترتیب، فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را شکل می دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بعد های اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتند باشد ولی پوچ و پوک و میان تهی است
حق و باطل از ابتدای تاریخ، در دو جبهه مقابل، هواره با یکدیگر درگیر و در حال مبارزه بوده اند و اساس این مبارزه همواره یک مبارزه فرهنگی و ایدئولوژیک بوده است. جنگشان جنگ اعتقادی و جنگ عقیدهای است و پیروزیشان هم اعتقادی است. درست است که از نظر ظاهری برخورد نظامی هم وجود دارد، اما گاهی برخوردها جنبه نظامی ندارد.... بعضی از جنگها و مبارزهها هم جنبه اعتقادی و ایدئولوژیک دارد و چون حامل یک فکر و عقیده و ایدئولوژی است می خواهد مانع را از سر راه عقیده اش برداردیا اینکه می خواهد راهی پیدا کند تا عقیده اش را در دنیا تبلیغ کند
در دنیای امروز، نبرد بین حق و باطل در حالی وجود دارد که انقلاب اسلامی پرچمدار جبهه حق می باشد و فرهنگ غرب به پرچمداری جبهه باطل برخاسته است و این نبرد به نبردی تمام عیار در عرصه تمدن تبدیل شده است. برای مقابله با فرهنگ غربی لازم است که ابتدا اصول و مبانی آن را بشناسیم و سپس به بررسی تقابل این دو فرهنگ در سه سطح تفکر، فرهنگ و تمدن بپردازیم.
.2فرهنگ و تمدن غرب
.2,1ظهور فرهنگ و تمدن غرب
اولین ریشه های تمدن غرب را باید در یونان باستان یافت. بعد از رنسانس با افول معنویت در غرب، اندیشمندان غربی تنها مسیر پیش روی خود را بازگشت به اندیشه های یونان باستان دانستند. این بازگشت در حقیقت حرکت از اعتقاد به غیب به سمت عقلانیتی مادی بود. عصر بعد از رنسانس عصر اصلاح طلبی، بازیابی و بازسازی اندیشه بر مبنای بی ارزش دانستن نقش دین است. البته تمدن جدید اروپا را به ترتیب متشکل از رنسانس، مدرنیسمو پست مدرنیسم می دانند که هر کدام ویژگیهای خود را دارند، و روی یک خط و جهت حرکت می کنند و آن گریز از مذهب و معنویت و انسان جدای ایمان و عقیده است
در یونان بروز حوادث طبیعی از حیطه قدرت مرموز خدایان بیرون آمد-طالس به عنوان پایهگذار تفکر علمی در جهان، بروز حوادث و ظهور پدیدههای طبیعی را ناشی از تحولات و دگرگونیهای نهفته در خود طبیعت اعلام کرد نه ناشی از اراده خدایان و اندیشه را از آسمان موهومات به زمین کشاند.چرا باران میبارد؟ چرا هوا سر و گرم میشود؟چرا درختان سبز و زرد میشوند؟اینها همه ناشی از تغییر حالات یک ماده واحد است که به نظر طالس این ماده همان آب بود. تولد تمدن اروپا در یونان بود، میراث یونان در شرق اسلامی حفظ و تقویت شد-به اروپا رفت و پرورش یافت و خمیر مایهای شد برای رشد و توسعه زمانهای بعد تا روزگار ما.تمدن اروپا محصول تولد تعدادی مکاتب است که چهره غرب را در تمامی ابعاد و زوایا تغییرکمی و کیفی داد.مثل اومانیسم-ماکیاولیسم-پروتستانیتیسم -لیبرالیسم-ناسیونالیسم-رآلیسم-کاپیتالیسم و احیانا مکاتب دیگر
از دیگر ریشه های تمدن غرب را می توان در حاکمیت کلیسا در دوران قرون وسطی یافت. این دوره تا سده چهاردهم یعنی رنسانس ادامه پیدا می کند. چون مسیحیت اصول و قوانین خاصی برای اداره امور اجتماعی مردم نداشت و از این لحاظ کاملا فقیر بود؛ لذا سازمان روحانیت مسیحی در مسائل اجتماعی و سیاسی و حکومت دخالتی نمی کرد. این وضع تا قرن ششم میلادی ادامه داشت اما از سال 756 میلادی که پادشاه فرانسه - قیصر - قسمتی از سرزمین های تحت نفوذ خود را به پاپ واگذار کرد، زمان سلطنت و شکوه و جلال روحانیت مسیحی آغاز شد - موسوی لاری, . - 1360 کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیر انسانی اش با توده مردم، خصوصا طبقه دانشمندان و آزاد فکران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیر مستقیم جهان غیر مسیحی به مادیگری که تمدن کنونی غرب می باشد است. به طور کلی این عامل تحت تاثیر دو چیز بوده است :
الف - نارسایی مفاهیم کلیسایی در مورد خدا و ماوراء الطبیعه و برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی.
ب - خشونتهای کلیسا ... و آن تحمیل عقاید و نظریات خاص مذهبی و علمی کلیسا به صورت اجبار و سلب هر گونه آزادی عقیده در این دو قسمت است. و برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی - مطهری, علل گرایش به مادیگری, . - 1376
در قرون وسطی حوادثی نیز رخ داد که در شکل پذیری تحولات فکری، فرهنگی و سیاسی مغرب زمین در دوره های بعدی بی تاثیر نبود که سه مورد از آنها از تاثیر عمیق و حساسیت بیشتری برخوردار بودند و در مواردی سرنوشت غرب را رقم زدند. این سه مورد عبارتند از: نفوذ اسلام در اسپانیا، جنگ های صلیبی و ظهور پدیده ی روشنفکری
با توجه به پیشرفت های تکنولوژیک غرب و نیازهایی که به مواد اولیه داشت، فرایندی در غرب شکل گرفت به نام استعمار. استعمار به معنای بهره گرفتن از مملکتی در جهت منافع خویش است. استعمار را به سه بخش تقسیم می کنند:استعمار کهن یا استعمار جغرافیایی، استعمار نو یا استعمار سیاسی، استعمار فرانو یا استعمار فکری-فرهنگی. ظهور عصر استعمار نیز در شکل گیری تمدن کنونی غرب تاثیر کمی نداشت. با توجه به آنچه گذشت مبانی و اصول فرهنگ و تمدن غرب ریشه در حوادث قرون وسطی، اندیشه های یونان و روم باستان، تحولات رنسانس و عصر استعمار دارد. پس از این به معرفی این مبانی و اصول خواهیم پرداخت.
.2,2مبانی فرهنگ غرب .2,2,1عقل گرایی - رشنالیسم -
اصطلاح جدید عقل در زبان اروپایی از ریشه لاتین آن یعنی ratio است که به معنی محاسبه و شمردن است، چس رشنالیسم عین حسابگری و اصالت عقل حسابگر است و غیر از عقل قدسی ادیان و انبیا و حتی ما قبل یونانی است - مددپور, . - 1380در قرون وسطی که مسأله خدا به دست کشیشها افتاد، یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی داد و طبعاً افراد با هوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمی کرد، بلکه متنفر می ساخت و بر ضد مکتب الهی بر می انگیخت - مطهری, علل گرایش به مادیگری, . - 1376 این ضعف کلیسا و از طرفی خشونت کلیسا در مبارزه با مسائل علمی و عقلی از جمله مسائلی بود که باعث مخالفت با امور فراعقلی شد. بعد از رنسانس با توجه به خصوصیت بارز عقلگرایی، وجود هرنوع معرفت فراعقلی را نفی یا در وجود آن تردید کردند. در دوره عقلگرایی بود که ایدئولوژی ها صرفا هویتی عقلی به خود گرفتند.
.2,2,2حس گرایی و تجربه گرایی
در تمدن غرب پذیرش هر گونه محدویتی برای عقل پذیرفته نیست، و همه پدیدهای عالم را تجربه پذیر دانستهاند. شاید نماد این تفکر مکتب پوزیتویسم در ابتدای سده 20 میلادی بیش از دیگر مکاتب غربی مطرح بوده است.اثباتگرایی یا پوزیتیویسم یا تحصلگرایی، هر گونه فلسفه علم بر اساس این دیدگاه است که در علوم طبیعی و اجتماعی، دادههای برگرفته شده از »تجربهحسّی ] «و تلقی منطقی و ریاضی از این دادهها[ تنها منبع همه معرفتهای معتبر است؛ داده هایی که میتوان از راه حسها به دست آورد را »شواهد تجربی« گویند.تمدن غرب با پذیرش این گمانه که میان ملک و ملکوت پیوندی نااستوار برقرار است، هرگونه پذیرش به باورهای وحیانی را تجربهناپذیر و غیرعقلانی و از اساس از توهمات دانست و اندیشیدن در چنین موضوعی را محدود به کلیسا نمود - احمدی کچایی, . - 1394 آنچه که باعث رشد سریع تجربه گرایی و حس گرایی در جامعه غرب شد را می توان اینطور بیان نمود که با توجه به اشتباهات کلیسا و از طرفی پیشرفت سریع علوم تجربی و تاثیر ملموس آن بر زندگی مردم، افراد به این نتیجه رسیدند که شناخت از طریق تجربه را بپذیریم.
.2,2,3علم گرایی - ساینتیسم -
تحولات علوم تجربی موجب گشته است که انسان نوین، خود را از حیثیت جهان بینی و نیز بعد هستی شناختی اش، محدود در این عالم ماده کرده و جز زندگی دنیوی و بهره وری هرچه بیشتر از آن، هدف دیگری را دنبال نکند. به ویژه با رد هرگونه ابزار معرفتی دیگر نیز معارف به دست آمده از آن ابزارها و به ویژه با عدم توجه به محدودیتهای بسیار متنوع ومختلف روش تجربی، علم تجربی و روش آن را یگانه معیار بررسی معارف دیگر و صحت و سقم آنها تلقی کند - نبویان, . - 1387 علم گرایی را باید فرزند تجربه گرایی دانست؛ باور به اینکه مفروضات، روش های تحقیق و و دیگر ویژگی های علوم فیزیکی و زیستی، به یکسان بر همه رشته ها، اعم از علوم انسانی و اجتماعی انطباق پذیر و اساس همه ی آنهاست، علم گرایی نامیده می شود. با این اعتقاد علم تنها راه قابل اعتماد برای وصول به حقیقت است.
.2,2,4مادی گرایی - ماتریالیسم -
مراد از مادی گری انکار موجود ماورای ماده است، یعنی مکتب انحصار، مکتبی که هستی و نظام وجود را در انحصار ماده می داند و هستی را در چهارچوب آنچه در تغیر و تبدل است و در بستر زمان و مکان واقع است محدود و محصور می کند و آنچه را که از چهار دیواری تغییر و تبدل و احساس و لمسی بشر بیرون است، منکر است و معدوم و نیست می پندارد - مطهری, علل گرایش به مادیگری, . - 1376 برتراند راسل چکیده: عقاید مادیون را بطریق ذیل بیان میکند: بشر مولود عواملی است که در ایجاد او تدبیری بکار نرفته و غایتی در نظر گرفته نشده؛اصل بشر ، نمو و حتی عواطف او چون : آرزو ، ترسی ، عشق و عقیده ، چیزی جز مظهر تلفیق تصادفی اتمهای مختلف نیست . هیچکسی هر قدر هم شجاع و زیرک باشد بر مرگ چیره نخواهد شد . و آخر سر همه در خواهند گذشت. تمام کارهای قرون متمادی ، فداکاری ها ، الهامات و تمام نتایج تجلیات ذکاء و هوش انسانی محکومند که با خاموش شدن منظومه ی شمسی از بین بروند