بخشی از مقاله

چکیده

مولانا جلالالدین محمد بلخی عارف قرن هفتم و خالق اثر منظوم و معروف مثنوی شریف است در شش دفتر و ملا احمد نراقی یکی از درخشانترین چهرههای فضل و دانش و اجتهاد نیمه دوم قرن دوازدهم صاحب کتاب منظوم »طاقدیس« به سبک و شیوه مثنوی مولانا میباشد. بیشک تأثیر و نفوذ مولانا بر اقران بعد از خود کاملاً واضح و مبرهن است تا کنون افراد زیادی به سبک و شیوه مولانا دست به نگارش زدنداما هیچ گاه مقلﱠد به مقلﱢد نرسد. این که کدام اسلوبهای مثنوی معنوی مدّ نظر نراقی در سردون طاقدیس بوده است؟ مطلب مورد بررسی این مقاله میباشد تا تأثیر مثنوی معنوی بر مثنوی طاقدیس نراقی در تمام ابعاد مورد بررسی قرار داده شود.

کلیدواژهها: مولوی، مثنوی معنوی، نراقی، طاقدیس، عرفان، تصوّف.

مقدمه:

تاکنون مثنوی معنوی از جنبهها و دیدگاههای گوناگون و مختلف مورد تحلیل و بررسیهای بسیاری از اندیشمندان، تحلیل گران و محقّقین قرار گرفته و اغلب این نگرشها از ابعاد عرفانی و دینی و تفسیری بوده و به ندررت منظومهای را متأثر از مثنوی و معنوی مورد بررسی قرار دادهاند.

شاعران زیادی نیز کم و بیش از اشعار مولانا استقبال کردهاند و در اشعار خود هنرنمایی کردهاند به عنوان مثال رد پاهایی از عرفان مولوی در اشعار شاعران بعد از خود مانند حافظ و حتی شاعران معاصر نیز دیده میشود اما از میان همه اینها کمتر کسی توانسته است همچون نراقی مثنویای بسراید به سبک و شیوه مولانا.

در این رساله سعی بر آن شده است تا بین اثر مولانا و نراقی که هر دو از منظر عرفانی اما با اندیشه و دیدگاهی خاص مثنوی سرایی کردهاند بررسی تطبیقی صورت گیرد اما عمده کار بر میزان تأثر نراقی از مولانا میباشد. بنابراین آن چه که در این رساله اصل و اساس کار تحقیق بوده است بررسی میزان تأثّر نراقی از مثنوی معنوی مولانا میباشد و نیز سعی شده در برخی جایها دیدگاههای هر دو شاعر در مورد مسائل گوناگون با توجه به مستندات اثر خودشان تبیین نموده و اشعار آنها را بررسی کنیم.

البته ذکر این نکته الزامی است که نراقی مثنوی طاقدیس خود را صرفاً به تقلید از مثنوی معنوی مولانا سروده است پس از این رو مشخص است که موقعیّت و موفقیت مولانا را هرگز نمیتواند داشته باشد در واقع میتوان گفت که نراقی دارای شور و شوق هیجانات عاشقانه و عارفانه مولوی وار را دارد.

نکته مهم دیگری که در این جا باید ذکر شود این است که اختلاف مذهب نیز میتواند باعث تفاوتهایی در سرودن منظومه باشد چرا که مولانای سنی مذهب و نراقی شیعه مذهب و متعصّب در جاهایی ردپاهایی از این اعتقاد خود را نشان دادهاند ولی باید به خاطر داشت که هر دوی این دو اثر نشان دهنده دارا بودن نویسندگانی عارف و شاعر میباشند. که هر دوی آنها مردمی بودن و به زبان مردم حرف زدن را در مثنویهای خود منعکس کردند لذا در جای جای اثر این دو بزرگوار و در ابیات مختلف، زبان مردم عامی

و باورهای مردمی گنجانده شده است.

بنابراین وجود برخی حکایتهای عامی در این دو اثر قابل تأمل است و وجود این قبیل دیدگاهها و باورها در بین عوام و خواص شایع و رایج بوده است.

نراقی وطاقدیس:ززندگی نامه وآثارمرحوم نراقی به خاطرطولانی نشدن مطلب که بگذریم بهتراست به اندکی بسنده کنیم پس به سراصل مطلب بپردازیم صفائی نراقی و یغمای جندقی گوینده معروف:»درباره مطایبات و مفاوضات ادبی صفائی نراقی با ابوالحسن یغمای جندقی

لطایف و ظرایف بسیاری گفته شده است از جمله: در کتاب شرح حال یغما آورده است:

اوقاتی که یغما به سمت منشیگری علی محمد خان نظام الدوله »داماد سوگلی خاقان « در کاشان میزیسته، امام جمعه کاشان یغما را تکفیر میکند، حاجی ملا احمد نراقی به حمایت یغما برخاسته او را تبرئه میکند

در موقع اقامت وی در کاشان واقعه ننگینی اتفاق افتاد یغما این واقعه را در منظومهای به نام » خلاصه الافتصاح « به رشته نظم کشید و استعداد خود را در هجاگویی به بروز رساند خانوادهای که تحقیر شده بود و به تمام وسایل متشبث شد که از گوینده انتقام بکشد رشوه و افترا کار خود را کرد و امام جمعه کاشان او را به شرب خمر و بی اعتنایی به قواعد شرع متهم کرد و در نماز جماعت بی دین و مرتدش خواند از طرف دیگر جمعی به حمایت او برخاستند و حاجی ملا احمد نراقی، روحانی دانشمند مشهور که محکمه فتوی داشت در این راه کوشش فراوان کرد و یغما بر حسب ظاهر به جهت تهمت توبه کرد و لباس زهد پوشید.

این دو غزل محصول همان زمان است:
بهار ارباده در ساغر نمیکردم چه میکردم
ز ساغر گر دماغی تره نمیکردم چه میکردم؟
هواتر، میبه ساغر، من ملول از فکر هشیاری    اگر اندیشه دیگر نمیکردم چه میکردم؟
تا آنجا که:    
ز شیخ شهر جان بردم به تزویر مسلمانی    مدارا گر به این کافر نمیکردم، چه میکردم؟«
معرفی طاقدیس:طاقدیس کلمهای مرکب از طاق و دیس است.معنای طاق روشن است اما کلمه دیس در لغت مشابه پسوند شباهت و مانندگی است همچون تندیس که به معنای تن است در فرهنگ نامههای لغت آمده است که دیس یا دیز کلمهای است در فارسی پهلوی به معنای شبیه، مانند نظیر، همتا که با بعضی کلمات ترکیب میشود و معنای مثل و مانند میدهد.در مورد معنای اصطلاحی آن گفتهاند:

-1 از فریدون، پادشاه افسانهای ایران باستان تختی به خسروپریز به ارث رسید که نام آن طاقدیس بود خصوصیت شگفت و زبانزد این تخت افسانهای آن است که جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن را سه طبقه بوده است. در داستانهای ایران اشاره به تخت بسیار مهمی شده است به نام طاقدیس که اصل آن را به زمان افسانهای ضحاک و فریدون منتسب میدارند و میگویند که بعد از ایشان سلاطین کیان و پس از ایشان اسکندریه و ساسانیان آن را نگه داشته و بر تجمل و زینت آن افزودهاند تا آن که نوبت به خسرو پرویز رسیده وی آن را به حدّ اعلای هنرنمایی رسانده. شاهنامه فصلی طولانی در خصوص این تخت دارد که با این بیت آغاز میشود:

ز تختی که خوانی و را تاقدیس    که بنهاد پرویز در عصر خویش

شرح مبسوط در وصف آن تخت آورده از فلزات قیمتی و جواهرات گرانبهایی که در آن تعبیه کرده بودند و تصویر ستارهها و ماه و خورشید در آن به کار برده بودند به تفصیل سخن گفته است این تخت ظاهراً بعد از فتح مداین به دست شکر اسلام از بین رفته است.

-2 ایوان پادشاهان و برآمدگی تاج مانند عمارت بزرگ را نیز طاقدیس میگفتند. -3 صفه حضرت سلیمان

مرحوم ملا احمد نراقی درباره وجه نامگذاری مثنویاش به طاقدیس سخن نگفته است و تا آن جا که راقم میداند در جایی دیگر نیز در این باره تحقیقی صورت نگرفته است. بدین رو چارهای جز گمانهزنی و حدس نیست از سه معنای اصطلاحی طاقدیس که گفته شد، هر سه برای نامگذاری مثنوی طاقدیس مناسبت دارند اما معنای سوم که صفه حضرت سلیمان است تناسب بیشتری برای نامگذاری طاقدیس دارد به ویژه آن که فرزانه نراق بخشهای مثنوی طاقدیس را نیز صفه نامیده و بر آن بوده است که آن را تا چهار صفه ادامه دهد که البته اجل رشته مجالش را برید در ابیات صفه اول نیز هر دو کلمه - صفه و طاقدیس - را با هم میآورد.
داستانم را کنون آمد ختام صفهای از طاقدیسم شد تمام ناگفته نماند که برای معانی دیگر طاقدیس نیز میتوان وجهی شمرد یا تراشید که تناسب آن را با مثنوی حاضر نشان میدهند به هر روی نامیدن چنین کتابی به »طاقدیس« نشان از آن دارد که فاضل نراقی برای این اثر خود اهمیت و شایستگی بسیاری قائل بوده و صفههای آن را همتراز با مکانت اولیا و جلالت انبیا میدانسته است چنان که مولوی نیز بارها مثنوی خود را از جهاتی با قرآن مقایسه میکرده و میسنجیده است.

طاقدیس یکی از آثار دوره بازگشت ادبی و تقلیدی از شاعر بلند آوازه سبک عراقی مولوی است.

طاقدیس 56 داستان دارد 51 داستان آن به طور مشابه در مثنوی آمده است بیشتر قهرمانان در داستانهای طاقدیس انسانها هستند در اندکی از آنها حیوانات است در تعداد کمی موجوداتی بیجان مانند ماه و خورشید و زحل هستند طاقدیس 9 مناجات دارد 62 آیه و حدیث به طور مستقل شرح داده شده است ضمن آن که به حدود 711 آیه و حدیث ضمن تفسیر و شرح اشاره کرده است.

»برخی آیات مشترک در هر دو مثنوی:«عشق میان عبد و معبودوَمِنَدوجانبهالنّاسِت. »من یَتﱠخِذُ من دُونِ االله اَنداداً ا اَشَدیُحِبّونَهُحُباًوَ لَویری الذین ظَلَمُوا اِذ یَرَونَ العَذابَ اَنﱠ القُوّه لِلّهِ جمیعاً وَ اَنﱠاللهَا شدیدُ العذاب: - سوره بقره- آیه - 160 ا مَن یَرتَدﱠ »مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَهُموَیَاتِییُحِبﱡونَهُااللهُبِقَومٍاَذِلﱠهٍیُحِبﱡعَلَی المومنینَ اَعِزﱠهٍ علی الکافرینَ یُجاهِدُونَ خافونَ لَومَهَ لآئِمٍ ذلِکَ فَضلُ االلهِ یُوتیهِ مَن یَشاءُ وَااللهُ واسِعٌ علیم: - سوره مائده- آیه - 54
این سخن را گر همی خواهی بیان   رو یُحِبﱡهم و یحبونه را بخوان چون یُحِبﱡونَ بخواندی در نبی   با یُحِبﱡهُم قرین در مطلبی فَسَجَدُوا اِلّا» ابلیسَ کانَ مِنَ الجِنﱢ فَفَسَقَ عَن اَمرِ رَبّههُ اَفَتَتوَذُریﱠتَهُخِذُونَاَولیآءِ مِن دُونی وَ هُم لَکُم َدُوﱡ بِئسَ لِلظالِمینَ بَدَلا: - سوره کهف، آیه - 50

»کور بود و جان آدم را ندید    پس ز امر »اسجدوا« گردن کشید«
»گفت: ما اول فرشته بودهایم    راهِ طاعت را به جان پیمودهایم«

»برخی احادیثمَنمشماتَرکوَدرلَمهر دویَعرِفمثنوی «اِمامَ:» زَمانَهِ ماتَ مَیتَهَ الجَاهِلیّهِ: مولانا در دفتر چهارم در تی کَمَثَلِ بیانسَفینهِتفسیرنُوحٍمَثَلُحدیثمَن»أُمﱠتَمَسﱠکَ بِها نَجا وَ مَن تَخَلﱠفَ عَنها غَرِقَمثل« امت من مانند مَثَلُ کشتی نوح است هر کس به آن تمسّک جدید نجات مییابد و هر کس بازماند غرق میشود» «مردان خدا و هادیان حقیقی را به کشتی نوح - ع - تشبیه کرده است که هر کس به مصاحبت آنان درآید از مهالک نفس و هوی ایمن ماند« 

»بهر این فرمود پیغمبر که من       هم چو کشتیامبه طوفانِ زَمَن
ما و اصحابم چو آن کِشتی نوح       هر که دست اندر زَند یابد فُتوح...«
و نراقی نیز لزوم داشتن مرشد و پیر در راه رسیدن به خدا را اشاره دارد.

»گر به کعبه میروی با سومنات    هین مرو بی پیر گر خواهی نجات

هر که پیر وقت خود را پی نبرد    آن به موت جاهلیت جان سپرد...
پیر نبود آن که مویش شد سفید    پیر نبود آن که بالایش خمید...

پیر آن باشد که پیریش از خداست    نور حق او را به هر جا رهنماست«
»ما زبان را ننگریم و قال را    ما درون را بنگریم و حال را«
َنظُر اِلی» تَصویرِکُم     فَابتَغوُا ذَالقَلبِی تَدبیرِکُمف       «

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید