بخشی از مقاله
چکیده
مدرنیسم، ویژگی فرهنگی یک دوران تاریخی اروپا است که پس از رنسانس آغاز شده است. پایه های اساسی تشکیل دهنده این مکتب سکولاریسم، لیبرالیسم،و... می باشند. عقل گرایی، انسان مداری، دین گریزی، از اهداف اصلی تشکیل آن مکتب می باشند. مدرنیسم زندگی به سبک غربی است و با فرهنگ اسلامی بسیار مغایر است. اسلام به خانواده اهمیت بسیار می دهد.
بر اثر تأثیرهای مدرنیسم بر جامعه اسلامی، دیگر خانواده جایگاه قبل خود را ندارد و هم چنین نقش ها و وظایف موجود در آن کم رنگ شده اند. افراد موجود در یک خانواده روز به روز از هم دورتر و سردتر شده و جای خالی عواطف متقابل خود را در مکان ها و افراد دیگر می جویند.
مدرنیسم با هدف قرار دادن بنیان خانواده ، ساختار اقتدار گرایانه خانواده را به هم ریخته و معضلاتی چون فردیت گرایی ، افزایش طلاق ،افزایش سن ازدواج ، کاهش نرخ باروری و... را به ارمغان آورده است.بهترین راه کار در ابتدای امرخود سازی فردی می باشد. هر کس خود را بشناسد خدای خود را شناخته و در مسیری گام می نهد که او برای تمامی بندگانش به واسطه دین مبین اسلام روشن نموده است و هرگز دستخوش مکاتب بی پایه و اساس نمی شود.
مدرنیسم و خانواده در غرب
مدرنیسم و نظریات مربوط به این جنبش، تأثیر مخرب و جبران ناپذیری را بر نهاد خانواده گذاشته و موجب شکل گیری خانواده های تازه شده است. متاسفانه دنیای مدرن غرب، امروزه تصاویر جدیدی از خانواده برای ما ارائه داده است. با توجه به قدرت و احاطه مستقیمی که در زمینه های مختلف فرهنگی و اجتماعی در دست این گونه جوامع قرار دارد، ابزارهای مناسبی وجود دارند که هر چه بیشتر در راستای بسط و توسعه این تفکرات عمل کنند.
در چنین شرایطی به نظر می رسد کشورهای جهان سوم آسیب پذیری بیشتری در این زمینه ها دارند. به این ترتیب شاهد هستیم که ته مانده تفکرات پوسیده و مخرب غربی، پس از این که در جوامع غرب، ثمری جز بی بند و باری، گسترش انواع انحرافات اخلاقی، بی ثباتی و انحلال نظام خانواده نداشت، اکنون تاثیراتی را در جوامع اسلامی بر جایی گذاشته است. یکی از آن جوامع اسلامی، به طور مثال کشور ایران می باشد. به همین دلیل همه نگرانی از این جهت است که ما دچار تجربه مجدد آزمون های بی نتیجه و مهلک غرب نشویم. اکنون سرنوشت خانواده در جامعه غربی به جایی رسیده است که وقتی نماینده کلیسای واتیکان به ایران سفر می کند، از ایران تقاضا دارد تا برای احیای دوباره نظام خانواده در غرب، مددرسانی کنند.
بررسی تأثیر غرب مدرن بر جامعه اسلامی
خانواده، نهادی مقدس است که میتواند بهترین مکان برای آسایش و آرامش جسم و روان آدمی باشد. خانواده، سنگ بنای جامعه و سازمان نظام یافته اجتماعی است که در همه جوامع ارزش و اهمیت بسیار دارد. نخستین و پایدارترین نهاد انسانی و بخشی کوچک و مؤثر از جامعه است که عناصر آن بر یکدیگر اثرگذارند. هر بحرانی که اجتماع را فرا گیرد، خانواده نیز از آن تأثیر میگیرد و در مقابل، هرگاه خانواده گرفتار تزلزل و کاستی شود، آینده جامعه نیز به خطر میافتد. البته هر چه بنیان اخلاقی و معنوی خانواده محکم تر باشد، بحرانهای احتمالی جامعه، کمتر متوجه آن میشود. بنا براین، نقش خانواده در حیات اجتماعی انسانها، انکارناپذیر است.
استواری و تحکیم روابط خانوادگی، نقشمؤثر و مثبتی در بهبود روابط اجتماعی و کم شدن مشکلات جامعه دارد و اساساً برای تحقق یک جامعه پویا و معنوی، پیش از هر چیز باید خانوادهای سالم و معنوی داشته باشیم؛ زیرا اجتماع سالم، در گرو خانوادههای سالم است. خانواده ای که هر یک اعضای آن جایگاه خاصی دارند و چنانچه هر عضو وظایف مربوط به خود را به درستی انجام دهد، خانواده بهترین و امن ترین نقطه دنیا خواهد بود. چرا که یک خانواده معتدل و سالم، می تواند افرادی را تربیت کند که در آینده وارد اجتماع می شوند و سرمنشاء بیشترین تعامل ها و ارتباط های مختلف اجتماعی، به دوران ابتدایی زندگی و کانون خانواده مربوط می شود. فلذا آنچه مهم است این است که اعضای یک خانواده همانند قطع های پازل، در کنار یکدیگر و در رابطه ای تنگاتنگ، می توانند تصویری کامل و زیبا را بیافرینندمسلماً. اگر قطع ها به درستی کنار یکدیگر چیده نشوند، نه تنها کارکرد ندارند، بلکه شاید کارکردی عکس خواهند داشت.
یافته های اسنادی و تجربی نشانگر آن است که بستر خانواده اسلام، در جریان نوسازی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی کشورها به دلیل تجددگرایی تغییرات اساسی افته است. به طور مثال این تغییرات به حدی بوده که بسیاری از کارشناسان زوال و فروپاشی خانواده ایرانی را اعلام کرده اند. در مقابل عده ای نیز بر این باورند که خانواده ایرانی در معرض تغییرات فرهنگی و به عبارتی گذار از دوران سنتی به دوران مدرن است و نه فروپاشی. نهاد خانواده همچون دیگر نهادهای جامعه کارکردهایی برای آن دارد. از جمله این تغییرها و تحول ها که در نظام خانواده رخ داده است، تأثیر در ساختار و بنیان خانواده سنتی و اسلامی است. به خصوص در جوامع ایرانی این مسأله بیشتر نموده پیدا کرده است. در ادامه به بیان این تغییرات در نظام خانواده می پردازیم.
- 1 تغییر در ساختار بنیان خانواده
به طور کلی تغییر های معاصر خانواده های ایرانی را می توان به طور خلاصه این گونه بیان کرد کاهش نقش حمایت گری شبکه خویشاوندی، فردگرایانه شدن ازدواج، گسترش روابط پیش از ازدواج، افزایش جایگاه و قدرت زنان در مناسب های خانوادگی، کاهش گفتمان خانواده گرایی، کاهش اهمیت فرزند آوری گسترش از هم گسیختگی پیوندهای خانوادگی و به دنبال آن افزایش میزان طلاق، کاهش گرایش به تشکیل خانواده و در مقابل افزایش گرایش به زندگی مجردی. به منظور درک تغییر های خانواده در دوران معاصر، لازم است ابتدا وضعیت خانواده، ویژگی و کارکردهای آن در جامعه سنتی به اختصار بررسی شود تا از طریق قیاس بتوان این دگرگونی ها را بهتر مشاهده کرد.
ویژگی اصلی خانواده های سنتی، گستردگی آن است. منظور از خانواده گسترده این است که در بیش از دو نسل از خویشاوندان نزدیک در کنار یکدیگر و در یک خانوار زندگی میکنند؛ بدین ترتیب، یک خانواده گسترده می تواند شامل فرزندانمجردّ یا متأهل، پدر و مادرها و پدربزرگ و مادر بزرگ آنان باشد. جدای از اینکه فرزندان مجرد در خانه پدری زندگی می کردند، فرزندان متأهل - قاعدتا پسر - نیز در خانه پدر سکونت داشتند و بدین لحاظ می توان گفت که خانواده از نظر سکونت گاهزندگی اکثراً از نوع »پدر مکان« بودند؛ یعنی خانواده با خانواده پدر یا در نزدیکی آنها زندگی می کردند.
در خانواده های گسترده و سنتی مردان نقش نان آوری داشتند و زنان مسئول رسیدگی به امور منزل - خانه داری - و تربیت فرزندان بودند. فرزندان نیز در امور مربوط به خانواده همکاری داشتند: پسران در کارهای بیرون از منزل و در کنار پدران، دختران در خانه و هم پای مادران.
نگاه به خانواده ها از منظر ساختار قدرت خانواده های سنتیاکثراً» پدر سالار « بوده و این مرد بود که قدرت بیشتری را در خانواده در اختیار داشت. بنابراین در هرم قدرت، مردان در رأس قرار داشتند و در مراتب بعدی زن - مادر - و در نهایت فرزندان قرار داشتند. در واقع از مهمترین ویژگیهای خانواده های قدیم، این است که زنان علی رغم انجام فعالیت های اقتصادی پا به پای شوهرانشان در تصمیم گیری های مهم خانواده دخالت نمی کردند. تمامی تصمیم های توسط مرد در خانواده گرفته می شد.
به لحاظ کارکردی نیز، گر چه خانواده ها در طول زمان کارکردهای مشابهی دارند اما تحت تأثیر شرایط اجتماعی فرهنگی و اقتصادی جامعه در هر برحه ای از زمان، بعضی از کارکردهای خانواده پررنگ تر و بعضی دیگر کم رنگ ترمی نمایاند. بر همین اساس در قدیم کارکردهایی همچون تنظیم رفتار جنسی و تولید مثل، تولید اقتصادی، محافظت و نگهداری از فرزندان، حمایت های عاطفی پر رنگ تر بود. در واقع کاهش میزان باروری، توجه به بعد خانوارهای امروزی و توجه به آمارهای میزان مهد کودک ها و مراکز تربیتی در جامعه معاصر در قیاس با جامعه سنتی، می تواند دلیلی بر این ادعا باشد.
به طور کلی ساختار خانواده گسترده، بر پدر تباری، پدر مکانی و پدر سالاری و اولویت جنسی مذکر استوار بوده است. تحول ها و دگرگونی های شکل گرفته در نتیجه گذار از سنت به مدرنیته، تمامی ابعاد و زوایای ساختی - کارکردی خانواده ها را تحت تأثیر قرار داده است؛ در بعد ساختاری، تغییر خانواده از گسترده به هسته ای، افزایش خانواده های تک والد، افزایش خانوارهای تک نفره و ... نمونه ای از این تأثیرها است. در بعد کارکردی، تغییر در کارکردهای مختلف خانواده و یا واگذاری برخی کارکردها به نهادهای دیگر، از جمله این تأثیرها است ومسلماً تأثیرها مدرنیسم بر خانواده بیش از آن است که بتوان در صفحه های محدود این پایان نامه، به رشته تحریر درآورد، اما سعی شده به مهم ترین آنها بسنده شود.