بخشی از مقاله
چکیده
امروزه پست مدرنیسم در تمام رشته ها به جنبشی فراگیر و همه جانبه تبدیل شده است . در راستای معماری نیز مفاهیمی همچون فضا و زمان تخریب و به صورتی جدید، پویا و غیر قابل تثبیت، دائما تولید و بازتولید می شوند. با وجود درک مشترکی که به نظر میرسد از فضا وجود دارد، تقریباً توافق مطلقی در مورد تعریف فضا در پارادایم های مختلف پست مدرنیسم به چشم نمیخورد و این واژه از تعدد معنایی نسبتاً بالایی برخوردار است. این پژوهش سعی بر آن دارد که با قرار دادن مفهوم فضا در بستر پست مدرنیسم، با رویکرد به پارادایم زبان شناسی به بررسی مفهوم فضای معماری بپردازد. و اینکه مفهوم فضا در گذر به این پارادایم چه قبض و بسطی به خود دیده و نگرش های معناشناختی در ارتباط با فضا دستخوش چه تغییراتی شده اند.
لذا تفاوت مفهوم فضا در رویکردهای مختلف پارادایم زبان شناسی همچون ساختارگرا و پساساختارگرا و بازتاب آن در معماری مورد بررسی قرار می گیرد. این پژوهش با استفاده از روش تحلیل محتوا و فرایند ترکیبی قیاسی-استقرائی به آزمون و نتایج می پردازد. یجه پژوهش اینطور بیان می دارد که گسترش اندیشه های فیلسوفانی همچون رولان بارت، ژاک دریدا و ژیل دلوز، معماری را با انقلابی نوین در فضا سازی روبرو ساخته و منتج به ترکیب حجمی و دگردیسی محتوایی- عملکردی نوین در معماری شده است.
واژههای کلیدی: فضای معماری، پست مدرنیسم، زبان شناسی، پساساختارگرا، ساختارگرا.
مقدمه
در عصر حاضر جنبش جدیدی به نام پست مدرنیسم بوجود آمده است و انسان امروزی ناخواسته به حوزه ای نوین وارد شده که با دروه های پیشین تفاوت ماهوی و معنایی بسیار زیادی دارد. نمونه ای از این تفاوت ها در حوزه اندیشه عبارتند از نفی فراروایت ها، نفی انسان گرایی و نفی هر گونه واقعیت ثابت و حقیقت مطلق و در تمام این اندیشه ها یک موضوع مشترک به چشم می خورد: نفی معنا و ناتوانی در به بیان درآوردن معنا و درک کامل از حقیقت. تاثیر جنبش پست مدرن بر معماری معاصر همانند دیگر شاخه ها نیز بسیار مشهود است. در حقیقت، بخش اعظمی از پیشرفت معماری پست مدرن حاصل تغییر نگاره ها و اندیشه ها æ مبانی نظری مربوط به پارادایم های مختلف است.
در این زمینه یکی از مفاهیمی که امروزه بیشتر مورد توجه و دگرگونی معنایی قرار گرفته است مساله تعریف فضا و تاثیر آن در معماری است. فضا نیز همانند سایر مفاهیم در ترمینولوژی علوم اجتماعی دارای نسبیت و پیچیدگی هایی است که در مواقعی با مفاهیمی همچون مکان و محیط هم پوشانی پیدا می کند؛ در صورتیکه این طور نیست و باید با نگاهی خاص و دقیق به مفهوم هر یک از واژه های فضا، مکان و محیط نگریست. "فضا مفهومی به خودی خود بدیهی نیست. این مفهوم معنایی به مراتب گسترده تر از تعریفنسبتاً سادهای فضای فیزیکی یا طبیعی که به طور ضمنی در مباحث مطرح می شود و به ابعاد سه گانه ی جهان بیرونی یعنی به تواترها، جدایی ها و فاصله ی میان افراد و اشیا و میان اشیا اطلاق می شود، دارد".[1]
در این مختصر، این قصد وجود ندارد همه صفات پستمدرنیسم در زمینه فضا مورد پرسش قرار گیرد، یا از افکار و آرای متعارض همه جریانهای پست مدرن پرسش شود. از بین پارادایم های گوناگون، در بستر پست مدرنیسم، تنها به پارادایم زبان شناسی پرداخته می شود. علت این انتخاب آن است که این پارادایم و زیرشاخه های آن تحولی عظیم در مفهوم فضا ایجاد کردند. چرا که مقصود و هدف نهایی این پارادایم، بحران معنا است. بحرانی در ناتوانی بیان و در به بیان نیامدن معنا و در غیبت معنا. داعیه اصلی، ویژگی نامتجانس، پاره پاره و متکثر حقیقت است و ناتوانی انسان در احاطه بر واقعیت. بازتاب این اندیشه در معماریæ شهرسازی گذر به تفکری است که فضا را محصول روابط اجتماعی و اندیشه فلسفی می داند.
در این تفکر معناشناختی، فضاهای معماری نیز دستخوش دگرگونی های بنیادین می شوند. از نظر معماران پست مدرن، معنی همواره بسته به تعبیر افراد و نیات آنهاست و هیچ معنایی به خودی خود در ذات فضاها و مکان ها وجود ندارد. افرادی چون ژاک دریداٌ، رولان بارتٍ و ژاک لاکانَ در این زمینه توجهی دوباره و هم زمان به معنا در معماری و همانندی آن با زبان شناختی، پرداختند و در"گردهمایی بین المللی زبان های انتقادی و علوم انسانی"ُ مقالاتی ارائه دادند.[2] همچنین شاخه شالوده شکنی وام دار تفکرات ژاک دریدا و در نمود خاص تر آن، فولدینگ، اندیشه های ژیل دلوز می باشد که دقیقا منطبق بر دست آوردها و اندیشه های »پست مدرن« است.
در این رویکرد هم وجه ساختاری و هم وجه محتوایی و مفهومی فضا دگرگون می شود. این پژوهش کوششی برای شناخت این اندیشه هاæ ساز و کار و تاثیرگذاری آنها بر مفهوم فضای معماری، ریشه یابی مفاهیم، رویکرد جدید این پارادایم به مکان و معنا است. در ادامه، این پژوهش به بررسی مفهوم فضا از دو دیدگاه فلسفی و معماری آن می پردازد و نقاط هم پوشانی آن را به تصویر می کشد. نقطه تاکیدی این فرایند پارادایم زبان شناسی و در وجوه میان رشته ایی آن رویکرد های ساختارگرا و پساساختارگرا است که مورد بررسی معناشناسانه در زمینه فضا قرار می گیرد.
روش تحقیق
روش تحقیق در این مقاله، بر اساس روش کیفی و استدلال منطقی استوار است. هدف این پژوهش بررسی و تبیین مفهوم فضا در پارادایم زبان شناسی در دوره پست مدرنیست می باشد. در نتیجه نوع تحقیق کاربردی است که با تکیه بر نتایج نظریات موجود در این زمینه به تبار شناسی مفهوم فضا می پردازد. همچنین گردآوری اطلاعات، توصیف و تفسیر مطالب موجود بر اساس روش کتابخانه ای صورت گرفته است که متون موجود به صورت ماتریس و در غالب نمودار به صورت فشرده ارائه می گردد و در ادامه، پژوهش بر اساس بسط و ارزیابی نتایج دست اول تکیه می کند. در این نوشتار برای نتیجه گیری از روش مقایسه تطبیقی استفاده شده است. مقایسه تطبیقی می تواند طبق مراحل زیر صورت گیرد: توصیف، تفسیر، هم جواری و مقایسه. در مرحله اول به توصیف هریک از عوامل مورد تحقیق به صورت جداگانه پرداخته می شود؛ مرحله تفسیر شامل وارسی اطلاعاتی است که در مرحله قبلی به توصیف آنها پرداخته شده است؛ مرحله هم جواری نیز اطلاعاتی را که در مراحل قبلی بررسی شده اند، طبقه بندی کرده و کنار هم قرار می دهند و چارچوبی برای مرحله بعد یعنی مقایسه فراهم می کند؛ در مرحله مقایسه، مواردی که در مرحله هم جواری حاصل شده اند مورد بررسی و مقایسه قرار میگیرند و نتایج پژوهش مرحله بدست می آیند.
مروری بر متون
تعریف فضا
معنی لغوی فضا در فرهنگ اکسفورد گستره پیوسته ایست که در آن اشیا وجود دارند و حرکت می کنند و یا ماهیتی است قائم به اشیا و روابط بین آن ها.[3] در تعابیر دیگر فاصله بین نقاط و اشیا و یا مقداری از یک منطقه که چیز خاصی آن را اشغال می کند. آمیختگی مفهوم فضا با این پیچیدگی ها، سبب شده است تا متفکران نتوانند تعریف کاملی از آن بیان نمایند. به نظر می رسد اینکه مفهوم فضا در حوزه و حیطه ای اعم از جامعه شناسی، انسان شناسی، معماری، شهرسازی، حقوق، و... بکار برده شده است، معنی خاص خود را می یابد. در علوم اجتماعی، فضا با فعالیت های انسان ها به عنوان کنشگران اصلی در سیستم های شهری امروز گره خورده است."از نظر راپاپورت، نظریاتی که در مورد مفهوم فضا به عنوان بعد مهمی از محیط بویژه در ارتباط با روابط انسانی ارائه می شود، مختلف است. برخی فضا را بعد مادی جامعه فرض می کنند و روابط اجتماعی را در شکل دادن به آن موثر می دانند. بعضی معتقدند فضا امکانات و محدودیت هایی ایجاد می کند که مردم بر اساس معیارهای فرهنگی خود آن را انتخاب می کنند".[4] بنابراین می توان این گونه استنباط نمود که فضا یک مفهوم نسبی و مبهم است که مرزهای تحلیل آن نامحدود است. بدین منظور در راستای نتیجه گیری بهتر، لازم است سیر تاریخی مفهوم فضا تا قبل از دوران مدرن، از دیدگاه فلسفی و جایگاه آن در معماری، بطور اختصار بررسی شود.
در عهد باستان دو نوع تعریف، مبتنی بر دو گرایش فکری برای فضا یافت می شود: تعریف افلاطون - 348 - 428 ق.م - که فضا را همانند یک هستی ثابت و از بین نرفتنی می بیند که هر چه به وجود آید در داخل این فضا جای دارد.[3] تعریف ارسطویی - 322- 384 ق.م - که فضا را به عنوان مکانِ بیان می کند و آن را جزئی از فضای کلی تر می داند که محدوده آن با محدوده حجمی که آن را در خود جای داده است، تطابق دارد.[5]فضای معماری نیز در هر یک از دوران با توجه به رویکردهای فلسفی و جهان بینی دستخوش تغییرات شده است. در معماری یونان باستان یک رویکرد کثرت مدارانه به فضا وجود دارد که از آشتی طبیعت و انسان نشات گرفته است و با توجه به موقعیت های مختلف، سازمان فضایی گوناگون اختیار کردند.[6] قوی تر شدن تصور فضایی را در معماری روم می توان مشاهده کرد که به