بخشی از مقاله

چکیده

شاعران دورهٔاول، تصاویر شعري را از طبیعت میگرفتند و چون خود شاهد طبیعت بودند و آنچنان که میدیدند به تناسبِ توانایی خیال خود به خلق تصاویر میپرداختند؛ نحوهٔ خلق تصاویرشان نیز طبیعی بود ؛ یعنی تصویرسازي بصورت تشبیه، آن هم تشبیه تفصیلی بود، در این تصاویر علاوه بر زیبایی، جنبهٔ دیگري نیز مشاهده میشود و آن تحرك و پویایی در تصاویر است. علاوه بر تجربهي مستقیم، عوامل دیگري نیز از قبیل:

استفاده از فعلهاي پویا ومتحرك یا دادن خصوصیات انسانی به اجزاي طبیعت و تشبیه اجزاي آن به انسان، تصاویر پویا و متحرك به وجود میآورد. مولانا پا را بسیار فراتر از منوچهري و دیگر شاعران طبیعت گرا نهاده و درآفرینش تصویر، نگاه خود را به عمق پدیدهها برده و گویی از نظر او در جهان مادي و معنوي هیچ چیز بی جان وجود ندارد و همه چیز زنده است.

به همین دلیل در مثنوي -که پویایی و تحرّك در سراسر آن، موج میزند- از خصوصیات انسانی آنچنان گسترده استفاده شده است که انسان را به تحیر وا میدارد. نکتهي جالب توجه این است که در مثنوي علاوه بر افعالی که ویژهٔ انسانهاست و تصاویر زنده میآفریند، افعالی هم که مخصوص انسانها نیستند ولی نشانهٔ پویایی و زندگی هستند در تصویرسازي به کار رفتهاند، مانند »روییدن« که براي امر انتزاعی »کلام« به کار رفته است.

عامل دیگري که در پویایی و زنده و متحرّك بودن تصاویر نقش مّؤثري دارد »وجود تضاد در ماهیت تصاویر« است؛ زیرا »حرکت از نظر فلسفی و فیزیکی دگرگونیِ نسبت یک شیء با مبدأ خاصی است و از رهگذر آمدن اجزاي متضاد است که این دگرگونی احساس میشود.«

عامل مؤثر دیگر در پویایی تصاویر، از نظر صور خیال- که حاکمیت دائمی بر تصاویر دارد- تشبیه است که بیشتر از استعارههاي اسمی بر تحرّك و پویایی تصاویر مؤثراست به شرط آن که از افعال و قیود مناسب استفاده شده باشد. در شعر مولانا تصاویري که موادش از طبیعت و زندگی عادي مردم حتّی کوچکترین و بیارزشترین چیزها گرفته شده است، در سطح وسیعی دیده میشود.

تحرك و پویایی در تصاویر مثنوي

با توجه به قرائن و اشعار موجود در دورههاي آغازین شعر فارسیِدري، تصاویري که شاعران در اشعار خود خلق میکردند حاصل تجربهي مستقیم آنها از طبیعت و محیط زندگیشان بود، چنانکه در دیوان منوچهري و فرخی سیستانی و قبل از آنها در شعرهاي باز مانده از رودکی وکسایی میتوان دید.

شاعران در این دوره تصا ویرشعري را از طبیعت میگرفتند و چون خود شاهد طبیعت بودند وآن چنان که میدیدند به تناسبِ توانایی خیال خود به خلق تصاویر میپرداختند؛ نحوهٔ خلق تصاویرشان نیز طبیعی بود ؛یعنی تصویرسازي بصورت تشبیه، آن هم تشبیه تفصیلی بود.

در تشبیه مخصوصاًتشبیه تفصیلی،تخیل شاعر،آنچنان تصویرسازي میکند که تصویراز خود طبیعت نیز زیباتر میشود. در این تصاویر علاوه بر زیبایی جنبهٔ دیگري نیز مشاهده میشود وآن تحرك و پویایی در تصاویر است ؛زیرا حرکت جزء لاینفک طبیعت است و منظور از حرکت در تصاویر این نیست که چیزي را به چیزي از نظر حرکت داشتن - وجه شبه حرکت باشد - تشبیه کنیم، بلکه بیشتر از این جهت که در یک تصویر، زنده بودن و حرکت و پویایی جلوه کند؛ گرچه وجه شبه مورد نظر شاعر چیز دیگري باشد، مانند این شعر »کسایی مروزي« شاعر قرن چهارم دربارهي قطرهٔ باران:

نرگس نگر چگونه همی عاشقی کند  //  در چشمکان آن صنم خلخی نژاد
گویی مگر کسی بشد از آب زعفران  //  انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد

که وجه شبه مورد نظر شاعر زردي است که در زعفران ونرگس مشترك است؛ ولی حرکت ناشی از »رفتن کسی و انگشت زرد کردن و بر کافور نهادن « است که به پویایی شعر میافزاید.

واضح است که مراتب تحرك وپویایی در شعر شاعران مختلف فرق میکند؛ زیرا علاوه بر تجربهي مستقیم، عوامل دیگري نیزازقبیل: استفاده از فعلهاي پویا ومتحرك با دادن خصوصیات انسانی به اجزاي طبیعت و تشبیه اجزاي آن به انسان و وجود تضاد در ماهیت تصاویر، تصاویر پویا و متحرك به وجود می آورد.

تاثیر افعال در تحرّك و پویایی تصاویر:

تاثیرافعال در تحرّك و پویایی تصاویر بسیار زیاد است ؛زیرا به وسیلهي فعل خصوصیات واکنشهاي انسان به اجزاي طبیعت منتقل میشود و آنان را همچون انسانی مینمایاند که با پویایی وحرکت انسان به انجام آن کار مشغولند. این خصوصیت را در زبان عربی »تشخیص« میگویند و در زبان فارسی نیزکه از عربی گرفته اند به همان نام به کار برده و گاهی با نام »جان بخشی« استعمال کرده اند.

در انگلیسی به آن »پرسونیفیکیشن« میگویندکه »شخصیت دادن به اشیا یا دادن احساسات و شخصیت انسانی به حیوانات و جانداران است

تصاویري که در آنها تشخیص بدون به کار بردن فعل؛ یعنی به صورت اضافهي استعاري صورت گیرد پویایی ندارند ویا از پویایی کمتري برخوردارند مانند: خنجرِ دها، زبانِ عقل، دست روزگار.

بنابراین در بحث پویاییِتصاویر،منظوراز »تشخیص« گونهاي از استعارهٔ مکنیه است که از به کار بردن افعال پویا؛ یعنی نسبت دادن فعلی که بیانگر خصوصیات انسانی است به اشیا و پدیدهها یا حیوانات و یا امور انتزاعی حاصل میشود؛ البته این کار از طریق تخیل صورت میگیرد.

شاعري که از طریق تخیل به اشیاي بیجانِ طبیعت حرکت و جنبش میبخشد، همه چیز را داراي حرکت و حیات میبیند؛ البته توانایی شاعران در این زمینه یکسان نیست و هر یک به اندازهٔ استعداد و توانایی خود به طبیعت و اجزاي آن، حیات و زندگی میبخشند.

تشخیص نیز مانند تشبیه درشعرشاعران آغازین شعرفارسی مانند» رودکی و کسایی و منوچهري و...

بصورت تفصیلی بود بنا بر این با پویایی و حرکت بیشتري همراه بود، ولی از اواخر قرن پنجم شاعرانی مانند مسعود سعد سلمان به صورتهاي اجمالی آن روي آوردهاند مانند:

» رسوم فرخ تو» روي خرّمی افروخت  //  زفتح شامل تو »جان کافري فرسود

تشخیص در شعر مولانا: جان بخشیدن به اشیا و آنان را چون موجودي زنده انگاشتن زندهترین تصویرها را به ذهن انسان القا میکند در این گونه تصاویر مشبه و مشبه به، به یگانگی کامل رسیده وجداییناپذیر شدهاند؛ یعنی بهطور نامحسوس، موجودي بیجان را به موجود جانداري تبدیل کردهایم که همهي خصوصیات مورد نظر موجود زنده را دارد ؛مثلا در عبارت »مرگ گلوي فلانی را فشرد « به مرگ که یک امر انتزاعی است، فعل »فشردن را که یک صفت و فعل انسانی است نسبت دادهایم - اسناد مجازي - یا آن را انسانی فرض کرده ایم که گلوي کسی را میفشارد.

تشخیص شاخهاي از اسناد مجازي است؛ یعنی فعل به فاعل غیر حقیقی اسناد داده شده است و هر چه در بیان مطلب از افعال پویا و محرّك استفاده شود تصاویر زندهتري تصویرخواهد شد.

مولانا در آفرینش تصاویر مثنوي، خصوصاً در تشخیص و جان بخشی، آنچنان دقیق است که انسان را به شگفتی وا میدارد.

در شعر منوچهري- که طبیعتگراترین شاعران است - اغلب موارد یک سوي خیال، انسان یا جانوري زنده است و در آن سوي تصویر طبیعت مرده:
»باغ معشوقه بد وعاشق او بوده سحاب  //    خفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب

او بدین گونه در طبیعت مرده، با مقایسهي آن با موجود زنده، مخصوصاً انسان، حرکت و جنبش ایجاد کرده است.

اما مولانا پا را بسیار فراتر از منوچهري و دیگر شاعران طبیعت گرا نهاده و در آفرینش تصویر، نگاه خود را به عمق پدیدهها برده و گویی از نظر او در جهان مادي و معنوي هیچ چیز بی جان وجود ندارد و همه چیز زنده است.به همین دلیل در مثنوي -که پویایی وتحرّك در سراسر آن، موج میزند- از خصوصیات انسانی آنچنان گسترده استفاده شده است که انسان را به تحیر وا می دارد.

مولانا از تمام خصوصیات انسانی براي ترسیم تصاویر مورد نظر خود که به منظور القاي مواجید عرفانی و انسانی خود بوده استفاده کرده است، آن چنان که بعضی از این خصوصیات به ذهن هیچ کس متبادر نمیشود. در مثنوي، ابر درحال بخشش میگرید - 1730/4 - ، ستون حنّانه از هجر رسول همچون انسانی زار مینالد - 2113/1 - ،زحل، انسانی است که در هواي دستبوسی حسام الدین به سر میبرد - 110/6 - ، فتنه لب میگشاید - 4226/3 - ، قلعهیهشربا شاهزادهها را به چاه بلا می اندازد - 3763/6 - ، کوه طور انسان مستی است که عشق جان اوست. - - 26/1 ومیرقصد - - 25/1، فلک گوهر افشانی میکند - 560/4 - ، جهان شرمگین است - 560/4 - ، می عاشق میشود - 10/1 - ،مرگ طبلک میزند - 773/6 - ، مرّیخ دست و پاي خود را میخراشد - 111/6 - ، عطارد قلم هایش را میشکند - - 111/6،گُل سخنان حق را میشنود و خندان میشود - 4129/3 - ، ماه عرصهیĤسمان را در یک شب طی میکند - 3443/6 - ،میوهها لابه میکنند تا مردم آنها را بخورند - 1104/4 - ، آب حیوان التماس میکند که او را بخورند - 1104/4 - ، مرگ گوش انسان را میکشد - 1097/4 - ، دلوها آب را از چاه میجویند - 4573/6 - ،تنها روح را آبستن میشوند - 399/1 - ، مثنوي ازحسام الدین سپاسگزاري میکند - 8/4 - ، غم میمیرد و هیچ کس براي آن نوحه نمیکند - 2556/1 - ، آسمان همدم رازها میشود - 4008/6 - ، عشق بر جایگاه صبر آتش میزند - 4161/6 - ، برق بر آن کس که بر نورش دل نهد با تمسخر میخندد - 1543/2 - ، پیراهن یوسف غمازي میکند - 4070/6 - ، باغ میخندد و ابر میگرید - 1579/6 - ،
تقوي دست هوي را میبندد - 1831/3 - ، چوب و سنگ میفهمند - 2109/1 - ، پاره سنگ شهادت میگوید - 2158/1 - ،
بر و برگ شکر خدا میگویند - 1344/1 - ، جبال وصف حال عاشقان را میگویند - 2744/5 - ، دست و پا گواهی
میدهند - 2153/1 - ، صبر جامهي خود را میدرد - 564/3 -  و...

کاربرد خصوصیات انسانی در»تشخیص« هاي مثنوي:

از جمله خصوصیات انسانی، که مولانا براي بیان مفاهیم ذهنی خود در مثنوي به کار برده و آنها را به غیر جانداران نسبت داده است، اینها هستند:

نسل و فرزند داشتن، ترشروي بودن، شفق بودن، رقصیدن، لابه کردن، کسی را به چاه انداختن، نشستن، جنگ کردن، دست بر گشادن، پا درگل بودن، لرزیدن، کار خویش را کردن، چالاك شدن، گشودنِ انبان، مست بودن، منادا واقع شدن، دویدن، دست کسی را بستن، پرده جنباندن، خواستن، گردنِ کسی را بستن، رخ داشتن، افلاطون و

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید